حدیث ثقلین که به تواتر یا سند قطعی ثابت شده (کتاب الله و عترتی ، اهلبیتی ) است ) ولی حدیث ثقلین گونه‌ای دیگر نیز روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود : من دو چیز در میان شما گذاشتم اگر به آن متمسک شوید گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و سنت من. و آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا آنکه درکنار حوض کوثر بر من وارد شوند) و تعریف ثقلین به عنوان ترکه پیامبر اکرم (ص) به قرآن و سنت با تعریف آن به قرآن و عترت تنافی دارد. و چون ثقلین تثنیه است و اگر هر دو متن نمی تواند صحیح باشد ترکۀ حضرت سه چیز می شود قرآن ، عترت ، و سنت . پس این دو حدیث در ثقل دوم متعارض هستند و حدیث اول که حجت شیعه است از اعتبار ساقط می‌شود . اتفاقا آنچه در محافل دینی و بیان و قلم اهل سنت از حدیث ثقلین شایع است همین متن دوم است. و متن اول بیان نمی شود بلکه فراموش شده است !
حدیث ثقلین که به تواتر یا سند قطعی ثابت شده (کتاب الله و عترتی ، اهلبیتی ) است ) ولی حدیث ثقلین گونه‌ای دیگر نیز روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود : من دو چیز در میان شما گذاشتم اگر به آن متمسک شوید گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و سنت من. و آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا آنکه درکنار حوض کوثر بر من وارد شوند) و تعریف ثقلین به عنوان ترکه پیامبر اکرم (ص) به قرآن و سنت با تعریف آن به قرآن و عترت تنافی دارد. و چون ثقلین تثنیه است و اگر هر دو متن نمی تواند صحیح باشد ترکۀ حضرت سه چیز می شود قرآن ، عترت ، و سنت . پس این دو حدیث در ثقل دوم متعارض هستند و حدیث اول که حجت شیعه است از اعتبار ساقط می‌شود . اتفاقا آنچه در محافل دینی و بیان و قلم اهل سنت از حدیث ثقلین شایع است همین متن دوم است. و متن اول بیان نمی شود بلکه فراموش شده است ! پیش از پاسخ لازم است بدانیم بعضی از وحدت گرایان گفته‌اند : بین این دو حدیث تنافی وجود ندارد، زیرا اختلافی در میان امت در وجوب التزام به سنت نیست. با این توضیح که مضمون حدیث اول آنست که سنت را از عترت نه دیگران ، باید گرفت. به همین جهت متقی هندی در کنز العمال هر دو متن حدیث ثقلین (عترتی و سنتی) را تحت عنوان (الاعتصام بالکتاب والسنه) آورده است . [1] ولی این نظر صحیح نیست زیرا همان گونه که گفتیم لازمه صحت روایت دوم آنست که پیامبر اکرم سه ترکه را به عنوان خلیفه و ترکۀ خود باقی گذاشته باشد. و این با تثنیه ثقلین در حدیث منافات دارد. پس از این توضیح در پاسخ اشکال می گوییم : اولاً: روشن است که حدیث اول (کتاب الله و عترتی) حدیث متواتر و لا اقل مشهور مستفیض قطعی است و قابل قیاس و معارضه نیست با حدیثی که در هیچ یک از صحاح سته نیامده و در کتب دیگر به صورت مرسل یا یه سند ضعیف نقل شده و انگیزه های سیاسی از طرف خلفا برای جعل آن بود. ثانیاا ً: اگر سرگذشت غم‌انگیزی که تدوین و نقل سنت شریفه را بدانیم که چگونه از ابتدا مورد بی‌مهری خلفا قرار گرفته و با شعار (حسبنا کتاب الله) از نقل آن جلوگیری و صحابه را پرهیز می‌دادند به ویژه مناقب و فضائل أهل‌بیت ممنوع بود، و بر عکس راویان را بر جعل روایات مخالف آن تشویق می‌نمودند ،آنگاه به مدت صد سال از تدوین آن جلوگیری نمودند. اگر حدیث دوم (کتاب الله وسنتی) صحیح و سنت این همه مهم باشد چرا عمر در لحظات آخر عمر پیامبر با گفتن حسبنا کتاب الله از نوشتن سنت (حدیث) جلوگیری کرد؟ و آنچه سنت مکتوب از پیامبر بر جای ماند،چرا ابوبکر آنرا آتش زد ؟ بلکه ابوبکر بالای منبر از نقل شفاهی سنت آن حضرت منع کرد و گفت : لا تحدثوا من رسول الله شیئاً . از پیامبر چیزی نقل نکنید هرگاه مسئله‌ای از شما پرسیدند بگوئید قرآن برای ما کافی است! حلال آنرا حلال بشمارید و حرام آنرا حرام بشمارید! [2] و چرا به مدت صد سال خلفای اولیه از نوشتن این یادگار گران سنگ پیامبر جلوگیری کردند؟ بلکه بسیاری از علمای أهل‌سنت این منع تدوین را به پیامبر نسبت دادند؟ آیا معقول است پیامبر سنتش را به عنوان یادگار واجب‌الاتباع خود معرفی نماید ولی از ضبط و تدوین آن جلوگیری نماید تا صحابه و تابعین او مجبور باشند بر اثر نبودن نص نبوی در مسائل به قیاس و استحسان و مصالح مرسله و سد ذرایع پناه برند؟ آیا با وجود حدیث (کتاب الله و سنتی) جلوگیری از تدوین سنت رسول سفیهانه نیست ؟ ثالثاً: سنت نیاز به حافظ و مفسر دارد زیرا همانگونه که قرآن دارای ناسخ و منسوخ ، محکم و متشابه وخاص وعام است، حدیث نیز همین مشخصات را به اضافه عدم ضبط و اختلاف در نقل و نقلهای دروغ دارد. بلکه روایات دروغ به اعتراف محدثان بزرگ بیش از احادیث صحیحه بود ولی قرآن دست نخورده و صحیح به دست ما رسیده، اختلاف تنها در تفسیر آن آنست. با این حال قرآن نیازمند مفسرانی است که مانع اختلاف بوده و همه امت آنان را بپذیرند و تفسیر آنان حجت باشد و آن مفسران طبق حدیث ثقلین أهل‌بیت آن حضرت هستند. بلکه سنت بیش از قرآن نیازمند حافظ و مفسر است تا مرجع امت در اصل سنت و تفسیر آن باشد. زیرا قران و سنت صامت مانع اختلاف امت نیست و نیازمند یادگار دیگر یعنی أهل‌بیت هستیم رابعاً: حدیث دوم (کتاب الله وسنتی) با معیارهای رجالی أهل‌سنت هم ضعیف و بی‌اعتبار است .زیرا این حدیث از سه نفر از صحابه یعنی ابن عباس و ابو هریره و ابو سعید خدری و در چهار مصدر اولیۀ حدیثی یعنی موطأ مالک ، مستدرک حاکم، تمهید ابن عبدالبر و سنن بیهقی آمده است. و دیگران از این چهار نفر نقل کرده‌اند. و چون این حدیث موافق سیاست و مذهب حاکم است ، فراوان در کتب و خطبه‌ها تکرار می شود، تا سفارش اصلی پیامبر اکرم تحت الشعاع و فراموش شود. اینک به بررسی سند این احادیث به ترتیب تاریخ تدوین آن می‌پردازیم . اول موطأ مالک بن انس(م179) است که بصورت مرسل و بدون سند می‌گوید: انه بلغه ان رسول الله قال ترکت فیکم امرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله و سنته نبیه . به او خبر رسیده است که پیامبر فرمود : در میان شما دو چیز گذاشتم که تا وقتی به آن چنگ زنید گمراه نمی‌شوید کتاب خدا و سنت پیامبرش[3]. این روایت چون سند ندارد اعتباری ندارد چنانکه ابن هشام (م218) نیز در سیره خود این حدیث را ضمن خطبه حجة الوداع بدون سند نقل کرده است[4] .این قدیمی‌ترین مدرک این روایت است . دوم : حاکم نیشابوری (م405) است که از ابوبکر احمد بن اسحاق فقیه از عباس بن فضل اسقاطی از اسماعیل بن ابی‌اویس. (سند دیگر) اسماعیل بن محمد بن فضل شعرانی از جدش از ابن ابی‌اویس از پدرش (ابی‌اویس) از ثور بن زید دیلی از عکرمه از ابن عباس روایت کرده که می‌گوید پیامبر اکرم(ص): در حجة الوداع خطبه خواند و از جمله فرمود : یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم ما إن اعتصتم به فلن تضلوا أبداً کتاب الله و سنه نبیه... پیامبراکرم فرمود : ای مردم در میان شما چیزی را باقی گذاشتم که اگر به آن عصمت جوئید و به آن پناه ببرید هرگز گمراه نمی‌شوید کتاب خدا و سنت پیامبر . حاکم می‌گوید : راویان این حدیث غیر از ابن ابی‌اویس مورد اتفاق هستند. ولی دستور اعتصام و تمسک به سنت در این حدیث امری غریب و نادر است تنها یک شاهد از حدیث ابی‌هریره دارد به این سند: ابوبکر بن اسحاق فقیه از محمد بن عیسی بن سکن واسطی از داود بن عمر الضبی از صالح بن موسی الطلحی از عبدالعزیز بن رفیع از ابی‌صالح از ابی‌هریره رضی الله عنه که گفت : قال رسول الله انی قد ترکت فیکم شیئین لن تضلوا بعدهما کتاب الله و سنتی ولن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض. [5] ولی حاکم هیچ یک از دو روایت را صحیح ندانسته بلکه مضمون آنرا به جهت معرفی سنت به عنوان ثقل دوم غریب ونادر دانسته است چنانکه سند هر دو روایت او ضعیف است، زیرا در سند اولی اسماعیل بن ابی‌اویس و پدرش وجود دارند، چنانکه حاکم اشاره می‌کند، هم پسر و هم پدر، توثیق نشده‌اند. بلکه متهم به کذب و جعل حدیث هستند. حافظ مزی درباره آنان از یحیی بن معین (از علمای بزرگ رجال اول قرن سوم است) نقل می‌کند ابواویس و فرزند او اسماعیل ضعیف هستند ،آنان حدیث را سرقت می‌کردند !و درباره فرزندش گفته است در حدیث نمی‌توان به اواعتماد کرد. نسائی (محدث بزرگ‌ قرن چهارم و صاحب یکی از صحاح سته) می‌گوید: او ضعیف است و موثق نیست و باید حدیث او را ترک کرد . ابن عدی ( از علمای رجال قرن چهارم أهل سنت) می‌گوید: ابن ابی‌اویس از دائی خود احادیث غریبی (نادر و شاذ) نقل می‌کند، که هیچ‌کس آنرا نمی‌پذیرد. [6] ابن حجر در مقدمه فتح الباری می‌گوید: هرگز با حدیث ابن ابی‌اویس نمی‌توان استدلال نمود به خاطر آنکه نسائی او را تضعیف کرده است . ابوحاتم رازی درباره‌اش می‌گوید: حدیث ابو اویس شنیده می‌شود ولی به آن احتجاج نمی‌شود و حدیث او قوی و محکم نیست .و هم او از ابن معین نقل می‌کند: که ابو اویس مورد اعتماد نیست و روایتی که این دو نفر (پدر و پسر ) در آن باشند صحیح نخواهد بود، بلکه مخالف روایات صحیحه است [7] . و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب درباره اسماعیل و پدرش ابو اویس می‌گوید: هر دو ضعیف و سارق حدیث هستند. و از کتاب ضعفاء دولابی نقل می‌کند: اسماعیل بن ابی‌اویس کذاب است و از عقیلی در کتاب ضعفاء او نقل می‌کند: او دو پول نمی‌ارزد!! و از سلمه بن شعیب نقل شده که خود از اسماعیل بن ابی‌اویس شنیدم که می‌گفت: هرگاه می‌دیدم أهل مدینه در مسئله‌ای اختلاف پیدا می­کردند من در آن مورد حدیثی جعل می‌کردم! [8] همه اینها شاهد بر آنست که این حدیث ساخته و بافتۀ اسماعیل بن ابی‌اویس است که وقتی دید حدیث ثقلین، کتاب الله و عترتی به مذاق خلفا خوش نمی‌آید ،آنرا به صورت دلخواه آنان تحریف کرد، از بررسی بقیه رجال سند خودداری می‌کنیم . اما روایت دومی که حاکم آنرا از ابوهریره به عنوان شاهد آورده در سند آن - غیر از ابوهریره که رفاقت او با معاویه مشهور است- (صالح بن موسی الطلحی)است که ضعف او مورد اتفاق رجالیون عامه به شرح زیر است : [9] حافظ مزی می‌گوید : یحیی بن معین می‌گوید : صالح بن موسی قابل اعتماد نیست. ابوحاتم رازی می‌گوید : حدیث او ضعیف و منکر است او بسیاری از احادیث منکر را از افراد موثق (به دروغ) نقل می‌کند. نسائی درباره‌اش گفته: احادیث صالح بن موسی نوشته نمی‌شود و جای دیگر می‌گوید حدیث او متروک است . ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب می‌گوید : ابن حبان گفته، صالح بن موسی به افراد موثق مطالبی نسبت می‌دهد که شبیه سخنان آنان نیست ،پس حدیث او حجت نیست . ابن معین گفته است :صالح و اسحاق فرزندان موسی ارزشی ندارند و حدیث آنان نوشته نمی‌شود. ابن ابی‌حاتم از پدرش نقل کرده او جداً ضعیف الحدیث است و احادیث منکره زیادی از افراد موثق نقل کرده است. بخاری گفته است: او منکر الحدیث است. نسائی گفته او ضعیف است و حدیث او نوشته نمی‌شود. عبدالله بن احمد بن حنبل می‌گوید از پدرم درباره او پرسیدم؟ گفت نمیدانم چه بگویم ؟ گویا پدرم او را نمی‌پسندید . ابو نعیم می‌گوید: او متروک است و روایات منکره نقل می‌کند . [10]. جالب آنست که ذهبی پس نقل همین حدیث (وسنتی) از صالح بن موسی می‌گوید : این یکی از احادیث غیر قابل تأیید اوست[11] . عقیلی گفته: هیچ یک از احادیث او پیروی نمی‌شود و این حدیث در شرح حال عبدالله بن داهر حدیث منکر شمرد.[12] پس روایت دوم حاکم هم ضعیف و بی اعتباراست ،بلکه قرائن جعل در آن هویداست و در نقل دیگر صالح بن موسی از ابو هریره به جای( سنتی ، نسبی) آورده که به معنای خویشاوندان نسبی حضرت هستند و منظور همان عترت و أهل‌بیت است .و با این نقل مکر جاعلان خنثی شده و نا خود آگاه حق بر زبانشان جاری گشته است . [13] یعنی او ابتدا عترتی را تبدیل به (نسبی ) کرد ، ولی وقتی دید این تغییر مطلوب خلفا را تامین نمی کند آنرا به سنتی تحریف نمود. سوم :یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463 ه ) است او در کتاب (التمهید) که برای سند یابی روایات مرسل موطأ مالک نوشته است ، این روایت را از عبدالرحمن بن یحیی از احمد بن سعید از محمد بن ابراهیم الدبیلی از علی بن زید العرائضی از حنین از کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف از پدرش و او از جدش از پیامبر اکرم چنین نقل می‌کند : ترکت فیکم امرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله وسنه نبیه. [14] در این سند نیز (کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف ) است که از ضعفا و کذابین است . ابن حبان درباره او می‌گوید : او یکی از کذابین و دروغ‌گوهاست، کثیر بن عبدالله از پدرش و جدش کتاب حدیثی را نقل می‌کند که اساسش مجعول ودروغ و نقل آن جز به عنوان تعجب و نقد. حرام است، [15] ابن حجر عسقلانی می‌گوید : ابوطالب به نقل از احمد درباره او می‌گوید : او منکر الحدیث و بی‌ارزش است. عبدالله بن احمد می‌گوید : احمد بن حنبل روی احادیث کثیر بن عبدالله خط کشیده و از آن چیزی نقل نکرد . به همین جهت احمد حدیث( کتاب الله و سنتی) را نقل نکرد . و از طرفی گفته است هر حدیثی که در کتاب مسند من نباشد اعتبار ندارد. شافعی گفته: (کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف ) از ارکان کذب است . دوری ،از ابن معین نقل کرده که می‌گوید: جد او (عوف) از صحابه بود ولی خود او ضعیف است و جای دیگر گفته: لیس بشی، یعنی او ارزشی ندارد . ابو داود نیز او را از کذابین شمرده است. ابوحاتم می‌گوید: از ابو زرعه درباره کثیر پرسیدم گفت، او واهی الحدیث است ،نقل حدیث او سست و بی‌اساس است . بلکه خود ابن عبدالبر گفته : او ضعیف است، و علما بر ضعف او اجماع دارند. [16] با این توصیف چگونه می‌توان بر روایت او اعتماد نمود .البته این روایت همان روایت مرسل موطأ است که ابن عبدالبر برای آن این سند ضعیف را پیدا نموده است . ابن عبدالبر در کتاب (الماع)سند دیگری برای این حدیث نقل کرده که در آن افرادی چون شعیب بن ابراهیم از سیف بن عمر از ابان ابن اسحاق ازدی از صباح بن محمد از أبی حازم از ابو سعید خدری وجود دارند. و بیشتر آنان ضعیف هستند ولی دروغگوئی سیف بن عمر داستان سرا ، مورد اتفاق همه علمای اسلام است. [17] وظاهراً همین سند هست که قاضی عیاض (م544 ه) با سلسله سند خود از شعیب بن ابراهیم از سیف بن عمر از ابان بن اسحاق اسدی از صباح بن محمد از ابی حازم از ابی‌سعیدی خدری از پیامبر اکرم چنین نقل کرد : ایها الناس انی ترکت فیکم الثقلین کتاب الله و سنتی فلا تفسدوه [18] ... پس این روایت مستقلی نیست. البته این حدیث امر به تمسک ثقلین نمی‌کند، بلکه تنها می‌فرماید: این امانت گران مرا فاسد نکنید. این سند هم مشتمل بر کذابین و ضعفائی هست که در راس آن سیف بن عمر کذاب افسانه سرای مشهوراست ،که محقق بزرگ علامه عسگری کذب او را در کتاب ارزشمند خود (صد و پنجاه صحابی ساختگی) و (عبدالله بن سباء افسانه یا حقیقت) ثابت کرده است. چهارم ابوبکر بیهقی (458ه) است که می‌گوید : خبر داد به ما ابوعبدالله حافظ از اسماعیل بن محمد بن فضل شعرانی از جدش از ابن ابی‌اویس از پدرش از ثور بن زید الدیلی از عکرمه از ابن عباس رضی الله عنهما می‌گوید : پیامبر اکرم خطبه‌ای در حجة الوداع خواند که در ضمن آن فرمود : و انی قد ترکت فیکم ما إن اعتصمتم به فلن تضلوا أبدا کتاب الله و سنة نبیه . این روایت از نظر سند و متن شبیه روایت اول مستدرک حاکم بوده و در سند آن ابن ابی‌اویس است چنانکه گذشت علما و رجالیون أهل‌سنت بر ضعف و کذب او و پدرش اتفاق نظر داشتند . روایت دوم ایشان هم باسندی مشتمل بر صالح بن موسی الطلحی از عبدالعزیز بن رفیع از ابی‌صالح از ابی‌هریره است [19] که ما شخصیت کذاب (صالح بن موسی) را به خوبی معرفی کردیم .علاوه بر وجود عکرمه در سند که از خوارج و أهل بدعت است و روایت أهل بدعت در صورتی که مؤیّد بدعت او باشد اعتبار ندارد. [20] از این رو استاد حسن سقاف می گوید : حدیث کتاب الله و سنتی ، حدیث مجعول است چنانکه در کتاب ( صحیح صلاه النبی) آنرا توضیح دادیم [21] و ابو الفضل حسن بن محمد صغانی( 650 ه) می گوید : یکی از احادیث موضوعه این حدیث است: ذرونی ما ترکتکم وإنی ترکتکم علی المحجة البیضاء النقیة لیلها کنهارها إن تمسکم بها لن تضلوا بعدی کتاب الله و عترتی و اتباع أصحابی و سنتی.[22] پس روشن می‌شود که حدیث دوم ساخته و پرداخته اصحاب قدرت برای خاموش کردن آفتاب درخشنده حدیث ثقلین است تا با ایجاد لفظ (سنتی بجای عترتی) در آن تردید و آنرا بی‌فروغ کنند. پاورقی:‌ [1] - الاصول العامه للفقه المقارن / 171 سید محمد تقی حکیم. [2] - تذکره الحفاظ ذهبی ج 1 ص 33 . [3] - الموطأ بشرح السیوطی ج 2 / 208. [4] - سیره ابن هشام 1 / 92. [5] - المستدرک علی الصحیحین 1/93. [6] - تهذیب الکمال حافظ مزی 3/127 . [7] - الجرج والتعدیل ابو حاتم رازی 5 / 92. [8] - تهذیب التهذیب ابن حجر 1/ 271. [9] - مجمع الزوائد 9/ 256 ح 14958. [10] - تهذیب التهذیب 4/354. [11] - میزان الاعتدال ذهبی 2 / 302. [12] - الضعقاء ، عقیلی ج2 ص251 ر 804. [13] - مجمع الزوائد ج /9 ص 256 ح 14958 و احیاء المیت ص 24 ح 22 ومسند بزار باب مناقب أهل البیت . [14] - التمهید لما فی الموطا من المعانی و الاسانید جزء 24 / 331 ابو عمر یوسف بن عبدالله عبرالبرّ (م 463) نشر وزارت اوقاف مغرب 1387ق. [15] - المجروحین ابن حبان 2/221. [16] - تهذیب التهذیب ابن حجر ج 8 / 423 ط هند . [17] - لسان المیزان 2 / 145 تهذیب التهذیب 1/81 و 4/258. [18] - الاسماع الی معرفة اصول الروایة وتقیید السماع ج1 / 9 قاضی عیاض بن موسی الیحصبی. [19] - السنن الکبری بیهقی، ج10/114 ابو بکر احمد بن حسین بیهقی (م 458). [20] - مختصر تاریخ دمشق جزء 5 / 319 و الطبقات الکبری ابو ابن عاصم 5/ 293. [21] - صحیح شرح العقیده الصحاویه / 178 حسن بن علی السقاف. [22] - الموضوعات ، الصغانی ج 1 /36
عنوان سوال:

حدیث ثقلین که به تواتر یا سند قطعی ثابت شده (کتاب الله و عترتی ، اهلبیتی ) است ) ولی حدیث ثقلین گونه‌ای دیگر نیز روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود : من دو چیز در میان شما گذاشتم اگر به آن متمسک شوید گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و سنت من. و آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا آنکه درکنار حوض کوثر بر من وارد شوند) و تعریف ثقلین به عنوان ترکه پیامبر اکرم (ص) به قرآن و سنت با تعریف آن به قرآن و عترت تنافی دارد. و چون ثقلین تثنیه است و اگر هر دو متن نمی تواند صحیح باشد ترکۀ حضرت سه چیز می شود قرآن ، عترت ، و سنت . پس این دو حدیث در ثقل دوم متعارض هستند و حدیث اول که حجت شیعه است از اعتبار ساقط می‌شود . اتفاقا آنچه در محافل دینی و بیان و قلم اهل سنت از حدیث ثقلین شایع است همین متن دوم است. و متن اول بیان نمی شود بلکه فراموش شده است !


پاسخ:

حدیث ثقلین که به تواتر یا سند قطعی ثابت شده (کتاب الله و عترتی ، اهلبیتی ) است ) ولی حدیث ثقلین گونه‌ای دیگر نیز روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود : من دو چیز در میان شما گذاشتم اگر به آن متمسک شوید گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و سنت من. و آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا آنکه درکنار حوض کوثر بر من وارد شوند) و تعریف ثقلین به عنوان ترکه پیامبر اکرم (ص) به قرآن و سنت با تعریف آن به قرآن و عترت تنافی دارد. و چون ثقلین تثنیه است و اگر هر دو متن نمی تواند صحیح باشد ترکۀ حضرت سه چیز می شود قرآن ، عترت ، و سنت . پس این دو حدیث در ثقل دوم متعارض هستند و حدیث اول که حجت شیعه است از اعتبار ساقط می‌شود . اتفاقا آنچه در محافل دینی و بیان و قلم اهل سنت از حدیث ثقلین شایع است همین متن دوم است. و متن اول بیان نمی شود بلکه فراموش شده است !

پیش از پاسخ لازم است بدانیم بعضی از وحدت گرایان گفته‌اند : بین این دو حدیث تنافی وجود ندارد، زیرا اختلافی در میان امت در وجوب التزام به سنت نیست. با این توضیح که مضمون حدیث اول آنست که سنت را از عترت نه دیگران ، باید گرفت.

به همین جهت متقی هندی در کنز العمال هر دو متن حدیث ثقلین (عترتی و سنتی) را تحت عنوان (الاعتصام بالکتاب والسنه) آورده است . [1]

ولی این نظر صحیح نیست زیرا همان گونه که گفتیم لازمه صحت روایت دوم آنست که پیامبر اکرم سه ترکه را به عنوان خلیفه و ترکۀ خود باقی گذاشته باشد. و این با تثنیه ثقلین در حدیث منافات دارد.

پس از این توضیح در پاسخ اشکال می گوییم :

اولاً: روشن است که حدیث اول (کتاب الله و عترتی) حدیث متواتر و لا اقل مشهور مستفیض قطعی است و قابل قیاس و معارضه نیست با حدیثی که در هیچ یک از صحاح سته نیامده و در کتب دیگر به صورت مرسل یا یه سند ضعیف نقل شده و انگیزه های سیاسی از طرف خلفا برای جعل آن بود.

ثانیاا ً: اگر سرگذشت غم‌انگیزی که تدوین و نقل سنت شریفه را بدانیم که چگونه از ابتدا مورد بی‌مهری خلفا قرار گرفته و با شعار (حسبنا کتاب الله) از نقل آن جلوگیری و صحابه را پرهیز می‌دادند به ویژه مناقب و فضائل أهل‌بیت ممنوع بود، و بر عکس راویان را بر جعل روایات مخالف آن تشویق می‌نمودند ،آنگاه به مدت صد سال از تدوین آن جلوگیری نمودند.

اگر حدیث دوم (کتاب الله وسنتی) صحیح و سنت این همه مهم باشد چرا عمر در لحظات آخر عمر پیامبر با گفتن حسبنا کتاب الله از نوشتن سنت (حدیث) جلوگیری کرد؟ و آنچه سنت مکتوب از پیامبر بر جای ماند،چرا ابوبکر آنرا آتش زد ؟

بلکه ابوبکر بالای منبر از نقل شفاهی سنت آن حضرت منع کرد و گفت : لا تحدثوا من رسول الله شیئاً .

از پیامبر چیزی نقل نکنید هرگاه مسئله‌ای از شما پرسیدند بگوئید قرآن برای ما کافی است! حلال آنرا حلال بشمارید و حرام آنرا حرام بشمارید! [2]

و چرا به مدت صد سال خلفای اولیه از نوشتن این یادگار گران سنگ پیامبر جلوگیری کردند؟ بلکه بسیاری از علمای أهل‌سنت این منع تدوین را به پیامبر نسبت دادند؟

آیا معقول است پیامبر سنتش را به عنوان یادگار واجب‌الاتباع خود معرفی نماید ولی از ضبط و تدوین آن جلوگیری نماید تا صحابه و تابعین او مجبور باشند بر اثر نبودن نص نبوی در مسائل به قیاس و استحسان و مصالح مرسله و سد ذرایع پناه برند؟

آیا با وجود حدیث (کتاب الله و سنتی) جلوگیری از تدوین سنت رسول سفیهانه نیست ؟

ثالثاً: سنت نیاز به حافظ و مفسر دارد زیرا همانگونه که قرآن دارای ناسخ و منسوخ ، محکم و متشابه وخاص وعام است، حدیث نیز همین مشخصات را به اضافه عدم ضبط و اختلاف در نقل و نقلهای دروغ دارد. بلکه روایات دروغ به اعتراف محدثان بزرگ بیش از احادیث صحیحه بود ولی قرآن دست نخورده و صحیح به دست ما رسیده، اختلاف تنها در تفسیر آن آنست. با این حال قرآن نیازمند مفسرانی است که مانع اختلاف بوده و همه امت آنان را بپذیرند و تفسیر آنان حجت باشد و آن مفسران طبق حدیث ثقلین أهل‌بیت آن حضرت هستند.

بلکه سنت بیش از قرآن نیازمند حافظ و مفسر است تا مرجع امت در اصل سنت و تفسیر آن باشد. زیرا قران و سنت صامت مانع اختلاف امت نیست و نیازمند یادگار دیگر یعنی أهل‌بیت هستیم

رابعاً: حدیث دوم (کتاب الله وسنتی) با معیارهای رجالی أهل‌سنت هم ضعیف و بی‌اعتبار است .زیرا این حدیث از سه نفر از صحابه یعنی ابن عباس و ابو هریره و ابو سعید خدری و در چهار مصدر اولیۀ حدیثی یعنی موطأ مالک ، مستدرک حاکم، تمهید ابن عبدالبر و سنن بیهقی آمده است. و دیگران از این چهار نفر نقل کرده‌اند.

و چون این حدیث موافق سیاست و مذهب حاکم است ، فراوان در کتب و خطبه‌ها تکرار می شود، تا سفارش اصلی پیامبر اکرم تحت الشعاع و فراموش شود. اینک به بررسی سند این احادیث به ترتیب تاریخ تدوین آن می‌پردازیم .

اول موطأ مالک بن انس(م179) است که بصورت مرسل و بدون سند می‌گوید: انه بلغه ان رسول الله قال ترکت فیکم امرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله و سنته نبیه . به او خبر رسیده است که پیامبر فرمود : در میان شما دو چیز گذاشتم که تا وقتی به آن چنگ زنید گمراه نمی‌شوید کتاب خدا و سنت پیامبرش[3].

این روایت چون سند ندارد اعتباری ندارد چنانکه ابن هشام (م218) نیز در سیره خود این حدیث را ضمن خطبه حجة الوداع بدون سند نقل کرده است[4] .این قدیمی‌ترین مدرک این روایت است .

دوم : حاکم نیشابوری (م405) است که از ابوبکر احمد بن اسحاق فقیه از عباس بن فضل اسقاطی از اسماعیل بن ابی‌اویس.

(سند دیگر) اسماعیل بن محمد بن فضل شعرانی از جدش از ابن ابی‌اویس از پدرش (ابی‌اویس) از ثور بن زید دیلی از عکرمه از ابن عباس روایت کرده که می‌گوید پیامبر اکرم(ص): در حجة الوداع خطبه خواند و از جمله فرمود : یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم ما إن اعتصتم به فلن تضلوا أبداً کتاب الله و سنه نبیه...

پیامبراکرم فرمود : ای مردم در میان شما چیزی را باقی گذاشتم که اگر به آن عصمت جوئید و به آن پناه ببرید هرگز گمراه نمی‌شوید کتاب خدا و سنت پیامبر .

حاکم می‌گوید : راویان این حدیث غیر از ابن ابی‌اویس مورد اتفاق هستند. ولی دستور اعتصام و تمسک به سنت در این حدیث امری غریب و نادر است تنها یک شاهد از حدیث ابی‌هریره دارد به این سند:

ابوبکر بن اسحاق فقیه از محمد بن عیسی بن سکن واسطی از داود بن عمر الضبی از صالح بن موسی الطلحی از عبدالعزیز بن رفیع از ابی‌صالح از ابی‌هریره رضی الله عنه که گفت : قال رسول الله انی قد ترکت فیکم شیئین لن تضلوا بعدهما کتاب الله و سنتی ولن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض. [5]

ولی حاکم هیچ یک از دو روایت را صحیح ندانسته بلکه مضمون آنرا به جهت معرفی سنت به عنوان ثقل دوم غریب ونادر دانسته است چنانکه سند هر دو روایت او ضعیف است، زیرا در سند اولی اسماعیل بن ابی‌اویس و پدرش وجود دارند، چنانکه حاکم اشاره می‌کند، هم پسر و هم پدر، توثیق نشده‌اند. بلکه متهم به کذب و جعل حدیث هستند. حافظ مزی درباره آنان از یحیی بن معین (از علمای بزرگ رجال اول قرن سوم است) نقل می‌کند ابواویس و فرزند او اسماعیل ضعیف هستند ،آنان حدیث را سرقت می‌کردند !و درباره فرزندش گفته است در حدیث نمی‌توان به اواعتماد کرد.

نسائی (محدث بزرگ‌ قرن چهارم و صاحب یکی از صحاح سته) می‌گوید: او ضعیف است و موثق نیست و باید حدیث او را ترک کرد .

ابن عدی ( از علمای رجال قرن چهارم أهل سنت) می‌گوید: ابن ابی‌اویس از دائی خود احادیث غریبی (نادر و شاذ) نقل می‌کند، که هیچ‌کس آنرا نمی‌پذیرد. [6]

ابن حجر در مقدمه فتح الباری می‌گوید: هرگز با حدیث ابن ابی‌اویس نمی‌توان استدلال نمود به خاطر آنکه نسائی او را تضعیف کرده است .

ابوحاتم رازی درباره‌اش می‌گوید: حدیث ابو اویس شنیده می‌شود ولی به آن احتجاج نمی‌شود و حدیث او قوی و محکم نیست .و هم او از ابن معین نقل می‌کند: که ابو اویس مورد اعتماد نیست و روایتی که این دو نفر (پدر و پسر ) در آن باشند صحیح نخواهد بود، بلکه مخالف روایات صحیحه است [7] .

و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب درباره اسماعیل و پدرش ابو اویس می‌گوید: هر دو ضعیف و سارق حدیث هستند.

و از کتاب ضعفاء دولابی نقل می‌کند: اسماعیل بن ابی‌اویس کذاب است و از عقیلی در کتاب ضعفاء او نقل می‌کند: او دو پول نمی‌ارزد!!

و از سلمه بن شعیب نقل شده که خود از اسماعیل بن ابی‌اویس شنیدم که می‌گفت: هرگاه می‌دیدم أهل مدینه در مسئله‌ای اختلاف پیدا می­کردند من در آن مورد حدیثی جعل می‌کردم! [8]

همه اینها شاهد بر آنست که این حدیث ساخته و بافتۀ اسماعیل بن ابی‌اویس است که وقتی دید حدیث ثقلین، کتاب الله و عترتی به مذاق خلفا خوش نمی‌آید ،آنرا به صورت دلخواه آنان تحریف کرد، از بررسی بقیه رجال سند خودداری می‌کنیم .

اما روایت دومی که حاکم آنرا از ابوهریره به عنوان شاهد آورده در سند آن - غیر از ابوهریره که رفاقت او با معاویه مشهور است- (صالح بن موسی الطلحی)است که ضعف او مورد اتفاق رجالیون عامه به شرح زیر است : [9]

حافظ مزی می‌گوید : یحیی بن معین می‌گوید : صالح بن موسی قابل اعتماد نیست.

ابوحاتم رازی می‌گوید : حدیث او ضعیف و منکر است او بسیاری از احادیث منکر را از افراد موثق (به دروغ) نقل می‌کند.

نسائی درباره‌اش گفته: احادیث صالح بن موسی نوشته نمی‌شود و جای دیگر می‌گوید حدیث او متروک است .

ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب می‌گوید : ابن حبان گفته، صالح بن موسی به افراد موثق مطالبی نسبت می‌دهد که شبیه سخنان آنان نیست ،پس حدیث او حجت نیست .

ابن معین گفته است :صالح و اسحاق فرزندان موسی ارزشی ندارند و حدیث آنان نوشته نمی‌شود.

ابن ابی‌حاتم از پدرش نقل کرده او جداً ضعیف الحدیث است و احادیث منکره زیادی از افراد موثق نقل کرده است.

بخاری گفته است: او منکر الحدیث است.

نسائی گفته او ضعیف است و حدیث او نوشته نمی‌شود.

عبدالله بن احمد بن حنبل می‌گوید از پدرم درباره او پرسیدم؟ گفت نمیدانم چه بگویم ؟ گویا پدرم او را نمی‌پسندید .

ابو نعیم می‌گوید: او متروک است و روایات منکره نقل می‌کند . [10].

جالب آنست که ذهبی پس نقل همین حدیث (وسنتی) از صالح بن موسی می‌گوید : این یکی از احادیث غیر قابل تأیید اوست[11] .

عقیلی گفته: هیچ یک از احادیث او پیروی نمی‌شود و این حدیث در شرح حال عبدالله بن داهر حدیث منکر شمرد.[12]

پس روایت دوم حاکم هم ضعیف و بی اعتباراست ،بلکه قرائن جعل در آن هویداست

و در نقل دیگر صالح بن موسی از ابو هریره به جای( سنتی ، نسبی) آورده که به معنای خویشاوندان نسبی حضرت هستند و منظور همان عترت و أهل‌بیت است .و با این نقل مکر جاعلان خنثی شده و نا خود آگاه حق بر زبانشان جاری گشته است . [13]

یعنی او ابتدا عترتی را تبدیل به (نسبی ) کرد ، ولی وقتی دید این تغییر مطلوب خلفا را تامین نمی کند آنرا به سنتی تحریف نمود.

سوم :یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463 ه ) است او در کتاب (التمهید) که برای سند یابی روایات مرسل موطأ مالک نوشته است ، این روایت را از عبدالرحمن بن یحیی از احمد بن سعید از محمد بن ابراهیم الدبیلی از علی بن زید العرائضی از حنین از کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف از پدرش و او از جدش از پیامبر اکرم چنین نقل می‌کند : ترکت فیکم امرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله وسنه نبیه. [14]

در این سند نیز (کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف ) است که از ضعفا و کذابین است .

ابن حبان درباره او می‌گوید : او یکی از کذابین و دروغ‌گوهاست، کثیر بن عبدالله از پدرش و جدش کتاب حدیثی را نقل می‌کند که اساسش مجعول ودروغ و نقل آن جز به عنوان تعجب و نقد. حرام است، [15]

ابن حجر عسقلانی می‌گوید : ابوطالب به نقل از احمد درباره او می‌گوید : او منکر الحدیث و بی‌ارزش است.

عبدالله بن احمد می‌گوید : احمد بن حنبل روی احادیث کثیر بن عبدالله خط کشیده و از آن چیزی نقل نکرد .

به همین جهت احمد حدیث( کتاب الله و سنتی) را نقل نکرد . و از طرفی گفته است هر حدیثی که در کتاب مسند من نباشد اعتبار ندارد.

شافعی گفته: (کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف ) از ارکان کذب است .

دوری ،از ابن معین نقل کرده که می‌گوید: جد او (عوف) از صحابه بود ولی خود او ضعیف است و جای دیگر گفته: لیس بشی، یعنی او ارزشی ندارد .

ابو داود نیز او را از کذابین شمرده است.

ابوحاتم می‌گوید: از ابو زرعه درباره کثیر پرسیدم گفت، او واهی الحدیث است ،نقل حدیث او سست و بی‌اساس است .

بلکه خود ابن عبدالبر گفته : او ضعیف است، و علما بر ضعف او اجماع دارند. [16]

با این توصیف چگونه می‌توان بر روایت او اعتماد نمود .البته این روایت همان روایت مرسل موطأ است که ابن عبدالبر برای آن این سند ضعیف را پیدا نموده است .

ابن عبدالبر در کتاب (الماع)سند دیگری برای این حدیث نقل کرده که در آن افرادی چون شعیب بن ابراهیم از سیف بن عمر از ابان ابن اسحاق ازدی از صباح بن محمد از أبی حازم از ابو سعید خدری وجود دارند.

و بیشتر آنان ضعیف هستند ولی دروغگوئی سیف بن عمر داستان سرا ، مورد اتفاق همه علمای اسلام است. [17]

وظاهراً همین سند هست که قاضی عیاض (م544 ه) با سلسله سند خود از شعیب بن ابراهیم از سیف بن عمر از ابان بن اسحاق اسدی از صباح بن محمد از ابی حازم از ابی‌سعیدی خدری از پیامبر اکرم چنین نقل کرد :

ایها الناس انی ترکت فیکم الثقلین کتاب الله و سنتی فلا تفسدوه [18] ... پس این روایت مستقلی نیست. البته این حدیث امر به تمسک ثقلین نمی‌کند، بلکه تنها می‌فرماید: این امانت گران مرا فاسد نکنید.

این سند هم مشتمل بر کذابین و ضعفائی هست که در راس آن سیف بن عمر کذاب افسانه سرای مشهوراست ،که محقق بزرگ علامه عسگری کذب او را در کتاب ارزشمند خود (صد و پنجاه صحابی ساختگی) و (عبدالله بن سباء افسانه یا حقیقت) ثابت کرده است.

چهارم ابوبکر بیهقی (458ه) است که می‌گوید : خبر داد به ما ابوعبدالله حافظ از اسماعیل بن محمد بن فضل شعرانی از جدش از ابن ابی‌اویس از پدرش از ثور بن زید الدیلی از عکرمه از ابن عباس رضی الله عنهما می‌گوید : پیامبر اکرم خطبه‌ای در حجة الوداع خواند که در ضمن آن فرمود : و انی قد ترکت فیکم ما إن اعتصمتم به فلن تضلوا أبدا کتاب الله و سنة نبیه .

این روایت از نظر سند و متن شبیه روایت اول مستدرک حاکم بوده و در سند آن ابن ابی‌اویس است چنانکه گذشت علما و رجالیون أهل‌سنت بر ضعف و کذب او و پدرش اتفاق نظر داشتند .

روایت دوم ایشان هم باسندی مشتمل بر صالح بن موسی الطلحی از عبدالعزیز بن رفیع از ابی‌صالح از ابی‌هریره است [19] که ما شخصیت کذاب (صالح بن موسی) را به خوبی معرفی کردیم .علاوه بر وجود عکرمه در سند که از خوارج و أهل بدعت است و روایت أهل بدعت در صورتی که مؤیّد بدعت او باشد اعتبار ندارد. [20]

از این رو استاد حسن سقاف می گوید : حدیث کتاب الله و سنتی ، حدیث مجعول است چنانکه در کتاب ( صحیح صلاه النبی) آنرا توضیح دادیم [21]

و ابو الفضل حسن بن محمد صغانی( 650 ه) می گوید : یکی از احادیث موضوعه این حدیث است: ذرونی ما ترکتکم وإنی ترکتکم علی المحجة البیضاء النقیة لیلها کنهارها إن تمسکم بها لن تضلوا بعدی کتاب الله و عترتی و اتباع أصحابی و سنتی.[22]

پس روشن می‌شود که حدیث دوم ساخته و پرداخته اصحاب قدرت برای خاموش کردن آفتاب درخشنده حدیث ثقلین است تا با ایجاد لفظ (سنتی بجای عترتی) در آن تردید و آنرا بی‌فروغ کنند.

پاورقی:‌

[1] - الاصول العامه للفقه المقارن / 171 سید محمد تقی حکیم.
[2] - تذکره الحفاظ ذهبی ج 1 ص 33 .
[3] - الموطأ بشرح السیوطی ج 2 / 208.
[4] - سیره ابن هشام 1 / 92.
[5] - المستدرک علی الصحیحین 1/93.
[6] - تهذیب الکمال حافظ مزی 3/127 .
[7] - الجرج والتعدیل ابو حاتم رازی 5 / 92.
[8] - تهذیب التهذیب ابن حجر 1/ 271.
[9] - مجمع الزوائد 9/ 256 ح 14958.
[10] - تهذیب التهذیب 4/354.
[11] - میزان الاعتدال ذهبی 2 / 302.
[12] - الضعقاء ، عقیلی ج2 ص251 ر 804.
[13] - مجمع الزوائد ج /9 ص 256 ح 14958 و احیاء المیت ص 24 ح 22 ومسند بزار باب مناقب أهل البیت .
[14] - التمهید لما فی الموطا من المعانی و الاسانید جزء 24 / 331 ابو عمر یوسف بن عبدالله عبرالبرّ (م 463) نشر وزارت اوقاف مغرب 1387ق.
[15] - المجروحین ابن حبان 2/221.
[16] - تهذیب التهذیب ابن حجر ج 8 / 423 ط هند .
[17] - لسان المیزان 2 / 145 تهذیب التهذیب 1/81 و 4/258.
[18] - الاسماع الی معرفة اصول الروایة وتقیید السماع ج1 / 9 قاضی عیاض بن موسی الیحصبی.
[19] - السنن الکبری بیهقی، ج10/114 ابو بکر احمد بن حسین بیهقی (م 458).
[20] - مختصر تاریخ دمشق جزء 5 / 319 و الطبقات الکبری ابو ابن عاصم 5/ 293.
[21] - صحیح شرح العقیده الصحاویه / 178 حسن بن علی السقاف.
[22] - الموضوعات ، الصغانی ج 1 /36





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین