در این زمینه ابتدا باید چند نکته را مد نظر داشت: 1. طبیعی است اگر انسان در سیر مطالعاتی خود در هر زمینه ای بدون در نظر داشتن خواسته ها و علایق خود و تنها با ترتیب موجود در کتاب پیش رود، شاید انگیزه های اولیه او سست شود. 2. می دانیم که قرآن کریم مانند یک رمان و قصه نیست که لازم باشد از ابتدای آن آغاز کرده و به ترتیب ادامه دهیم، بلکه در هر قسمت آن نکات فراوانی وجود دارد. 3. موضوعاتی از قرآن که در زندگی انسان کاربردی می شود جذابیت بیشتری دارد. به عنوان نمونه، افرادی که در حال جنگ با دشمنان اند، آیات جهاد را جذاب می بینند و افرادی که اهل خیرات و کمک به دیگرانند، به آیات انفاق توجه بیشتری دارند. با توجه به نکات فوق، برای استفاده بهتر از قرآن، بهتر است هر فردی با توجه به علایق خود، تحقیق خویش در تفاسیر قرآن را در آیاتی متمرکز کند که دلبستگی بیشتری نسبت به آنها دارد. به عنوان نمونه شخصی که علاقه مند تحقیق در موضوع "توبه" است، ابتدا باید با کمک از کتاب هایی که آیات قرآن را بر حسب موضوع فهرست بندی کرده اند، آیات مرتبط با توبه را مشخص کرده و سپس تفسیر همان آیات را مطالعه کند که در این صورت چون این مطالعه با تمرکز بیشتری انجام شده و در زندگی او نقش کاربردی و عملیاتی دارد، بهتر در ذهنش باقی خواهد ماند. در همین راستا، استفاده از تفاسیر موضوعی و یا مطالعه با کمک فهرست کتب تفسیری می تواند جذابیت بیشتری برای این دسته از افراد داشته باشد. هرچند ما مطمئنیم که اگر فردی در زمینه های مورد علاقه خود به درستی در قرآن به تحقیق بپردازد، به تدریج انگیزه مطالعه در مباحث دیگر نیز در او تقویت خواهد شد. این پرسش، پاسخ تفصیلی ندارد.
با عرض سلام و احترام، پرسشی در باره نحوه مطالعه تفسیر قرآن داشتم.
این روش تا حدودی من را از این فکر رها می کرد، اما به دلیل برخورد با آیاتی که کاربرد چندانی برایم نداشت مدت زیادی است که دیگر آن انگیزه ای که برای مطالعه تفسیر داشتم را نداشته و به همین دلیل آن را ترک کرده ام و نمی دانم مشکل کار از کجا است. لطفا مرا راهنمایی کنید که برای ایجاد انگیزه مجدد چکار کنم؟ با تشکر
در این زمینه ابتدا باید چند نکته را مد نظر داشت: 1. طبیعی است اگر انسان در سیر مطالعاتی خود در هر زمینه ای بدون در نظر داشتن خواسته ها و علایق خود و تنها با ترتیب موجود در کتاب پیش رود، شاید انگیزه های اولیه او سست شود. 2. می دانیم که قرآن کریم مانند یک رمان و قصه نیست که لازم باشد از ابتدای آن آغاز کرده و به ترتیب ادامه دهیم، بلکه در هر قسمت آن نکات فراوانی وجود دارد. 3. موضوعاتی از قرآن که در زندگی انسان کاربردی می شود جذابیت بیشتری دارد. به عنوان نمونه، افرادی که در حال جنگ با دشمنان اند، آیات جهاد را جذاب می بینند و افرادی که اهل خیرات و کمک به دیگرانند، به آیات انفاق توجه بیشتری دارند. با توجه به نکات فوق، برای استفاده بهتر از قرآن، بهتر است هر فردی با توجه به علایق خود، تحقیق خویش در تفاسیر قرآن را در آیاتی متمرکز کند که دلبستگی بیشتری نسبت به آنها دارد. به عنوان نمونه شخصی که علاقه مند تحقیق در موضوع "توبه" است، ابتدا باید با کمک از کتاب هایی که آیات قرآن را بر حسب موضوع فهرست بندی کرده اند، آیات مرتبط با توبه را مشخص کرده و سپس تفسیر همان آیات را مطالعه کند که در این صورت چون این مطالعه با تمرکز بیشتری انجام شده و در زندگی او نقش کاربردی و عملیاتی دارد، بهتر در ذهنش باقی خواهد ماند. در همین راستا، استفاده از تفاسیر موضوعی و یا مطالعه با کمک فهرست کتب تفسیری می تواند جذابیت بیشتری برای این دسته از افراد داشته باشد. هرچند ما مطمئنیم که اگر فردی در زمینه های مورد علاقه خود به درستی در قرآن به تحقیق بپردازد، به تدریج انگیزه مطالعه در مباحث دیگر نیز در او تقویت خواهد شد. این پرسش، پاسخ تفصیلی ندارد.
- [سایر] با سلام و آرزوی توفیق برای شما عزیزان؛ من حدود 25 سال پیش تابستان ها به کارگری می رفتم، روزی لباس کاری را در ساختمان پوشیدم برای کار (به احتمال زیاد متعلق به یکی ار صاحب کارها بود ) در حین کار دیدم مبلغی پول در جیب آن وجود دارد (حدود 65 تومان) آن را برداشتم و خرج کردم .الان نمی دانم چه کنم و پیدا کردن آن فرد برایم بسیار مشکل است. لطفاً مرا راهنمایی فرمایید که چکار کنم؟ با تشکر.
- [سایر] با سلام بدون مقدمه عرض می کنم باعرض خدا قوت و تبریک سال نو بنده پسری 23 ساله دارای مشکل در انتخاب همسر هستم من از این لحاظ مشکل دارم که نمی دانم آیا موقع مناسبی برای شروع امر انتخاب همسر است یا نه ؟ نمی دانم چه چیز هایی باید در وجود خودم پیدا کنم تا بفهمم که آماده همسر دار شدن شده ام یا نه ؟ تا به حال مطالب زیادی در رابطه با پیدا کردن زن مناسب خوانده ام اما اینکه من باید چه شرایطی پیدا کنم تا متاهل شوم را نمیدانم لطفا مرا راهنمائی فرمائید فرمایید با تشکر
- [سایر] با سلام و عرض ادب اولا تقاضا می کنم پس از مطالعه مشکلم مرا نترسانید شاید همین جمله وضعیت روحی مرا روشن کند من فردی عاطفی هستم از حضور درمحیطهای کوچک و تاریک می ترسم ازاشنیدن خبر مریضی نزدیکان و یا بروز حادثه برای آنان و بویژه یرای فرزندانم بشدت دچار اضطراب می شوم طوریکه احساس می کنم همه جا تنگ است و باید به یک جای باز تر بروم نفس کشیدن هم برایم مشکل می شود و حتی گاهی گریه میکنم این حالت نیم ساعت ادامه دارد با هر مریضی فکر می کنم سرطان گرفته ام و شبها مدت زیادی بیدارم و راه می روم و فکر مکنم اما در محیط کار فردی شاد و با روحیه ام و این حالتها فقط در مواقع فوق بسراغم می آید و مرا رنج می دهد لطفا مر راهنمایی کنید متشکرم
- [سایر] با سلام میخواستم بدانم طرز برخورد با فکرهای وسواسی و مزاحم منفی چیست شما در راهنمایی هاتون به افراد دیگر که از این فکرها دارند روش بی توجهی کردن و به اصطلاح محل ندادن را بیشنهاد دادید ولی به یک مشاور که یکی دو جلسه مراجعه کردم میگفت نباید در برابر این فکرها مقاومت کنی و بذاری هر چه قدر میخواد بیاد اخه این طوری هم که ادم اعصابش خورد میشه و ناراحت میشه و از کار و زندگی میفته از طرفی هم اگه بخوایم کم محلی کنیم بازم اخرش در جاهای مختلف این فکرها میاد(در مورد یه موضوع خاص) و یه جورایی سمجند حالا من چی کار کنم لطفا مرا راهنمایی کنید . ایا مطالعه کتاب موثر است. با تشکر
- [سایر] با سلام خدمت شما عزیزان و عرض خدا قوت که وقت خود را برای کمک به من و دیگر دوستان گذاشته اید. من مشکلات و اتفاق هایی درطول زندگی داشتم که از خوب و بد بودن و نحوه ی برخورد با آنها بی خبر بودم واز شما درخواست راهنمایی د ارم. من 2 سال پیش اتفاقهای زیادی در رابطه با جن و... برایم افتاد که به شما مختصراً می گویم. قبل از خواب یکبار روحم از تنم جدا شد و همیشه قبل و بعد از اون هم این رو داشتم ولی مقاومت کردم و فقط یکبار این برام اتفاق افتاده و به طوری بود که از سینه ام روحم جدا می شد و انگار که کسی دارد آن را می کشد بیرون! و یکبار هم خیلی زود از زیر فشارش آمدم بیرون . نمی دانم چه بگویم شاید یک جن بود زیر چشم چپ من.! شاید خنده دار باشد ولی یک جلیقه مشکی با یک شلوار مشکی تنش بود و وقتی من او را دیدم داد کشید و تمام صورت منو گرفت من متقابلا داد کشیدم ولی بی صدا این کار را کردم. من در شهر سنندج زندگی می کنم و با یکی از دوستام که فکر می کنم تو این وادی ها می تواند باشد صحبت کردم گفت تو باید اجازه بدهی روحت را از تنت جدا کند. او می خواهد یک محبتی به تو بکند.! نمی دانم شاید راست می گفت، شما بهتر می دانید و به خاطر همین مدتی بود که این اتفاق برایم نیفتاده بود پیش خودم گفتم: بیا من به تو اجازه می دهم روح مرا بکشی بیرون و جالب همان شب آمد ولی من بازهم ترسیدم و اجازه ندادم. و اتفاقات دیگری مثل داد زدنِ شاید جن تو گوشم و... برایم افتاده لطفا راهنمایی ام کنید. با تشکر
- [سایر] با سلام لطفا تا انتها بخوانید پیشاپیش متشکرم از اینکه به حرف هایم گوش می کنید من یک دانشجوی رشته مهندسی هستم متاسفانه من هیچ کنترلی روی وقتم ندارم تا به حال برای چندین بار سعی کرده ام کمی به نحوه زندگی خودم سامان ببخشم اما متاسفانه این امر که میسر نشد هیچ حتی باعث از دست رفتن اعتماد به نفسم هم شد تا جایی که حتی چندین ترم را در دانشگاه بی هیچ موقفیتی سپری کردم تا جایی که خودم فهمیدم ایراد بزرگ من عدم آشنایی با نحوه برنامه ریزی است (البته این را هم اضافه کنم من در درس خواندن هم این ایراد را دارم و هر وقت که شروع به درس خوادن می کنم چندین ساعت را بی هوده تلف می کنم بی آنکه چیزی فهمیده باشم البته به کار دیگری نمی پردازم بلکه با خواندن کتاب و جزوه وقتم سپری می شود بی آنکه به مقصود نهایی که فهمیدن درس باشد ، رسیده باشم ) این موضوع برایم بسیار از نظر روانی مشکل آفرین شده چند سال از وقتم سپری شده بی آنکه توفیقی در امورم به دست آورده باشم بسیار علاقه مند به مطالعه غیر درسی در زمینه دینی هستم ، همچنین زبان انگلیسی و عربی ولی متاسفانه به خاطراینکه به هیچ کار درسی دیگر نمی رسم امکان یادگیری آن ها برایم فراهم نشده (البته همانطور که عرض کردم وقت زیادی برای درس صرف می کنم ولی توفیقی برایم حاصل نمی شود در حالی که دوستانم با صرف وقتی به مراتب کمتر نه تنها به درس که به کارهای جانبی خود هم می رسند) این موضوع برایم بسیار رنج آور شده و پایه بسیاری از اعتقادات دینی من را هم متزلزل کرده . می دونید این چند سال وقتی که هدر دادم مثل یک کوه الماس بود که من حتی سعی نکردم یک دونه از اون رو هم برای خودم ور دارم (از اون بدتر اینه که حس می کنم این همان توشه ادامه راهم بوده که من بر نداشتم و امروز...) لطفا من را راهنمایی کنید
- [سایر] باسلام. من قبل از این مشاوره داشتم. مادرم باوجود محبت بسیار نسبت به من،توجه زیادی به ریز و درشت کارهای مختلفم نیز دارد.در کنار این موضوع همیشه نصیحت و راهنمایی پشت سرهم دارند که این حتی در مسایل کوچک و پیش پاافتاده هم مصداق دارد. نمی دانم چگونه برخورد درست و تأثیرگذاری داشته باشم که باعث شود این رفتارشان حالت معمول تری پیدا کند و رابطه مان هم خوب و خوش بماند. در ادامه این مطلب،این توجه ایشان باعث ایجاد مشکل دیگری هم شده که آن،احساس هواداری و اعتراض به عنوان ناراحتی از سمت خواهرانم نسبت به ورورد ایشان در روابط آنها با من میشود. از یک طرف نمی خواهم مادرم را برنجانم یا با خواهرانم در مورد مطلب اخیر درگیر شوم و نیز محبت و حمایت های مادرم را به طور کامل از دست بدهم. لطف کنید و راهنمایی کنید که هرکدام از طرفین این قضیه بخصوص من چه نقش یا وظیفه ای برای حل این مطلب و نیز برای پیشگیری از وقوع مجدد در آینده داشته باشیم. با تشکر
- [سایر] باسلام خانمی هستم 27 ساله که مدت 7 سال است که ازدواج کرده شکر خدا ازدواج موفقی داشته و همسر صبوری دارم. هر چند مانند بسیاری از مردها ساعات زیادی را در محل کار و بیرون از خانه می گذراتند که این مورد در ابتدای ازدواج باعث در گیری های کلامی زیادی بین من و همسرم میشد. البته این مورد یعنی کشمکش بر سر این موضوع بعد از اینکه دو سال و نیم قبل ما صاحب فرزندی شدیم بسیار کمتر شده زیرا من در منزل با داشتن بچه وقت سر خاراندن هم ندارم چه رسد به.... بله اما حال مواردی که خالصانه از شما میخواهم مرا راهنمایی بفرمایید اینست که با توجه به این مورد که من جزء رتبه های خوب دانشگاه سراسری بوده و رتبه دو هزار کنکور 82 را داشته ام و آمال و آرزوهای فراوانی برای ادامه تحصیل در ذهنم داشته ام و الان به سبب حضور بچه بیش از سه سال است که در زمینه ادامه تحصیل کاملا متوقف شده ام و کاملا اعتماد به نفسم را از دست داده ام و هر روزی که تصمیم میگیرم شروع کنم به مطالعه برای کنکور از یک طرف انجام کارهای منزل و از طرف دیگر کارهای بچه و شاید تنبلی خودم! مانع از این کار میشود. خیلی زگرفتار روزمرگی شده ام و این واقعا مرا عذاب میدهد و احساس مفید بودن را از من میگیرد . خیلی احساس بیکاری و بی ارزشی میکنم و این بر روی روابطم با همسرم نیز بی تاثیر نبوده است. خیلی زود رنج و حساس شده ام. لطفا مرا راهنمایی بفرمایید که چطور از این وضعیت نجات یابم و چگونه مجددا شور و نشاط درس و دانشگاه و تحصیل را به زندگی ام بازگردانم و بتوانم آرزوهای ذهنی ام را با کمک خداوند بزرگ عملی نمایم. 2- اما مشکل دیگری که یکسالی است دامنگیر من شده نمیدانم اسمش را وسواس فکری بگذارم! از بیان آن خودم هم خنده ام میگیرد اما همین مورد واقعا مرا عذاب میدهد و توان مرا گرفته است و آ؟ن اینست که من در هنگام گفتن نیت نماز, وضو و غسل شاید دهها بار ؟آنرا تکرار میکنم و توان عملی کردن آنرا ندارم و ساعتها زیر دوش حمام برای یک غسل و شاید چندین دقیقه برای یک وضو معطل میکنم تا بتوانم نیت کنم و حس میکنم درست نیست و مدام این کار را تکرار میکنم و استرس فراوانی بهم وارد میشه خلاصه در گیری فراوانی با این مطلب پیدا کرده ام . به طور کل برای انجام کارهای روزمره بیش از وقت معمول مورد نیاز وقت صرف میکنم اما این مورد اخیر واقعا لذت زندگی را از من سلب کرده است خودم فکر میکنم شاید استرس و خستگی های روزمره و علی الخصوص بچه داری سبب چنین مشکلی شده است نمی دانم؟؟؟؟؟!!خیلی ناراحتم میخوام از زندگیم لذت ببرم اما این وسواسهای دست و پا گیر نمیذاره اما دلم میخواد اصلاح بشم و باهاش مبارزه کنم دلم میخواد راهناییم کنید تا از دستنش خلاص بشم. با تشکر
- [سایر] حاج آقا سلام خیلی به کمک نیازمندم. الان که دارم متن را می نویسم از گریه دارم خفه می شوم.بعد از خدا تنها کسی که فکر کنم می توانم باهاش درد دل کنم شمائید . شما را خدا پاسخ دهید به کمکتان نیازمندم.من و شوهرم حدود 16 سال است که زندگی مشترک داریم و سه فرزند (پسرها 14 سال و 9 و دختر 6)داریم. هر از گاهی مشکلاتی داشته و گهگاه بحث خیلی بالا هم گرفته ولی همیشه به نوعی حل شده با گذشت طرفین. (رویهم رفته زندگی خوبی داریم.)ولی اینبار نمی دانم چه کنم .او 9سال است که در دانشگاه تدریس می کند . با دانشجو ها رابطه دوستانه ای دارد که هیچوقت ایجاد مشکل نکرد تا اینکه حدود یکماه پیش از مشکلات خانوادگی یکی از دوستانش که می گفت ، وقتی از او پرسیدم ما که این مشکل را نداریم کمی دو پهلو صحبت کرد و من را مشکوک کرد .هر از گاهی با شوخی می گفت یکی از دانشجویانم می خواهد تو را ببیند و به خانه ما بیاید.من مخالفت کردم . ده روز پیش یک شب ساعت یازده ونیم همان دانشجوی دختر به موبایل تماس گرفت تا درباره درس سوال کند. کمی بیشتر مشکوک شدم، وقتی با همسرم صحبت کردم گفت چون وی پدرش را از دست داده و درسخوان است به او بیشتر محبت کرده ام.یکبار از روی تصادف گوشی که زنگ پیام زد من نگاهی انداختم و چون همان شماره (اسم)را دیدم با همسرم صحبت کردم مجدد گفت شما خیالاتی شده ای و هیچ موردی نیست .رابطه مان خوب شد تا دیروز که از روی کنجکاوی بعد از اینکه چند پیام را پاک کرد گوشی را چک کردم و چند پیام با اسم کوچک آن خانم و اینکه دیگه به من استاد خطاب نکن و شما خودت گلی دیدم.غیر مستقیم از همسرم خواستم تا برایم صادقانه بگوید اگر احساسی به کسی دارد یا تماسی با کسی دارد و وی چند بار انکار کرد و تا گفتم پس مشکلی نیست که پیامهایت را ببینم گفت این که تو کار مرا چک کنی خیانت است .تمام دیشب را نتوانستم بخوابم هر چه دعا و نیایش می دانستم در شب زنده داری ام بکار بستم. دو بار همسرم به سراغم آمد و گفت هیچی نیست به هر حال من مرد هستم و حتی امامهای ما چند زن داشته اند پس این طبیعی است که کمی توجه به او داشته است.ولی فقط در حد مسائل درسی با کمی صمیمیت است چون وی پدر ندارد. ولی من نمی توانم باور کنم راست می گوید . به او گفتم با بچه ها از او جدا زندگی خواهم کرد . ولی نمی دانم واقعا چه کنم.اعتمادم به وی خدشه دار شده و احساس حماقت می کنم. چون خودم فکر می کنم همیشه تلاش کرده ام که هیچی در رابطه مان کم نگذارم.شما را خدا مرا راهنمائی کنید.
- [سایر] باسلام وخسته نباشید خدمت آقای دکتر من دختری هستم که 7 ماه نامزد بودم و حدود 2.5 عقد هستم. در حدود 1.5 است که من و همسرم با هم مشکل داریم و در این مدت جر و بحث و قهر بودیم. از نظر فکری و رفتاری کاملا با هم تفاوت داریم ایشان ادم خودمحور و دیکتاتور هستند بسیار وابسته به خانواده هست و ریز اتفاقات بین من و خودشان را برای خانواده مطرح کرده و خانواده هم از هیچ دخالتی در زندگی ما کوتاهی نمیکنن. همسرم قبلا یک ازدواج ناموفق داشته و حاصل این ازدواج کوتاه یک فرزند است که با خود مادر زندگی میکند من به دلیل علاقه زیاد در زمان خواستگاری همسرم از من و به اصرار ایشان که از همسر سابقم تحقیق نکن که فقط از من بد میشنوی این کار را نکردم اما 2 هفته پیش با توجه به مشکلات زیاد بین خودمان تصمیم گرفتم که با همسر سابقش صحبت کنم همسر سابق ایشان می گوید در زمان ازدواج خانواده ایشان و مخصوصا مادر همسرم از هیچ دخالتی در زندگیشان دریغ نکرده و اینکه ایشان(همسرم) بسیار ادم ضعیف و وابسته و زرگویی بودند و اینکه در زمان ازدواجشان همسرم با دو زن شوهر دار رابطه جنسی داشته که یکی از دلایل طلاقشان بوده من نیز پی به چشم چرانی همسرم برده ام در زمان نامزدی هم مرا با دو خانواده اشنا کرد که می گفت این دو خانواده فقیر هستن و من کمکشان می کنم اما زنهای این دو خانواده به نظرم مشکوک امدن. آقای دکتر این مرد به خاطر اینکه من را از خانواده ام جدا کند از کلیه افراد خانواده ام بد می گوید در صورتی که من هیچ گونه اعتراضی به نحوی برخورد خانواده اش با خودم نمی توانم داشته باشم و مرتبا از من میخواهد که به کلیه افراد خانواده اش احترام بگذارم. من بی دقت ازداوج کردم اما نمی خواهم بی دقت وارد زندگی شوم خانواده ام مرتب می گویند این مرد زندگیت نمیشود اما ما تو را در تصمیم گیریت ازاد میگذاریم خوب فکر کن و تصمیم بگیر. در مشاجره ها همسرم اصلا خودش را مقصر نمی داند و من هر چه اصرار میکنم که به مشاوره برویم تا ما رو راهنمایی کنند می گوید من هیچ مشکلی ندارم تو نیاز داری خودت برو من میدانم چطور با تو و هر کسی رفتار کنم پس نیازی به مشاوره ندارم. نمی دانم سر دو راهی ماندم بسیار غمگین و افسرده و حساس شدم .همسرم از نظر مالی هم ورشکسته شده. و وضعیت مالی خوبی ندارد دوست دارم در انتخاب راه کمک شوم با تشکر از شما.