پنج سال است که همسرم یک شب در میان در خانه مادرشان میماند. کم کم این موضوع من و همسرم را از هم دور می کند بخاطر رضایت خدا تا کنون اعتراض نکردم ولی صبرم را از دست داده و عصبی شده ام تکلیف شرعی و عرفی من چیست با توجه به این که امکان با هم بودن نیز نیست؟ دانشجوی گرامی؛ از اینکه( پرسمان) را لایق مشورت دانسته و دغدغه های خود را با ما در میان گذاردید، متشکریم. وضعیتی را که برایتان به وجود آمده به خوبی درک کرده و خوب می دانیم که ممکن است تا چه حد از وضعیّت موجود آزرده خاطر باشید؛ زیرا به هر حال زندگی زناشویی اقتضائاتی دارد که متأسفانه شرایط آن به صورت کامل برای زن جوانی مثل شما فراهم نیست. امیدواریم هرچه زودتر مسائلی که با آن روبرو هستید برطرف گردد تا ان شاءالله بتوانید بدون دغدغه زندگی مشترک خود را با همسر گرامیتان پی بگیرید. به خاطر داشته باشید بدون از میان برداشتن علل تنیدگی و فقط با ابراز احساسات و ...، به هیچ وجه مسائل موجود در روابط شما و شوهرتان برطرف نمی گردد؛ بنابراین خواهشمندیم با اهرم احساسات به استقبال این جور مسائل نرفته و همواره سعی کنید همچون گذشته با ایثار و گذشتی مثال زدنی با شرایط همسرتان برخوردی معقولانه داشته و او را درک نمایید؛ زیرا به نظر می رسد هرگونه اعتراض شما نسبت به وی و شرایطی که او در آن به سر می برد نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نخواهد کرد؛ بلکه خدای ناکرده ممکن است باعث ناسازگاری شما و همسرتان گشته عوارض فردی، اجتماعی و خانوادگی متعدّدی را برای شما، همسرتان و حتّی اطرافیان شما( مثل بیماری روانی، بی حوصلگی و عدم نشاط, انزوا و خود کم بینی, پرخاشگری, بدخلقی و بیماری های جسمانی همچون حملات عصبی– بیماری قلبی- پیری زودرس و ناتوانی – گواتر و ... )[1] به دنبال آورد. لذا توصیّه ما این است که: 1. برخی واقعیّت های زندگی مشترک خود را همچون این واقعیّت که همسر شما از لحاظ عقلی، عرفی و شرعی همانگونه که در قبال شما و زندگی زناشویی خود مسئول است در قبال مادری که نماد مهر و عطوفت است و سالیان سال از شوهرتان به انحای گوناگون نگهداری و حمایت نموده، مسئول است، بپذیرید تا با اقتضائات آن راحت¬تر سازگار گردید. 2. خود را جای همسرتان بگذارید. مهم است که احساسات و شرایط او را درک کنید تا بتوانید همچون گذشته بنیان خانواده و زندگی مشترک خود را با صبر و حوصله محکم و از اجر معنوی آن نیز بهره مند گردید؛ زیرا اگر به نیکی بنگرید تأیید خواهید نمود که تحمّل چنین شرایطی برای همسر شما نیز کار ساده¬ای نیست؛ امّا چه چاره ای جز این برایش مانده؟ 3. شایسته است به این نکته نیز توجّه داشته باشید که شاید همسرتان به دلایل مختلف نتواند راه حلّی برای این مسأله پیدا نماید و الّا پنج سال مدّت زمان کمی نیست که وی نتوانسته باشد راه حلّی پیدا نماید که هم از مادر خود مواظبت نماید و هم این-که رضایت خاطر شما را فراهم کرده باشد؛ بنابراین جا دارد با وی به همفکری نشسته و راه حلّی برای این مسأله بیابید. بدین منظور می توان از طریق راهکار حل مسأله نیز اقدام نمود. برای این کار اولاً شایسته است موضوع نگهداری از مادر شوهر خود را به عنوان یک مسأله زندگی خود بپذیرید، فکر نکنید که چون وی مادر همسر شماست، پس شما می¬توانید خود را کنار بکشید. راهکارهای مختلفی را که برای حل این مسأله به ذهن شما و همسرتان خطور می کند روی برگه کاغذی بدون ارزیابی و قضاوت در مورد این که شدنی است یا ناشدنی یادداشت نمایید. به عنوان مثال در قسمتی از متن ارسالی خود چنین نوشته اید که( امکان با هم بودن نیز نیست). این جمله می تواند پایانی باشد برای اینکه راهکارهای مختلف را مورد ارزیابی قرار دهید، پس در گامهای ابتدایی روش مذکور شایسته است فعلاً این جمله خود را فراموش نمایید؛ زیرا اگر بخواهیم نیک بنگریم باید بگوییم که همین( با هم بودن) می تواند اشکال مختلفی داشته باشد که اتفاقاً برخی از اشکال آن می تواند جواب مسأله مورد نظر شما و همسرتان بوده و زندگی شما را از بن بست خارج نماید. به عنوان مثال می توان از 2 واحد آپارتمان در یک مجتمع برای سکونت خود و مادر شوهرتان بهره جست. نکات پایانی بسیاری از ما سعی میکنیم افراد و موقعیتها را تابع خواستههای خویش سازیم و طبیعی است وقتی آنها به شیوه خود عمل میکنند ما آمادگی آن را نداشته و احساس نگرانی، غم و حتّی خشم میکنیم. توصیه نهایی آن است که همچون گذشته اندکی صبر پیشه سازید، منتهی صبر فعّال یعنی اینکه با حفظ شرایط گفتگوی همدلانه سعی کنید با همسر خود به راه حلّی دست یابید که برای همیشه دغدغه خاطرهای شما و همسرتان را برطرف نماید، وگرنه مسلّم است که با اعتراض و انتقاد به همسر خود- با توجّه به اینکه فعلاً کاری از دستش ساخته نیست- تنها چیزی که عایدتان خواهد شد آن است که وی احساس می¬کند شما اقتدار وی را زیر سؤال می¬برید؛ در حالی که یکی از ویژگیهای روانشناختی مردان- شایسته است زنان برای برقراری ارتباط سازنده در زندگی زناشویی خود بدان توجّه داشته باشند- این است که مردان به شدّت دنبال حفظ اقتدار خود هستند؛ بنابراین حریم خصوصی ایشان را حفظ کرده و با وی خوش رفتار و هم دل باشید تا به حسن نیت شما در بیان نظراتتان در مورد مسائلی که در زندگی زناشوییتان وجود دارد، پی ببرد. نویسنده: محمد رضا وظیفه مند [1] -اکبری ،محمود ،زندگی شیرین .انتشارات گلستان ادب ،بهار 1383
پنج سال است که همسرم یک شب در میان در خانه مادرشان میماند. کم کم این موضوع من و همسرم را از هم دور می کند بخاطر رضایت خدا تا کنون اعتراض نکردم ولی صبرم را از دست داده و عصبی شده ام تکلیف شرعی و عرفی من چیست با توجه به این که امکان با هم بودن نیز نیست؟
پنج سال است که همسرم یک شب در میان در خانه مادرشان میماند. کم کم این موضوع من و همسرم را از هم دور می کند بخاطر رضایت خدا تا کنون اعتراض نکردم ولی صبرم را از دست داده و عصبی شده ام تکلیف شرعی و عرفی من چیست با توجه به این که امکان با هم بودن نیز نیست؟
دانشجوی گرامی؛ از اینکه( پرسمان) را لایق مشورت دانسته و دغدغه های خود را با ما در میان گذاردید، متشکریم.
وضعیتی را که برایتان به وجود آمده به خوبی درک کرده و خوب می دانیم که ممکن است تا چه حد از وضعیّت موجود آزرده خاطر باشید؛ زیرا به هر حال زندگی زناشویی اقتضائاتی دارد که متأسفانه شرایط آن به صورت کامل برای زن جوانی مثل شما فراهم نیست.
امیدواریم هرچه زودتر مسائلی که با آن روبرو هستید برطرف گردد تا ان شاءالله بتوانید بدون دغدغه زندگی مشترک خود را با همسر گرامیتان پی بگیرید.
به خاطر داشته باشید بدون از میان برداشتن علل تنیدگی و فقط با ابراز احساسات و ...، به هیچ وجه مسائل موجود در روابط شما و شوهرتان برطرف نمی گردد؛ بنابراین خواهشمندیم با اهرم احساسات به استقبال این جور مسائل نرفته و همواره سعی کنید همچون گذشته با ایثار و گذشتی مثال زدنی با شرایط همسرتان برخوردی معقولانه داشته و او را درک نمایید؛ زیرا به نظر می رسد هرگونه اعتراض شما نسبت به وی و شرایطی که او در آن به سر می برد نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نخواهد کرد؛ بلکه خدای ناکرده ممکن است باعث ناسازگاری شما و همسرتان گشته عوارض فردی، اجتماعی و خانوادگی متعدّدی را برای شما، همسرتان و حتّی اطرافیان شما( مثل بیماری روانی، بی حوصلگی و عدم نشاط, انزوا و خود کم بینی, پرخاشگری, بدخلقی و بیماری های جسمانی همچون حملات عصبی– بیماری قلبی- پیری زودرس و ناتوانی – گواتر و ... )[1] به دنبال آورد.
لذا توصیّه ما این است که:
1. برخی واقعیّت های زندگی مشترک خود را همچون این واقعیّت که همسر شما از لحاظ عقلی، عرفی و شرعی همانگونه که در قبال شما و زندگی زناشویی خود مسئول است در قبال مادری که نماد مهر و عطوفت است و سالیان سال از شوهرتان به انحای گوناگون نگهداری و حمایت نموده، مسئول است، بپذیرید تا با اقتضائات آن راحت¬تر سازگار گردید.
2. خود را جای همسرتان بگذارید. مهم است که احساسات و شرایط او را درک کنید تا بتوانید همچون گذشته بنیان خانواده و زندگی مشترک خود را با صبر و حوصله محکم و از اجر معنوی آن نیز بهره مند گردید؛ زیرا اگر به نیکی بنگرید تأیید خواهید نمود که تحمّل چنین شرایطی برای همسر شما نیز کار ساده¬ای نیست؛ امّا چه چاره ای جز این برایش مانده؟
3. شایسته است به این نکته نیز توجّه داشته باشید که شاید همسرتان به دلایل مختلف نتواند راه حلّی برای این مسأله پیدا نماید و الّا پنج سال مدّت زمان کمی نیست که وی نتوانسته باشد راه حلّی پیدا نماید که هم از مادر خود مواظبت نماید و هم این-که رضایت خاطر شما را فراهم کرده باشد؛ بنابراین جا دارد با وی به همفکری نشسته و راه حلّی برای این مسأله بیابید. بدین منظور می توان از طریق راهکار حل مسأله نیز اقدام نمود. برای این کار اولاً شایسته است موضوع نگهداری از مادر شوهر خود را به عنوان یک مسأله زندگی خود بپذیرید، فکر نکنید که چون وی مادر همسر شماست، پس شما می¬توانید خود را کنار بکشید.
راهکارهای مختلفی را که برای حل این مسأله به ذهن شما و همسرتان خطور می کند روی برگه کاغذی بدون ارزیابی و قضاوت در مورد این که شدنی است یا ناشدنی یادداشت نمایید. به عنوان مثال در قسمتی از متن ارسالی خود چنین نوشته اید که( امکان با هم بودن نیز نیست). این جمله می تواند پایانی باشد برای اینکه راهکارهای مختلف را مورد ارزیابی قرار دهید، پس در گامهای ابتدایی روش مذکور شایسته است فعلاً این جمله خود را فراموش نمایید؛ زیرا اگر بخواهیم نیک بنگریم باید بگوییم که همین( با هم بودن) می تواند اشکال مختلفی داشته باشد که اتفاقاً برخی از اشکال آن می تواند جواب مسأله مورد نظر شما و همسرتان بوده و زندگی شما را از بن بست خارج نماید.
به عنوان مثال می توان از 2 واحد آپارتمان در یک مجتمع برای سکونت خود و مادر شوهرتان بهره جست.
نکات پایانی
بسیاری از ما سعی میکنیم افراد و موقعیتها را تابع خواستههای خویش سازیم و طبیعی است وقتی آنها به شیوه خود عمل میکنند ما آمادگی آن را نداشته و احساس نگرانی، غم و حتّی خشم میکنیم.
توصیه نهایی آن است که همچون گذشته اندکی صبر پیشه سازید، منتهی صبر فعّال یعنی اینکه با حفظ شرایط گفتگوی همدلانه سعی کنید با همسر خود به راه حلّی دست یابید که برای همیشه دغدغه خاطرهای شما و همسرتان را برطرف نماید، وگرنه مسلّم است که با اعتراض و انتقاد به همسر خود- با توجّه به اینکه فعلاً کاری از دستش ساخته نیست- تنها چیزی که عایدتان خواهد شد آن است که وی احساس می¬کند شما اقتدار وی را زیر سؤال می¬برید؛ در حالی که یکی از ویژگیهای روانشناختی مردان- شایسته است زنان برای برقراری ارتباط سازنده در زندگی زناشویی خود بدان توجّه داشته باشند- این است که مردان به شدّت دنبال حفظ اقتدار خود هستند؛ بنابراین حریم خصوصی ایشان را حفظ کرده و با وی خوش رفتار و هم دل باشید تا به حسن نیت شما در بیان نظراتتان در مورد مسائلی که در زندگی زناشوییتان وجود دارد، پی ببرد.
نویسنده: محمد رضا وظیفه مند
[1] -اکبری ،محمود ،زندگی شیرین .انتشارات گلستان ادب ،بهار 1383
- [سایر] بین من و دختر عمویم 9 ماه است با تعیین مهریه و با حضور و رضایت تمام بستگانمان در جشنی صیغه شرعی عقد ازدواج با رعایت شرائطش و با رضایت طرفین خوانده شد با این عنوان: دختر عمویم گفت (زوجتک نفسی علی الصداق المعلوم) و من بلافاصله گفتم (قبلت التزویج). ولی اسم ما در شناسنامه همدیگر ثبت نشده، قرار گذاشتیم انشاالله دو سال دیگر جشن عروسی را برگزار کنیم. من در تهران زندگی می کنم و همسرم در اهواز، در این مدت چندین بار برای دیدن همسرم به اهواز رفتم و خیلی محترمانه برخورد می کردم ولی به یقین دریافتم که خانواده همسرم از آمدن و ماندن 2روزه من به خانه شان خوششان نمی آید. مثلا می گویند من و همسرم نباید کنار هم بنشینیم و... خانواده همسرم می گویند باید صبر کنید تا 2 سال تمام شود. من و همسرم همدیگر را خیلی دوست داریم. من و دختر عمویم می گوییم ما نسبت به هم زن و شوهر هستیم و دلیلی ندارد که این رفتار را نسبت به ما بروز دهند. در عین حال پدر زن و مادر زنم را خیلی دوست دارم. دلم برای همسرم تنگ می شود. تکلیف من چیست؟ آیا از لحاظ شرعی من نمی توانم در خانه همسرم 2 روز بمانم؟ آیا از لحاظ شرعی من نمی توانم حتی ماهی یک بار(30 روز یک بار) به اهواز بروم و همسرم را ببینم؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] در سال 70 یا 71 مبلغی پول نقد (مبلغ آن دقیقاً خاطرم نیست) که بایستی به حساب چند دستگار دولتی واریز می شد به دستم رسید. همه ی این پول یا بخشی عمده از آن صرف خرید زمینی شد که آن را ساختم و چند سال با همسر و فرزندانم در آن زندگی کردم و پس از فروش آن خانه، خانه ای بزرگتر ساختم که اکنون در آن زندگی می کنم. حال چگونه می توانم اموال خود را پاک کنم و تکلیف نماز و روزه هایم که در این مدت به جا آورده ام چیست؟ آیا برای خارج کردن آن مبلغ خود باید نرخ روز را حساب کنم و چگونه؟ با توجه به اینکه همسرم در جریان موضوع بوده است وظیفه او چیست؟
- [سایر] سلام و خدا قوت 1- 23 ساله و دیپلم.2-خانه دار صاحب 2فرزند3- حافظ کل قران(بودم یعنی تثبیت نیستم)4-همسرم در مقطع ارشد دانشگاه دولتی تحصیل میکند.مشکل اولم در رابطه با حفظ قرانم هست که هربار تثبیت میکنم باز یادم میره و هیچ وقت نتونستم نگهش دارم و چون بچه هام کوچیک هستن کلاس و مباحثه هم برام امکان نداره شدیدا عذاب وجدان دارم دوست دارم بیشتر ترجمه و تفسیر بخونم تا تثبیت حفظ ؛لطفا نگین روزی 5 صفحه بخون میشه میتونی چون هرکار میکنم نمیشه/مشکل دومم هم در رابطه با ادامه تحصیل هست هیچ وقت فکر نمیکردم نتونم درس بخونم اما بنا به مشکلاتی نتونستم ادامه بدم حالاهم احساس بدی دارم نسبت به خودم و اینده با توجه به اینکه همسرم ارشد میخونه؛ احساس نا امنی نسبت به اینده دارم.و چون پیش دانشگاهی هم نتونستم بخونم دست و بالم برای هر نوع درس خوندن بسته است.لطفا راهنمایی بفرمایید.ممنون
- [سایر] مشکلی دارم که آن را خلاصه و خیلی کوتاه برایتان نوشته ام. چهارسالی است که ازدواج کردم و یک پسر شش ماهه دارم و خودم آخرین فرزند پدر مادر می باشم و سه برادر و یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم که همگی بشکر خدا صاحب خانه و دارای زن و بچه هستند. قبل از ازدواج با همسرم که دختر خاله ام نیز هستند گفته بودم که بعد از ازدواج من قصد دارم در کنار پدر و مادرم زندگی کنم و ایشان نیز قبول کردند. پدرم 65 سال سن دارند و مادرم 56 سال که رسیدگی به کار منزل برایش مشکل است. بخاطر کمر درد و بیماری هایی که در این سنین به سراغ آدمی می آید دو برادرم و خواهر در همسایگی ما هستند. مشکل از این جا است که بعد از یکی دو سال از زندگی همسرم خواستار مستقل شدن را از من دارد با توجه به صحبت هایی که با ایشان داشتم، ولی ایشان مسرانه خواستار جدایی هستند. در صورتی که من زندگی در کنار پدر و مادر را خواستارم؛ چون بر این عقیده ام که آنان عمرشان را برای ما صرف کردند که فرزندشان در این سنین بدردشان بخورند و کمک حالشان شوند و... احساس می کنم زندگی ام دارد از هم می پاشد بخاطر کدورت هایی که در این میان بین همسر و پدر مادر بخاطر این قضیه پدیدار شده فشارها بر من خیلی زیاد است حتی در زمانی فکر طلاق به ذهنم می افتد. از شما خواستارم راه کاری به من نشان دهید. نمی دانم چه کنم اگر جدا شوم ترس از غضب خدا دارم و اگر نشوم بی مهری هایه این زن را نسبت به پدر مادرم را نمی توانم تحمل کنم و بارها بارها کدورتها در زندگیمان ایجاد شده که این قضایا بین مادر و خاله ام هم نیز کشیده شده .... لذا از شما تقاضامندم روشنم کنید چه کنم.
- [سایر] با سلام بنده دو فرزند دارم یک دختر که چهار سال و هفت ماه سن دارد و پسری دارم که 7 ماه سن دارد . به دلیل وضع کاری شوهرم سه سال است در واحد آپارتمانی به دور از اقوام در شهری زندگی می کنیم البته فاصله شهر مورد نظر تا محل زندگی قبلی امان زیاد نیست و بیست دقیقه راه بیشتر نیست و معمولا هفته ای یک بار به آنان سر می زنیم و به آنجا می رویم . از مدتی است که در اینجا زندگی میکنیم نمی دانم چرا رفتار دخترم کلا عوض شده است . با توجه به اینکه من و پدرش وسواس زیادی نسبت به مسائل جنسی دخترم داریم اما نمی دانم رفتارش چرا تغییر کرده است . البته نسبت به مسائل واسواس زیادی هم نداریم . دخترم آنقدر به باباش وابسته شده که شب ها در آغوش او می خوابد و خوابش می برد و اگر باباش بیدار باشد او هم نمی خوابد و نتوانسته ایم این رفتار را از او دور کنیم . وقتی می خوابد دست در گردن باباش می کند و می خوابد و تازگی ها تا حدی توانسته ایم این رفتار ها را از او دور کنیم . با وجود این شب ها وقتی می خوابد دست زیر گلویش می کند تا خوابش بگیر بارها به او گفته ایم این رفتار تو زشت است خدا دوست ندارد ولی از رفتارش دور نشده است . حتی او را تشویق کرده ایم باز هم نتوانسته ایم از طریق تشویق او را از این کار منع کنیم . در مواقعی که به منزل دوست و آشنایان می رویم با بچه ها بازی دکتری می کند . بارها از سوی من تذکر داده ام ولی باز هم به سوی این کار می رود و من از آینده اش می ترسم . و فکر می کنم خدای نا کرده در آینده مشکل اخلاقی پیدا نکند . بیشتر پسرها را دوست دارد و وقتی در جمعی بچه ها از دخترها و پسرها ی هم سن و سالش حضور دارند دور و بر پسرها می رود و با آنها بازی می کند و کاری به دخترها ندارد . پدرش کارمند است و اکثر من در خانه پیش او هستم نمی دانم چکار کنم حتی بعضی مواقع او را تبیه هم کرده ام . پدرش تا حدی هر چه او خواسته در اختیارش قرار داده است . خیلی بی نظم شده است وسایلش را پرت می کند و اصلا حرف گوش نمی کند . خیالی نازک نارنجی است و زود احساسی و گریه می کند . شب ها هم بعضی مواقع نیمه شب از توی خواب حرف می زند و گریه می کند .
- [سایر] من مدت 20 سال پیش باخانواده ای آشنا شده و بعد از چند سال رابطه با دختر آنها و رفت و آمد های مخفیانه، با او قول و قرار ازدواج گذاشتم. بعد از اینکه چند سال گذشت من خودم صیغه محرمانه خواندم! البته دختر گفت که چون باکره هست بدون اذن پدرش چنین کاری نمی شود ولی من به او گفتم که بعضی از مراجع قبول دارند و ما ارتباط نزدیکی برقرار کردیم. پس از 13 سال که به دختر قول ازدواج را داده بودم، الان بدقولی کرده و با یک دختر دیگر ازدواج کرده ام! و آن دختر از دست من بشدت ناراحت است. قبل از عروسی من، به در خانه ما آمد و با مادرم روبرو شد، من و مادرم او را با فحاشی و تهدید به شکایت از در خانه مان دور کردیم و او هم که دختر آبرومندی بود از آنجا رفت! البته من شکایتش را به کلانتری کردم ولی پیگیری نکردم. حال نمی دانم وضعیت دنیا و آخرت من و خانواده ام که بر سر این دختر بیچاره چنین بلایی را آورده ایم چه می شود؟ چگونه خدا از ما راضی خواهد شد؟
- [سایر] با سلام و تبریک تآثیرگذاری سخنانتون بر مردم. درخواستی داشتم . من مادر سه فرزند هستم که خداوند مرحمت فرمود با هم اعطایمان کرد. متاسفانه از وقتی بچه ها به دنیا آمده اند جرات بیرون رفتن از خانه را ندارم. از بس که با برخوردهای هیجانی دوست و آشنا و غریبه مواجه می شوم .باور کنید در مراسم هفته مادر دوستم شرکت کردم و مراسم از عزاداری به سوال در مورد بچه های من تبدیل شد. حتی برای دیدن نوزاد یکی دو روز به دنیا آمده رفته بودم که همه توجه ها به من بود و اینکه بچه هایم چگونه اند. نمی دانم با این همه هیجان اطرافیان چگونه برخورد کنم . از بس در هرجا با یچه ها ظاهر شوم فوری عکس می گیرندو نگاه می کنند. طوری شده که مجبورم هر بار یکی از آنها را بیرون ببرم. در 7 ماه گذشته حتی کسانی که نمی شناخته ایم برای دیدن بچه هایم به دیدنمان آمده اند گاهی فکر می کنم بچه های من حکم سینما یا دور از ادب است بگویم(سیرک یا باغ وحش) را دارند.ازطرفی هر روز مهمان داریم مهمان هایی که به جز به هم ریختن خواب و استراحت بچه ها و من و همسرم کمک دیگری نمی کنند.به حدی که دوست دارم منزل مان را عوض کنیم و جایی دور از دسترس اقوانم و آشنایان باشیم. از لطف خداوند منان متشکرم اما از رفتار اطرافیان ناراحت. گفتم شاید با عنوان این مطلب . شما در گفتگوهای خود در سیما موضوع را طوری عنوان کنید که کسانی هم که مشکل مرا در مواردی مشابه دارند راهنمایی شوند و آنهایی که با هیجان برخورد می کنند هم مورد راهنمایی قرار گیرند. شاید اگر بچه هایم ناقص یا بیمار بودند راه زندگی را هم بر خود بسته بودم. البته به لطف پروردگار هر سه سالم و در نهایت زیبایی هستند اما باز هم حس می کنم که رفتار هیجانی مردم نسبت به ما بسیار دور از ادب است و حتی دور از پندار توانایی نسبت به توان و قدرت خداوند. ممنون و موفق باشید
- [سایر] سلام خسته نباشید از حدود یک هفته پیش من در زندگی دچار مشکل شده ام من زنی 33 ساله می باشم که 2 سال پیش بعد از یک رابطه عاطفی عمیق 18 ماهه با مردی که 12 سال از من بزرگتر است ازدواج کردم وضعیت مالی همسرم بد نیست و از لحاظ مالی بی نیاز می باشد هر دو دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس می باشیم در این دو سالی که با هم زندگی کرده ایم بیش چند بار آنهم به صورت سطحی اختلاف نداشته ایم همسرم مرد با خدایی است بطوریکه نماز شبش ترک نمی شود و همیشه از خدا می گوید ولی نمی دانم چه شده است که به برقراری رابطه تلفنی با یکی از دخترهایی که قبل از ازدواجمان دوست بوده اند زده است یعنی ماجرا به این شرح است که یک هفته پیش من به طور اتفاقی وارد ایمیل ایشان شدم و با کمال ناباوری مشاهده نمودم که در طول مدت 5 ماه گذشته از 8 دختر تقاضای دوستی نموده اند که آنطور که از ایمیلها فهمیدم با یکی از آنها تماس تلفنی نیز داشته اند ولی بحث ملاقات را انکار می کنند بعد از فهمیدن موضوع آنرا با همسرم در میان گذاشتم و دلیلش را جویا شدم و با ابراز پشیمانی و گریه او مواجه شدم و علت اینکار را فقط کنجکاوی بیان کردند الان یک هفته است از ماجرا می گذرد و من چندین بار با او در این مورد حرف زده ام و دلیل خاصی برای اینکارش ندارد و فقط علت را کنجکاوی بیان می کند شب اول که موضوع بیان شد حتی می خواست به قرآن قسم بخورد که تکرار نخواهد شد که من مانع شدم رابطه ام با او صمصمی تر شده است ولی من یک باور چند ساله را از دست داده ام و این موضوع عذابم می دهد در درونم به او اعتماد ندارم ذهنم همه اش متوجه چند ماه پیش است دست و دلم از همه چیز سرد شده است نمی دانم آیا باید به او اعتماد کنم یا نه؟ چند بار در اینتر نت استخاره کردم که آیا اعتماد کنم نهی شدم. با این اوضاع مانده ام چه باید بکنم آیا اگر اعتماد کنم ممکن است دوباره دست به این عمل بزند و اگر نکنم چگونه در این جهنم زندگی کنم؟ شما بگویید چه کنم با قضیه چگونه کنار بیایم؟ در ضمن بنده شاغل هستم و فعلا فرزندی نداریم. منتظر راهنماییهای ارزشمند شما هستم.
- [سایر] .1سلام وخسته نباشید از سایت خوب شما ممنونم لطف\"اگر امکان داره بیشتر در برنامه های تلویزیون شرکت کنید باتشکر 2.دختر 34ساله مجرد دکترای تخصصی 3.با توجه به خانه ما وتجربه ای که من دارم ما به توضیح در مورد هرسه نوع اداب احتیاج داریم چون نه رفتار پدرومادرها باهم خوبه نه ارتباط انها با فرزندان ونه رفتار فرزندان با پدر ومادرها 3.درمورد تبعیض بین فرزندان هم به والدین تذکر بدهید چون باعث عقدهای شدن بچه ها میشن مثل من که بعدازاین همه سال هنوز پرازکینه وتنفرم نسبت به والدینم پدرم بسیار پسر دوست است پسر را خدا ودختر مایه خفت وننگ 4.از تبعیض وبی عدالتیش دیوانه شدم خیلی تلاش کردم بی خیال بشم ولی نشده حتی پیش روانشناس وکارشناش دینی هم رفتم 5.الانم که دیگه پیروفرتوت شده بخاطر اینکه به من وخوهرانم ارث تعلق نگیره تمام اموالش را بنام برادرانم کرده 6.در گذشته خیلی باهاشون بدرفتاری میکردم از 4سال پیش توبه کردم ولی درظاهرباهوشون خوبم قلب\" ازشون متنفرم ایا این نفاق نیست نمی توانم ببخشمشون برام دعا کنید از این وضیعت روحی نجات پیداکنم 7. با ازدواجم مخالف هستند ودعا میکنند تا اخرعمرشون من کنارشون باشم وقتی به دعاها فکر میکنم دلم میخواهد کتکشون بزنم واقع\"خدا این دعا را مستجاب میکند 8.خواهش میکنم جواب بدهید تا بلکه کمی ارام شوم
- [سایر] با سلام وادب وتبریک عید خدمت حاج اقا مرادی نمی دونم باید حرفامو چه جوری شروع کنم چون هیچ وقت فکر نمی کردم انقدر عاجز وناتوان بشوم که مجبور بشم این حرفارو بزنم مدتی است که دلباخته ی پسر دایی ام شده ام بخاطر شرم وحیا وغروری که داشتم هیچ گاه وانمود نکردم که سرسوزنی بهش علاقه دارم وبر عکس همشه وانمود میکردم که ازش بدم می اید تا این که با یکی از دوستانم که حس می کردم می تواند کمکم کند مشورت کردم نظر او این بود که بهش زنگ بزنم وبگم که دوستش دارم علارغم میل باطنی ام این کار را کردم اول که زنگ زدم جا خورد وبعد گفت دنیای من وتو خیلی از هم دور است.وهزار حرف دیگر که به دلیل زیاد بودن نمیتوانم ان ها را بنویسم لحظه ی تحویل سال به حرم حضرت معصومه رفتم وخواستم اگه او مرا دوست دارد عاشق تر و واگر ندارد خدا کمک کند که فراموشش کنم که لحظه به لحظه دلباخته تر می شوم حاج اقا من در خانواده وبستگان ازمحبوبیت خوبی برخوردار هستم وخاطر خواه زیاد دارم ولی دارم همه چیز را از دست می دهم کنکورمو خراب کردم پرخاشگر وبسیار سر به هوا شده ام با اندک چیزی اشکانم سرازیر می شود حاج اقا ایا تلفن من کار بدی بوده؟ایا غرورم شکسته شده ؟من نمیتوانم فرامو شش کنم ؟حاج اقا باید چه کار کنم؟