در یوگا مفهوم آگاهی کیهانی آمده است و در عرفان حلقه شعور کیهانی وارد شده و همین طور در کابالا هم شعورمندی الهی وجود دارد. بعضی می‌گویند این مفاهیم همان مفهوم تعین اول در عرفان اسلامی است؛ این برداشت را تأیید می‌‌کنید؟
در یوگا مفهوم آگاهی کیهانی آمده است و در عرفان حلقه شعور کیهانی وارد شده و همین طور در کابالا هم شعورمندی الهی وجود دارد. بعضی می‌گویند این مفاهیم همان مفهوم تعین اول در عرفان اسلامی است؛ این برداشت را تأیید می‌‌کنید؟ باید توجه داشت که مشابهت‌ها در میان تمامی مکاتب وجود دارد، ولی مشابهت با عینیت تفاوت دارد. نمی‌توان به صرف این‌که این دو مفهوم تبیین‌ها و تفسیرهای شبیه به هم دارند آن‌ها را کاملا مطابق با هم و منطبق با هم ارزیابی کرد. در این جا تطبیق صددرصدی در کار نیست؛ بلکه صرفا قرابت مفهومی است. مفهوم‌ها در این جا نه یک تفسیر دارند و نه نظام فکری در این دو با هم یکی اند. یعنی هم نظام هستی شناسی و جهان بینی در عرفان اسلامی با مابقی تفاوت دارد و هم تفسیر این مفاهیم در عرفان اسلامی با بقیه مکاتب مغایرت بنیادین دارد. به همین جهت این مشابهت کاملا ظاهری است و از حد صورت و ظاهر فراتر نمی‌رود. توضیح بیشتر این که در عرفان اسلامی نظام معرفتی که تعین اول را در خود جای داده است مخصوص خود است و بر مبنای توحید قرانی بنا شده است؛ اما در کابالا و عرفان حلقه و یوگا این نظام معرفتی به صورت دیگری است. از آن‌جا که سوال شما ناظر به عرفان اسلامی است، اندکی این مفهوم یعنی مفهوم تعین اول را در متون عرفان نظری مورد تحلیل قرار می‌دهیم تا معلوم شود که اختلاف نه سطحی بلکه زیربنایی و ریشه‌ای است. قبل از هر چیز از این که مطالب سنگین است و کمی درک آن دشوار است پوزش می‌خواهیم. علت این است که این مفاهیم با تعابیر دشواری نظیر وجود و ماهیت و با تفسیرهای عمیقی از هستی نظیر وحدت وجود آمیخته شده است؛ بنابراین مقدمات بحث زیادند و به دشواریابی بحث می افزاید. در عرفان اسلامی ذات مطلق حق، حقیقتی است که تمام هستی را فراگرفته و در همه جا حضور دارد و این ذات مطلق هیچ موطنی را از تابش نور خود محروم نکرده است، به این دلیل شناخت ذات حق اهمیت فراوانی دارد که این ذات به چه صورت تجلی نموده و خود را آشکار کرده و نسبت ذات حق با تعینات و تجلیات چگونه است؟ عارفان اسلامی گفته‌اند که ذات حق دارای اطلاق مقسمی است و هیچ کسی و هیچ موجودی قدرت نفوذ به کنه ذات الهی را ندارد و نمی‌تواند به آن ذات لایتناهی اشراف و احاطه وجودی پیدا کند. بنا به گفته ایشان اگرچه ذات خداوند به خودی خود و در ذات خود، معلوم احدی واقع نمی‌شود، اما تعینات این ذات می‌تواند مورد شناخت انسان‌ها واقع شود. از این جا معلوم می‌شود که تعینات و تجلیات ذات خود مراتب مختلف دارد و هر کسی نمی‌تواند به همه تعینات دست یابد. از این رو اهل عرفان گفته‌اند که تعین اول آن مرتبه‌ای از تعینات خداوند است که تنها برای پیامبر اسلام و معصومین علیهم السلام دست یافتنی است. عرفا گفته اند حتی دیگر پیامبران و رسولان الهی توان حضور در این مرتبه وجودی را ندارند. به همین علت چون این مرتبه مقام اختصاصی پیامبر اسلام و سیر نهایی سلوک وی بوده است آن را حقیقت محمدی می خوانند.(فناری، مصباح الانس، ص 321) اهل معرفت در این باب تعبیرات خاصی دارند که توضیح آن‌ها نیاز به طرح مقدماتی است. یکی از آن مقدمات موضوع اسمای الهی است. مثلا گفته اند که ذات حق در مرتبه اطلاق مقسمی دارای هیچ غلبه اسمی نیست و هیچ اسمی بر اسم دیگر غلبه ندارد؛ ولی در تعین اول اسم "احدیت" بر دیگر اسامی غلبه پیدا کرده است و این تعین، مقام حکومت اسم احدیت است. علم ذات به ذات بدون لحاظ کثرات تعین اول نام دارد و با لحاظ کثرات تعین ثانی نام دارد. نکته مهم در باب گفته عرفا درباره تعین اول این است که این گونه نیست که تقدم ذات بر ذات در تعین اول تقدم زمانی باشد؛ بلکه این تقدم تقدم رتبی است و مادامی که ذات خداوند تصور می‌شود تعین اول به عنوان لازمه ذات پذیرفته شده است. از توضیحات بالا معلوم شد که آن‌چه عرفای اسلامی بر آن تأکید دارند اولا عدم اشراف و احاطه وجودات دیگر به کنه ذات مقدس خداوند (در مرتبه ذات) است، دوم این که موضوع شناخت خداوند و شهود اسما و صفاتش را کاملا دست یافتنی و قابل تحقق می‌دانند؛ در حالی که در جریاناتی مانند عرفان حلقه اساسا هم شناخت خدا را محال می‌دانند و هم عشق به آن ذات بیکران را. عباراتی مانند تعین اول با شعور کیهانی که در جریانات بالا گفته شده کاملا متفاوت است. مثلا در عرفان حلقه انسان‌ها را از خدا پرهیز داده و به شعور کیهانی و اتصال با آن دعوت می‌کنند و این شبکه را همان روح القدس می‌دانند در حالی که تعین اول مرتبه‌ای از حقیقت هستی است که با آن‌چه با نام روح القدس خوانده شده متفاوت است. باز از توضیحات بالا معلوم شد که نظام توحیدی در عرفان اسلامی اتفاقا پیش فرض آن این است که شناخت خداوند و عشق به او نه تنها تحقق یافتنی است که مطلوب و منتهی آرزوی اهل سلوک و اهل معرفت است و اساسا تلاش عرفا بر این بوده که نظام نظری که تدوین می‌کنند این امکان و این مطلوب را تبیین و نظام‌مند نمایند. اساس عرفان کابالا و عرفان حلقه بر این است که این شناخت محال است و عشق به او نیز نشدنی و دست نافتنی است. جریانات بالا هر چند نام خدا را در متون خود حذف نکرده‌اند اما عملا تفسیری از ذات خدا ارائه کرده‌اند که با نظام توحیدی در اسلام که خدامحور است و به شناخت او و شهود اسما و صفاتش دعوت می‌کنند متفاوت است.
عنوان سوال:

در یوگا مفهوم آگاهی کیهانی آمده است و در عرفان حلقه شعور کیهانی وارد شده و همین طور در کابالا هم شعورمندی الهی وجود دارد. بعضی می‌گویند این مفاهیم همان مفهوم تعین اول در عرفان اسلامی است؛ این برداشت را تأیید می‌‌کنید؟


پاسخ:

در یوگا مفهوم آگاهی کیهانی آمده است و در عرفان حلقه شعور کیهانی وارد شده و همین طور در کابالا هم شعورمندی الهی وجود دارد. بعضی می‌گویند این مفاهیم همان مفهوم تعین اول در عرفان اسلامی است؛ این برداشت را تأیید می‌‌کنید؟

باید توجه داشت که مشابهت‌ها در میان تمامی مکاتب وجود دارد، ولی مشابهت با عینیت تفاوت دارد. نمی‌توان به صرف این‌که این دو مفهوم تبیین‌ها و تفسیرهای شبیه به هم دارند آن‌ها را کاملا مطابق با هم و منطبق با هم ارزیابی کرد. در این جا تطبیق صددرصدی در کار نیست؛ بلکه صرفا قرابت مفهومی است. مفهوم‌ها در این جا نه یک تفسیر دارند و نه نظام فکری در این دو با هم یکی اند. یعنی هم نظام هستی شناسی و جهان بینی در عرفان اسلامی با مابقی تفاوت دارد و هم تفسیر این مفاهیم در عرفان اسلامی با بقیه مکاتب مغایرت بنیادین دارد. به همین جهت این مشابهت کاملا ظاهری است و از حد صورت و ظاهر فراتر نمی‌رود.
توضیح بیشتر این که در عرفان اسلامی نظام معرفتی که تعین اول را در خود جای داده است مخصوص خود است و بر مبنای توحید قرانی بنا شده است؛ اما در کابالا و عرفان حلقه و یوگا این نظام معرفتی به صورت دیگری است. از آن‌جا که سوال شما ناظر به عرفان اسلامی است، اندکی این مفهوم یعنی مفهوم تعین اول را در متون عرفان نظری مورد تحلیل قرار می‌دهیم تا معلوم شود که اختلاف نه سطحی بلکه زیربنایی و ریشه‌ای است.
قبل از هر چیز از این که مطالب سنگین است و کمی درک آن دشوار است پوزش می‌خواهیم. علت این است که این مفاهیم با تعابیر دشواری نظیر وجود و ماهیت و با تفسیرهای عمیقی از هستی نظیر وحدت وجود آمیخته شده است؛ بنابراین مقدمات بحث زیادند و به دشواریابی بحث می افزاید.
در عرفان اسلامی ذات مطلق حق، حقیقتی است که تمام هستی را فراگرفته و در همه جا حضور دارد و این ذات مطلق هیچ موطنی را از تابش نور خود محروم نکرده است، به این دلیل شناخت ذات حق اهمیت فراوانی دارد که این ذات به چه صورت تجلی نموده و خود را آشکار کرده و نسبت ذات حق با تعینات و تجلیات چگونه است؟
عارفان اسلامی گفته‌اند که ذات حق دارای اطلاق مقسمی است و هیچ کسی و هیچ موجودی قدرت نفوذ به کنه ذات الهی را ندارد و نمی‌تواند به آن ذات لایتناهی اشراف و احاطه وجودی پیدا کند. بنا به گفته ایشان اگرچه ذات خداوند به خودی خود و در ذات خود، معلوم احدی واقع نمی‌شود، اما تعینات این ذات می‌تواند مورد شناخت انسان‌ها واقع شود. از این جا معلوم می‌شود که تعینات و تجلیات ذات خود مراتب مختلف دارد و هر کسی نمی‌تواند به همه تعینات دست یابد. از این رو اهل عرفان گفته‌اند که تعین اول آن مرتبه‌ای از تعینات خداوند است که تنها برای پیامبر اسلام و معصومین علیهم السلام دست یافتنی است. عرفا گفته اند حتی دیگر پیامبران و رسولان الهی توان حضور در این مرتبه وجودی را ندارند. به همین علت چون این مرتبه مقام اختصاصی پیامبر اسلام و سیر نهایی سلوک وی بوده است آن را حقیقت محمدی می خوانند.(فناری، مصباح الانس، ص 321)
اهل معرفت در این باب تعبیرات خاصی دارند که توضیح آن‌ها نیاز به طرح مقدماتی است. یکی از آن مقدمات موضوع اسمای الهی است. مثلا گفته اند که ذات حق در مرتبه اطلاق مقسمی دارای هیچ غلبه اسمی نیست و هیچ اسمی بر اسم دیگر غلبه ندارد؛ ولی در تعین اول اسم "احدیت" بر دیگر اسامی غلبه پیدا کرده است و این تعین، مقام حکومت اسم احدیت است. علم ذات به ذات بدون لحاظ کثرات تعین اول نام دارد و با لحاظ کثرات تعین ثانی نام دارد.
نکته مهم در باب گفته عرفا درباره تعین اول این است که این گونه نیست که تقدم ذات بر ذات در تعین اول تقدم زمانی باشد؛ بلکه این تقدم تقدم رتبی است و مادامی که ذات خداوند تصور می‌شود تعین اول به عنوان لازمه ذات پذیرفته شده است.
از توضیحات بالا معلوم شد که آن‌چه عرفای اسلامی بر آن تأکید دارند اولا عدم اشراف و احاطه وجودات دیگر به کنه ذات مقدس خداوند (در مرتبه ذات) است، دوم این که موضوع شناخت خداوند و شهود اسما و صفاتش را کاملا دست یافتنی و قابل تحقق می‌دانند؛ در حالی که در جریاناتی مانند عرفان حلقه اساسا هم شناخت خدا را محال می‌دانند و هم عشق به آن ذات بیکران را. عباراتی مانند تعین اول با شعور کیهانی که در جریانات بالا گفته شده کاملا متفاوت است. مثلا در عرفان حلقه انسان‌ها را از خدا پرهیز داده و به شعور کیهانی و اتصال با آن دعوت می‌کنند و این شبکه را همان روح القدس می‌دانند در حالی که تعین اول مرتبه‌ای از حقیقت هستی است که با آن‌چه با نام روح القدس خوانده شده متفاوت است.
باز از توضیحات بالا معلوم شد که نظام توحیدی در عرفان اسلامی اتفاقا پیش فرض آن این است که شناخت خداوند و عشق به او نه تنها تحقق یافتنی است که مطلوب و منتهی آرزوی اهل سلوک و اهل معرفت است و اساسا تلاش عرفا بر این بوده که نظام نظری که تدوین می‌کنند این امکان و این مطلوب را تبیین و نظام‌مند نمایند. اساس عرفان کابالا و عرفان حلقه بر این است که این شناخت محال است و عشق به او نیز نشدنی و دست نافتنی است.
جریانات بالا هر چند نام خدا را در متون خود حذف نکرده‌اند اما عملا تفسیری از ذات خدا ارائه کرده‌اند که با نظام توحیدی در اسلام که خدامحور است و به شناخت او و شهود اسما و صفاتش دعوت می‌کنند متفاوت است.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین