آیا فلسفه احکام در متون دینی بررسی شده است و آیا علت¬های بیان شده در کتاب علل الشرایع علمی است یا با استناد به سنت است و بدون دلایل علمی؟ اصولاً، روش¬های مطمین بررسی فلسفه احکام چیست؟ بحث از فلسفه احکام در منابع اسلامی بازگو شده و در عصر ایمه(ع) بحث رایج بوده است، زیرا روش قرآن یک روش استدلالی و منطقی است به گونه که پیوسته پیروانش را به تدبر، تفکر و استدلال دعوت می نماید. فلسفه احکام و گفت و گو درباره دستورات الهی را می توان در چند گروه تقسیم بندی کرد: 1 احکامی که از همان آغاز بعثت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فلسفه آن برهمه آشکار بوده و مردم به تناسب فکر و معلومات خود هر کدام چیزی از آن را درک می کردند و برای این که مردم را به طور عموم موظف به رعایت آن ها کنند شکل قانونی و الزامی به آن بخشیدند. مانند تحریم دروغ، خیانت، تهمت، قتل نفس، سرقت، ظلم و ستم، کم فروشی و تقلب؛ و امر به عدالت، پاکی، درستی، کمک به ستم دیدگان، کوشش و کار، نیکی به پدر و مادر و بستگان و همسایگان و مانند این¬ها که هر کس در هر پایه از معلومات باشد، فلسفه و سر این احکام را در می یابد، گو این که هر قدر بر میزان دانش و آگاهی انسان نسبت به مسائل زندگی افزوده شود اهمیت و اثر این دستورها را بهتر درک می کند. 2 احکامی که فلسفه آن بر توده مردم و گاهی بر دانشمندان آن زمان نیز روشن نبوده و در متن قرآن کریم یا سخنان پیشوایان بزرگ دین اشاراتی به اسرار آن ها شده است؛ مثلا، شاید مردم آن عصر از فلسفه سه گانه (اخلاقی، اجتماعی، بهداشتی) روزه بی خبر بودند، لذا یک جا قرآن اشاره به تأثیر تربیتی و اخلاقی آن کرده و می فرماید: (لعلکم تتقون)(بقره(2)، آیه 183) و در جای دیگر امام صادق (علیه السلام) اشاره به تأثیر اجتماعی آن کرده و بیان می دارد (لیستوی به الفقیر و الغنی)(علامه جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 20، ص 111)؛ (تا ثروتمندان و مستمندان یکسان زندگی کنند) و ثروتمندان از حال گرسنگان آگاه شوند و به کمک آن ها بشتابند. و در مورد دیگر پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید: (صوموا تصحوا)؛ (روزه بگیرید تا تن شما سالم گردد) (و مواد مزاحم مصرف نشده از بین برود). نظیر این احکام، فراوان است که در متون آیات و احادیث پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام به اسرار آنها اشاره شده است، ولی توجه به این نکته لازم است که ذکر این اسرار و منافع، با توجه به این که متناسب با سطح فکر مردم بوده به معنی انحصار و محدود بودن فلسفه های حکم در آن چه ذکر شده نمی باشد و مانع از به کار انداختن اندیشه برای درک اسرار بیشتر نخواهد بود.(ر.ک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه) 3 احکامی که با گذشت زمان و پیشرفت آگاهی بشر پرده از روی اسرار آن ها برداشته شده و چهره آن ها نمایان گشته است و ما می توانیم آن ها را سندهای زنده ای بر عظمت و اصالت این احکام آسمانی بدانیم. مثلا آثار زیانبار جسمی و روحی و اجتماعی مشروبات الکلی و حتی آثار منفی آن روی ژن ها و جنین ها که امروزه از زبان آمار می توان شنید و یا هیجانات عصبی و مرگ و میرهای ناشی از آن به خاطر جلسات قمار و یا خطراتی که بر اثر تقسیم غیرعادلانه ثروت دامنگیر اجتماعات می گردد و یا زیان های غیر قابل انکار اقتصادی و اخلاقی رباخواری که همه را با آمار و ارقام می توان منعکس نمود که گذشت زمان و بالا رفتن سطح فکر بشر پرده از روی فلسفه آن ها کنار زده است و ما می توانیم به طور حسی آن ها را درک کنیم ولی توجه به یک موضوع نهایت ضرورت را دارد و آن این که هرگونه افراط و تند روی و پیش داوری های غلط و کوتاه نظری ها و بینش های کاذب و از همه مهم تر فرضیه های ثابت نشده علمی را به حساب قوانین مسلم علمی گذاردن، ما را در این قسمت فرسنگ ها از حقیقت دور می سازد و به جای این که به اسرار و فلسفه احکام آشناکند، در بیراهه های خطرناکی سرگردان می نماید، بنابر این تا زمانی که علم، چیزی را بطور قطع و مسلم اثبات نکند و صورت حسی به خود نگیرد، نباید به عنوان فلسفه حکم مورد بحث قرار گیرد. در آنجا که علم قطعی نداریم اصرار به فلسفه گویی نداشته باشیم و در آنجا هم که علم قطعی داریم، هرگز فلسفه حکم را منحصر و محدود در آن معرفی نکنیم. 4 برخی دیگر از احکام است که به طور روشن فلسفه آنها بیان نشده است، مانند تعداد رکعات نمازها، یا حد نصاب اجناس نه گانه زکات و یا بعضی از مناسک حج که باید منتظر بود که با پیشرفت های جدید علم و دانش پرده از روی این حقایق برداشته شود و یا آخرین وصی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مأمور توضیح و تفسیر آن ها باشد که آیا این ها فقط جنبه انضباطی دارد؟ آیا از اسراری است که نارسایی علم و دانش بشر شاید در آینده هم توان پرده برداری کامل از روی فلسفه آن ها نداشته باشد؟ هیچ کدام بر ما معلوم نیست همین قدر می دانیم که دسته چهارم از احکام، به اندازه سه دسته پیشین برای ما قابل احترام و لازم الاجراست چه این که همه از یک منبع سرچشمه گرفته و ماموریت آورنده آن ها با دلایل قطعی بر ما ثابت شده است. علت های بیان شده در کتاب علل الشرایع علت های بیان شده در کتاب علل الشرایع، عمدتاً حکمت هایی است که براساس نقل و روایت بیان شده اند و می توان به سنت استناد داد. اما منظور شما از دلایل علمی چیست؟ اگر منظور از علم، علوم تجربی است که علوم تجربی به طور کامل صلاحیت تبیین و بیان علل احکام و دستورهای دینی را ندارند و تنها می تواند بعضی حکمت ها در مورد جنبه مادی (بهداشتی، اقتصادی، اجتماعی و...) بعضی احکام را درک کند اما اگر منظور از دلایل علمی، دلایل یقینی است. دلایلی که در قرآن و سنت آمده است علمی ترین و یقینی ترین دلایل هستند، زیرا از سوی آفریننده جهان هستی و آگاهترین به اسرار موجودات به ما رسیده است. البته درباره روایات به دو نکته باید توجه کرد: 1. برخی از روایات وارد شده مشکل سندی دارند و به اصطلاح علماء رجال و حدیث، مورد اطمینان نیستند. احتمال این که برخی از روایات جزء اسرائیلیات باشد یعنی از جعلیاتی باشد که برخی از پیروان یهود وارد روایات و احادیث کرده اند نیز هست. علماء ما برای مشخص کردن صحت و سقم روایات، روش علمی و دقیق دارند. بنابراین درستی و نادرستی هر روایت را بایست از اهل فن پرسید. 2. فهم برخی روایات نیز مشکل است و حتما باید از عالمان متخصص، معنا و مفاد آن ها را پرسید و بدون استاد آشنا با علوم اسلامی و فلسفه احکام نمی توان آن را فهمید.
آیا فلسفه احکام در متون دینی بررسی شده است و آیا علت¬های بیان شده در کتاب علل الشرایع علمی است یا با استناد به سنت است و بدون دلایل علمی؟ اصولاً، روش¬های مطمین بررسی فلسفه احکام چیست؟
آیا فلسفه احکام در متون دینی بررسی شده است و آیا علت¬های بیان شده در کتاب علل الشرایع علمی است یا با استناد به سنت است و بدون دلایل علمی؟ اصولاً، روش¬های مطمین بررسی فلسفه احکام چیست؟
بحث از فلسفه احکام در منابع اسلامی بازگو شده و در عصر ایمه(ع) بحث رایج بوده است، زیرا روش قرآن یک روش استدلالی و منطقی است به گونه که پیوسته پیروانش را به تدبر، تفکر و استدلال دعوت می نماید.
فلسفه احکام و گفت و گو درباره دستورات الهی را می توان در چند گروه تقسیم بندی کرد:
1 احکامی که از همان آغاز بعثت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فلسفه آن برهمه آشکار بوده و مردم به تناسب فکر و معلومات خود هر کدام چیزی از آن را درک می کردند و برای این که مردم را به طور عموم موظف به رعایت آن ها کنند شکل قانونی و الزامی به آن بخشیدند. مانند تحریم دروغ، خیانت، تهمت، قتل نفس، سرقت، ظلم و ستم، کم فروشی و تقلب؛ و امر به عدالت، پاکی، درستی، کمک به ستم دیدگان، کوشش و کار، نیکی به پدر و مادر و بستگان و همسایگان و مانند این¬ها که هر کس در هر پایه از معلومات باشد، فلسفه و سر این احکام را در می یابد، گو این که هر قدر بر میزان دانش و آگاهی انسان نسبت به مسائل زندگی افزوده شود اهمیت و اثر این دستورها را بهتر درک می کند.
2 احکامی که فلسفه آن بر توده مردم و گاهی بر دانشمندان آن زمان نیز روشن نبوده و در متن قرآن کریم یا سخنان پیشوایان بزرگ دین اشاراتی به اسرار آن ها شده است؛ مثلا، شاید مردم آن عصر از فلسفه سه گانه (اخلاقی، اجتماعی، بهداشتی) روزه بی خبر بودند، لذا یک جا قرآن اشاره به تأثیر تربیتی و اخلاقی آن کرده و می فرماید: (لعلکم تتقون)(بقره(2)، آیه 183) و در جای دیگر امام صادق (علیه السلام) اشاره به تأثیر اجتماعی آن کرده و بیان می دارد (لیستوی به الفقیر و الغنی)(علامه جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 20، ص 111)؛ (تا ثروتمندان و مستمندان یکسان زندگی کنند) و ثروتمندان از حال گرسنگان آگاه شوند و به کمک آن ها بشتابند. و در مورد دیگر پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید: (صوموا تصحوا)؛ (روزه بگیرید تا تن شما سالم گردد) (و مواد مزاحم مصرف نشده از بین برود).
نظیر این احکام، فراوان است که در متون آیات و احادیث پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام به اسرار آنها اشاره شده است، ولی توجه به این نکته لازم است که ذکر این اسرار و منافع، با توجه به این که متناسب با سطح فکر مردم بوده به معنی انحصار و محدود بودن فلسفه های حکم در آن چه ذکر شده نمی باشد و مانع از به کار انداختن اندیشه برای درک اسرار بیشتر نخواهد بود.(ر.ک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه)
3 احکامی که با گذشت زمان و پیشرفت آگاهی بشر پرده از روی اسرار آن ها برداشته شده و چهره آن ها نمایان گشته است و ما می توانیم آن ها را سندهای زنده ای بر عظمت و اصالت این احکام آسمانی بدانیم. مثلا آثار زیانبار جسمی و روحی و اجتماعی مشروبات الکلی و حتی آثار منفی آن روی ژن ها و جنین ها که امروزه از زبان آمار می توان شنید و یا هیجانات عصبی و مرگ و میرهای ناشی از آن به خاطر جلسات قمار و یا خطراتی که بر اثر تقسیم غیرعادلانه ثروت دامنگیر اجتماعات می گردد و یا زیان های غیر قابل انکار اقتصادی و اخلاقی رباخواری که همه را با آمار و ارقام می توان منعکس نمود که گذشت زمان و بالا رفتن سطح فکر بشر پرده از روی فلسفه آن ها کنار زده است و ما می توانیم به طور حسی آن ها را درک کنیم ولی توجه به یک موضوع نهایت ضرورت را دارد و آن این که هرگونه افراط و تند روی و پیش داوری های غلط و کوتاه نظری ها و بینش های کاذب و از همه مهم تر فرضیه های ثابت نشده علمی را به حساب قوانین مسلم علمی گذاردن، ما را در این قسمت فرسنگ ها از حقیقت دور می سازد و به جای این که به اسرار و فلسفه احکام آشناکند، در بیراهه های خطرناکی سرگردان می نماید، بنابر این تا زمانی که علم، چیزی را بطور قطع و مسلم اثبات نکند و صورت حسی به خود نگیرد، نباید به عنوان فلسفه حکم مورد بحث قرار گیرد. در آنجا که علم قطعی نداریم اصرار به فلسفه گویی نداشته باشیم و در آنجا هم که علم قطعی داریم، هرگز فلسفه حکم را منحصر و محدود در آن معرفی نکنیم.
4 برخی دیگر از احکام است که به طور روشن فلسفه آنها بیان نشده است، مانند تعداد رکعات نمازها، یا حد نصاب اجناس نه گانه زکات و یا بعضی از مناسک حج که باید منتظر بود که با پیشرفت های جدید علم و دانش پرده از روی این حقایق برداشته شود و یا آخرین وصی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مأمور توضیح و تفسیر آن ها باشد که آیا این ها فقط جنبه انضباطی دارد؟ آیا از اسراری است که نارسایی علم و دانش بشر شاید در آینده هم توان پرده برداری کامل از روی فلسفه آن ها نداشته باشد؟ هیچ کدام بر ما معلوم نیست همین قدر می دانیم که دسته چهارم از احکام، به اندازه سه دسته پیشین برای ما قابل احترام و لازم الاجراست چه این که همه از یک منبع سرچشمه گرفته و ماموریت آورنده آن ها با دلایل قطعی بر ما ثابت شده است.
علت های بیان شده در کتاب علل الشرایع
علت های بیان شده در کتاب علل الشرایع، عمدتاً حکمت هایی است که براساس نقل و روایت بیان شده اند و می توان به سنت استناد داد. اما منظور شما از دلایل علمی چیست؟ اگر منظور از علم، علوم تجربی است که علوم تجربی به طور کامل صلاحیت تبیین و بیان علل احکام و دستورهای دینی را ندارند و تنها می تواند بعضی حکمت ها در مورد جنبه مادی (بهداشتی، اقتصادی، اجتماعی و...) بعضی احکام را درک کند اما اگر منظور از دلایل علمی، دلایل یقینی است. دلایلی که در قرآن و سنت آمده است علمی ترین و یقینی ترین دلایل هستند، زیرا از سوی آفریننده جهان هستی و آگاهترین به اسرار موجودات به ما رسیده است.
البته درباره روایات به دو نکته باید توجه کرد:
1. برخی از روایات وارد شده مشکل سندی دارند و به اصطلاح علماء رجال و حدیث، مورد اطمینان نیستند. احتمال این که برخی از روایات جزء اسرائیلیات باشد یعنی از جعلیاتی باشد که برخی از پیروان یهود وارد روایات و احادیث کرده اند نیز هست. علماء ما برای مشخص کردن صحت و سقم روایات، روش علمی و دقیق دارند. بنابراین درستی و نادرستی هر روایت را بایست از اهل فن پرسید.
2. فهم برخی روایات نیز مشکل است و حتما باید از عالمان متخصص، معنا و مفاد آن ها را پرسید و بدون استاد آشنا با علوم اسلامی و فلسفه احکام نمی توان آن را فهمید.
- [سایر] فلسفه احکام را چگونه می توان فهمید و روش های آن چیست؟
- [سایر] فلسفه احکام را چگونه می توان فهمید و روش فهم آن چیست؟
- [سایر] آیا فلسفه احکام در فقه اهل سنت هم بحث شده است یاخیر، لطفاً به نمونه¬های از آن اشاره نمایید ؟
- [سایر] در سطح متوسط و دیپلم کتاب های در زمینه های: قرآن پژوهی و تفسیر، حدیث، اصول عقاید و احکام، اخلاق، عرفان، داستان، اندیشه سیاسی، ولایت فقیه، سیره ائمه، عاشورا، انقلاب اسلامی، تربیت اسلام، ادبیات و شعر، عبادت و اسرار آن، مهدویت، ازدواج و موسیقی، شیعه و سنی، هنر و فلسفه. آیا شما ارسال کتاب به صورت پستی دارید؟
- [سایر] لطفا یک سیر مطالعاتی خوب در زمینه اصول عقاید، احکام اخلاق، تاریخ منطق و فلسفه اصول فقه پیشنهاد بدهید. کتاب ها متقن و جامع باشد کتاب های ساده و از نویسندگان بی تجربه نباشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] با توجّه به اصل 24 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، که مقرّر می دارد: (نشریّات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر این که مخلّ به مبانی اسلام، یا حقوق عمومی باشد.) لطفاً بفرمایید: الف) مقصود از (إخلال) و (مبانی اسلام) چیست؟ آیا مبانی اسلام به معنای احکام زیر بنایی است، یا ضروریّات دینی یا فقهی منظور می باشد، یا معنای دیگری دارد؟ ب) آیا طرح سؤال، یا برداشتهای جدید نسبت به مسائل اسلامی، اخلال محسوب می شود؟ ج) آیا میان طرح سؤال و برداشتهای جدید در مجلاّت علمی و تخصّصی، با طرح آنها در نشریّات عمومی فرقی هست؟
- [سایر] سوال من در مورد حدیث دوات و قلم هست 1- من به منابع شیعه مراجعه کردم و دیدم که همه ناقلان شیعه (از شیخ مفید گرفته تا کتاب بحار و مناقب و ............) یا از قول صحیح مسلم و بخاری(دو دشمن امامت امام علی) روایت کردند یا زماناً بعد از نقل بخاری مسلم بوده است(وفات بخاری در سال 256 قمری است و قبل از آن هیچ حدیثی نیست) همچنین رواتی که از زمان مسلم و بخاری به عبدالله ابن عباس میرسند هیچ کدام در نزد شیعه توثیق نشده است به غیر از خود ابن عباس که مقبول الفریقین است . . همچنین سندی که از ابان بن ابی عیاش روایت شده است محل اشکال است. به علت اینکه در کتاب تنقیح المقال با توضیحاتی از منظر بعضی علماء او را فاسد المذهب خواندند جلد 1صفحه 3. همچنین علامه امینی در الغدیر به استناد کتاب تهذیب المنطق، ابان بن ابی عیاش را در فهرستِ دروغ گویان و جاعلان حدیث یاد کرده است (الغدیر 209/ 5.) حتی علماء در مورد اصل کتاب امروزی سلیم بین قیسی که در دست ماست تردید دارند از جمله شیخ مفید کتاب را ضعیف دانسته اند. ومیفرماید: (اطمینانی به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمیتوان عمل کرد؛ چرا که دستخوش تخلیط و تدلیس گشته است. پس شایسته است دین باوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند. (تصحیح الاعتماد، ص 72) وشیخ طوسی نیز نام او را در میان اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق (ع)آورده و ضعیف خوانده است. به هرحال رجالشناسان، اعم از شیعی و سنی، ابن ابی عیاش را توثیق نکردهاند (طوسی، رجال، 106؛ علامه حلّی، 99؛ حلّی، 414) استناد به یک کتابی که که در آن خیلی از علماء شک دارند و ابان را فاسد می خوانند خیلی جالب به نظر نمی رسد. به نظر شما همین دلائل نشان نمی دهد که سند شیعه در مورد این حدیث بسیار ضعیف است؟ 2- چرا وقتی خصوصیترین جنایتهای اهل نفاق به زهرا و علی در کتب اصلی و اربعه شیعه یافت می شود ، ائمه اطهار چه لزومی و چه صلاحی دیدند که این حدیث را روایت نکنند؟ 3- سنی های بی شرم هیچوقت برداشت ما را نداشتند . و تعبیرات و توجیهاتی دارند و حتی ا حادیثی را مطرح می کنند و در کنار حدیث دوات و قلم می گذارند تا استدلالات ما را زیر سؤال ببرند مثلاً حدیث زیر: عن عائشة قالت: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فی مرضه: (ادعی لی أبابکر أباک وأخاک حتی أکتب کتاباً فإنی أخاف أن تتمنی متمناً ویقول قائل: أنا، ویأبی الله و المؤمنون إلا أبابکر (صحیح مسلم جلد7 بابی از فضائل ابوبکر صفحه 110 طبع محمد علی صبیح) و می گویند اگر به مسلم و بخاری استناد می کنید پس این را هم قبول کنید!! حال به نظر شما باز ما می توانیم بگوییم چون خودشان قبول دارند پس ما هم قبول کنیم ورروایتهای خودشان را به عنوان استناد به آنها ذکر کنیم ؟ و آیا می توانیم بگوییم ولایت علی از این حدیث اثبات می شود؟ و آیا حادثه عظیم غدیر که در کتب اصلی شیعه هست و طبق قران دین کامل می شود ورسالت پیغمبر تمام، برای توجیه امامت علی (ع) کافی نیست؟ 4- فکر نمی کنید چون عمر دشمن علی و محمد است لذا ما این برداشت را کردیم نه این که خدای نکرده بخواهم اتهامی بزنم ولی روایت به گونه ای است که ذهنها به این سمت منعکس می شود که چون عمر دشمن است پس محال است درست نباشد ؟ وآیااین به نظر شما کافی است؟ 5- به نظر شما نمی توان از دید دیگر نگریست و نظریه جدیدی مطرح کرد و راه سومی را انتخاب کرد یعنی نه آنچه سنی می گوید و نه آنچه علماءشیعه بر حق بر داشت میکنند؟
- [سایر] سلام و عرض ادب و احترام فراوان: جسارتاً اولش یک توضیح بدم که یکی از دلایل اصلی که شما را برای جواب دادن به سؤآلات شرعی انتخاب کردم این است که هم علوم حوزوی دارید و هم علوم دانشگاهی و تسلط به چندین زبان که نشون دهنده این است که شما قطعاً و قطعاً عالم اهل علمی هستید و نسبت به زمانه آگاهی دارید. سؤال من راجع به پوشش خانمهاست. قوانین کشور ما بر حسب مسائل شرعی این است که خانمها باید در ملاء عام پوشش اسلامی داشته باشند حالا با هر تعریف جامعی. حتی اگر خانم غیر مسلمانی از کشور خارجی میآید ایران، باید پوشش اسلامی داشته باشد و این قضیه در محیط دانشگاه و غیر دانشگاه فرقی نمیکند. حالا سؤال من این است: چرا خانمی که توی کشور خارجی مثل فرانسه، آلمان و غیره در محیط دانشگاه پوشش اسلامی دارد و آنها طبق قاعده و قانون کشور خودشان این قضیه را تبلیغ دینی میدانند و آن را منع میکنند، ما با این قضیه برخورد سیاسی و اجتماعی میکنیم و میگیم که کارشان اشتباه است؟ (البته کاری به غرض ورزی بعضی از کشورها نسبت به اسلام ندارم. به طور کل دارم صحبت میکنم.( اگر جواب این سؤال بنده را بدهید ممنون میشوم.
- [سایر] یکی از معانی و لوازم خاتمیت پایان تشریع و قانون گذاری الاهی توسط پیامبر (ص) است که با پایان یافتن پیامبری درهای آسمان بسته شد و دیگر در باب شریعت هیچ حکم یا احکامی نسخ یا وضع نخواهد شد. با توجه به جامعیت و کمال دین خاتم در قانون گذاری، اگر بعد از ختم نبوت قائل به تشریع و قانون گذاری شویم، چنین اعتقادی با خاتمیت همخوانی ندارد و لازمهاش این خواهد بود که دین در عصر پیامبر کامل نبوده و بعد از رحلت او به کمال رسیده است. صاحب این نظریه میگوید: چگونه میشود که پس از پیامبر خاتم (ص) کسانی در آیند و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد، در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند، عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ و ... . منتقد معتقد است، براساس مقاماتی که شیعیان برای پیشوایان خود در نظر میگیرند (ارتباط مستقیم با آسمان، عصمت، حجیت گفتار) بر آن اساس مقام تشریع به امامان (ع) واگذار میشود و آنان همانند پیامبر صاحب ولایت تشریعی میشوند و به¬سان پیامبر (ص) میتوانند بعضی از احکام و آموزههای دینی را بدون هیچ پیشنهای در کتاب و سنت نبوی وضع کنند. بنابراین، شیعیان با اعتقاد به ولایت ائمه (ع)عملا با خاتمیت در تعارض هستند.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552