فیلم برائت از مسلمانان چرا تهیه و پخش شد؟
در سالگرد 11سپتامبر، فیلمی با عنوان (برائت از مسلمانان) که پیش از این (جنگجویان بیابان) و (برائت ازبن لادن) نامیده می شد، در آمریکا و در جمع محدودی نمایش داده شد. اما نمایش پیش‌پرده و بخش‌های کوتاهی از این فیلم نازل و سخیف در فضای مجازی باعث برانگیخته شدن خشم مسلمانان شد. اما حقیقت مسئله چیست؟ این فیلم چرا تهیه و پخش شد؟ آن چه در این میان قابل بازخوانی است نگرش هالیوودی به موضوع (مرجعیت معنوی) برای بشر غربی است. به عبارت دیگر آن چه اکنون محل نزاع است اختلاف برسر کانونی معنوی است که باید در بحران‌های اجتماعی و فشارهای شکننده زندگی ماشینی، مأمنی برای بشر بحران دیده غربی باشد و امنیت روحی و درونی را به وی بازگرداند. یادآور می شویم مراد ما از هالیوود منطقه جغرافیایی در حومه شهر لوس آنجلس آمریکا نیست؛ بلکه مراد یک فرهنگ و نگرش خاص است که در آن منطقه جغرافیایی در قالب محصولات هنری به نقاط مختلف جهان صادر می‌شود و این نگرش برگستره هنر غربی سایه افکنده است. مدیر یک مؤسسه تحقیقاتی مسیحیت در انگلستان قبلا اعلام کرده بود که (براساس ارقام و آمار، اسلام سریع ترین مذهب در حال رشد در جهان بوده است.) و یکی از رهبران کاتولیک در واتیکان سال گذشته اعتراف کرد که (... برای نخستین بار در تاریخ، ما دیگر در صدر نیستیم، مسلمانان از ما گوی سبقت را ربوده اند...) پس نزاع برسر(مرجعیت معنوی) است. اما این مرجعیت معنوی تفسیر دیگری هم دارد. توضیح این که در فیلم‌های هالیوودی دسته‌ای از محصولات تولید شده‌اند که پیشرفت تکنولوژیکی غرب را به تصویر می کشند، اما نه به عنوان یک فرصت و موهبت، بلکه به عنوان تهدید. یعنی رشد علمی و فناوری که اتفاق افتاده به عنوان یک نعمت و موهبت روایت نمی‌شود، بلکه به این عنوان که صنعت و فناوری که ساخته دست بشر است دنیا را به سمت نابودی می‌کشاند و تهدیدی است برای بشر امروزی. به عبارت دیگر تکنولوژی به عنوان رقیب صاحب خود معرفی می‌شود که اکنون صانع خود را به مرز هلاکت نزدیک می کند. در فیلم (ماتریکس) که رایانه سوژه اصلی آن است انسان قربانی رایانه شده و نئو به عنوان یک منجی و قهرمان جدید، بشر را از این وضعیت نجات می‌دهد. براستی هدف فیلم های هالیوودی از ترسیم این چهره چیست؟ آیا می خواهند مردم را از تمدن غربی بترسانند؟ آیا قرار است به ارزش‌های نظام سرمایه داری اعتراض شود؟ آیا نشان دادن چنین چهره‌ای از تکنولوژی نشان دهنده آزادی در غرب است و وجود این آزادی باعث شده که طراحان دلسوز فیلم های هالیوودی(!) هم از این زمینه استفاده کرده و درد حقیقی را بازگو کنند و به بنیادهای تمدن غربی حمله ور شوند؟ پاسخ این است که هیچ کدام از این فرضیه‌ها صحیح نیست. بلکه برعکس، هدف، ایجاد ترس و وحشت بیشتر در مخاطب است. حال باید پرسید این وحشت چه سودی برای تشکیلات وابسته به نظام سرمایه‌داری دارد؟ جالب‌تر این که منشأ این ترس در فیلم‌های هالیوودی هم مورد اشاره قرار می گیرد، اما کمتر ناقدان سینمایی به آن توجه کرده اند. منشا را باید در همان مرجعیت معنوی جستجو کرد. این مدل روایت گری که در آثار هالیوود مشاهده می شود، بیش از همه ایجاد اضطراب و وحشت می‌کند و موجب نگرانی عمومی در بشر امروزی نسبت به پایان این وضعیت می‌شود. چنین ترسی به طور طبیعی، بشر نگران را به سمت یک تکیه گاه و مأمن قابل اتکا سوق می‌دهد و نیاز به قهرمان و منجی را به عنوان ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برجسته می‌کند. تعدد چنین فیلم‌هایی در هالیوود باعث شده که بیننده به آن دسته از فیلم‌ها که نشانی از منجی و قهرمان دارند رغبت پیدا کند و منتظر باشد تا کسی او را از این وحشت همگانی نجات دهد. ناگفته پیداست که بخشی از این نگرانی- بدون وساطت هالیوود- در افکار عمومی جهانیان احساس می شود؛ اما با تصویر و هنر این وحشت دوچندان شده و غرب از این تشنگی که نسبت به منجی موعود ایجاد شده موج سواری می‌کند. از یک طرف با تعریف خاص خود از این موضوع، منجی تحریف شده را به جهانیان معرفی می‌کند و قرائت غیروحیانی و اومانیستی از آن ارائه می‌کند. از طرف دیگر مصداق دجال و ضدمسیح را هم تحریف کرده و معمولا انگشت اشاره به سوی شرق و عموما مسلمانان نشانه می‌رود. مثل فیلم معروف (مردی که فردا را دید) که بر مبنای پیشگویی‌های نوستر آداموس خطر آخرالزمانی مسلمانان را گوشزد می کند و شخصیت آخرالزمانی اسلام و منجی مسلمانان را در جبهه باطل قرارداده و او را به عنوان دجال غرب نشان می دهد. در بعضی از این محصولات، شیطان از شرق بر می خیزد و غرب و آمریکا را هدف تهاجم و تاخت و تاز قرار می‌دهد. اینجاست که یکی از کارکردهای رسانه در غرب خود را نشان می دهد و آن هم کارکرد سیاسی هنر و سینماست. مهم ترین کارکرد هالیوود در باب معناگرایی، کارکرد سیاسی آن است که در پی آن، از نقش دولت مردان آمریکا در سامان‌بخشی به نظم جدید جهانی یاد می‌شود و با بزرگنمایی از این نقش، بیننده این فیلم ها به این نتیجه می‌رسد که برای دستیابی به امنیت و صلح جهانی، باید رهبری آمریکا را به عنوان سردمدار نیروهای خیر بپذیرد. در نتیجه دیکتاتوری نظامی که در دهکده جهانی توسط آمریکا تعقیب می‌شود به رهبری جبهه خیر، قلب ماهیت می یابد. نمونه روشن این نگرش فیلم روز استقلال است که با تأسی از چهارم ژوئیه که در تقویم آمریکا روز استقلال آمریکاست، دستگیری آمریکایی‌ها از دیگر ملت‌ها به تصویر کشیده می شود. در این فیلم موجودات فضایی به زمین حمله می‌کنند و بالاخره آمریکایی‌ها موفق می شوند در روز استقلال آمریکا آنها را شکست دهند و امنیت و آزادی را دوباره به کره زمین برگردانند. معلوم می‌شود که طبق قرائت هالیوودی جهان از ناحیه تکنولوژی تهدید می‌شود و قرار است برای به کرسی نشاندن تهدید تکنولوژی، دجال‌هایی از سمت شرق وارد عمل شده و تکنولوژی را مدد نمایند. این جاست که صلاحیت مهمترین مکتب توحیدی شرقی یعنی دین اسلام هدف تردید قرار می گیرد و چنین مرجعیتی از طرف مشتاقان معنویت و انسان های آزاده دارای ابهام معرفی می‌شود. اکنون هم مسئله همین است که لازم است با ابزارهای مختلف، اسلام ستیزی ترویج شود. یکی از این ابزارها، معرفی مکاتب ضد وحیانی است؛ بخصوص مکاتبی که با اسلام و مسلمانی قابل جمع نیستند و اسلام‌ستیزی بالایی در آنها به چشم می‌خورد. قتل عام مسلمانان برمه و میانمار که اخیرا اتفاق افتاد توسط هواداران و پیروان یکی از همین مکاتب ضد وحیانی صورت گرفت، یعنی مکتب بودیسم، البته از نوع لاماییسم. خلاصه اینکه اگر در نگرش هالیوودی مکاتبی مانند لاماییزم تقویت و تبلیغ می‌شوند و ادیان دیگری مورد تهاجم واقع شده و حتی بزرگان آنها به تمسخر گرفته می‌شوند، همه یک دلیل دارد و آن تداوم حیات نظام سلطه است. نظام سرمایه‌داری تلاش می‌کند خود را به عنوان منجی معرفی کند و ادیان الهی همچون اسلام که ادعای نجات انسان‌ها را داشته و با ظلم و استکبار کنار نمی‌آیند بایداز صحنه به در شوند و یا لااقل نسخه‌های بدلی و دروغین برایشان ساخته شود و تبلیغ گردند. حمزه شریفی دوست
عنوان سوال:

فیلم برائت از مسلمانان چرا تهیه و پخش شد؟


پاسخ:

در سالگرد 11سپتامبر، فیلمی با عنوان (برائت از مسلمانان) که پیش از این (جنگجویان بیابان) و (برائت ازبن لادن) نامیده می شد، در آمریکا و در جمع محدودی نمایش داده شد. اما نمایش پیش‌پرده و بخش‌های کوتاهی از این فیلم نازل و سخیف در فضای مجازی باعث برانگیخته شدن خشم مسلمانان شد.
اما حقیقت مسئله چیست؟ این فیلم چرا تهیه و پخش شد؟
آن چه در این میان قابل بازخوانی است نگرش هالیوودی به موضوع (مرجعیت معنوی) برای بشر غربی است. به عبارت دیگر آن چه اکنون محل نزاع است اختلاف برسر کانونی معنوی است که باید در بحران‌های اجتماعی و فشارهای شکننده زندگی ماشینی، مأمنی برای بشر بحران دیده غربی باشد و امنیت روحی و درونی را به وی بازگرداند.

یادآور می شویم مراد ما از هالیوود منطقه جغرافیایی در حومه شهر لوس آنجلس آمریکا نیست؛ بلکه مراد یک فرهنگ و نگرش خاص است که در آن منطقه جغرافیایی در قالب محصولات هنری به نقاط مختلف جهان صادر می‌شود و این نگرش برگستره هنر غربی سایه افکنده است.
مدیر یک مؤسسه تحقیقاتی مسیحیت در انگلستان قبلا اعلام کرده بود که (براساس ارقام و آمار، اسلام سریع ترین مذهب در حال رشد در جهان بوده است.) و یکی از رهبران کاتولیک در واتیکان سال گذشته اعتراف کرد که (... برای نخستین بار در تاریخ، ما دیگر در صدر نیستیم، مسلمانان از ما گوی سبقت را ربوده اند...)
پس نزاع برسر(مرجعیت معنوی) است. اما این مرجعیت معنوی تفسیر دیگری هم دارد.
توضیح این که در فیلم‌های هالیوودی دسته‌ای از محصولات تولید شده‌اند که پیشرفت تکنولوژیکی غرب را به تصویر می کشند، اما نه به عنوان یک فرصت و موهبت، بلکه به عنوان تهدید. یعنی رشد علمی و فناوری که اتفاق افتاده به عنوان یک نعمت و موهبت روایت نمی‌شود، بلکه به این عنوان که صنعت و فناوری که ساخته دست بشر است دنیا را به سمت نابودی می‌کشاند و تهدیدی است برای بشر امروزی. به عبارت دیگر تکنولوژی به عنوان رقیب صاحب خود معرفی می‌شود که اکنون صانع خود را به مرز هلاکت نزدیک می کند. در فیلم (ماتریکس) که رایانه سوژه اصلی آن است انسان قربانی رایانه شده و نئو به عنوان یک منجی و قهرمان جدید، بشر را از این وضعیت نجات می‌دهد.
براستی هدف فیلم های هالیوودی از ترسیم این چهره چیست؟ آیا می خواهند مردم را از تمدن غربی بترسانند؟ آیا قرار است به ارزش‌های نظام سرمایه داری اعتراض شود؟ آیا نشان دادن چنین چهره‌ای از تکنولوژی نشان دهنده آزادی در غرب است و وجود این آزادی باعث شده که طراحان دلسوز فیلم های هالیوودی(!) هم از این زمینه استفاده کرده و درد حقیقی را بازگو کنند و به بنیادهای تمدن غربی حمله ور شوند؟ پاسخ این است که هیچ کدام از این فرضیه‌ها صحیح نیست. بلکه برعکس، هدف، ایجاد ترس و وحشت بیشتر در مخاطب است. حال باید پرسید این وحشت چه سودی برای تشکیلات وابسته به نظام سرمایه‌داری دارد؟

جالب‌تر این که منشأ این ترس در فیلم‌های هالیوودی هم مورد اشاره قرار می گیرد، اما کمتر ناقدان سینمایی به آن توجه کرده اند. منشا را باید در همان مرجعیت معنوی جستجو کرد. این مدل روایت گری که در آثار هالیوود مشاهده می شود، بیش از همه ایجاد اضطراب و وحشت می‌کند و موجب نگرانی عمومی در بشر امروزی نسبت به پایان این وضعیت می‌شود. چنین ترسی به طور طبیعی، بشر نگران را به سمت یک تکیه گاه و مأمن قابل اتکا سوق می‌دهد و نیاز به قهرمان و منجی را به عنوان ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برجسته می‌کند. تعدد چنین فیلم‌هایی در هالیوود باعث شده که بیننده به آن دسته از فیلم‌ها که نشانی از منجی و قهرمان دارند رغبت پیدا کند و منتظر باشد تا کسی او را از این وحشت همگانی نجات دهد.
ناگفته پیداست که بخشی از این نگرانی- بدون وساطت هالیوود- در افکار عمومی جهانیان احساس می شود؛ اما با تصویر و هنر این وحشت دوچندان شده و غرب از این تشنگی که نسبت به منجی موعود ایجاد شده موج سواری می‌کند. از یک طرف با تعریف خاص خود از این موضوع، منجی تحریف شده را به جهانیان معرفی می‌کند و قرائت غیروحیانی و اومانیستی از آن ارائه می‌کند. از طرف دیگر مصداق دجال و ضدمسیح را هم تحریف کرده و معمولا انگشت اشاره به سوی شرق و عموما مسلمانان نشانه می‌رود. مثل فیلم معروف (مردی که فردا را دید) که بر مبنای پیشگویی‌های نوستر آداموس خطر آخرالزمانی مسلمانان را گوشزد می کند و شخصیت آخرالزمانی اسلام و منجی مسلمانان را در جبهه باطل قرارداده و او را به عنوان دجال غرب نشان می دهد. در بعضی از این محصولات، شیطان از شرق بر می خیزد و غرب و آمریکا را هدف تهاجم و تاخت و تاز قرار می‌دهد.
اینجاست که یکی از کارکردهای رسانه در غرب خود را نشان می دهد و آن هم کارکرد سیاسی هنر و سینماست. مهم ترین کارکرد هالیوود در باب معناگرایی، کارکرد سیاسی آن است که در پی آن، از نقش دولت مردان آمریکا در سامان‌بخشی به نظم جدید جهانی یاد می‌شود و با بزرگنمایی از این نقش، بیننده این فیلم ها به این نتیجه می‌رسد که برای دستیابی به امنیت و صلح جهانی، باید رهبری آمریکا را به عنوان سردمدار نیروهای خیر بپذیرد. در نتیجه دیکتاتوری نظامی که در دهکده جهانی توسط آمریکا تعقیب می‌شود به رهبری جبهه خیر، قلب ماهیت می یابد. نمونه روشن این نگرش فیلم روز استقلال است که با تأسی از چهارم ژوئیه که در تقویم آمریکا روز استقلال آمریکاست، دستگیری آمریکایی‌ها از دیگر ملت‌ها به تصویر کشیده می شود. در این فیلم موجودات فضایی به زمین حمله می‌کنند و بالاخره آمریکایی‌ها موفق می شوند در روز استقلال آمریکا آنها را شکست دهند و امنیت و آزادی را دوباره به کره زمین برگردانند.
معلوم می‌شود که طبق قرائت هالیوودی جهان از ناحیه تکنولوژی تهدید می‌شود و قرار است برای به کرسی نشاندن تهدید تکنولوژی، دجال‌هایی از سمت شرق وارد عمل شده و تکنولوژی را مدد نمایند. این جاست که صلاحیت مهمترین مکتب توحیدی شرقی یعنی دین اسلام هدف تردید قرار می گیرد و چنین مرجعیتی از طرف مشتاقان معنویت و انسان های آزاده دارای ابهام معرفی می‌شود.
اکنون هم مسئله همین است که لازم است با ابزارهای مختلف، اسلام ستیزی ترویج شود. یکی از این ابزارها، معرفی مکاتب ضد وحیانی است؛ بخصوص مکاتبی که با اسلام و مسلمانی قابل جمع نیستند و اسلام‌ستیزی بالایی در آنها به چشم می‌خورد. قتل عام مسلمانان برمه و میانمار که اخیرا اتفاق افتاد توسط هواداران و پیروان یکی از همین مکاتب ضد وحیانی صورت گرفت، یعنی مکتب بودیسم، البته از نوع لاماییسم. خلاصه اینکه اگر در نگرش هالیوودی مکاتبی مانند لاماییزم تقویت و تبلیغ می‌شوند و ادیان دیگری مورد تهاجم واقع شده و حتی بزرگان آنها به تمسخر گرفته می‌شوند، همه یک دلیل دارد و آن تداوم حیات نظام سلطه است. نظام سرمایه‌داری تلاش می‌کند خود را به عنوان منجی معرفی کند و ادیان الهی همچون اسلام که ادعای نجات انسان‌ها را داشته و با ظلم و استکبار کنار نمی‌آیند بایداز صحنه به در شوند و یا لااقل نسخه‌های بدلی و دروغین برایشان ساخته شود و تبلیغ گردند.
حمزه شریفی دوست





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین