«و سمل جلباب الدین»؛ و لباس دین و معنویت کهنه و فرسوده شد. «جلباب» چیزی شبیه عبا و چادر است که تمام بدن انسان را می‌‎ پوشاند.[1] از آن جهت به دین «جلباب» گفته شده است که تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی دین‌داران را می‌‎ پوشاند و دربر می‌‎ گیرد. «سمل» یعنی کهنه شد.[2] حضرت زهرا(س) در این سخن می‎ ‌فرماید: پیش از رحلت پیامبر اسلام(ص) دین و معنویت تمام جامعه را پوشانده بود؛ یعنی همه‌ی کارها و امور جامعه بر اساس موازین دینی تنظیم شده بود، ولی با رحلت آن‌حضرت این پوشش کهنه و فرسوده شد، و گمراهان ساکت به سخن درآمدند!: «و نطق کاظم الغاوین». هنگامی که پیامبر اسلام(ص) از دنیا رفت، آن گمراهانی که تا به حال سکوت اختیار کرده بودند و منتظر فرصت و موقعیت بودند، از فرصت استفاده کرده و به سخن درآمدند و همه کاره شدند. وقتی افرادی که دشمنی آنان با اسلام آشکار بود می‌‎ آیند و میدان‌دار می‌‎ شوند، دیگر حساب بقیه افراد معلوم است و در مقابل، افرادی همچون علی(ع)، سلمان، مقداد، ابوذر و عمار که بیشترین زحمات را در راه اسلام متحمل شده‌اند، کنار گذاشته و خانه نشین می‌‎ شوند. حضرت زهرا(س) در این‌جا با یک جمله کوتاه به این واقعیت تلخ اشاره کرده‌اند که پس از رحلت پیامبر(ص) این دسته از افراد فرصت را مناسب دیده و به میدان آمدند: «و هدر فنیق المبطلین»؛ و نازپروردگان گروه باطل به صدا درآمدند. «فنیق» یعنی آدم‌های نازپرورده و سختی نکشیده،[3] «هدر» هم یعنی به صدا درآمدن .[4] منظور حضرت این است که نازپروردگان گروه باطل که تا به حال ساکت بودند و در زمان پیامبر(ص) جرأت نداشتند حرفی بزنند، حالا به صدا درآمده‌اند: «فخطر فی عرصاتکم»؛ پس در میدان‌های شما به جولان درآمدند. آن کسانی که مسلمانان آنان را به حساب نمی‌آوردند، حالا آمده‌اند در عرصه و میدان شما و تصمیم گیرنده شده‌اند. بر این اساس، این حوادث مربوط به پس از رحلت حضرت می‌باشد. البته بدیهی است؛ به دلیل آن‌که تفکرات جاهلی و مشکلات قبل از اسلام کاملاً از بین نرفته بود و به تعبیر روایات، امت اسلامی «قریبو عهد بالجاهلیة»؛[5] نزدیک به زمان جاهلیت بودند، بعد از ارتحال پیامبر(ص) برخی معضلاتی که چون آتشی زیر خاکستر پنهان مانده بودند، مجدداً شعله برافروخت. [1] . صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، محقق و مصحح، آل یاسین، محمد حسن، ج 7، ص 114، عالم الکتاب، بیروت، چاپ اول، 1414ق. [2] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏11، ص 345، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ سوم، 1414ق. [3] . همان، ج‏10، ص 313. [4] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی‏، سید احمد، ج ‏3، ص 517، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش. [5] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35، ص 281، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
این عبارت درخطبهی فدکیه به چه معنا است؟: (و سمل جلباب الدین). این مسئله در نتیجه حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) به وجود آمد؟ یا چون جامعه چنین معضلی داشت، آن حوادث در آن به وجود آمد؟
«و سمل جلباب الدین»؛ و لباس دین و معنویت کهنه و فرسوده شد. «جلباب» چیزی شبیه عبا و چادر است که تمام بدن انسان را می پوشاند.[1] از آن جهت به دین «جلباب» گفته شده است که تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی دینداران را می پوشاند و دربر می گیرد. «سمل» یعنی کهنه شد.[2]
حضرت زهرا(س) در این سخن می فرماید: پیش از رحلت پیامبر اسلام(ص) دین و معنویت تمام جامعه را پوشانده بود؛ یعنی همهی کارها و امور جامعه بر اساس موازین دینی تنظیم شده بود، ولی با رحلت آنحضرت این پوشش کهنه و فرسوده شد، و گمراهان ساکت به سخن درآمدند!: «و نطق کاظم الغاوین».
هنگامی که پیامبر اسلام(ص) از دنیا رفت، آن گمراهانی که تا به حال سکوت اختیار کرده بودند و منتظر فرصت و موقعیت بودند، از فرصت استفاده کرده و به سخن درآمدند و همه کاره شدند. وقتی افرادی که دشمنی آنان با اسلام آشکار بود می آیند و میداندار می شوند، دیگر حساب بقیه افراد معلوم است و در مقابل، افرادی همچون علی(ع)، سلمان، مقداد، ابوذر و عمار که بیشترین زحمات را در راه اسلام متحمل شدهاند، کنار گذاشته و خانه نشین می شوند.
حضرت زهرا(س) در اینجا با یک جمله کوتاه به این واقعیت تلخ اشاره کردهاند که پس از رحلت پیامبر(ص) این دسته از افراد فرصت را مناسب دیده و به میدان آمدند: «و هدر فنیق المبطلین»؛ و نازپروردگان گروه باطل به صدا درآمدند.
«فنیق» یعنی آدمهای نازپرورده و سختی نکشیده،[3] «هدر» هم یعنی به صدا درآمدن .[4] منظور حضرت این است که نازپروردگان گروه باطل که تا به حال ساکت بودند و در زمان پیامبر(ص) جرأت نداشتند حرفی بزنند، حالا به صدا درآمدهاند: «فخطر فی عرصاتکم»؛ پس در میدانهای شما به جولان درآمدند. آن کسانی که مسلمانان آنان را به حساب نمیآوردند، حالا آمدهاند در عرصه و میدان شما و تصمیم گیرنده شدهاند.
بر این اساس، این حوادث مربوط به پس از رحلت حضرت میباشد. البته بدیهی است؛ به دلیل آنکه تفکرات جاهلی و مشکلات قبل از اسلام کاملاً از بین نرفته بود و به تعبیر روایات، امت اسلامی «قریبو عهد بالجاهلیة»؛[5] نزدیک به زمان جاهلیت بودند، بعد از ارتحال پیامبر(ص) برخی معضلاتی که چون آتشی زیر خاکستر پنهان مانده بودند، مجدداً شعله برافروخت. [1] . صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، محقق و مصحح، آل یاسین، محمد حسن، ج 7، ص 114، عالم الکتاب، بیروت، چاپ اول، 1414ق. [2] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 11، ص 345، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ سوم، 1414ق. [3] . همان، ج10، ص 313. [4] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی، سید احمد، ج 3، ص 517، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش. [5] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35، ص 281، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
- [سایر] لطفاً درباره زندگینامه اشعث بن قیس و تأثیرگذاری آن در حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت امام علی(ع) توضیح دهید.
- [سایر] اگر وصی پیامبر (ص) از اوّل معلوم بود، چرا مسئله ی وصایت را پیامبر (ص) به مسئله ی اجابت دعوت، متوقف کرده است؟
- [سایر] روز رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) چه تاریخی است؟ گوشه ای از مراسم تدفین ایشان را ذکر کنید؟
- [سایر] عقیده شیعه در مسئله خلافت و جانشینی بعد از پیامبر(ص) چیست، آیا آنان علی(ع) را خلیفه بلافصل پیامبر(ص) میدانند و خلفای دیگر را که صحابه پیامبر(ص) بودند قبول ندارند؟
- [سایر] در جامعه ما در خصوص اویس قرنی چنین می گویند که هنگامی که شنید پیامبر (ص) دندان خود را شکستند وی نیز دندان خود را شکست. آیا چنین مسئله ای صحت دارد؟ آیا پیامبر (ص) به خاطر این کار وی را ستود؟
- [سایر] چرا اهل تشیع اعتقاد به جواز متعه (صیغه، ازدواج موقت) دارند، در حالی که پس از رحلت پیامبر (ص) حرام اعلام شده بود؟
- [آیت الله خوئی] در منهاج الصالحین باب خمس ص333 مسئله 44 در عبارت: (نعم إذا لم یؤدّ دینه إلی أن انقضت السنة وجب الخمس من دون استثناء مقدار وفاء الدین، إلّاأن یکون الدین لمؤنة السنة وبعد ظهور الربح فاستثناء مقداره من ربحه لا یخلو من وجه)، بفرمائید دین مهریه و دین منزل و امثال اینها که هنوز داده نشده است داخل در استثنا عبارت فوق است که میتواند از ربح کسر نماید یا خیر؟ آنچه نظر مبارک است مرقوم فرمائید که در فهم این عبارت اختلاف بعضی دارند.
- [سایر] حدیثی نقل شده که پیامبر(ص) شیطان را سر بریدند، این حدیث تا چه حد اعتبار دارد؟ پس مسئله وسوسه شیطان چیست؟
- [سایر] می خواستم بپرسم چرا پیامبر(ص) که معصوم بودند و شأن ولایی داشتند محافظ نداشتند اما در جامعه ما تمام اشخاص مهم از جمله مقام معظم رهبری محافظ دارند علت چیست؟
- [سایر] در منابع معتبر اهل سنت از جمله در کتاب "وفاءالوفاء" تألیف سمهودی می خوانیم: مدد گرفتن و شفاعت خواستن از پیامبر اکرم (ص) و از مقام و شخصیت او، هم پیش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم قبل از رحلت او و هم بعد از رحلت او، در عالم برزخ و در قیامت. او بعد از این جملات، روایتی درباره توسل حضرت آدم به پیامبر اکرم (ص) از عمر بن خطاب نقل کرده است که: "آدم از روی اطلاعی که از آفرینش پیامبر اسلام در آینده داشت به پروردگار عرض کرد: "یا رب اسئلک بحق محمد (ص) لما غفرت لی". خداوندا به حق محمد (ص) از تو تقاضا می کنم که مرا ببخشی. همچنین حدیث دیگری را از جماعتی از راویان سنی از جمله نسائی و ترمذی نقل می کند که: مرد نابینایی تقاضای دعا از پیامبر (ص) برای شفای بیماری اش کرد، پیامبر (ص) دستور داد که چنین دعا کند: پروردگارا من از تو به خاطر پیامبرت پیامبر رحمت تقاضا می کنم و به تو روی می آورم، ای محمد (ص) من در پیشگاه خداوند به تو توجه کرده ام که حاجتم را برآورده سازی، پروردگارا پیامبر را شفیع من قرار بده . و از بیهقی نقل می کند که در زمان خلافت خلیفه دوم، دو سال قطحی شد. بلال به همراهی عده ای از صحابه بر سر قبر پیامبر آمد و چنین گفت: ای پیامبر برای امت خودت طلب باران کن زیرا (از بی آبی) در حال هلاکت هستند... ) بنا براین خلیفه دوم عمر بن خطاب به توسل به پیامبر چه در زمان حیات و چه بعد از رحلت آن بزرگوار معتقد بوده و بدان عمل می کرده است، پس چرا امروزه پیروان محمد بن عبدالوهاب به مسلمانانی را که در کنار تربت پاک آن حضرت به ایشان متوسل می شوند نسبت شرک می دهند ؟ یا طبق عقاید آنان عمر بن خطاب هم مشرک بوده است؟