هر فردی در هر موقعیت و منصبی که باشد می‌تواند برای نشر معارف دینی و پیشبرد اهدافش سهیم باشد. زمینه‌ها و موارد متعددی برای خدمت به اسلام از کانال رشته پزشکی متصور است که البته ممکن است برخی از آنها با دیگر رشته‌ها و مشاغل، مشترک باشد: 1. خدمت‌رسانی به نیازمندان: یکی از دستورات و اهداف تعالیم اسلام، رسیدگی به مستمندان و دستگیری از آنان است. این مهم در آیات متعددی از قرآن و با بیان‌های مختلف، مورد تأکید قرار گرفته است و در روایات و احادیث معصومین نیز توجه خاصی به آن شده است. یک مؤمن و مسلمان در لباس یک پزشک، می‌تواند با تخصیص دادن بخشی از وقت خود، برای رفع مشکلات نیازمندان و فقرا و درمان آنها، در تحقق این هدف مقدس اسلامی، سهیم باشد. 2. کاستن وابستگی به اجانب: یکی از مشکلات جوامع اسلامی، وابستگی آنها به دولت‌ها و مجامع غیر اسلامی در زمینه‌های مختلف است. این وابستگی مشکلات و محدودیت‌هایی برای این جوامع ایجاد کرده است. از این‌رو؛ این نیاز مبرم دیده می‌شود که جوامع اسلامی، به سمت خودکفایی و قطع وابستگی به دیگران حرکت کند. یکی از این موارد، وابستگی پزشکی و دارویی است که یک پزشک متعهد می‌تواند با تلاش و نو‌آوری خود، در کاستن این وابستگی گام بردارد. قطع یا کاستن وابستگی به دیگران خصوصاً کشورهای اسلام‌ستیز، می‌تواند به تحقق اهداف اسلام در زمینه‌های مختلف، حتی در بُعد سیاسی و اقتصادی کمک کند. 3. تقویت ایمان: از این جهت که علم پزشکی با اسرار خلقت بدن انسان سر و کار دارد، هم توجه خود شخص به این نعمت‌های الهی ایمان خود را تقویت کند و با آشنا ساختن دیگران با آن‌، به تقویت عقیده و ایمانشان کمک کند. 4. ترویج فرهنگ اسلامی: از جمله افرادی که در موقعیت شغلی خود، تماس مستقیم با مردم دارند، پزشکان هستند. پزشکان مسلمان می‌توانند این موقعیت را به فرصت تبدیل کرده و با استفاده از روش‌های گوناگون و مبتکرانه، در تبلیغ و ترویج فرهنگی دینی و تعالیم اسلامی، اقدام کنند و مردم را به سمت دین جذب کنند؛ همان‌طور که ادیان دیگر از این طریق بهره می‌برند. 5. دفع شبهات: از جمله پرسش‌ها و شبهه‌هایی که در رابطه با قرآن و روایات مطرح می‌شود، برخی – مانند مراحل خلقت انسان، فرایند مرگ، برخی توصیه‌های طبی پیامبر(ص) و امامان(ع) و ... - با دانش پزشکی در ارتباط است که برای بررسی آنها به تحقیقات پزشکی نیاز است و در این موارد، اندیشمندان دینی آن را به پزشکان متعهد ارجاع می‌دهند. از این‌رو؛ یک صاحب نظر در زمینه پزشکی می‌تواند با تحقیقات و پژوهش‌های علمی خود، در بررسی پرسش‌های طبی ناظر به منابع اسلامی، کمک شایانی کند. با تمام مواردی که گفته شد، هر مسلمان متعهد – چه پزشک و چه دیگر متخصصان - در ارتباط با شناخت دین نباید خود را به حیطه تخصصی خود محدود کرده بلکه با مراجعه به اندیشوران دینی باید سطح آگاهی‌های مذهبی خود را بالا ببرند.
رشته پزشکی چه قابلیتهایی برای رسیدن به اهداف اسلام در مبارزه با ظالم، دفاع از مظلوم و به اهتزاز درآوردن پرچم اسلام در جهان دارد و چگونه میتوان در این رشته به این اهداف دست پیدا نمود؟
هر فردی در هر موقعیت و منصبی که باشد میتواند برای نشر معارف دینی و پیشبرد اهدافش سهیم باشد. زمینهها و موارد متعددی برای خدمت به اسلام از کانال رشته پزشکی متصور است که البته ممکن است برخی از آنها با دیگر رشتهها و مشاغل، مشترک باشد:
1. خدمترسانی به نیازمندان: یکی از دستورات و اهداف تعالیم اسلام، رسیدگی به مستمندان و دستگیری از آنان است. این مهم در آیات متعددی از قرآن و با بیانهای مختلف، مورد تأکید قرار گرفته است و در روایات و احادیث معصومین نیز توجه خاصی به آن شده است. یک مؤمن و مسلمان در لباس یک پزشک، میتواند با تخصیص دادن بخشی از وقت خود، برای رفع مشکلات نیازمندان و فقرا و درمان آنها، در تحقق این هدف مقدس اسلامی، سهیم باشد.
2. کاستن وابستگی به اجانب: یکی از مشکلات جوامع اسلامی، وابستگی آنها به دولتها و مجامع غیر اسلامی در زمینههای مختلف است. این وابستگی مشکلات و محدودیتهایی برای این جوامع ایجاد کرده است. از اینرو؛ این نیاز مبرم دیده میشود که جوامع اسلامی، به سمت خودکفایی و قطع وابستگی به دیگران حرکت کند. یکی از این موارد، وابستگی پزشکی و دارویی است که یک پزشک متعهد میتواند با تلاش و نوآوری خود، در کاستن این وابستگی گام بردارد. قطع یا کاستن وابستگی به دیگران خصوصاً کشورهای اسلامستیز، میتواند به تحقق اهداف اسلام در زمینههای مختلف، حتی در بُعد سیاسی و اقتصادی کمک کند.
3. تقویت ایمان: از این جهت که علم پزشکی با اسرار خلقت بدن انسان سر و کار دارد، هم توجه خود شخص به این نعمتهای الهی ایمان خود را تقویت کند و با آشنا ساختن دیگران با آن، به تقویت عقیده و ایمانشان کمک کند.
4. ترویج فرهنگ اسلامی: از جمله افرادی که در موقعیت شغلی خود، تماس مستقیم با مردم دارند، پزشکان هستند. پزشکان مسلمان میتوانند این موقعیت را به فرصت تبدیل کرده و با استفاده از روشهای گوناگون و مبتکرانه، در تبلیغ و ترویج فرهنگی دینی و تعالیم اسلامی، اقدام کنند و مردم را به سمت دین جذب کنند؛ همانطور که ادیان دیگر از این طریق بهره میبرند.
5. دفع شبهات: از جمله پرسشها و شبهههایی که در رابطه با قرآن و روایات مطرح میشود، برخی – مانند مراحل خلقت انسان، فرایند مرگ، برخی توصیههای طبی پیامبر(ص) و امامان(ع) و ... - با دانش پزشکی در ارتباط است که برای بررسی آنها به تحقیقات پزشکی نیاز است و در این موارد، اندیشمندان دینی آن را به پزشکان متعهد ارجاع میدهند. از اینرو؛ یک صاحب نظر در زمینه پزشکی میتواند با تحقیقات و پژوهشهای علمی خود، در بررسی پرسشهای طبی ناظر به منابع اسلامی، کمک شایانی کند.
با تمام مواردی که گفته شد، هر مسلمان متعهد – چه پزشک و چه دیگر متخصصان - در ارتباط با شناخت دین نباید خود را به حیطه تخصصی خود محدود کرده بلکه با مراجعه به اندیشوران دینی باید سطح آگاهیهای مذهبی خود را بالا ببرند.
- [سایر] سؤال من در مورد قانون علیت است. آیا این قانون بدیهی است یا نیاز به برهان دارد؟ و آیا اینکه (هر معلولی علت دارد دور(مصادره به مطلوب) و همانگویی است)، درست است؟ زیرا معلول به معنای صاحب علت(علتدار) است و در واقع این جمله یعنی: (هر دارای علتی دارای علت است) و قضیهای که موضوع و محمول(در اینجا معلول و علتدار) یا مقدم و تالیاش یکی باشد دور و مصادره به مطلوب است. قیاس برهان علیت بدین قرار است: صغری: هر معلولی علت دارد. کبری: این جهان معلول است. نتیجه: این جهان علتی دارد به نام خدا. در واقع میتوان همین قیاس را بدین شکل مطرح نمود: صغری: هر دارای علتی، دارای علت است. کبری: جهان دارای علت است. نتیجه: این جهان دارای علت است که نام آن خداست. در واقع، گزارهی اول که دور و باطل و بیارزش است، دارای سخن و استدلال جدید نمیباشد و تنها نوعی همانگویی است و در بهترین حالت میتوان گفت که بیانگر قانون هوهویت است به شکل(الف=الف) و کبری و نتیجه باقی میماند که آن دو نیز یکی میباشند و هر دو تنها میگویند جهان دارای علت است و آیا این جمله که جهان دارای علت است برهان است؟ این برهان اصلاً برهان نمیباشد و تنها نوعی ادعاست؛ زیرا برهان به معنای دفاع عقلانی از ادعا به کمک استدلال است، ولی این قضیه تنها ادعا میباشد که هیچ استدلالی در آن موجود نیست و این، زمانی میتواند برهان باشد که با دلیل توضیح داده شود که به چه دلیلی جهان دارای علت است و متکی بذات خویش نمیباشد.
- [سایر] چندی است که سوالی سخت ذهنم را به خود مشغول کرده است. سوالی که از جنس فقه اکبر بوده و نگاهی به جهان بینی آدمیان دارد. در حقیقت این سوال از راز سرنوشت آدمیان در این کره خاکی است. در اسلام و البته تمام ادیان الهی امتحان دادن برای رسیدن به سعادتی جاودانه را رمز در این دنیا بودن و در این دنیا زیستن دانسته اند. امتحانی که با شناخت خدا شروع شده و سعادتی که با نیل به خدا حاصل می شود؛ و دیگر آن که طبق معارف دین اسلام، این دین تنها در متد شیعی آن سعادت بخش و روح افزاست و سایر ادیان و فرق ره به ناکجا آباد برده اند. با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی را اشغال کرده اند این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟ اگر اینان که نود درصد از ساکنان کره خاکی را تشکیل می دهند بعد از مرگ جام سعادت را می نوشند، این سوال مطرح می شود که چگونه اینان که سختی تکلیف به احکام دین را بر دوش خود نکشیدند به قله سعادت رسیده اند؟ اگر گویید: اینان به سعادت می رسند، ولی نه سعادتی در مرتبه متدینین به دین حق، و آنان که رنج تکلیف احکام دین را کشیده اند، مرتبه ای بالاتر و مقام والاتری است. اگر گویید: این نود درصد (غیر از شیعیان) اگر به وحی امتحان نمی شوند، ولی به عقل که امتحان می شوند و زندگی این افراد خالی از برگه سوال نیست؛ اگر گویید خود بشر باعث شده که گستره دین حق این گونه در جهان دیده شود؛ که جواب می دهیم: آری همین اشکال را نیز در مورد آنان می پرسیم و صد البته که همین جواب شما اشکال ما را پخته تر و بیان ما را نافذ تر می کند. طبق متون اسلامی، گفته شده که کودکان از دنیا رفته در آن جهان امتحان می شوند. حال سوال می کنیم که آیا فرقی دارد که این کودکان شیعه زاده هستند یا خیر؟ می پرسیم: واقعا در سعادت دو کودک که چند ماهی را از دنیا درک کرده اند چه فرقی دارد که والدینشان شیعه بوده اند یا نه و آیا این دخالت خلاف حکمت نیست. می پرسیم: واقعا بین کودک سیزده ساله بودایی و بیست ساله بودایی چه فرقی است که یکی در آن جهان دوباره امتحان می شود و دیگری با فرض عدم اتمام حجت امتحان نمی شود. و باز در تکمیل این سخن می پرسیم: اگر بر ضرورت نبوت و هدایت انسان ها دلیل عقلی داریم؛ چرا بسیاری از مردم امروز جهان را نبی نیست تا هدایت کند و رسولی نیست تا حق را تذکر دهد. و چرا باید نور هدایت تنها در نقطه خاصی از جغرافیای زمین بتابد؟ که جواب می دهیم چرا ثمره عملی ندارد؟ وقتی که بزرگ ترین توجیه دین در بین دین داران نیاز به برنامه برای سعادت است. آیا وقتی نود درصد از مردم را خالی از این برنامه سعادت می بینند در انحصاری بودن این برنامه تردید به دل راه نمی دهند و در ادامه زیربنای فکریشان مخدوش نمی شود؟ می دانم که این سوال جوابی دارد؛ جوابی که در خود معرفتی ارزشمند را جای داده است. منتظرم که پاسخ را از شما استاد ارجمند به دست آورم و تردید های بی پایان را پایانی بخشم. ان شاء الله.