مفاهیمی که ما در ذهن داریم، همگی متخذ از مخلوقات و یا ساخته ذهن خود ماست. چگونه با این مفاهیم می توان خدای لیس کمثله شیئ را شناخت؟ آیا روایاتی از قبیل لا تتفکروا فی ذات الله و یا لا تتکلموا فی ذات الله این موضوع را تأیید نمی کند؟
مفاهیمی که ما در ذهن داریم، همگی متخذ از مخلوقات و یا ساخته ذهن خود ماست. چگونه با این مفاهیم می توان خدای لیس کمثله شیئ را شناخت؟ آیا روایاتی از قبیل لا تتفکروا فی ذات الله و یا لا تتکلموا فی ذات الله این موضوع را تأیید نمی کند؟ شناخت خداوند با مفاهیم ذهنی، به یک معنا ناممکن و به یک معنی امری میسور است اما شناخت کنه و ذات و صفات خداوند از طریق مفاهیمی ذهنی که خود شناخته ذهن بشر است، امری ناممکن است زیرا مستلزم احاطه محدود بر نامحدود است و این عقلا و منطقا محال است. اما این به معنای آن نیست که انسان هیچ گونه شناخت عقلی و مفهومی از خداوند ندارد به گونه ای که منجر به تعطیل شناخت خداوند بشود. امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند: (لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته؛ عقل ها را اجازت نداده که حدود صفات او را مشخص کنند اما در عین حال آنها را از مقدار لازم معرفت ممنوع شناخته است و پرده ای میان عقول و آن (مقدار واجب) قرار نداده است). بنابراین آشکار است در عین ناتوانی در عین ناتوانی خردها و اندیشه ها از رسیدن به کنه و نهایت معرفت خداوند، یک (مقدار واجب) در کار است که آن مقدار نه تنها ممنوعیت نیست بلکه وجوب و لزوم تحقیق در کار است. استاد شهید مطهری پس از استناد به سخن امام علی می گویند: بسمه تعالی خود علی (ع) مباحث بسیار عمیقی با روش استدلالی و عقلی و فلسفی‌در الهیات طرح کرده که هرگز در جهان سابقه نداشته است تعلیمات او خودعامل بسیار مهمی برای توجه به الهیات عقلی و پیشرفت الهیات عقلی در جهان‌اسلام و بالاخص در جهان شیعه بشمار میرود. بهر حال این مطلب که حق عقل در این مسائل چه اندازه است آیا بایددر این مسائل یکسره قائل به تعطیل و تعبد باشیم خصوصا با توجه اینکه‌می‌گویند اسماء الله توقیفی است‌یا آنکه در حدود معینی امکان معرفت برای‌عقل هست فعلا محل بحث نیست بعدا در همین مقاله مورد بحث واقع خواهد شد. آنچه فعلا مطرح است اینست که ما خدا را چگونه تصور می‌کنیم‌بدیهی است که تصور خدا مستقیما از راه حواس وارد ذهن نمی‌شود زیرا گذشته از اینکه میدانیم ادراکات حسی ما از چه نوع و چه مقوله است و تصورخدا در میان آنها یافت نمی‌شود مدرکات حسی ما محدود و مقید است و خداوندحقیقتی مطلق است و محدودیت با ذات او ناسازگار است پس از چه راه ما ذات‌حق را تصور می‌کنیم . با ترکیب مفاهیم انتزاعی، خدا را تصور می‌کنیم در مقاله پنجم تحت عنوان پیدایش کثرت در ادراکات یک سلسله‌بحثهای کلی در باره کیفیت پیدایش مفاهیم انجام شد با توجه به آنچه در آنجاگفته شد باید بدانیم که تصور خداوند از نوع تصور ماهیات نیست تا لازم‌آید ذهن قبلا به فرد و مصداق آن از راه حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشدتا بتواند آن را تخیل و سپس تعقل نماید بلکه این تصور از نوع تصور آن‌سلسله معانی و مفاهیم است که معقولات ثانیه فلسفی نامیده می‌شود از قبیل‌مفهوم وجود وجوب قدم علیت و امثال اینها اینگونه تصورات‌که انتزاعی می‌باشند نه مسبوقند به صورت حسی و نه به صورت خیالی بلکه عقل‌مستقیما آنها را از صور حسی و خیالی انتزاع می‌کند اینگونه تصورات همواره‌بصورت کلی در ذهن وجود دارند آری تصور ذات باری از قبیل تصور مفهوم‌وجود و مفهوم وجوب و امثال اینها است با این تفاوت که تصور خداوند ازناحیه ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم یا یکی از این مفاهیم با مفهومی ازنوع ماهیات صورت می‌گیرد از قبیل مفهوم واجب الوجود علت نخستین‌خالق کل ذات ازلی کمال مطلق و امثال اینها . اختصاص به خداوند ندارد تصور ما در باره ماده اولی جهان نیز از همین‌قبیل است ما تصوری از ماهیت و ذات و کنه ماده اولی جهان نداریم ولی او رابه عنوان ماده اولی که یک عنوان انتزاعی و ثانوی است تصور می‌کنیم و احیانابرهان بر وجودش اقامه و وجودش را تصدیق می‌کنیم . اساسا اگر ذات حق به هیچ وجه قابل تصور نبود همانطور که امکان معرفت‌و شناسائی و تصدیق نداشت امکان انکار و بلکه شک هم نداشت ما تا چیزی رابه نحوی از انحاء تصور نکنیم نه می‌توانیم وجودش را انکار کنیم و نه می‌توانیم در وجودش شک کنیم و حتی نمی‌توانیم مدعی شویم که نمی‌توانیم او را تصور کنیم‌زیرا تا چیز را تصور نکنیم نمی‌توانیم منکر وجودش یا تصورش بشویم پس ماخدا را هم تصور می‌کنیم و هم تصور نمی‌کنیم ما او را حت‌یک عنوان عام انتزاعی‌از قبیل خالق کل تصور می‌کنیم اما کنه ذاتش را تصور نمی‌کنیم . اشکال بیشتر در تصور ذات واجب از این ناحیه است که ذات واجب مطلق‌و لا یتناهی است و ذهن او را به عنوان ذات مطلق و لا یتناهی تصور می‌کند درصورتی که ذهن قادر به تصور مطلق و غیر متناهی نیست . در پاسخ این اشکال اول باید مطلق را معنی کنیم: اطلاق بمعنی اسم مفعولی یعنی رهائی مثلا مفهوم انسان بخودی‌خود یک مفهوم رها و آزاد است و دائره وسیعی را فرا می‌گیرد اما همینکه‌مفهوم سفید پوست بان اضافه شد مقید می‌گردد مفهوم انسان‌سفید پوست فقط قسمتی از سطح دائره اول را شامل می‌شود و دائره‌ای درداخل دائره اول تشکیل می‌دهد همینکه مفهوم دانشمند را برای بار دوم‌اضافه کردیم و گفتیم انسان سفید پوست دانشمند محدودتر می‌شود و دائره‌کوچکتری در داخل دائره دوم تشکیل می‌شود و همینطور . از اینجا معلوم می‌شود که ما تا مطلق را تصور نکنیم نمی‌توانیم مقیدرا تصور کنیم هر مقیدی از اجتماع چند مطلق تشکیل می‌شود و حقیقت هرمطلق عبارت است از مقید منهای قید یعنی نبودن قید کافی است برای اطلاق‌و ارسال مفهوم . البته محققین در اینجا تحقیق خاصی دارند و مدعی هستند که آنچه در ضمن‌مقید وجود دارد خود مطلق نیست بلکه جامع مشترک میان مطلق و مقید است و آنراطبیعت لا بشرط مقسمی می‌نامند و خود مطلق را لا بشرط قسمی می‌خوانند این‌بحث از حدود این مقاله خارج است و با مدعای قبلی ما هم منافاتی ندارد . پس این ایراد: ذهن قادر به تصور مطلق نیست ایراد درستی نیست. در اینجا این اشکال باقی می‌ماند که اولا اطلاق مفهومهائی از قبیل مفهوم‌انسان و سفید پوست و غیره اطلاق نسبی است این معانی و مفاهیم یک محدودیت‌ذاتی دارند که از آن تجاوز نمی‌کنند . مثلا مفهوم انسان یک مفهومی است که بالذات شامل درخت و گوسفندنمی‌شود ولی نسبت به افراد خود مطلق و رها است پس این مفهوم از جهتی‌مطلق است و از جهتی محدود و مقید اما اطلاق ذات حق نسبی نیست و به همین‌جهت نباید با این چیزها قیاس شود . ثانیا این معانی اطلاق مفهومی است‌یعنی همه اینها یک سلسله‌مفاهیم ذهنی می‌باشند که نسبت به گروهی بی‌شمار از قیود مفهومی مطلق و رهامی‌باشند ولی ذات حق از سنخ مفاهیم نیست آنجا که می‌گوئیم ذات حق‌مطلق است منظور این نیست که ذات حق کلی‌ترین مفاهیم است و این مفهوم‌هیچ محدودیتی ندارد نظیر مفهوم شی‌ء بلکه منظور اطلاق وجودی‌است‌یعنی ذات حق در متن واقع و ظرف خارج مطلق و لا حد است هیچ نوع‌محدودیت مکانی زمانی امکانی ماهیتی ندارد پس تصور مطلقات مفهومی‌دلیل بر امکان تصور مطلق وجودی نیست . جواب اینست که سخن در این نیست که اطلاق ذات حق اطلاق مفهومی‌است‌سخن در اینست که ما اطلاق وجودی ذات حق را در ذهن خود چگونه‌تصور می‌کنیم تصور این اطلاق مستلزم این نیست که واقعیت این اطلاق درذهن منعکس شود یا ذهن ما خارجا با آن متحد شود بلکه ما این اطلاق‌را با کمک نفی تصور می‌کنیم به این طرز که مفهوم وجودمشترک را تصور می‌کنیم و سپس شباهت و مماثلت وجود حق را با سایر وجودات‌در محدودیت و بعضی جهات دیگر از ذات حق سلب می‌کنیم و باین ترتیب ازذات حق که وجود مطلق است تصوری در ذهن خود می‌آوریم . تصور لا یتناهی نیز همینطور است مثلا در این باره می‌اندیشیم که فضا ! متناهی است‌یا غیر متناهی خود این سؤال که برای ذهن مطرح است دلیل‌است که ذهن همچنانکه تصوری از متناهی دارد تصوری هم از غیر متناهی‌دارد در صورتی که اگر ذهن بخواهد مصداق فضای لا یتناهی را تصور کندیعنی بخواهد غیر متناهی را نزد خود مجسم کند در حالی که آن فضای مجسم ذهنی‌واقعا غیر متناهی باشد امکان پذیر نیست ولی اگر ذهن فضای محدود رادر خود مجسم کند آنگاه مفهوم کلی فضا و هم مفهوم محدودیت را تعقل کندآنگاه مفهوم نفی و عدم را بر فضای محدود اضافه کند امری ممکن و معقول است‌و واقعا مفهوم فضای نامحدود را تصور کرده است . پس ذهن بطور مستقیم قادر نیست غیر متناهی را تصور کند ولی بطورغیر مستقیم قادر است و به تعبیر دیگر ذهن قادر نیست غیر متناهی را تخیل‌کند یعنی در قوه خیال که قوه‌ای نیمه مجرد است و خود و مدرکاتش ذی بعد می‌باشندآنرا بگنجاند زیرا مستلزم اینست که ذهن در آن واحد بعدی غیر متناهی‌در خود جای دهد و این غیر ممکن است و لا اقل برای نفوس عادی غیر ممکن‌است اما مانعی نیست که ذهن غیر متناهی را تعقل کند یعنی با ترکیب یک‌سلسله مفاهیم کلی تصوری که البته از نوع ماهیت نخواهد بود بلکه از نوع‌مفاهیم انتزاعی خواهد بود برای خود بسازد . ذهن همیشه برای درک و تصور حقایقی که از درک مستقیم آنها ناتوان‌است به این وسائل متشبث می‌شود یعنی از طریق غیر مستقیم تصور معقول و صحیحی‌بدست می‌آورد . پس معلوم شد تصور خداوند در آن حدود که برای فلسفه تحقیق‌در باره وجود یا عدم آن را میسر سازد برای ذهن ممکن است . و همچنین معلوم شد بهمین نحو برای ذهن ادراک صفات باری تعالی که‌همه نامحدود و غیر متناهی می‌باشند نیز میسر است باری تعالی علم نامحدودو حیات نامحدود و کمال و جمال نامحدود و اراده و مشیت نامحدود و خیر و رحمت‌نامحدود است هیچ مانعی نیست که ذهن نامحدودی صفات او را بشناسد . اما اینکه حدود برد و پیشروی عقل در درک ذات و صفات ذات حق‌چه اندازه است مطلبی است که از حدود این بحث‌خارج است و در آینده اندکی‌در باره آن بحث‌خواهد شد.) ح‌) ولی در عین حال نباید تصور کرد که ما مقید را بی‌مطلق تصورمی‌کنیم . زیرا هر مقید مجموع چندین مطلق است که بواسطه مقارنت وبر خورد همدیگر را مقید ساخته و از اطلاق انداخته‌اند انسان کوتاه‌سفید مقیدی است که از سه تا مطلق بوجود آمده است پس ما مطلق‌را تصور می‌کرده‌ایم ولی در میان قیود . و از همینجا است که اگر مطلق را بشنویم بواسطه انس ذهنی‌خود برای وی از قیود مانوسه خود تصوری می‌سازیم چنانکه یک دهاتی‌بی‌خبر از جهان بیرون اگر بشنود که در نیم کره غربی شهر بزرگی است‌بنام نیویورک در ذهن وی شکل یک آبادی بزرگی مجسم می‌شود حد اکثرصد برابر آبادی خودش کما و کیفا . ولی ما برای اصلاح تصور وی می‌گوییم نیویورک آبادی است‌لیکن نه از این آبادی‌ها چنانکه بیک خوار بار فروشی ساده لوح می‌گوییم‌اکنون تا نه رقم اعشاری توزین می‌کنند ولی با ترازوئی نه از این‌ترازوها . نتیجه از این بیان دستگیر می‌شود که ما اطلاق مفهومی را پیوسته بانفی نگهداری می‌نماییم و نیاز ما باین نفی در مورد علت جهان هستی‌خدا از هر مورد دیگر بیشتر است . زیرا هر چه در مورد خدا اثبات کنیم از ذات گرفته تا صفات‌مطلق خواهد بود زیرا تقید و اشتراط چنانکه روشن شد معلولیت رادر بردارد و اطلاق را با نفی باید نگهداری کرد می‌گوییم خدا موجوداست ولی نه مانند این موجودات . می‌گوییم خدا وجود دارد علم دارد قدرت دارد حیات داردولی نه ازین وجودها نه ازین علمها نه ازین قدرتها نه ازین حیاتها. روی هم رفته صفات خدا اطلاق دارند و با نفی نگهداری می‌شوند چنانکه‌ذات نیز چنین بود. اکنون باید دید که این صفات را چگونه و از چه راه می‌توان‌اثبات کرد ذهن همیشه برای درک و تصور حقایقی که از درک مستقیم آنها ناتوان است به این وسایل متشبث می شود یعنی از طریق غیرمستقیم، تصور معقول و صحیحی به دست می آورد. پس معلوم شد تصور خداوند در آن حدود که برای فلسفه، تحقیق درباره وجود یا عدم آن را مسیر سازد، برای ذهن ممکن است. و همچنین معلوم شد به همین نحو برای ذهن ادراک صفات باری تعالی که همه نامحدود و غیرمتناهی می باشند نیز میسر است. باری تعالی علم نامحدود و حیات نامحدود و کمال و جمال نامحدود و اراده مشیت نامحدود و خیر و رحمت نامحدود است. هیچ مانعی نیست که ذهن نامحدودی صفات او را بشناسد. اما این که حدود برد و پیشروی عقل در درک ذات و صفات ذات حق چه اندازه است، مطلبی است که از حدود این بحث خارج است و در آینده اندکی درباره آن بحث خواهد شد. (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 142-146)
عنوان سوال:

مفاهیمی که ما در ذهن داریم، همگی متخذ از مخلوقات و یا ساخته ذهن خود ماست. چگونه با این مفاهیم می توان خدای لیس کمثله شیئ را شناخت؟ آیا روایاتی از قبیل لا تتفکروا فی ذات الله و یا لا تتکلموا فی ذات الله این موضوع را تأیید نمی کند؟


پاسخ:

مفاهیمی که ما در ذهن داریم، همگی متخذ از مخلوقات و یا ساخته ذهن خود ماست. چگونه با این مفاهیم می توان خدای لیس کمثله شیئ را شناخت؟ آیا روایاتی از قبیل لا تتفکروا فی ذات الله و یا لا تتکلموا فی ذات الله این موضوع را تأیید نمی کند؟

شناخت خداوند با مفاهیم ذهنی، به یک معنا ناممکن و به یک معنی امری میسور است اما شناخت کنه و ذات و صفات خداوند از طریق مفاهیمی ذهنی که خود شناخته ذهن بشر است، امری ناممکن است زیرا مستلزم احاطه محدود بر نامحدود است و این عقلا و منطقا محال است. اما این به معنای آن نیست که انسان هیچ گونه شناخت عقلی و مفهومی از خداوند ندارد به گونه ای که منجر به تعطیل شناخت خداوند بشود. امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند: (لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته؛ عقل ها را اجازت نداده که حدود صفات او را مشخص کنند اما در عین حال آنها را از مقدار لازم معرفت ممنوع شناخته است و پرده ای میان عقول و آن (مقدار واجب) قرار نداده است).
بنابراین آشکار است در عین ناتوانی در عین ناتوانی خردها و اندیشه ها از رسیدن به کنه و نهایت معرفت خداوند، یک (مقدار واجب) در کار است که آن مقدار نه تنها ممنوعیت نیست بلکه وجوب و لزوم تحقیق در کار است. استاد شهید مطهری پس از استناد به سخن امام علی می گویند:
بسمه تعالی خود علی (ع) مباحث بسیار عمیقی با روش استدلالی و عقلی و فلسفی‌در الهیات طرح کرده که هرگز در جهان سابقه نداشته است تعلیمات او خودعامل بسیار مهمی برای توجه به الهیات عقلی و پیشرفت الهیات عقلی در جهان‌اسلام و بالاخص در جهان شیعه بشمار میرود.

بهر حال این مطلب که حق عقل در این مسائل چه اندازه است آیا بایددر این مسائل یکسره قائل به تعطیل و تعبد باشیم خصوصا با توجه اینکه‌می‌گویند اسماء الله توقیفی است‌یا آنکه در حدود معینی امکان معرفت برای‌عقل هست فعلا محل بحث نیست بعدا در همین مقاله مورد بحث واقع خواهد شد.

آنچه فعلا مطرح است اینست که ما خدا را چگونه تصور می‌کنیم‌بدیهی است که تصور خدا مستقیما از راه حواس وارد ذهن نمی‌شود زیرا گذشته از اینکه میدانیم ادراکات حسی ما از چه نوع و چه مقوله است و تصورخدا در میان آنها یافت نمی‌شود مدرکات حسی ما محدود و مقید است و خداوندحقیقتی مطلق است و محدودیت با ذات او ناسازگار است پس از چه راه ما ذات‌حق را تصور می‌کنیم .

با ترکیب مفاهیم انتزاعی، خدا را تصور می‌کنیم
در مقاله پنجم تحت عنوان پیدایش کثرت در ادراکات یک سلسله‌بحثهای کلی در باره کیفیت پیدایش مفاهیم انجام شد با توجه به آنچه در آنجاگفته شد باید بدانیم که تصور خداوند از نوع تصور ماهیات نیست تا لازم‌آید ذهن قبلا به فرد و مصداق آن از راه حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشدتا بتواند آن را تخیل و سپس تعقل نماید بلکه این تصور از نوع تصور آن‌سلسله معانی و مفاهیم است که معقولات ثانیه فلسفی نامیده می‌شود از قبیل‌مفهوم وجود وجوب قدم علیت و امثال اینها اینگونه تصورات‌که انتزاعی می‌باشند نه مسبوقند به صورت حسی و نه به صورت خیالی بلکه عقل‌مستقیما آنها را از صور حسی و خیالی انتزاع می‌کند اینگونه تصورات همواره‌بصورت کلی در ذهن وجود دارند آری تصور ذات باری از قبیل تصور مفهوم‌وجود و مفهوم وجوب و امثال اینها است با این تفاوت که تصور خداوند ازناحیه ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم یا یکی از این مفاهیم با مفهومی ازنوع ماهیات صورت می‌گیرد از قبیل مفهوم واجب الوجود علت نخستین‌خالق کل ذات ازلی کمال مطلق و امثال اینها .

اختصاص به خداوند ندارد تصور ما در باره ماده اولی جهان نیز از همین‌قبیل است ما تصوری از ماهیت و ذات و کنه ماده اولی جهان نداریم ولی او رابه عنوان ماده اولی که یک عنوان انتزاعی و ثانوی است تصور می‌کنیم و احیانابرهان بر وجودش اقامه و وجودش را تصدیق می‌کنیم .

اساسا اگر ذات حق به هیچ وجه قابل تصور نبود همانطور که امکان معرفت‌و شناسائی و تصدیق نداشت امکان انکار و بلکه شک هم نداشت ما تا چیزی رابه نحوی از انحاء تصور نکنیم نه می‌توانیم وجودش را انکار کنیم و نه می‌توانیم در وجودش شک کنیم و حتی نمی‌توانیم مدعی شویم که نمی‌توانیم او را تصور کنیم‌زیرا تا چیز را تصور نکنیم نمی‌توانیم منکر وجودش یا تصورش بشویم پس ماخدا را هم تصور می‌کنیم و هم تصور نمی‌کنیم ما او را حت‌یک عنوان عام انتزاعی‌از قبیل خالق کل تصور می‌کنیم اما کنه ذاتش را تصور نمی‌کنیم .

اشکال بیشتر در تصور ذات واجب از این ناحیه است که ذات واجب مطلق‌و لا یتناهی است و ذهن او را به عنوان ذات مطلق و لا یتناهی تصور می‌کند درصورتی که ذهن قادر به تصور مطلق و غیر متناهی نیست .

در پاسخ این اشکال اول باید مطلق را معنی کنیم: اطلاق بمعنی اسم مفعولی یعنی رهائی مثلا مفهوم انسان بخودی‌خود یک مفهوم رها و آزاد است و دائره وسیعی را فرا می‌گیرد اما همینکه‌مفهوم سفید پوست بان اضافه شد مقید می‌گردد مفهوم انسان‌سفید پوست فقط قسمتی از سطح دائره اول را شامل می‌شود و دائره‌ای درداخل دائره اول تشکیل می‌دهد همینکه مفهوم دانشمند را برای بار دوم‌اضافه کردیم و گفتیم انسان سفید پوست دانشمند محدودتر می‌شود و دائره‌کوچکتری در داخل دائره دوم تشکیل می‌شود و همینطور .

از اینجا معلوم می‌شود که ما تا مطلق را تصور نکنیم نمی‌توانیم مقیدرا تصور کنیم هر مقیدی از اجتماع چند مطلق تشکیل می‌شود و حقیقت هرمطلق عبارت است از مقید منهای قید یعنی نبودن قید کافی است برای اطلاق‌و ارسال مفهوم .

البته محققین در اینجا تحقیق خاصی دارند و مدعی هستند که آنچه در ضمن‌مقید وجود دارد خود مطلق نیست بلکه جامع مشترک میان مطلق و مقید است و آنراطبیعت لا بشرط مقسمی می‌نامند و خود مطلق را لا بشرط قسمی می‌خوانند این‌بحث از حدود این مقاله خارج است و با مدعای قبلی ما هم منافاتی ندارد .

پس این ایراد: ذهن قادر به تصور مطلق نیست ایراد درستی نیست.

در اینجا این اشکال باقی می‌ماند که اولا اطلاق مفهومهائی از قبیل مفهوم‌انسان و سفید پوست و غیره اطلاق نسبی است این معانی و مفاهیم یک محدودیت‌ذاتی دارند که از آن تجاوز نمی‌کنند .

مثلا مفهوم انسان یک مفهومی است که بالذات شامل درخت و گوسفندنمی‌شود ولی نسبت به افراد خود مطلق و رها است پس این مفهوم از جهتی‌مطلق است و از جهتی محدود و مقید اما اطلاق ذات حق نسبی نیست و به همین‌جهت نباید با این چیزها قیاس شود .

ثانیا این معانی اطلاق مفهومی است‌یعنی همه اینها یک سلسله‌مفاهیم ذهنی می‌باشند که نسبت به گروهی بی‌شمار از قیود مفهومی مطلق و رهامی‌باشند ولی ذات حق از سنخ مفاهیم نیست آنجا که می‌گوئیم ذات حق‌مطلق است منظور این نیست که ذات حق کلی‌ترین مفاهیم است و این مفهوم‌هیچ محدودیتی ندارد نظیر مفهوم شی‌ء بلکه منظور اطلاق وجودی‌است‌یعنی ذات حق در متن واقع و ظرف خارج مطلق و لا حد است هیچ نوع‌محدودیت مکانی زمانی امکانی ماهیتی ندارد پس تصور مطلقات مفهومی‌دلیل بر امکان تصور مطلق وجودی نیست .

جواب اینست که سخن در این نیست که اطلاق ذات حق اطلاق مفهومی‌است‌سخن در اینست که ما اطلاق وجودی ذات حق را در ذهن خود چگونه‌تصور می‌کنیم تصور این اطلاق مستلزم این نیست که واقعیت این اطلاق درذهن منعکس شود یا ذهن ما خارجا با آن متحد شود بلکه ما این اطلاق‌را با کمک نفی تصور می‌کنیم به این طرز که مفهوم وجودمشترک را تصور می‌کنیم و سپس شباهت و مماثلت وجود حق را با سایر وجودات‌در محدودیت و بعضی جهات دیگر از ذات حق سلب می‌کنیم و باین ترتیب ازذات حق که وجود مطلق است تصوری در ذهن خود می‌آوریم .

تصور لا یتناهی نیز همینطور است مثلا در این باره می‌اندیشیم که فضا ! متناهی است‌یا غیر متناهی خود این سؤال که برای ذهن مطرح است دلیل‌است که ذهن همچنانکه تصوری از متناهی دارد تصوری هم از غیر متناهی‌دارد در صورتی که اگر ذهن بخواهد مصداق فضای لا یتناهی را تصور کندیعنی بخواهد غیر متناهی را نزد خود مجسم کند در حالی که آن فضای مجسم ذهنی‌واقعا غیر متناهی باشد امکان پذیر نیست ولی اگر ذهن فضای محدود رادر خود مجسم کند آنگاه مفهوم کلی فضا و هم مفهوم محدودیت را تعقل کندآنگاه مفهوم نفی و عدم را بر فضای محدود اضافه کند امری ممکن و معقول است‌و واقعا مفهوم فضای نامحدود را تصور کرده است .

پس ذهن بطور مستقیم قادر نیست غیر متناهی را تصور کند ولی بطورغیر مستقیم قادر است و به تعبیر دیگر ذهن قادر نیست غیر متناهی را تخیل‌کند یعنی در قوه خیال که قوه‌ای نیمه مجرد است و خود و مدرکاتش ذی بعد می‌باشندآنرا بگنجاند زیرا مستلزم اینست که ذهن در آن واحد بعدی غیر متناهی‌در خود جای دهد و این غیر ممکن است و لا اقل برای نفوس عادی غیر ممکن‌است اما مانعی نیست که ذهن غیر متناهی را تعقل کند یعنی با ترکیب یک‌سلسله مفاهیم کلی تصوری که البته از نوع ماهیت نخواهد بود بلکه از نوع‌مفاهیم انتزاعی خواهد بود برای خود بسازد .

ذهن همیشه برای درک و تصور حقایقی که از درک مستقیم آنها ناتوان‌است به این وسائل متشبث می‌شود یعنی از طریق غیر مستقیم تصور معقول و صحیحی‌بدست می‌آورد .

پس معلوم شد تصور خداوند در آن حدود که برای فلسفه تحقیق‌در باره وجود یا عدم آن را میسر سازد برای ذهن ممکن است .

و همچنین معلوم شد بهمین نحو برای ذهن ادراک صفات باری تعالی که‌همه نامحدود و غیر متناهی می‌باشند نیز میسر است باری تعالی علم نامحدودو حیات نامحدود و کمال و جمال نامحدود و اراده و مشیت نامحدود و خیر و رحمت‌نامحدود است هیچ مانعی نیست که ذهن نامحدودی صفات او را بشناسد .

اما اینکه حدود برد و پیشروی عقل در درک ذات و صفات ذات حق‌چه اندازه است مطلبی است که از حدود این بحث‌خارج است و در آینده اندکی‌در باره آن بحث‌خواهد شد.) ح‌)

ولی در عین حال نباید تصور کرد که ما مقید را بی‌مطلق تصورمی‌کنیم .

زیرا هر مقید مجموع چندین مطلق است که بواسطه مقارنت وبر خورد همدیگر را مقید ساخته و از اطلاق انداخته‌اند انسان کوتاه‌سفید مقیدی است که از سه تا مطلق بوجود آمده است پس ما مطلق‌را تصور می‌کرده‌ایم ولی در میان قیود .

و از همینجا است که اگر مطلق را بشنویم بواسطه انس ذهنی‌خود برای وی از قیود مانوسه خود تصوری می‌سازیم چنانکه یک دهاتی‌بی‌خبر از جهان بیرون اگر بشنود که در نیم کره غربی شهر بزرگی است‌بنام نیویورک در ذهن وی شکل یک آبادی بزرگی مجسم می‌شود حد اکثرصد برابر آبادی خودش کما و کیفا .

ولی ما برای اصلاح تصور وی می‌گوییم نیویورک آبادی است‌لیکن نه از این آبادی‌ها چنانکه بیک خوار بار فروشی ساده لوح می‌گوییم‌اکنون تا نه رقم اعشاری توزین می‌کنند ولی با ترازوئی نه از این‌ترازوها .

نتیجه
از این بیان دستگیر می‌شود که ما اطلاق مفهومی را پیوسته بانفی نگهداری می‌نماییم و نیاز ما باین نفی در مورد علت جهان هستی‌خدا از هر مورد دیگر بیشتر است .

زیرا هر چه در مورد خدا اثبات کنیم از ذات گرفته تا صفات‌مطلق خواهد بود زیرا تقید و اشتراط چنانکه روشن شد معلولیت رادر بردارد و اطلاق را با نفی باید نگهداری کرد می‌گوییم خدا موجوداست ولی نه مانند این موجودات .

می‌گوییم خدا وجود دارد علم دارد قدرت دارد حیات داردولی نه ازین وجودها نه ازین علمها نه ازین قدرتها نه ازین حیاتها. روی هم رفته صفات خدا اطلاق دارند و با نفی نگهداری می‌شوند چنانکه‌ذات نیز چنین بود.

اکنون باید دید که این صفات را چگونه و از چه راه می‌توان‌اثبات کرد
ذهن همیشه برای درک و تصور حقایقی که از درک مستقیم آنها ناتوان است به این وسایل متشبث می شود یعنی از طریق غیرمستقیم، تصور معقول و صحیحی به دست می آورد.

پس معلوم شد تصور خداوند در آن حدود که برای فلسفه، تحقیق درباره وجود یا عدم آن را مسیر سازد، برای ذهن ممکن است. و همچنین معلوم شد به همین نحو برای ذهن ادراک صفات باری تعالی که همه نامحدود و غیرمتناهی می باشند نیز میسر است. باری تعالی علم نامحدود و حیات نامحدود و کمال و جمال نامحدود و اراده مشیت نامحدود و خیر و رحمت نامحدود است. هیچ مانعی نیست که ذهن نامحدودی صفات او را بشناسد.

اما این که حدود برد و پیشروی عقل در درک ذات و صفات ذات حق چه اندازه است، مطلبی است که از حدود این بحث خارج است و در آینده اندکی درباره آن بحث خواهد شد. (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 142-146)





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین