لطفا پیرامون نظریه تفکیک، مطالبی مرقوم فرمایید؟ حدود سالهای 1340 ه.ق در مشهد عالم وارستهای به نام میرزا مهدی غروی اصفهانی که شاگرد برجستهی میرزای نائینی در اصول بود، شروع به طرح مباحثی در باب عقاید و معارف اسلام نمود، که مستقیماُ با آنچه از تقریر فلسفی و عرفانی این مباحث در آن روزگار رایج بود، در تعارض قرار می گرفت. میرزا آنچنان که خود می گفت در پی فهم خالص دین به دور از اختلاط آن با اندیشه و سلوک بشری که ذاتاُ ناخالص و مشوب به خطاها و انحرافات گوناگون است، بود. وی جدا اعتقاد داشت که فلاسفهی اسلام، حقایق قرآنی و حدیثی ناب را به کنار نهاده و اسلام را با اندیشههای خود هدم نموده و خدمتی به آن نکردهاند. درس معارف میرزا شاید به خاطر بدیع بودن نگاهش و شاید به دلیل انتقاد برانگیزی و حساسیت موضوع، بسیاری از اهل فلسفه و عرفان نظری و دغدغهمندان فراگیری معارف اسلام را به سوی خود جلب نمود. آن طور که می گویند میرزا در اقناع اغلب شاگردان در این باب موفق بود و بسیاری از ایشان را از روشی که تا پیش از این بر آن بودند برگردانید. عالمان برجستهای نظیر شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جواد تهرانی، میرزا حسنعلی مروارید، شیخ محمود حلبی و... از پرورش یافتگان همین مکتباند. پس از فوت میرزای اصفهانی در 1365ه.ق شاگردان به صرافت نشر افکار استاد در سطحی وسیع تر افتادند. چرا که تا آن زمان تنها منبع معتبری که مستقیماُ به موضوع می پرداخت تقریرات درس معارف میرزا بود که در زمان حیاتش به تأیید وی رسیده بود، اما به دلایل گوناگون محتاج به تنقیح و گاه تقریر بهتر بود. در همین راستا شیخ مجتبی قزوینی (بیان الفرقان) را نوشت، میرزا جواد تهرانی( میزان المطالب) و سال ها بعد میرزاحسنعلی مروارید (تنبیهات حول المبدأ و المعاد) را. کتاب (ابواب الهدی) نیز که مباحث معارفی میرزا را شامل می شود البته نه با اصلاحاتی اساسی، در اختیار علاقه مندان مکتب میرزا قرار گرفت. اصطلاح (تفکیک) را اولین بار محقق ارجمند جناب آقای حکیمی طی مقالهای با همین نام در شمارهٔ 12، سال نهم کیهان فرهنگی، در اسفند 1371 به کار برده و مصطلح کرد . پس از آن و در سال 1375 وی کتابی با همین نام منتشر کرد و در آن به تفسیر دیدگاههای این مکتب و معرفی بنیانگذاران آن پرداخت. البته آقای حکیمی اعتراف کرده و انصاف داده که انتخاب این اصطلاح، تحت تأثیر کتاب (بیان الفرقان) حاج شیخ مجتبی قزوینی بوده است. مکتب تفکیک، مکتب مشهد و مکتب معارف نیز خوانده میشود. پیروان این مکتب ،تفکیک را معادل و مساوی اسلام می دانند و به نظر آنان، آنچه که با مکتب تفکیک مطابق نباشد، با اسلام هم منطبق نخواهد بود. این معنا عیناً در آثار تفکیکی ها آمده است. تفکیکیون جریان غالب فکری در حوزه علمیه مشهد را تشکیل میدهند. بینانگذاران این مکتب بر این باورند که میبایست میان روشهای مختلف دسترسی به حقایق جدایی انداخت. در حقیقت قائل به تفکیک روشهای مختلف معرفت شناختی هستند. آنان به شدت به روش معرفتی ملاصدرا شیرازی میتازند و روش او را موجب خلط روش شناختی میدانند. یکی از معروف ترین ایشان سید موسی زرآبادی است. دربارهٔ مکتب تفکیک در سالهای اخیر کتابهای چندی نوشته و منتشر شدهاست. برخی تنها به بیان سرگذشت و برخی دیگر به تحلیل مکتب اقدام کردهاند. به سال 1387 هم کتاب الهیات الهی یا الهیات بشری در این راستا از حکیمی انتشار یافت. کتاب صراط مستقیم نقد مبانی مکتب تفکیک تألیف شیخ محمد حسن وکیلی، مبانی و اصول فکری این مکتب را زیر سؤال برده. نکته مهم این است که گرایشی که میرزا مهدی اصفهانی در آثار و نیز تقریرات درسهایش بروز داده ،به روشنی گرایشی اخباری است. مکتب معارف و یا مکتب تفکیک در مسائل اعتقادی، مشی اخباری داشته اند در حقیقت مهمترین دستاوردهای جریان اخباری گری تاریخی، یعنی نفی دانشهای کلام و فلسفه و نوع تعامل با احادیث بدون در نظر گرفتن مبانی اصولی در نقد اخبار و احادیث و عدم پایبندی به مبانی اصولی در این زمینه و نفی هر گونه تأویل مبتنی بر مبانی تاریخی جریان عقلگرایی در اسلام که همگی ویژگی های بارز بخشی بزرگ از جریان اخباری و گرایش محدثان بوده است، در جریان مکتب معارف بازسازی شده است. بدین ترتیب جریان معارف جریانی اخباری است. بزرگان مکتب تفکیک ادعا دارند که با تحقیقات جامع و دقیق خود به حقایق اسلام خالص و ناب دست یافتهاند ولی وقتی به آثار آنان مراجعه میکنیم به آسانی درمییابیم که در بسیاری موارد به مواضع متکلمان نزدیک شده و سخنان آنها را تکرار کردهاند. از باب نمونه میتوان به مسئلهی (وجود ذهنی) و تحقیق کلّی اشاره کرد. میرزا مهدی اصفهانی (کلّی طبیعی) را نیز مورد انکار قرار داده و به صف اسمگرایان پیوسته است. انکار کلی طبیعی نیز سابقهی دراز دارد و غالب متکلمان در زمرهی انکارکنندگان آن قرار گرفتهاند. برخی ویژگی های مکتب میرزا مهدی اصفهانی: الف) نظریه مکتب میرزا مانند سایر فلاسفه و عرفا این است که جز وجود خداوند هیچ وجود حقیقی در کار نیست. ب) در مکتب میرزای اصفهانی پیمودن راه استدلال عقلی و برهان، و کسب یقین به عقاید و معارف الهی, صرفا جهالت و ضلالت و گمراهی است. ج) در دیدگاه مکتب میرزا تمامی تصورات و تصدیقات, ضلالت و جهالت محض است. و حتی در مورد معرفت واقعی خداوند باید در حالت بیفکری و بیعقلی و بیوهمی و بیخیالی، کنه وجود خداوند را در وجود خود یافت و وجدان کرد. روشن است که قسمت الف ، نظریه فلاسفه و عرفا و قسمت ب نظریه سوفسطائیان ، و قسمت ج نظریه متصوفه است. مرحوم میرزا مهدی نه تنها در بسیاری موارد با موازین فلسفی مخالفت میکند بلکه با موازین منطقی نیز روی خوش نشان نمیدهد و آنها را مردود میشمارد. او معتقد است کسانی که از طریق قیاس و برهان به جستجوی معرفت و کشف حقیقت میپردازند به گمراهی افتاده و در ظلمت و تاریکی فرو میروند زیرا مهمترین و محکمترین نوع قیاس همان چیزی است که آن را (قیاس برهانی) میخوانند و قیاس برهانی بر قانون علیت استوار گشته است در حالی که قانون علیت در اصل و بنیاد باطل شناخته میشود. بخشی از عین عبارت مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در این باب چنین است: ... لأنّ اکبر المقائیس و احسنها قیاس البرهان و هو مؤسس علیالعلیه و المعلولیة... و العلیة من اصلها باطله. (میرزا مهدی اصفهانی، مصباح الهدی ، ص 6. این رساله در یک مجموعه از رسایل مرحوم میرزا به همت سید محمدباقر نجفی یزدی به چاپ رسیده است. ) در این عبارت مرحوم میرزا نه تنها برهان منطقی را بیاعتبار شمرده بلکه قانون علیت را نیز انکار کرده است. البته وی غافل از آن گشته که همین استدلال خودش از نظر شکلی دقیقاً قیاسی است منطقی. نیز غافل گشته اگر کسی به رابطه ی علّی و معلولی بین مقدّمات و نتیجه ی استدلال قائل نباشد اساساً نمی تواند استدلال کند. پس استدلال بر اینکه هر استدلالی باطل است ، خودش نیز باطل می باشد. آنچه موجب شده این عالم، قیاس برهانی و قانون علیت را نیز انکار کند این است که او به اشتراک معنوی وجودی قائل نبوده و هرگونه سنخیت بین خالق و مخلوق را مردود میشمارد. او به روشنی میداند که اگر به قانون علیت اعتراف کند و خداوند تبارک و تعالی را علت عالم بداند ناچار باید نوعی سنخیت میان خالق و مخلوق نیز اعتراف نماید و این همان چیزی است که او به شدت آن را مردود میشناسد. البته این واقعیّت را نمیتوان نادیده انگاشت که قول به نفی علیت و انکار قیاس برهانی، تالی فاسدهای بسیار دارد و التزام به این تالی فاسدها برای اشخاص به هیچوجه آسان نیست. کسی که قیاس برهانی را مردود میشمارد چگونه میتواند براساس استدلال سخن بگوید؟ نفی قیاس برهانی اگر براساس استدلال انجام گیرد در آن صورت ارزش عقلی نخواهد داشت. میرزا مهدی اصفهانی در باب مخالفت با برهان منطقی تا آنجا پیش رفته که میگوید: آنچه ابلیس در مقام ترک سجده به آدمی ابوالبشر ابراز داشت که برهان منطقی شناخته میشود. عین عبارت او در این باب چنین است: ... اقول و ظاهر انّ قیاس ابلیس کان بصورة البرهان. (همان ص 11) همانسان که در این عبارت مشاهده میشود مرحوم میرزا، سخن ابلیس را در مقام مخالفت با امر حق تبارک و تعالی یک برهان منطقی دانسته و نتیجهی آن را نیز گمراهکننده و شیطانی به شمارآورده است. حال آنکه قیاس ابلیس از سنخ قیاس اصولی بود نه قیاس منطقی ؛ و قیاس اصولی را در منطق ، قیاس تمثیل می گویند نه قیاس برهانی. لذا جناب میرزا در باره دچار خلط عظیمی شده است. غالب علمای مکتب تفکیک به مظلم بودن نفس انسانی فتوا دادهاند و آن را یک موجودی تاریک و تیرهی بالذات میشناسند: در نظر مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، نفس انسانی در حدّ ذات خود تاریک و ظلمانی است و مانند یک سایه پیوسته وابسته به غیر است و بالذات فاقد خویشتن خویش به شمار میآید. (میرزا مهدی اصفهانی، ابواب الهدی ، ص 7. ضمن مجموعه رسایل که به وسیلهی سید محمدباقر نجفی یزدی به چاپ رسیده است(. این مسئله نیز مسلم است که اگر چیزی هویّت نداشته باشد از هرگونه شعور و عقل و فهم و ارداه نیز بیبهره خواهد بود. این معنی و مضمون در آثار سایر اصحاب تفکیک نیز دیده میشود. ) توحید الامامیة، ص 18) مرحوم میرزا مهدی اصفهانی تجرد نفس انسانی را نیز انکار کرده و آن را موجب ضلالت و گمراهی به شمار آورده است. کسانی که با موازین عقلی و فلسفی آشنایی دارند به خوبی میدانند که با انکار تجرد نفس ناطقه، ادراک معارف الهی و معنوی با مشکل روبهرو خواهد شد زیرا اگر نفس، مجرد نباشد ادراکات نیز مجرد نخواهد بود و درصورتی که ادراکات انسان، مجرد شناخته نشود محکوم به احکام ماده بوده و دستخوش زوال و فساد و تباهی میگردد. در ادامه به دو نمونه از بیاناتی که بزرگان در مورد مکتب تفکیک اظهار داشته اند اشاره می کنیم: اول : مرحوم علامه طهرانی و مکتب تفکیک هوالعلیم بطور کلّی اصل واساس در معتقدات ومبانی معرفتی میزان نزدیکی واقتراب او با ادلّه و براهین قطعیّه می باشد وصرف تسمیه و شعار موجب حجّیّت وملاک پذیرش نخواهد بود. در مکتب تفکیک سخن از ورود خطا واحتمال اشتباه در معارف اسلام اعم از فلسفه وعرفان به بهانه واهی عدم ورود آنها از جانب ائمه علیهم السلام و وحی می شود در حالیکه این سخن صحیح نیست و به صرف عدم ورود علمی از علوم از ناحیه ائمه آن علم مطرود و منفور نخواهد بود مانند علوم تجربی وغیره .مضافاً به اینکه این ادّعا از اصل باطل است .در زمان مرحوم والد رضوان الله علیه یکی از علماء مشهور مشهد به نام مرحوم آیة الله مروارید برای بحث و طرح اشکالات می خواستند با مرحوم والد رضوان الله علیه جلساتی داشته باشند ولی مرحوم والد تشکیل این جلسات را منوط به ضبط و انتشار این مباحث و در اختیار عموم قراردادن گذاردند و طبعاً مرحوم مروارید از این امر استنکاف نموده و حاضر به مباحثه نشدند و خود ایشان در کتاب جنگ به این مطلب اشاره دارند. و این بنده نیز در جزوه حریم قدس و نیز در جلد دوم اسرار ملکوت به این نکته اشاره کرده ام. دوم : بخشهایی از مصاحبه دکتر ابراهیم دینانی : خردنامه همشهری - 1383 - شماره 21، خرداد مرشد اعظم این جریان فکری مرحوم آقا میرزامهدی اصفهانی است که در خراسان ساکن بود. شاگردان او به عنوان (تفکیک) و جدایی دین از فلسفه مطالبی را در آثارشان آوردند. که البته قابل نقد است و من فکر می کنم که نه تنها مخالفان بلکه گاهی هیچ آدم عاقلی نتواند برخی از سخنان این ها را بپذیرد. اهل تفکیک مثلاً هیچ سنخیتی بین مخلوق و خالق قائل نیستند، تجرّد نفس را انکار می کنند، نفس را مادی می دانند و در بعضی از حرف هایشان هست که ملائکه هم مادی هستند. ... کسانی که با موازین عقلی و فلسفی آشنایی دارند به خوبی می دانند که با انکار تجرد نفس ناطقه، ادراک معارف الهی و معنوی با مشکل روبه رو خواهد شد؛ زیرا اگر نفس، مجرد نباشد، ادراکات نیز مجرد نخواهد بود و در صورتی که ادراکات انسان، مجرد شناخته نشود، محکوم به احکام ماده می شوند و دستخوش زوال و فساد و تباهی می گردد. این حرف ها البته قابل نقد است.... تفکیکی ها حتی می گویند خدا با پیغمبر هیچ سنخیتی ندارد. ظلمانی بودن محض نفس، دارای اشکالات عقلی و لوازم محال است که حتی با اعتقادات ما بازی می کند. این مسأله که نفس در بدو پیدایش و آغاز هستی اش چیزی جز قوه محض نیست و از هرگونه فعلیت ادراکی خالی و تهی است، مورد قبول گروهی از حکما قرار گرفته است. اما این سخن که نفس در حدّ ذات خود تاریک و ظلمت محض است با موازین عقلی و فلسفی سازگار نیست. بر اساس همین طرز تفکر و نوع اندیشه است که غالب علمای مکتب تفکیک به تجرد نفس ناطقه انسان قائل نبوده و آن را یک موجود مادی به شمار می آورند... مکتب تفکیک ما را به جمود و به قشری گری سوق می دهد. مکتب تفکیک بیش از آن که عقلی باشد نقل گراست. حرف های مکرری که متکلمین سابق گفتند، اینها تکرار می کنند و هیچ حرف تازه ای ندارند... نکته دیگر این است که در میان تفکیکی ها یک فیلسوف و متفکر حرفه ای که واقعاً جایگاه تفکر و مسائل و مشکلات فلسفه را بداند، نیست. اصلاً نمی دانند جریان فکر در زمان حاضر به چه سمت و سویی می رود. دکتر دینانی در پاسخ به این سوال که آیا واقعاً اصالت و حقانیت یک جریان فکری به این است که فیلسوف حرفه ای داشته باشد؟ فرمودند :بله، اگر بخواهد حرف درست و اصیل بزند باید یک فکر عمیق و جاافتاده درستی باشد که به عنوان میزان مطرح باشد تا خرد جایگاهی داشته باشد. حرف های آنها در میزان خرد جایی ندارد. ... تفکیکی ها اخباری نیستند. اما بسیار به آنها نزدیک هستند؛ خودشان را هم اخباری نمی دانند، ولی چون بیش از حد به نقل تمسک می کنند و از عقلیات دور می مانند و عقلی را دوست دارند که در خدمت عقاید نقلی شان باشد، نزدیک به اخباری ها هستند و اخباری نیستند. آنها عقل مورد توجهشان را (عقل خودبنیاد) نامیده اند. عقل خودبنیاد یک لغت فارسی بدی است. این لغت را اگر به عربی تعبیر کنیم می شود (عقل مستقل). این (خودبنیاد) در فارسی بار منفی دارد. الفاظ و عبارات گاهی فریب دهنده هستند. به جای کلمه (خودبنیاد) می توانیم بگوییم (عقل مستقل). عقل غیرمستقل که اصلاً عقل نیست، حماقت است. عقل اگر عقل است، مستقل است. عقل مستقل معنی اش این نیست که مخالف وحی است. هیچ وقت این معنی را ندارد. عقل مستقل یعنی به استقلال می فهمد و وقتی فهمید تسلیم می شود. متصدیان مکتب تفکیک، در علم فقه و استنباط احکام عملی به سبک و اسلوب علمای اخباری سخن نمی گویند و طریقه آنان را نمی پذیرند. ولی آنچه موجب شگفتی می شود این است که این جماعت در مورد اصول عقاید و معارف ژرف دینی، روی ظواهر تکیه می کنند و با هرگونه تأویل، با سرسختی بسیار، مخالفت می نمایند. وقتی می گویند (عقل خودبنیاد)، مردم عوام فکر می کنند یعنی عقلی است که در برابر وحی ایستاده است. بسیار بار منفی دارد. خواهش می کنم از این به بعد از قول من بگویید (عقل مستقل). من طرفدار عقل مستقل هستم. عقل مستقل دستور وحی را می فهمد، اگر شما عقل مستقل نداشته باشی، وحی را نمی فهمی. وحی که با بی عقلی فهمیده شود به چه دردی می خورد؟...
لطفا پیرامون نظریه تفکیک، مطالبی مرقوم فرمایید؟
لطفا پیرامون نظریه تفکیک، مطالبی مرقوم فرمایید؟
حدود سالهای 1340 ه.ق در مشهد عالم وارستهای به نام میرزا مهدی غروی اصفهانی که شاگرد برجستهی میرزای نائینی در اصول بود، شروع به طرح مباحثی در باب عقاید و معارف اسلام نمود، که مستقیماُ با آنچه از تقریر فلسفی و عرفانی این مباحث در آن روزگار رایج بود، در تعارض قرار می گرفت.
میرزا آنچنان که خود می گفت در پی فهم خالص دین به دور از اختلاط آن با اندیشه و سلوک بشری که ذاتاُ ناخالص و مشوب به خطاها و انحرافات گوناگون است، بود. وی جدا اعتقاد داشت که فلاسفهی اسلام، حقایق قرآنی و حدیثی ناب را به کنار نهاده و اسلام را با اندیشههای خود هدم نموده و خدمتی به آن نکردهاند.
درس معارف میرزا شاید به خاطر بدیع بودن نگاهش و شاید به دلیل انتقاد برانگیزی و حساسیت موضوع، بسیاری از اهل فلسفه و عرفان نظری و دغدغهمندان فراگیری معارف اسلام را به سوی خود جلب نمود.
آن طور که می گویند میرزا در اقناع اغلب شاگردان در این باب موفق بود و بسیاری از ایشان را از روشی که تا پیش از این بر آن بودند برگردانید.
عالمان برجستهای نظیر شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جواد تهرانی، میرزا حسنعلی مروارید، شیخ محمود حلبی و... از پرورش یافتگان همین مکتباند.
پس از فوت میرزای اصفهانی در 1365ه.ق شاگردان به صرافت نشر افکار استاد در سطحی وسیع تر افتادند. چرا که تا آن زمان تنها منبع معتبری که مستقیماُ به موضوع می پرداخت تقریرات درس معارف میرزا بود که در زمان حیاتش به تأیید وی رسیده بود، اما به دلایل گوناگون محتاج به تنقیح و گاه تقریر بهتر بود. در همین راستا شیخ مجتبی قزوینی (بیان الفرقان) را نوشت، میرزا جواد تهرانی( میزان المطالب) و سال ها بعد میرزاحسنعلی مروارید (تنبیهات حول المبدأ و المعاد) را. کتاب (ابواب الهدی) نیز که مباحث معارفی میرزا را شامل می شود البته نه با اصلاحاتی اساسی، در اختیار علاقه مندان مکتب میرزا قرار گرفت.
اصطلاح (تفکیک) را اولین بار محقق ارجمند جناب آقای حکیمی طی مقالهای با همین نام در شمارهٔ 12، سال نهم کیهان فرهنگی، در اسفند 1371 به کار برده و مصطلح کرد . پس از آن و در سال 1375 وی کتابی با همین نام منتشر کرد و در آن به تفسیر دیدگاههای این مکتب و معرفی بنیانگذاران آن پرداخت. البته آقای حکیمی اعتراف کرده و انصاف داده که انتخاب این اصطلاح، تحت تأثیر کتاب (بیان الفرقان) حاج شیخ مجتبی قزوینی بوده است.
مکتب تفکیک، مکتب مشهد و مکتب معارف نیز خوانده میشود. پیروان این مکتب ،تفکیک را معادل و مساوی اسلام می دانند و به نظر آنان، آنچه که با مکتب تفکیک مطابق نباشد، با اسلام هم منطبق نخواهد بود. این معنا عیناً در آثار تفکیکی ها آمده است.
تفکیکیون جریان غالب فکری در حوزه علمیه مشهد را تشکیل میدهند. بینانگذاران این مکتب بر این باورند که میبایست میان روشهای مختلف دسترسی به حقایق جدایی انداخت. در حقیقت قائل به تفکیک روشهای مختلف معرفت شناختی هستند. آنان به شدت به روش معرفتی ملاصدرا شیرازی میتازند و روش او را موجب خلط روش شناختی میدانند. یکی از معروف ترین ایشان سید موسی زرآبادی است.
دربارهٔ مکتب تفکیک در سالهای اخیر کتابهای چندی نوشته و منتشر شدهاست. برخی تنها به بیان سرگذشت و برخی دیگر به تحلیل مکتب اقدام کردهاند. به سال 1387 هم کتاب الهیات الهی یا الهیات بشری در این راستا از حکیمی انتشار یافت.
کتاب صراط مستقیم نقد مبانی مکتب تفکیک تألیف شیخ محمد حسن وکیلی، مبانی و اصول فکری این مکتب را زیر سؤال برده.
نکته مهم این است که گرایشی که میرزا مهدی اصفهانی در آثار و نیز تقریرات درسهایش بروز داده ،به روشنی گرایشی اخباری است.
مکتب معارف و یا مکتب تفکیک در مسائل اعتقادی، مشی اخباری داشته اند در حقیقت مهمترین دستاوردهای جریان اخباری گری تاریخی، یعنی نفی دانشهای کلام و فلسفه و نوع تعامل با احادیث بدون در نظر گرفتن مبانی اصولی در نقد اخبار و احادیث و عدم پایبندی به مبانی اصولی در این زمینه و نفی هر گونه تأویل مبتنی بر مبانی تاریخی جریان عقلگرایی در اسلام که همگی ویژگی های بارز بخشی بزرگ از جریان اخباری و گرایش محدثان بوده است، در جریان مکتب معارف بازسازی شده است. بدین ترتیب جریان معارف جریانی اخباری است.
بزرگان مکتب تفکیک ادعا دارند که با تحقیقات جامع و دقیق خود به حقایق اسلام خالص و ناب دست یافتهاند ولی وقتی به آثار آنان مراجعه میکنیم به آسانی درمییابیم که در بسیاری موارد به مواضع متکلمان نزدیک شده و سخنان آنها را تکرار کردهاند. از باب نمونه میتوان به مسئلهی (وجود ذهنی) و تحقیق کلّی اشاره کرد.
میرزا مهدی اصفهانی (کلّی طبیعی) را نیز مورد انکار قرار داده و به صف اسمگرایان پیوسته است. انکار کلی طبیعی نیز سابقهی دراز دارد و غالب متکلمان در زمرهی انکارکنندگان آن قرار گرفتهاند.
برخی ویژگی های مکتب میرزا مهدی اصفهانی:
الف) نظریه مکتب میرزا مانند سایر فلاسفه و عرفا این است که جز وجود خداوند هیچ وجود حقیقی در کار نیست.
ب) در مکتب میرزای اصفهانی پیمودن راه استدلال عقلی و برهان، و کسب یقین به عقاید و معارف الهی, صرفا جهالت و ضلالت و گمراهی است.
ج) در دیدگاه مکتب میرزا تمامی تصورات و تصدیقات, ضلالت و جهالت محض است. و حتی در مورد معرفت واقعی خداوند باید در حالت بیفکری و بیعقلی و بیوهمی و بیخیالی، کنه وجود خداوند را در وجود خود یافت و وجدان کرد.
روشن است که قسمت الف ، نظریه فلاسفه و عرفا و قسمت ب نظریه سوفسطائیان ، و قسمت ج نظریه متصوفه است.
مرحوم میرزا مهدی نه تنها در بسیاری موارد با موازین فلسفی مخالفت میکند بلکه با موازین منطقی نیز روی خوش نشان نمیدهد و آنها را مردود میشمارد. او معتقد است کسانی که از طریق قیاس و برهان به جستجوی معرفت و کشف حقیقت میپردازند به گمراهی افتاده و در ظلمت و تاریکی فرو میروند زیرا مهمترین و محکمترین نوع قیاس همان چیزی است که آن را (قیاس برهانی) میخوانند و قیاس برهانی بر قانون علیت استوار گشته است در حالی که قانون علیت در اصل و بنیاد باطل شناخته میشود. بخشی از عین عبارت مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در این باب چنین است:
... لأنّ اکبر المقائیس و احسنها قیاس البرهان و هو مؤسس علیالعلیه و المعلولیة... و العلیة من اصلها باطله. (میرزا مهدی اصفهانی، مصباح الهدی ، ص 6. این رساله در یک مجموعه از رسایل مرحوم میرزا به همت سید محمدباقر نجفی یزدی به چاپ رسیده است. )
در این عبارت مرحوم میرزا نه تنها برهان منطقی را بیاعتبار شمرده بلکه قانون علیت را نیز انکار کرده است. البته وی غافل از آن گشته که همین استدلال خودش از نظر شکلی دقیقاً قیاسی است منطقی. نیز غافل گشته اگر کسی به رابطه ی علّی و معلولی بین مقدّمات و نتیجه ی استدلال قائل نباشد اساساً نمی تواند استدلال کند. پس استدلال بر اینکه هر استدلالی باطل است ، خودش نیز باطل می باشد.
آنچه موجب شده این عالم، قیاس برهانی و قانون علیت را نیز انکار کند این است که او به اشتراک معنوی وجودی قائل نبوده و هرگونه سنخیت بین خالق و مخلوق را مردود میشمارد. او به روشنی میداند که اگر به قانون علیت اعتراف کند و خداوند تبارک و تعالی را علت عالم بداند ناچار باید نوعی سنخیت میان خالق و مخلوق نیز اعتراف نماید و این همان چیزی است که او به شدت آن را مردود میشناسد. البته این واقعیّت را نمیتوان نادیده انگاشت که قول به نفی علیت و انکار قیاس برهانی، تالی فاسدهای بسیار دارد و التزام به این تالی فاسدها برای اشخاص به هیچوجه آسان نیست. کسی که قیاس برهانی را مردود میشمارد چگونه میتواند براساس استدلال سخن بگوید؟ نفی قیاس برهانی اگر براساس استدلال انجام گیرد در آن صورت ارزش عقلی نخواهد داشت.
میرزا مهدی اصفهانی در باب مخالفت با برهان منطقی تا آنجا پیش رفته که میگوید: آنچه ابلیس در مقام ترک سجده به آدمی ابوالبشر ابراز داشت که برهان منطقی شناخته میشود. عین عبارت او در این باب چنین است:
... اقول و ظاهر انّ قیاس ابلیس کان بصورة البرهان. (همان ص 11)
همانسان که در این عبارت مشاهده میشود مرحوم میرزا، سخن ابلیس را در مقام مخالفت با امر حق تبارک و تعالی یک برهان منطقی دانسته و نتیجهی آن را نیز گمراهکننده و شیطانی به شمارآورده است. حال آنکه قیاس ابلیس از سنخ قیاس اصولی بود نه قیاس منطقی ؛ و قیاس اصولی را در منطق ، قیاس تمثیل می گویند نه قیاس برهانی. لذا جناب میرزا در باره دچار خلط عظیمی شده است.
غالب علمای مکتب تفکیک به مظلم بودن نفس انسانی فتوا دادهاند و آن را یک موجودی تاریک و تیرهی بالذات میشناسند:
در نظر مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، نفس انسانی در حدّ ذات خود تاریک و ظلمانی است و مانند یک سایه پیوسته وابسته به غیر است و بالذات فاقد خویشتن خویش به شمار میآید. (میرزا مهدی اصفهانی، ابواب الهدی ، ص 7. ضمن مجموعه رسایل که به وسیلهی سید محمدباقر نجفی یزدی به چاپ رسیده است(.
این مسئله نیز مسلم است که اگر چیزی هویّت نداشته باشد از هرگونه شعور و عقل و فهم و ارداه نیز بیبهره خواهد بود. این معنی و مضمون در آثار سایر اصحاب تفکیک نیز دیده میشود. ) توحید الامامیة، ص 18)
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی تجرد نفس انسانی را نیز انکار کرده و آن را موجب ضلالت و گمراهی به شمار آورده است.
کسانی که با موازین عقلی و فلسفی آشنایی دارند به خوبی میدانند که با انکار تجرد نفس ناطقه، ادراک معارف الهی و معنوی با مشکل روبهرو خواهد شد زیرا اگر نفس، مجرد نباشد ادراکات نیز مجرد نخواهد بود و درصورتی که ادراکات انسان، مجرد شناخته نشود محکوم به احکام ماده بوده و دستخوش زوال و فساد و تباهی میگردد.
در ادامه به دو نمونه از بیاناتی که بزرگان در مورد مکتب تفکیک اظهار داشته اند اشاره می کنیم:
اول : مرحوم علامه طهرانی و مکتب تفکیک
هوالعلیم
بطور کلّی اصل واساس در معتقدات ومبانی معرفتی میزان نزدیکی واقتراب او با ادلّه و براهین قطعیّه می باشد وصرف تسمیه و شعار موجب حجّیّت وملاک پذیرش نخواهد بود. در مکتب تفکیک سخن از ورود خطا واحتمال اشتباه در معارف اسلام اعم از فلسفه وعرفان به بهانه واهی عدم ورود آنها از جانب ائمه علیهم السلام و وحی می شود در حالیکه این سخن صحیح نیست و به صرف عدم ورود علمی از علوم از ناحیه ائمه آن علم مطرود و منفور نخواهد بود مانند علوم تجربی وغیره .مضافاً به اینکه این ادّعا از اصل باطل است .در زمان مرحوم والد رضوان الله علیه یکی از علماء مشهور مشهد به نام مرحوم آیة الله مروارید برای بحث و طرح اشکالات می خواستند با مرحوم والد رضوان الله علیه جلساتی داشته باشند ولی مرحوم والد تشکیل این جلسات را منوط به ضبط و انتشار این مباحث و در اختیار عموم قراردادن گذاردند و طبعاً مرحوم مروارید از این امر استنکاف نموده و حاضر به مباحثه نشدند و خود ایشان در کتاب جنگ به این مطلب اشاره دارند. و این بنده نیز در جزوه حریم قدس و نیز در جلد دوم اسرار ملکوت به این نکته اشاره کرده ام.
دوم : بخشهایی از مصاحبه دکتر ابراهیم دینانی : خردنامه همشهری - 1383 - شماره 21، خرداد
مرشد اعظم این جریان فکری مرحوم آقا میرزامهدی اصفهانی است که در خراسان ساکن بود. شاگردان او به عنوان (تفکیک) و جدایی دین از فلسفه مطالبی را در آثارشان آوردند. که البته قابل نقد است و من فکر می کنم که نه تنها مخالفان بلکه گاهی هیچ آدم عاقلی نتواند برخی از سخنان این ها را بپذیرد. اهل تفکیک مثلاً هیچ سنخیتی بین مخلوق و خالق قائل نیستند، تجرّد نفس را انکار می کنند، نفس را مادی می دانند و در بعضی از حرف هایشان هست که ملائکه هم مادی هستند. ...
کسانی که با موازین عقلی و فلسفی آشنایی دارند به خوبی می دانند که با انکار تجرد نفس ناطقه، ادراک معارف الهی و معنوی با مشکل روبه رو خواهد شد؛ زیرا اگر نفس، مجرد نباشد، ادراکات نیز مجرد نخواهد بود و در صورتی که ادراکات انسان، مجرد شناخته نشود، محکوم به احکام ماده می شوند و دستخوش زوال و فساد و تباهی می گردد. این حرف ها البته قابل نقد است....
تفکیکی ها حتی می گویند خدا با پیغمبر هیچ سنخیتی ندارد. ظلمانی بودن محض نفس، دارای اشکالات عقلی و لوازم محال است که حتی با اعتقادات ما بازی می کند. این مسأله که نفس در بدو پیدایش و آغاز هستی اش چیزی جز قوه محض نیست و از هرگونه فعلیت ادراکی خالی و تهی است، مورد قبول گروهی از حکما قرار گرفته است. اما این سخن که نفس در حدّ ذات خود تاریک و ظلمت محض است با موازین عقلی و فلسفی سازگار نیست. بر اساس همین طرز تفکر و نوع اندیشه است که غالب علمای مکتب تفکیک به تجرد نفس ناطقه انسان قائل نبوده و آن را یک موجود مادی به شمار می آورند...
مکتب تفکیک ما را به جمود و به قشری گری سوق می دهد.
مکتب تفکیک بیش از آن که عقلی باشد نقل گراست. حرف های مکرری که متکلمین سابق گفتند، اینها تکرار می کنند و هیچ حرف تازه ای ندارند...
نکته دیگر این است که در میان تفکیکی ها یک فیلسوف و متفکر حرفه ای که واقعاً جایگاه تفکر و مسائل و مشکلات فلسفه را بداند، نیست. اصلاً نمی دانند جریان فکر در زمان حاضر به چه سمت و سویی می رود.
دکتر دینانی در پاسخ به این سوال که آیا واقعاً اصالت و حقانیت یک جریان فکری به این است که فیلسوف حرفه ای داشته باشد؟ فرمودند :بله، اگر بخواهد حرف درست و اصیل بزند باید یک فکر عمیق و جاافتاده درستی باشد که به عنوان میزان مطرح باشد تا خرد جایگاهی داشته باشد. حرف های آنها در میزان خرد جایی ندارد. ...
تفکیکی ها اخباری نیستند. اما بسیار به آنها نزدیک هستند؛ خودشان را هم اخباری نمی دانند، ولی چون بیش از حد به نقل تمسک می کنند و از عقلیات دور می مانند و عقلی را دوست دارند که در خدمت عقاید نقلی شان باشد، نزدیک به اخباری ها هستند و اخباری نیستند.
آنها عقل مورد توجهشان را (عقل خودبنیاد) نامیده اند.
عقل خودبنیاد یک لغت فارسی بدی است. این لغت را اگر به عربی تعبیر کنیم می شود (عقل مستقل). این (خودبنیاد) در فارسی بار منفی دارد. الفاظ و عبارات گاهی فریب دهنده هستند. به جای کلمه (خودبنیاد) می توانیم بگوییم (عقل مستقل). عقل غیرمستقل که اصلاً عقل نیست، حماقت است. عقل اگر عقل است، مستقل است. عقل مستقل معنی اش این نیست که مخالف وحی است. هیچ وقت این معنی را ندارد. عقل مستقل یعنی به استقلال می فهمد و وقتی فهمید تسلیم می شود.
متصدیان مکتب تفکیک، در علم فقه و استنباط احکام عملی به سبک و اسلوب علمای اخباری سخن نمی گویند و طریقه آنان را نمی پذیرند. ولی آنچه موجب شگفتی می شود این است که این جماعت در مورد اصول عقاید و معارف ژرف دینی، روی ظواهر تکیه می کنند و با هرگونه تأویل، با سرسختی بسیار، مخالفت می نمایند.
وقتی می گویند (عقل خودبنیاد)، مردم عوام فکر می کنند یعنی عقلی است که در برابر وحی ایستاده است. بسیار بار منفی دارد. خواهش می کنم از این به بعد از قول من بگویید (عقل مستقل). من طرفدار عقل مستقل هستم. عقل مستقل دستور وحی را می فهمد، اگر شما عقل مستقل نداشته باشی، وحی را نمی فهمی. وحی که با بی عقلی فهمیده شود به چه دردی می خورد؟...
- [سایر] معاد از راه فلسفه و عرفان قابل اثبات است؟ لطفا برایم مطالبی مرقوم فرمایید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نظر حضرتعالی پیرامون خرید و فروش پول چیست؟ لطفاً پاسخ را همراه با دلیل مرقوم فرمایید؟
- [سایر] تفکیک قوا چه جایگاهی در نظریه ولایت فقیه دارد؟ وچگونه با قوای سه گانه به تعامل می پر دازد؟
- [سایر] تئوری ها و نظریه های مختلف پیرامون انقلاب اسلامی و دلایل آنها چیست؟
- [سایر] لطفاً توضیحاتی پیرامون زندگینامه امام هادی(ع) ارائه فرمایید؟
- [سایر] پیرامون تقدیر و تدبیر از نگاه قرآن و احادیث و فلسفه مطالبی را بفرستید .العبدو یدبر و الله یقدر آیا آیه قرآن است یا...؟
- [آیت الله بهجت] صیغه ی نذر فارسی را مرقوم فرمایید؟
- [سایر] در مورد زیباییهای حضرت زهرا سلام الله علیها مطالبی را بیان فرمایید و زیبایی واقعی چیست؟
- [سایر] هرمنوتیک و نظریه فهم دینِ شلایرماخر را نقد فرمایید؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] موارد پرداخت دیه از بیت المال را مرقوم فرمایید:
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهمالسلام و سایر عقاید حقّه را به کسی که در حال جان دادن است، به نحوی تلقین کنند که بفهمد و نیز مستحب است مطالبی را که گفته شد، تا وقت مرگ تکرار کنند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] زنان می توانند در نماز جمعه شرکت کنند و نمازشان صحیح است و مجزی از نماز ظهر است اما به تنهایی (بدون شرکت مردان) نمی توانند نماز جمعه تشکیل دهند چنانکه نمی توانند مکمل عدد لازم 5 نفر هم باشند، زیرا نماز جمعه با شرکت مردان منعقد می شود. _______ 1 پیرامون شرائط، موانع، مبطلات، خلل، شک، سهو و غیره به فصل مربوط به نماز جماعت مراجعه شود. _______
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر پزشک بدست خود به مریض دوا بدهد یا تزریق کند، یا به عنوان طبابت نسخه ای برای بیمار بنویسد یا دستوری به او بدهد و مریض دارو را بخورد، چنانچه در طبابت و معالجه اش خطا کند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد، پزشک ضامن است. ولی اگر در مقام طبابت و معالجه نباشد بلکه بعنوان نظریه پزشکی در کتاب بنویسد یا بگوید فلان دارو برای فلان مرض فائده دارد و بواسطه خوردن دارو ضرری به مریض برسد یا بمیرد پزشک ضامن نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارث میّت یک دایی یا یک خاله و یک عمو یا یک عمّه مادری به همراه یک عمو یک عمّه پدر و مادری یا پدری باشد، 13 مال را به دایی یا خاله میدهند و 16 باقی مانده را به یک عمو یا یک عمّه مادری و بقیّه را به عمو و عمّههای پدر و مادری یا پدری میدهند و عمو دو برابر عمّه میبرد، بنابراین سهم دایی یا خاله927 و سهم عمو یا عمّه مادری 327 و سهم عموی پدر و مادری یا پدری 1027 و سهم عمّه پدر و مادری یا پدری527 خواهد بود. البتّه از آنجا که برخی از علماء، سهم عمو و عمّه را یکسان دانسته و بین عمو یا عمّه پدر و مادری یا پدری با عمو یا عمّه مادری فرقی نگذاشتهاند، احتیاط مستحبّ آن است که مقدار مردّد را مصالحه کنند، بنابراین سهم قطعی عمو یا عمّه مادری 654 (طبق نظر برخی علماء: 1254) و سهم قطعی عموی پدر و مادری یا پدر 1254 (طبق نظر صحیح: 2054) و سهم قطعی عمّه پدر و مادری یا پدری 1054 (طبق نظر برخی علماء: 1254) میباشد و اگر مقدار مردّد بین دو نظریه را با مصالحه به طور مساوی قسمت کنند، سهم عمو یا عمّه مادری 954، سهم عموی پدر و مادری یا پدری 1654 و سهم عمّه پدر و مادری یا پدری 1154 میباشد و سهم دایی یا خاله هم بنا بر هر دو نظریه 1854 است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارثان میّت چند دایی و خاله مادری (همه دایی باشند یا همه خاله، یا برخی دایی و برخی خاله) و یک یا چند دایی پدر و مادری و یک یا چند خاله پدر و مادری و دایی و خاله پدری باشند، دایی و خاله پدری ارث نمیبرند و دایی و خاله مادری 13 مال را به طور مساوی بین خود تقسیم میکنند و بقیّه را دایی و خاله پدر و مادری بین خود به گونهای تقسیم میکنند که دایی دو برابر خاله ببرد، در این مسأله هم چون برخی علماء معتقدند که دایی و خاله پدر و مادری به طور مساوی ارث میبرند، احتیاط مستحبّ آن است که در مقدار مردّد بین دو نظریه مصالحه کنند، چنانچه در مسائل پیشین شیوه آن توضیح داده شد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارث میّت یک دایی یا یک خاله به همراه یک عمو و یک عمه مادری و یک عمو و یک عمّه پدر و مادری یا پدری باشد، 13 مال را دایی یا خاله میبرد و از 23 باقی مانده هم 13 آن به عمو و عمّه مادری میرسد که به طور مساوی بین آنها قسمت میشود و 23 آن هم به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری میرسد که عمو دو برابر عمّه میبرد، بنابراین سهم دایی یا خاله 927، سهم عموی مادری و عمّه مادری هر یک 327، سهم عموی پدر و مادری 827 و سهم عمّه پدر و مادری 427 میباشد. (در این مسأله اگر به جای عمو و عمّه مادری، چند عمو یا چند عمّه باشد، حکم مسأله به همین شکل است). در این مسأله هم برخی از علماء سهم عمو و عمّه را در هر حال یکسان میدانند، لذا احتیاط مستحبّ در این است که مقدار مردّد را مصالحه کنند، بنابراین سهم قطعی عموی مادری و عمّه مادری هر یک 12108 (طبق نظر برخی علماء: 18108) و سهم قطعی عموی پدر و مادری 18108 (طبق نظر صحیح: 32108) و سهم قطعی عمّه پدر و مادری 16108 (طبق نظر برخی علماء: 18108) میباشد و اگر مقدارهای مردّد را با مصالحه به طور مساوی قسمت کنند، سهم عموی مادری و عمّه مادری هر یک15108 و سهم عموی پدر و مادری25108 و سهم عمه پدر و مادری 17108 خواهد بود و سهم دایی یا خاله هم بنا بر هر دو نظریه 36108 میباشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] حقّ به هم زدن معامله را خیار میگویند و خریدار و فروشنده در دوازده صورت میتوانند معامله را به هم بزنند: اوّل: آن که از مجلس معامله متفرّق نشده باشند و این خیار را (خیار مجلس) میگویند. دوم: آن که معاملهکننده مغبون شده باشد که به آن (خیار غبن) میگویند. سوم: در معامله قرارداد کنند که تا مدّت معیّنی هر دو یا یکی از آنان یا شخص ثالثی بتوانند معامله را به هم بزنند که به آن (خیار شرط) میگویند. چهارم: فروشنده یا خریدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طوری کند که قیمت مال به نظر مردم زیاد بیاید، که به آن (خیار تدلیس) میگویند. پنجم: فروشنده یا خریدار شرط کند که کاری انجام دهد، یا شرط کند مالی را که میدهد طور مخصوصی باشد و به آن شرط عمل نکند که در این صورت دیگری میتواند معامله را به هم بزند، که به آن (خیار تخلّف شرط) میگویند. ششم: در جنس یا عوض آن عیبی باشد که به آن (خیار عیب) میگویند. هفتم: معلوم شود مقداری از جنس را که فروختهاند، مال دیگری است، که اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار میتواند معامله را به هم بزند، یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد و نیز اگر معلوم شود مقداری از چیزی را که خریدار عوض قرار داده، مال دیگریست و صاحب آن راضی نشود، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند، یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد، همچنین اگر قسمتی از جنسی را که فروختهاند یا قسمتی از چیزی را که عوض قرار دادهاند، از چیزهایی باشد که معامله با آن صحیح نیست، مثلاً کسی گوسفند و خوک را در یک معامله فروخته باشد، در این صورت کسی که مال به صورت کامل به دستش نمیرسد، میتواند معامله را به هم بزند، خیار در این صورتها (خیار تبعّض صفقه) نام دارد. در خیار تبعّض صفقه لازم نیست قسمتی که مال دیگری در میآید، تفکیک شده باشد، بلکه اگر به صورت مشاع هم باشد این خیار ثابت است. هشتم: آن که پس از انجام معامله و قبل از تحویل، جنسی را که فروختهاند یا چیزی را که عوض قرار میدهند به طوری با چیز دیگر مخلوط شود که شرکت پدید آید، که کسی که مال وی به صورت مشترک درآمده، میتواند معامله را به هم بزند، این خیار (خیار شرکت) نامیده میشود. نهم: فروشنده خصوصیات جنسی را که مشتری ندیده، به او بگوید، بعد معلوم شود طوری که گفته نبوده که در این صورت مشتری میتواند معامله را به هم بزند و نیز اگر مشتری خصوصیّات عوض معیّنی را که قرار میدهد بگوید، بعد معلوم شود طوری که گفته نبوده است، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند که به آن (خیار رؤیت) میگویند. دهم: مشتری پول جنسی را که نقد خریده تا سه روز ندهد و فروشنده هم جنس را تحویل ندهد که اگر مشتری شرط نکرده باشد که دادن پول را به تأخیر بیندازد، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند، ولی اگر جنسی را که خریده مثل بعضی از میوهها باشد که اگر یک روز بماند ضایع میشود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند، این خیار (خیار تأخیر) نام دارد. یازدهم: حیوانی را خریده باشد که خریدار تا سه روز میتواند معامله را به هم بزند و اگر عوض معامله، حیوان باشد، فروشنده تا سه روز میتواند معامله را به هم بزند که به آن (خیار حیوان) میگویند. دوازدهم: فروشنده نتواند جنسی را که فروخته تحویل دهد، مثلاً اسبی را که فروخته فرار نماید که در این صورت مشتری میتواند معامله را به هم بزند که به آن (خیار تعذّر تسلیم) میگویند، این خیار در جاییست که در هنگام معامله فروشنده توانایی تحویل جنس را داشته یا خریدار بتواند جنس را تحویل بگیرد و ناتوانی پس از انجام معامله پدید آید و اگر در هنگام معامله توانایی وجود نداشته باشد، معامله از اساس باطل است. احکام خیارها در مسائل آینده گفته خواهد شد.