اصول دین را چگونه می توان اثبات کرد؟ چند کتاب خوب با دلایل محکم و قابل فهم در این زمینه ها معرفی کنید.
اصول دین را چگونه می توان اثبات کرد؟ چند کتاب خوب با دلایل محکم و قابل فهم در این زمینه ها معرفی کنید. اصول دین یعنی اصول نظری و اعتقادی و به تعبیر دیگر، جهان بینی اسلام. این اصول عبارتند از: توحید، عدل، معاد، نبوت و امامت. یک. توحید توحید یعنی : اعتقاد به وحدانیت و یگانگی خداوند در ذات , صفات و افعال خویش و عمل کردن بر اساس این اعتقاد. اثبات یگانگی خدا خالق و آفریدگار این عالم خدای یگانه است و امکان ندارد غیر او خدایی وجود داشته باشد. او دارای وجودی محض و بینهایت است و لازمه این دو ویژگی یگانگی اوست. از این رو حتی اگر هم جهانهای دیگری نیز وجود داشته باشد باز خالق آنها خدایی یگانه خواهد بود. ما در مطالبی در صدد آنیم تا دلایلی را بر یگانگی خداوند اقامه نماییم تا پس از آن دریابیم که اصلا غیر ممکن است خدا یا خدایان دیگری غیر خدای یگانه وجود داشته باشد و در جهان های خاص خودشان حکم فرمایی نمایند. در باب اثبات یگانگی خداوند، بحث برسر این است که اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممکن است یا محال؟ در این باره ادله فراوانی نقل شده است، از جمله درکتاب (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5)، شهید مطهری 5 برهان به استحاله وجود دو خدا ذکر نموده‌اند که یکی ازآنها نیز به دو برهان مستقل تقسیم می‌شود. این براهین عبارت است از: 1- برهان رابطه وحدت عالم و یگانگی مبدأ آن، 2- برهان عدم تناهی، 3- برهان صرافت وجود، 4- برهان تمانع، 5- برهان فرجه، 6- برهان نبوت، که برای آگاهی از آن می توانید به کتاب مذکور رجوع نمایید و ما در اینجا تنها به تحلیل و تشریح برخی از این دلایل بسنده می‌کنیم. 1- برهان عدم تناهی فهم این برهان ، نیازمند توجّه به دو مقدمه است: یک. وجود هر معلولی، وابسته به علت خویش می‌باشد؛ به عبارت دیگر بنابر اصل علیّت - که در جای خود مستدل و مبرهن گشته - هر معلولی وجود خودش را - با همه شؤون و متعلقاتش - از علّت هستی‌بخش خویش، دریافت می‌دارد و اگر احتیاج به شروط و معدّاتی هم داشته باشد، می‌بایست وجود آنها هم مستند به علّت هستی‌بخش خودش باشد. بنابراین اگر دو، یا چند علت هستی‌بخش، در عرض هم فرض شوند، معلول هر یک از آنها، وابسته به علّت خودش می‌باشد و هیچ‌گونه وابستگی به علت دیگر یا معلول‌های آن، نخواهد داشت. و بدین ترتیب، ارتباط و وابستگی میان معلول‌های آنها، به وجود نخواهد آمد. دو. نظام این جهانِ مشهود، نظام واحدی است که در آن، پدیده‌های هم‌زمان و ناهم‌زمان، با یکدیگر ارتباط و وابستگی دارند. امّا ارتباط پدیده‌های هم‌زمان، همان تأثیر و تأثراتِ علّی و معلولی گوناگون، در میان آنها است که موجب تغییرات و دگرگونی‌هایی در آنها می‌شود و به هیچ وجه، قابل انکار نیست. امّا ارتباط میان پدیده‌های گذشته، حال و آینده، به این صورت است که پدیده‌های (گذشته)، زمینه پیدایش پدیده‌های (کنونی) را فراهم کرده‌اند و پدیده‌های (کنونی) نیز به نوبه خود، زمینه پیدایش پدیده‌های (آینده) را فراهم می‌سازند. اگر روابط علّی و اعدادی، از میان پدیده‌های جهان برداشته شود، جهانی باقی نخواهد ماند و هیچ پدیده دیگری هم، به وجود نخواهد آمد. چنان‌که اگر ارتباط وجود انسان با هوا، نور، آب و مواد غذایی بریده شود، دیگر نمی‌تواند به وجود خود ادامه دهد و زمینه پیدایش انسان دیگر یا پدیده دیگری را فراهم سازد. با ضمیمه این دو مقدمه، می‌توان نتیجه گرفت که نظام این جهان - که شامل مجموعه پدیده‌های بی‌شمار گذشته، حال و آینده است - آفریده یک آفریدگار می‌باشد و تحت تدبیر حکیمانه او اداره می‌شود؛ زیرا، اگر یک یا چند آفریدگار دیگری می‌بود، ارتباطی میان آفریدگان به وجود نمی‌آمد و نظام واحدی بر آنها حاکم نمی‌شد؛ بلکه هر آفریده‌ای از طرف آفریدگار خودش، به وجود می‌آمد و به کمک دیگر آفریدگان همان آفریدگار، پرورش می‌یافت. در نتیجه، نظام‌های متعدد و مستقلی، به وجود می‌آمد و ارتباط و پیوندی میان آنها برقرار نمی‌شد. در صورتی که نظام موجود در جهان، نظام واحد همبسته‌ای است و پیوند میان پدیده‌های آن، مشهود است. (مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 359 و 360؛ برای اطلاع بیشتر از تقریرهای گوناگون این موضوع نگاه کنید به: طباطبایی، سیدمحمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 111 – 123) فرض این که جهان ، دارای دو یا چند خدا باشد از چند حال بیرون نخواهدبود : الف ) هر یک از پدیده های جهان مخلوق و معلول همه آن ها فرض می شوند .ب ) هر دسته از آن ها معلول یکی از خدایان مفروض ، به حساب می آیند .ج ) همگی آفریده یک خدا شمرده شده خدایان دیگر به عنوان مدبر وکارگردان جهان ، فرض می شوند .اما فرض این که هر پدیده ای دارای چندآفریننده باشد محال است زیرا معنای این که دو یا چند آفریننده ( = علت هستی بخش ) موجودی را بیافرینند این است که هر کدام از آن ها وجودی را افاضه کنندو در نتیجه ، چند وجود پدید می آید در صورتی که هر موجودی فقط یک وجوددارد و گرنه موجود واحدی نخواهد بود .اما فرض این که هر یک از آن هاآفریننده یک مخلوق یا مجموعه خاصی از مخلوقات باشند لازمه اش این است که دو مخلوق قایم به آفریننده خودش باشد و نیازی به موجود دیگری نداشته باشد مگر نیازی که در نهایت به آفریننده اش منتهی شود و چنین نیازی تنها به آفریدگان همان آفریننده خواهد بود .به دیگر سخن : لازمه فرض چند خدا برای جهان وجود نظامهای متعد د و معزل از یکدیگر است . در صورتی که جهان ، نظام واحدی دارد و هم پدیده های هم زمان ، با یکد یگر مرتبط ا ند و بر یکدیگر اثرمی گذارند و به یکدیگر نیاز دارند و هم میان پدیده های گذشته با پدیده های فعلی و میان پدیده های فعلی با پدیده های آینده ، ارتباط برقرار است و در پدیده قبلی زمینه پیدایش پدیده بعدی را فراهم می کنند .پس چنین جهانی که دارای اجزا هم بسته و مرتبط می باشد و نظام واحدی بر آن حکم فرماست نمی تواند معلول چند علت هستی بخش باشد .و اگر فرض شود که آفریننده همه آفریدگان یکی است و دیگران عهده دار اداره و تدبیر جهان می باشند چنین فرضی هم صحیح نخواهد بود زیرا هر معلولی با تمام شیون هستیش قایم به علت هستی بخش می باشد و هیچ موجود مستقل دیگری راهی برای تصرف در آن نداردمگر تاثیر و تاثراتی که میان معلولات یک علت ، حاصل می شود و همگی درحیطه قدرت و سیطره فاعل هستی بخش ، قرار دارد و با اذان تکوینی او انجام می گیرد .و در این صورت ، هیچکدام از آن ها در حقیقت (رب) نخواهد بود زیرامعنای حقیقی رب این است که تصرف استقلالی در مربوب خود انجام دهد وفرض این است که این گونه تصرفات و تاثیرات ، استقلالی نیست بلکه همگی آنها در شعاع ربوبیت آفریننده و با نیرویی که او می دهد، انجام می گیرد، ( آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی ، سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران ، چاپ ششم ،بهار 1370 ش ، ج اول ، ص 157 - 158 ) یگانگی واجب الوجود بدین معناست که او واحد است و شریکی ندارد. او وجود محض است و در واقع او خود (وجود) است و صفات او نیز در واقع همان وجود ذات اویند. هر انچه را به عنوان غیر او تصور کنیم یا باید غیر وجود (یعنی عدم) باشد و یا معلول و اثر او باشد. بنابراین نمی توان گفت در جهان دو واجب الوجود و دو خدا دارد چرا که لازمه دوتا بودن این است که ان ها با هم تفاوت داشته باشند. ما ان گاه می توانیم بگوئیم شئی (الف) غیر از شئی (ب) است که انها در ویژگی هایی با هم فرق داشته باشند اما اگر در تمام صفات و ویژگی ها حتی زمان و مکان یکی باشند، دو تا بودن معنا ندارد که دراین حال دو تا دیدن ما ناشی از انحراف ما خواهد بود. بنابراین اگر گفتیم که خدایی غیر از چنین خدایی درکارست او یا باید اثر و معلول این خدا باشد که در این حال دیگر خدا نخواهد بود و یا باید چیزی غیر از وجود -یعنی عدم- باشد که باز هم خدایی دیگر در کار نیست. چرا که او وجودی مطلق است، وجودی است نا محدود، نا متناهی، بی حد و حصر که با وجود او دیگر جایی برای غیر او باقی نمی ماند. حال بهتر است در مورد برهانی که در کتاب آموزش عقاید آقای مصباح ص 129 آمده است بحث می کنیم. در این برهان از قاعده خلف برای اثبات یگانگی خداوند استفاده شده است، بدین نحو که حالت های مختلف مساله را مورد بررسی قرار می دهیم تا درنهایت به نتیجه مطلوب برسیم. فرض کنید که خدای جهان واحد و یگانه نباشد بنابراین لااقل باید دو خدا درکار باشند. دراین صورت وضع عالم و مخلوقات ان در رابطه با ان دو خدا چند صورت دارد: یا این که هر موجودی معلول و مخلوق هر دوی انهاست، و یا این که بعضی از انها معلول خدای دیگراند، و یا این که آن دو با همکاری هم موجود است را آفریده اند، و یا این که همگی آن ها را سک خدا آفریده است. اما فرض اول که هر چیزی معلول هر دو باشد غیر ممکن است. چرا که بحث علت و معلول دراین جا بحث وجود دهنده و وجود یابنده است، و یک شئی چون دارای یک وجود است، و دو وجود از هر دو دریافت کرده باشد. اما فرض دوم که برخی از موجودات مخلوق و معلول یک خدا و برخی دیگر معلول و مخلوق خدای باشند نیز غیر ممکن است. زیرا ان موجودات به دلیل وجود دهندگانش فرق می کند، وجودشان نیز به نحوی دیگر است و دارای وجودی اند متناسب با خدای خود، که دراین عالم درعرض تشکیل شود، در عالمی که قوانین و ویژگی های خاص خود را دارند. اما ما با وجدان خود در می یابیم که این گونه نیست بلکه انچه هست دنیای واحد با قوانین واحد است. وحدتی که یک وحدت واقعی و طبیعی است. اما فرض سوم که دو خدا با همکاری هم عالم را خلق کرده باشند نیز غیر ممکن و باطل است. چرا که در این صورت هر یک از آن خدایان به خدای دیگر محتاج است و خدایی هم چون بندگانش محتاج باشد دیگر واجب الوجود نیست، بلکه در صفت خلق کردن ممکن الوجود خواهد بود. و این با فرض ما که او واجب الوجود است یعنی هیچ جهت امکانی در او راه ندارد در تضاد و تعارض است. حال با رد این حالت ها تنها، تنها قسم باقی مانده و قابل قبول این است که این عالم و هر چه در ان است و نیز هر چه را ما به عنوان خدا تا به حال فرض کردیم همگی مخلوق و معلول یک خدا هستند. و این یعنی یگانگی خداوند و واجب الوجود. تقریری دیگر اگر دو خدای واجب الوجود فرض کنیم , لازم است بین آن دو تمایز باشد, زیرا اگر هیچ تمایزی میان آن دو نباشد, دوئیت صدق نمی کند. در این صورت با دو احتمال مواجهیم : احتمال اول آن است که یکی از دو خدای مفروض کامل مطلق و نامحدود و واجد همه کمالات و دیگری فاقد برخی از کمالات باشد. در این صورت معلوم است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل نقص و محدودیت نمی تواند خدا باشد. پس این احتمال به توحید می انجامد. احتمال دوم آن است که هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است نتیجه این احتمال این است که هیچ یک از آنها خدا نباشد. 2- برهان صرف الوجود این برهان از چهار قسمت تشکیل شده است: 1. خداوند متعال دارای تمام کمالات است؛ زیرا وجود محض و واقعیت محض است. 2. وجود محض با عدم همراه نیست و نمی‌سازد. 3. وجود محض تمام وجود و کل وجود را شامل می‌شود؛ زیرا منظور از وجود محض (یا صرف الوجود)؛ یعنی، موجودی که هیچ گونه عدمی در آن راه ندارد. پس او وجودی است که هیچ حاشیه و کناره‌ای ندارد و به اصطلاح از کران تا کران وجود را شامل می‌شود. 4. چنین موجودی نمی‌توان متعدد باشد؛ زیرا اگر متعدد باشد، حتما محدود خواهد بود و اگر محدود باشد وجودی خواهد بود که همراه عدم است و وجود محض نیست، (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 152). به عبارت دیگر: اگر واجب الوجود متعدد باشد: اولاً هر واجب الوجودی، به حدود و حاشیه واجب الوجود دیگر محدود شده است؛ ثانیا هر واجب الوجود، از وجود دیگری خالی است. پس وجود صرف و محض و ناب نیست؛ زیرا این چند واجب الوجود، مفروض، در عرض هم و با هم مساوی‌اند. اگر آنها در طول هم بودند و با هم مساوی نبودند، آن که در مرحله بالا بود، تمام مراتب مراحل پایینی‌ها را داشت و فقط او واجب الوجود بود و آنها زیر مجموعه او بودند. اما در صورتی که دو یا چند واجب الوجود، در عرض هم و مساوی باشند، دو اشکال اساسی لازم می‌آید: یکم: آنها صرف نیستند و لا متناهی و بی حد و نامحدوداند. دوم: هر کدام از واجب الوجودها که محدوداند، نیازمند به وجودی هستند که تحدید کننده آنها باشد. بنابراین اگر وجودی صرف و ناب باشد، بی حد و نامحدود است و جایی برای غیر نمی‌گذارد و تا دوّمی فرض شود، (بدایة المعارف الالهیة، آیة‌الله خرازی، ج 1، ص 55). البته اگر به مفاد برهان فطرت توجه شود، روشن می‌گردد که قلب آدمی، در توجه و ابراز نیاز به بی نیاز محض و بریدن از تمامی موجودات دیگر، فقط به یک موجود - که بی نیاز مطلق است - توجه دارد و همین دلیل بر توحید حق تعالی است. در قرآن نیز آیاتی در اثبات توحید آمده است، (آیات 22 سوره انبیاء و 29 سوره زمر) و مطالب آن تحت عنوان برهان تمانع، شناخته می‌شود. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: 1. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 155 - 153. 2. تفسیر تسنیم، آیة‌الله جوادی آملی، ج 1، صص 42 - 41. 3. ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، آیة‌الله جوادی آملی، انتشارات الزهراء، صص 156 - 142. 4. خدا را چگونه بشناسیم، آیة‌الله مکارم شیرازی. 5. اموزش فلسفه، آقای مصباح، ج 2 6. الهیات، محمد حسین فاضل تونی. براهین قرآنی اثبات یگانگی خداوند براهین قرآنی نیز زیادند که به برخی از آنها به صورت اجمال اشاره می کنیم که تفصیل آنهارا می توانید در کتب تفسیری ملاحظه فرمایید: 1. ( اگر در آسمان و زمین جز (الله) خدایان دیگری بودند ، آسمان و زمین فاسد می شدند(نظم جهان به هم می خورد) ...)(انبیاء/22) 2. ( و هر کسی معبود دیگری را با خدا می خواند بر آن برهانی ندارد).(مؤمنون/117) یعنی اصل وجود خدا ثابت است بنابراین حداقل یک مصداق برای آن وجود دارد و هیچ برهان عقلی نمی توان بر وجود خدای دوم اقامه کرد ؛ حتی امکان وجود خدای دوم را هم نمی توان اثبات کرد چه رسد به وجود خدای دوم . پس خدا یکی بیش نیست. 3. ( آیا معبودی با خداست؟ بگو اگر راست می گویید برهان اقامه کنید)(نمل/64) 4. (یوسف(ع) گفت: (ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده خیر است یا خداوند یکتای غالب)(یوسف/39) یعنی اگر چند خدا وجود داشته باشد یا یکی غالب است و بقیه مغلوب او هستند یا همه در قدرت با هم برابرند. در صورت اول آنکه غالب است خدا خواهد بود و بقیه خدا نیستند چون مغلوبیت با خدا بودن سازگار نیست ودر صورت دوم هیچ کدام از آنها خدا نیستند چون همگی فاقد یک کمالند و آن کمال، قهّار بودن(غالب بودن) است و فاقد کمال نمی تواند خدا باشد ؛ چون خدا یعنی کمال محض و واجد تمام کمالات، خدا یعنی خیر محض و فاقد یک کمال خیر ناقص است. 5 . ( خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد هر یک از خدایان، مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند ...)(مؤمنون/91) تفسیر این آیه را درکتب تفسیری مطالعه فرمایید. دلایل روایی یگانگی خداوند دلایل روایی هم بسیار زیادند که چند نمونه را به اجمال ذکر می کنیم. 1. قال علی(ع): ( پسرم بدان اگر پروردگارت شریکی داشت حتما فرستادگان آن شریک هم می آمدند و تو آثار فرمانروایی و سلطنت او را می دیدی و حتما کارها و صفات او را می شناختی ...)(نهج البلاغه/نامه31) . یعنی هدایت مردم بر خدا لازم است پس اگر خدای دومی بود حتما او هم پیامبرانی می فرستادتا مردم را هدایت کنند . در حالی که در طول تاریخ همواره پیامبران از جانب یک خدا آمده اند و همه به توحید دعوت کرده اند ؛ همچنین اگر خدای دومی در نظام طبیعت بود دو گونه تدبیر و نظم بر طبیعت حاکم می شد در حالی که که یک نظام بر هستی حاکم است والا هستی به هم می خورد و ... . 2. امام صادق(ع) خطاب به زندیقی فرمودند: ( اینکه تو می گویی خدا دو تاست از سه حال خارج نیست یا هر دو خدا قدیم و قوی هستند یا هر دو ضعیفند یا یکی قوی و دیگری ضعیف است. پس اگر هر دو قوی(قادر) هستند چرا یکی دیگری را دفع نمی کند تا به تنها یی عالم را تدبیر کند و اگر می پنداری که یکی قوی و دیگری ضعیف است، ثابت می شود که خدا یکی است آنچنان که ما می گوییم چون دومی ضعیف است .)(کافی، ج1، ص80) یعنی اگر هر دو ضعیفند که خدا نیستند و اگر یکی قوی و دیگری ضعیف است پس قوی خداست و آن دیگری خدا نیست و اگر هر دو قوی(قادر) هستند ، پس باید با هم درگیر شوند. چون قدرت اقتضاء غلبه دارد و اگر آن دو خدا از قدرت خود استفاده نکنند، قدرت معطل می ماند و معطل مانند قدرت خلاف حکمت است ؛ در حالی که خدا باید حکیم باشد. پس اگر هر دو خدا قادر بودند با هم نزاع می کردند و اگر نزاع می کردند آثار نزاع آنها در عالم دیده می شد و نظم عالم به هم می خورد در حالی که نظم عالم پا برجاست و اساسا اگر دو خدای قادر بود و آنها نزاع می کردند عالمی خلق نمی شد؛ چون یکی جلوی خلق دیگری را می گرفت. ---------------------- دو. عدل عدل در معانی مختلفی از قبیل؛ قصد، میانه در امور، وضع و قرار دادن هر چیزی در جایگاهش، موزون بودن و تساوی به کار می رود که در هیچ یک از این معانی در مقابلش ظلم نیست. معنای دیگر عدل عبارت است از رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذی حق او را این معنای از عدل گرچه در مقابل ظلم قرار می گیرد و ظلم در مقابلش عبارت از پایمال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران، لکن این معنای از عدل هم به خداوند متعال اطلاق نمی شود و عنوان (عدل الهی) به خود نمی گیرد. استاد مطهری در این زمینه می فرماید این معنی از عدل و ظلم به حکم این که از یک طرف براساس اولویت ها است و از طرف دیگر از یک خصوصیت ذاتی بشر ناشی می شود که ناچار است یک سلسله اندیشه های اعتباری استخدام نماید و بایدها و نبایدها بسازد و حسن و قبح انتزاع کند از مختصات بشری است و در ساحت کبریایی راه ندارد زیرا... او در هر چه هرگونه تصرف کند در چیزی تصرف کرد که به تمام هستی بر او تعلق دارد و ملک طلق اوست. اما برای عدل به معنایی که بر خداوند متعال اطلاق می شود (عدل الهی) معانی متعددی ذکر کرده اند: 1. عدل در خداوند یعنی دوری آفریدگار از انجام هر عملی که برخلاف مصلحت و حکمت است. 2. عدل در خداوند یعنی همه انسانها در پیشگاه خداوند از هر جهت یکسان و برابرند و هیچ انسانی نزد او بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا. 3. قضاوت و پاداش به نیکویی: یعنی خداوند هیچ عملی را هر چند خیلی ناچیز و کوچک باشد از هیچ کس ضایع نمی کند. 4. یعنی این که خداوند هر پدیده و مخلوقی را در جای خود آفریده و مواد ترکیبی هر موجودی را به اندازه لازم آن معین کرده و تعادل و تناسب در تمام پدیده های جهان آفرینش وجود دارد. 5. عمل بر مبنای هدف: یعنی تمام آفرینش در جهان هستی بر مبنای هدف است و هیچ چیز بیهوده و بی هدف نیست و برای هر یک از این معانی به آیاتی تمسک جسته اند (اصول اعتقادات، اصغر قائمی، ص 46- 44). لکن همه این موارد در حقیقت بیان بعضی مصادیق عدل الهی است و جامع ترین تعریف در این زمینه که شامل همه موارد فوق می شود تعریف استاد مطهری است که می فرمایند [عدل الهی به معنای] رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال دارد. ایشان در توضیح این تعریف می فرمایند هر موجودی در هر مرتبه ای که هست از نظر قابلیت استفاضه استحقاقی خاص به خود دارد. ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است به هر موجودی آنچه را که برای او ممکن است از وجود و کمال وجود عطا می کند و امساک نمی نماید. عدل الهی در نظام تکوین طبق این نظریه یعنی هر موجودی هر درجه از وجود کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت می کند. از نظر حکمای الهی صفت عدل آنچنان که لایق ذات پروردگار است و به عنوان یک صفت کمال برای ذات احدیت اثبات می شود به این معناست... حکما معتقدند که هیچ موجودی بر خدا حقی پیدا نمی کند که دادن آن حق انجام وظیفه و اداء دین شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود که به دقت تمام وظایف خود را در برابر دیگران انجام می دهد. عدل خداوند عین فضل و عین جود اوست یعنی عدل خداوند عبارت است از این که خداوند فضلش را از هیچ موجودی در حدی که امکان تفضل به آن موجود باشد دریغ نمی دارد (مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، صص 82 - 81).
عنوان سوال:

اصول دین را چگونه می توان اثبات کرد؟ چند کتاب خوب با دلایل محکم و قابل فهم در این زمینه ها معرفی کنید.


پاسخ:

اصول دین را چگونه می توان اثبات کرد؟ چند کتاب خوب با دلایل محکم و قابل فهم در این زمینه ها معرفی کنید.

اصول دین یعنی اصول نظری و اعتقادی و به تعبیر دیگر، جهان بینی اسلام. این اصول عبارتند از: توحید، عدل، معاد، نبوت و امامت.
یک. توحید
توحید یعنی : اعتقاد به وحدانیت و یگانگی خداوند در ذات , صفات و افعال خویش و عمل کردن بر اساس این اعتقاد.

اثبات یگانگی خدا

خالق و آفریدگار این عالم خدای یگانه است و امکان ندارد غیر او خدایی وجود داشته باشد. او دارای وجودی محض و بینهایت است و لازمه این دو ویژگی یگانگی اوست. از این رو حتی اگر هم جهانهای دیگری نیز وجود داشته باشد باز خالق آنها خدایی یگانه خواهد بود. ما در مطالبی در صدد آنیم تا دلایلی را بر یگانگی خداوند اقامه نماییم تا پس از آن دریابیم که اصلا غیر ممکن است خدا یا خدایان دیگری غیر خدای یگانه وجود داشته باشد و در جهان های خاص خودشان حکم فرمایی نمایند.
در باب اثبات یگانگی خداوند، بحث برسر این است که اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممکن است یا محال؟ در این باره ادله فراوانی نقل شده است، از جمله درکتاب (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5)، شهید مطهری 5 برهان به استحاله وجود دو خدا ذکر نموده‌اند که یکی ازآنها نیز به دو برهان مستقل تقسیم می‌شود. این براهین عبارت است از: 1- برهان رابطه وحدت عالم و یگانگی مبدأ آن، 2- برهان عدم تناهی، 3- برهان صرافت وجود، 4- برهان تمانع، 5- برهان فرجه، 6- برهان نبوت، که برای آگاهی از آن می توانید به کتاب مذکور رجوع نمایید و ما در اینجا تنها به تحلیل و تشریح برخی از این دلایل بسنده می‌کنیم.

1- برهان عدم تناهی
فهم این برهان ، نیازمند توجّه به دو مقدمه است: یک. وجود هر معلولی، وابسته به علت خویش می‌باشد؛ به عبارت دیگر بنابر اصل علیّت - که در جای خود مستدل و مبرهن گشته - هر معلولی وجود خودش را - با همه شؤون و متعلقاتش - از علّت هستی‌بخش خویش، دریافت می‌دارد و اگر احتیاج به شروط و معدّاتی هم داشته باشد، می‌بایست وجود آنها هم مستند به علّت هستی‌بخش خودش باشد. بنابراین اگر دو، یا چند علت هستی‌بخش، در عرض هم فرض شوند، معلول هر یک از آنها، وابسته به علّت خودش می‌باشد و هیچ‌گونه وابستگی به علت دیگر یا معلول‌های آن، نخواهد داشت. و بدین ترتیب، ارتباط و وابستگی میان معلول‌های آنها، به وجود نخواهد آمد. دو. نظام این جهانِ مشهود، نظام واحدی است که در آن، پدیده‌های هم‌زمان و ناهم‌زمان، با یکدیگر ارتباط و وابستگی دارند. امّا ارتباط پدیده‌های هم‌زمان، همان تأثیر و تأثراتِ علّی و معلولی گوناگون، در میان آنها است که موجب تغییرات و دگرگونی‌هایی در آنها می‌شود و به هیچ وجه، قابل انکار نیست. امّا ارتباط میان پدیده‌های گذشته، حال و آینده، به این صورت است که پدیده‌های (گذشته)، زمینه پیدایش پدیده‌های (کنونی) را فراهم کرده‌اند و پدیده‌های (کنونی) نیز به نوبه خود، زمینه پیدایش پدیده‌های (آینده) را فراهم می‌سازند. اگر روابط علّی و اعدادی، از میان پدیده‌های جهان برداشته شود، جهانی باقی نخواهد ماند و هیچ پدیده دیگری هم، به وجود نخواهد آمد. چنان‌که اگر ارتباط وجود انسان با هوا، نور، آب و مواد غذایی بریده شود، دیگر نمی‌تواند به وجود خود ادامه دهد و زمینه پیدایش انسان دیگر یا پدیده دیگری را فراهم سازد. با ضمیمه این دو مقدمه، می‌توان نتیجه گرفت که نظام این جهان - که شامل مجموعه پدیده‌های بی‌شمار گذشته، حال و آینده است - آفریده یک آفریدگار می‌باشد و تحت تدبیر حکیمانه او اداره می‌شود؛ زیرا، اگر یک یا چند آفریدگار دیگری می‌بود، ارتباطی میان آفریدگان به وجود نمی‌آمد و نظام واحدی بر آنها حاکم نمی‌شد؛ بلکه هر آفریده‌ای از طرف آفریدگار خودش، به وجود می‌آمد و به کمک دیگر آفریدگان همان آفریدگار، پرورش می‌یافت. در نتیجه، نظام‌های متعدد و مستقلی، به وجود می‌آمد و ارتباط و پیوندی میان آنها برقرار نمی‌شد. در صورتی که نظام موجود در جهان، نظام واحد همبسته‌ای است و پیوند میان پدیده‌های آن، مشهود است. (مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 359 و 360؛ برای اطلاع بیشتر از تقریرهای گوناگون این موضوع نگاه کنید به: طباطبایی، سیدمحمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 111 – 123)
فرض این که جهان ، دارای دو یا چند خدا باشد از چند حال بیرون نخواهدبود : الف ) هر یک از پدیده های جهان مخلوق و معلول همه آن ها فرض می شوند .ب ) هر دسته از آن ها معلول یکی از خدایان مفروض ، به حساب می آیند .ج ) همگی آفریده یک خدا شمرده شده خدایان دیگر به عنوان مدبر وکارگردان جهان ، فرض می شوند .اما فرض این که هر پدیده ای دارای چندآفریننده باشد محال است زیرا معنای این که دو یا چند آفریننده ( = علت هستی بخش ) موجودی را بیافرینند این است که هر کدام از آن ها وجودی را افاضه کنندو در نتیجه ، چند وجود پدید می آید در صورتی که هر موجودی فقط یک وجوددارد و گرنه موجود واحدی نخواهد بود .اما فرض این که هر یک از آن هاآفریننده یک مخلوق یا مجموعه خاصی از مخلوقات باشند لازمه اش این است که دو مخلوق قایم به آفریننده خودش باشد و نیازی به موجود دیگری نداشته باشد مگر نیازی که در نهایت به آفریننده اش منتهی شود و چنین نیازی تنها به آفریدگان همان آفریننده خواهد بود .به دیگر سخن : لازمه فرض چند خدا برای جهان وجود نظامهای متعد د و معزل از یکدیگر است . در صورتی که جهان ، نظام واحدی دارد و هم پدیده های هم زمان ، با یکد یگر مرتبط ا ند و بر یکدیگر اثرمی گذارند و به یکدیگر نیاز دارند و هم میان پدیده های گذشته با پدیده های فعلی و میان پدیده های فعلی با پدیده های آینده ، ارتباط برقرار است و در پدیده قبلی زمینه پیدایش پدیده بعدی را فراهم می کنند .پس چنین جهانی که دارای اجزا هم بسته و مرتبط می باشد و نظام واحدی بر آن حکم فرماست نمی تواند معلول چند علت هستی بخش باشد .و اگر فرض شود که آفریننده همه آفریدگان یکی است و دیگران عهده دار اداره و تدبیر جهان می باشند چنین فرضی هم صحیح نخواهد بود زیرا هر معلولی با تمام شیون هستیش قایم به علت هستی بخش می باشد و هیچ موجود مستقل دیگری راهی برای تصرف در آن نداردمگر تاثیر و تاثراتی که میان معلولات یک علت ، حاصل می شود و همگی درحیطه قدرت و سیطره فاعل هستی بخش ، قرار دارد و با اذان تکوینی او انجام می گیرد .و در این صورت ، هیچکدام از آن ها در حقیقت (رب) نخواهد بود زیرامعنای حقیقی رب این است که تصرف استقلالی در مربوب خود انجام دهد وفرض این است که این گونه تصرفات و تاثیرات ، استقلالی نیست بلکه همگی آنها در شعاع ربوبیت آفریننده و با نیرویی که او می دهد، انجام می گیرد، ( آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی ، سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران ، چاپ ششم ،بهار 1370 ش ، ج اول ، ص 157 - 158 ) یگانگی واجب الوجود بدین معناست که او واحد است و شریکی ندارد. او وجود محض است و در واقع او خود (وجود) است و صفات او نیز در واقع همان وجود ذات اویند. هر انچه را به عنوان غیر او تصور کنیم یا باید غیر وجود (یعنی عدم) باشد و یا معلول و اثر او باشد. بنابراین نمی توان گفت در جهان دو واجب الوجود و دو خدا دارد چرا که لازمه دوتا بودن این است که ان ها با هم تفاوت داشته باشند. ما ان گاه می توانیم بگوئیم شئی (الف) غیر از شئی (ب) است که انها در ویژگی هایی با هم فرق داشته باشند اما اگر در تمام صفات و ویژگی ها حتی زمان و مکان یکی باشند، دو تا بودن معنا ندارد که دراین حال دو تا دیدن ما ناشی از انحراف ما خواهد بود. بنابراین اگر گفتیم که خدایی غیر از چنین خدایی درکارست او یا باید اثر و معلول این خدا باشد که در این حال دیگر خدا نخواهد بود و یا باید چیزی غیر از وجود -یعنی عدم- باشد که باز هم خدایی دیگر در کار نیست. چرا که او وجودی مطلق است، وجودی است نا محدود، نا متناهی، بی حد و حصر که با وجود او دیگر جایی برای غیر او باقی نمی ماند. حال بهتر است در مورد برهانی که در کتاب آموزش عقاید آقای مصباح ص 129 آمده است بحث می کنیم. در این برهان از قاعده خلف برای اثبات یگانگی خداوند استفاده شده است، بدین نحو که حالت های مختلف مساله را مورد بررسی قرار می دهیم تا درنهایت به نتیجه مطلوب برسیم. فرض کنید که خدای جهان واحد و یگانه نباشد بنابراین لااقل باید دو خدا درکار باشند. دراین صورت وضع عالم و مخلوقات ان در رابطه با ان دو خدا چند صورت دارد: یا این که هر موجودی معلول و مخلوق هر دوی انهاست، و یا این که بعضی از انها معلول خدای دیگراند، و یا این که آن دو با همکاری هم موجود است را آفریده اند، و یا این که همگی آن ها را سک خدا آفریده است. اما فرض اول که هر چیزی معلول هر دو باشد غیر ممکن است. چرا که بحث علت و معلول دراین جا بحث وجود دهنده و وجود یابنده است، و یک شئی چون دارای یک وجود است، و دو وجود از هر دو دریافت کرده باشد. اما فرض دوم که برخی از موجودات مخلوق و معلول یک خدا و برخی دیگر معلول و مخلوق خدای باشند نیز غیر ممکن است. زیرا ان موجودات به دلیل وجود دهندگانش فرق می کند، وجودشان نیز به نحوی دیگر است و دارای وجودی اند متناسب با خدای خود، که دراین عالم درعرض تشکیل شود، در عالمی که قوانین و ویژگی های خاص خود را دارند. اما ما با وجدان خود در می یابیم که این گونه نیست بلکه انچه هست دنیای واحد با قوانین واحد است. وحدتی که یک وحدت واقعی و طبیعی است. اما فرض سوم که دو خدا با همکاری هم عالم را خلق کرده باشند نیز غیر ممکن و باطل است. چرا که در این صورت هر یک از آن خدایان به خدای دیگر محتاج است و خدایی هم چون بندگانش محتاج باشد دیگر واجب الوجود نیست، بلکه در صفت خلق کردن ممکن الوجود خواهد بود. و این با فرض ما که او واجب الوجود است یعنی هیچ جهت امکانی در او راه ندارد در تضاد و تعارض است. حال با رد این حالت ها تنها، تنها قسم باقی مانده و قابل قبول این است که این عالم و هر چه در ان است و نیز هر چه را ما به عنوان خدا تا به حال فرض کردیم همگی مخلوق و معلول یک خدا هستند. و این یعنی یگانگی خداوند و واجب الوجود.
تقریری دیگر
اگر دو خدای واجب الوجود فرض کنیم , لازم است بین آن دو تمایز باشد, زیرا اگر هیچ تمایزی میان آن دو نباشد, دوئیت صدق نمی کند. در این صورت با دو احتمال مواجهیم : احتمال اول آن است که یکی از دو خدای مفروض کامل مطلق و نامحدود و واجد همه کمالات و دیگری فاقد برخی از کمالات باشد. در این صورت معلوم است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل نقص و محدودیت نمی تواند خدا باشد. پس این احتمال به توحید می انجامد. احتمال دوم آن است که هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است نتیجه این احتمال این است که هیچ یک از آنها خدا نباشد.
2- برهان صرف الوجود
این برهان از چهار قسمت تشکیل شده است: 1. خداوند متعال دارای تمام کمالات است؛ زیرا وجود محض و واقعیت محض است. 2. وجود محض با عدم همراه نیست و نمی‌سازد. 3. وجود محض تمام وجود و کل وجود را شامل می‌شود؛ زیرا منظور از وجود محض (یا صرف الوجود)؛ یعنی، موجودی که هیچ گونه عدمی در آن راه ندارد. پس او وجودی است که هیچ حاشیه و کناره‌ای ندارد و به اصطلاح از کران تا کران وجود را شامل می‌شود. 4. چنین موجودی نمی‌توان متعدد باشد؛ زیرا اگر متعدد باشد، حتما محدود خواهد بود و اگر محدود باشد وجودی خواهد بود که همراه عدم است و وجود محض نیست، (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 152). به عبارت دیگر: اگر واجب الوجود متعدد باشد: اولاً هر واجب الوجودی، به حدود و حاشیه واجب الوجود دیگر محدود شده است؛ ثانیا هر واجب الوجود، از وجود دیگری خالی است. پس وجود صرف و محض و ناب نیست؛ زیرا این چند واجب الوجود، مفروض، در عرض هم و با هم مساوی‌اند. اگر آنها در طول هم بودند و با هم مساوی نبودند، آن که در مرحله بالا بود، تمام مراتب مراحل پایینی‌ها را داشت و فقط او واجب الوجود بود و آنها زیر مجموعه او بودند. اما در صورتی که دو یا چند واجب الوجود، در عرض هم و مساوی باشند، دو اشکال اساسی لازم می‌آید: یکم: آنها صرف نیستند و لا متناهی و بی حد و نامحدوداند. دوم: هر کدام از واجب الوجودها که محدوداند، نیازمند به وجودی هستند که تحدید کننده آنها باشد. بنابراین اگر وجودی صرف و ناب باشد، بی حد و نامحدود است و جایی برای غیر نمی‌گذارد و تا دوّمی فرض شود، (بدایة المعارف الالهیة، آیة‌الله خرازی، ج 1، ص 55). البته اگر به مفاد برهان فطرت توجه شود، روشن می‌گردد که قلب آدمی، در توجه و ابراز نیاز به بی نیاز محض و بریدن از تمامی موجودات دیگر، فقط به یک موجود - که بی نیاز مطلق است - توجه دارد و همین دلیل بر توحید حق تعالی است. در قرآن نیز آیاتی در اثبات توحید آمده است، (آیات 22 سوره انبیاء و 29 سوره زمر) و مطالب آن تحت عنوان برهان تمانع، شناخته می‌شود. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: 1. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 155 - 153. 2. تفسیر تسنیم، آیة‌الله جوادی آملی، ج 1، صص 42 - 41. 3. ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، آیة‌الله جوادی آملی، انتشارات الزهراء، صص 156 - 142. 4. خدا را چگونه بشناسیم، آیة‌الله مکارم شیرازی. 5. اموزش فلسفه، آقای مصباح، ج 2 6. الهیات، محمد حسین فاضل تونی.


براهین قرآنی اثبات یگانگی خداوند
براهین قرآنی نیز زیادند که به برخی از آنها به صورت اجمال اشاره می کنیم که تفصیل آنهارا می توانید در کتب تفسیری ملاحظه فرمایید:
1. ( اگر در آسمان و زمین جز (الله) خدایان دیگری بودند ، آسمان و زمین فاسد می شدند(نظم جهان به هم می خورد) ...)(انبیاء/22)
2. ( و هر کسی معبود دیگری را با خدا می خواند بر آن برهانی ندارد).(مؤمنون/117)
یعنی اصل وجود خدا ثابت است بنابراین حداقل یک مصداق برای آن وجود دارد و هیچ برهان عقلی نمی توان بر وجود خدای دوم اقامه کرد ؛ حتی امکان وجود خدای دوم را هم نمی توان اثبات کرد چه رسد به وجود خدای دوم . پس خدا یکی بیش نیست.
3. ( آیا معبودی با خداست؟ بگو اگر راست می گویید برهان اقامه کنید)(نمل/64)
4. (یوسف(ع) گفت: (ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده خیر است یا خداوند یکتای غالب)(یوسف/39) یعنی اگر چند خدا وجود داشته باشد یا یکی غالب است و بقیه مغلوب او هستند یا همه در قدرت با هم برابرند. در صورت اول آنکه غالب است خدا خواهد بود و بقیه خدا نیستند چون مغلوبیت با خدا بودن سازگار نیست ودر صورت دوم هیچ کدام از آنها خدا نیستند چون همگی فاقد یک کمالند و آن کمال، قهّار بودن(غالب بودن) است و فاقد کمال نمی تواند خدا باشد ؛ چون خدا یعنی کمال محض و واجد تمام کمالات، خدا یعنی خیر محض و فاقد یک کمال خیر ناقص است.
5 . ( خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد هر یک از خدایان، مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند ...)(مؤمنون/91) تفسیر این آیه را درکتب تفسیری مطالعه فرمایید.
دلایل روایی یگانگی خداوند
دلایل روایی هم بسیار زیادند که چند نمونه را به اجمال ذکر می کنیم.
1. قال علی(ع): ( پسرم بدان اگر پروردگارت شریکی داشت حتما فرستادگان آن شریک هم می آمدند و تو آثار فرمانروایی و سلطنت او را می دیدی و حتما کارها و صفات او را می شناختی ...)(نهج البلاغه/نامه31) . یعنی هدایت مردم بر خدا لازم است پس اگر خدای دومی بود حتما او هم پیامبرانی می فرستادتا مردم را هدایت کنند . در حالی که در طول تاریخ همواره پیامبران از جانب یک خدا آمده اند و همه به توحید دعوت کرده اند ؛ همچنین اگر خدای دومی در نظام طبیعت بود دو گونه تدبیر و نظم بر طبیعت حاکم می شد در حالی که که یک نظام بر هستی حاکم است والا هستی به هم می خورد و ... .
2. امام صادق(ع) خطاب به زندیقی فرمودند: ( اینکه تو می گویی خدا دو تاست از سه حال خارج نیست یا هر دو خدا قدیم و قوی هستند یا هر دو ضعیفند یا یکی قوی و دیگری ضعیف است. پس اگر هر دو قوی(قادر) هستند چرا یکی دیگری را دفع نمی کند تا به تنها یی عالم را تدبیر کند و اگر می پنداری که یکی قوی و دیگری ضعیف است، ثابت می شود که خدا یکی است آنچنان که ما می گوییم چون دومی ضعیف است .)(کافی، ج1، ص80) یعنی اگر هر دو ضعیفند که خدا نیستند و اگر یکی قوی و دیگری ضعیف است پس قوی خداست و آن دیگری خدا نیست و اگر هر دو قوی(قادر) هستند ، پس باید با هم درگیر شوند. چون قدرت اقتضاء غلبه دارد و اگر آن دو خدا از قدرت خود استفاده نکنند، قدرت معطل می ماند و معطل مانند قدرت خلاف حکمت است ؛ در حالی که خدا باید حکیم باشد. پس اگر هر دو خدا قادر بودند با هم نزاع می کردند و اگر نزاع می کردند آثار نزاع آنها در عالم دیده می شد و نظم عالم به هم می خورد در حالی که نظم عالم پا برجاست و اساسا اگر دو خدای قادر بود و آنها نزاع می کردند عالمی خلق نمی شد؛ چون یکی جلوی خلق دیگری را می گرفت.

----------------------
دو. عدل
عدل در معانی مختلفی از قبیل؛ قصد، میانه در امور، وضع و قرار دادن هر چیزی در جایگاهش، موزون بودن و تساوی به کار می رود که در هیچ یک از این معانی در مقابلش ظلم نیست. معنای دیگر عدل عبارت است از رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذی حق او را این معنای از عدل گرچه در مقابل ظلم قرار می گیرد و ظلم در مقابلش عبارت از پایمال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران، لکن این معنای از عدل هم به خداوند متعال اطلاق نمی شود و عنوان (عدل الهی) به خود نمی گیرد. استاد مطهری در این زمینه می فرماید این معنی از عدل و ظلم به حکم این که از یک طرف براساس اولویت ها است و از طرف دیگر از یک خصوصیت ذاتی بشر ناشی می شود که ناچار است یک سلسله اندیشه های اعتباری استخدام نماید و بایدها و نبایدها بسازد و حسن و قبح انتزاع کند از مختصات بشری است و در ساحت کبریایی راه ندارد زیرا... او در هر چه هرگونه تصرف کند در چیزی تصرف کرد که به تمام هستی بر او تعلق دارد و ملک طلق اوست.
اما برای عدل به معنایی که بر خداوند متعال اطلاق می شود (عدل الهی) معانی متعددی ذکر کرده اند:
1. عدل در خداوند یعنی دوری آفریدگار از انجام هر عملی که برخلاف مصلحت و حکمت است.
2. عدل در خداوند یعنی همه انسانها در پیشگاه خداوند از هر جهت یکسان و برابرند و هیچ انسانی نزد او بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا.
3. قضاوت و پاداش به نیکویی: یعنی خداوند هیچ عملی را هر چند خیلی ناچیز و کوچک باشد از هیچ کس ضایع نمی کند.
4. یعنی این که خداوند هر پدیده و مخلوقی را در جای خود آفریده و مواد ترکیبی هر موجودی را به اندازه لازم آن معین کرده و تعادل و تناسب در تمام پدیده های جهان آفرینش وجود دارد.
5. عمل بر مبنای هدف: یعنی تمام آفرینش در جهان هستی بر مبنای هدف است و هیچ چیز بیهوده و بی هدف نیست و برای هر یک از این معانی به آیاتی تمسک جسته اند (اصول اعتقادات، اصغر قائمی، ص 46- 44). لکن همه این موارد در حقیقت بیان بعضی مصادیق عدل الهی است و جامع ترین تعریف در این زمینه که شامل همه موارد فوق می شود تعریف استاد مطهری است که می فرمایند [عدل الهی به معنای] رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال دارد. ایشان در توضیح این تعریف می فرمایند هر موجودی در هر مرتبه ای که هست از نظر قابلیت استفاضه استحقاقی خاص به خود دارد. ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است به هر موجودی آنچه را که برای او ممکن است از وجود و کمال وجود عطا می کند و امساک نمی نماید. عدل الهی در نظام تکوین طبق این نظریه یعنی هر موجودی هر درجه از وجود کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت می کند. از نظر حکمای الهی صفت عدل آنچنان که لایق ذات پروردگار است و به عنوان یک صفت کمال برای ذات احدیت اثبات می شود به این معناست... حکما معتقدند که هیچ موجودی بر خدا حقی پیدا نمی کند که دادن آن حق انجام وظیفه و اداء دین شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود که به دقت تمام وظایف خود را در برابر دیگران انجام می دهد. عدل خداوند عین فضل و عین جود اوست یعنی عدل خداوند عبارت است از این که خداوند فضلش را از هیچ موجودی در حدی که امکان تفضل به آن موجود باشد دریغ نمی دارد (مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، صص 82 - 81).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین