در صورت تعارض بین فتوای مرجع تقلید و عقل انسان، کدامیک رجحان دارد؟
در صورت تعارض بین فتوای مرجع تقلید و عقل انسان، کدامیک رجحان دارد؟ نخست باید برداشت خودمان را از (عقل) مشخص کنیم؛ آیا منظور عقل یک نفر و عقل شخصی است یا عقل نوع انسانها و عقل همگانی است؟! اگر عقل یک نفر و قدرت تشخیص یک نفر باشد احتمال اشتباه در آن فراوان است و اگر عقل جمعی باشد و به ویژه در زمان ها و مکان های متعدد باشد از آن تعبیر به سیره عقلاء می شود و به طور معمول احتمال خطا در آن کمتر است و بیشتر مورد تأیید شرع است و گاهی منظور از (عقل) حکم عقلی به عنوان منبع شناخت است که در رتبه برهان قطعی است و مورد پذیرش شرع است. در این صورت می توان گفت: احکام شرع و عقل با یکدیگر متعارض نیستند و اگر تعارض به نظر رسد، ابتدایی است که پس از درک عقل نسبت به مصلحت احکام، آن تعارض برطرف می‌شود.(سید مجتبی حسینی، احکام تقلید و بلوغ، قم، دفتر نشرمعارف، 1385، ص 69) اصولاً رابطه بین دین و عقل رابطه¬ی مستقیم است چون آن¬چه که عقل به آن حکم می کند دین و شرع نیز به آن حکم می¬کند و آنچه که دین و شرع به آن حکم می¬کند عقل نیز به آن حکم می¬کند این یک قاعده کلی است.(قاعده معروف اصولی:(ما حکم به الشرع حکم به العقل و ما حکم به العقل حکم به الشرع)) ¬ از این رو، حکیمان الهی می‌گویند: عقل با نقل در یک مسیرند. به بیان دیگر، عقل و نقل، همانند دو بال طایر قدسی و ملکوتی‌اند که با آنها پرواز در فضای باز استدلال میسّر است.(عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، قم، نشر اسراء، اول، 1380، ص94) در فرهنگ اسلام عقل و نقل هر دو حجت و دلیل الهی برای کشف احکام و دریافت آموزه¬های الهی است. (برهان عقلی همانند دلیل معتبر نقلی از الهامات الهی در ظرف اندیشه بشر تجلی یافته است. و اگر کسی با سرمایة عقلی به سراغ متون مقدس نقلی برود و چیزی را از آن برداشت کند، ‌مانند آن است که به کمک آیه‌ای معنای آیة دیگر یا به کمک روایتی معنای آیه‌ای معلوم شود، از این رو هیچ یک از این امور از متن نقلی بیگانه نیست. بنابراین عقل برهانی منبع دین است. با ملاحظة دلیل معتبر نقلی، فتوایش همان فتوای دین است، مانند دلیل معتبر نقلی که هر آنچه را با ملاحظه برهان عقلی ثابت کند، همان به حسب دین می‌آید).(جوادی آملی، دین‌شناسی، قم ، نشر اسراء، 1383، ص 127 و 130) شاید برهمین اساس است که میرزای قمی در تعریف عقل فرموده اند: (مراد از دلیل عقل، حکم عقلی است که توسط آن به حکم شرعی می‌رسند و از علم به حکم عقلی به حکم شرعی منتقل می‌گردند).(قوانین الاصول، ج‌2، ص‌258: (والمراد بالدلیل العقلی هو حکم عقلی یتوصل به الی الحکم الشرعی و ینتقل من العلم بالحکم العقلی الی الحکم الشرعی)) همچنین درباره کارکرد عقل گفته شده است: عقل حکم شرعی را جعل نمی کند، بلکه موردی از موارد حکم شرع را کشف می¬کند. در واقع مصداق حکم شرعی را کشف می¬کند. البته این در صورتی است که به طور یقینی و صد در صد ملاک حکم شرعی را کشف کند، نه به طور ظن و گمان).(مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی (اصول فقه)، ص 50 53) البته در نظر داشته باشیم که اولاً عقل را با وهم نیامیزیم و ثانیاً به گستره و کار برد عقل توجه داشته باشم چرا که عقل نامحدود و بی حد و مرز نیست بلکه عقل تنها در محدوده خاصی امکان کشف روشنگری دارد مانند درک کلیات و مبانی و اصول ولی در حیطه اموری مانند علت یابی دستورهای شرعی و مانند آن که از امور تعبدی شمرده می¬شود، راهی برای کنکاش¬های فکری و عقلی نیست. عقل ما نمی¬تواند به طور کامل دریابد که نماز صبح چرا دو رکعت و نماز ظهر چهار رکعت، زیرا ما از راز آن¬ها به طور کامل آگاهی نداریم و دسترسی به حقایق آن نداریم و چه بسا تنها دلیل این دستورها آزمایش میزان اطاعت بندگان باشد. این همان حقیقتی است که در روایات بدین گونه اشاره شده: (دین خدا با عقل سنجیده نمی¬شود).(مستدرک وسائل ،ج 17 ، ص 263) عقل و وحی در نظام اسلامی هر کدام حوزه مخصوص به خود را دارند. در موارد که عقل توانایی اظهار نظر را ندارد، به‌ خاطر فرا عقل بودن دین است، نه ضد دین بودن عقل؛ در واقع این‌جا حوزه مخصوص دین است و عقل را در آن جایی نیست. بنابراین، میان عقل سلیم، و احکام الهی تعارض وجود ندارد اگر هم در موارد تعارض می نماید، تعارض ابتدای است و با اندک تامل برطرف خواهد شد در صورتی که از نظر عقلی به حکم قطعی و یقین رسیدیم به آن عمل می کنیم و در غیر آن صورت، وظیفه ما اطاعت از نظر مرجع تقلید است.(توضیح المسائل مراجع، م 1؛ نوری و وحید، توضیح المسائل، م 1) در این باره چند صورت مسأله مطرح است که به اختصار آن¬ها را توضیح می‌دهیم: الف) اگر مرجع تقلید در مقام بیان حکم باشد، رأی او مقدم است، هر چند با نگرش عقلی مقلد ناسازگار افتد؛ زیرا مقصود از تلازم حکم عقل و شرع، عقل ناآشنا به مبانی و ضوابط و عقل بدوی و خام نیست؛ بلکه مقصود از آن، عقل ورزیده‌ای است که به خوبی با شیوه‌های برهان و استدلال و تشخیص درست از نادرست و منابع و شیوه‌های کشف حکم الهی آشنا باشد از سوی دیگر احکام عقلی دو گونه است: عقل ظنی و عقل قطعی و آنچه در شرع معتبر می‌باشد، حکم عقل قطعی است که آن جز از طریق استدلال و برهان صحیح به دست نمی‌آید. در حالی که بسیاری از اظهار نظرهای به اصطلاح عقلی، مفاد عقل ظنی و بدوی است که از نظر شرعی اعتبار چندانی ندارد. ب) اگر اظهار نظر مرجع در تشخیص موضوع باشد و موضوع مورد نظر نیز از موضوعات مستنبطه باشد، باز به دلایل فوق نظر مرجع تقلید مقدم است. ج) اگر نظر مرجع در تشخیص موضوع باشد، ولی موضوع آن از امور عرفی و غیرمستنبط باشد، در این جا هر فرد می‌تواند به تشخیص خود عمل نماید. مثلا در مورد مثال پاسور و شطرنج باید گفت: اگر واقعاً زمانی پاسور نیز جایگاه شطرنج را پیدا کند؛ یعنی، در سطح جهانی دیگر به عنوان نوعی آلت قمار قلمداد نشود، دقیقاً همان حکم شطرنج را خواهد داشت.(ر. ک: نقش عقل در استنباط قواعد و مقررات از دیدگاه اسلام، سید ابراهیم حسینی، مجله معرفت، شماره 61)
عنوان سوال:

در صورت تعارض بین فتوای مرجع تقلید و عقل انسان، کدامیک رجحان دارد؟


پاسخ:

در صورت تعارض بین فتوای مرجع تقلید و عقل انسان، کدامیک رجحان دارد؟

نخست باید برداشت خودمان را از (عقل) مشخص کنیم؛ آیا منظور عقل یک نفر و عقل شخصی است یا عقل نوع انسانها و عقل همگانی است؟! اگر عقل یک نفر و قدرت تشخیص یک نفر باشد احتمال اشتباه در آن فراوان است و اگر عقل جمعی باشد و به ویژه در زمان ها و مکان های متعدد باشد از آن تعبیر به سیره عقلاء می شود و به طور معمول احتمال خطا در آن کمتر است و بیشتر مورد تأیید شرع است و گاهی منظور از (عقل) حکم عقلی به عنوان منبع شناخت است که در رتبه برهان قطعی است و مورد پذیرش شرع است. در این صورت می توان گفت: احکام شرع و عقل با یکدیگر متعارض نیستند و اگر تعارض به نظر رسد، ابتدایی است که پس از درک عقل نسبت به مصلحت احکام، آن تعارض برطرف می‌شود.(سید مجتبی حسینی، احکام تقلید و بلوغ، قم، دفتر نشرمعارف، 1385، ص 69) اصولاً رابطه بین دین و عقل رابطه¬ی مستقیم است چون آن¬چه که عقل به آن حکم می کند دین و شرع نیز به آن حکم می¬کند و آنچه که دین و شرع به آن حکم می¬کند عقل نیز به آن حکم می¬کند این یک قاعده کلی است.(قاعده معروف اصولی:(ما حکم به الشرع حکم به العقل و ما حکم به العقل حکم به الشرع)) ¬ از این رو، حکیمان الهی می‌گویند: عقل با نقل در یک مسیرند. به بیان دیگر، عقل و نقل، همانند دو بال طایر قدسی و ملکوتی‌اند که با آنها پرواز در فضای باز استدلال میسّر است.(عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، قم، نشر اسراء، اول، 1380، ص94)
در فرهنگ اسلام عقل و نقل هر دو حجت و دلیل الهی برای کشف احکام و دریافت آموزه¬های الهی است. (برهان عقلی همانند دلیل معتبر نقلی از الهامات الهی در ظرف اندیشه بشر تجلی یافته است. و اگر کسی با سرمایة عقلی به سراغ متون مقدس نقلی برود و چیزی را از آن برداشت کند، ‌مانند آن است که به کمک آیه‌ای معنای آیة دیگر یا به کمک روایتی معنای آیه‌ای معلوم شود، از این رو هیچ یک از این امور از متن نقلی بیگانه نیست. بنابراین عقل برهانی منبع دین است. با ملاحظة دلیل معتبر نقلی، فتوایش همان فتوای دین است، مانند دلیل معتبر نقلی که هر آنچه را با ملاحظه برهان عقلی ثابت کند، همان به حسب دین می‌آید).(جوادی آملی، دین‌شناسی، قم ، نشر اسراء، 1383، ص 127 و 130) شاید برهمین اساس است که میرزای قمی در تعریف عقل فرموده اند: (مراد از دلیل عقل، حکم عقلی است که توسط آن به حکم شرعی می‌رسند و از علم به حکم عقلی به حکم شرعی منتقل می‌گردند).(قوانین الاصول، ج‌2، ص‌258: (والمراد بالدلیل العقلی هو حکم عقلی یتوصل به الی الحکم الشرعی و ینتقل من العلم بالحکم العقلی الی الحکم الشرعی))
همچنین درباره کارکرد عقل گفته شده است: عقل حکم شرعی را جعل نمی کند، بلکه موردی از موارد حکم شرع را کشف می¬کند. در واقع مصداق حکم شرعی را کشف می¬کند. البته این در صورتی است که به طور یقینی و صد در صد ملاک حکم شرعی را کشف کند، نه به طور ظن و گمان).(مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی (اصول فقه)، ص 50 53)
البته در نظر داشته باشیم که اولاً عقل را با وهم نیامیزیم و ثانیاً به گستره و کار برد عقل توجه داشته باشم چرا که عقل نامحدود و بی حد و مرز نیست بلکه عقل تنها در محدوده خاصی امکان کشف روشنگری دارد مانند درک کلیات و مبانی و اصول ولی در حیطه اموری مانند علت یابی دستورهای شرعی و مانند آن که از امور تعبدی شمرده می¬شود، راهی برای کنکاش¬های فکری و عقلی نیست. عقل ما نمی¬تواند به طور کامل دریابد که نماز صبح چرا دو رکعت و نماز ظهر چهار رکعت، زیرا ما از راز آن¬ها به طور کامل آگاهی نداریم و دسترسی به حقایق آن نداریم و چه بسا تنها دلیل این دستورها آزمایش میزان اطاعت بندگان باشد. این همان حقیقتی است که در روایات بدین گونه اشاره شده: (دین خدا با عقل سنجیده نمی¬شود).(مستدرک وسائل ،ج 17 ، ص 263) عقل و وحی در نظام اسلامی هر کدام حوزه مخصوص به خود را دارند. در موارد که عقل توانایی اظهار نظر را ندارد، به‌ خاطر فرا عقل بودن دین است، نه ضد دین بودن عقل؛ در واقع این‌جا حوزه مخصوص دین است و عقل را در آن جایی نیست. بنابراین، میان عقل سلیم، و احکام الهی تعارض وجود ندارد اگر هم در موارد تعارض می نماید، تعارض ابتدای است و با اندک تامل برطرف خواهد شد در صورتی که از نظر عقلی به حکم قطعی و یقین رسیدیم به آن عمل می کنیم و در غیر آن صورت، وظیفه ما اطاعت از نظر مرجع تقلید است.(توضیح المسائل مراجع، م 1؛ نوری و وحید، توضیح المسائل، م 1)
در این باره چند صورت مسأله مطرح است که به اختصار آن¬ها را توضیح می‌دهیم:
الف) اگر مرجع تقلید در مقام بیان حکم باشد، رأی او مقدم است، هر چند با نگرش عقلی مقلد ناسازگار افتد؛ زیرا مقصود از تلازم حکم عقل و شرع، عقل ناآشنا به مبانی و ضوابط و عقل بدوی و خام نیست؛ بلکه مقصود از آن، عقل ورزیده‌ای است که به خوبی با شیوه‌های برهان و استدلال و تشخیص درست از نادرست و منابع و شیوه‌های کشف حکم الهی آشنا باشد از سوی دیگر احکام عقلی دو گونه است: عقل ظنی و عقل قطعی و آنچه در شرع معتبر می‌باشد، حکم عقل قطعی است که آن جز از طریق استدلال و برهان صحیح به دست نمی‌آید. در حالی که بسیاری از اظهار نظرهای به اصطلاح عقلی، مفاد عقل ظنی و بدوی است که از نظر شرعی اعتبار چندانی ندارد.
ب) اگر اظهار نظر مرجع در تشخیص موضوع باشد و موضوع مورد نظر نیز از موضوعات مستنبطه باشد، باز به دلایل فوق نظر مرجع تقلید مقدم است.
ج) اگر نظر مرجع در تشخیص موضوع باشد، ولی موضوع آن از امور عرفی و غیرمستنبط باشد، در این جا هر فرد می‌تواند به تشخیص خود عمل نماید. مثلا در مورد مثال پاسور و شطرنج باید گفت: اگر واقعاً زمانی پاسور نیز جایگاه شطرنج را پیدا کند؛ یعنی، در سطح جهانی دیگر به عنوان نوعی آلت قمار قلمداد نشود، دقیقاً همان حکم شطرنج را خواهد داشت.(ر. ک: نقش عقل در استنباط قواعد و مقررات از دیدگاه اسلام، سید ابراهیم حسینی، مجله معرفت، شماره 61)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین