در سایت شما خواندم غایت عرفان در شمنیسم خواب دیدن است و این حالت شبیه خلسه وجذبه است. ایا اینها مثل خلسه، بدن انها خواب و ذهن انها کاملا هوشیار است؟ در پاسخ باید گفت که این حالت شبیه خلسه است. ولی خود خلسه هم الزاما حالتی متعالی نیست. هم چنان که حضور قلب در نماز مراتب مختلفی دارد خلسه هم گونه های مختلف دارد و همه به یک صورت نیست. خلسه همان است که مکاشفه هم به ان می گویند. دو لفظ کشف وکرامت مترادف نیستند بلکه کشف مقولهای غیراز مقوله کرامت است. مکاشفه عبارت است ازاین که: انسانی در حال هوشیاری و بیداری، یا در حالتبین خواب و بیداری، که از آن، به (خلسه) تعبیر میشود، چیزهایی را ببیند یا درک کند که دیگران درک نمیکنند.گاهی گفته میشود: فلان شخص، در عالم مکاشفه، فلان مطلب را دیده است; منظور، همین حالت کشف است. حالتی برای انسان پیش میآید،گاهی شبیه خواب است. ولی خواب نیست; ممکن است حتی چشم انسان هم باز باشد و چیزهایی را ببیند، شبیه این که شخص خواب میبیند. مثلا شخصی را در حالی یا در کاری میبیند، حادثه یا اتفاقی را میبیند، صدایی را میشنود. این حال را، حال مکاشفه میگویند. اما منظور از کرامت این است که از شخص، کارهای خارقالعادهای سربزند، دارای قدرتی روحی باشد که بتواند تصرفاتی در عالم طبیعتیا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مریضی را شفا بخشد، یاطیالارض کند،یا بدون اسباب ظاهری، چیزی را از مکانی به مکان دیگر منتقل کند. به هرحال، کارهای خارقالعادهای انجام دهد که اگر مستند بهاذن الهی و نشانه ارتباط باخدا باشد، کرامت نامیده میشود. مرتبه والای آن، که به وسیله اولیاء و انبیاء و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین برای اثبات نبوت و امامتشان انجام میگیرد، معجزه نام دارد. اما ممکن است بندگان صالح خدا هم کارهای خارق العادهای انجام دهند، بدون این که برای اثبات ادعایی باشد; صحیح است. ولی آیا واقعا کشف و کرامت در مورد او واقعیت دارد؟ واگر واقعیت دارد، دلیل بر این است که او از اولیاء خداوند است و خدای متعال نظر خاصی نسبتبه او دارد؟ و اگر کسی واقعا کرامت الهی داشت، این دلیل میشود که همه مطالبی که او ادعا میکند، درست است؟ این مطلب که بعضی از افراد، در حالاتی، چیزهایی را ببینید یا بشنوند که دیگران از دیدن یا شنیدن آنها عاجزند، امری واقعی است. چنین حالاتی برای بسیاری از انسانها پیش میآید و درک فوقالعادهای برایشان حاصل میشود. اما این ادراکات، دارای انواعی هستند، دستهای از آنها شناخته شدهاند و در روانشناسی، بهنام (تلهپاتی) نامیده میشوند. هیچ یک از اینها دلیل براین نیست که این اشخاص، از اولیای خدا یا از دشمنان خدا هستند. زیرا هر دو صورتش ممکن است. حتی ممکن است چنین روابطی میان اشخاصی که منکر خدا هستند پیدا شود. این، حالتی خارقالعاده است; یعنی دیگران نمیتوانند و در اختیارشان نیست، ولی واقعیت است. حال چه اسراری در کار است و این کار، چه فرمولی دارد، هنوز علم، آن را کشف نکردهاست و به هیچ وسیله. پیداست، چنین رابطه و درکی، هرگز نشانه این که شخصی، مقام و منزلتی نزد خدای متعال دارد، نیست. چنان که بعضی از افراد، به وسیله چشم ظاهری، چیزهایی را میبینند که دیگران نمیتوانند ببینند و یا به وسیله گوش ظاهری، صداهایی را میشنوند که دیگران نمیتوانند بشنوند. اینها، تاحدودی، از نظر فیزیولوژیکی نیز قابل توجیهاند; یعنی، یک ویژگی در اندام چشم یا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست که در سایرین نیست; مثلا صداهایی که معمولا باید فرکانس معینی داشته باشد تا ما بشنویم، آنها با فرکانس کمتری میشنوند. یامثلا، ما نورهایی را که تواتر خاصی دارند میبینیم اما آنها میتوانند انوار ماوراءبنفش را هم ببینند. این یک خاصیت فیزیولوژیکی است که در بدنشان وجود دارد. بعضی از دانستنیهای غیر متعارف، باابزارها و مقدماتی حاصل میشوند;یعنیاشخاصی زحمتها و ریاضتهایی میکشند و تمرینهایی را انجام میدهند تا چنین قدرتی را به دست میآورند.این هم امری مشترک بین حق و باطل است. در صورتی که کارهای عاقلانهتری وجود دارد و آدم میتواند با زحمت کمتری به کمالات بالاتری نایل شود، تحمل این ریاضتها برای این که صرفا اطلاعاتی پیدا کند، چه فایدهای دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتی که از راه چشم و گوش به دست میآوریم چقدراستفاده میکنیم؟ خوب، ما میبینیم که مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا کسی ببیند که دیروز مردم داشتند میرفتند و میآمدند، این چه امتیازی است؟ البته، این نوعی کمال است،یعنی امری وجودی است که آنها دارند و دیگران ندارند. آری چنین چیزی امکان دارد و وجود هم دارد. راهش نیز باز است،قابل تعلیم و تعلم است، استاد دارد. ازاو دستور میگیرند وعمل میکنند وچنین حالاتی برایشان پیدا میشود. رویا بینی که در شمنیزم وجود دارد از نوع خلسه های غیر رحمانی است. که البته بعضی از ایشان هم می توانند در ان حالت اموراتی را مشاهده کنند.خلاصه این که در موارد زیادی از رویا بینی حالت هوشیاری ذهنی وجود ندارد. بر عکس در غالب موارد هم بدن حالت خواب نیست.
در سایت شما خواندم غایت عرفان در شمنیسم خواب دیدن است و این حالت شبیه خلسه وجذبه است. ایا اینها مثل خلسه، بدن انها خواب و ذهن انها کاملا هوشیار است؟
در سایت شما خواندم غایت عرفان در شمنیسم خواب دیدن است و این حالت شبیه خلسه وجذبه است. ایا اینها مثل خلسه، بدن انها خواب و ذهن انها کاملا هوشیار است؟
در پاسخ باید گفت که این حالت شبیه خلسه است. ولی خود خلسه هم الزاما حالتی متعالی نیست. هم چنان که حضور قلب در نماز مراتب مختلفی دارد خلسه هم گونه های مختلف دارد و همه به یک صورت نیست. خلسه همان است که مکاشفه هم به ان می گویند.
دو لفظ کشف وکرامت مترادف نیستند بلکه کشف مقولهای غیراز مقوله کرامت است. مکاشفه عبارت است ازاین که: انسانی در حال هوشیاری و بیداری، یا در حالتبین خواب و بیداری، که از آن، به (خلسه) تعبیر میشود، چیزهایی را ببیند یا درک کند که دیگران درک نمیکنند.گاهی گفته میشود: فلان شخص، در عالم مکاشفه، فلان مطلب را دیده است; منظور، همین حالت کشف است.
حالتی برای انسان پیش میآید،گاهی شبیه خواب است. ولی خواب نیست; ممکن است حتی چشم انسان هم باز باشد و چیزهایی را ببیند، شبیه این که شخص خواب میبیند. مثلا شخصی را در حالی یا در کاری میبیند، حادثه یا اتفاقی را میبیند، صدایی را میشنود. این حال را، حال مکاشفه میگویند.
اما منظور از کرامت این است که از شخص، کارهای خارقالعادهای سربزند، دارای قدرتی روحی باشد که بتواند تصرفاتی در عالم طبیعتیا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مریضی را شفا بخشد، یاطیالارض کند،یا بدون اسباب ظاهری، چیزی را از مکانی به مکان دیگر منتقل کند. به هرحال، کارهای خارقالعادهای انجام دهد که اگر مستند بهاذن الهی و نشانه ارتباط باخدا باشد، کرامت نامیده میشود.
مرتبه والای آن، که به وسیله اولیاء و انبیاء و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین برای اثبات نبوت و امامتشان انجام میگیرد، معجزه نام دارد. اما ممکن است بندگان صالح خدا هم کارهای خارق العادهای انجام دهند، بدون این که برای اثبات ادعایی باشد; صحیح است.
ولی آیا واقعا کشف و کرامت در مورد او واقعیت دارد؟ واگر واقعیت دارد، دلیل بر این است که او از اولیاء خداوند است و خدای متعال نظر خاصی نسبتبه او دارد؟ و اگر کسی واقعا کرامت الهی داشت، این دلیل میشود که همه مطالبی که او ادعا میکند، درست است؟
این مطلب که بعضی از افراد، در حالاتی، چیزهایی را ببینید یا بشنوند که دیگران از دیدن یا شنیدن آنها عاجزند، امری واقعی است. چنین حالاتی برای بسیاری از انسانها پیش میآید و درک فوقالعادهای برایشان حاصل میشود. اما این ادراکات، دارای انواعی هستند، دستهای از آنها شناخته شدهاند و در روانشناسی، بهنام (تلهپاتی) نامیده میشوند.
هیچ یک از اینها دلیل براین نیست که این اشخاص، از اولیای خدا یا از دشمنان خدا هستند. زیرا هر دو صورتش ممکن است. حتی ممکن است چنین روابطی میان اشخاصی که منکر خدا هستند پیدا شود. این، حالتی خارقالعاده است; یعنی دیگران نمیتوانند و در اختیارشان نیست، ولی واقعیت است. حال چه اسراری در کار است و این کار، چه فرمولی دارد، هنوز علم، آن را کشف نکردهاست و به هیچ وسیله.
پیداست، چنین رابطه و درکی، هرگز نشانه این که شخصی، مقام و منزلتی نزد خدای متعال دارد، نیست. چنان که بعضی از افراد، به وسیله چشم ظاهری، چیزهایی را میبینند که دیگران نمیتوانند ببینند و یا به وسیله گوش ظاهری، صداهایی را میشنوند که دیگران نمیتوانند بشنوند. اینها، تاحدودی، از نظر فیزیولوژیکی نیز قابل توجیهاند; یعنی، یک ویژگی در اندام چشم یا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست که در سایرین نیست; مثلا صداهایی که معمولا باید فرکانس معینی داشته باشد تا ما بشنویم، آنها با فرکانس کمتری میشنوند. یامثلا، ما نورهایی را که تواتر خاصی دارند میبینیم اما آنها میتوانند انوار ماوراءبنفش را هم ببینند. این یک خاصیت فیزیولوژیکی است که در بدنشان وجود دارد.
بعضی از دانستنیهای غیر متعارف، باابزارها و مقدماتی حاصل میشوند;یعنیاشخاصی زحمتها و ریاضتهایی میکشند و تمرینهایی را انجام میدهند تا چنین قدرتی را به دست میآورند.این هم امری مشترک بین حق و باطل است.
در صورتی که کارهای عاقلانهتری وجود دارد و آدم میتواند با زحمت کمتری به کمالات بالاتری نایل شود، تحمل این ریاضتها برای این که صرفا اطلاعاتی پیدا کند، چه فایدهای دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتی که از راه چشم و گوش به دست میآوریم چقدراستفاده میکنیم؟ خوب، ما میبینیم که مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا کسی ببیند که دیروز مردم داشتند میرفتند و میآمدند، این چه امتیازی است؟
البته، این نوعی کمال است،یعنی امری وجودی است که آنها دارند و دیگران ندارند. آری چنین چیزی امکان دارد و وجود هم دارد. راهش نیز باز است،قابل تعلیم و تعلم است، استاد دارد. ازاو دستور میگیرند وعمل میکنند وچنین حالاتی برایشان پیدا میشود.
رویا بینی که در شمنیزم وجود دارد از نوع خلسه های غیر رحمانی است. که البته بعضی از ایشان هم می توانند در ان حالت اموراتی را مشاهده کنند.خلاصه این که در موارد زیادی از رویا بینی حالت هوشیاری ذهنی وجود ندارد. بر عکس در غالب موارد هم بدن حالت خواب نیست.
- [آیت الله خامنه ای] در برخی از فروشگاه های لباس مجسمه هایی قرار دارند که خیلی شبیه انسان هستند و در حالت عریان حالت های یک انسان واقعی را تداعی می کنند آیا دیدن و لمس این مجسمه ها اشکال ندارد؟
- [سایر] چه تفاوتی بین فعالیت های روح در حالت خواب و بی هوشی وجود دارد و چرا رؤیاهایی که در خواب می بینیم در ذهن باقی می ماند ولی در بی هوشی این گونه نیست؟
- [سایر] سؤالی از شما داشتم که عامه آن را بختک مینامند ؛ نیرویی که در هنگام خواب کل بدن را احاطه کرده و در فرد احساس خفگی ایجاد میکند ؛ حتی شخص نمیتواند فریاد بزند و یا حتی از خواب بیدار شود این نیرو چیست؟ در صورتی که چندین بار شخص به این حالت دچار شود، باید چه کار کند تا از دست آن رها شود؟
- [سایر] با سلام خدمت شما جناب مرادی.چند وقتی است که بواسطه دیدن یک خواب دچار آزردگی روحی گشته ام و در کتابهای مختلف هم برای تعبیر آن جست و جو کرده ام ولی متاسفانه جواب صحیحی نیافته ام.از این رو بسیار آزرده خاطر و نگران هستم از ایکه مبادا خوابم به همان گونه تعبیر شود.با این حال که در موقع دیدن آن خواب هیچ یک از حالت های زد تعبیر خواب نظیر خوردن غذای سنگین و غیره بر من نبوده است.این خواب از این جهت مرا نگران کرده که مرگ عزیزترین شخص زندگی ام را دیدم.من به او خیلی وابسته هستم و نمی توانم دوری اش را تحمل کنم چه برسد به مرگ او.و حالا که در خواب مرگش را دیده ام بسیار ناراحت و اندوهگین هستم. لطفا مرا راهنمایی کنید.
- [سایر] سلام حاج آقا شما همین یک ذره امید مرا هم برای ازدواج از بین بردید آخه تقصیر ما دخترا چیه که توی این دوره زمونه مرد زندگی کم پیدا میشه من 23 سالمه .بنظرتون درسته منه مثلا تحصیلکرده با یک راننده تاکسی دیپلمه با شرایط مالی نامناسب با وجود 31 سال سن هرچند سالم ازدواج کنم.شما بگین.من صفحات زیادی از قسمت پیام های سایت شما را خواندم خودمانیم هر چند ناامید شدم امااز حالت افسردگی درامدم برایم دعا کنید. یا حق
- [سایر] با سلام.من حدود5سال هست که به مشکل خواب و خلق و خوی دارم که با مراجعه به روان پزشک تشخیص بیماری نارکولوپسی رو به من دادن.الان دارم دارو مصرف میکنم.ریتالین.فلوکستین.درباره این بیماری هم هیچ اطلاعات خاص و کمک کننده و یا تحقیق نتونستم پیدا کنم.سوالم ازتون اینه که درمان این بیماری تا کی طول میکشه؟و اطلاعات در سایت خاصی که بشه از این بیماری گرفت هست؟قابل ذکره که من علایمی بالینی شبیه به صرع کوچک دارم.اما نوار مغزی هیچ مشکلی رو نشون نداده.با تشکر.
- [سایر] سلام علیکم! در علوم پزشکی و روانشناسی میگویند احتلام در آقایان و قاعدگی در بانوان امری کاملاً طبیعی است؛ یعنی جزئی از ساختار بدن آنها و اتفاقاً نشانه سلامت دستگاه جنسی در آقایان و سلامت رحم در بانوان است. اما ما در روایات داریم که ائمه(ع) جنب نمیشدند و دختران انبیا(ع) نیز حیض نمیشوند. حال با توجه به این روایات، سؤال من این است که اگر احتلام در مردان و قاعدگی در زنان، امری طبیعی و جزء ساختار بدن آنهاست چرا ائمه(ع) احتلام نداشتند؛ و حضرت فاطمه(س) و سایر دختران انبیا(ع) قاعدگی نداشتند؟! آیا ساختار بدنی آنها با ما متفاوت بوده است، یا مسئله دیگری است؟! مخصوصاً اینکه ما میگوئیم که جنبه بشری آن بزرگواران با ما تفاوتی ندارد. در جنبههای معنوی و روحانی با ما متفاوت هستند. اگر ساختار بدنی آنها با ما متفاوت بوده، چه تفاوتی داشته؟! مثلاً تا آنجا که من میدانم خون حیض به خاطر تخریب دیواره رحم در هر ماه و جایگزینی دیواره جدید است. حال در مورد حضرت فاطمه(س) اصولاً این اتفاق نمیافتاده یا نه این اتفاق میافتاده، اما دیواره تخریب شده به شکل دیگری دفع میشده؟! یا برای مثال در مورد احتلام به لحاظ پزشکی میگویند وقتی منی بدن از طریق آمیزش دفع نشد اضافی منی تولیدی از طریق احتلام شبانه دفع میشود. حال آیا بدن ائمه(ع) در دوران مجردی اصلاً منی تولید نمیکرده یا تولید میکرده اما دفع نمیشد؟! اگر دفع نمیشد پس چه اتفاقی میافتاد؟! البته بنده از برخی از اساتید اخلاق شنیدهام که پسری که ذهنش مطلقاً مطلقاً پاک باشد جنب نمیشود و جنب نشانه آلودگی ذهن است. مخصوصاً اگر احتلام کسی با دیدن خواب همراه باشد. حتی شنیدهام از قول برخی از اولیاء الله که آنها نیز در طول عمرشان هرگز احتلام شبانه نداشتند. البته میتوان برای این قول این اساتید اخلاق موید روائی نیز آورد. در دعائی که برای جنب نشدن در مفاتیح است که البته از منابع حدیثی گرفته شده است میخوانیم: (عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا خِفْتَ الْجَنَابَةَ فَقُلْ فِی فِرَاشِکَ- اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الِاحْتِلَامِ وَ مِنْ سُوءِ الْأَحْلَامِ وَ مِنْ أَنْ یَتَلَاعَبَ بِیَ الشَّیْطَانُ فِی الْیَقَظَةِ وَ الْمَنَامِ). حال در اینجا اولاً خوابهای جنسی به خواب سوء تعبیر شده است؛ ثانیاً احتلام ناشی از بازی شیطان است. پس میتوان گفت که واقعاً احتلام عملکرد طبیعی بدن و نشانه سلامت دستگاه جنسی نیست. بلکه این نشان از نوعی تسلط شیطان بر ما دارد. پس ائمه(ع) و شاید برخی از اولیاءالله که شیطان بر آنها هیچ تسلطی ندارد و به مقام مخلصین رسیدهاند؛ محتلم نیز نمیشوند. نظر شما چیست؟!
- [سایر] با عرض سلام خدمت سرکار خانم کهتری احتراما به عرض می رسانم که بنده مدت زمان زیادی است که نسبت به بعضی موارد که در ذیل به آن اشاره خواهم کرد دچار مشکل شده ام که خودم احساس می کنم یک نوع وسواس فکری است چون در گذشته به یاد نمی آورم که همچین مشکلی در من وجود داشته است : 1- مواقعی که غذای چرب می خورم مثل تخم مرغ یا سیب زمینی سرخ شده یا هر چیز دیگری احساس می کنم که بدنم دچار یک نوعی شده که حتی با پیراهنم هم کلنجار می رم که حتما تا حمام نروم این حس از من خارج نمی شه ، جدا از خوردن این نوع غذاها حتی در برخی موارد با دیدن اینکه کسی این نوع غذاها می خورد یا حتی بوی این نوع غذاها به همچین مشکلی بر می خورم بیشتر موارد هم چربی زیادی رو صورتم می بینیم تا حدی که دستم روی صورتم می کشم مقدار قابل توجهی روی دستم می ماند 2- مثلا اگر در خیابان راه می روم مقداری گرد و خاک می بینم احساس می کنم که این گرد و خاک بر بدن من هم نشسته و باید حتما حمام کنم تا از این حالت احساس بد رها شوم. علیذا از جنابعالی تقاضامندم که من را راهنمایی فرمائید بلکه از این نوع مشکل رها شوم . با تشکر
- [سایر] نزدیک به دو ماه است که دچار وسواس فکری فوق العاده شدیدی شده ام که الحمدالله با استعانت از ادعیه کمی بهتر شده ام . شاید کمتر کسی بتواند با اون حالتی که من داشتم طاقت بیاورد که من این مورد را مدیون خدا هستم. چراکه دیده و شنیده ام افراد در این حالت حتی دست به خودکشی می زنند. اما من خودکشی نکردم و نمی کنم. ولی آن چنان انرژی از من گرفته شده است که زندگی برایم بی معنی و احساساتم کمرنگ و حتی گاهی اوقات بی رنگ شده است. می ترسم در این حالت بمانم و چیزهای دیگری را از دست بدهم. چنانچه تا به الان چیزهایی را از دست داده ام مثل لذت عبادت مثل احساس دوست داشتن زیبایی ها مثل نگاه در آینه کردن و شکرخدا از زیبایی که به من عطا کرده است. من الان حتی من از چهره خودم می ترسم! در دانشگاه ناموفق هستم . آرامش درونی و احساسات خوب سابقم هنگام عبادت مهم ترین چیز های هستند که از دست داده ام. شبها خواب ندارم و این سیل افکار که مرا با خودش می برد نمی دانم چرا؟ نمی دانم چی شد؟.. با وجود اینکه من آدمی بودم که خدا را مثل عشق طفلی به مادرش دوست داشتم و می پرستیدم و الان از خدا می ترسم... می ترسم از اینکه خدا را از دست داده باشم و خدا مرا از افرادی قرار داده باشد که به حال خودشان رها شده اند! یکسال پیش با خدا معامله ای کردم و الان تنها امیدم این است که این آزمایش الهی است که شامل حالم شده است.با تمام این تفاصیلی که بیان کردم و امیدوارم درک کرده باشید، هنوز نمازم را اول وقت میخوانم، حجابم را بهتر از پیش رعایت می کنم و ادعیه را رها نمی کنم! پدرم گوسفندی رو برایم قربانی کرد! من همیشه به یاد خدا هستم و سایت شمارو زیرو رو کردم و تقریبا هر کاری بوده انجام دادم و مواظب رفتارم هستم تا جایی که جز والدینم هیچ کس از دردم خبری نداره دوست ندارم پیش روانپزشک یا روانشناس برم چون می ترسم حالم را بدتر کنند. می خواهم خودم مسئله ام را حل کنم! چون این مشکل را مشکل معنوی می دانم. این که پیش شما آمده ام فقط به خاطر اعتمادی که از گذشته ها به شما داشته ام! پرسشم از شما این است: "چرا به جایی رسیده ام که زندگی ام سیر طبیعی ندارد و همه چیز برایم علامت سوال شده است؟" من که داشتم زندگی می کردم و وقتی خودم را در آینه می دیدم خدا را شکر می کردم (از بس که درونم آروم بود).جالب است بدانید الان خواستگاری دارم که فرد خوبی است. اما با این افکار فکر کنم او را هم از دست بدهم. شما بگوئید چه کار کنم تا به زندگی طبیعی خود برگردم و روحم را آرام کنم و ایمان به قلبم برگردد و شر شیطان را از خود دور کنم؟ چکار کنم تا بتوانم خالصانه بندگی کنم؟
- [سایر] برای آخرین بار برایتان میفرستم : با سلام: جوانی17ساله ام و در رشته ی ریاضی کلاس دوم را به پایان رسانده ام وامسال دیپلم میگیرم. می خواستم درباره ی مشکلم با شما صحبت کنم ومیدانم که شما حالت جوانان رامی فهمید.(با این اوضاع جامعه و تهاجم فرهنگی) من هم مانند خیلی از جوانهای دیگر وقتی در حال راه رفتن در خیابان هستم با دیدن صحنه هایی از بد حجابی ها و بدن نمایی ها احساس شهوت پیدا میکنم. اما سعی میکنم خودم را کنترل کنم وبه خدا نیز توکل دارم اما این توکل باید با تلاش و کنترل همراه باشد که (این تلاش وکوشش)برای من سخت است .میترسم کاری د ست خودم بدهم و مرتکب گناهی بشوم . گناهی که تاکنون توانسته ام خودم را از آن حفظ کنم (مثلا:دوست دختر گرفتن.حرف زدن با دختران و... ). میدانم که ازدواج مرا از این پل صراط جوانی به راحتی عبور میدهد.ولی شرایط آن (از طرف خانواده) مقدور نیست. میگویند یکی دو سالی سنت کم است ولی می ترسم تا آن موقع کار از کار بگذرد. هرچند که بر خدا توکل کردم ولی خود را قادر به کنترل نمیدانم . میخواستم از شما اجازه ای بگیرم واگر صلاح میدانید با خانواده حرف بزنم درباره ی انتخاب دختری (محجبه) به عنوان همسر آینده ی خودم البته من نمیخواهم سفره ی عقد بچینم ویا سالن عروسی رزرو کنم تنها می خواهم دختری را به عنوان همسر آینده ی خویش انتخاب کنم تا در مواقع(( نزدیکی به گناه)) به یاد او بیافتم . مطمئن باشید هیچ هوسرانی در این کار نیست و نخواهد بود.اگر بدانید که چه بلاهایی در این چند روز به سر من آمده است میترسم وضع از این بدتر شود. 1-اگر نظرتا ن مثبت است راه وروش آنرا به من یاد دهید وچگونگی گفتن موضوع به خانواده و... 2-اگر نظرتا ن منفی است د لیل خود را مفصلا برایم بگویید. (معمولا جوانان را به سختی می توان قانع کرد) ازنامه ی طولانی خود معذ رت میخواهم واز پرسش وپاسخ غیر حضوری شما بسیار تشکر میکنم زیرا من روی گفتن این چیزها را به هیچ روحانی آشنا وغریبه ای نداشتم. با تشکر