می دانیم بسیاری از دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان به جهل مقدس (توانستن انسان به پیش بینی آینده) اعتقاد دارند چرا خداوند در مقابل جهل مقدس قدرتی در انسان ایجاد نکرد تا بعد از مدت های زیاد خطاهای گذشته خود را به یاد آورد و با عبرت از آنها خود را اصلاح کند؟ 1. در اسلام چیزی به نام جهل مقدس نداریم. 2. قاعدتا منظور شما از سوال انکار کلی عبرت آموزی انسان نیست که نسبت به کارهایی که خود انجام داده یا دیگران انجام داده اند وقتی منافع، ضررهای حاصل از آن را می سنجد به ویژه وقتی منافعی را از دست می دهد یا ضررهایی عائد او می شود احساس ناراحتی و پشیمانی می کند و سعی می کند این که عمل را انجام نمی دهد. این امر غیر از فراموشی و نسیان است، چه بسا! انسان گاهی اوقات آن امر یا از دست دادن منافع و مضرات عائد از آن را به فراموشی و یا بی اهمیت انگارد و دوباره آن را انجام دهد. پس اینکه خداوند در انسان این قدرت را قرار نداده درست نیست بلکه خداوند قوه و قدرت عبرت آموزی را در نهاد انسان قرار داده است و اگر انسان از این قدرت خود درست استفاده نکند، اشکال خود انسان است نه خداوند که خالق، انسان است، به قول امیرمؤمنان(ع) ما اکثر العبر و اقل الاعتبار چقدر عبرتها زیاد است، اما عبرت پذیری اندک. البته عبرتپذیری به دست خود انسان قابل افزایش است زیرا عالمی که ما در آن زندگی می کنیم، عالم استعداد و قوه است و فعلیت محض نیست، عالم بالفعل عالم ملائکه است که عالمی است غیر از عالمی که ما در آن زندگی می کنیم. وجود قوه و استعداد و تبدیل این قوه به فعلیت لازم غیرقابل انفکاک آن است و خداوند قدرتهای مختلف را به صورت استعداد و برای انسان قرار داده است، انسان به وسیله انجام کارهایی لازم می تواند این استعداد را پرورش داده و قوت بخشد. به عنوان مثال هیچ شخصی در ابتدا وزنه بردار ماهری نیست بلکه اگر قوای بدنی خود را پرورش دهد می تواند وزنه های سنگین را بردارد پس انسان اگر قوه عبرت آموزی خود را پرورش دهد قطعا خواهد توانست، با عبرت از گذشته، جلوی تکرار اشتباهات را بگیرد.
می دانیم بسیاری از دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان به جهل مقدس (توانستن انسان به پیش بینی آینده) اعتقاد دارند چرا خداوند در مقابل جهل مقدس قدرتی در انسان ایجاد نکرد تا بعد از مدت های زیاد خطاهای گذشته خود را به یاد آورد و با عبرت از آنها خود را اصلاح کند؟
می دانیم بسیاری از دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان به جهل مقدس (توانستن انسان به پیش بینی آینده) اعتقاد دارند چرا خداوند در مقابل جهل مقدس قدرتی در انسان ایجاد نکرد تا بعد از مدت های زیاد خطاهای گذشته خود را به یاد آورد و با عبرت از آنها خود را اصلاح کند؟
1. در اسلام چیزی به نام جهل مقدس نداریم.
2. قاعدتا منظور شما از سوال انکار کلی عبرت آموزی انسان نیست که نسبت به کارهایی که خود انجام داده یا دیگران انجام داده اند وقتی منافع، ضررهای حاصل از آن را می سنجد به ویژه وقتی منافعی را از دست می دهد یا ضررهایی عائد او می شود احساس ناراحتی و پشیمانی می کند و سعی می کند این که عمل را انجام نمی دهد. این امر غیر از فراموشی و نسیان است، چه بسا! انسان گاهی اوقات آن امر یا از دست دادن منافع و مضرات عائد از آن را به فراموشی و یا بی اهمیت انگارد و دوباره آن را انجام دهد. پس اینکه خداوند در انسان این قدرت را قرار نداده درست نیست بلکه خداوند قوه و قدرت عبرت آموزی را در نهاد انسان قرار داده است و اگر انسان از این قدرت خود درست استفاده نکند، اشکال خود انسان است نه خداوند که خالق، انسان است، به قول امیرمؤمنان(ع) ما اکثر العبر و اقل الاعتبار چقدر عبرتها زیاد است، اما عبرت پذیری اندک.
البته عبرتپذیری به دست خود انسان قابل افزایش است زیرا عالمی که ما در آن زندگی می کنیم، عالم استعداد و قوه است و فعلیت محض نیست، عالم بالفعل عالم ملائکه است که عالمی است غیر از عالمی که ما در آن زندگی می کنیم. وجود قوه و استعداد و تبدیل این قوه به فعلیت لازم غیرقابل انفکاک آن است و خداوند قدرتهای مختلف را به صورت استعداد و برای انسان قرار داده است، انسان به وسیله انجام کارهایی لازم می تواند این استعداد را پرورش داده و قوت بخشد. به عنوان مثال هیچ شخصی در ابتدا وزنه بردار ماهری نیست بلکه اگر قوای بدنی خود را پرورش دهد می تواند وزنه های سنگین را بردارد پس انسان اگر قوه عبرت آموزی خود را پرورش دهد قطعا خواهد توانست، با عبرت از گذشته، جلوی تکرار اشتباهات را بگیرد.
- [سایر] ضمن تشکر درخواست میکنم به این سئوال پاسخ دهید: خداوند کاملا از وضعیت فکری و فرهنگی انسان های بعد از رحلت رسول اکرم و آینده مطلع بود؛ به همین دلیل ابلاغ فرمود محمد (ص)خاتم انبیا است. حال اگر فردی طبق فهم و درک خود از قرآنی که هم اکنون دراختیار دارد، اعتقاد کاملی به یگانگی خداوند و نبوت انبیا و آیات الاهی و فرشتگان آسمانی داشته و به روز قیامت هم مؤمن باشد و سعی کند دستورات قرآنی را؛ مانند نماز، زکات، خیرات و... که در قرآن نام برده شده بکار ببرد و فردی نیکوکار، شایسته و صالح باشد و در مقابل گناهان و ظلم های احتمالی خود از درگاه خداوند توبه کند و با کارهای نیک جبران نماید و فصل الخطاب کارهایش را کلام خدا قرار دهد، ولی اعتقادی به عقاید و جنگ ها، سازش ها، و گفته های ضد و نقیض و اختلافات انسان های بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) که هرکدام خود را حق و دیگران را باطل معرفی کرده اند، نداشته باشد! آیا طبق آیات روشن قرآن، مسلمان و تسلیم شده در برابر امر خداوند هست یا خیر ؟ و در شمار افراد اشاره شده در آیه 60 تا 63 سوره مریم و آیه های مشابه خواهد بود یا خیر؟ لطفا خلاصه و صریح جواب دهید. اگر پاسخ شما منفی باشد و خداوند تکلیف دیگری هم برای این گونه مومنان قرارداده است. سند و آدرس قرآنی آن را اعلام فرمائید.
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )