در مورد مخلوقی که دارای یکی از صفات؛ نظیر قدرت و ... نبوده و بعداً خدا به او اعطا کرده است، باید گفت که این مخلوق در همان زمانی هم که به ظاهر دارای این صفات است، استقلالی از خود ندارد. و این طور نیست که برای مدتی مسقلاً و بی نیاز از خدا دارای صفتی شده باشد و بعد از مدتی مشخص آن را از دست بدهد، بلکه در همان مدتی که دارای آن صفت بوده نیز هیچ استقلالی ندارد. و این عین توحید است؛ یعنی مخلوق حتی وقتی صفتی را دارا شده نیز شریک خدا در این صفت نمی شود. پس این یک بیان نادرست و منافی توحید است که گفته شود: «مخلوقات برای مدتی محدود و به اندازه ای محدود مستقلاً دارای صفات الهی شده اند با این تفاوت که خدا حد بالای این صفت را دارا است»؛ چرا که این بیان عین شرک است. بلکه توحید این است که گفته شود: در هر حالی و هر زمانی صاحب حقیقی این صفات خداوند است، چه وقتی این صفت در کسی ظاهر شده و چه وقتی از او گرفته شده است.
وقتی می گوییم کیفیات و صفاتی؛ چون: لطف، قدرت و دانش و ... از سوی خداوند به مخلوقاتش برای زمان مشخص و با محدودیتی داده می شود، و در صورتی که خداوند بخواهد می تواند آنها را از وی بگیرد؛ در آن صورت آیا به این معنا نیست که مخلوقات خداوند برای زمانی مشخص و دوره محدودی با خداوند در این صفات شریک بوده، یا دارنده این صفات است که خداوند قادر مطلق آنها را به وی ارزانی داشته است؟
در مورد مخلوقی که دارای یکی از صفات؛ نظیر قدرت و ... نبوده و بعداً خدا به او اعطا کرده است، باید گفت که این مخلوق در همان زمانی هم که به ظاهر دارای این صفات است، استقلالی از خود ندارد. و این طور نیست که برای مدتی مسقلاً و بی نیاز از خدا دارای صفتی شده باشد و بعد از مدتی مشخص آن را از دست بدهد، بلکه در همان مدتی که دارای آن صفت بوده نیز هیچ استقلالی ندارد. و این عین توحید است؛ یعنی مخلوق حتی وقتی صفتی را دارا شده نیز شریک خدا در این صفت نمی شود. پس این یک بیان نادرست و منافی توحید است که گفته شود: «مخلوقات برای مدتی محدود و به اندازه ای محدود مستقلاً دارای صفات الهی شده اند با این تفاوت که خدا حد بالای این صفت را دارا است»؛ چرا که این بیان عین شرک است. بلکه توحید این است که گفته شود: در هر حالی و هر زمانی صاحب حقیقی این صفات خداوند است، چه وقتی این صفت در کسی ظاهر شده و چه وقتی از او گرفته شده است.
- [سایر] آیا مخلوقات خداوند برای زمانی مشخص و دوره محدودی با خداوند در این صفاتی که خداوند به آنها داده است شریک اند؟
- [سایر] وقتی می گوییم خداوند قادر مطلق است، آیا شامل همه صفات وی می شود و یا تنها قدرت خداوند را شامل می شود؟
- [سایر] وقتی می گوییم خداوند قادر مطلق است، آیا شامل همه صفات وی می شود و یا تنها قدرت خداوند را شامل می شود؟
- [سایر] آقای مرادی سلام. وقتتون به خیر. عرض کنم حضورتون که بنده مدته 2 ساله که \"قراره\" با شخصی ازدواج کنم. با ایشون در دانشگاه آشنا شدم. دلیل اینکه تا حالا عقد نکردیم مخالفت خانواده ایشون به دلیل تفاوت سطح اقتصادی بوده.و البته پدر ایشون استاد دانشگاه و پدر من دوره ابتدایی (ششم ابتدایی) رو فقط گذروندن. خانواده ایشون این مخالفت رو از همون ابتدای امر عنوان کردن و دلیلشون این بوده که شما دو نفر نمی تونین با هم زندگی کنین و دوام زندگیتون به 1 سال هم نمی رسه.( با توجه به همون تفاوتها) توجه کنین که این نظر رو در صورتی صادر کردن که شناختی نسبت به من یا خانواده ام نداشتن و صرف وجود این تفاوتها مخالفت کردن. طبق قاعده ی \" هم کفو بودن\" که البته چون من و آقا پسر بر این عقیده بودیم که هم کفو بودن به لحاظ عقیده و ایمان و طرز تفکر در موارد مورد بحث در ازدواج و ... و نه در موارد اقتصادی و از این دسته؛ فکر می کردیم که کار اشتباهیه که ما هم با اونا هم آهنگ بشیم و قطعا ما رو هم در برابر این عکس العملمون باز خواست خواهند کرد، به همون اندازه که آنها رو به علت عذری که آوردن و در چارچوب اسلام نمی گنجه. می خوام بگم که ما این طور فکر می کنیم که اگه عرف جامعه با اونچه که پیغمبر ( ص )به ما دستور دادن نمی خونه، معنی اینکه در احکام موجود در رسالات نوشته شده \" عرفا و شرعا\" چیه؟ این شرع که پیامبر گذاشته بودن بر عرف موجود در جامعه غلبه نداره؟ اصولا منظور عرفی که بر پایه ی شرع باشه و در \" جامعه اسلامی \" عرف باشه مد نظر نبوده؟ صحبت دیگه ای که دارم اینه که در حدیثی از پیغمبر( ص ) خوندم که بدین مضمون بود : یاری کسی که به قصد دوری از محرمات و باعتماد به خدا و بامید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است. البته من نمی دونم شرایطی که اینو فرمودن چی بوده، ولی دیگه کم کم دارم شک می کنم که اگه ما داریک خیر رو انجام می دیم که پس چرا به نتیجه نمی رسیم! در واقع دارم شک می کنم که شاید باید این ازدواج را لغو کنم. ضمن اینکه این نکات رو هم خوبه بگم: 1- ما بعد از اینکه با کسانی که می شناختیم مشورت کردیم، دیدیم که درست فکر می کردیم و به اقدام بدون خانواده ایشون فکر کردیم( پدر ایشون بهشون گفتن که ما چون به صلاح نمی بینیم کاری برات انجام نمیدیم، تو هم هر کاری می خوای خودت انجام بده. از جانب ما محدودیتی از این نظر نداری، که احتمالا راضی به این امر نیستن ولی چاره دیگه ای هم ندیدن) 2- یه موردی که خیلی خانواده شون بهش اشاره می کنن اینه که : عشق چشم و عقلتونو کور کرده! من کتمان نمی کنم که بعد از 2 سال حتی احساس وابستگی ممکنه بوجود اومده باشه، ولی مطمئنم که کاملا حواسم بوده به احساساتم هیچ بهایی ندم، مگر در مواردی که می خواستم ببینم آیا فلان مدل احساسی آقا اذیتم می نه یا مواردی از این قبیل... که همه موارد سعی شده با قاعده های موجود در زندگی هر دومون ( دستورات اسلام +عقل) چک بشه. اینه که اولا مطمئنم شروع رابطه با احساسات نبوده و ادامه پیدا کردنش هم به این دلیل نبوده. 3- یه چیزی که خیلی نگرانم می کنه و باعث شده در مواردی که صبرم رو داشتم از دست می دادم، باز خودم رو ملزم به ادامه این رابطه بدونم این نکته بوده که من و ایشون نعمتهایی بودیم که خداوند به همدیگه نشونمون داده و اینکه بدون دلیل موجه پس بزنیمشون احتمالا عواقب سوئی هم در این دنیا و هم ان دنیا گریبانمون را خواهد گرفت. 4- خانواده ایشون و مخصوصا مادرشون کاملا درگیر تفاخر نژادی و تجمل زندگی و ... هستن و من احساس می کنم دلیل مخالفتشون هم دقیقن اینه که ما با این مدل مچ نیستیم، کما اینکه پسرشون هم از این مدل همواره ناراضی بودن. و اصولا هم چون بنده فکر می کنم که نارضایتیشون از این جهته، با تنها اومدن آقا پسر برای انجام مرسم موافقت کردم و چون همه دلایل بر پایه ی اصول و عقاید ایمانی و اسلامی مون بوده خانواده من هم به این امر راضی شدن و ازمون حمایت می کنن. نکته ای که هست اینه که خانواده ایشون علاوه بر اینکه برای پسرشون به خواستگری هم نمیان، اصولا این رابطه رو جدی نمی گیرن و اگر حرفی هم به میون بیاد مراسم رو به داد زدن یا مسخره کردن برگزار می کنن. وضعیتی که الان موجوده اینه که ایشون خارج از کشور مشغول به تحصیل هستن. بنا بر توافق 1 ماهه دیگه می خواست بیان که عقد کنیم، که مادرشون این طور گفتن که : من تا 1.5 ماهه دیگه مسافرتم و تو هم حوالی شهریور بیا که ما خودمون هر کاری لازمه بکنیم. با توجه به سابقه ای که در مورد این رابطه در طول این 2 سال و کلا در زندگی خانوادگیشون در طول 26 سال این آقا، حدس بر اینه که برنامه شون این خواهد بود که 1 ماهی هم که ایشون به ایران میان رو وقت کشی کنن که به تصور خودشون\" بالاخره یا من منصرف می شم از روی اذیت شدن ها، یا پسرشون سر عقل میاد!\" و من نمی دونم که موافقت کنم با اینکه تا شهریور هم صبر کنیم یا نه! ضمن اینکه اولا دلیل اینکه می خوایم سریعتر عقد کنیم اینه که \" بر ما که معلوم شده می خوایم با هم ازدواج کنیم، پس دیگه دلیل موجهی برای نا محرم بودن و با هم رابطه داشتن نداریم.\" از طرفی هم پدرم اینقدر آمادگی ذهنی برای هضم کردن اینکه بندا در چنین شرایطی با ایشون موقتا محرم باشیم ندارن. و من شدیدا در این باره هم نگرانم. و ثانیا احتمال اینکه ایشون بیانو تا روزهای آخر خانواده شون سر بدوننمون زیاده! کما اینکه قبل از سفر ایشون تا روز آخر پدر ایشون بهشون نگفتن که نظرشون چیه!(ایشون عید فطر سال گذشته رفتن)و اون روز هم دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. فکر می کنم که زیاد صحبت کردم اگه راهنماییم کنین که هم ذهنم کمی شفاف تر شه نسبت به طرز فکرم و اون احادیث با توجه به اینکه در این زمینه علم لازم رو دارین ممنون میشم. چون واقعا احساس می کنم فلسفه زندگیم داره می پیچه به هم! و دیگه قدرت تصمیم گیری ازم گرفته میشه :cry مچکرم در پناه حق