هرمنوتیک و نظریه فهم دینِ شلایرماخر را نقد فرمایید؟
هرمنوتیک و نظریه فهم دینِ شلایرماخر را نقد فرمایید؟ با توجه به سه گرایش در ارتباط با ساز و کار فهم متن و هرمنوتیک که عبارت است از: 1. اصل با مؤلف متن است، 2. اصل با متن بوده و متن مستقل از مؤلف است، 3. اصل با مفسّر متن است، هرمنوتیک شلایرماخر مربوط به کدام یک از این سه گرایش است؟ درباره هرمنوتیک جدید؛ یعنی اسناد ماهیتی تفسیری به همه تجربه‌های بشری- اعم از دین، فرهنگ و ...- به طور کلی چهار دیدگاه مهم مطرح است که یکی مربوط به شلایرماخر است. وی را بنیان‌گذار هرمنوتیک نوین می‌شناسند. (1) از میان گرایش‌های برشمرده در پرسش، هرمنوتیک شلایر ماخر مربوط به گرایش نخست؛ یعنی، محور بودن مؤلف متن است. ادعای مزبور را می‌توان در تبیینی که وی از هرمنوتیک ارایه کرده است، دریافت. شلایر ماخر در بیان هرمنوتیک مورد نظر خود، ابتدا این پرسش را مطرح می‌کند که چگونه هر گفته‌ای- اعم از ملفوظ و مکتوب- واقعاً فهمیده می‌شود؟ آن گاه‌ در پاسخ می‌گوید: موقعیت فهم، موقعیت نسبی هم سخنانه است. در هر نسبتی از این گونه، گوینده‌ای هست که جمله‌ای را برای بیان معنای مورد نظرش می‌سازد. شنونده‌ای نیز وجود دارد. شنونده مجموعه‌ای از کلمات صِرف را می‌شنود و ناگهان طی فرآیندی اسرار آمیز، می‌تواند معنای آنها را به طور حدسی کشف کند. این عمل اسرار آمیز و حتی حدسی، عمل هرمنوتیکی بوده و جایگاه حقیقی هرمنوتیک نیز همین جا است. پس علم هرمنوتیک، فن شنیدن است. از نظر شلایرماخر، فهم عبارت است از: دوباره تجربه کردن اعمال ذهنی مؤلف متن. عمل فهم، عکس تصنیف است؛ زیرا فهم از بیان پایان یافته و ثابت آغاز شده و به آن حیات ذهنی باز می‌گردد که بیان، از آن برخاسته است. گوینده یا مؤلف جمله می‌سازد و شنونده در ساختارهای آن جمله و آن تفکر رسوخ می‌کند؛ یعنی، زبان واسطه رسوخ در ذهنیت و نیت مؤلف می‌شود. بنابراین تفسیر، عبارت از دو سویه در هم کنش است: سویه نحوی و سویه روان شناختی. جنبه نحوی با زبان سر و کار دارد و جنبه روان شناختی با تفکر گوینده. بنابراین نظریه هرمنوتیکی شلایرماخر، حول دو محور می‌چرخد: الف. فهم دستوری انواع عبارات و صورت‌های زبانی- فرهنگی که مؤلف در آن زندگی می‌کند و تفکر او را مشروط ساخته است. ب. فهم روان شناختی یا فن ذهنیت خاص یا نبوغ خلّاق مؤلف. مفسر باید آگاهی مؤلف را از خاطر خود گذرانده یا آن را مجسّم سازد. برای دستیابی به معنای متن از نظر شلایر ماخر، باید دید مؤلف از آن متن، چه قصد کرده و این متن برای شنونده و مخاطب چه معنایی می‌دهد؟ برای درک مقاصد مؤلف، از متن یا حتی روح عصر و زمان او، بهره جسته و نیز برای دست یابی به معنای مورد نظر برای شنونده و مخاطب- چنانچه وی از مخاطبان‌ معاصر مؤلف باشد- با بازسازی معنای لفظی متن و در صورت غیر معاصر بودن او، از طریق بازسازی فکر مؤلف باید وارد شد. (1) با توجه به آنچه گفته شد، آشکار می‌شود که شلایر ماخر، اصالت را به مؤلف متن می‌دهد؛ هر چند با ارایه راه‌کارهایی، شنونده و خواننده را در دریافت معنای آن، راهنمایی می‌کند. شاید بتوان گفت: به همین دلیل است که پیش از هایدگر، هرمنوتیک چالش جدی را در حوزه تفکر دینی پدید نیاورد، زیرا اصالت را به مفسر نداده است تا امکان قرائت‌های مختلف از متون دینی و سایر پیامدهای نامطلوب را به دنبال داشته باشد. هرمنوتیک شلایر ماخر در عین توجه و تفطن به پاره‌ای از نکات مهم در باب تفسیر و تأویل متن، کاری نیمه تمام بود. او خود مایل به انتشار فرآورده‌های خویش نبود. پس از مرگ وی (کیمرله) شاگرد او به تصحیح و ویرایش آثار استادش پرداخت و آنها را به چاپ رساند. نظریه هرمنوتیکی شلایر ماخر از سوی متفکران غربی مانند آلبریخت، ریچلی و آدولف هارتناک، دالامر، دیوید فریدریش، اشتراوس، پل ریکور، گادامر و هابرماس و ... مورد نقد قرار گرفت. در نگاه اندیشمندان مسلمان نیز- که از دیرباز در بحث‌های هرمنوتیکی، تأویلی، زبان‌شناختی و معناشناختی در عرفان، فلسفه، کلام، علم اصول و روش‌شناسی تفسیر قرآن و دیگر نصوص اسلامی سابقه‌ای دیرینه و تأملاتی ژرف دارند- اشکالات چندی بر نظریه شلایر ماخر وارد است. در نقد دیدگاه شلایر ماخر می‌توان نکاتی را یادآور شد، از جمله: 1. تأکید شلایر ماخر بر فهم و درک روح عصر و زمان مؤلف از سوی شنونده، حاکی از تأثیرپذیری وی از متفکران رمانتیک است؛ چرا که آنان بر آن بودند که حالت خاصی‌ از بیان- هر چند منحصر به فرد- ضرورتاً بازتاب روح فرهنگی وسیع‌تر است. یک تفسیر صحیح، نه تنها نیازمند فهم بافت فرهنگی و تاریخی مؤلف است؛ بلکه به فهم ذهنیت خاص مؤلف نیز نیازمند است و این عمل از طریق پیشگویی؛ یعنی، یک جهش شهودی صورت می‌گیرد که از طریق آن مفسّر می‌تواند آگاهی مؤلف را از خاطر گذرانده یا آن را مجسّم سازد. چنین رویکردی در فهم متن اشکالات متعددی دارد. در این باره می‌گوید: (تردیدی نیست که بازسازی شرایطی که اثری منقول در آن شرایط، خصوصیات اصلی خود را نشان داده، برای فهم آن اثر، کمک شایانی است. اما آیا چیزی که بدین ترتیب دریافت می‌شود واقعاً همان چیزی است که ما تحت عنوان یک اثر، در جستجوی آن بودیم؟). (1) 2. بازسازی گذشته و شرایط عصری مؤلف اگر در مورد متون و آثار بشری ممکن و کارا باشد به هیچ وجه در مورد تفسیر و فهم کتاب الهی که حقیقتی فراتاریخی است موضوع ندارد. آنچه در این‌جا حائز اهمیت است شناخت گوینده و حکمت و علم و دیگر ویژگی‌های او و سپس جستجوی مراد استعمالی از طریق قواعد زبان‌شناختی و دریافت مراد استعمالی به کمک قراین مختلف از جمله شأن نزول است. این مسأله در روش‌شناسی فهم زبان دین توسط عالمان مسلمان به تفصیل بسط داده شده است. (2) 3. با اصالت دادن به متن و داوری درباره آن، با ابزارهای شناخت بشری، دیگر تفکیک میان شنوندگان و مخاطبان معاصر و غیر معاصر بی‌معنا است؛ چرا که در دریافت متن، میان مخاطب معاصر و غیر معاصر مؤلف، تفاوتی اساسی وجود ندارد. (2). جهت آگاهی بیشتر بنگرید: تحلیل زبان قرآن و روش فهم آن، دکتر محمد سعیدی روشن، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. 4. می‌توان گفت: شلایر ماخر با مطرح کردن این نکته- که هر مخاطبی باید تلاش کند تا با قرار گرفتن در فضای ذهنی مؤلّف، پیام متن او را دریابد- گونه‌ای نسبیت گرایی را در این باره تجویز کرده است؛ چرا که ممکن است هر مخاطبی، تلقّی خاصی از فضای مزبور به دست دهد. بی‌گمان، تحلیل جنبه‌های گوناگون شخصیتی و روانی مؤلف از سوی مخاطب، دستخوش فراز و فرودهای فراوانی قرار می‌گیرد. (1)
عنوان سوال:

هرمنوتیک و نظریه فهم دینِ شلایرماخر را نقد فرمایید؟


پاسخ:

هرمنوتیک و نظریه فهم دینِ شلایرماخر را نقد فرمایید؟

با توجه به سه گرایش در ارتباط با ساز و کار فهم متن و هرمنوتیک که عبارت است از: 1. اصل با مؤلف متن است، 2. اصل با متن بوده و متن مستقل از مؤلف است، 3. اصل با مفسّر متن است، هرمنوتیک شلایرماخر مربوط به کدام یک از این سه گرایش است؟
درباره هرمنوتیک جدید؛ یعنی اسناد ماهیتی تفسیری به همه تجربه‌های بشری- اعم از دین، فرهنگ و ...- به طور کلی چهار دیدگاه مهم مطرح است که یکی مربوط به شلایرماخر است. وی را بنیان‌گذار هرمنوتیک نوین می‌شناسند. (1)
از میان گرایش‌های برشمرده در پرسش، هرمنوتیک شلایر ماخر مربوط به گرایش نخست؛ یعنی، محور بودن مؤلف متن است. ادعای مزبور را می‌توان در تبیینی که وی از هرمنوتیک ارایه کرده است، دریافت.
شلایر ماخر در بیان هرمنوتیک مورد نظر خود، ابتدا این پرسش را مطرح می‌کند که چگونه هر گفته‌ای- اعم از ملفوظ و مکتوب- واقعاً فهمیده می‌شود؟ آن گاه‌ در پاسخ می‌گوید: موقعیت فهم، موقعیت نسبی هم سخنانه است. در هر نسبتی از این گونه، گوینده‌ای هست که جمله‌ای را برای بیان معنای مورد نظرش می‌سازد.
شنونده‌ای نیز وجود دارد. شنونده مجموعه‌ای از کلمات صِرف را می‌شنود و ناگهان طی فرآیندی اسرار آمیز، می‌تواند معنای آنها را به طور حدسی کشف کند.
این عمل اسرار آمیز و حتی حدسی، عمل هرمنوتیکی بوده و جایگاه حقیقی هرمنوتیک نیز همین جا است. پس علم هرمنوتیک، فن شنیدن است.
از نظر شلایرماخر، فهم عبارت است از: دوباره تجربه کردن اعمال ذهنی مؤلف متن. عمل فهم، عکس تصنیف است؛ زیرا فهم از بیان پایان یافته و ثابت آغاز شده و به آن حیات ذهنی باز می‌گردد که بیان، از آن برخاسته است.
گوینده یا مؤلف جمله می‌سازد و شنونده در ساختارهای آن جمله و آن تفکر رسوخ می‌کند؛ یعنی، زبان واسطه رسوخ در ذهنیت و نیت مؤلف می‌شود. بنابراین تفسیر، عبارت از دو سویه در هم کنش است: سویه نحوی و سویه روان شناختی.
جنبه نحوی با زبان سر و کار دارد و جنبه روان شناختی با تفکر گوینده.
بنابراین نظریه هرمنوتیکی شلایرماخر، حول دو محور می‌چرخد:
الف. فهم دستوری انواع عبارات و صورت‌های زبانی- فرهنگی که مؤلف در آن زندگی می‌کند و تفکر او را مشروط ساخته است.
ب. فهم روان شناختی یا فن ذهنیت خاص یا نبوغ خلّاق مؤلف.
مفسر باید آگاهی مؤلف را از خاطر خود گذرانده یا آن را مجسّم سازد.
برای دستیابی به معنای متن از نظر شلایر ماخر، باید دید مؤلف از آن متن، چه قصد کرده و این متن برای شنونده و مخاطب چه معنایی می‌دهد؟ برای درک مقاصد مؤلف، از متن یا حتی روح عصر و زمان او، بهره جسته و نیز برای دست یابی به معنای مورد نظر برای شنونده و مخاطب- چنانچه وی از مخاطبان‌
معاصر مؤلف باشد- با بازسازی معنای لفظی متن و در صورت غیر معاصر بودن او، از طریق بازسازی فکر مؤلف باید وارد شد. (1)
با توجه به آنچه گفته شد، آشکار می‌شود که شلایر ماخر، اصالت را به مؤلف متن می‌دهد؛ هر چند با ارایه راه‌کارهایی، شنونده و خواننده را در دریافت معنای آن، راهنمایی می‌کند. شاید بتوان گفت: به همین دلیل است که پیش از هایدگر، هرمنوتیک چالش جدی را در حوزه تفکر دینی پدید نیاورد، زیرا اصالت را به مفسر نداده است تا امکان قرائت‌های مختلف از متون دینی و سایر پیامدهای نامطلوب را به دنبال داشته باشد.
هرمنوتیک شلایر ماخر در عین توجه و تفطن به پاره‌ای از نکات مهم در باب تفسیر و تأویل متن، کاری نیمه تمام بود. او خود مایل به انتشار فرآورده‌های خویش نبود. پس از مرگ وی (کیمرله) شاگرد او به تصحیح و ویرایش آثار استادش پرداخت و آنها را به چاپ رساند. نظریه هرمنوتیکی شلایر ماخر از سوی متفکران غربی مانند آلبریخت، ریچلی و آدولف هارتناک، دالامر، دیوید فریدریش، اشتراوس، پل ریکور، گادامر و هابرماس و ... مورد نقد قرار گرفت.
در نگاه اندیشمندان مسلمان نیز- که از دیرباز در بحث‌های هرمنوتیکی، تأویلی، زبان‌شناختی و معناشناختی در عرفان، فلسفه، کلام، علم اصول و روش‌شناسی تفسیر قرآن و دیگر نصوص اسلامی سابقه‌ای دیرینه و تأملاتی ژرف دارند- اشکالات چندی بر نظریه شلایر ماخر وارد است.
در نقد دیدگاه شلایر ماخر می‌توان نکاتی را یادآور شد، از جمله:
1. تأکید شلایر ماخر بر فهم و درک روح عصر و زمان مؤلف از سوی شنونده، حاکی از تأثیرپذیری وی از متفکران رمانتیک است؛ چرا که آنان بر آن بودند که حالت خاصی‌
از بیان- هر چند منحصر به فرد- ضرورتاً بازتاب روح فرهنگی وسیع‌تر است.
یک تفسیر صحیح، نه تنها نیازمند فهم بافت فرهنگی و تاریخی مؤلف است؛ بلکه به فهم ذهنیت خاص مؤلف نیز نیازمند است و این عمل از طریق پیشگویی؛ یعنی، یک جهش شهودی صورت می‌گیرد که از طریق آن مفسّر می‌تواند آگاهی مؤلف را از خاطر گذرانده یا آن را مجسّم سازد. چنین رویکردی در فهم متن اشکالات متعددی دارد. در این باره می‌گوید: (تردیدی نیست که بازسازی شرایطی که اثری منقول در آن شرایط، خصوصیات اصلی خود را نشان داده، برای فهم آن اثر، کمک شایانی است. اما آیا چیزی که بدین ترتیب دریافت می‌شود واقعاً همان چیزی است که ما تحت عنوان یک اثر، در جستجوی آن بودیم؟). (1)
2. بازسازی گذشته و شرایط عصری مؤلف اگر در مورد متون و آثار بشری ممکن و کارا باشد به هیچ وجه در مورد تفسیر و فهم کتاب الهی که حقیقتی فراتاریخی است موضوع ندارد. آنچه در این‌جا حائز اهمیت است شناخت گوینده و حکمت و علم و دیگر ویژگی‌های او و سپس جستجوی مراد استعمالی از طریق قواعد زبان‌شناختی و دریافت مراد استعمالی به کمک قراین مختلف از جمله شأن نزول است. این مسأله در روش‌شناسی فهم زبان دین توسط عالمان مسلمان به تفصیل بسط داده شده است. (2)
3. با اصالت دادن به متن و داوری درباره آن، با ابزارهای شناخت بشری، دیگر تفکیک میان شنوندگان و مخاطبان معاصر و غیر معاصر بی‌معنا است؛ چرا که در دریافت متن، میان مخاطب معاصر و غیر معاصر مؤلف، تفاوتی اساسی وجود ندارد.
(2). جهت آگاهی بیشتر بنگرید: تحلیل زبان قرآن و روش فهم آن، دکتر محمد سعیدی روشن، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
4. می‌توان گفت: شلایر ماخر با مطرح کردن این نکته- که هر مخاطبی باید تلاش کند تا با قرار گرفتن در فضای ذهنی مؤلّف، پیام متن او را دریابد- گونه‌ای نسبیت گرایی را در این باره تجویز کرده است؛ چرا که ممکن است هر مخاطبی، تلقّی خاصی از فضای مزبور به دست دهد. بی‌گمان، تحلیل جنبه‌های گوناگون شخصیتی و روانی مؤلف از سوی مخاطب، دستخوش فراز و فرودهای فراوانی قرار می‌گیرد. (1)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین