می دانم که تفکر درباره ذات خدا به کفر و نهایت انکار او می انجامد. ولی فکر من چند وقتی است ناخودآگاه به این سمت می رود که بابا اصلا خدا و این دنیای پیچیده از (کجا) اومدن؟ شما میگید من چیکار کنم؟ در حالی که اصلا منکر خدا نیستم؟(البته کاملا حرفم را نزدم.)
می دانم که تفکر درباره ذات خدا به کفر و نهایت انکار او می انجامد. ولی فکر من چند وقتی است ناخودآگاه به این سمت می رود که بابا اصلا خدا و این دنیای پیچیده از (کجا) اومدن؟ شما میگید من چیکار کنم؟ در حالی که اصلا منکر خدا نیستم؟(البته کاملا حرفم را نزدم.) در زمینه معرفت ذات الهی ما می دانیم که ذات الهی، محض هستی و هستی محض است و جهان هستی مظهر ذات و صفات الهی است. به طور قطع خدای متعال بدین مقدار شناختنی است، ولی اینکه کنه ذات الهی چیست، فکر و اندیشه و حتی شهود بشر, به کنه ذات غیبی او راه ندارد و به جز تحیر و سرگردانی یا انحراف و ضلال , بهره دیگری نخواهد داشت. گاهی گفته می شود که در ذات الهی تفکر نکنید و اندیشه بشر به ذات الهی راه ندارد، در روایات آمده است که: لا تفکروا فی ذات الله بل تفکروا فی آلاء الله. این حرف درست است، ولی بدین معنا نیست که ذات الهی شناختنی نیست. اگر دقت کنید گفته اند که با عقل نمی شود ذات الهی را شناخت، زیرا ابزار عقل قلمروا خاصی دارد و تنها در محدوده صفات و تعینات می تواند جولان بدهد و شناخت ذات نیز ابزار خاص خود را طلب می کند. عرفا ابزار شناخت ذات الهی را قلب و شهود می دانند و معقدند که معرفت ذات خداوند در قلمروا دل و توسط شهود است و نه عقل و ابزار استدلال فلسفی. به تعبیر شفاف تر ما سه گونه ابزار شناخت داریم. حس که کار آن ادراک محسوسات مادی و عالم طبیعت است. عقل که کارکرد آن ادراک و اثبات موجودات وصفی از طریق استدلال فلسفی است. شهود دل که کارکرد آن معرفت ذات الهی است. در مورد کنه و باطن ذات هم گفته شد که به هیچ وجه قابل شناخت نیست و ما ابزاری برای شناخت کنه ذات نداریم. بنابراین باید قلمروا ابزارهای شناختی به خوبی رعایت شود و توقع شناخت محسوسات از عقل و شناخت معقولات با ابزار حسی و همچنین شناخت ذات با عقل درست نیست و برای هر حوزه ای باید از ابزار شناختی همان حوزه استفاده کرد. توضیح بیشتر: کنه ذات حق که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر می شود, وجود لا تعین صرف است ; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی , و چه مصداقی - مبراست ; نه نامی دارد و نه نشانی ; نه اسمی دارد, و نه رسم و صفتی ; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت ; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین . حتی با (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقید نیست ; زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق ) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست ; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همهء اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا عاجزاند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن , از آن دورتر هم می شوند: (یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما), (طه, آیه 110). ادراک بشر, به آنچه متعین است راه دارد; بنابراین ما ذات حق را درمرتبه تعین احدی و واحدی می شناسیم و به مرتبه لاتعین ذات که از همهء تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن , بعد از آن و مخلوق آن هستند، راهی نداریم. اشاره نیز بدان مقام راه ندارد; چه اشارهء حسی باشد و چه اشاره ذهنی, عقلی و وهمی . چگونه می توان به ذاتی که تعین ندارد, اشاره نمود؟ به همین جهت از فکر در (کنه ذات حق) نهی شده است . امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: (... فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته , و لا ایاه و حد من اکتنهه , و لا حقیقته اصاب من مثله , و لا به صدق من نهاه , و لا صمد صمده من اشار الیه ; پس , خدای را نشناخته , آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته , آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد, و به حقیقت او نرسیده , آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است ; آن کس که به ذات او اشاره نموده است ...), (کتاب التوحید صدوق , باب التوحید و نفی التشبیه , ص 34). حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود بخواهند, به سوی کنه ذات اوج بگیرند, راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد، و بر عجز و قصور خود در این میدان با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد. انسان با توجه به قدرت عقل، خود و جهان اطراف خود را می تواند مورد مطالعه دقیق قرار دهد و به معرفت های یقینی دست یابد. در این راستا، حواس انسان به عنوان قوای کمکی اطلاعات اولیه را در اختیار قوه عاقله انسان قرار می دهد و انسان با تجزیه و تحلیل یافته های خود مرزهای دانش را تصرف می کند. خدا تحقق همه آن موجوداتی است که من و شما درک می کنیم. حال اگر به این مرحله رسیدیم بهترین راه برای شناخت خداوند متعال آن است که او جلوی روی ما گذاشته است. او با زبان آیه با ما سخن گفته و با ما ارتباط برقرار نموده است. آیه یعنی نشانه، یعنی آن چه به حقیقتی اشاره دارد. خداوند متعال برای شناساندن خود از آیات کلامی و غیر کلامی استفاده نموده است آیات کلامی همان قرآن کریم است که در دست ما است و آیات غیر کلامی تک تک موجودات جهان و پهنه وسیع هستی است، با تامل در آن می توان خدا را شناخت. خدا آن حقیقتی است که تحقق همه موجودات به اوست، آیه های الهی به موجودی اشاره می کنند که در او علم، حیات، خالقیت، تدبیر و ... یافت می شود. او مقیم است، برپا دارنده هستی. او علیم است، دانای مطلق. او قدیم است، فارق از قید زمان. او رازق است، روزی دهنده همه موجودات. او قادر است، توانای بی همتا. او منشئ است، پدیدآورنده کائنات. او منان است، نعمت بخش به همگان. او حنان است، مهر پیشه به موجودات. او برهان است، دلیل و راهنمای بندگان. او کسی است که آسمان ها به اراده او برپا هستند و زمین به اجازه او استقرار یافته. هو رب کل شئ. هو اله کل شئ. هو خالق کل شئ. هو صانع کل شئ. هو قبل کل شئ. هو بعد کل شئ. هو فوق کل شئ. هو عالم بکل شئ. هو قادر علی کل شئ. هو یبقی( فقط او ماندگار است). جوشن کبیر، بند 17 او مصور(صورت آفرین)، مقدر (اندازه گیر)، مدبر( تدبیرکننده)، مطهر(پاک کننده)، منور(روشنی بخش)، مکسر(آسان کننده)، مبشر(مژده دهنده)، منذر(بیم دهنده) و ... . جوشن کبیر، بند 26 او حی (زنده) است اما حی که او را چنان می خوانیم: یا حیا قبل کل حی. یا حیا بعد کل حی. یا حی الذی لیس کمثله حی. یا حی الذی لیس یشارکه حی. یا حی الذی لا یحتاج الی حی. یا حی الذی یمیت کل حی. یا حی الذی یرزق کل حی. یا حیا لم یرث الحیوه من حی. یا حی الذی یحیی الموتی یا حی و یا قیوم لاتأخذه سنه و لا نوم؛ زنده پیش از هر موجود زنده، زنده بعد از هر موجود زنده، زنده ای که هیچ زنده ای شریکش نیست. زنده ای که نیاز به هیچ زنده ای ندارد. زنده ای که زندگان را می میراند. زنده ای که زندگان را روزی می بخشد. زنده ای که از هیچ زنده ای زندگانی را به ارث نبرده. زنده ای که زنده کننده مردگان است. زنده ای که پاینده است. چرت و خواب او را فرا نمی گیرد. جوشن کبیر، بند 71 و در همه این احوال باید بگوییم سبحان الله لیس کمثله ای شئ؛ او همانند ندارد. ای عزیز که از خدا و چگونگی تصور آن ذات اقدس پرسش نمودی. شناخت ما از او یک شناخت یقینی و آیه وار است. همه جهان با تمام وجودش به سوی آن حقیقت اشاره دارند. اما مگر آن حقیقت بین جهان هستی در بند ذهنی بشر خواهد آمد. چنین نیست و نخواهد بود. زیرا آنچه به تصور من و تو درآید. مخلوق ذهن ما خواهد بود. بنابراین ما او را می شناسیم که خدای جهان است یعنی او هستی بخش جهان هستی است سپس با توجه به آیات متعددش، ویژگی های او را که مهر و محبت، قدرت، حیات و ... باشد را می یابیم؛ اما همیشه در حد بی نهایت که این حد بی نهایتی را هم از آن ساحت باید منزه نمود. و چون چنین است آن ذات مقدس همانند اشیاء و موجودات اطراف ما به ذهن در نمی آید. او مثل و مانندی ندارد، شناخت از او هم متناسب با آن ذات اقدس اله است که از دیدگاه ما همان شناخت آیه ای است که از قرآن و روایات نورانی معصومان درمی یابیم. نکته ای که فلاسفه به آن اشاره دارند آن است که ذهن بشر همواره با ماهیت ها انس گرفته است، ماهیتها همان چیستی است که ذهن درک می کند. یعنی ذهن بشر برای هر چیزی دو حیثیت قائل می شود. یکی اصل وجود و دیگری چیستی و چگونگی آن. در عین حال باید توجه داشت که ماهیت از نظر فلسفی (حد) شیء است. به عبارت دیگر هر یک از اشیای پیرامون ما دارای محدودیت های از نظر زمان، مکان و کمالات وجودی هستند. هر موجودی بهره و حظی از کمالات دارد که دیگری ندارد و چیستی و ماهیت شیء در واقع بیانگر مرز و حد و محدوده کمالی و وجودی آن است. اما خداوند ماهیت ندارد زیرا او وجود صرف و محض است. یعنی هیچ گونه محدودیت وجودی برای او متصور نیست. وجود او عین همه کمالات بدون اندک محدودیت و کاستی است؛ از این رو او حد و ماهیت و چیستی ندارد. بنابراین ظرف وجودی بشر نمی تواند به او احاطه پیدا کند. بنابراین برای شناخت او راه تشبیه استعلایی را می پیماید. یعنی می گوید: ما کمالات متعددی را در جهان هستی مانند حیات، قدرت، علم و ... را درک می کنیم هرگاه یعنی صفات کمالی را در بی نهایت در نظر بگیریم می توانیم به آن حضرت نسبت دهیم بدون هیچ محدودیت و اموری که نقص تلقی شود و باید بدانیم که این صفات در عین یکی بودن، عین ذات حضرت حق هستند. یک حقیقت برین وجود دارد که هرگاه به مقام ذات او توجه شود، صفات ذاتی انتزاع می شود و هرگاه فعل او را در نظر گرفته شود، صفات فعل قابل انتزاع خواهد بود.
عنوان سوال:

می دانم که تفکر درباره ذات خدا به کفر و نهایت انکار او می انجامد. ولی فکر من چند وقتی است ناخودآگاه به این سمت می رود که بابا اصلا خدا و این دنیای پیچیده از (کجا) اومدن؟ شما میگید من چیکار کنم؟ در حالی که اصلا منکر خدا نیستم؟(البته کاملا حرفم را نزدم.)


پاسخ:

می دانم که تفکر درباره ذات خدا به کفر و نهایت انکار او می انجامد. ولی فکر من چند وقتی است ناخودآگاه به این سمت می رود که بابا اصلا خدا و این دنیای پیچیده از (کجا) اومدن؟ شما میگید من چیکار کنم؟ در حالی که اصلا منکر خدا نیستم؟(البته کاملا حرفم را نزدم.)

در زمینه معرفت ذات الهی ما می دانیم که ذات الهی، محض هستی و هستی محض است و جهان هستی مظهر ذات و صفات الهی است. به طور قطع خدای متعال بدین مقدار شناختنی است، ولی اینکه کنه ذات الهی چیست، فکر و اندیشه و حتی شهود بشر, به کنه ذات غیبی او راه ندارد و به جز تحیر و سرگردانی یا انحراف و ضلال , بهره دیگری نخواهد داشت.
گاهی گفته می شود که در ذات الهی تفکر نکنید و اندیشه بشر به ذات الهی راه ندارد، در روایات آمده است که: لا تفکروا فی ذات الله بل تفکروا فی آلاء الله. این حرف درست است، ولی بدین معنا نیست که ذات الهی شناختنی نیست. اگر دقت کنید گفته اند که با عقل نمی شود ذات الهی را شناخت، زیرا ابزار عقل قلمروا خاصی دارد و تنها در محدوده صفات و تعینات می تواند جولان بدهد و شناخت ذات نیز ابزار خاص خود را طلب می کند. عرفا ابزار شناخت ذات الهی را قلب و شهود می دانند و معقدند که معرفت ذات خداوند در قلمروا دل و توسط شهود است و نه عقل و ابزار استدلال فلسفی.
به تعبیر شفاف تر ما سه گونه ابزار شناخت داریم. حس که کار آن ادراک محسوسات مادی و عالم طبیعت است. عقل که کارکرد آن ادراک و اثبات موجودات وصفی از طریق استدلال فلسفی است. شهود دل که کارکرد آن معرفت ذات الهی است. در مورد کنه و باطن ذات هم گفته شد که به هیچ وجه قابل شناخت نیست و ما ابزاری برای شناخت کنه ذات نداریم. بنابراین باید قلمروا ابزارهای شناختی به خوبی رعایت شود و توقع شناخت محسوسات از عقل و شناخت معقولات با ابزار حسی و همچنین شناخت ذات با عقل درست نیست و برای هر حوزه ای باید از ابزار شناختی همان حوزه استفاده کرد.
توضیح بیشتر:
کنه ذات حق که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر می شود, وجود لا تعین صرف است ; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی , و چه مصداقی - مبراست ; نه نامی دارد و نه نشانی ; نه اسمی دارد, و نه رسم و صفتی ; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت ; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین . حتی با (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقید نیست ; زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق ) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست ; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همهء اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا عاجزاند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن , از آن دورتر هم می شوند: (یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما), (طه, آیه 110).
ادراک بشر, به آنچه متعین است راه دارد; بنابراین ما ذات حق را درمرتبه تعین احدی و واحدی می شناسیم و به مرتبه لاتعین ذات که از همهء تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن , بعد از آن و مخلوق آن هستند، راهی نداریم. اشاره نیز بدان مقام راه ندارد; چه اشارهء حسی باشد و چه اشاره ذهنی, عقلی و وهمی . چگونه می توان به ذاتی که تعین ندارد, اشاره نمود؟ به همین جهت از فکر در (کنه ذات حق) نهی شده است . امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: (... فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته , و لا ایاه و حد من اکتنهه , و لا حقیقته اصاب من مثله , و لا به صدق من نهاه , و لا صمد صمده من اشار الیه ; پس , خدای را نشناخته , آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته , آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد, و به حقیقت او نرسیده , آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است ; آن کس که به ذات او اشاره نموده است ...), (کتاب التوحید صدوق , باب التوحید و نفی التشبیه , ص 34).
حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود بخواهند, به سوی کنه ذات اوج بگیرند, راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد، و بر عجز و قصور خود در این میدان با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد.
انسان با توجه به قدرت عقل، خود و جهان اطراف خود را می تواند مورد مطالعه دقیق قرار دهد و به معرفت های یقینی دست یابد. در این راستا، حواس انسان به عنوان قوای کمکی اطلاعات اولیه را در اختیار قوه عاقله انسان قرار می دهد و انسان با تجزیه و تحلیل یافته های خود مرزهای دانش را تصرف می کند.
خدا تحقق همه آن موجوداتی است که من و شما درک می کنیم.
حال اگر به این مرحله رسیدیم بهترین راه برای شناخت خداوند متعال آن است که او جلوی روی ما گذاشته است. او با زبان آیه با ما سخن گفته و با ما ارتباط برقرار نموده است.
آیه یعنی نشانه، یعنی آن چه به حقیقتی اشاره دارد. خداوند متعال برای شناساندن خود از آیات کلامی و غیر کلامی استفاده نموده است آیات کلامی همان قرآن کریم است که در دست ما است و آیات غیر کلامی تک تک موجودات جهان و پهنه وسیع هستی است، با تامل در آن می توان خدا را شناخت.
خدا آن حقیقتی است که تحقق همه موجودات به اوست، آیه های الهی به موجودی اشاره می کنند که در او علم، حیات، خالقیت، تدبیر و ... یافت می شود.
او مقیم است، برپا دارنده هستی. او علیم است، دانای مطلق. او قدیم است، فارق از قید زمان. او رازق است، روزی دهنده همه موجودات. او قادر است، توانای بی همتا. او منشئ است، پدیدآورنده کائنات. او منان است، نعمت بخش به همگان. او حنان است، مهر پیشه به موجودات. او برهان است، دلیل و راهنمای بندگان.
او کسی است که آسمان ها به اراده او برپا هستند و زمین به اجازه او استقرار یافته. هو رب کل شئ. هو اله کل شئ. هو خالق کل شئ. هو صانع کل شئ. هو قبل کل شئ. هو بعد کل شئ. هو فوق کل شئ. هو عالم بکل شئ. هو قادر علی کل شئ. هو یبقی( فقط او ماندگار است). جوشن کبیر، بند 17
او مصور(صورت آفرین)، مقدر (اندازه گیر)، مدبر( تدبیرکننده)، مطهر(پاک کننده)، منور(روشنی بخش)، مکسر(آسان کننده)، مبشر(مژده دهنده)، منذر(بیم دهنده) و ... . جوشن کبیر، بند 26 او حی (زنده) است اما حی که او را چنان می خوانیم:
یا حیا قبل کل حی. یا حیا بعد کل حی. یا حی الذی لیس کمثله حی. یا حی الذی لیس یشارکه حی. یا حی الذی لا یحتاج الی حی. یا حی الذی یمیت کل حی. یا حی الذی یرزق کل حی. یا حیا لم یرث الحیوه من حی. یا حی الذی یحیی الموتی یا حی و یا قیوم لاتأخذه سنه و لا نوم؛ زنده پیش از هر موجود زنده، زنده بعد از هر موجود زنده، زنده ای که هیچ زنده ای شریکش نیست. زنده ای که نیاز به هیچ زنده ای ندارد. زنده ای که زندگان را می میراند. زنده ای که زندگان را روزی می بخشد. زنده ای که از هیچ زنده ای زندگانی را به ارث نبرده. زنده ای که زنده کننده مردگان است. زنده ای که پاینده است. چرت و خواب او را فرا نمی گیرد. جوشن کبیر، بند 71 و در همه این احوال باید بگوییم سبحان الله لیس کمثله ای شئ؛ او همانند ندارد.
ای عزیز که از خدا و چگونگی تصور آن ذات اقدس پرسش نمودی. شناخت ما از او یک شناخت یقینی و آیه وار است. همه جهان با تمام وجودش به سوی آن حقیقت اشاره دارند. اما مگر آن حقیقت بین جهان هستی در بند ذهنی بشر خواهد آمد. چنین نیست و نخواهد بود. زیرا آنچه به تصور من و تو درآید. مخلوق ذهن ما خواهد بود.
بنابراین ما او را می شناسیم که خدای جهان است یعنی او هستی بخش جهان هستی است سپس با توجه به آیات متعددش، ویژگی های او را که مهر و محبت، قدرت، حیات و ... باشد را می یابیم؛ اما همیشه در حد بی نهایت که این حد بی نهایتی را هم از آن ساحت باید منزه نمود. و چون چنین است آن ذات مقدس همانند اشیاء و موجودات اطراف ما به ذهن در نمی آید. او مثل و مانندی ندارد، شناخت از او هم متناسب با آن ذات اقدس اله است که از دیدگاه ما همان شناخت آیه ای است که از قرآن و روایات نورانی معصومان درمی یابیم.
نکته ای که فلاسفه به آن اشاره دارند آن است که ذهن بشر همواره با ماهیت ها انس گرفته است، ماهیتها همان چیستی است که ذهن درک می کند. یعنی ذهن بشر برای هر چیزی دو حیثیت قائل می شود. یکی اصل وجود و دیگری چیستی و چگونگی آن. در عین حال باید توجه داشت که ماهیت از نظر فلسفی (حد) شیء است. به عبارت دیگر هر یک از اشیای پیرامون ما دارای محدودیت های از نظر زمان، مکان و کمالات وجودی هستند. هر موجودی بهره و حظی از کمالات دارد که دیگری ندارد و چیستی و ماهیت شیء در واقع بیانگر مرز و حد و محدوده کمالی و وجودی آن است. اما خداوند ماهیت ندارد زیرا او وجود صرف و محض است. یعنی هیچ گونه محدودیت وجودی برای او متصور نیست. وجود او عین همه کمالات بدون اندک محدودیت و کاستی است؛ از این رو او حد و ماهیت و چیستی ندارد.
بنابراین ظرف وجودی بشر نمی تواند به او احاطه پیدا کند. بنابراین برای شناخت او راه تشبیه استعلایی را می پیماید. یعنی می گوید: ما کمالات متعددی را در جهان هستی مانند حیات، قدرت، علم و ... را درک می کنیم هرگاه یعنی صفات کمالی را در بی نهایت در نظر بگیریم می توانیم به آن حضرت نسبت دهیم بدون هیچ محدودیت و اموری که نقص تلقی شود و باید بدانیم که این صفات در عین یکی بودن، عین ذات حضرت حق هستند. یک حقیقت برین وجود دارد که هرگاه به مقام ذات او توجه شود، صفات ذاتی انتزاع می شود و هرگاه فعل او را در نظر گرفته شود، صفات فعل قابل انتزاع خواهد بود.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین