کمک به هر در خواست کننده ای حتی غیر فقیر نیکو است، اما به دلیل محدودیت منابع مالی باید به اولویت ها توجه کرد. در زمان کنونی که مؤسسه هایی عهده دار شناسایی و رسیدگی به فقرا هستند کمک به آنها از کمک به افرادی که فقیر بودنشان معلوم نیست و گاهی هم فقیر نبودنشان معلوم است با ارزش تر است، اما توهین به گداها از طرفی و بی توجهی به حس دلسوزیی که در درون انسان به وجود می آید از طرف دیگر، نادرست است. برای حل این مشکل چند راه پیشنهاد می شود: 1. مبلغ هر چندکم که در زندگی انسان تاثیر زیادی نمی گذارد به آنهایی که دلسوزی نسبت به آنها پیدا می کنیم کمک کنیم. 2. نسبت به هیچ در خواست کننده ای بد رفتاری نکنیم و در صورت عدم توانایی با راهنمایی آنها به مراکز حمایتی یا افراد خیر دیگر وظیفه اجتماعی خود را انجام دهیم. 3. در حد توان، کمک خود را در صندوق های مراکز حمایتی مورد اطمینان بریزیم. با این کار هم ندای درونی خود را بی پاسخ نگذاشته ایم و هم حسن نیت خود را در محضر خداوند نشان داده ایم.
با توجه به اخبار منتشر شده از دستگیری گداهای ملیونر، حکم کسانی که در کوچه و خیابان برای کمک می بینیم چیست؟ من هر بار که می بینم عذاب وجدان می گیرم اما فکر می کنم اگر کمک کنم تعداد این گداها در جامعه بیشتر می شود. وظیفه ما در قبال این چیست؟
کمک به هر در خواست کننده ای حتی غیر فقیر نیکو است، اما به دلیل محدودیت منابع مالی باید به اولویت ها توجه کرد. در زمان کنونی که مؤسسه هایی عهده دار شناسایی و رسیدگی به فقرا هستند کمک به آنها از کمک به افرادی که فقیر بودنشان معلوم نیست و گاهی هم فقیر نبودنشان معلوم است با ارزش تر است، اما توهین به گداها از طرفی و بی توجهی به حس دلسوزیی که در درون انسان به وجود می آید از طرف دیگر، نادرست است. برای حل این مشکل چند راه پیشنهاد می شود: 1. مبلغ هر چندکم که در زندگی انسان تاثیر زیادی نمی گذارد به آنهایی که دلسوزی نسبت به آنها پیدا می کنیم کمک کنیم. 2. نسبت به هیچ در خواست کننده ای بد رفتاری نکنیم و در صورت عدم توانایی با راهنمایی آنها به مراکز حمایتی یا افراد خیر دیگر وظیفه اجتماعی خود را انجام دهیم. 3. در حد توان، کمک خود را در صندوق های مراکز حمایتی مورد اطمینان بریزیم. با این کار هم ندای درونی خود را بی پاسخ نگذاشته ایم و هم حسن نیت خود را در محضر خداوند نشان داده ایم.
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید با توجه به اینکه وظیفه ی مجلس خبرگان رهبری نظارت بر ولی فقیه جامعه است، مشاهده می شود تعداد زیادی از اعضای خبرگان از طرف رهبر انقلاب دارای مسئولیت هایی می گردند. آیا انجام چنین کاری سبب وابستگی اعضا به رهبری نمی شود و وظیفه ی نظارتی مجلس خبرگان را تحت الشعاع قرار نمی دهد؟ آیا تاکنون نظارت خبرگان کارکردی داشته است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اینجانب سال گذشته با مدرک کارشناسی رشته عمران در کنکور فوق لیسانس شرکت کرده، و متأسّفانه با تقلّب کامل (100 درصد)، پرسشنامه را پر نمودم. کاری که هم اکنون خود نیز دلیل آن را نمی دانم! پس از اعلام نتایج، در شهریور امسال در مقطع فوق لیسانس پذیرفته شدم. با توجّه به این که گزینش، بر حسب نمره علمی انجام می گیرد، حقّ یک نفر را ضایع و سلب نموده ام، بدین جهت دچار عذاب وجدان شدید گشته، و قصد انصراف از تحصیل را دارم. لطفاً بفرمایید وظیفه من چیست؟
- [سایر] با سلام خدمت مشاور محترم.من خانوم 25 ساله ای هستم که یک سال و نیم است ازدواج کرده ام. و خانه دار هستم.از وقتی یادم میاید وسواس فکری و روحی شدید داشتم که الانم با من همراه است و به کلی زندگی من رو مختل کرده.هر بار موضوعی فکرم رو مشغول میکنه و اکثر اوقات از این میترسم که به بیماری لا علاجی مبتلا بشوم.من چند سال پیش قرار بود در یک کلینیک دندانپزشکی کار کنم که بیشتر از چند روز نتوانستم در آنجا بمانم.یک روز که وسایل بیماری رو جمع میکردم وسیله ای که دکتر برای او استفاده کرده بود روی دست من افتاد و خونش در امد.از اون روز همیشه این خوره در ذهنم است که نکند من از آن فرد ایدز یا هپاتیت گرفته باشم.و چیز دیگری که به تازگی فکرم را مشغول کرده اینست که در آن کلینیک با توجه به اینکه من هنوز آموزش ندیده بودم و همه چیز رو داشتم با دیدن یاد میگرفتم دکتری که رییس بود برای من و دو دستیار دیگر برنامه گذاشت.و من از فردای آن روز قرار شد تنها کار کنم و من چون چیزی بلد نبودم همان روز اول زده شدم و از آن کار استعفا دادم.و همان روزی که از آنجا خارج شدم وسایلی که استفاده شده بود برای بیماران را تنها با مایع تمیز کردم و چون طرز استفاده از دستگاه استریلیزاسیون را نمیدانستم همانطور گذاشتم ماندند.حال به این فکر میکنم اگر بعد از من کسی آنها را داخل دستگاه نگذاشته باشد و برای دیگران استفاده شده باشد و کسی از آنها آلوده شده باشد چی؟ نکند به دلیل نادانی من کسی به ویروسی آلوده شده باشد و من تا آخر عمر این عذاب وجدان را خواهم داشت و حتی در دنیای دیگر هم باید عذاب بکشم .تو رو خدا کمک کنید.فکرم خیلی خرابه.اصلا به آرامش نمیرسم.آیا نگرانی های من بی مورد است؟ همسرم میگوید تو ناراحتی اعصاب گرفتی.از تنهایی فکر وخیال میکنی.شما بگویید چه کنم؟من با این روند هیچ وقت نمیتوانم بچه دار شوم.دلم نمیخواد بچمو دیوونه کنم.
- [سایر] درد من حصار برکه نیست ... درد من زیستن با ماهیانیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است . سلام آقای مرادی . باز هم اومدم ازتون کمک بخوام . من 21 سالمه ، مادرم فوق العادست ، خدا رو شکر میکنم ، پدرم هم بد نیست ولی در حدّ افراطی متعصبه . ما 3تا بچه ایم ، من اولین فرزند و تنها دخترم و همین حساسییت پدرم رو تشدید میکنه . همیشه بهش احترام میذاشتم ( به خاطر عقاید ایشوون خیلی جاها پا گذاشتم رو علایقم ، مثلا ً انتخاب رشته ی تحصیلیم تو دبیرستان ) تا زمانی که دیدم این سکوت و احترام داره منو از مسیر رویاها و خواسته هام دور میکنه . نذاشت برم دانشگاه ، چون به نظرش محیط دانشگاه بده و آدم عاقل نباید خودشو در معرض گناه قرار بده ( توجه داشته باشید که ایشوون خودش دانشگاه رفته ). تا این مرحله زندگیم اطرافیانم خیلی متوجه گذشت های ریز و درشت من نشده بودن ، ولی یه رشته ی خوب ، دانشگاه سراسری ، تهران و سکوت من در مقابل مخالفت پدرم توجه همه رو جلب کرد ، هر جا میرفتیم همه با پدرم بحث می کردن شاید راضی بشه ، ولی اوون مثل همیشه مغرور ، با حس پیروزمندانه ای ، بدون توجه به احساسات من ، همه رو نا امید کرد . هیچ وقت نخواست بفهمه که تو دل من چی میگذره . از اوون به بعد خیلی ملموس ترحم اطرافیانم رو حس کردم ، میشنیدم که پشت سرم چه حرفایی میزنن ( دختر بیچاره با این همه هوش و استعداد زیر دست چه آدمی افتاده و .... ) به تدریج نا بود شدم . باور کنید من آدم ضعیفی نیستم ، آستانه ی صبر هر آدمی یه اندازه ای داره . شما نمی دونید چه قدر سخته گذرووندن زندگی با این فکر که تو میتونی اما نمیذاره . کم کم هدفمو گم کردم و این بی هدفی و سردرگمی باعث شد کاری رو انجام بدم که اوون موقع هم میدونستم اشتباهه . با پسری آشنا شدم که خدارو شکر آدم بدی نبود و از خلا ً عاطفی من سو استفاده نکرد . قراره ازدواج گذاشتیم ، هر وقت حرف خواستگاری می زد با مخالفت شدید من مواجه می شد . چیکار باید میکردم؟ میومد خواستگاری که چی بشه ؟ که با ازدواجمون مخالفت بشه چون من خیلی خوشگلم و هر مردی لیاقت منو نداره ، چون اوون خیلی پولدار نیست و نمیتونه یکی یدونه ی باباشو خوشبخت کنه و .... ( البته بگم که من از اولش همه ی مشکلاتی که سر راه ازدواجم بود رو برایه اوون بنده ی خدا توضیح داده بودم و اوون با علم به شرایط من اصرار کرد و خواست بهش اجازه بدم سعی شو بکنه .) از اول تا آخر آشنایی ما 4 ماه طول کشید . پدرم متوجه رابطه ی پنهانی ما شد و تازه از اینجا دردسرای زندگی من آغاز شد ، تمام آزادی هام ( که خیلی اندک بود ) ازم گرفته شد . حساسییت های بیشتر ، با من قهر کرد ، توهم هاش شروع شد . به خاطر مامانم از اوون پسر گذشتم ، خیلی سعی کردم طوری از زندگیش بیرون برم که زیاد ضربه نبینه اما میدونم که چندان موفق نبودم . اوون بیشتر از من عذاب کشید ، من اولین باری نبود که در مورد خواسته هام شکست می خوردم ، هر چند که تلخترین شکستم بود اما پذیرفتم . اما اوون چی ؟ امیدوارم منو بخشیده باشه . دیگه من یه دختر 19 ساله بودم با یه شکست عشقی ، یه عالمه عذاب وجدان ، یه پدر تلختر از همیشه و مادری که دیگه حاضر نبود از من حمایت کنه . خیلی طول کشید تا مادرم متوجه فشاری شد که برایه شوونه های من خیلی زیاد بود . منو بخشید ولی دیگه هرگز بهم اعتماد نکرد . به یه آدم دیگه تبدیل شدم ، حتی دلم نمی خواست راجع به خودم فکر کنم ، تا قبل از ماه رمضان امسال که تصمیم گرفتم کمی زندگی کنم . دوباره به باورهام برگشتم . حالم خیلی بهتر شد . قرار شد دیگه خواستگار راه بدیم که ای کاش هیچ وقت راه نمی دادیم . یکی از خواستگارا ( که قبلا ً ماجراشو براتون گفتم ) هم خانواده ی محترمی داشت ، هم خودش آدم منطقی و خوبی به نظر میرسید . و یه داستان تکراری که من موافقم و پدرم مخالف . جواب منفی دادیم ولی اوونا قانع نشدن و ظاهرا ً تصمیم ندارن دست بردارن . برام مهم نیست چی پیش میاد ، فقط دعا میکنم دیگه این ماجرا تموم بشه . دیگه تصمیم ندارم ازدواج کنم . اگه قراره هر کسی رو که من بپسندم پدرم نپسنده ، چرا خودمو درگیر کنم ؟ چند نفر رو ندیده رد کردم . حالا یه موردی پیش اومده که نمی تونم راه ندم ، نتونسنم دلیلی پیدا کنم . خیلی نگرانم . می ترسم ، نمی دونم باید چی کار کنم . می ترسم مرتکب اشتباه بشم . خواهش می کنم کمکم کنید . خیلی درمانده شدم . احساس بدبختی میکنم . ببخشید که طولانی شد .