اخلاص، یعنی خالص ساختن قصد و نیت از غیر خدا و انجام کارها تنها برای تقرب به خداوند. انسان از نظر قرآن، موجودی است که نسبت به خالق خود سراسر فقر و نیازمندی است و هر قدر معرفت انسان نسبت به خود و جایگاه خویش در عالم هستی بیشتر گردد، به شناخت بیشتر خالق و توجه به او می انجامد و نتیجه آن افزایش ایمان و ارتقاء درجات معنوی و اخلاص در عبادت و بندگی خداوند است. اما از آنجا که انسان ها به لحاظ سطح معرفت و شناخت نسبت به خود و خداوند و فلسفه آفرینش متفاوتند، کیفیت بندگی و اطاعت ایشان نیز متفاوت و در حد و اندازه معرفت ایشان است. اما آیا با توجه به نیازمندی بشر به توفیق الهی و سعادت و کمال اخروی، عمل خالصانه امکان پذیر نیست؟، در جواب باید گفت: اولا: رسیدن به سعادت و کمال اخروی و ورود به بهشت ابدی و نیز نجات و خلاصی از عقاب و عذاب اخروی در پرتو پرهیز از گناه و انجام عبادت و طاعت الاهی، وجهه ای از خواست و اراده خداوند و مورد رضای حضرت او است، و منافاتی با خلوص ندارد و تنها از حیث درجه و اعتبار و قدر و قیمت در پیشگاه خداوند متفاوت است؛ زیرا اخلاص دارای مراتبی است که بالاترین آن صدق است؛ یعنی انسان در مقابل انجام عمل، قصد و نیت مزد گرفتن در دنیا و آخرت نداشته باشد. و پایین ترین آن اخلاص صافی است؛ یعنی انسان در ازاء عمل خود امید اجر و یا خلاصی و نجات از عقاب داشته باشد. ثانیا: بین هدف فاعل و هدف فعل، فرق است و می شود ما در اثر نیازمندی به کمال، نیاز به عبادات و... داشته باشیم اما همین نیز هدف و انگیزه فاعل در انجام عبادات الهی نباشد و این جاست که بالاترین مرتبه اخلاص حاصل می شود.
در صورت امکان بیان فرمائید:1. با توجه به نیازمندی بشر به توفیق الهی و سعادت و کمال اخروی، انسان چگونه می تواند کار خالص و بی شائبه وتنها برای رضای خاطر الهی انجام دهد؟2. رابطه نیازمندی انسان با خلوص نیت چگونه است؟
اخلاص، یعنی خالص ساختن قصد و نیت از غیر خدا و انجام کارها تنها برای تقرب به خداوند. انسان از نظر قرآن، موجودی است که نسبت به خالق خود سراسر فقر و نیازمندی است و هر قدر معرفت انسان نسبت به خود و جایگاه خویش در عالم هستی بیشتر گردد، به شناخت بیشتر خالق و توجه به او می انجامد و نتیجه آن افزایش ایمان و ارتقاء درجات معنوی و اخلاص در عبادت و بندگی خداوند است. اما از آنجا که انسان ها به لحاظ سطح معرفت و شناخت نسبت به خود و خداوند و فلسفه آفرینش متفاوتند، کیفیت بندگی و اطاعت ایشان نیز متفاوت و در حد و اندازه معرفت ایشان است. اما آیا با توجه به نیازمندی بشر به توفیق الهی و سعادت و کمال اخروی، عمل خالصانه امکان پذیر نیست؟، در جواب باید گفت: اولا: رسیدن به سعادت و کمال اخروی و ورود به بهشت ابدی و نیز نجات و خلاصی از عقاب و عذاب اخروی در پرتو پرهیز از گناه و انجام عبادت و طاعت الاهی، وجهه ای از خواست و اراده خداوند و مورد رضای حضرت او است، و منافاتی با خلوص ندارد و تنها از حیث درجه و اعتبار و قدر و قیمت در پیشگاه خداوند متفاوت است؛ زیرا اخلاص دارای مراتبی است که بالاترین آن صدق است؛ یعنی انسان در مقابل انجام عمل، قصد و نیت مزد گرفتن در دنیا و آخرت نداشته باشد. و پایین ترین آن اخلاص صافی است؛ یعنی انسان در ازاء عمل خود امید اجر و یا خلاصی و نجات از عقاب داشته باشد. ثانیا: بین هدف فاعل و هدف فعل، فرق است و می شود ما در اثر نیازمندی به کمال، نیاز به عبادات و... داشته باشیم اما همین نیز هدف و انگیزه فاعل در انجام عبادات الهی نباشد و این جاست که بالاترین مرتبه اخلاص حاصل می شود.
- [سایر] با سلام. 1. آیا برای عقل نظری و عملی انسان این امکان وجود دارد که زمانی به تمام مصالح دسترسی داشته باشد؟ اگر این امکان باشد برهان ضرورت نبوت عامه از اعتبار ساقط است. لطفاً دقت شود که صرف وجود چنین امکان عقلا باعث خدشه بر دلیل ضرورت نبوت عامه است که میگوید چون انسان به مصالح دسترسی ندارد ضرورت به نبی هست. افرادی این اشکال را پذیرفتهاند، لیکن فرمودهاند که برهان متقن ما بر ضرورت نبوت عامه، عدم امکان دسترسی انسان با ابزارهای خود به رابطه عمل دنیا با آخرت است. لیکن به نظر بنده در این استدلال هم میتوان خدشه کرد؛ چون رابطه عمل و جزا بدین صورت که ما عمل کنیم و جزایش در آخرت به ما برسد نیست، بلکه ما با عمل خود همین الآن پاداش میگیریم یا مجازات میشویم، لکن اگر کسی روح و ظرف وجودی خود را قوی کند حتی اگر ابتدائاً با گوش دادن به حرف انبیا میتواند رابطه عمل خود را با جزایش ببیند و خود تشخیص بدهد چه چیز خوب و چقدر تأثیر در آخرتش دارد، لذا مستغنی از نبی شود. رد یا اثبات امکان فهم مصالح نیاز به برهان دارد؛ لذا لطفاً به این راحتی از این سوال نگذرید. و به قید امکان توجه داشته باشید مثلاً اگر بگویید تا الآن بشر نتوانسته اشکال وارد نیست یا اگر بگویید عقل و... به حوزه محدودی دسترسی دارند اشکال وارد نیست؛ چون باید بتوانید قید امکان را رد کنید؛ یعنی هرچند الآن دسترسی کم باشد، ولی این امکان باشد که بتواند رشد کند و مصالح را ببیند مثل عقل معصوم. دقت شود لطفاً 2. سوال دوم اینکه ما؛ چرا نمیپذیریم که خدا ما را آفریده و در ما عقل و فطرتی قرار داده تا هرکس بدان و مطابق آن عمل کرد و عناد نورزید و به عبارتی به اندازه پاسخ به نعمتهای داده شده مستحق پاداش و جزا باشد. همانطور که در برخی توجیهات درون دینی از این مؤلفه مخصوصاً بحث در مستضعفین و... زیاد استفاده می شود. با این بیان هم دیگر نیاز به نبی نیست.
- [سایر] با عرض سلام و ارادت خدمت برادر و دوست بزرگوارم جناب حاج آقای مرادی. غرض از مزاحمت، عرض ادب و بیشتر از آن تشکر از شما به خاطر تلاش و کوشش های خالصانه و بی شائبه شما در راه ارتباط با مردم و مخصوصاً جوانان عزیز این مرز و بوم و توجه به مشکلات و دغدغه های آنها و پاسخ به پرسش های مختلف آنها بود. توفیق پیدا کردم، تمام سخنرانی های شما را در هامبورگ و وین به دقت تمام و با عشق و علاقه گوش دادم و بسیار استفاده کردم. همچنین سخنرانی های شما در حرم امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام را هم پی گیری کردم و از کم و کیف آنها مطلع شدم. این حقیر که به اندازه بضاعت اندک خود تجربه سخنرانی و روضه خواندن را دارم به دلایل ذیل، گوش دادن به این سخنرانی ها را به کاربران عزیز و مراجعه کنندگاه این سایت وزین و تأثیرگذار توسیعه می کنم: 1. انگیزه قوی برای انتقال مفاهیم به شنونده. 2. دوری از حرف های کلیشه ای و منبر پر کن 3.ارتباط بسیار خوب با مخاطبین و شنوندگان 4.دغدغه توجه به نیازها و پرسش های مخاطبین و پاسخ به آنها 5. وادار کردن مخاطبین به تفکر و اندیشه و نه صرفاً گوش دادن 6.حرف های کاربردی و عینی و واقعی و مورد نیاز نه حرف های پر طمطراق اما کم فایده و حتی بی فایده 7. توجه به این نکته که اگر مخاطبی فقط همین یک منبر راگوش می دهد حتی المقدور نکته های اساسی در دین داری و اخلاق نیکو در امور فردی و روابط خانوادگی و اجتماعی را بشنود. 8. صراحت بیان و انتفادهای سازنده و دوری از تعارف ها و خوش بینی های غیرسازنده. 10. جمع بین تبشیر و انذار، و در عین حال پررنگ کردن رحمت و مهربانی خداوند. 11. توجه دائمی و همیشگی به بحث های مهمی همچون، توبه، دعا، تقوا، اخلاق نیکو، مهربانی، میانه روی و دوری از افراط و تفریط... 12. تأکید بر روضه و عرض ارادت به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام. بحمدالله، درک محضر اساتید بزرگواری همچون مقام معظم رهبری، آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی( استاد معقول و منقول و شاگرد علامه طباطبائی) و آیت الله مجتهدی و دیگران در دو محیط حوزه و دانشگاه، به بار نشسته و شخصتی روحانی و متفکر و متخلق و دوست داشتنی و جذاب مخصوصاً برای قشر جوان جامعه ما شکل گرفته است. سربلندی و عزت مستدام شما دوست بزرگوارم که توفیق آشنائی بیست و پنج ساله با شما دارم آرزوی قلبی بنده است.
- [سایر] با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما دوست عزیز. در مورد رد یا توجیه حدیث قلم و کاغذ که اصطلاحا به (حدیث قرطاس) معروف گشته است تاویلات و حتی کتابهایی نیز نوشته شده است. اما در مورد حدیث مذکور شبهات و اشکالاتی به میان می آید که جواب دادن به آنها قدری مشکل و ناممکن مینماید از آن جمله: 1 از کجا معلوم پیامبر میخواسته در باب جانشینی خود چیزی بنویسد؟ 2 اگر پیامبر میخواست چیزی در مورد جانشینی خود نوشته شود، پس چرا حدیث ثقلین را به اصحاب فرموده است؟ 3 مگر قبل از مریضی پیامبر و قبل از به رختخواب افتادن ایشان، آیه (الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا) نازل نشده بود؟ 4 مگر قبل از آن دین اسلام تکمیل نشده بود؟ 5 پس پیامبر چه چیز مهمی را میخواست بنویسد که تا آن مدت و در عرض 23 سال از امت خود مخفی نگهداشته بود؟ 6 مگر نعوذ بالله پیامبر رسالت خود را ناتمام گذاشته و رفته است؟ 7 مگر پیامبر با وجود حمایت ذات اقدس الهی، از اطرافیان خود میترسیدند که با تهدید و حرفهای یک نفر از یاران خود، کسانی که به دست خود آنحضرت تربیت یافته بودند از موضع خود (آن هم موضوعی به آن مهمی) عقب نشینی کند؟ 8 اگر حکم نوشتن جانشینی پیامبر یک حکم الهی باشد، نعوذ بالله باید بگوییم پیامبر در انجام تبلیغ خود کوتاهی کرده است که حکم خداوندی را به خاطر ترس از اطرافیان از امت خود مخفی داشته و اگر آن حکم الهی نباشد دیگر احتیاجی به مطرح کردن آن نیست. در هر صورت ایراد و نقصان بزرگی متوجه پیامبر میگردد. لذا با توجه به ایراداتی که ذکر گردید اصل حدیث محل تردید با سلام احتراماً موارد بالا جواب اهل سنت در مورد حدیث ذکر شده در باره حدیث قلم ( قرطاس) می باشد. خواهشمند در این مورد راهنمایی فرمائید . با تشکر
- [سایر] 1- کلمه بدبین (مثلا در قرآن) به چه معنا است؟ علت بدبینی چیست ؟ چرا انسانی بدبین می شود؟ 2- راه درمان بدبینی چیست؟ 3- آیا بدبینی همان سوءظن است؟ 4- نظر قرآن در مورد بدبینان چیست؟ و چه طور باید با آنان برخورد نمود؟ 5- اگر مرض بدبینی درمان شد برای مبتلا نشدن مجدد آن چه کاری لازم است ؟ 6- آیا انسان بدبین نسبت به همه افراد بدبین است یا نسبت به افراد خاصی؟ حال اگر جواب افراد خاص است مثلا چه افرادی (آیا در مورد کسانی که خیلی دوستشان دارد....)؟. 7- برای اینکه به آن مبتلا نگردیم باید چه کار کرد؟ 8- آثار بدبینی چیست؟ 9- ضررها و ضربه هایی که به شخص بدبین وارد می گردد بیشتر از چه جنبه ای است (روحی و...) و اگر ممکن است از همه جنبه ها برایم موضوع را باز کنید؟ 10- اگر کسی خود را در مورد بدبینی نسبت به دیگران اصلاح نکند و همین روند را ادامه دهد چه ضررهایی به دیگران وارد می کند؟ 11- آیا ضرر و ضربه هایی که به خودش وارد می کند بیشتر است یا ضرر و ضربه هایی که به دیگران و یا جامعه وارد می کند؟ 12- آیا برای کسانی که خود را اصلاح نکنند عذابی (اخروی) در پیش است؟ 13- آیا کسانی که به این صفت بد مبتلا هستند با اینکه خودشان از داشتن آن رنج می برند عذاب خواهندشد؟ 14-آیا به غیر از عذاب اخروی عذاب دنیوی هم دارد؟ 15- شخص بدبین چه جایگاهی در جامعه دارد؟ 16- آیا هم نشینی با شخص بدبین تأثیری در ما دارد؟ یعنی این امکان است ما هم بدبین شویم؟ 17- بدبینان بیشتر جوانان هستند یا نه همه قشر ها را شامل می شود در واقع منظورم این است که آیا داشتن این صفت بد در یک دوره سنی است یا نه داشتن آن در همه گروه های سنی یکسان است و محدود به سن نیست؟ 18- نظر روان شناسان نسبت به بدبینان چیست؟
- [سایر] بنده بنا به یک احساس درونی چند وقتی است که شروع کرده ام معانی آیه های قرآن را خواندن و تفکر و تأملی هر چند در خور عقل و ظرفیت خودم... چون به منظر من چیزی را نباید بودن دلیل و برهان پذیرفت و تحقیق در باره دین را جزو وظایف خودم می دانم. یکی از مواردی که در خواندن آیات مرا نگران کرد این بود که 1. چرا این قدر خداوند در آیات خود از تهدید کردن و ترساندن افراد استفاده کرده؟موارد بسیاری هست که خداوند گفته است که خدا ترس باشید؛ مثلا سوره الاعراف آیه 55 خدا را هم از راه ترس بخوانید هم از روی امید بخوانید ... یا سوره النساء آیه 76 و جهان آخرت ابدی برای هرکه خدا ترس باشد بسیار بهتر از دنیاست. و یا آل عمران 199 و غیره که الآن حضور ذهن ندارم و خودتان بهتر می دانید.... (چرا مگر ایمان به خدایی که همه زیبایی ها و دنیا را خلق کرده ترس دارد؟ چه لزومی بود که از زور و ترساندن استفاده شود آن هم در یک همچین موضوع مهمی؛ چرا محبت خدا در دل هایمان نقش نبند به جای ترس از او ؟ با ترس مسیر کمال چطور طی خواهد شد؟ 2. این که چرا از نوعی جبر در کلمات خود استفاده کرده؟ به عنوان مثال درسوره آل عمران آیه 48 (اگر اهل ایمان به خدا هستید.......) یا مشیت الهی هرکس را خواهد گمراه سازد و هر که را خواهد براه راست هدایت کند. (الانعام آیه 38) و در بعضی دیگر از آیات که هستند..... سوال: مگر دین را خداوند برای این نفرستاد که بشر را از گمراهی و ضلالت بیرون کشد و آنها را به سوی نور هدایت کند، مگر خود خداوند به انسان قدرت اختیار نداده است؟ پس چرا دیگر اگر اهل ایمان هستید...؟ دیگر معنا نمی دهد دین برای همه افراد با تمام شرایط روحی باید باشد. 3. در مورد قهر خداوند و انتقامش: سوره النساء آیه 83 :.. که قدرت خدا بیشتر و عذاب و انتقامش سخت تر خواهد بود. آیه 88 سوره نساء: آنها را هر کجا یافتید (منافقان و کافران) گرفته و بقتل برسانید و از آنها یاور و دوستی نباید اختیار کنید. سوال: خداوند دین را فرستاد تا انسان ها را به همدیگر نزدیک تر کند یا جنگ و کشتن افراد را؟ این آیه نشان دهنده تکذیب صلح با بشر نیست به نظر شما؟ چرا هم نوع خود را بکشیم؟ حالا بگذریم از قهر و انتقام خداوند... .
- [سایر] یا اله العاصین سلام علیکم (فوری - خانوادگی - طلاق) با توجه به اینکه فرمودید مختصر من نیز سعی کردم به اختصار مشکل را خدمتتان عرض میکنم ولی شرمنده که طولانی شد. با توجه به اینکه بسیار مصتعصل هستم در صورت امکان سریعتر پاسخ بفرمایید. 1. من 32 سال دارم. 2. 2 سال پیش با خانمی که 2 سال از من کوچکتر است ازدواج کردم.جفتمان مذهبی و تحصیلکرده و خانواده های خوب. 3. از همان اوایل متوجه شدم که باید مراقب حساسیتهایی باشم. 4. بعد از مدتی دعواها شروع شد. بر سر چی ؟ هیچی. مسایل بسیار پیش پا افتاده. 5. در واقع ما مشکل و اختلاف بزرگی در زندگی نداریم. لذا در مورد مشکلات و اختلافاتمان میگویند چشم خورده اید ! 6. بعد از گذشت مدتی از دعواها و شدت گرفتن به روان شناس مراجعه کردیم و تشخیص افسردگی داد و داروهایی مربوطه را داد و گفت که پیش مشاور نیز برویم. 7. الان مدت 10 ماه است که از این قضیه میگذرد. بعد از مدتی دکتر داروهای افسردگی را قطع کرد و مشاوره را ادامه دادیم. 8. خلاصه ای از انچه از جلسات مشاوره در مورد مشکلات بود را میگویم: 9. اولا 90 درصد مشکلات از خانم من است و بسیار از جلسات به صورت خصوصی فقط با ایشان است. 10. مادر ایشان در دوران کودکی برخورد نامناسبی با ایشان داشته 11. سعی میکرده بچه ها را مجبور به انجام تصمیمات خود کند که البته خانم من خیلی زیر بار نمیرفته. 12. به علت وجود یک برادر کوچکتر که مشکلات زیادی ایجاد میکرده و ظاهرا مشکلات عصبی داشته و بسیار بداخلاق، بد دهن، زورگو و شر است بیشتر توجه مادر به ایشان بوده و حقوق بچه های دیگر برای جلب رضایت او پایمال میشده. 13. لذا همسر من نیز از سن 12 تا 25 سالگی با مادر بیگانه بوده و بیشتر پناهش خاله اش بوده است. 14. حال او مرا در کنار گوشه ای از خاطراتش میداند. 15. هر توصیه ای را به معنی امر کردن میداند و احساس میکند از بالا داری با او برخورد میکنی و دچار چالش میشود. اگرچه که یک شوهر گاها اجازه دارد از بالا درخواستهایی هم داشته باشد. 16. کمال گرا و ایده ال گراست لذا توقعش از افراد، رفتارشان، تمیزی خانه و غیره بسیار بالا و مشکل ساز است. 17. در کنار این همه جلسات اگرچه روابط ما خیلی بهتر شده ولی هنوز هم از سطح استاندارد بسیار پایینتر است و گاها دعواها شدیدی صورت میگیرد. 18. در واقع من هم خلی زن ذلیل شده ام که روابط بهتر شده ولی همین دیروز برای چندمین بار مرا زد. 19. گاها برخوردهایش مرا تا حد جنون عصبانی میکند و این در حالی است که من انسان بسیار آرامی بودم. 20. اخیرا نیز دکتر گفته که دوباره دچار افسردگی شده است. 21. مدتها پیش به فکر طلاقش افتادم ولی به دلایلی این کار نکردم. یکی ترس از خدا. دوم اینکه اگر او را طلاق دهم نابود میشود. سوم به امید اصلاح. چهارم شاید اشکال از من است و من هستم که او را عذیت کردم و به اینجا کشاندم و خودم نمیفهمم. پنجم ترس از شرایط خودم بعد از طلاق. 22. لازم به ذکر است برخورد ظاهری ایشان با آشنایان بسیار خوب است و بسیار عاطفی است. 23. با توجه به جدایی از مادر مهارتهای زندگی را در سطح پایینی دارد. حتی در کارهای خانه من به شدت کمک میکنم تا انجام شوند. 24. بسیار مرا دوست دارد. من هم او را دوست دارم البته بسیار کمتر از قبل. 25. در واقع او یک انسان غیر متعادل است. 26. او قبل از ازدواج هم مشکلاتی داشته و به روانپزشک و مشاور مراجعه کرده است چنانچه در دوره عقد کردگی هم داروهای اعصاب استفاده میکرد. 27. برادران او هم حساس هستند و تحت نظر مشاور و روانپزشک هستند. سوالات من : 1. چه کار کنم؟ حیران مانده ام؟ 2. طلاق در چه مواردی لازم است؟ 3. آیا طلاق دادن او مخالف رضای خدا و مروت است؟ 3. آیا زندگی با او مورد رضای خدا و صلاح است ؟ آیا اجری دارد؟ آیا عاقلانه است؟ 4. اگر او را طلاق دهم در مورد عاقبت خودش و خانواده اش مسؤل هستم ؟ 5. آیا استخاره در این مورد جا دارد؟ برادر عزیز، دوست دارم خدا خودش دهان باز کند و بگوید چه کنم تا آن کنم. یا صاحب الزمان با تشکر
- [سایر] سلام.حاج آقا خسته نباشید.من می دونم که شما خیلی اذیت می شید ولی به خدا اگه اصرارتون می کنم 1)به خاطر اینکه از معدود روحانیونی هستید که قبولتون دارم 2)واقعا مشکل دارم.شاید من روزی 100 بار میام که جوابمو ببینم ولی شما به این همه جواب میدین ولی به من نه.این دفعه ازتون خواهش می کنم که بهم جواب بدین.حاج آقا من یه دختری هستم سال اول دانشگاه.وقتی مدرسه بودم یه آدم خیلی موفقی بودم تا الان که یه دانشجو هستم.و یه کسیم که اگه اغراق نکرده باشم یه آدم پایبند به مسایل مذهبی.وقتی نتیجه ی کنکورم اومد و دیدم خیلی خوب بود و چون اقوامم رو میشناسم مجبور شدم یه رتبه ی بدترو بگم تا دست از سرم بردارن با این حال دختر عموم به دلیل حسادت بیش از حدش منو داغون کرد یه سری کارایی که فقط دلیلش حسادت بود با اینکه اون خودش ازدواج کرده و علی الظاهر یه ازدواج خوبم رو داشته ولی بازم تو این مورد حسادت داشت حالا سوالای من: به دلیل این برخوردای اون_ خونواده ها دارن از هم فاصله می گیرن و کم کم قطع رابطه میشه ومن باید چی کار کنم که این اتفاق نیفته؟ و دوم با توجه به اینکه من الانم دارم توی یه سری مسابقات وثبت اختراع و این جور چیزا شرکت می کنم و (به امید خدا در آینده ای نه چندان دور) و به هر حال یه روزی هم ازدواج می کنم می خوام ببینم من باید چه برخوردی داشته باشم که برنامه هام خراب نشه و اونم نتونه اگر چیزی تو ذهنشه بهش برسه؟ و اونم به اشتباهش برسه. من منتظرم حاج آقا.خداحافظ
- [سایر] سلام.گفتین خلاصه بگیم.چشم. 1)انسان-دختر 2)26 ساله 3)کارمند نظام بانکی دولتی 4)دانشحوی رو هوای کارشناسی ارشد اقتصاد(واحد پایان نامه اخذ ولی ناتمام مانده) 5)خانواده3نفره.مادروپدرومن و داغ از دست دادن برادر بزرگترم-3ساله گذشته 6)ساکن تهران و از خانواده تقریبامتوسط رو به بالا. خصوصی-خصوصی خواهشا خصوصی و محرمانه 7)... 8) 9)خانواده ام مذهبی و خودم به خاطر ایجاد حریم چادری هستم.ولی خیلی مقید نیستم . به حجب و حیا در صحبت و رفتارونگاه معتقد وپایبندم .تلاوت قرآن رو واجب میدونموانجام میدم 10)از زمانی که معنای ازدواج رو فهمیدم(19-20سالگی) خواستگارجدی نداشتم .احتماعی بودمو اهل فعالیت های اجرایی و گروهی ... .البته هرکسی درسرراهم قرارگرفت بعد ازمدتی میفهمیدم که متعهد و متاهل است. 11)برادرم در29سالگی به علت بیماری ناشناس فوت شد.(زمستان86) 12)پول دارم.کاردارم وپدرومادرم به شدت بهم محبت میکنند. 13)هیچ هدف و انگیزه ای ندارم وووو 14)همه مرا به انرژتیک بودن میشناسن ولی راهی برای ابراز ندارم.پرازعشقم ولی کسی رو ندارم که بهش ابراز کنم. 15)اونقدر خالی ام{از انگیزه،وقت،ذوق ووووو} که تمام فعالیت های اجتماعی ام را لغو کرده ام.کوهنوردی،فرهنگسراوکلاس زبان وووو 16)نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن،تنهایی و بی حوصلگی به شدت حساسم کرده وحالوهوای گریه که تقریبا2سه ماهه روزمره ام شده خانواده ام رو کلافه کرده. 17)درسال جاری3خواستگار داشتم که هرسه درجلسه اول ودوم باخانواده کنسل شده.البته از طرف اونا. 18)حس پوچی و نداشتن آرزو وانگیزه تا حدی اعتقاداتم رو هم تحت تأثیر قرار داده 19)سوال اصلی :راه حل وتدبیر برای رهایی از این حالوهواوقرار گرفتن در مسیر درست-سرزنده بودن وشادابی حتی در عبادت-رهایی از حس افسردگی و ناامیدی 20)نا امیدم از ایجاد رابطه ای که به ازدواج ختم شود .تقریباهمه اطرافیانم هم درموردم اینگونه فکر میکنند.چه کار کنم؟ توروخداجوابموبدین .اساسی درموندم.درموندم و گمشدم.فکرنبودن بهتره تا ازبودن با هیچی ووووتوروبه خدا کمکم کنید.محتاج راهنماییتون
- [سایر] 1-علت حسادت چیست ؟ چرا انسانی حسود می شود؟ 2-حال کسانی که به آن دچار هستند چطور می شود آن را درمان نمود؟ 3-آیا کسی که حسود است دیگران باعث شدند او حسود گردد؛ یعنی نوع برخورد آنها باعث شده در او این احساس به وجود آید؟ 4-نظر قرآن در موردحسودان چیست؟ و چطور باید با آنان برخورد نمود؟ 5-و حال اگر آن درمان شد برای اینکه به آن دوباره مبتلا نگردیم چه کار لازم است انجام دهیم؟ 6-آیا انسان حسود نسبت به همه افراد حسود است یا نه افراد خاصی؟ حال اگر جواب افراد خاص است مثلاً چه افرادی و چرا (آیا در مورد کسانی که خیلی دوستشان دارد....)؟(این سؤال را به این دلیل مطرح نمودم چون دیدم برخی از افراد نسبت به افراد خاصی حسود هستند) 7-برای اینکه به آن مبتلا نگردیم باید چه کار کرد؟ 8-آثار حسادت چیست؟ 9-ضررها و ضربه هایی که به شخص حسود وارد می گردد بیشتر از چه جنبه است (روحی و ...)و اگر ممکن است از همه جنبه ها برایم موضوع راباز کنید؟ 10-اگر کسی خود را در مورد حسادت نسبت به دیگران اصلاح نکند و همین روند را ادامه دهد چه ضررهایی به دیگران وارد می کند؟ 11-آیا ضرر و ضربه هایی که به خودش وارد می کند بیشتر است یا ضرر و ضربه هایی که به دیگران و یا جامعه وارد می کند؟ 12-آیا برای کسانی که خود را اصلاح نکنند عذابی در پیش است منظور در آخرت ؟ 13- آیا عذابی است حتی برای کسانی که این صفت بد را مبتلا هستند ولی خود از داشتن آن رنج می برند و به قول خود بی گناهند و دست خودشان نیست؟ 14-آیا به غیر از عذاب اخروی عذاب دنیوی هم دارد؟ 15-جایگاه شخص حسود در جامعه؟ 16-آیا هم نشینی با شخص حسود تأثیری در ما دارد؟یعنی این امکان هست ما هم حسود شویم؟ 17-حسودان بیشتر جوانان هستند یا نه همه قشر ها را شامل می شود در واقع منظورم این است که آیا داشتن این صفت بد در یک دوره سنی است یا نه داشتن آن در همه گروه های سنی یکسان است و محدود به سن نیست؟ 18-نظر روان شناسان نسبت به حسودان؟ 19-خود کلمه حسود (مثلاً در قرآن) به چه معنا است ؟ 20-نقطه مقابل حسادت چیست؟ شرح دهید؟
- [سایر] الا بذکر الله تطمئن القلوب. با سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت حاج آقای مرادی. نمی خوام زیاد وقت شریفتون رو بگیرم ، سر ِ یه دوراههیه بزرگم و به این امید که دری به روم باز کنین مزاحمتون شدم . 23 سال از خدای مهربونم عمر گرفتم. توی یه خونواده ی متدین و با ایمان بزرگ شدم . خونواده ای که سرمایشون مهر و محبت و عاطفه ایه که نسبت به همدیگه دارن و هر گز ، هرگز اونو از هم دریغ نمی کنن.نمی گم تمام عمرمو و نمی گم خیلی خوب و کامل ولی سعی کردم بیشتر وقتمو صرف عبادت همون خدایی بکنم که همیشه بهترینهاشو برام خواسته . و همیشه از بابت چیزایی که بهم داده ممنون دارش بودم و بابت چیزایی که از سر حکمتش نداده ، شکر گذارش . دو سال از تحصیلم توی دانشگاه میگذره.توی این 2 سال خیلی عوض شدم، سعی کردم هر روز خودمو بیشتر به خدا نزدیک کنم تا صداشو بشنوم، تا بتونم راهی رو که توش قدم گذاشتم به سر منزل مقصود برسونم. هیچ وقت چه توی این 2سال و چه قبل از اون به هیچ پسری هم صحبت نشدم ، نه اینکه موقعیتش برام پیش نیاد ، نه ، همیشه باورم بر این بوده که ارزش احساساتم خیلی بیشتر از این حرفاس که بخوام اونو بدم به دست کسی که معلوم نیست قدرش رو بدونه یا نه تا اینکه یکی از همکلاسی های پسرم نظرم به خودش جلب کرد ، من با وجود اینکه توی شهر کاملاً مذهبی و خونواده ی خیلی متدینی بزرگ شدم و لی کمتر پسری رو دیدم با این اعتقادات، پاک ، ساده ، با ایمان ، با خدا، سر به زیر .از طریق اون با مسجد و مراسم امام زمان انس گرفتم ، ازم نخواس که چادر بزنم ولی وقتی برام از خوبی های چادر گفت ، با عشق به بی بی فاطمه چادری شدم . اینقدر برام از ارزش زن گفت که حتی الان دیگه حاضر نیستم یک تار از موهام رو هم نا محرم ببینه حاج آقا منو دلبسته ی اعتقاداتش کرد. تا اینکه تقریباً یکسال پیش به من پیشنهاد ازدواج داد ، با تمام مشکلاتی که داشتیم . اون 1.5 از من کوچیکتره و خونوادش هم نسبت به خونواه ی من نسبتاً مذهبی تر. وقتی که خونوادش رو در جریان قرار داد تقریباً همه مخالفت کردن ، به خاطر اختلاف سن و .. ولی ما تصمیممون واسه ازدواج بر مبنای 2-3 سال آینده بود ، چون ایشون واقعاً الان شرایط ازدواج رو ندارن ، سربازی ، کار و .. ولی خدایی داره که وقتی بهش توکل میکنه هر چیزی رو که بخواد بهش میده و این برای من خیلی مهمه .این ایمانی که داره برام قابل ِ ستایشه . ارتباط زیادی با هم نداشتیم گاهی تلفنی به خاطر اینکه از حال همدیگه با خبر بشیم . و گاهی ایمیل. یه رابطه ی کاملاً سالم بر پایه ی اعتقادات دینیمون برای شناخت بیشتر همدیگه . ما حتی همدیگه رو با اسم کوچیک هم صدا نزدیم . یه بار هم تو چشمای همدیگه نگاه نکردیم . نیت ما از اول با همدیگه به خدا رسیدن بود . ولی اون همش میگه که از این ارتباط احساس گناه میکنه ، حاج آقا ما هیچ کاری نکردیم که حتی زمینه ای برای ارتکاب به گناه باشه . به من بگید کجای این رابطه گناهه؟ آیا گناه که انسان با انگیزه برای رسیدن به کسی که قلباً دوسِش داره تلاش کنه و به هدفش برسه؟ کجای قرآن نوشته شده اگه یکی رو دوس داشته باشی و برای رسیدن بهش تلاش کنی گناه کردی؟ تا اینکه چند روز پیش تماس گرفته و با بغض میگه که یه اتفاقی افتاده که باید همدیگه رو فراموش کنیم . هرچه اصرار میکنم که چی شده جواب نمیده و میگه نمیشه بگم.قسمم میده که بدون اینکه چیزی بپرسم فراموشش کنم. من میدونم ، میدونم که اون اگر خواستار جدایی شده فقط به خاطر خودمه . چون همیشه میگه که ارزش تو بیشتر از منه ... به نظر شما من باید چیکار کنم ؟ مگه 2سال حرف کمیه ؟ مگه احساس چیز بی ارزشیه؟ حاج آقا من نمی تونم . من توی عمرم هیچ کسی رو به اندازه ی ایشون دوس نداشتم . به خاطرش پا روی خیلی چیزا گذاشتم . تمام سختیها رو حاضرم به جون بخرم ولی بدونم اون در کنارمه . به نظرتون اگه اختلاف سن 1.5 خیلی مهمه پس چطور بی بی فاطمه ثمره ی یه ازدواج با اختلاف سن 25 ساله؟ اکثر جوابهایی رو که به پیامهای مشابه داده بودین مطالعه کردم . میدونم که شما هم بر این عقیده هستین که اختلاف سن ممکنه دردسر ساز بشه ولی حاج آقا وقتی یکی عاقله و منطقی چه فرقی میکنه کوچیکتر باشه یا بزرگتر ؟ وقتی دو نفر در کنار هم میتونن به آرامش برسن و در سایه ی آرامش به اوج کمال ، چرا اینقدر مسئله ی اختلاف سن باید مهم باشه؟ چرا خونواده ها این چیزا رو درک نمیکنن ؟ چرا به جای اینکه دست جوونا رو بگیرن و کمکشون کنن اینقدر سر هر مسئله ای بهانه میگیرن و مخالفت میکنن ؟ حاج آقا کمکم کنید. یا علی .