امام راحل
سلام حاج اقاسالروزوفات امام راحل وقیام15 خردادرا تسلیت عرض میکنم.... بعدازمدتها کاروخستگی به یه استراحت کوچیک لازم داشتم که بیام وپیامهای شماروبخونم میدونم منونمیشناسیدهمونیم که فراموش شده بودوالان هم نیازی به یاداوری کسی نداره چون اول ازهمه خدارو داره.......... 18خرداد تولدمه میرم تو23 سال خیلی خوشحالم که خداتوفیقی داده تا1سال دیگه بین این همه بودن ونبودنهاوباورهاوناباوریها خودم روبشناسم زندگی کنم اما حاج اقا هنوز نمیتونم بعضی ازادمهارو درست بشناسم نمیتونم راست ودروغ رواز هم تشخیص بدم کمکم کنید تاادمهاروبشناسم.......ممنون میشم اگه بخونیدوجواب بدید
سلام/ تولدتون مبارک. نیاز نیست همه مردم را گزینش کنید! مردم همه خوبند و از ما بهترند. در انتخاب دوست، هم نشین، شریک و همسر دقت کنید و حتما تغافل و کرامت داشته باشید.
سلام/ تولدتون مبارک. نیاز نیست همه مردم را گزینش کنید! مردم همه خوبند و از ما بهترند. در انتخاب دوست، هم نشین، شریک و همسر دقت کنید و حتما تغافل و کرامت داشته باشید.
عنوان سوال:
سلام حاج اقاسالروزوفات امام راحل وقیام15 خردادرا تسلیت عرض میکنم.... بعدازمدتها کاروخستگی به یه استراحت کوچیک لازم داشتم که بیام وپیامهای شماروبخونم میدونم منونمیشناسیدهمونیم که فراموش شده بودوالان هم نیازی به یاداوری کسی نداره چون اول ازهمه خدارو داره.......... 18خرداد تولدمه میرم تو23 سال خیلی خوشحالم که خداتوفیقی داده تا1سال دیگه بین این همه بودن ونبودنهاوباورهاوناباوریها خودم روبشناسم زندگی کنم اما حاج اقا هنوز نمیتونم بعضی ازادمهارو درست بشناسم نمیتونم راست ودروغ رواز هم تشخیص بدم کمکم کنید تاادمهاروبشناسم.......ممنون میشم اگه بخونیدوجواب بدید
پاسخ:
سلام/ تولدتون مبارک. نیاز نیست همه مردم را گزینش کنید! مردم همه خوبند و از ما بهترند. در انتخاب دوست، هم نشین، شریک و همسر دقت کنید و حتما تغافل و کرامت داشته باشید.
- [سایر] سلام ، خسته نباشید . راستش یه سوال داشتم یا بهتر بگم یه راهنمایی میخواستم. من سالها به کتاب و مطالعه علاقه داشتم و روز و شبی نبود که بدون کتاب بگذرونم . خوئم هم یه مدت مینوشتم هم داستان هم شعر . اما حدودا شش سالی هست نوشتن رو کنار گذاشتن برخلاف میل باطنی خودم سرکوبش کردم .حالا دیگه نمیتونم کتاب بخونم چه درسی چه غیر درسی.یه فصل از یه کتاب رو تموم کرده از کتاب مورد نطر خسته میشم و میرم سراغ کتاب بعد . هنوز یه فصل از این کتاب رو نخونده این کتاب رو هم به امان خدا رها میکنم. حس میکنم کارهای زیادی برای انجام دادن دارم ولی نمیتونم به خودم نظم بدم . خیلی چیزها از زندگی میخوام و این خواسته های زیادم منو سر در گم کرده . ممنون میشم اگه کمکم کنید.
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید میخوام باهاتون دردودل کنم شما هم اگه وقت داشتین کمکم کنید. حاج آقایکیو خیلی دوست دارم اونم همیشه میگه میدونی که خیلی دوست دارم اما حاج آقا یه مشکلی هست میگه عشق زندگی تو این دنیارو نداره میگه خستس از همه میگه خیلیا بهش نارو زدن خلاصش که گله ای از اینا نداره گله از موندنش داره منم روم نمیشه بهش بگم نباشه منم نیستم نمیدونم شاید این حرفارو میزنه تا همینو بشنوه حاج آقا نمیدونم شاید درست نباشه این حرفو بزنم اما هرجا سفره ی دردو دلو با صابخونه دلم باز میکنم نمیدونم چرا همش یادشم .از من دوتا قول گرفته یکی این که حلالش کنم یکیم این که دعا کنم از این دنیا کنده شه میگه وقتی فکر بودن اون ور میفتم لذت میبرم اما من بهش نگفتم وقتی تو اینجا نباشی منم نیستم حاج آقا تروخدا من چیکار کنم که عشق موندن پیدا کنه من خیلی اهل دردودل با خدام خیلی. اصلا یه جورایی حس میکنم همش باهامه تا لب باز میکنم روشو از همه برمیگردونه و به من نگاه میکنه اما دلم میخواد یه درخواستی جلو شما ازش بکنم شما هم آمین آخرشو بگین خدا من خیلی تنهام فقط تورو دارم میخوام ازت دیگه به من گوش ندی فقط دل همرو به عشق خودت رنگیو نورانی کنی که دیگه یه بنده ی خوبت درخواست رفتن نکنه حاج آقا زیاد حرف زدم حاج آقا دعاش کنید خیلی زیاد اما از خدا بخواین تا وقتی من زندم اون به حاجت دلش نرسه. التماس دعا حاج آقا خدانگهدار
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] سلام همیشه بعد از اینکه نماز میخونم یا حتی بین دو نمازم چند دقیقه ای میشینمو به جانمازم نگاه میکنم . بار گناهم. روم نمیشه حرف بزنم باهاش. برا همین با شرمندگی نمازمو تموم میکنمو میشینم . میشینم تا سرزنشم کنه. خسته شدم از بس گفتم دفعه آخرمه ، دیگه خوب میشم، دیگه دلتو نمیشکونم، دیشب بهش گفتم اگه وقت نداری من فعلاً نشستم برو سراغ بقیه کار من از این حرفا گذشته اینجوری نگام نکن . پیش خودم گفتم سراپا گوشه تا جواب اینهمه آدمو بده اونوقت منه نفهم یه بار دل به حرفش نمیدم وقتی چیزی ازش میخوام انقد سر کج میکنم که دیگه دلش میسوزه برام میدونه این کارا واسه همون لحظه است اما بازم ........... دیگه بعد نمازام روم نمیشه دعا کنم پیشه خودم میگم من حالیم نیست که دعاهام از ته دل یا نه اون که من لب باز کنم همه چیو میفهمه. اگه از ته دل نباشه چی؟ واسه همین هیچی نمیگم . ولی بازم بغضم میشکنه نمیتونم جلو خودمو بگیرم ناراحتش میکنم حاج آقا نکنه با اشکام کارو بدتر کنم؟ اگه یه دفعه ازم دلش بگیره که حتماً تا الان گرفته تکلیفم چیه ؟ اگه دلش با من دیگه صاف نشه من چیکار کنم؟ من تو دلم یه عالمه دردو دل مونده . دارم میترکم . نمیتونم بگم خدا زودتر آقامونو برسون چون فکر میکنم از ته دل نمیگم حس میکنم بهم میگه اصل حرفتو بگو تو اگه نگران اومدن آقات بودی دلشو نمیشکوندی! نمیدونم وقتی آدم از دل خودش خبر نداره چطور آدما ادعا میکنن ما از دل هم خبر داریم ! وقتی میخوام بگم خدایا گرفتاری همرو بر طرف کن پیش خودم میگم الان بهم میخنده میگه معلوم نیست دوباره چشه داره از گرفتاریه مردم مایه میذاره . حس میکنم یه فاصله ای بین منو خدا هست هر کاری میکنم این فاصله رو از میونمون بردارم موفق نمیشم فکر کنم حرفام به دلش نمیشینه؟!! اما خیلی دوسش دارم من خیلی پستم لایق امتحان دادن نیستم اما بعد از آخرین امتحانی که ازم گرفتو رد شدم یه امتحان جدید واسم راه انداخته .میبینی حاج آقا!!!!این خدای منه، اونوقت منم بنده این خدا م؟ {پیام قبلیمو نخوندید و جواب ندادید امیدوارم راه حل این امتحانو درست تشخیص بدم و شما هم تو این تشخیص راهنماییم کنید .} دعا کنید قبول شم . التماس دعا
- [سایر] با عرض سلام وخسته نباشید. نمی دونم چرا همسرم وقتی یه موضوعی ناراحتش می کنه همون موقع نمیاد صحبت کنه تا مشکل حل بشه که حتی بعضی مواقع اشتباه درموردم فکر می کنه و دلخور میشه و ازم دورتر میشه و یه جورایی از هر طریقی که بتونه کم توجهی می کنه و حتی موضوع را با مامانشون مطرح می کنند و اگر خودم یا مادرم حتی تلفنی با ایشون حرف بزنیم میگند که پسرشون از چی دلخور شده و میگه پسرم به من میگه مامان تو که گفتی این خانواده خوبیند ببین چطور رفتار کرده و از این صحبتها قبلا من با همسرم حرف میزدم و دلجویی ازش می کردم و حتی اگه خونشون بودم و مادرشون بهم می گفتند وقتی به شوهر میگفتم جلوی مامانش چی گفتی بهم بعدا صحبت می کنم اخه تو که مسئله خصوصی به جا نذاشتی و بعد بهشون به خودم بگو قبول می کنه اما میگه نمی دونم چرا مطرح میکنم یا موضوع خصوصی نبوده که اشکالی داشته باشه یه جوایی می ترسم چون بعدها می خوای با مادرشون زندگی کنیم و اگه بخواد این جوری پیش بره میدونم اذیت میشم و فکر هم یه جورایی شوهر پی حرف خواهر ومادرش و زود روش تاثیر می ذارند و استقلال نداره و بی اراده است .لطفا کمکم کنید از این بعد چه طور رفتار کنم کهع بعدها دچار مشکل نشم؟با تشکر کامل توضیح بدید.
- [سایر] با سلام خدمت شما خانوم دکتر عید امسال شد و به سفر جنوب رفتم،از قبل میدونستم که یکی از بچه های گروه فیس به سفر اومده ،ولی خب دیدن یه نفر توی اون همه شلوغی غیر ممکن بود ولی قسمت شد من ایشونو دیدم ولی بروی خودم نیاوردم همون موقع ،ولی بعد طی پستی که تو گروه گذاشته بود تو نظرات اشاره کردم که شما رو دیدم و این گذشت و یکی از دخترای گروه که دوست صمیمی بندست گفتن که این آقا پسر میخواد باهاتون بیشتر آشنا شه ،خوب ما همو دیدیم در کل پسر خوبی بود چند مورد منو اذیت میکنه 1- اینکه دقیقا یکی از پسرای همین گروه بامن قبلا آشنا بود حتی خواستگاری هم اومده بود ولی فرهنگ دوتا خانواده بهم نمیخورد و اینکه چون میخواستن این رابطه تموم شه گفتن ازمن بدشون میاد ،حالا زده و این دوتا دوست صمیمی دراومدن2- اینکه من از طرز راه رفتن ایشون خوشم نیومد 3-باوجود اینکه میدونم کار دولتی دیگه برا کسی مقدور نیست ایشون کارش خصوصی و چند وقت یکبار میره ماموریت 4- اینکه پسر ساده و خوبی بنظر میرسید اما فک میکنم اگه وارد خانواده شه مورد تمسخر قرار میگیره با وجود اینا نمیدونم راه درستش چیه اگه ج منفی بدم چطوری باشه که ناراحت نشن،اگه مثبت هم بدم چطوری بگم من با این دوستتون رفت و آمد نمی کنم،اصلا نمیدونم خبر داره از این موضوع یا نه ممنون میشم راهنماییم کنید
- [سایر] آقای مرادی سلام ازتون خواهش میکنم پیغاممو تا آخر بخونید میدونم شاید حالا حالا ها جوابمو ندید ولی حاج آقا بدجور تو عذابم .گذشته بدی داشتم خدا کسی رو سر راهم گذاشت که قدرشو ندونستم .خیلی تو زندگیم اشتباه کردم خیلی گناه کردم.من 19 سالمه تقریبا 20 سال . بدجور بعضی وقتا احساس میکنم به خدا نزدیکم شاید درست نباشه گفتنش ولی بعضی وقتا مثل الان که یاد خدا می کنم بی اختیار گریم می گیره.خدا یک عشق گذاشت تو زندگیم که سرچشمش خودشه باور کنید وقتی یادش می افتم یک دردی تو وجودم حس می کنم که نمیشه تو کلمه ها جا داد .خدا تنها کسیه که دارم ولی بازم با بعضی گناها از خودم دورش میکنم .شما به عشق اعتقاد دارید؟اون کسی رو که دوست دارم منطقیه یعنی برای خودش استدلال داره . حاج آقا بهش گفتم که بهش علاقه دارم.من سن پایینی دارم .دوست دارم تو زندگیم تلاش کنم یعنی از خدا می خوام که به هردومون کمک کنه تا اخلاقای خوب رو تو خودمون پرورش بدیم . یعنی به قول امام سجاد(ع) خوبی خدا رو از خودش می خوام برای هردومون.ولی میترسم حاج آقا میترسم از دستش بدم .نمیدونم شاید صبر بهترین راه باشه ولی میترسم.از گناه کردن هم میترسم .حاج آقا باور کن این حرفارو به هیچ کس نگفتم .باور کنید هر چی دارم به خدا میگم همه کسم اونه آخه فقط اون منو درک میکنه.تورو خدا راز داره من باش برام دعا کنید. بدجور تنهام.من نمی خوام زندگیشو خراب کنم دوست دارم به امید خدا یک زندگی خوب بتونیم با هم بسازیم ولی من هیچ وقت نمیتونم حاج آقا حرفمو درست بگم .سر قنوت نماز این دعا رو هم می خونم رب اشرح لی صدری ویسرلی امری .... .حاج آقا همش فکر میکنم هیچ کس حرفامو جدی نمیگیره البته ببخشیدا میگم (حتی شما).باور کنید دلم میخواد خودمو بسازم ایرادامو رفع میکنم ولی باور کنید میترسم . پدر مادرم رو خیلی دوست دارم ولی اونا اخلاقای بدی دارن سعی میکنم احترامشونو نگه دارم ولی بعضی وقتا بدجور بهم میریزم.یعنی باید چی کار کنم. دعام کنید.
- [سایر] سلام ورودتون به مهمانی خدا مبارک از طرح مجدد اما زیبای قصه آفرینش ممنون جالبه اما نمیدونم چرا حالم خوب نمیشه منظورم یه حال معنوی خوبه از فرصت طلایی رجب و شعبان به خاطر کلاسهای فشرده و پرحجمی که میرفتم نتونستم استفاده کنم به خودم میگم هرسال که از رجب منتظر اومدن ماه مبارک بودم نمیتونستم ماه رمضان رو خوب درک کنم امسال که بدون آمادگی پریدم وسط مهمونی خدا که دیگه هیچ!!!!!! حاج آقا مشکلم اینجاست که نتونستم با خدا ارتباط برقرار کنم وقتی با خدا حرف میزنم احساس میکنم دارم ادا در می آورم و خودم نیستم در حالی که وقتی با آدمها ارتباط دارم بیشتر به خودم نزدیکم چرا اینجوریه؟با این که میدونم خدا منو میبینه و از رگ گردن به من نزدیکتره اما نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم یعنی ارتباطم مصنوعی میشه و به دلم نمی چسبه. خیلی وقتها هم به خاطر فاصله زیادی که به خاطر غفلتها و گناهانم بین من و خدا افتاده از شرمندگی روم نمیشه که چیزی بگم و این فاصله فهم خدا رو برام سخت کرده البته همون طور که گفتم از لحاظ تئوری مشکلی ندارم میدونم خدامهربونه و بخشنده و غفور و بنده هاش رو با همه بدیهاشون میپذیره اما وقتی به عمل میرسم همه چیز تصنعی میشه. ازتون خواهش میکنم تو ماهی که بهترین فرصت برای ارتباط با خداست راه رو نشونم بدید که اگه این ماه بگذره و من آمرزیده نشم...!!!
- [سایر] سلام حاج آقا .من 19 سالمه و دانشجوی رشته داروسازی هستم .چند تاعبارت رو جستجو کردم درمورد سوالم ولی هیچ نتیجه ای به دست نیومد.شاید سوال من یه سوال تازه باشه و کسی از شما درموردش نپرسیده باشه . حدود 5 سال پیش دچار یه بیماری شدم که به احتمال خیلی زیاد ژنتیکی هستش .نمیدونم اسمش به گوش شما خورده یا نه ،دیستروفی عضلانی که انواع مختلف و علایم مختلفی هم داره علایمی که در من ایجاد کرد مهمترینش ضعف درراه رفتن وحرکت وکاهش قدرت جسمی بود ،زود خسته میشم ،از پس بعضی کارام به تنهایی برنمیام ، حالا بیماریم متوقف شده اگه پیشرفت میکرد شاید دیگه اصلا نمی تونستم راه برم .خودتون که خبر دارید شرایط خیلی از دانشگاهها برای افرادی که سلامتی کامل ندارند مناسب نیست.پله تا دلتون بخواد تو دانشگاه هست وآسانسور اکثراوقات یه رویای دست نیافتنی برای امثال منه .گاهی امتحانا طبقه ی سومه ، اسانسور نیست یا خرابه .فکرشو بکنید وقتی پاهات یاری نمی کنن، وقتی میرسی بالا اول خوشحال میشی فکر میکنی اورست رو فتح کردی بعد میبینی پاهات داره میلرزه وحالا باید بشینی سر امتحان و با سوالای عجیب و غریب سروکله بزنی . خیلی دوست دارم نماز جماعت دانشگاه شرکت کنم اما رو زمین برام سخته نماز خوندن . تا نماز خونه هم یه مقداری راه هست که راهش کمه ولی برا من سخته .اگه اتوبوس هم باشه من نمیتونم استفاده کنم چون پله اش خیلی بلنده. تو تمام سال های دبیرستانم هم مشکلاتی داشتم .می دونید سخته که هم سن وسالات پله ها رو دوتا یکی برن بالا ولی تو همش تو فکر این هستی که یعنی این جایی که دارم میرم پله داره یا نه ،سریالاییه یا سرازیری و وو. اینا درد ودل بود حالا حرف اصلیم .خدا تو تمام این سالها به طور ویژه هوای منو داشت منم برای هرچیز وهرلحظه ازش کمک میخوام ،جایی تنهام نذاشت ،کمکم کرد تو کنکور وکلا همه لحظه های زندگیم وتوی ان پله ها .تو این سالها من معنای توکل رو به طور واقعی فهمیدم .سعی کردم هرگز به خدا نگم چراوهمیشه شاکر خداوند باشم . سعی کردم همیشه بگم خدایا راضی ام به رضای تو .هیچ وقت دعا نکردم که خوب بشم .یه جایی خوندم که خدایا به داده ونداده و گرفته ات شکر ،که داده ات نعمت است ،نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان .هیچ وقت از خدا نخواستم شفام بده چون میخواستم والان هم میخوام که از امتحان خدا سربلند بیرون بیام .دلم میخواد همونی بشه که خدا خودش میخواد اگر برام بیماری رو میخواد منم همون رو میخوام وراضی ام وسختی هاشو به جون میخرم واگر هم خدا برام سلامتی رو بخواد من هم همون رو میخوام وراضی ام .به خاطر همین چیزا هم هرگز دعا نکردم برای بهبودی .فقط همیشه ازش خواستم کمکم کنه که جایی کم نیارم و هرگز ناشکری نکنم .حاج اقا من تمام سالها دلم نمیخواست وهنوز هم دلم نمیخواد که خدا ازم تو این موضوع ناراضی بشه .گاهی وقتها فکرمیکنم نکنه من طاقت امتحان سخت تر از این رو نداشتم که به اینجا ختم شده..چیزهای زیادی درمورد این مطالب شنیدم :من از درمان ودرد ووصل وهجران پسندم آنچه را جانان پسندد. هرکه دراین بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند ،من فکرمیکنم این یکی درمورد من صدق نمیکنه. جایی هم شنیدم که روزی یکی ازامامان معصوم به شخصی میگن که اگرخدا برای ما سلامتی رو بخواد ما همون رو دوست داریم واگرهم برای ما بیماری رو بخواد همون رو دوست داریم . نمی دونم حاج آقا اصلا نمیدونم میخوام چی بپرسم: مادروپدرم میگن اشتباه میکنی که دعا نمیکنی باید ازخدا بخوای که خوب بشی اما من نمیتونم دعاکنم ،میترسم اگه خوب بشم دیگه خدا ازم راضی نباشه وتو امتحان خدا موفق نشم .حاج آقا من می دونم که اگه از خدا بخوام که شفام بده باز همونی میشه که خدا میخواد پس چه نیازی به دعا هست .حاج اقا من میترسم از خدا بخوام که خوب بشم بعد دعامو قبول کنه اما به خاطر دعای من باشه ،اخه میدونید فکرمیکنم هرچی از خدا میخوام بهم میده اگه این طورباشه آیا من تو امتحان خدا موفق میشم یا نه ؟.حاج اقا اصلا من گیجم نمیدونم چی کارکنم .فعلا هیچ راه درمانی برای بیماریم نیست .تازگی ها دکتری رو شناختیم که درمان قرانی برای بیماریها میدن البته قبلش باید مطمین بشن که راه درمان علمی برای این بیماری نیست وهمه ی راهها رو رفتی واین خیلی خوبه چون ما باید اول ازراه واسطه هایی که خدا برامون قرارمیده مثلا همون راههای علمی درمان بیماری ها دنبال حل مشکلمون باشیم .چون برای من این راهها وجود نداشت ،ایشون به من گفتند که سوره ی حمد رو چهل روز هرروز هفتاد بار بخونم با هفتاد صلوات ایشون پشت تلفن اینو به من گفتند وهیچ مبلغی هم ازما نگرفتند اینو میگم تا ثابت بشه ایشون ازاین ادمهای دروغگو نیستند که تازگی ها خیلی زیاد شدندومردم رو گول میزنند. من اعتقاددارم به اینکه قرآن و سوره ی حمد حتما اگه خدا بخواد میتونه کسی رو شفا بده اما من نمیدونم بخونم یا نه .اگه بخونم یعنی از خدا خواستم که خوب بشم یعنی گفتم من اینو بیشتر دوست دارم نه اونی رو که تو میخوای .حاج اقا من تمام این سالها رو با این فکر گذروندم که خدا درمورد بیماریم وعکس العمل من به اون ازم راضیه و حالا اگه اشتباه کرده باشم چی ! حاج اقا امیدوارم متوجه منظورم شده باشید .لطفا برام توضیح بدیدچی کارکنم ؟چه طورمیشه که ازامتحان خدا حالا هرموقع که قراره تموم بشه یا تموم نشه سربلندبیرون بیام ،دعابکنم با نکنم ،اگه دعاکنم چی میشه ؟به هرجا ایمیل وپیام میدم کسی جوابمو نمیده کاشکی شما جوابمو خیلی قابل درک بدید . برام دعاکنید...دعاکنید
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام خدمت آقا شهاب گل. حاج آقا از سایت شما خیلی خوشم اومد. از زحماتت واقعاً ممنون. انشا الله که خدا خیر دنیا و آخرت رو بهت عطا کنه. من راستش همین امروز باهات آشنا شدم. تلویزیون روشن بود که رسیدم خونه. همین طوری داشتم بین شبکه ها سویچ می کردم که یه هویی تو شبکه دو دیدم شما دارین صحبت می کنین. دیدم که بله! مبحث، مبحث شیرین ازدواجه! این بود که نشستم و به حرفاتون گوش کردم. همونجا هم بود که اسمتونو تو پا ورقی تصویر نوشت، شما هم که گفتین سایت دارین! منم سه سوت اومدم سرچ کردم پیدا کردم. بگذریم، میرم سر اصل حرفم. ...خصوصی... راستی آقا شهاب، اگه لطف کنین و داستان خصوصی زندگی منو تو سایت نذارین و فقط سوال مطرح شده رو تو سایت بذارین و پاسخش رو اعلام کنید خیلی لطف کردین در حقّم. حاج آقا یه خواهش دیگه هم داشتم، اینم حتما از دستتون بر میاد. خواهش دارم تو شبای فاطمیه برای من و امثال من خیلی دعا کنین. خودتون بهتر از من تو این جامعه هستین و با اوضاع اون با خبرید، میدونید گه گناه نکردن خیلی سخته! خلاصه هم دعا برای سر به راه شدن ما جوونا و هم برای اینکه خدا درک معنوی ما رو بالا ببره و هم برای ازدواجی موفق. ممنونم. راستی فراموش کردم سنمو بگم. من الان 22 سالمه و در رشته مهندسی کامپیوتر در تهران مشغول به تحصیل هستم. خواهش می کنم کمکم کنید. بازم عذر می خوام که سرتون رو درد آوردم. واقعاً شرمنده. به امید دیدار. خدا نگهدار عباس.خ.
مسئله مرتبط یافت نشد