من مدتی (یکسال) است که به همه اعتقاداتم شک می کنم و با براهین مختلف و تفکر زیاد سعی کرده ام که شکم را بر طرف کنم اما متأسفانه این شک من به مرحله کفر نیز رسیده است. حال می خواهم بدانم راه چاره چیست؟ و چه موقعی از نظر عقلی حجت بر انسان تمام می شود؟ و اگر تا به حال از نظر عقلی توانسته باشم اعتقاداتم را درست کنم چرا ایمان به قلبم وارد نمی شود؟ (خودم فکر می کنم که بر قلبم مهر زده شده است) و آیا در این حالت (بدون ایمان) اعمال نیک انسان و دعاهای انسان مورد قبول قرار می گیرد؟ می خواهم بدانم چه گناهی مرتکب شده ام که ایمان از من گرفته شده است. مشکلی که مطرح کرده اید شروع آن تا حدودی طبیعی و مقتضای سن نوجوانی شما بوده است. زیرا انسان در این سن به طور طبیعی نسبت به عقاید و افکار ذهنی اش دچار شک و تردیدهایی می شود به همین جهت به این دوره، بحران بلوغ هم گویند که باید با تدبیر و روش صحیح این بحران فکری را برطرف کند. اما گاهی هم به دلایلی مثل افراط و تفریط و بعضا زمینه های روانی چون وسواس و مانند آن، این بحران تشدید می شود؛ همان طور که شما را گرفتار کرده است. از طرف دیگر جهان بینی و اعتقادات مذهبی، خود به خود استرس زا است و اگر درست تبیین نشود برای انسان خصوصا برای افراد مذهبی، حساسیت های زیادی به وجود می آورد. اصولا استدلال برای اعتقادات مذهبی دو نوع است: استدلال هایی که ریشه فطری دارد و استدلال هایی که مقدماتش عقلی است مثل برهان نظم و علت و معلول و مانند آن. اما از آنجایی که عقیده به خدا و صفات او هماهنگ با فطرت و عقل آدمی است، اثبات آنها نیاز زیادی به استدلال ندارد و گاهی به خاطر شدت ظهور و واضح بودن آن، ذهن دچار شک و تردید می شود. مانند خورشید که به خاطر نور شدید آن، ما قادر به دیدنش نیستیم و فقط چیزهایی را می بینیم که نور خورشید آنها را روشن کرده است. حتی مسأله از این هم بالاتر است، زیرا وجود خدا چنان وضوحی دارد که انکار آن محال است و حقیقتی است که از تصور آن، تصدیق حاصل می شود بدون این که احتیاج به استدلالی داشته باشد. امام حسین(ع) در دعای عرفه می فرماید: (کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک؟ ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؟ ؛ چگونه برای اثبات وجود تو می توان به چیزی (مخلوقات) استدلال کرد چرا که آنها خود وجودشان را از تو گرفته اند؟ آیا غیر تو ظهور بیشتری دارد که بخواهد به تو ظهور بدهد؟ تو چه وقت غایب شده ای که نیاز باشد برای اثبات تو دلیل اقامه شود؟). حضرت در این جملات این مطلب مهم را بیان می کند که اگر خوب فکر کنیم می بینیم وجود خدا نیازی به استدلال ندارد، زیرا وقتی انسان کمی منطقی فکر کند و از ساده اندیشی و تفکر کودکانه و حسی گرا بودن خارج شود، می بیند وجود خدا از همه چیز ظاهرتر است. به تعبیر باباطاهر: به دریا بنگرم دریاته وینم به صحرا بنگرم صحراته وینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعناته وینم یعنی همه مخلوقات و موجودات اطراف ما آینه ای برای مشاهده خداست و فقط لازم است چشم باز کنیم و بینا شویم. بنابراین اگر کمی فکر کنیم می بینیم انکار خدا و تصور جهان بدون خدا محال و شگفت انگیز است زیرا تصور معلول بدون علت و این که بگوییم جهان خود به خود به وجود آمده محال است. حتی این نوشتار کم اهمیتی که الان روی این کاغذ می آید خود به خود نمی تواند به این شکل و نظم منطقی بیاید، چه برسد به عالم عجیب و غریب ماده یعنی زمین و آسمان ها و کهکشان ها با این همه پیچیدگی و انسجام که علم هر چه پیشرفت می کند از پیچیدگی و نظم آن بیشتر اظهار شگفتی می کند؛ چگونه ممکن است کسی تصور کند که اینها خود به خود و بدون آفریدگار و اداره کننده است. فرضا اگر کسی شما را از پشت سر صدا کند، حتما به دنبال گوینده آن می گردید تا ببینید چه کسی شما را صدا زده است؛ آیا ممکن است با خود بگویید کسی شما را صدا نزده و این صدا خود به خود به وجود آمده؟ آیا تصور این فکر خنده دار نیست؟ آیا شما کسی را که چنین تصوری کند احمق یا دیوانه نمی دانید؟ مسلما این چنین است، زیرا بدیهی و واضح است که صدا به عنوان یک معلول، نیاز به علت و تولید کننده صدا دارد. این یک اصل واضح و روشن است که نیازی به استدلال ندارد و اگر هم کسی بخواهد برای این اصل که هر معلولی، علتی می خواهد، استدلال کند، چه بسا بیشتر دچار شک شود، مثل این که کسی بخواهد شمعی روشن کند و در پرتو روشنایی شمع، خورشید را نشان بدهد. آیا روشنایی روز برای اثبات خورشید کافی نیست که ما بخواهیم از نور دیگری مثل شمع استفاده کنیم؟ در زمینه درمان شک به چند مطلب توجه کنید: اولا: شک و تردیدهایی که برای انسان حاصل میشود صرفا یک سری خلجانات ذهنی است که در تعارض با باورهای انسان قرار می گیرد و انسان مومن می کوشد در قبال آن اعتقادات خود را حفظ کند. ثانیا: چنان نیست که همیشه شک و تردید مضر و گمراه کننده باشد بلکه گاه میتواند پلی به سوی یقین و راه صعود به مراتب بالاتر باشد. البته این در صورتی است که انسان به سرعت از این مرحله بگذرد و در آن توقف نکند. چه درنگ در آن زیانبار است. بنابراین همواره باید بکوشید در شکها و تردیدهای خود نمانید و یکی پس از دیگری از آنها خارج شوید. ثالثا: به نظر میرسد بیش از همه چیز حالت پیش آمده برای شما یک حالت روحی باشد که نوعا معلول تلقین است و با عزم قاطع میتوان بر آن فائق آمد. اموری که برای درمان این مشکل میتواند مفید باشد از این قراراست: 1- بی اعتنایی به شک و تردیدها. 2 مطالعه در اسرار شگرف خلقت و زیباییهای نظام آفرینش. 3- مطالعه پیرامون الطاف و رحمتهای الهی بر بندگان. 4- بخشی از اوقات خود را برای پرداختن به تفریحات سالم اختصاص دهید و در حد امکان به کوهپیمایی بپردازید و در این دانشگاه بزرگ خلقت آثار توحید و ربوبیت الهی را بالعیان لمس کنید. 5 در صورت امکان با افراد صاحبدل و پارسا نشست و برخاست نمایید. 6- سعی کنید در عبادات خود کیفیت و توجه و حال داشتن را جایگزین کمیت کنید. باید در نظر داشت که امکان وجود عوامل تشکیکزا در ارکان اعتقادی و بنیانهای معنوی زیاد است از این رو باید آن قدر خود را از نظر بینش و ایمان قوی کنیم که تحت تأثیر القائات و شبهات قرار نگیریم. بلکه با منطقی استوار با اندیشههای نادرست به مقابله برخیزیم. در این صورت هیچ گاه حق و باطل بر ما مشتبه نمیشود و اما اکنون توصیه میشود: 1- در زمینه روحیات ارزشمند معنوی طبق برنامهای منظم به خودسازی بپردازید. حتیالامکان سعی کنید هر روز مقداری قرآن بخوانید و انس با قرآن را فراموش نکنید. ذکر و یاد خدا و توجه به راههای ارتباطی با خدا از جمله نماز شب، دعاهای ایام هفته، دعای کمیل و... در این زمینه بسیار مؤثر است. 2- با مطالعه کتب قوی؛ مانند آثار استاد شهید مطهری و... به استحکام و ژرف سازی آگاهیهای دینی بپردازید بویژه یادداست های استاد حرف شین، ص74. استاد در این قسمت به توضیح مفصلی درباره شک می پردازد و راهکارهایی نیز ارائه می دهد که از جمله آن می توان به این موارد اشاره کرد: استاد مطهری(رح) در مورد معالجه بیماری شک چند راهکار ارائه می فرمایند: 1. ( دین را از اساس و ریشه یادگرفتن و معتقد شدن) 2. ( شناخت افق دین که افقی بالاتر از افق محسوسات و مشهودات است و این خود به حس تعبد کمک می کند(تقویت روح تعبد و بندگی).) 3. ( عمل و آزمایش دینی آدمی که به دین عمل می کند خود به خود در عمل، راستی و استقامت و حقیقتی در دستورها می یابد. لهذا آنهایی که عمل نمی کنند بیشتر سؤال می کنند و بشتر دچار شک و وسوسه می شوند. دین همان طوری که با عقل بستگی دارد با وجدان و عمل هم بستگی دارد. با این سه رکن می توان جلو شک و وسواس را گرفت. به طور کلی صلاح و فساد اخلاق در یقین و شک و سؤال اثر دارد. مردم نوعا یک نوع اضطراب در دورن خود احساس می کنند و به جای اینکه در عمل این اضطراب و وسوسه را رفع کنند می خواهند با زور پرسش و مجادله رفع کنند. چرا؟ چون پرسش، شدنی نیست. همین طور که یک نفر تنها با پرسش از استاد، طبیب نمی شود مگر آنکه وارد عمل شود، در امور دینی هم همین طور است.)((یادداشت های استاد مطهری، ج6، ص73، انتشارات صدرا) به هر حال ما برای حل مشکل شما به دلایل فوق پیشنهاد نمی کنیم به کتاب هایی که در اصول عقاید نوشته شده مراجعه کنید، بلکه باید ببینید وقفه و گیر ذهنی شما کجاست و در کجای ذهن شما مغالطه و اشتباهی صورت گرفته که حقایق را وارونه نشان می دهد و وجود جهان بدون خالق را مردود نمی داند؟ اگر شما سعی کنید با مسائل اعتقادی، همان برخوردی را داشته باشید که با مسائل عادی و روزمره دارید و برای اثبات خدا همانگونه فکر کنید که برای صدای زنگ تلفن فکر می کنید، یعنی همانگونه که اگر زنگ تلفن به صدا درآمد نمی گویید این صدا خود به خود تولید شده و کسی پشت خط نیست، درباره این عالم هم همین طور فکر کنید و نگویید خود به خود به وجود آمده، مسأله به راحتی حل می شود و نیاز به طول و تفصیل زیاد و پیچاندن و کش دادن آن نیست. بنابراین همان طور که گفتیم لازم نیست و بلکه نباید دیگر به کتاب های عقیدتی مراجعه کنید، زیرا علاوه بر آنچه که گفته شد، اثر نامطلوب دیگری هم برای شما دارد و آن حساسیت روانی که به آنها پیدا کرده اید که علامت آن تشدید سر دردهای شما هنگام مطالعه این کتاب هاست که باعث می شود نه تنها مطالعه آنها به شما کمک نکند، بلکه مشکل را عمیق تر نماید. به گفته بزرگان برای کشف حقیقت و وصول به آن، دو کار لازم است: 1 سیر فکری و عقلانی، 2 تهذیب نفس و صفای باطن. در مقوله اول باید به تفکر منظم و مطالعه مناسب روی آورد. شما بهتر است دفتری را به مجموعه عقاید خود اختصاص داده و هر فصل را پس از تحقیق و تأمل و نتیجهگیری، به اتمام رسانده و به فصل دیگر بپردازید. از هر کجا که میخواهید شروع کنید، ولی بهترین شروع از خداست. آیا میتوان درباره قدرتی بزرگ و شعوری لایزال که جهان بر محور آن در حرکت است تردید نمود؟ و اگر خدایی هست چرا یکی باشد؟ آیا نظم و هماهنگی شگفتانگیز هستی تردیدی در یگانگی طراح و خلاق این عالم باقی میگذارد؟ البته نباید انتظار داشته باشید که پس از این مرحله، یقین کامل برای شما حاصل شود؛ زیرا تحصیل یقین راهی دشوار در پیش دارد که پس از طی آن، میتوان به درجاتی از آن نائل آمد؛ ولی در این مرحله (اطمینان) قابل حصول است. پس از این مرحله، باید قلب و دل را صفا داد تا نور حق در آن تجلی یابد. تخلق به اخلاق کریمه، پرهیز از رذایل و مراقبت از نفس، زمینه را برای اشراق نور حق فراهم خواهد ساخت. ایمان و اطمینانی که از این طریق به دست میآید، به مراتب بالاتر از آن حدی است که در سیر عقلانی و فکری حاصل میگردد. برای اثبات تلازم فطری بودن و صدق یک چیز راههای مختلفی وجود دارد یکی از آن روشها که برهان زیست شناختی نامیده میشود این است که گرایشات درونی و ذاتی انسان ربط دهنده درون و عواطف انسان با جهان خارج و واقعیات عینی است یعنی اگر مثلا کسی احساس تشنگی و اشتیاق به آب میکند در متن واقع آبی وجود دارد که شبیه جذبه مغناطیسی از درون انسان را به سمت خود فرا میخواند از این طریق میتوان قیاسی اینچنین ترتیب داد: 1 ) خداشناسی و خداجویی فطری و طبیعی است. 2 ) در برابر هر امر ذاتی طبیعی واقعیتی در خارج هست. 3 ) خدایی واقعی وجود دارد. شبیه چنین استدلالی از نظر فلسفی نیز وجود دارد زیرا گرایش و کشش از امور تعلقی و ذات اضافه طرفینی است و حقایق اضافی و نسبی تقومشان به طرفین نسبت و تعلق است و بدون آنها امکان وجود ندارند. در عرفان نیز استدلال مشابهی وجود دارد و گویند ( عشق فعلی بدون معشوق فعلی محال است ) سیر این استدلال همان ماهیت امور اضافی است که بدون وجود عاشق و معشوق محال است. این مختصر گنجایش بیان همه آنچه که در باب خداشناسی است را ندارد لذا توصیه میکنیم در این زمینه با تعمّق و تفکّر منظم، به مطالعه کتابهای زیر بپردازید: 1 اثبات وجود خدا احمد آرام 2 بهترین راه شناخت خدا محمدی ری شهری 3 اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5 شهید مطهری 4 خدا در قرآن شهید بهشتی 5 آفریدگار و آفریده ناصر مکارم 6 راه خداشناسی جعفر سبحانی 7- خدا در فلسفه (ترجمه الهیات دایرةالمعارف فلسفی پلادواردز)، بهاءالدین خرمشاهی در زمینه تقویت ایمان نیز از جنابعالی دعوت کنیم، به چند نکته توجه نمائید: ا. ایمان, یعنی باور عمیق قلبی نسبت به خدای متعال و اینکه حضرت محمد(ص) پیامبر و فرستاده اوست و قرآن کریم سخن خدا است و دوازده معصوم پاک(ع) امامان(ع) و جانشینان پس از او هستند. 2. علامت صدق ایمان این است که انسان خودش را کاملا در اختیار خداوند، پیامبر(ص)، امام و قرآن قرار دهد و عملا همان راهی را برود که ایشان بدان فرا خوانده اند. 3. این باور عمیق و پیروی عملی مجموعا اختیاری است, یعنی ناشی از آگاهی و آزادی انسان است. به عبارت دیگر باید کاملا آگاهانه و از روی شناخت و همچنین آزادانه باشد. 4. مراحل ایمان بسته به مراحل قوت و ضعف آگاهی و آزادی انسان متفاوت خواهد بود. به هر مقدار که شناخت انسان عمیق می شود و درجه اختیار آدمی بالا می رود، ایمان او هم فزونی می یابد. بنابراین راه تقویت و طی مراحل آن, بسته به مراتب شناخت و قوت و ضعف آن خواهد بود. البته این مراتب فراوان است, ولی به طور کلی در قرآن کریم و روایات اسلامی تحت سه مرتبه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین بیان شده است. 6. تا هنگامی که آدمی اسیر هوای نفس، شیطان، عادتهای بد، دلبستگی و وابستگی افراطی به امور دنیوی است و به گناه آلوده است در تمام زمینه ها دچار چالش خواهد بود, بنابراین آزادسازی، خودسازی، و مراقبت نفس در این راه از اهم امور است. تقویت ایمان: قبل از بررسی راه های تقویت ایمان، لازم است مطالبی پیرامون زمینه و جایگاه ایمان خدمتتان بیان کنیم. انسان با ذهن خود می اندیشد و علم به دست می آورد. پس جایگاه علم و شناخت، ذهن آدمی است. اما قرآن کریم، جایگاه ایمان را قلب معرفی می کنند. این کتاب آسمانی درباره عده ای که ادعای ایمان می کردند می فرماید: (قالت الاعداب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم... ؛ بادیه نشینان خدمت پیامبر آمدند و گفتند ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید بلکه بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است) (حجرات، آیه 14) از این رو شناخت هدف و راه سعادت زمانی به حرکت در آن راه منجر خواهد شد که قلب به آن هدف و آن راه ایمان آورد. ایمان قلبی محرک انسان برای حرکت خواهد بود. به تعبیر دیگر بین (ایمان) و (عمل) رابطه ضروری هست و این دو از هم جدا شدنی نیستند. به این ترتیب درس بزرگی که از قرآن کریم می آموزیم این است: اگر می خواهیم به هدفی که برای زندگی خود شناخته ایم، ایمان بیاوریم و به سوی آن حرکت کنیم، ابتدا باید قلب خود را برای پذیرش آن هدف آماده سازیم. آْمادگی قلب برای ایمان: قلب در صورتی برای پذیرش حقیقت و راه زندگی آماده می شود که به زیبایی هایی آراسته و از زشتی هایی دور گردد. قرآن کریم این زیبایی ها و آلودگی ها را به ما نشان می دهد که در اینجا به مواردی اشاره می کنیم: 1- در زمین سیر کنید، آن گاه حقیقت زیبایی دینی را به وسیله قلب خود درک کنید (حج، آیه 46). 2- در قلب خود را به وسیله تفکر و تدبر در قرآن باز نگه دارید (محمد، آیه 24). 3-قلب خود را از آلودگی ها و تعلق های دنیایی مانند دوستی مال و فرزند، پاک سازید (شعرا، آیه 89) 4- قلب خود را از پلیدی ها پاک نگه دارید تا منزلگاه نیکی ها و زیبایی ها گردد، (بقره، آیه 283). 5- از غفلت بپرهیزید و قلب خود را متوجه زیبایی های زندگی سازید تا سیر شما راحت و هموار شود، (کهف، آیه 28). 6- توانایی قلب خود را برای تعقل و درک عمیق حقایق افزایش دهید، (حج، آیه 46). 7- قلب خود را در مقابل درستی ها و خوبی ها نرم و خاضع نگه دارید، (مائده، آیه 13). ایمان همچون درختی است که در قلب جوانه می زند، تناور می گردد و بر شاخه های آن اعمال شایسته پدیدار می شود. راه های تحصیل، تحکیم و تقویت ایمان: 1- تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40). 2- توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. (یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید)(احزاب، آیه 41). انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود. قرآن کریم می فرماید: (یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود) (انفال، آیه 2). 3- توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی) انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند. 4- انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم. مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار) 5- گسترش فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی با شیوههایی نو و جذاب. 6- تقویت جلسات و برنامه های مذهبی و هر چه با شکوهتر و پرمحتواتر برگزار کردن آنها. برای این که انسان اعتقادات خود را مستحکمتر کند، دو حرکت لازم است: الف) حرکت علمی؛ یعنی، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینی، ابهامات و شبهاتی که در ذهنش مطرح میشود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند. علم و ایمان رابطهی طرفینی ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جدای از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمی را کسب کند، ولی بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر برای کسی حاصل شد، حال نوبت دل میرسد که با اختیار و قدرت تصمیمگیری آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیاری قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند - و در عمل به آن پایبند باشند - دل خود را به دنیا، لذّتهای نفسانی و هواهای شیطانی بستهاند، دلبستگی و دلدادگی این مردم چیزی جدای از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن میفرماید:(انَّ فی ذلک لَذکری لمن کان له قلب) حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآوری است، برای آن کس که دارای دل باشد(ق، آیهی 37) بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینی استفاده کنیم میبایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند (لمن کان له قلب) دل را از آلودگیها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانی که تمایلات حیوانی بر قلب ما تسلط دارد، جایی برای انگیزههای متعالی باقی نمیماند. اگر ما بخواهیم به آن چه میدانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایی را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبی باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقی میشویم که حقّانیّت آنها را از راه علم و معرفت کسب کردهایم. قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّهای اعرابی را تعریف میکند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما (ایمان) آوردهایم، ولی پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آوردهایم، بلکه بگوئید اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در قلبهای شما وارد نشده است: (قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فی قلوبِکُم) (حجرات، آیهی 14) از قسمت بعدی آیه چنین استفاده میشود که ایمان زمانی تحقّق پیدا میکند که مؤمن حقیقی، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروی نماید (... و ان تطیعُواللّه و رسوله... ان اللّه غفور رحیم) و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتی ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث میخوانیم: (الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل) ایمان عبارت است از باور قلبی و عملی به آن (اصول کافی، ج 2، ص 24) بنابر این بر ماست که برای فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: الف) در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطری خویش به آوردن ایمان و انجام کارهای شایسته. و معلوم میشود که راههای کسب علم از درون انسان شروع میشود: 1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش). 2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسی). 3. تفکر و تأمل در پایان زندگی انسان (معادشناسی). 4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهمالسلام) ب) حرکت عملی؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضی عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف میتوانیم به دست آوریم: (والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ...)؛ (نساء، آیهی 57 و 122) ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنی از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا میدارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقی وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتی میتواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتی آگاهی و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله برای تشخیص کار (خوب) از کار (بد) تا آن چه که عقل میفهمد از عقل، و آن چه را نمیفهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کاری را باید انجام دهیم و چه کاری را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح میشود. نکتهی دیگر در سیر عملی آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشی اساسی دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایستهتر میشود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودی تحقق مییابد.(والذین اهتَدوا زادهُم هُدی) کسانی که هدایت الهی را بپذیرند خداوند هدایت آنها را زیادتر میکند (محمد، آیهی 17) نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود میبایست ارتباطی تنگاتنگ با عالمان دینی داشته باشد تا با استفاده از سیره علمی و عملی ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیبها و شبهات برکنار و مصون باشد. دستورالعمل تقویت ایمان : الف) کوچک نشمردن هیچ گناهی هرچند به نظر صغیره باشد، ب ) عزم جدی و آهنین بر ترک معصیت و مراقبت جدی و دائمی نسبت به تمام افعال خود، ج ) شرط نمودن با خدا مبنی بر ترک معصیت و همچنین از او استعانت جستن، د ) هر گاه فکر گناه و وسوسه آن به ذهن آمد بلافاصله آن را از لوح ذهن خارج کردن و توجه خود رابه خدا و امور شریفه مشغول داشتن. جدیت و موفقیت در این امر پیروزی بزرگی است و در واقع دفع دشمن شیطان نفس از همان خاکریز اول است. قرآن مجید در وصف پارسایان میفرماید: (ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون ؛ پرهیزگاران چون گرفتار وسوسه شیطان شوند هماندم متذکر (یاد خدا) شده وبصیرت یابند)، (اعراف، آیه 201)، ه ) مطالعه و تفکر پیرامون عواقب سوء و وخیم گناه. در این رابطه مطالعه کتب پیرامون معاد بسیار نافع و لازم است، و ) خود را همواره در محضر حق تعالی دانستن و او را به یقین در همه حال مراقب و بینای به افعال خود نگریستن، ز ) استمداد از خداوند و دعا و نیایش که فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هیچ کدام به فضیلت و تزکیه روی نمیآوردید (و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا..).، ح ) جایگزین سازی اعمال و عادات نیکو؛ مانند شرکت دائمی در نماز جماعت، نماز شب، زیارت اهل قبور و دعا. (ان الحسنات یذهبن السیئات؛ خوبیها سرانجام میدان را بر بدیها تنگ خواهد کرد و آنها را از بین خواهد برد) ط ) توجه به چهره کریه و زشت واقعی سیئات، ی ) برای ترک معاصی لازم است دربسیاری از موارد انسان از مکروهات و چه بسا از برخی مباحات نیز چشم پوشد تا او را به انجام زشتی ها نزدیک نسازند، ک ) در حد ممکن دوری جستن از مکانها و شرایطی که آدمی را به گناه ترغیب مینماید، ل ) تقویت اراده، م ) محاسبه نفس همه روزه و در صورت رخداد خطا خود را محاکمه و توبیخ نمودن و بلافاصله استغفار کردن، ن ) مطالعه پیرامون زندگی پارسایان و زاهدان و مطالعه کتب اخلاقی و ... . رعایت نکات زیر نیز شما را در این مسیر تعالی یاری خواهد کرد، ان شاءالله: - انجام یک سری مستحبات؛ مثلا همیشه با وضو بودن و زبان را به ذکر مخصوصا (لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم) عادت دادن. - سعی و کوشش در انجام وظایف و واجبات دینی، - خواندن نماز با حضور قلب و در اول وقت، - گرفتن روزه مستحبی به ویژه دوشنبه و پنجشنبه هر هفته، - تلاوت قرآن بویژه بعد از نماز صبح، - تأمل و اندیشه در آیات قرآن، - حتی المقدور سعی در خواندن نماز شب، - از تنهایی دوری گزینید. - سحر خیزی، - تنظیم برنامه برای تمام شبانه روز و پر کردن اوقات فراغت با برنامههای صحیح و سودمند، - شرکت در ورزشهای فردی و دسته جمعی، - شرکت در فعالیتهای مذهبی و اجتماعی، - به صله رحم و ارتباطات اجتماعی بسیار بپردازید و به نزدیکان و اقوام خود بیش از پیش اظهار علاقه و محبت نمایید. - پرهیز از نگاه نامشروع، امام صادق(ع) فرمود: (نگاه پس از نگاه، در دل بیننده شهوت را میانگیزاند)، (وسائلالشیعه ، ج 14 ، ص 138) و باز فرمود: (نگاه، تیری از تیرهای شیطان است، چه بسا نگاهی که اندوههای دراز در پی دارد)، (وسائلالشیعه ، ج 14 ، ص 139). - عدم معاشرت و دوستی با افراد منحرف و فاسد، - انتخاب دوستان مؤمن و سالم، - به یاد خدا بودن در همه اوقات، - از پرخوری و نیز از خوردن غذاهای چرب و پرانرژی و تحریک کننده پرهیز کنید، - کنترل افکار و نیندیشیدن به صحنههای شهوتانگیز، - از مشاهده صحنههای مهیج و تحریک کننده دوری کنید، - برنامه منظم مطالعاتی برای خود قرار دهید و سعی کنید فرصتهای خود را با تفکر و مطالعه مناسب پر کنید، همواره خود را نصیحت نموده و بر نفس خویش بانگ زنید: (ای بیچاره! تا کی گرفتار هوای نفس باشی و سرمایه گران مایه عمر را تباه سازی و به معصیت رب الارباب پردازی؟ چرا برای اندک لذتی پوچ و گذرا خود را گرفتار دوزخ ابدی سازی؟ اگر لحظهای دیگر فرشته مرگ تو را در رسد و جانت به حلقوم رساند، با چه وضعی به دیار برزخ رهسپار میشوی؟ نه!نه! هرگز! باید عزمی قاطع و استوار داشته باشم و با استمداد از خدای سبحان و پروردگار رحیم و مهربان - که با این همه معصیت باز هم مرا مشمول الطاف خود ساخته - پیمان بندم و سربه بندگی او سپارم و زنجیر شیطان نفس بگسلم. این بار باید چنان ابلیس لعین را از خود دورر سازم که دیگر در من وسوسه نکند و با دست خالی از من روی برتابد!) با خود بگو: با تبر بردار و مردانه بزن تو علی وار این در خیبر بکن تقویت ایمان و اعتقاد قلبی و عشق الهی برآیند تقوا و پرهیزگاری است. هم چنان که در بهاران نهال ناخشکیده شکوفه میزند تقوای الهی، انجام واجبات، ترک محرمات و تهذیب نفس نیز بوستان دل را خرم و سرسبز نگه میدارد و جوانه عشق الهی را در آن شکوفا میسازد. بنابراین در گام اول باید بر انجام واجبات و ترک گناهان استواری نمود و در گام دوم به پالودن نفس از رذایل و آراستن به فضایل پرداخت و حب دنیا و تعلقات دنیوی را از ژرفای ضمیر بیرون راند آن گاه دل کانون عشق خدا میشود و با اخراج شیطان نفسانیت و دنیاپرستی که خانه دل را غصب نموده صاحب خانه در آن لانه میگزیند.
من مدتی (یکسال) است که به همه اعتقاداتم شک می کنم و با براهین مختلف و تفکر زیاد سعی کرده ام که شکم را بر طرف کنم اما متأسفانه این شک من به مرحله کفر نیز رسیده است. حال می خواهم بدانم راه چاره چیست؟ و چه موقعی از نظر عقلی حجت بر انسان تمام می شود؟ و اگر تا به حال از نظر عقلی توانسته باشم اعتقاداتم را درست کنم چرا ایمان به قلبم وارد نمی شود؟ (خودم فکر می کنم که بر قلبم مهر زده شده است) و آیا در این حالت (بدون ایمان) اعمال نیک انسان و دعاهای انسان مورد قبول قرار می گیرد؟ می خواهم بدانم چه گناهی مرتکب شده ام که ایمان از من گرفته شده است.
من مدتی (یکسال) است که به همه اعتقاداتم شک می کنم و با براهین مختلف و تفکر زیاد سعی کرده ام که شکم را بر طرف کنم اما متأسفانه این شک من به مرحله کفر نیز رسیده است. حال می خواهم بدانم راه چاره چیست؟ و چه موقعی از نظر عقلی حجت بر انسان تمام می شود؟ و اگر تا به حال از نظر عقلی توانسته باشم اعتقاداتم را درست کنم چرا ایمان به قلبم وارد نمی شود؟ (خودم فکر می کنم که بر قلبم مهر زده شده است) و آیا در این حالت (بدون ایمان) اعمال نیک انسان و دعاهای انسان مورد قبول قرار می گیرد؟ می خواهم بدانم چه گناهی مرتکب شده ام که ایمان از من گرفته شده است.
مشکلی که مطرح کرده اید شروع آن تا حدودی طبیعی و مقتضای سن نوجوانی شما بوده است. زیرا انسان در این سن به طور طبیعی نسبت به عقاید و افکار ذهنی اش دچار شک و تردیدهایی می شود به همین جهت به این دوره، بحران بلوغ هم گویند که باید با تدبیر و روش صحیح این بحران فکری را برطرف کند. اما گاهی هم به دلایلی مثل افراط و تفریط و بعضا زمینه های روانی چون وسواس و مانند آن، این بحران تشدید می شود؛ همان طور که شما را گرفتار کرده است.
از طرف دیگر جهان بینی و اعتقادات مذهبی، خود به خود استرس زا است و اگر درست تبیین نشود برای انسان خصوصا برای افراد مذهبی، حساسیت های زیادی به وجود می آورد. اصولا استدلال برای اعتقادات مذهبی دو نوع است: استدلال هایی که ریشه فطری دارد و استدلال هایی که مقدماتش عقلی است مثل برهان نظم و علت و معلول و مانند آن. اما از آنجایی که عقیده به خدا و صفات او هماهنگ با فطرت و عقل آدمی است، اثبات آنها نیاز زیادی به استدلال ندارد و گاهی به خاطر شدت ظهور و واضح بودن آن، ذهن دچار شک و تردید می شود. مانند خورشید که به خاطر نور شدید آن، ما قادر به دیدنش نیستیم و فقط چیزهایی را می بینیم که نور خورشید آنها را روشن کرده است. حتی مسأله از این هم بالاتر است، زیرا وجود خدا چنان وضوحی دارد که انکار آن محال است و حقیقتی است که از تصور آن، تصدیق حاصل می شود بدون این که احتیاج به استدلالی داشته باشد.
امام حسین(ع) در دعای عرفه می فرماید: (کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک؟ ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؟ ؛ چگونه برای اثبات وجود تو می توان به چیزی (مخلوقات) استدلال کرد چرا که آنها خود وجودشان را از تو گرفته اند؟ آیا غیر تو ظهور بیشتری دارد که بخواهد به تو ظهور بدهد؟ تو چه وقت غایب شده ای که نیاز باشد برای اثبات تو دلیل اقامه شود؟).
حضرت در این جملات این مطلب مهم را بیان می کند که اگر خوب فکر کنیم می بینیم وجود خدا نیازی به استدلال ندارد، زیرا وقتی انسان کمی منطقی فکر کند و از ساده اندیشی و تفکر کودکانه و حسی گرا بودن خارج شود، می بیند وجود خدا از همه چیز ظاهرتر است. به تعبیر باباطاهر:
به دریا بنگرم دریاته وینم
به صحرا بنگرم صحراته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعناته وینم
یعنی همه مخلوقات و موجودات اطراف ما آینه ای برای مشاهده خداست و فقط لازم است چشم باز کنیم و بینا شویم. بنابراین اگر کمی فکر کنیم می بینیم انکار خدا و تصور جهان بدون خدا محال و شگفت انگیز است زیرا تصور معلول بدون علت و این که بگوییم جهان خود به خود به وجود آمده محال است. حتی این نوشتار کم اهمیتی که الان روی این کاغذ می آید خود به خود نمی تواند به این شکل و نظم منطقی بیاید، چه برسد به عالم عجیب و غریب ماده یعنی زمین و آسمان ها و کهکشان ها با این همه پیچیدگی و انسجام که علم هر چه پیشرفت می کند از پیچیدگی و نظم آن بیشتر اظهار شگفتی می کند؛ چگونه ممکن است کسی تصور کند که اینها خود به خود و بدون آفریدگار و اداره کننده است.
فرضا اگر کسی شما را از پشت سر صدا کند، حتما به دنبال گوینده آن می گردید تا ببینید چه کسی شما را صدا زده است؛ آیا ممکن است با خود بگویید کسی شما را صدا نزده و این صدا خود به خود به وجود آمده؟ آیا تصور این فکر خنده دار نیست؟ آیا شما کسی را که چنین تصوری کند احمق یا دیوانه نمی دانید؟ مسلما این چنین است، زیرا بدیهی و واضح است که صدا به عنوان یک معلول، نیاز به علت و تولید کننده صدا دارد. این یک اصل واضح و روشن است که نیازی به استدلال ندارد و اگر هم کسی بخواهد برای این اصل که هر معلولی، علتی می خواهد، استدلال کند، چه بسا بیشتر دچار شک شود، مثل این که کسی بخواهد شمعی روشن کند و در پرتو روشنایی شمع، خورشید را نشان بدهد. آیا روشنایی روز برای اثبات خورشید کافی نیست که ما بخواهیم از نور دیگری مثل شمع استفاده کنیم؟
در زمینه درمان شک به چند مطلب توجه کنید:
اولا: شک و تردیدهایی که برای انسان حاصل میشود صرفا یک سری خلجانات ذهنی است که در تعارض با باورهای انسان قرار می گیرد و انسان مومن می کوشد در قبال آن اعتقادات خود را حفظ کند.
ثانیا: چنان نیست که همیشه شک و تردید مضر و گمراه کننده باشد بلکه گاه میتواند پلی به سوی یقین و راه صعود به مراتب بالاتر باشد. البته این در صورتی است که انسان به سرعت از این مرحله بگذرد و در آن توقف نکند. چه درنگ در آن زیانبار است. بنابراین همواره باید بکوشید در شکها و تردیدهای خود نمانید و یکی پس از دیگری از آنها خارج شوید.
ثالثا: به نظر میرسد بیش از همه چیز حالت پیش آمده برای شما یک حالت روحی باشد که نوعا معلول تلقین است و با عزم قاطع میتوان بر آن فائق آمد. اموری که برای درمان این مشکل میتواند مفید باشد از این قراراست:
1- بی اعتنایی به شک و تردیدها.
2 مطالعه در اسرار شگرف خلقت و زیباییهای نظام آفرینش.
3- مطالعه پیرامون الطاف و رحمتهای الهی بر بندگان.
4- بخشی از اوقات خود را برای پرداختن به تفریحات سالم اختصاص دهید و در حد امکان به کوهپیمایی بپردازید و در این دانشگاه بزرگ خلقت آثار توحید و ربوبیت الهی را بالعیان لمس کنید.
5 در صورت امکان با افراد صاحبدل و پارسا نشست و برخاست نمایید.
6- سعی کنید در عبادات خود کیفیت و توجه و حال داشتن را جایگزین کمیت کنید.
باید در نظر داشت که امکان وجود عوامل تشکیکزا در ارکان اعتقادی و بنیانهای معنوی زیاد است از این رو باید آن قدر خود را از نظر بینش و ایمان قوی کنیم که تحت تأثیر القائات و شبهات قرار نگیریم. بلکه با منطقی استوار با اندیشههای نادرست به مقابله برخیزیم. در این صورت هیچ گاه حق و باطل بر ما مشتبه نمیشود و اما اکنون توصیه میشود:
1- در زمینه روحیات ارزشمند معنوی طبق برنامهای منظم به خودسازی بپردازید. حتیالامکان سعی کنید هر روز مقداری قرآن بخوانید و انس با قرآن را فراموش نکنید. ذکر و یاد خدا و توجه به راههای ارتباطی با خدا از جمله نماز شب، دعاهای ایام هفته، دعای کمیل و... در این زمینه بسیار مؤثر است.
2- با مطالعه کتب قوی؛ مانند آثار استاد شهید مطهری و... به استحکام و ژرف سازی آگاهیهای دینی بپردازید بویژه یادداست های استاد حرف شین، ص74. استاد در این قسمت به توضیح مفصلی درباره شک می پردازد و راهکارهایی نیز ارائه می دهد که از جمله آن می توان به این موارد اشاره کرد:
استاد مطهری(رح) در مورد معالجه بیماری شک چند راهکار ارائه می فرمایند:
1. ( دین را از اساس و ریشه یادگرفتن و معتقد شدن)
2. ( شناخت افق دین که افقی بالاتر از افق محسوسات و مشهودات است و این خود به حس تعبد کمک می کند(تقویت روح تعبد و بندگی).)
3. ( عمل و آزمایش دینی آدمی که به دین عمل می کند خود به خود در عمل، راستی و استقامت و حقیقتی در دستورها می یابد. لهذا آنهایی که عمل نمی کنند بیشتر سؤال می کنند و بشتر دچار شک و وسوسه می شوند. دین همان طوری که با عقل بستگی دارد با وجدان و عمل هم بستگی دارد. با این سه رکن می توان جلو شک و وسواس را گرفت.
به طور کلی صلاح و فساد اخلاق در یقین و شک و سؤال اثر دارد. مردم نوعا یک نوع اضطراب در دورن خود احساس می کنند و به جای اینکه در عمل این اضطراب و وسوسه را رفع کنند می خواهند با زور پرسش و مجادله رفع کنند. چرا؟ چون پرسش، شدنی نیست. همین طور که یک نفر تنها با پرسش از استاد، طبیب نمی شود مگر آنکه وارد عمل شود، در امور دینی هم همین طور است.)((یادداشت های استاد مطهری، ج6، ص73، انتشارات صدرا)
به هر حال ما برای حل مشکل شما به دلایل فوق پیشنهاد نمی کنیم به کتاب هایی که در اصول عقاید نوشته شده مراجعه کنید، بلکه باید ببینید وقفه و گیر ذهنی شما کجاست و در کجای ذهن شما مغالطه و اشتباهی صورت گرفته که حقایق را وارونه نشان می دهد و وجود جهان بدون خالق را مردود نمی داند؟
اگر شما سعی کنید با مسائل اعتقادی، همان برخوردی را داشته باشید که با مسائل عادی و روزمره دارید و برای اثبات خدا همانگونه فکر کنید که برای صدای زنگ تلفن فکر می کنید، یعنی همانگونه که اگر زنگ تلفن به صدا درآمد نمی گویید این صدا خود به خود تولید شده و کسی پشت خط نیست، درباره این عالم هم همین طور فکر کنید و نگویید خود به خود به وجود آمده، مسأله به راحتی حل می شود و نیاز به طول و تفصیل زیاد و پیچاندن و کش دادن آن نیست. بنابراین همان طور که گفتیم لازم نیست و بلکه نباید دیگر به کتاب های عقیدتی مراجعه کنید، زیرا علاوه بر آنچه که گفته شد، اثر نامطلوب دیگری هم برای شما دارد و آن حساسیت روانی که به آنها پیدا کرده اید که علامت آن تشدید سر دردهای شما هنگام مطالعه این کتاب هاست که باعث می شود نه تنها مطالعه آنها به شما کمک نکند، بلکه مشکل را عمیق تر نماید.
به گفته بزرگان برای کشف حقیقت و وصول به آن، دو کار لازم است:
1 سیر فکری و عقلانی، 2 تهذیب نفس و صفای باطن.
در مقوله اول باید به تفکر منظم و مطالعه مناسب روی آورد. شما بهتر است دفتری را به مجموعه عقاید خود اختصاص داده و هر فصل را پس از تحقیق و تأمل و نتیجهگیری، به اتمام رسانده و به فصل دیگر بپردازید. از هر کجا که میخواهید شروع کنید، ولی بهترین شروع از خداست.
آیا میتوان درباره قدرتی بزرگ و شعوری لایزال که جهان بر محور آن در حرکت است تردید نمود؟ و اگر خدایی هست چرا یکی باشد؟ آیا نظم و هماهنگی شگفتانگیز هستی تردیدی در یگانگی طراح و خلاق این عالم باقی میگذارد؟
البته نباید انتظار داشته باشید که پس از این مرحله، یقین کامل برای شما حاصل شود؛ زیرا تحصیل یقین راهی دشوار در پیش دارد که پس از طی آن، میتوان به درجاتی از آن نائل آمد؛ ولی در این مرحله (اطمینان) قابل حصول است.
پس از این مرحله، باید قلب و دل را صفا داد تا نور حق در آن تجلی یابد. تخلق به اخلاق کریمه، پرهیز از رذایل و مراقبت از نفس، زمینه را برای اشراق نور حق فراهم خواهد ساخت. ایمان و اطمینانی که از این طریق به دست میآید، به مراتب بالاتر از آن حدی است که در سیر عقلانی و فکری حاصل میگردد.
برای اثبات تلازم فطری بودن و صدق یک چیز راههای مختلفی وجود دارد یکی از آن روشها که برهان زیست شناختی نامیده میشود این است که گرایشات درونی و ذاتی انسان ربط دهنده درون و عواطف انسان با جهان خارج و واقعیات عینی است یعنی اگر مثلا کسی احساس تشنگی و اشتیاق به آب میکند در متن واقع آبی وجود دارد که شبیه جذبه مغناطیسی از درون انسان را به سمت خود فرا میخواند از این طریق میتوان قیاسی اینچنین ترتیب داد:
1 ) خداشناسی و خداجویی فطری و طبیعی است.
2 ) در برابر هر امر ذاتی طبیعی واقعیتی در خارج هست.
3 ) خدایی واقعی وجود دارد.
شبیه چنین استدلالی از نظر فلسفی نیز وجود دارد زیرا گرایش و کشش از امور تعلقی و ذات اضافه طرفینی است و حقایق اضافی و نسبی تقومشان به طرفین نسبت و تعلق است و بدون آنها امکان وجود ندارند. در عرفان نیز استدلال مشابهی وجود دارد و گویند ( عشق فعلی بدون معشوق فعلی محال است ) سیر این استدلال همان ماهیت امور اضافی است که بدون وجود عاشق و معشوق محال است.
این مختصر گنجایش بیان همه آنچه که در باب خداشناسی است را ندارد لذا توصیه میکنیم در این زمینه با تعمّق و تفکّر منظم، به مطالعه کتابهای زیر بپردازید:
1 اثبات وجود خدا احمد آرام
2 بهترین راه شناخت خدا محمدی ری شهری
3 اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5 شهید مطهری
4 خدا در قرآن شهید بهشتی
5 آفریدگار و آفریده ناصر مکارم
6 راه خداشناسی جعفر سبحانی
7- خدا در فلسفه (ترجمه الهیات دایرةالمعارف فلسفی پلادواردز)، بهاءالدین خرمشاهی
در زمینه تقویت ایمان نیز از جنابعالی دعوت کنیم، به چند نکته توجه نمائید:
ا. ایمان, یعنی باور عمیق قلبی نسبت به خدای متعال و اینکه حضرت محمد(ص) پیامبر و فرستاده اوست و قرآن کریم سخن خدا است و دوازده معصوم پاک(ع) امامان(ع) و جانشینان پس از او هستند.
2. علامت صدق ایمان این است که انسان خودش را کاملا در اختیار خداوند، پیامبر(ص)، امام و قرآن قرار دهد و عملا همان راهی را برود که ایشان بدان فرا خوانده اند.
3. این باور عمیق و پیروی عملی مجموعا اختیاری است, یعنی ناشی از آگاهی و آزادی انسان است. به عبارت دیگر باید کاملا آگاهانه و از روی شناخت و همچنین آزادانه باشد.
4. مراحل ایمان بسته به مراحل قوت و ضعف آگاهی و آزادی انسان متفاوت خواهد بود. به هر مقدار که شناخت انسان عمیق می شود و درجه اختیار آدمی بالا می رود، ایمان او هم فزونی می یابد. بنابراین راه تقویت و طی مراحل آن, بسته به مراتب شناخت و قوت و ضعف آن خواهد بود. البته این مراتب فراوان است, ولی به طور کلی در قرآن کریم و روایات اسلامی تحت سه مرتبه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین بیان شده است.
6. تا هنگامی که آدمی اسیر هوای نفس، شیطان، عادتهای بد، دلبستگی و وابستگی افراطی به امور دنیوی است و به گناه آلوده است در تمام زمینه ها دچار چالش خواهد بود, بنابراین آزادسازی، خودسازی، و مراقبت نفس در این راه از اهم امور است.
تقویت ایمان:
قبل از بررسی راه های تقویت ایمان، لازم است مطالبی پیرامون زمینه و جایگاه ایمان خدمتتان بیان کنیم. انسان با ذهن خود می اندیشد و علم به دست می آورد. پس جایگاه علم و شناخت، ذهن آدمی است. اما قرآن کریم، جایگاه ایمان را قلب معرفی می کنند. این کتاب آسمانی درباره عده ای که ادعای ایمان می کردند می فرماید: (قالت الاعداب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم... ؛ بادیه نشینان خدمت پیامبر آمدند و گفتند ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید بلکه بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است) (حجرات، آیه 14)
از این رو شناخت هدف و راه سعادت زمانی به حرکت در آن راه منجر خواهد شد که قلب به آن هدف و آن راه ایمان آورد. ایمان قلبی محرک انسان برای حرکت خواهد بود. به تعبیر دیگر بین (ایمان) و (عمل) رابطه ضروری هست و این دو از هم جدا شدنی نیستند.
به این ترتیب درس بزرگی که از قرآن کریم می آموزیم این است: اگر می خواهیم به هدفی که برای زندگی خود شناخته ایم، ایمان بیاوریم و به سوی آن حرکت کنیم، ابتدا باید قلب خود را برای پذیرش آن هدف آماده سازیم.
آْمادگی قلب برای ایمان:
قلب در صورتی برای پذیرش حقیقت و راه زندگی آماده می شود که به زیبایی هایی آراسته و از زشتی هایی دور گردد. قرآن کریم این زیبایی ها و آلودگی ها را به ما نشان می دهد که در اینجا به مواردی اشاره می کنیم:
1- در زمین سیر کنید، آن گاه حقیقت زیبایی دینی را به وسیله قلب خود درک کنید (حج، آیه 46).
2- در قلب خود را به وسیله تفکر و تدبر در قرآن باز نگه دارید (محمد، آیه 24).
3-قلب خود را از آلودگی ها و تعلق های دنیایی مانند دوستی مال و فرزند، پاک سازید (شعرا، آیه 89)
4- قلب خود را از پلیدی ها پاک نگه دارید تا منزلگاه نیکی ها و زیبایی ها گردد، (بقره، آیه 283).
5- از غفلت بپرهیزید و قلب خود را متوجه زیبایی های زندگی سازید تا سیر شما راحت و هموار شود، (کهف، آیه 28).
6- توانایی قلب خود را برای تعقل و درک عمیق حقایق افزایش دهید، (حج، آیه 46).
7- قلب خود را در مقابل درستی ها و خوبی ها نرم و خاضع نگه دارید، (مائده، آیه 13).
ایمان همچون درختی است که در قلب جوانه می زند، تناور می گردد و بر شاخه های آن اعمال شایسته پدیدار می شود.
راه های تحصیل، تحکیم و تقویت ایمان:
1- تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2- توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است.
(یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید)(احزاب، آیه 41).
انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد.
برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود.
قرآن کریم می فرماید: (یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود) (انفال، آیه 2).
3- توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
(سعدی)
انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
4- انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم.
مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار)
5- گسترش فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی با شیوههایی نو و جذاب.
6- تقویت جلسات و برنامه های مذهبی و هر چه با شکوهتر و پرمحتواتر برگزار کردن آنها.
برای این که انسان اعتقادات خود را مستحکمتر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمی؛ یعنی، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینی، ابهامات و شبهاتی که در ذهنش مطرح میشود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطهی طرفینی ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جدای از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمی را کسب کند، ولی بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر برای کسی حاصل شد، حال نوبت دل میرسد که با اختیار و قدرت تصمیمگیری آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیاری قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند - و در عمل به آن پایبند باشند - دل خود را به دنیا، لذّتهای نفسانی و هواهای شیطانی بستهاند، دلبستگی و دلدادگی این مردم چیزی جدای از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن میفرماید:(انَّ فی ذلک لَذکری لمن کان له قلب)
حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآوری است، برای آن کس که دارای دل باشد(ق، آیهی 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینی استفاده کنیم میبایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند (لمن کان له قلب) دل را از آلودگیها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانی که تمایلات حیوانی بر قلب ما تسلط دارد، جایی برای انگیزههای متعالی باقی نمیماند. اگر ما بخواهیم به آن چه میدانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایی را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبی باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقی میشویم که حقّانیّت آنها را از راه علم و معرفت کسب کردهایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّهای اعرابی را تعریف میکند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما (ایمان) آوردهایم، ولی پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آوردهایم، بلکه بگوئید اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در قلبهای شما وارد نشده است: (قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فی قلوبِکُم) (حجرات، آیهی 14)
از قسمت بعدی آیه چنین استفاده میشود که ایمان زمانی تحقّق پیدا میکند که مؤمن حقیقی، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروی نماید (... و ان تطیعُواللّه و رسوله... ان اللّه غفور رحیم) و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتی ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث میخوانیم: (الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل) ایمان عبارت است از باور قلبی و عملی به آن (اصول کافی، ج 2، ص 24)
بنابر این بر ماست که برای فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: الف) در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطری خویش به آوردن ایمان و انجام کارهای شایسته. و معلوم میشود که راههای کسب علم از درون انسان شروع میشود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسی).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگی انسان (معادشناسی).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهمالسلام)
ب) حرکت عملی؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضی عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف میتوانیم به دست آوریم: (والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ...)؛ (نساء، آیهی 57 و 122)
ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنی از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا میدارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقی وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتی میتواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتی آگاهی و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله برای تشخیص کار (خوب) از کار (بد) تا آن چه که عقل میفهمد از عقل، و آن چه را نمیفهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کاری را باید انجام دهیم و چه کاری را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح میشود.
نکتهی دیگر در سیر عملی آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشی اساسی دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایستهتر میشود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودی تحقق مییابد.(والذین اهتَدوا زادهُم هُدی) کسانی که هدایت الهی را بپذیرند خداوند هدایت آنها را زیادتر میکند (محمد، آیهی 17) نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود میبایست ارتباطی تنگاتنگ با عالمان دینی داشته باشد تا با استفاده از سیره علمی و عملی ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیبها و شبهات برکنار و مصون باشد.
دستورالعمل تقویت ایمان :
الف) کوچک نشمردن هیچ گناهی هرچند به نظر صغیره باشد،
ب ) عزم جدی و آهنین بر ترک معصیت و مراقبت جدی و دائمی نسبت به تمام افعال خود،
ج ) شرط نمودن با خدا مبنی بر ترک معصیت و همچنین از او استعانت جستن،
د ) هر گاه فکر گناه و وسوسه آن به ذهن آمد بلافاصله آن را از لوح ذهن خارج کردن و توجه خود رابه خدا و امور شریفه مشغول داشتن. جدیت و موفقیت در این امر پیروزی بزرگی است و در واقع دفع دشمن شیطان نفس از همان خاکریز اول است. قرآن مجید در وصف پارسایان میفرماید: (ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون ؛ پرهیزگاران چون گرفتار وسوسه شیطان شوند هماندم متذکر (یاد خدا) شده وبصیرت یابند)، (اعراف، آیه 201)،
ه ) مطالعه و تفکر پیرامون عواقب سوء و وخیم گناه. در این رابطه مطالعه کتب پیرامون معاد بسیار نافع و لازم است،
و ) خود را همواره در محضر حق تعالی دانستن و او را به یقین در همه حال مراقب و بینای به افعال خود نگریستن،
ز ) استمداد از خداوند و دعا و نیایش که فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هیچ کدام به فضیلت و تزکیه روی نمیآوردید (و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا..).،
ح ) جایگزین سازی اعمال و عادات نیکو؛ مانند شرکت دائمی در نماز جماعت، نماز شب، زیارت اهل قبور و دعا.
(ان الحسنات یذهبن السیئات؛ خوبیها سرانجام میدان را بر بدیها تنگ خواهد کرد و آنها را از بین خواهد برد)
ط ) توجه به چهره کریه و زشت واقعی سیئات،
ی ) برای ترک معاصی لازم است دربسیاری از موارد انسان از مکروهات و چه بسا از برخی مباحات نیز چشم پوشد تا او را به انجام زشتی ها نزدیک نسازند،
ک ) در حد ممکن دوری جستن از مکانها و شرایطی که آدمی را به گناه ترغیب مینماید،
ل ) تقویت اراده،
م ) محاسبه نفس همه روزه و در صورت رخداد خطا خود را محاکمه و توبیخ نمودن و بلافاصله استغفار کردن،
ن ) مطالعه پیرامون زندگی پارسایان و زاهدان و مطالعه کتب اخلاقی و ... .
رعایت نکات زیر نیز شما را در این مسیر تعالی یاری خواهد کرد، ان شاءالله:
- انجام یک سری مستحبات؛ مثلا همیشه با وضو بودن و زبان را به ذکر مخصوصا (لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم) عادت دادن.
- سعی و کوشش در انجام وظایف و واجبات دینی،
- خواندن نماز با حضور قلب و در اول وقت،
- گرفتن روزه مستحبی به ویژه دوشنبه و پنجشنبه هر هفته،
- تلاوت قرآن بویژه بعد از نماز صبح،
- تأمل و اندیشه در آیات قرآن،
- حتی المقدور سعی در خواندن نماز شب،
- از تنهایی دوری گزینید.
- سحر خیزی،
- تنظیم برنامه برای تمام شبانه روز و پر کردن اوقات فراغت با برنامههای صحیح و سودمند،
- شرکت در ورزشهای فردی و دسته جمعی،
- شرکت در فعالیتهای مذهبی و اجتماعی،
- به صله رحم و ارتباطات اجتماعی بسیار بپردازید و به نزدیکان و اقوام خود بیش از پیش اظهار علاقه و محبت نمایید.
- پرهیز از نگاه نامشروع، امام صادق(ع) فرمود: (نگاه پس از نگاه، در دل بیننده شهوت را میانگیزاند)، (وسائلالشیعه ، ج 14 ، ص 138) و باز فرمود: (نگاه، تیری از تیرهای شیطان است، چه بسا نگاهی که اندوههای دراز در پی دارد)، (وسائلالشیعه ، ج 14 ، ص 139).
- عدم معاشرت و دوستی با افراد منحرف و فاسد،
- انتخاب دوستان مؤمن و سالم،
- به یاد خدا بودن در همه اوقات،
- از پرخوری و نیز از خوردن غذاهای چرب و پرانرژی و تحریک کننده پرهیز کنید،
- کنترل افکار و نیندیشیدن به صحنههای شهوتانگیز،
- از مشاهده صحنههای مهیج و تحریک کننده دوری کنید،
- برنامه منظم مطالعاتی برای خود قرار دهید و سعی کنید فرصتهای خود را با تفکر و مطالعه مناسب پر کنید،
همواره خود را نصیحت نموده و بر نفس خویش بانگ زنید: (ای بیچاره! تا کی گرفتار هوای نفس باشی و سرمایه گران مایه عمر را تباه سازی و به معصیت رب الارباب پردازی؟ چرا برای اندک لذتی پوچ و گذرا خود را گرفتار دوزخ ابدی سازی؟ اگر لحظهای دیگر فرشته مرگ تو را در رسد و جانت به حلقوم رساند، با چه وضعی به دیار برزخ رهسپار میشوی؟ نه!نه! هرگز! باید عزمی قاطع و استوار داشته باشم و با استمداد از خدای سبحان و پروردگار رحیم و مهربان - که با این همه معصیت باز هم مرا مشمول الطاف خود ساخته - پیمان بندم و سربه بندگی او سپارم و زنجیر شیطان نفس بگسلم. این بار باید چنان ابلیس لعین را از خود دورر سازم که دیگر در من وسوسه نکند و با دست خالی از من روی برتابد!) با خود بگو:
با تبر بردار و مردانه بزن
تو علی وار این در خیبر بکن
تقویت ایمان و اعتقاد قلبی و عشق الهی برآیند تقوا و پرهیزگاری است. هم چنان که در بهاران نهال ناخشکیده شکوفه میزند تقوای الهی، انجام واجبات، ترک محرمات و تهذیب نفس نیز بوستان دل را خرم و سرسبز نگه میدارد و جوانه عشق الهی را در آن شکوفا میسازد. بنابراین در گام اول باید بر انجام واجبات و ترک گناهان استواری نمود و در گام دوم به پالودن نفس از رذایل و آراستن به فضایل پرداخت و حب دنیا و تعلقات دنیوی را از ژرفای ضمیر بیرون راند آن گاه دل کانون عشق خدا میشود و با اخراج شیطان نفسانیت و دنیاپرستی که خانه دل را غصب نموده صاحب خانه در آن لانه میگزیند.
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )