اگر فلاسفه برای وجود اصالت قایل هستند آیا می شود گفت که اندازه، شکل، زمان و کلا ماهیت اعتباری است که ما قائل به آن شده ایم؟
اگر فلاسفه برای وجود اصالت قایل هستند آیا می شود گفت که اندازه، شکل، زمان و کلا ماهیت اعتباری است که ما قائل به آن شده ایم؟ قبل از پرداختن به اصل جواب توجه شما را به معنای اعتباری بودن ماهیت جلب می نمایم: اعتباریت ماهیت و اصالت وجود به مفهومی که در فلسفه ملا صدرا مطرح است، به معنی این است که هر ممکن الوجودی مرکّب از دو حیثیت است: حیثیت وجود، حیثیت ماهیت؛ و الزاماً یکی از این دو باید حقیقی و واقعی و منشأ آثار بوده باشد و دیگری اعتباری و انتزاعی ذهن؛ و از این دو حیثیت آنچه اصیل است (وجود) است و (ماهیت) اعتباری است؛ از این دو حیثیت، حیثیت وجود، اصلی و حیثیت ماهیت اعتباری است. هر فاعل شناسایی آن گاه که با واقعیّات برمی‌خورد، از آن دو چیز می‌فهمد، یکی هستی آن واقعیت و شی‌ء و دیگری چیستی آن واقعیت و شی‌ء که در اصطلاح به هستی، وجود و به چیستی ماهیت گویند. مثلاً وقتی که به یک انسانی برمی‌خوریم، از آن دو چیز می‌فهمیم. یکی چیستی و ماهیت انسانی او دیگری به هستی او و وجود. بنابر این همه‌ی واقعیات امکانی دور و بر ما دارای دوجهت وجودی و ماهوی هستند. حال سؤالی به ذهن خطور می‌کند که آیا جهت وجودی متن تک تک این واقعیّات را پر کرده و ماهیت از آن انتزاع می‌شود و یا این که نه، جهت ماهوی متن تک‌تک این واقعیات را پر کرده و وجود از آن انتزاع می‌شود. به تعبیری آیا وجود اصیل است و ماهیت اعتباری؟ یا ماهیت اصیل است و وجود اعتباری؟ پاسخ با توجه به براهین متعدد بر اصالت وجود است، نه اصالت ماهیت. ما یکی از مهم‌ترین و در عین حال ساده‌ترین برهان اصالت وجود را در اینجا متذکر می‌شویم: هرگاه به ماهیت اشیاء توجه کنیم، درخواهیم یافت که ماهیت فی حد نفسها به خودی خود، وجودی را برای خویشتن خویش اقتضاء نمی‌کند و در ذات خود وجودی نهفته ندارد. هم چنان که اقتضای عدم خویش را ندارد و به تعبیری فنّی از ماهیت (من حیث هی هی لیست الاّ هی لاموجودةٌ و لامعدومة) و هنگامی لباس واقعیت در آن دیده می‌شود که از ناحیه علّتی چون خدا به او وجود داده شود. پس ماهیت فی حد نفسه واقعیت پیدا نمی‌کند و بلکه با وجود، واقعیت‌دار می‌شود. پس ماهیت نمی‌تواند متن واقع را پر کرده باشد و اصیل باشد. بنابر این چون ماهیت نفس واقعیت نیست و به برکت وجود واقعیت‌دار می‌شود، پس وجود به واقعیّت بودن سزاوارتر است و تنها خودش متن واقع را پر کرده و اصیل می‌باشد و البته در این فضا اشکالات مختلفی طرح می‌شود که از ناحیه اصالت ماهویها عنوان شده و با زبان محکم و شیرین صدرالمتألهین و اصالت وجودی‌ها پاسخ داده شد که چون در این گفتمان گروه‌ها اصطلاحات فنی به کار می‌رود از بیان این اشکالات معذورم(ر.ک نهایة‌الحکمة، و مجموعه آثار، ج 6، (اصول فلسفه و روش رئالیسم). ).
عنوان سوال:

اگر فلاسفه برای وجود اصالت قایل هستند آیا می شود گفت که اندازه، شکل، زمان و کلا ماهیت اعتباری است که ما قائل به آن شده ایم؟


پاسخ:

اگر فلاسفه برای وجود اصالت قایل هستند آیا می شود گفت که اندازه، شکل، زمان و کلا ماهیت اعتباری است که ما قائل به آن شده ایم؟

قبل از پرداختن به اصل جواب توجه شما را به معنای اعتباری بودن ماهیت جلب می نمایم:
اعتباریت ماهیت و اصالت وجود به مفهومی که در فلسفه ملا صدرا مطرح است، به معنی این است که هر ممکن الوجودی مرکّب از دو حیثیت است: حیثیت وجود، حیثیت ماهیت؛ و الزاماً یکی از این دو باید حقیقی و واقعی و منشأ آثار بوده باشد و دیگری اعتباری و انتزاعی ذهن؛ و از این دو حیثیت آنچه اصیل است (وجود) است و (ماهیت) اعتباری است؛ از این دو حیثیت، حیثیت وجود، اصلی و حیثیت ماهیت اعتباری است.
هر فاعل شناسایی آن گاه که با واقعیّات برمی‌خورد، از آن دو چیز می‌فهمد، یکی هستی آن واقعیت و شی‌ء و دیگری چیستی آن واقعیت و شی‌ء که در اصطلاح به هستی، وجود و به چیستی ماهیت گویند. مثلاً وقتی که به یک انسانی برمی‌خوریم، از آن دو چیز می‌فهمیم. یکی چیستی و ماهیت انسانی او دیگری به هستی او و وجود. بنابر این همه‌ی واقعیات امکانی دور و بر ما دارای دوجهت وجودی و ماهوی هستند. حال سؤالی به ذهن خطور می‌کند که آیا جهت وجودی متن تک تک این واقعیّات را پر کرده و ماهیت از آن انتزاع می‌شود و یا این که نه، جهت ماهوی متن تک‌تک این واقعیات را پر کرده و وجود از آن انتزاع می‌شود. به تعبیری آیا وجود اصیل است و ماهیت اعتباری؟ یا ماهیت اصیل است و وجود اعتباری؟ پاسخ با توجه به براهین متعدد بر اصالت وجود است، نه اصالت ماهیت. ما یکی از مهم‌ترین و در عین حال ساده‌ترین برهان اصالت وجود را در اینجا متذکر می‌شویم:
هرگاه به ماهیت اشیاء توجه کنیم، درخواهیم یافت که ماهیت فی حد نفسها به خودی خود، وجودی را برای خویشتن خویش اقتضاء نمی‌کند و در ذات خود وجودی نهفته ندارد. هم چنان که اقتضای عدم خویش را ندارد و به تعبیری فنّی از ماهیت (من حیث هی هی لیست الاّ هی لاموجودةٌ و لامعدومة) و هنگامی لباس واقعیت در آن دیده می‌شود که از ناحیه علّتی چون خدا به او وجود داده شود. پس ماهیت فی حد نفسه واقعیت پیدا نمی‌کند و بلکه با وجود، واقعیت‌دار می‌شود. پس ماهیت نمی‌تواند متن واقع را پر کرده باشد و اصیل باشد. بنابر این چون ماهیت نفس واقعیت نیست و به برکت وجود واقعیت‌دار می‌شود، پس وجود به واقعیّت بودن سزاوارتر است و تنها خودش متن واقع را پر کرده و اصیل می‌باشد و البته در این فضا اشکالات مختلفی طرح می‌شود که از ناحیه اصالت ماهویها عنوان شده و با زبان محکم و شیرین صدرالمتألهین و اصالت وجودی‌ها پاسخ داده شد که چون در این گفتمان گروه‌ها اصطلاحات فنی به کار می‌رود از بیان این اشکالات معذورم(ر.ک نهایة‌الحکمة، و مجموعه آثار، ج 6، (اصول فلسفه و روش رئالیسم).
).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین