مقایسه کلمات توفاهم (نسا 97) و تتوفاهم (نحل 32) را همراه با فرقشان؟
وقتی ریشه‌‌ای در زبان عربی به باب‌‌های ثلاثی مزید می‌‌رود، قواعد مخصوص به آنها نیز در کلمه جاری خواهد بود. از جمله آنها، قواعد مخصوص به باب‌‌های «تفعل و تفاعل» است، که در بسیاری از آیات قرآنی نیز جریان دارد. مهم‌ترین این قواعد عبارت‌اند از: 1. اگر سومین حرف ریشه واو باشد، در مصدر این دو باب یعنی «تفعُّل و تفاعُل»، حرف آخر ریشه تبدیل به یاء شده و قبل از آن نیز کسره قرار خواهد گرفت، چنانچه در مصدر ناقص یائی نیز همین‌‌گونه خواهد بود؛ مانند «وَ لَکِنْ أَوْثَقُ عُرَی الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی‏ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ»؛‏[1] محکم‌ترین دست‌آویزهای ایمان دوستی برای خدا و دشمنی‏ برای خدا و پیروی اولیای خدا و بیزاری از دشمنان خدا است. 2. در صیغه‌هایی از مضارع معلوم که دو «تاء» در اول فعل جمع می‌شود، می‌توان یکی از دو تاء را حذف کرد؛ مانند: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها»[2] و «أَ فَلا تَذَکَّرُون»[3] و «تَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِم».[4] موردی هم که در سؤال آمده، از همین قاعده جوازی پیروی کرده است: دو عبارت «تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَة» و «تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَة» به یک معنا بوده و تنها حرف تاء در یکی از آنها حذف شده است. 3. هر گاه حرف اول ریشه در این دو باب یکی از دوازده حروف «ت، ث، ج، د، ذ، ز، س، ش، ص، ض، ط، ظ» باشد، جایز است «تاء» باب را همجنس فاء الفعل و در آن ادغام کنیم. مانند: «أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا القَولَ»،[5] «لا یَسَّمَّعُونَ»،[6] «فَأَصَّدَّق»،[7] و مانند آنها. در مثال اول در حقیقت فعل مضارع از ریشه دبر بوده است، یعنی «یتدبّروا». از آنجا که فاء الفعل آن یعنی حرف دال جزء حروف دوازده‌گانه است، تاء باب نیز تبدیل به دال شده است یعنی «یددبّروا». سپس دو حرف همجنس دال در یکدیگر ادغام شده‌اند، «یدَّبَّروا». بدیهی است در مواردی که اجرای این قاعده موجب ساکن شدن حرف اول کلمه گردد، برای پرهیز از ابتدا به سکون، همزه وصل مکسوری در اول کلمه آورده می‌شود. مانند «فَاطَّهَّرُوا»[8] از باب تفعل. این فعل ماضی در حقیقت «تطهَّروا» بوده است، که پس از اجرای قاعده قبل، تبدیل به «طّهّروا» می‌شود. از آنجا که ابتدا به ساکن امری نا ممکن است، یک همزه وصل در اول آن قرار می‌دهیم و در نهایت می‌شود «فَاطَّهَّرُوا»؛ و مانند «اثَّاقَلْتُمْ إِلیَ الْأَرْض»[9] و «ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فیِ الاَخِرَةِ»[10] از باب تفاعل و بسیاری از آیات مشابه دیگر. نکته: در بعضی موارد چون فعل مضارع مضاعف(یعنی دارای دو حرف همجنس در ریشه) به باب «تفعل» برده شود، لام الفعل آن به حرف یاء تبدیل می‌شود؛ مانند «ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی»[11] که از ریشه «مطط» است و «فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی»[12] که از ریشه صدد است. در اصل فعل تصدّد تبدیل به «تصدّی» شده است.[13]   [1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج‏2، ص126، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق. [2] . قدر، 4؛ «فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم‏] هر کاری نازل می‏شوند». [3] . هود، 24؛ «پس آیا پند نمی‏گیرید»؟ [4] . کهف، 17؛ «به سمت راست غارشان متمایل می‏گردد». [5] . مومنون، 68؛ «آیا در این سخن [که وحی خداست‏] نیندیشیدند»؟ [6] . صافات، 8؛ «گوش فرا نمی‌دهند». [7] . منافقون، 10؛ [چرا اجل مرا اندکی تأخیر نینداختی] تا صدقه دهم. [8] . مائده، 6؛ پاکیزه شوید (غسل کنید). [9] . توبه، 38؛ بر زمین سنگینی می‏کنید (و سستی به خرج می‏دهید). [10] . نمل، 66؛ «علم آنان در باره آخرت نارسا است». [11] . قیامت، 33؛ «سپس خرامان به سوی اهل خویش رفت». [12] . عبس، 6؛ «تو به او روی می‏آوری [و نسبت به وی اهتمام می‏ورزی‏]». [13] . برای بررسی بیشتر این قواعد ر.ک طباطبایی، محمدرضا، صرف ساده، ص155- 162، قم، دار العلم، چاپ هفتاد و سوم با بازنگری و اصطلاحات، 1390ش؛ رضی الدین استر آبادی، محمد بن حسن، شرح شافیه ابن حاجب، ج 3، ص 209 و 290 و 291، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1395ق.
عنوان سوال:

مقایسه کلمات توفاهم (نسا 97) و تتوفاهم (نحل 32) را همراه با فرقشان؟


پاسخ:

وقتی ریشه‌‌ای در زبان عربی به باب‌‌های ثلاثی مزید می‌‌رود، قواعد مخصوص به آنها نیز در کلمه جاری خواهد بود. از جمله آنها، قواعد مخصوص به باب‌‌های «تفعل و تفاعل» است، که در بسیاری از آیات قرآنی نیز جریان دارد. مهم‌ترین این قواعد عبارت‌اند از:
1. اگر سومین حرف ریشه واو باشد، در مصدر این دو باب یعنی «تفعُّل و تفاعُل»، حرف آخر ریشه تبدیل به یاء شده و قبل از آن نیز کسره قرار خواهد گرفت، چنانچه در مصدر ناقص یائی نیز همین‌‌گونه خواهد بود؛ مانند «وَ لَکِنْ أَوْثَقُ عُرَی الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی‏ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ»؛‏[1] محکم‌ترین دست‌آویزهای ایمان دوستی برای خدا و دشمنی‏ برای خدا و پیروی اولیای خدا و بیزاری از دشمنان خدا است.
2. در صیغه‌هایی از مضارع معلوم که دو «تاء» در اول فعل جمع می‌شود، می‌توان یکی از دو تاء را حذف کرد؛ مانند: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها»[2] و «أَ فَلا تَذَکَّرُون»[3] و «تَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِم».[4]
موردی هم که در سؤال آمده، از همین قاعده جوازی پیروی کرده است: دو عبارت «تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَة» و «تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَة» به یک معنا بوده و تنها حرف تاء در یکی از آنها حذف شده است.
3. هر گاه حرف اول ریشه در این دو باب یکی از دوازده حروف «ت، ث، ج، د، ذ، ز، س، ش، ص، ض، ط، ظ» باشد، جایز است «تاء» باب را همجنس فاء الفعل و در آن ادغام کنیم. مانند: «أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا القَولَ»،[5] «لا یَسَّمَّعُونَ»،[6] «فَأَصَّدَّق»،[7] و مانند آنها. در مثال اول در حقیقت فعل مضارع از ریشه دبر بوده است، یعنی «یتدبّروا». از آنجا که فاء الفعل آن یعنی حرف دال جزء حروف دوازده‌گانه است، تاء باب نیز تبدیل به دال شده است یعنی «یددبّروا». سپس دو حرف همجنس دال در یکدیگر ادغام شده‌اند، «یدَّبَّروا».
بدیهی است در مواردی که اجرای این قاعده موجب ساکن شدن حرف اول کلمه گردد، برای پرهیز از ابتدا به سکون، همزه وصل مکسوری در اول کلمه آورده می‌شود. مانند «فَاطَّهَّرُوا»[8] از باب تفعل. این فعل ماضی در حقیقت «تطهَّروا» بوده است، که پس از اجرای قاعده قبل، تبدیل به «طّهّروا» می‌شود. از آنجا که ابتدا به ساکن امری نا ممکن است، یک همزه وصل در اول آن قرار می‌دهیم و در نهایت می‌شود «فَاطَّهَّرُوا»؛ و مانند «اثَّاقَلْتُمْ إِلیَ الْأَرْض»[9] و «ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فیِ الاَخِرَةِ»[10] از باب تفاعل و بسیاری از آیات مشابه دیگر.
نکته: در بعضی موارد چون فعل مضارع مضاعف(یعنی دارای دو حرف همجنس در ریشه) به باب «تفعل» برده شود، لام الفعل آن به حرف یاء تبدیل می‌شود؛ مانند «ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی»[11] که از ریشه «مطط» است و «فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی»[12] که از ریشه صدد است. در اصل فعل تصدّد تبدیل به «تصدّی» شده است.[13]   [1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج‏2، ص126، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق. [2] . قدر، 4؛ «فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم‏] هر کاری نازل می‏شوند». [3] . هود، 24؛ «پس آیا پند نمی‏گیرید»؟ [4] . کهف، 17؛ «به سمت راست غارشان متمایل می‏گردد». [5] . مومنون، 68؛ «آیا در این سخن [که وحی خداست‏] نیندیشیدند»؟ [6] . صافات، 8؛ «گوش فرا نمی‌دهند». [7] . منافقون، 10؛ [چرا اجل مرا اندکی تأخیر نینداختی] تا صدقه دهم. [8] . مائده، 6؛ پاکیزه شوید (غسل کنید). [9] . توبه، 38؛ بر زمین سنگینی می‏کنید (و سستی به خرج می‏دهید). [10] . نمل، 66؛ «علم آنان در باره آخرت نارسا است». [11] . قیامت، 33؛ «سپس خرامان به سوی اهل خویش رفت». [12] . عبس، 6؛ «تو به او روی می‏آوری [و نسبت به وی اهتمام می‏ورزی‏]». [13] . برای بررسی بیشتر این قواعد ر.ک طباطبایی، محمدرضا، صرف ساده، ص155- 162، قم، دار العلم، چاپ هفتاد و سوم با بازنگری و اصطلاحات، 1390ش؛ رضی الدین استر آبادی، محمد بن حسن، شرح شافیه ابن حاجب، ج 3، ص 209 و 290 و 291، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1395ق.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین