شما به عنوان یک عالم دینی و جامعه شناس دین را چگونه تعریف می کنید؟ آیا می توانیم به تعریف واحد و عموما پذیرفته شده ای از دین برسیم؟ و یا نه ، فقط می توانیم ویژگی ها و یا کارکردهای دین را برشمریم؟ دینداران و دین شناسان هر یک پاسخی به سوال مزبور می دهند حتی در میان دین شناسان هم اتفاق نظری در این مورد وجود ندارد. آیا می توانیم با پاسخ به این دو سوال که دین چه هست و دین چه نیست مسئله را ساده تر کنیم؟
شما به عنوان یک عالم دینی و جامعه شناس دین را چگونه تعریف می کنید؟ آیا می توانیم به تعریف واحد و عموما پذیرفته شده ای از دین برسیم؟ و یا نه ، فقط می توانیم ویژگی ها و یا کارکردهای دین را برشمریم؟ دینداران و دین شناسان هر یک پاسخی به سوال مزبور می دهند حتی در میان دین شناسان هم اتفاق نظری در این مورد وجود ندارد. آیا می توانیم با پاسخ به این دو سوال که دین چه هست و دین چه نیست مسئله را ساده تر کنیم؟ نخست باید دانست با توجه به اشتراک ریشه دِین و دُین؛ می توان گفت: (دین آن چیزی است که انسان در گرو آن است) که شامل اعتقادات و بایدها و نبایدهای دنباله آن است و درباره معیار دینداری می توان گفت: از یک حداقل شروع می شود که شامل رعایت واجبات و ترک محرمات است تا به حداکثر که رعایت مستحبات و مکروهات و دستیابی کامل به عدالت اجتماعی و مقام رضا و تسلیم از نظر سیر و سلوک فردی است. در این باره گفتنی است که مرز واجبات و محرمات، حداقل مقدار دینداری است و اضافه بر آن به عنوان (منطقه فراغ) از آن یاد می شود که با توجه به تجربیات بشری و ذوق و سلیقه های اختیاری قابل قبض و بسط است. البته درباره منطقه فراغ و روش های زندگی فردی و اجتماعی نیز به هر مقدار اندیشمندان اسلامی به کاووش در الگوگیری از سنت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) اقدام کنند و از سفارش های الهی در قرآن و عقل سلیم بشری استفاده نشود. رفتارهای دینی پررنگ تر می شود، لذا دینداری معیاری است که از حداقل تا حداکثر قابل تصور و ترسیم است. با توجه به این که برخی رفتارها به عنوان شاخص رفتار دینی و عمود دین مطرح است مانند: نماز، حجاب، دوری از ربا و رشوه و... و اصل ولایت پذیری که نهادینه شدن این رفتارها به عنوان شاخص های دینداری در جامعه قابل ارزیابی است. برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: 1. دین واژه ای است عربی که در لغت به معنای به ملکیت، تصرف، چیرگی، فرمانبری خود درآوردن، داوری، پاداش و کیفر دادن، فرمانبری و فروتنی کردن و باور به موضوعی آمده است (محمد عبدالله دراز، الدین، ص 31 - 30، دارالعلم، کویت 1970). به دیگر سخن، همچون دُین که گونه ای الزام مالی می باشد، دین نیز الزامی ادبی است (همان، ص 32). 2. معنای اصطلاحی دین عبارت است از باور به آفریننده ای برای جهان و سفارش های عملی هم سو با این باور، از این رو کسانی که مطلقا به آفریننده ای باور نداشته و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی و یا تنها معلول اثرگذاری و اثرپذیری های مادی و طبیعی می دانند (بی دین) نامیده می شوند. در مقابل، کسانی که به آفریننده ای برای جهان باورمندند؛ هر چند باورها و آیین دین آنان با کج روی ها و خرافه هایی همراه باشد، (با دین) شمرده می شوند (محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، دوره کامل سه جلدی، ص 11، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381). البته آمیختگی دین با نارسایی های یاد شده موجب می شود که ادیان موجود در میان انسان ها به دو دسته حق و باطل یا الهی و بشری تقسیم شوند. دین حق یا الهی، مجموعه باورها و رفتارهای استوار بر آن ها و قوانین اجرایی است که خداوند آن را برای رسیدن بشر به سر منزل مقصود از آفرینش خود فرو فرستاده است (آیت الله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص 26، نشر اسراء، 1380). یا آیین دارای باورهای درست و برابر با واقع همراه با سفارش به رفتارهایی برخوردار از ضمانت کافی برای درستی و اعتبار (محمد تقی مصباح یزدی، همان). و بالاخره دین باطل یا بشری؛ یعنی مجموعه باورها و قوانین و مقررات فرآورده اندیشه بشر و آمیخته با هوس مداری ها و با ادعای ربوبیت بر عالم (آیت الله جوادی آملی، همان، ص 24). در تبیین معنای اصطلاحی دین، برخی بر این باورند که انسان دارای دو گونه زندگی است؛ حیات طبیعی معمولی و حیات معقول. آن گاه چنین می گویند که در زندگی به معنای نخست به دین نیازی وجود ندارد، بلکه حتی با آن در چالش می باشد ولی حیات معقول انسان وامدار دین است. اینان در توصیف حیات معقول آورده اند: (حیات معقول عبارت است از تکاپویی آگاهانه، به گونه ای که با سپری کردن هر گام در آن، درباره گام بعدی اشتیاق و نیروی حرکت فزونی می گیرد. رهبر تکاپوی یاد شده نیز شخصیت انسان می باشد؛ آن هم شخصیتی که ازلیت سرچشمه آن، این جهان معنادار گذرگاهش و جای گرفتن در مدار جاذبیت کمال مطلق در ابدیت، مقصد نهاییش، کمال مطلقی که نسیمی از محبت و جلالش، واقعیات هستی را به حرکت درآورده و فراروی راه پرفراز و فرود تکامل ماده و معنا، چراغی را برافروخته است) (محمد تقی جعفری، فلسفه دین، ص 94، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1375). 3. در بازیابی رویکرد قرآن کریم به دین، با این جهت گیری روبه رو می شویم که این کتاب الهی، دین را نه تافته ای جدا از چیستی انسان؛ بلکه آمیخته و درهم تنیده با سرشت و ژرفای وجود او می داند، چرا که در این باره فرموده است: (فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون؛ پس روی خود را به آیین خالص خداوند متوجه کن. این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده، در آفرینش الهی، دگرگونی نیست، این است آیین استوار، ولی بسیاری از مردم نمی دانند). در این آیه شریف، آشکارا آمده است که این دینی که می گوییم باید با توجه و غفلت زدایی تمام بدان روی آوری، همان دینی است که فطرت؛ یعنی گونه آفرینش دگرگون ناپذیرت، تو را بدان فرا می خواند. این امر از آن روست که، دین چیزی جز شیوه زندگی نمی باشد؛ روشی که برای دست یابی به نیک بختی، پیشه کردن آن بر انسان، بایستنی است. به دیگر سخن، هم چون سایر گونه های آفریده ها، نوع انسان به گونه ای آفریده شده که به ابزاری هم سو با هدف آفرینش خود مجهز می باشد، به گونه ای که او را به سودها وز یان هایش رهنمون می شود. این رویکرد که در آیات دیگر از جمله (طه، 50 - اعلی، 3 - عبس، 20 و...) بدان اشاره شده است، دین نام دارد و در یک کلام یعنی راه و رسم زندگی و راهکارهای دست یابی به نیک بختی و کمال حقیقی یا هدف آفرینش انسان (علامه طباطبایی ، المیزان، ج 16، ص 179 - 178 ، مؤسسه الاعلمی). از آیات دیگر قرآن نیز چنین استفاده می شود که فرو فرستاده شدن وحی الهی و کارکرد پیامبران(ع) نیز، نه به رنج افکندن خود و ترسیم راهی نو؛ بلکه یادآوری حقایق نهفته در همین فطرت انسانی بود که با جدایی از آن و دنباله روی هواها و هوس ها به دست فراموشی سپرده شده بود: (ما انزلنا علیک القرآن لتشقی الا تذکره لمن یخشی؛ ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم که خود را به زحمت بیفکنی [بلکه] آن را تنها برای یادآوری کسانی که (از خدا) می ترسند، نازل کردیم) (طه، آیه 3 -2). پیداست این گونه سخن گفتن، به ویژه بهره گیری از کلمه (لمن یخشی) نشان از آن دارد که دین یا راهکار بالندگی انسان با هستی او سرشته است اما رویکرد انسان به دنیا و سرگرم شدن او به خواسته های آن، دل و جان او را از این سرشت مصفا دور کرده و آن راه و روش چگونه زیستن آمیخته با هستیش را زیر پرده فرو برده است. آن گاه همین معماری که چنین سرشتی را به او ارزانی داشته، از روی دلسوزی و مهربانی، دیگر بار پیام آوری را فرستاده تا پرده ها را به کناری زده و غبارهای برنشسته بر فطرت او را بزداید، باشد تا در آیینه هستی خود، آیین دست یابی به بالندگی و کمال حقیقیش را نظاره کند و در همان راه گام بردارد (همان، ج 14، ص 120 - 119 در تعریف دین ر.ک: علامه طباطبایی، پیشین، ج 1، ص 424 و ج 4، ص 369). ولی دریغ که انسان، حتی به این پیام آور برخاسته از رحمت و شفقت الهی نیز پشت کرده و راه هوس مداری را در پیش می گیرد. 4. از باریک اندیشی در شناسه قرآن واندیشمندان اسلامی از دین، به دست می آید که در آنها، دین از هرگونه دوگانگی و جدایی از سایر زندگی انسان پیراسته و با همه چیستی و زندگی روزمره او آمیخته و جداناپذیر برشمرده شده است. در این رویکرد، ویژگی مزبور درباره دین از چنان برجستگی ای برخوردار می باشد که برخی، تلاش برای تعریف دین؛ یعنی یافتن ماهیت جدایی پذیر یا شاید بیگانه آن از بقیه زندگی انسان را پیامد گرایش روشنفکرانه و علمی غرب می دانند (بهاء الدین خرمشاهی، دین پژوهی، ص 81، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی). دوگانگی یاد شده در شناخت دین از نگاه اندیشمندان غربی تاکنون جلوه های گوناگون به خود گرفته است که از جمله می توان به ناسازگاری علم و دین، تلقی دین تنها به عنوان امری قدسی، احساسی و درونی، جای دادن دین تنها در قلمرو نیازهای روحی و فردی، و... که پیامدهای ناگوار آن تفسیرهای گوناگون اگزیستانسیالیستی، نو ارتدکسی، تحلیل زبانی، نگرش اومانیستی و... بود. رهیافت مزبور که از عصر روشنگری در مغرب زمین آغاز شد، به دلیل شدنی نبودن دفاع عقلانی از آموزه های دینی و چیرگی تجربه گرایی بر اندیشه ورزان اروپا و آمریکا موجب گردید تا نگرش حق جویانه و پرسش گرانه از درستی و نادرستی آموزه های دینی، جای خود را به نگرش کارکرد گرایانه و فواید دین دهد، تا هم جلوی سیل خروشان دین ستیزی و ناسازگاری تجدد و سنت گرفته شود و هم نامی از دین بماند (عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، ص 158 - 157، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی). 5. برای دور ماندن از پیامدهای خطاآلود بر نشسته بر پیکره دین، چاره کار آن است که در بازشناسی تعریف، قلمرو، بایستنی و هرگونه پرسش درباره دین، به خود آن بازگردیم و همه آن ها را در متن آموزه های دین جست و جو کنیم. در این صورت هم به تعریفی درست و فراگیر از دین دست یافته؛ وانگهی از پیامدهای ناگوار یاد شده ایمن مانده ایم. با چنین رویکردی، هرگونه مرزبندی میان آموزه های دین و نیازهای آدمی ناروا بوده و باید گفت: دین با همه هویت انسان و در همه عرصه های فردی، اجتماعی، اقتصادی و... آمیخته بوده و در یک کلام آیینه تمام نمای هستی انسان است، زیرا به دلیل پیوستگی دنیا و آخرت، ناگزیر باید حتی پیوند دین و دنیا را نیز پذیرفت. در یک سخن کوتاه، برای رهایی از هرگونه خطا آلودگی در تعریف و فهم دین، باید دین را از خود دین بازشناخت. 6. از آموزه های آشکار و تردید ناپذیر دین، فراخواندن دینداران به گردهمایی ها و برپایی همایش های دینی است. این امر از یک سو پیوستگی، یکدلی و هم گرایی جامعه ایمانی را فزونی می بخشد و از سویی دیگر توانش های آن را در رویارویی با خطر آفرینی های دشمن، سامان می دهد. همچنان که در ردیف های پیش یادآوری شد، دین حقیقتی است که همه چارچوب آن در خود آن آمده و واژه هایی همچون کارکرد حداقلی و حداکثری را برنمی تابد. دین، یک ساختار اندامواره است که همه اجزای آن در پیدایش دین گرایی، نقش آفرین اند، از این رو نمی توان دین گرایی را به سلیقه و گزینش اشخاص وانهاد. اصلا شرکت در همایش های دینی هم چون نماز جماعت، نماز جمعه و... برخی واجب و بعضی دیگر مستحب بوده و جزیی از دین می باشد. بحث حداقل و حداکثر مطرح نیست. موارد واجب را ضرورتا باید انجام داد و موارد مستحب نیز گرچه انجامش حتمی نیست ولی نزد خداوند پاداش معنوی خواهد داشت که آن هم موجب نورانیت انسان و شتابگیری او در حرکت تکاملیش می شود. 7. معیارهای دینی نیز چیزی نیست که مورد پذیرش جامعه قرار گیرد، چه جامعه آنها را بپسندد و چه نپسندد، معیارهای دینی که در متن دین آمده ارزش خود را دارند. جامعه تنها باید با اخلاص و از روی صدق و راستی به دستورها و سفارش های دینی عمل کند. اصلا جامعه نیست که قلمرو معیارهای دینی را تعیین می کند. این قلمرو در خود دین بی مداخله جامعه از سوی خداوند تعیین شده است. حتی اگر شرکت در مراسم و گردهمایی های دینی با این انگیزه باشد که چون معیاری پذیرفته شده در جامعه است و تنها با نگرش هم سویی با فرم های اجتماعی انجام گیرد، از عنصر اساسی درستی رفتارهای دینی، یعنی انجام عمل تنها به نیت نزدیکی به خداوند و گردن نهی به دستورات او انجام گرفته و در نتیجه رفتاری تهی از ارزش دینی و بالاخره از نگاه موازین دینی، رفتاری باطل است. خلاصه باید توجه داشت که دین مقوله ای نیست که خاستگاه آن معیارهای پذیرفته شده اجتماعی باشد. حقیقت دین از عالم ملکوت و با واسطه وحی برای انسان فرو فرستاده شده و انسان تنها برای دستیابی به کمال حقیقی خود، آنها را انجام می دهد.
عنوان سوال:

شما به عنوان یک عالم دینی و جامعه شناس دین را چگونه تعریف می کنید؟ آیا می توانیم به تعریف واحد و عموما پذیرفته شده ای از دین برسیم؟ و یا نه ، فقط می توانیم ویژگی ها و یا کارکردهای دین را برشمریم؟ دینداران و دین شناسان هر یک پاسخی به سوال مزبور می دهند حتی در میان دین شناسان هم اتفاق نظری در این مورد وجود ندارد. آیا می توانیم با پاسخ به این دو سوال که دین چه هست و دین چه نیست مسئله را ساده تر کنیم؟


پاسخ:

شما به عنوان یک عالم دینی و جامعه شناس دین را چگونه تعریف می کنید؟ آیا می توانیم به تعریف واحد و عموما پذیرفته شده ای از دین برسیم؟ و یا نه ، فقط می توانیم ویژگی ها و یا کارکردهای دین را برشمریم؟ دینداران و دین شناسان هر یک پاسخی به سوال مزبور می دهند حتی در میان دین شناسان هم اتفاق نظری در این مورد وجود ندارد. آیا می توانیم با پاسخ به این دو سوال که دین چه هست و دین چه نیست مسئله را ساده تر کنیم؟

نخست باید دانست با توجه به اشتراک ریشه دِین و دُین؛ می توان گفت: (دین آن چیزی است که انسان در گرو آن است) که شامل اعتقادات و بایدها و نبایدهای دنباله آن است و درباره معیار دینداری می توان گفت: از یک حداقل شروع می شود که شامل رعایت واجبات و ترک محرمات است تا به حداکثر که رعایت مستحبات و مکروهات و دستیابی کامل به عدالت اجتماعی و مقام رضا و تسلیم از نظر سیر و سلوک فردی است.
در این باره گفتنی است که مرز واجبات و محرمات، حداقل مقدار دینداری است و اضافه بر آن به عنوان (منطقه فراغ) از آن یاد می شود که با توجه به تجربیات بشری و ذوق و سلیقه های اختیاری قابل قبض و بسط است. البته درباره منطقه فراغ و روش های زندگی فردی و اجتماعی نیز به هر مقدار اندیشمندان اسلامی به کاووش در الگوگیری از سنت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) اقدام کنند و از سفارش های الهی در قرآن و عقل سلیم بشری استفاده نشود. رفتارهای دینی پررنگ تر می شود، لذا دینداری معیاری است که از حداقل تا حداکثر قابل تصور و ترسیم است.
با توجه به این که برخی رفتارها به عنوان شاخص رفتار دینی و عمود دین مطرح است مانند: نماز، حجاب، دوری از ربا و رشوه و... و اصل ولایت پذیری که نهادینه شدن این رفتارها به عنوان شاخص های دینداری در جامعه قابل ارزیابی است. برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
1. دین واژه ای است عربی که در لغت به معنای به ملکیت، تصرف، چیرگی، فرمانبری خود درآوردن، داوری، پاداش و کیفر دادن، فرمانبری و فروتنی کردن و باور به موضوعی آمده است (محمد عبدالله دراز، الدین، ص 31 - 30، دارالعلم، کویت 1970).
به دیگر سخن، همچون دُین که گونه ای الزام مالی می باشد، دین نیز الزامی ادبی است (همان، ص 32).
2. معنای اصطلاحی دین عبارت است از باور به آفریننده ای برای جهان و سفارش های عملی هم سو با این باور، از این رو کسانی که مطلقا به آفریننده ای باور نداشته و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی و یا تنها معلول اثرگذاری و اثرپذیری های مادی و طبیعی می دانند (بی دین) نامیده می شوند. در مقابل، کسانی که به آفریننده ای برای جهان باورمندند؛ هر چند باورها و آیین دین آنان با کج روی ها و خرافه هایی همراه باشد، (با دین) شمرده می شوند (محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، دوره کامل سه جلدی، ص 11، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381).
البته آمیختگی دین با نارسایی های یاد شده موجب می شود که ادیان موجود در میان انسان ها به دو دسته حق و باطل یا الهی و بشری تقسیم شوند. دین حق یا الهی، مجموعه باورها و رفتارهای استوار بر آن ها و قوانین اجرایی است که خداوند آن را برای رسیدن بشر به سر منزل مقصود از آفرینش خود فرو فرستاده است (آیت الله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص 26، نشر اسراء، 1380).
یا آیین دارای باورهای درست و برابر با واقع همراه با سفارش به رفتارهایی برخوردار از ضمانت کافی برای درستی و اعتبار (محمد تقی مصباح یزدی، همان).
و بالاخره دین باطل یا بشری؛ یعنی مجموعه باورها و قوانین و مقررات فرآورده اندیشه بشر و آمیخته با هوس مداری ها و با ادعای ربوبیت بر عالم (آیت الله جوادی آملی، همان، ص 24).
در تبیین معنای اصطلاحی دین، برخی بر این باورند که انسان دارای دو گونه زندگی است؛ حیات طبیعی معمولی و حیات معقول. آن گاه چنین می گویند که در زندگی به معنای نخست به دین نیازی وجود ندارد، بلکه حتی با آن در چالش می باشد ولی حیات معقول انسان وامدار دین است. اینان در توصیف حیات معقول آورده اند: (حیات معقول عبارت است از تکاپویی آگاهانه، به گونه ای که با سپری کردن هر گام در آن، درباره گام بعدی اشتیاق و نیروی حرکت فزونی می گیرد. رهبر تکاپوی یاد شده نیز شخصیت انسان می باشد؛ آن هم شخصیتی که ازلیت سرچشمه آن، این جهان معنادار گذرگاهش و جای گرفتن در مدار جاذبیت کمال مطلق در ابدیت، مقصد نهاییش، کمال مطلقی که نسیمی از محبت و جلالش، واقعیات هستی را به حرکت درآورده و فراروی راه پرفراز و فرود تکامل ماده و معنا، چراغی را برافروخته است) (محمد تقی جعفری، فلسفه دین، ص 94، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1375).
3. در بازیابی رویکرد قرآن کریم به دین، با این جهت گیری روبه رو می شویم که این کتاب الهی، دین را نه تافته ای جدا از چیستی انسان؛ بلکه آمیخته و درهم تنیده با سرشت و ژرفای وجود او می داند، چرا که در این باره فرموده است: (فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون؛ پس روی خود را به آیین خالص خداوند متوجه کن. این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده، در آفرینش الهی، دگرگونی نیست، این است آیین استوار، ولی بسیاری از مردم نمی دانند).
در این آیه شریف، آشکارا آمده است که این دینی که می گوییم باید با توجه و غفلت زدایی تمام بدان روی آوری، همان دینی است که فطرت؛ یعنی گونه آفرینش دگرگون ناپذیرت، تو را بدان فرا می خواند. این امر از آن روست که، دین چیزی جز شیوه زندگی نمی باشد؛ روشی که برای دست یابی به نیک بختی، پیشه کردن آن بر انسان، بایستنی است. به دیگر سخن، هم چون سایر گونه های آفریده ها، نوع انسان به گونه ای آفریده شده که به ابزاری هم سو با هدف آفرینش خود مجهز می باشد، به گونه ای که او را به سودها وز یان هایش رهنمون می شود. این رویکرد که در آیات دیگر از جمله (طه، 50 - اعلی، 3 - عبس، 20 و...) بدان اشاره شده است، دین نام دارد و در یک کلام یعنی راه و رسم زندگی و راهکارهای دست یابی به نیک بختی و کمال حقیقی یا هدف آفرینش انسان (علامه طباطبایی ، المیزان، ج 16، ص 179 - 178 ، مؤسسه الاعلمی).
از آیات دیگر قرآن نیز چنین استفاده می شود که فرو فرستاده شدن وحی الهی و کارکرد پیامبران(ع) نیز، نه به رنج افکندن خود و ترسیم راهی نو؛ بلکه یادآوری حقایق نهفته در همین فطرت انسانی بود که با جدایی از آن و دنباله روی هواها و هوس ها به دست فراموشی سپرده شده بود: (ما انزلنا علیک القرآن لتشقی الا تذکره لمن یخشی؛ ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم که خود را به زحمت بیفکنی [بلکه] آن را تنها برای یادآوری کسانی که (از خدا) می ترسند، نازل کردیم) (طه، آیه 3 -2).
پیداست این گونه سخن گفتن، به ویژه بهره گیری از کلمه (لمن یخشی) نشان از آن دارد که دین یا راهکار بالندگی انسان با هستی او سرشته است اما رویکرد انسان به دنیا و سرگرم شدن او به خواسته های آن، دل و جان او را از این سرشت مصفا دور کرده و آن راه و روش چگونه زیستن آمیخته با هستیش را زیر پرده فرو برده است. آن گاه همین معماری که چنین سرشتی را به او ارزانی داشته، از روی دلسوزی و مهربانی، دیگر بار پیام آوری را فرستاده تا پرده ها را به کناری زده و غبارهای برنشسته بر فطرت او را بزداید، باشد تا در آیینه هستی خود، آیین دست یابی به بالندگی و کمال حقیقیش را نظاره کند و در همان راه گام بردارد (همان، ج 14، ص 120 - 119 در تعریف دین ر.ک: علامه طباطبایی، پیشین، ج 1، ص 424 و ج 4، ص 369).
ولی دریغ که انسان، حتی به این پیام آور برخاسته از رحمت و شفقت الهی نیز پشت کرده و راه هوس مداری را در پیش می گیرد.
4. از باریک اندیشی در شناسه قرآن واندیشمندان اسلامی از دین، به دست می آید که در آنها، دین از هرگونه دوگانگی و جدایی از سایر زندگی انسان پیراسته و با همه چیستی و زندگی روزمره او آمیخته و جداناپذیر برشمرده شده است. در این رویکرد، ویژگی مزبور درباره دین از چنان برجستگی ای برخوردار می باشد که برخی، تلاش برای تعریف دین؛ یعنی یافتن ماهیت جدایی پذیر یا شاید بیگانه آن از بقیه زندگی انسان را پیامد گرایش روشنفکرانه و علمی غرب می دانند (بهاء الدین خرمشاهی، دین پژوهی، ص 81، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی).
دوگانگی یاد شده در شناخت دین از نگاه اندیشمندان غربی تاکنون جلوه های گوناگون به خود گرفته است که از جمله می توان به ناسازگاری علم و دین، تلقی دین تنها به عنوان امری قدسی، احساسی و درونی، جای دادن دین تنها در قلمرو نیازهای روحی و فردی، و... که پیامدهای ناگوار آن تفسیرهای گوناگون اگزیستانسیالیستی، نو ارتدکسی، تحلیل زبانی، نگرش اومانیستی و... بود. رهیافت مزبور که از عصر روشنگری در مغرب زمین آغاز شد، به دلیل شدنی نبودن دفاع عقلانی از آموزه های دینی و چیرگی تجربه گرایی بر اندیشه ورزان اروپا و آمریکا موجب گردید تا نگرش حق جویانه و پرسش گرانه از درستی و نادرستی آموزه های دینی، جای خود را به نگرش کارکرد گرایانه و فواید دین دهد، تا هم جلوی سیل خروشان دین ستیزی و ناسازگاری تجدد و سنت گرفته شود و هم نامی از دین بماند (عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، ص 158 - 157، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی).
5. برای دور ماندن از پیامدهای خطاآلود بر نشسته بر پیکره دین، چاره کار آن است که در بازشناسی تعریف، قلمرو، بایستنی و هرگونه پرسش درباره دین، به خود آن بازگردیم و همه آن ها را در متن آموزه های دین جست و جو کنیم. در این صورت هم به تعریفی درست و فراگیر از دین دست یافته؛ وانگهی از پیامدهای ناگوار یاد شده ایمن مانده ایم. با چنین رویکردی، هرگونه مرزبندی میان آموزه های دین و نیازهای آدمی ناروا بوده و باید گفت: دین با همه هویت انسان و در همه عرصه های فردی، اجتماعی، اقتصادی و... آمیخته بوده و در یک کلام آیینه تمام نمای هستی انسان است، زیرا به دلیل پیوستگی دنیا و آخرت، ناگزیر باید حتی پیوند دین و دنیا را نیز پذیرفت. در یک سخن کوتاه، برای رهایی از هرگونه خطا آلودگی در تعریف و فهم دین، باید دین را از خود دین بازشناخت.
6. از آموزه های آشکار و تردید ناپذیر دین، فراخواندن دینداران به گردهمایی ها و برپایی همایش های دینی است. این امر از یک سو پیوستگی، یکدلی و هم گرایی جامعه ایمانی را فزونی می بخشد و از سویی دیگر توانش های آن را در رویارویی با خطر آفرینی های دشمن، سامان می دهد. همچنان که در ردیف های پیش یادآوری شد، دین حقیقتی است که همه چارچوب آن در خود آن آمده و واژه هایی همچون کارکرد حداقلی و حداکثری را برنمی تابد. دین، یک ساختار اندامواره است که همه اجزای آن در پیدایش دین گرایی، نقش آفرین اند، از این رو نمی توان دین گرایی را به سلیقه و گزینش اشخاص وانهاد. اصلا شرکت در همایش های دینی هم چون نماز جماعت، نماز جمعه و... برخی واجب و بعضی دیگر مستحب بوده و جزیی از دین می باشد. بحث حداقل و حداکثر مطرح نیست. موارد واجب را ضرورتا باید انجام داد و موارد مستحب نیز گرچه انجامش حتمی نیست ولی نزد خداوند پاداش معنوی خواهد داشت که آن هم موجب نورانیت انسان و شتابگیری او در حرکت تکاملیش می شود.
7. معیارهای دینی نیز چیزی نیست که مورد پذیرش جامعه قرار گیرد، چه جامعه آنها را بپسندد و چه نپسندد، معیارهای دینی که در متن دین آمده ارزش خود را دارند. جامعه تنها باید با اخلاص و از روی صدق و راستی به دستورها و سفارش های دینی عمل کند. اصلا جامعه نیست که قلمرو معیارهای دینی را تعیین می کند. این قلمرو در خود دین بی مداخله جامعه از سوی خداوند تعیین شده است. حتی اگر شرکت در مراسم و گردهمایی های دینی با این انگیزه باشد که چون معیاری پذیرفته شده در جامعه است و تنها با نگرش هم سویی با فرم های اجتماعی انجام گیرد، از عنصر اساسی درستی رفتارهای دینی، یعنی انجام عمل تنها به نیت نزدیکی به خداوند و گردن نهی به دستورات او انجام گرفته و در نتیجه رفتاری تهی از ارزش دینی و بالاخره از نگاه موازین دینی، رفتاری باطل است.
خلاصه باید توجه داشت که دین مقوله ای نیست که خاستگاه آن معیارهای پذیرفته شده اجتماعی باشد. حقیقت دین از عالم ملکوت و با واسطه وحی برای انسان فرو فرستاده شده و انسان تنها برای دستیابی به کمال حقیقی خود، آنها را انجام می دهد.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین