پاسخ اجمالی: در مقام ذات وقتی گفته می شود خداوند قادر مطلق است، شامل همه صفات است؛ یعنی تفاوتی نمی کند که ذات را با کدامیک از این صفات و اسامی بنامیم. و از طرفی ذهن ما هیچ علمی نسبت به صفات ذاتی خداوند ندارد؛ چون این صفات (مثلا قدرت، سمع و ...) وقتی معلوم ذهن ما می شود که آنها را در مخلوقات یا در خودمان مشاهده کرده باشیم، حال آن که خدا از هر شباهتی به مخلوقات خود برتر و بالاتر است. پاسخ تفصیلی: ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل می کند: خداوند از ازل پروردگار ما بود و علم ذات او بود، در حالی که هیچ معلومی نبود و شنوایی ذات او بود حال آن که هیچ شنیده شده ای نبود و بینایی ذات او بود در حالی که هیچ دیده شده ای نبود و قدرت ذات او بود در حالی که هیچ مقدوری وجود نداشت و چون اشیاء را حادث کرد و آن اشیاء معلوم شدند علم از او بر معلوم واقع شد و شنوایی بر شنیده شده و بینایی بر دیده شده و قدرت بر مقدور. ابو بصیر می گوید از حضرت پرسیدم: پس خداوند پیوسته متحرک و در تغییر بوده! فرمود: خدا برتر از این است؛ بلکه حرکت یک صفتی است که با فعل خدا حادث شده. ابو بصیر می گوید: گفتم پس خدا پیوسته متکلم بوده؟ فرمود: تکلم صفتی است که حادث شده و ازلی نیست حال آنکه خدا بود و هیچ متکلمی نبود.[1] این روایت نشان می دهد که صفاتی؛ مانند علم، قدرت، سمع و ... بر سه دسته است. 1. صفات حادث (همان صفاتی که در مخلوقات شاهدیم که خدا را نمی توان به این صفات تشبیه کرد). 2. صفات ازلی که خاص خدا است و این صفات عین ذات خدا است. 3. صفاتی که از خدا بر اشیاء (بعد از حدوث آنها) واقع می شود. در صفاتی که خاص خدا است تمایزی بین صفات نیست، اعم از قدرت، علم، سمع و ... ؛ یعنی همه این صفات اشاره به یک حقیقت دارد که همان ذات ناشناخته خدا است و به ذات خدا با هر یک از این صفات اشاره شود، به یک چیز واحد اشاره شده است؛ و از همین رو ذهن ما هیچ شناختی از این صفات ندارد. مثلاً ما شناختی در مورد بینایی که عین شنوایی باشد و علمی که عین قدرت باشد و ... نداریم. بلکه شناخت ما از صفت بینایی مربوط به دیدنی ها است، و شناخت ما از سمع موبوط به شنیدنی ها است و .... که همگی با هم تمایز دارند. بنابراین، در مقام ذات وقتی گفته می شود خداوند قادر مطلق است، شامل همه صفات است؛ یعنی تفاوتی نمی کند که ذات را با کدام یک از این صفات بنامیم؛ چرا که هیچ درک ذهنی نسبت به خدا امکان پذیر نیست. مثلاً قدرت به عنوان یک صفت، وقتی معلوم ذهن ما است که آن را در مخلوقات یا در خود مشاهده کنیم، حال آن که خدا از هر تشبیهی بالاتر است. این بود دیدگاه روایات در مورد صفات خداوند. پس همه صفاتی که ما در ذهن خود به خداوند اطلاق می کنیم، همگی اعتبارات و اسامی هستند، ولی خداوند مسمای این صفات است نه خود این اعتبارات و اسماء. همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: (الله یک اسم است و اسم غیر از مسماست پس هرکس اسم را بدون معنی عبادت کند کافر شده و چیزی را نپرستیده است و هرکس اسم را همراه با معنا بپرستد او هم کافر است چون دو چیز را پرستیده است و اما هرکس معنی را بدون اسم بپرستد، این است توحید).[2] گفتنی است که نحوه وحدت بین این صفات با همدیگر و با ذات خدا به گونه ترکیبی نیست که مثلا بخواهیم در ذهن خود خدا را ترکیبی از این صفات و معانی تصور کنیم، بلکه به این می ماند که ما حقیقتی ناشناخته را از روی آثاری که از او ظاهر شده، با اسامی و اعتبارات و الفاظ مختلفی بنامیم تا برای ذهن ما قابل تعبیر و تحلیل شود، حال آن که خود او برتر از توهم ما است، پس توحید واقعی هم در نهایت رها کردن ذهن و توهم است: (التوحید أن لا تتوهم).[3] از همین باب در روایات دیگری گفته شده است که خداوند از هر صفتی منزه است؛[4] چون همه صفاتی که ما درک می کنیم مربوط به امور حادث است و همه این صفات هم معارض و متمایز از هم هستند، و این منافات با توحید دارد. بنابراین، شناخت ذات خدا از طریق این صفات و تعبیرات هم شرک به خدا است و توحید همان نفی صفات است.[5] پی نوشتها: [1] (عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْیَاءَ وَ کَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَی الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَی الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَی الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَی الْمَقْدُورِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ مُتَحَرِّکاً قَالَ فَقَالَ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ إِنَّ الْحَرَکَةَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ بِالْفِعْلِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ مُتَکَلِّماً قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْکَلَامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَیْسَتْ بِأَزَلِیَّةٍ کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مُتَکَلِّمَ ) کلینی، الکافی، ج 1، ص 107، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش. [2] (اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ الْإِلَهُ یَقْتَضِی مَأْلُوهاً وَ الِاسْمُ غَیْرُ الْمُسَمَّی فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَی فَقَدْ کَفَرَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَی فَقَدْ کَفَرَ وَ عَبَدَ اثْنَیْنِ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَی دُونَ الِاسْمِ فَذَاکَ التَّوْحِید)، [3] آمدی تمیمی، غرر الحکم و دررالکلم، ص 82، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم. [4] (إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّةٍ عَظُمَ رَبُّنَا عَنِ الصِّفَةِ فَکَیْفَ یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّةٍ مَنْ لَا یُحَدُّ ) کلینی، الکافی، ج 1، ص100؛ (کَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع إِلَی أَبِی أَنَّ اللَّهَ أَعْلَی وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُبْلَغَ کُنْهُ صِفَتِهِ فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ کُفُّوا عَمَّا سِوَی ذَلِکَ ) همان، ص 102. [5] (کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَة)، نهج البلاغه، ص 39، انتشارات دار الهجرة. منبع: www.islamquest.net
وقتی می گوییم خداوند قادر مطلق است، آیا شامل همه صفات وی می شود و یا تنها قدرت خداوند را شامل می شود؟
پاسخ اجمالی:
در مقام ذات وقتی گفته می شود خداوند قادر مطلق است، شامل همه صفات است؛ یعنی تفاوتی نمی کند که ذات را با کدامیک از این صفات و اسامی بنامیم. و از طرفی ذهن ما هیچ علمی نسبت به صفات ذاتی خداوند ندارد؛ چون این صفات (مثلا قدرت، سمع و ...) وقتی معلوم ذهن ما می شود که آنها را در مخلوقات یا در خودمان مشاهده کرده باشیم، حال آن که خدا از هر شباهتی به مخلوقات خود برتر و بالاتر است.
پاسخ تفصیلی:
ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل می کند: خداوند از ازل پروردگار ما بود و علم ذات او بود، در حالی که هیچ معلومی نبود و شنوایی ذات او بود حال آن که هیچ شنیده شده ای نبود و بینایی ذات او بود در حالی که هیچ دیده شده ای نبود و قدرت ذات او بود در حالی که هیچ مقدوری وجود نداشت و چون اشیاء را حادث کرد و آن اشیاء معلوم شدند علم از او بر معلوم واقع شد و شنوایی بر شنیده شده و بینایی بر دیده شده و قدرت بر مقدور. ابو بصیر می گوید از حضرت پرسیدم: پس خداوند پیوسته متحرک و در تغییر بوده! فرمود: خدا برتر از این است؛ بلکه حرکت یک صفتی است که با فعل خدا حادث شده. ابو بصیر می گوید: گفتم پس خدا پیوسته متکلم بوده؟ فرمود: تکلم صفتی است که حادث شده و ازلی نیست حال آنکه خدا بود و هیچ متکلمی نبود.[1]
این روایت نشان می دهد که صفاتی؛ مانند علم، قدرت، سمع و ... بر سه دسته است.
1. صفات حادث (همان صفاتی که در مخلوقات شاهدیم که خدا را نمی توان به این صفات تشبیه کرد).
2. صفات ازلی که خاص خدا است و این صفات عین ذات خدا است.
3. صفاتی که از خدا بر اشیاء (بعد از حدوث آنها) واقع می شود.
در صفاتی که خاص خدا است تمایزی بین صفات نیست، اعم از قدرت، علم، سمع و ... ؛ یعنی همه این صفات اشاره به یک حقیقت دارد که همان ذات ناشناخته خدا است و به ذات خدا با هر یک از این صفات اشاره شود، به یک چیز واحد اشاره شده است؛ و از همین رو ذهن ما هیچ شناختی از این صفات ندارد. مثلاً ما شناختی در مورد بینایی که عین شنوایی باشد و علمی که عین قدرت باشد و ... نداریم. بلکه شناخت ما از صفت بینایی مربوط به دیدنی ها است، و شناخت ما از سمع موبوط به شنیدنی ها است و .... که همگی با هم تمایز دارند.
بنابراین، در مقام ذات وقتی گفته می شود خداوند قادر مطلق است، شامل همه صفات است؛ یعنی تفاوتی نمی کند که ذات را با کدام یک از این صفات بنامیم؛ چرا که هیچ درک ذهنی نسبت به خدا امکان پذیر نیست. مثلاً قدرت به عنوان یک صفت، وقتی معلوم ذهن ما است که آن را در مخلوقات یا در خود مشاهده کنیم، حال آن که خدا از هر تشبیهی بالاتر است.
این بود دیدگاه روایات در مورد صفات خداوند.
پس همه صفاتی که ما در ذهن خود به خداوند اطلاق می کنیم، همگی اعتبارات و اسامی هستند، ولی خداوند مسمای این صفات است نه خود این اعتبارات و اسماء. همچنان که امام صادق (ع) می فرماید:
(الله یک اسم است و اسم غیر از مسماست پس هرکس اسم را بدون معنی عبادت کند کافر شده و چیزی را نپرستیده است و هرکس اسم را همراه با معنا بپرستد او هم کافر است چون دو چیز را پرستیده است و اما هرکس معنی را بدون اسم بپرستد، این است توحید).[2]
گفتنی است که نحوه وحدت بین این صفات با همدیگر و با ذات خدا به گونه ترکیبی نیست که مثلا بخواهیم در ذهن خود خدا را ترکیبی از این صفات و معانی تصور کنیم، بلکه به این می ماند که ما حقیقتی ناشناخته را از روی آثاری که از او ظاهر شده، با اسامی و اعتبارات و الفاظ مختلفی بنامیم تا برای ذهن ما قابل تعبیر و تحلیل شود، حال آن که خود او برتر از توهم ما است، پس توحید واقعی هم در نهایت رها کردن ذهن و توهم است: (التوحید أن لا تتوهم).[3]
از همین باب در روایات دیگری گفته شده است که خداوند از هر صفتی منزه است؛[4] چون همه صفاتی که ما درک می کنیم مربوط به امور حادث است و همه این صفات هم معارض و متمایز از هم هستند، و این منافات با توحید دارد. بنابراین، شناخت ذات خدا از طریق این صفات و تعبیرات هم شرک به خدا است و توحید همان نفی صفات است.[5]
پی نوشتها:
[1] (عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْیَاءَ وَ کَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَی الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَی الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَی الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَی الْمَقْدُورِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ مُتَحَرِّکاً قَالَ فَقَالَ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ إِنَّ الْحَرَکَةَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ بِالْفِعْلِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ مُتَکَلِّماً قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْکَلَامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَیْسَتْ بِأَزَلِیَّةٍ کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مُتَکَلِّمَ ) کلینی، الکافی، ج 1، ص 107، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.
[2] (اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ الْإِلَهُ یَقْتَضِی مَأْلُوهاً وَ الِاسْمُ غَیْرُ الْمُسَمَّی فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَی فَقَدْ کَفَرَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَی فَقَدْ کَفَرَ وَ عَبَدَ اثْنَیْنِ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَی دُونَ الِاسْمِ فَذَاکَ التَّوْحِید)،
[3] آمدی تمیمی، غرر الحکم و دررالکلم، ص 82، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
[4] (إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّةٍ عَظُمَ رَبُّنَا عَنِ الصِّفَةِ فَکَیْفَ یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّةٍ مَنْ لَا یُحَدُّ ) کلینی، الکافی، ج 1، ص100؛ (کَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع إِلَی أَبِی أَنَّ اللَّهَ أَعْلَی وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُبْلَغَ کُنْهُ صِفَتِهِ فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ کُفُّوا عَمَّا سِوَی ذَلِکَ ) همان، ص 102.
[5] (کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَة)، نهج البلاغه، ص 39، انتشارات دار الهجرة.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] وقتی می گوییم خداوند قادر مطلق است، آیا شامل همه صفات وی می شود و یا تنها قدرت خداوند را شامل می شود؟
- [سایر] وقتی می گوییم کیفیات و صفاتی؛ چون: لطف، قدرت و دانش و ... از سوی خداوند به مخلوقاتش برای زمان مشخص و با محدودیتی داده می شود، و در صورتی که خداوند بخواهد می تواند آنها را از وی بگیرد؛ در آن صورت آیا به این معنا نیست که مخلوقات خداوند برای زمانی مشخص و دوره محدودی با خداوند در این صفات شریک بوده، یا دارنده این صفات است که خداوند قادر مطلق آنها را به وی ارزانی داشته است؟
- [سایر] علم، قدرت، عدالت و حیات خداوند، چه فرقی با همین صفات در انسان دارد؟
- [سایر] علم، قدرت، عدالت و حیات خداوند، چه فرقی با همین صفات در انسان دارد؟
- [سایر] علم، قدرت، عدالت و حیات خداوند، چه فرقی با همین صفات در انسان دارد؟
- [سایر] کدام صفت از صفات انسان است که تمام صفات نیک انسان را شامل میشود؟
- [سایر] مگر نمی گویند که خداوند نیروی مطلق است پس آیا خداوند می تواند موجودی قویتر از خود به وجود آورد؟ اگر جواب مثبت باشد که موجود قوی تر از خداوند می شود و دیگر خداوند نیروی مطلق نیست و اگر جواب منفی باشد نفی قدرت مطلق بودن خداوند است، پس جواب چیست؟
- [سایر] آیا قوانین منطق را خدا خلق کرد؟ اگر جواب مثبت است، پس خدا میتواند قوانین منطق را عوض کند، یا به هم بریزد، در حالیکه وقتی صحبت از قدرت مطلق خدا میشود؛ مثلاً اینکه آیا خدا میتواند سنگی خلق کند که خود نتواند آنرا بلند کند، میگوییم قدرت خدا به امر محال تعلق نمیگیرد؛ یعنی خدا هم نمیتواند اجتماع نقیضین را ممکن کند، نه به خاطر عجز، بلکه به خاطر محال بودن عقلی، امکان پذیر نیست. پس ما هم در خصوص صفات خدا و هم وجود خدا منطق را مفروض میگیریم، خدا به منطق وابسته است، یا منطق به خدا؟
- [سایر] وقتی خداوند چیزهای مادی را از هیچ بودن مطلق خلق نمود، آیا به این معنا است که قدرتش در شکل، فرم و قدرت مادی منعکس شده است؟
- [سایر] وقتی خداوند چیزهای مادی را از هیچ مطلق خلق نمود، آیا به این معنا است که قدرتش در شکل، فرم و قدرت مادی منعکس شده است؟
- [آیت الله اردبیلی] (کهانت) و (تنجیم)(1) اگر به این شکل باشد که برای غیر خداوند، به نحو استقلال یا اشتراک با خداوند، تأثیر قائل شوند، حرام بلکه شرک است، ولی اگر مشیّت خدای متعال را مؤثر مطلق بدانند و پیشبینیهای آنها به نحو حدس و تخمین و =============================================================================== 1 (کاهن) ادّعا میکند که وقایع را به واسطه خبردادن اجنّه وشیاطین یا به واسطه اسباب خفیّه دیگری میفهمد و (منجّم) به وسیله حرکات افلاک و تقارن کواکب از آینده خبر میدهد. مبنی بر این باشد که پروردگار عالم بعضی امور را سبب یا مقارن و هماهنگ بعضی امور دیگر قرار داده و بقیه سببیّت یا تقارن و سلب آن در قبضه قدرت مطلقه او میباشد، اشکال ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که در حق علی(علیه السلام) و سایر امامان(علیهم السلام) غلو کنند; یعنی، آن بزرگواران را خدا بدانند یا صفات مخصوص خدایی برای آنها قائل باشند، کافرند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن فاقد صفات حیض باشد و یا خونی که دارای صفات حیض است کمتر از سه روز باشد، تمام آن استحاضه است.
- [آیت الله وحید خراسانی] شرط دوم ان که مطلق باشد
- [آیت الله مظاهری] رفع صفات رذیله، گرچه عملی بر طبق آن انجام ندهد، اگر قدرت بر رفع داشته باشد، واجب مؤکّد، و ترک این واجب چنانکه گفته شد از محرّمات است، و باید علاوه بر اینکه مانع سر زدن عملی از آن شود، با آن مبارزه کند تا ریشهاش را قطع کند، و این کار، گرچه مشکل است ولی از اوجب واجبات است، و ثواب این مبارزه از جهاد بالاتر است و از این رو در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) (جهاد اکبر) نامیده شده است.
- [آیت الله بهجت] باید به آنچه که نذر کرده قدرت و توانایی داشته باشد، بنابراین اگر به چیزی عقلاً یا عادتاً قدرت نداشت و نذر کرد، صحیح نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی را که دارای صفات حیض است، حیض و خونی را که دارای صفات استحاضه است، استحاضه قرار میدهد، به شرط آن که اوّلاً: خون دارای صفات حیض کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد و ثانیا: خون دیگری با آن تعارض نکند، یعنی قبل از گذشتن ده روز از پایان خونی که دارای صفات حیض است، خون دیگری نبیند که دارای صفات حیض بوده و مجموع آن و خون اول که دارای صفات حیض است و روزهایی که در بین آنها واقع شده، بیشتر از ده روز باشد، مثل آن که پنج روز خون سرخ یا تیره و چهار روز خون زرد و دوباره هفت روز خون سرخ یا تیره ببیند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است یعنی چیز نجس را پاک می کند، وضو و غسل هم با آن صحیح است، و آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاک نمی کند، وضو و غسل هم با آن باطل است.
- [آیت الله نوری همدانی] آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه ، مثل آب مطلق است ، یعنی چیز نجس را پاک می کند ، وضو و غسل هم با آن صحیح است و آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل آب مضاف است ، یعنی چیز نجس را پاک نمیکند ، وضو و غسل هم با آن باطل است .
- [آیت الله اردبیلی] آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، مثل آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاک میکند و وضو و غسل نیز با آن صحیح است، ولی آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه، مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاک نمیکند و وضو و غسل نیز با آن باطل است.