این روایت در برخی از کتاب‌های حدیثی[1] از پیامبر اسلام(ص)[2] و امام صادق(ع)[3] نقل شده است. آنچه در این حدیث مطرح شده، آن است که ارزش علم و آثار آن، بیشتر از آثار شهادت در راه خدا علیه دشمنان دین است. هر چند که شهید با جهاد و جان‌‌فشانی، مانع پیروزی و تسلط کافران بر مسلمانان می‌شود، اما نتیجه آن حفظ جان و بدن مسلمانان است، ولی عالم فرزانه و متّقی، از اصل دین محافظت می‌کند و شیطان‌ها را از گمراه کردن مردم باز می‌دارد و مانع هلاک شدن مردم در قیامت می‌شود. در واقع همان‌طور که در حدیث هم آمده، عالمان و اندیشمندان دینی نگهبانان معنوی مرزهای دین هستند که شیطان‌های جن و انس را از ورود به دژ اسلام منع می‌کنند.[4] به معنای دیگر، شهید به وسیله شمشیر خود، ظاهر دین را تقویت می‌کند، اما عالم دینی، با علم و دانش خود باطن دین را تقویت می‌کند؛[5] لذا در روایت آمده است؛ مرگ عالم باعث ایجاد رخنه‌ای در دین می‌شود که تا روز قیامت این رخنه جبران نمی‌شود.[6] گفتنی است؛ منظور از عالم در روایت مذکور، عالمی است که در جایگاه خاصی از علم و درایت و تقوا قرار دارد[7] که در رتبه بعد از انبیا و اولیای الهی، حافظ دین و شریعت اسلام است؛ نه هر آن‌کس مختصر علمی داشته و یا عالمی باشد که نفع به مردم نمی­رسد. همچنین باید توجه داشت که، بزرگ‌ترین عالمان دین، پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) هستند که همه آنها –بویژه امام حسین(ع)- در راه خدا و دین به شهادت رسیدند. لذا والاترین شهدا، عالم‌ترین مردم بوده‌اند و جمع شدن این دو فضیلت در یک شخص ممکن و واقع شده و این روایت معنایش آن نیست که عالم بودن دلیلی بر خودداری از حضور در صحنه­های جنگ و شهادت است. [1] . «وَ رَوَی الْمُعَلَّی بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَال: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَی دِمَاءِ الشُّهَدَاء»؛ ‏شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج ‏4، ص 399، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج ‏1، ص 9، انتشارات رضی، قم، چاپ اول، 1375ش؛ طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 137، المکتبة الحیدریة، نجف اشرف، چاپ دوم، 1385ق. [2] . شیخ طوسی، محمد بن حسن‏، الأمالی، ص 521، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق. [3] . من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 398 – 399. [4] . جزایری، نعمت الله بن عبدالله، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج‏2، ص 464، مؤسسه تاریخ عربی، بیروت، چاپ اول، 1427ق. [5] . مجلسی اول، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علی‌پناه، طباطبائی، سید فضل الله، ج ‏12، ص 227، ‌مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، 1406ق. [6] . برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق و مصحح: محدث، جلال الدین،‏ ج 1، ص 233، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق. [7] . ر.ک: «معیاری برای تشخیص عالمان شایسته »، سؤال 1651؛ «عالمان شیعی و ترک لذایذ دنیا»، سؤال 15278.
آیا منبع معتبری برای حدیث زیر وجود دارد؟ امام صادق(ع) فرمود: (زمانی که روز قیامت شود، خدای –عزّ و جلّ- مردم را در یکجا جمع میکند و ترازوهای عدالت گذاشته میشود و خون شهیدان با قلم دانشمندان وزنکشی میشود، پس قلم عالمان بر خون شهیدان برتری میکند).
این روایت در برخی از کتابهای حدیثی[1] از پیامبر اسلام(ص)[2] و امام صادق(ع)[3] نقل شده است.
آنچه در این حدیث مطرح شده، آن است که ارزش علم و آثار آن، بیشتر از آثار شهادت در راه خدا علیه دشمنان دین است. هر چند که شهید با جهاد و جانفشانی، مانع پیروزی و تسلط کافران بر مسلمانان میشود، اما نتیجه آن حفظ جان و بدن مسلمانان است، ولی عالم فرزانه و متّقی، از اصل دین محافظت میکند و شیطانها را از گمراه کردن مردم باز میدارد و مانع هلاک شدن مردم در قیامت میشود. در واقع همانطور که در حدیث هم آمده، عالمان و اندیشمندان دینی نگهبانان معنوی مرزهای دین هستند که شیطانهای جن و انس را از ورود به دژ اسلام منع میکنند.[4] به معنای دیگر، شهید به وسیله شمشیر خود، ظاهر دین را تقویت میکند، اما عالم دینی، با علم و دانش خود باطن دین را تقویت میکند؛[5] لذا در روایت آمده است؛ مرگ عالم باعث ایجاد رخنهای در دین میشود که تا روز قیامت این رخنه جبران نمیشود.[6]
گفتنی است؛ منظور از عالم در روایت مذکور، عالمی است که در جایگاه خاصی از علم و درایت و تقوا قرار دارد[7] که در رتبه بعد از انبیا و اولیای الهی، حافظ دین و شریعت اسلام است؛ نه هر آنکس مختصر علمی داشته و یا عالمی باشد که نفع به مردم نمیرسد.
همچنین باید توجه داشت که، بزرگترین عالمان دین، پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) هستند که همه آنها –بویژه امام حسین(ع)- در راه خدا و دین به شهادت رسیدند. لذا والاترین شهدا، عالمترین مردم بودهاند و جمع شدن این دو فضیلت در یک شخص ممکن و واقع شده و این روایت معنایش آن نیست که عالم بودن دلیلی بر خودداری از حضور در صحنههای جنگ و شهادت است. [1] . «وَ رَوَی الْمُعَلَّی بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَال: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَی دِمَاءِ الشُّهَدَاء»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 4، ص 399، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 9، انتشارات رضی، قم، چاپ اول، 1375ش؛ طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 137، المکتبة الحیدریة، نجف اشرف، چاپ دوم، 1385ق. [2] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، ص 521، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق. [3] . من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 398 – 399. [4] . جزایری، نعمت الله بن عبدالله، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج2، ص 464، مؤسسه تاریخ عربی، بیروت، چاپ اول، 1427ق. [5] . مجلسی اول، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علیپناه، طباطبائی، سید فضل الله، ج 12، ص 227، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، 1406ق. [6] . برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق و مصحح: محدث، جلال الدین، ج 1، ص 233، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق. [7] . ر.ک: «معیاری برای تشخیص عالمان شایسته »، سؤال 1651؛ «عالمان شیعی و ترک لذایذ دنیا»، سؤال 15278.
- [سایر] حدیثی میفرماید (اکثر اهل نار النساء) و حدیث دیگری هم از امام صادق(ع) وجود دارد که میفرمایند: (بیشترِ اهل بهشت از مستضعفان (در دنیا)، زنان هستند. خداوند عز و جل میدانست که آنها ناتواناند و بر ایشان رحم آورد)!. حال چگونه این دو حدیث قابل جمع است؟
- [سایر] در کتاب اصول کافی در مورد علم غیب ائمه(ع) آمده است: در مجلسی امام صادق(ع) با حالت خشم وارد شد، چون در جایگاه خویش قرار گرفت فرمود: (شگفتا از مردمی که گمان میکنند ما غیب میدانیم! کسی جز خدای عزّ و جلّ غیب نمیداند. من میخواستم فلان کنیزم را بزنم، او از من گریخت و من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است...)؛ سؤال این است: چرا امام صادق(ع) میخواسته کنیزش را بزند، در حالیکه او فرار میکرد؟ مگر کتک زدن ضعیفان به خصوص زنان و کودکان در دین اسلام مذموم نیست؟
- [سایر] معنا و منظور امام صادق(ع) در روایت زیر در مورد عایشه و حفصه چیست؟ آیا این روایت از نظر سند اعتبار دارد؟ (مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْکَشِّیُّ فِی کِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ الله عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ دَخَلَ زُرَارَةُ عَلَی أَبِی عَبْدِ الله فَقَالَ یَا زُرَارَةُ مُتَأَهِّلٌ أَنْتَ قَالَ لَا قَالَ وَ مَا یَمْنَعُکَ مِنْ ذَلِکَ قَالَ لِأَنِّی لَا أَعْلَمُ تَطِیبُ مُنَاکَحَةُ هَؤُلَاءِ أَمْ لَا فَقَالَ فَکَیْفَ تَصْبِرُ وَ أَنْتَ شَابٌّ قَالَ أَشْتَرِی الْإِمَاءَ قَالَ وَ مِنْ أَیْنَ طَابَ لَکَ نِکَاحُ الْإِمَاءِ قَالَ لِأَنَّ الْأَمَةَ إِنْ رَابَنِی مِنْ أَمْرِهَا شَیْءٌ بِعْتُهَا قَالَ لَمْ أَسْأَلْکَ عَنْ هَذَا وَ لَکِنْ سَأَلْتُکَ مِنْ أَیْنَ طَابَ لَکَ فَرْجُهَا قَالَ لَهُ فَتَأْمُرُنِی أَنْ أَتَزَوَّجَ فَقَالَ لَهُ ذَلِکَ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ لَهُ زُرَارَةُ هَذَا الْکَلَامُ یَنْصَرِفُ عَلَی ضَرْبَیْنِ إِمَّا أَنْ لَا تُبَالِیَ أَنْ أَعْصِیَ الله إِذْ لَمْ تَأْمُرْنِی بِذَلِکَ وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ أَنْ یَکُونَ مُطْلَقاً لِی قَالَ فَقَالَ لِی عَلَیْکَ بِالْبَلْهَاءِ قَالَ فَقُلْتُ مِثْلُ الَّذِی یَکُونُ عَلَی رَأْیِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ وَ سَالِمِ بْنِ أَبِی حَفْصَةَ قَالَ لَا الَّتِی لَا تَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ لَا تَنْصِبُ قَدْ زَوَّجَ رَسُولُ الله أَبَا الْعَاصِ بْنَ الرَّبِیعِ وَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ وَ تَزَوَّجَ عَائِشَةَ وَ حَفْصَةَ وَ غَیْرَهُمَا قُلْتُ لَسْتُ أَنَا بِمَنْزِلَةِ النَّبِیِّ ص الَّذِی کَانَ یَجْرِی عَلَیْهِمْ حُکْمُهُ وَ مَا هُوَ إِلَّا مُؤْمِنٌ أَوْ کَافِرٌ قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ الله فَأَیْنَ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ وَ أَیْنَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ وَ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً وَ أَیْنَ الَّذِینَ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ...).
- [سایر] راجع به واژۀ (اُفّ) در قرآن در ذیل آیه 23 سوره اسراء (فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً) آمده: (أَدْنَی الْعُقُوقِ أُفٍّ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَیْئاً أَهْوَنَ مِنْهُ لَنَهَی عَنْه). امّا اینجا سؤالی پیش میآید، که چگونه میتوان بین این روایت و دو مورد دیگر استعمال اُفّ در قرآن جمع کرد؛ زیرا در جای دیگر حضرت ابراهیم(ع) پس از محاجّه با مشرکین زمان خود به آنها میفرمایند: (أُفِّ لَکمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أ فَلا تَعْقِلُونَ) (سوره انبیاء، آیه 67). اگر اُفّ را به معنای کمترین حدّ بیاعتنایی و سرزنش بگیریم با مقام و سیاق آیات تناسبی ندارد. بلکه مناسبتر این است که اُفّ به معنای نهایت برائت و ملامت باشد. همچنین در آیه دیگر در بیان کسی که با والدین خود بدرفتاری میکند میفرماید: (وَ الَّذی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفِّ لَکما أَ تَعِدانِنی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلی) (سوره احقاف، آیه 17). باز هم اینجا شاید مناسبتر این باشد که اُفّ به معنای توهین، سختگیری، تمسخر و سرزنش بزرگ باشد؛ زیرا این شخص در مقام اسائه ادب و بیاحترامی نسبت به والدین خود است. اگر میشود معنای این کلمه را به نحوی که با تمام این سه استعمال قرآنی تناسب داشته باشد توضیح دهید. آیا ممکن است که این کلمه بیش از یک معنا یا بیش از یک مورد استعمال داشته باشد؟