الف. ابتدا برخی از کلمات این آیه را مورد بررسی قرار می‌دهیم: 1. إنّما: واژه «إنمّا» از ادوات حصر به شمار می‌رود. در این حالت، لزوماً محصور باید در انتهای جمله ذکر شود.[1] در این آیه، عبارت «زیادة فی الکفر» مورد حصر قرار گرفته است. 2. «النسیء»: معنای اصلی ماده این واژه، عقب ماندن است. به عنوان مصداق‌های آن، می‌توان به تأخیر انداختن در زمان مرگ، تأخیر در پرداخت پول کالای خریداری شده و... اشاره کرد. اما «نسیء» که بر وزن «فعیل» است و از معنای متعدی بودن به لازم بودن تغییر کرده، به معنای ماه حرامی است که در آن تأخیری رخ داده است. مردم جاهلی برای این‌که بتوانند در ماه محرّم که سومین ماه حرام پس از ذی‌القعده و ذی‌الحجه قرار دارد، به جنگ و غارت بپردازند، حرام بودن آن را نادیده گرفته و می‌گفتند که ماه حرام عقب افتاده است. در واقع نسیء، به معنای ماهی است که حرمت آن عقب افتاده و به ماه دیگر منتقل شده است.[2] به دلیل این‌که آنها نمی‌توانستند به مدت سه ماه متوالی، جنگ را تعطیل کنند، حرمت ماه محرم را به ماه صفر منتقل کرده و در ماه محرم، جنگ خود را پی ‌می‌گرفتند.[3] بنابر این، ترجمه این آیه چنین می‌شود: «نسی‏ء (جا به جا کردن و تأخیر ماه‌های حرام‏)، فقط موجب افزایش در کفر [مشرکان] است که با آن، کافران گمراه می‌شوند! یک سال، آن‌را حلال، و سال دیگر آن‌را حرام می‌کنند، تا به مقدار ماه‌هایی که خداوند تحریم کرده بشود [و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد] و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمارند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمی‌کند». ب. تفسیر آیه خداوند در ابتدای این آیه می‌فرماید: جابه جا کردن و تأخیر انداختن در ماه‌های حرام، کار حرام و کفرآمیزی است که هیچ خاصیتی جز افزودن در کفر کافران ندارد. با انجام این کار، به گمراهی کافران افزوده می‌شود. آنها حرمت ماه حرام را حذف نمی‌کنند بلکه آن‌را جابه‌جا می‌کنند تا به خیال خود، تغییری در حکم خدا نداده باشند و همان‌طور که خدا فرموده، چهار ماه از سال، به عنوان ماه حرام وجود داشته باشد. در حالی که با این حُقّه، فلسفه تحریم ماه‌های حرام را از بین برده‌اند و حکم الهی را بازیچه هوا و هوس خود قرار داده‌اند. این کار زشت و بدشان در نظر آنها زیبا جلوه داده شده بود.[4] در واقع شیطان این کار زشتشان را در نظرشان خوب و زیبا نشان می‌داد و آنها چنین می‌پنداشتند که کار شایسته‌ای انجام می‌دهند. سپس خداوند در پایان آیه علت این گمراهی و هدایت نشدن آنان به راه راست را کافر بودن ایشان بیان می‌کند و می‌فرماید: خدا، کافران را هدایت نمی‌کند.[5] [1] . هاشمی، احمد بن ابراهیم، جواهر البلاغه فی المعانی و البیان و البدیع، ص 168، بیروت، المکتبة العصریة. [2] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 12، ص 92، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش. [3] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 45، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش. [4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 407 - 408، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [5] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 272 - 273، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
(إنما) مگر حرف حصر نیست؟ با توجه با کلمه حصر، معنا و تفسیر آیه زیر چه میشود؟ (إِنَّمَا النَّسی ءُ زِیَادَةٌ فی الْکفْرِ یُضلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یحِلُّونَهُ عَاماً وَ یحَرِّمُونَهُ عَاماً لِّیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سوءُ أَعْمَلِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکفِرِینَ).
الف. ابتدا برخی از کلمات این آیه را مورد بررسی قرار میدهیم:
1. إنّما: واژه «إنمّا» از ادوات حصر به شمار میرود. در این حالت، لزوماً محصور باید در انتهای جمله ذکر شود.[1] در این آیه، عبارت «زیادة فی الکفر» مورد حصر قرار گرفته است.
2. «النسیء»: معنای اصلی ماده این واژه، عقب ماندن است. به عنوان مصداقهای آن، میتوان به تأخیر انداختن در زمان مرگ، تأخیر در پرداخت پول کالای خریداری شده و... اشاره کرد. اما «نسیء» که بر وزن «فعیل» است و از معنای متعدی بودن به لازم بودن تغییر کرده، به معنای ماه حرامی است که در آن تأخیری رخ داده است.
مردم جاهلی برای اینکه بتوانند در ماه محرّم که سومین ماه حرام پس از ذیالقعده و ذیالحجه قرار دارد، به جنگ و غارت بپردازند، حرام بودن آن را نادیده گرفته و میگفتند که ماه حرام عقب افتاده است. در واقع نسیء، به معنای ماهی است که حرمت آن عقب افتاده و به ماه دیگر منتقل شده است.[2] به دلیل اینکه آنها نمیتوانستند به مدت سه ماه متوالی، جنگ را تعطیل کنند، حرمت ماه محرم را به ماه صفر منتقل کرده و در ماه محرم، جنگ خود را پی میگرفتند.[3]
بنابر این، ترجمه این آیه چنین میشود: «نسیء (جا به جا کردن و تأخیر ماههای حرام)، فقط موجب افزایش در کفر [مشرکان] است که با آن، کافران گمراه میشوند! یک سال، آنرا حلال، و سال دیگر آنرا حرام میکنند، تا به مقدار ماههایی که خداوند تحریم کرده بشود [و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد] و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمارند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمیکند».
ب. تفسیر آیه
خداوند در ابتدای این آیه میفرماید: جابه جا کردن و تأخیر انداختن در ماههای حرام، کار حرام و کفرآمیزی است که هیچ خاصیتی جز افزودن در کفر کافران ندارد. با انجام این کار، به گمراهی کافران افزوده میشود. آنها حرمت ماه حرام را حذف نمیکنند بلکه آنرا جابهجا میکنند تا به خیال خود، تغییری در حکم خدا نداده باشند و همانطور که خدا فرموده، چهار ماه از سال، به عنوان ماه حرام وجود داشته باشد. در حالی که با این حُقّه، فلسفه تحریم ماههای حرام را از بین بردهاند و حکم الهی را بازیچه هوا و هوس خود قرار دادهاند. این کار زشت و بدشان در نظر آنها زیبا جلوه داده شده بود.[4] در واقع شیطان این کار زشتشان را در نظرشان خوب و زیبا نشان میداد و آنها چنین میپنداشتند که کار شایستهای انجام میدهند. سپس خداوند در پایان آیه علت این گمراهی و هدایت نشدن آنان به راه راست را کافر بودن ایشان بیان میکند و میفرماید: خدا، کافران را هدایت نمیکند.[5] [1] . هاشمی، احمد بن ابراهیم، جواهر البلاغه فی المعانی و البیان و البدیع، ص 168، بیروت، المکتبة العصریة. [2] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 12، ص 92، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش. [3] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 45، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش. [4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 407 - 408، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [5] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 272 - 273، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
- [سایر] در آیه 43 سوره توبه داریم که می فرماید: (عَفَا اللهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ) و آیه 1 از سوره تحریم که می فرماید: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ الله لَکَ تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ الله غَفُورٌ رَحیمٌ). لطفاً تفسیر این دو آیه را بیان کنید؛ چرا که وهابیون با توجه به این دو آیه، می گویند که پیامبر اعظم (ص) معصوم نیست و تنها در تبلیغ رسالت معصوم است؛ زیرا آیه اول دلالت دارد که پیامبر (ص) معصیت انجام داد و آیه دوم دلالت دارد بر این که پیامبر (ص) مطیع زنانش بوده و به همین سبب، حلال خدا را حرام کرد.
- [سایر] با سلام... ایا این متن زیر درست است یا نه ؟ "یه مدت می گفتن این حادثه که توش مرکز تجارت جهانی آمریکا 11 سپتامبر سال 2001 در نیویورک آمریکا توسط تروریست ها بمباران و تخریب شد و هزاران آدم رو کشت و پیامد های بسیار وخیمی داشته و داره، در قرآن پیش بینی شده بوده و قرآن در 14 قرن پیش خبر آن را داده ، جایی که خداوند در آیه 109 سوره توبه می فرمایند: افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر ام من اسس بنیانه علی شفا {جرف هار}فانها ربه فی نار جهنم و الله لا یهدی القوم الظالمین؛ آیا کسی که شالوده و اساس مسجد را بر پایه تقوا و پرهیز بنا کرده و هدفش جلب رضایت خدا است بهتر است یا کسی که آن را کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش جهنم فرو می ریزد، و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی کند. آنگاه تطبیق این آیه را با فاجعه ویرانی مرکز تجارت جهانی آمریکا چنین پنداشته اند: 1- این فاجعه روز یازدهم بود، آیه فوق نیز درجزء 11 سوره توبه است. 2- ماه سپتامبر ماه نهم میلادی است ، سوره توبه نیز سوره نهم قرآن است. 3- سال فاجعه 2001 است، از ابتدای سوره تا آیه فوق 2001 حرف وجود دارد. 4- تعداد طبقات برج 109 عدد بود، آیه مذکور ، آیه 109 سوره توبه است. 5- نام خیابانی که مرکز تجارت جهانی در آن قرار داشت ( جرف هار) نام داشت که این جمله در آیه فوق آمده است.
- [سایر] سلام لطفا توضیح دهید. با یکی از دشمنان شیعه بحث و گفت و گویی داشتم و سر انجام به بحث حدیثی درباره موسی (ع) رسیده که در حالت عریان به دنبال یک سنگی می گشت. آنچه برای من جالب توجه است این است که او می گفت این حدیث مورد پذیرش شیعه است که در کتب آنها آمده است. از باب مثال: قمی این حدیث را از ابی بصیر از عبد الله در تفسیر خود نقل می کند که بنی اسرایل پیامبر موسی (ع) را به عدم آلت رجولیت متهم کردند؛ زیرا به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد که کسی او را نبیند. یک روز موسی برای غسل به کنار رود خانه می رفت و لباس خود را روی سنگ گذاشت. خداوند به سنگ دستور داد که از موسی به دور شود تا بنی اسرائیل او را بیبنند. سپس آنها متوجه شدند که پندار آن درست نبود و خدواند آیه ای را نازل فرمود که: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا"؛ هان ای مردم با ایمان! بسان آن کسانی نباشید که با بافتههای ناروا و ناسنجیده خود موسی (ع) را رنجانیدند و خدا او را از بافتهها و پندارهای ناروا و ظالمانه آنان پاک و پاکیزه معرفی کرد. مرحوم طبرسی در مجمع البیان، این حدیث را ثابت و تقریر کرده که حضرت موسی بسیار انسان با حیا و آبرومندی بود، به گونهای که به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد، و بهانهجویان برایشان این دروغ را ساختند و پخش کردند که او در بدن خویش عیب و نقصی دارد و از سلامت و زیبایی اندام بیبهره است، و به همین جهت خویشتن را به هنگام نظافت و شست و شو از چشمها نهان میدارد؛ زمانی که از آنان پرسیدند، او چه عیب و نقصی دارد؟ به دروغ و ناروا گفتند: او به بیماری (برص) و یا ناراحتی بیضه و باد فتق گرفتار است. پس از این بافتههای ظالمانه و ناروای آنان، روزی موسی در گوشهای لباس خود را برای انجام غسل بیرون آورد و روی سنگی نهاد، آن سنگ درغلطید و لباس وی را برد، او آمد تا لباس خود را برگیرد که چشم گروهی از بنیاسرائیل بر اندام برهنه او افتاد و دیدند که او زیباترین و متناسبترین اندامها را دارد؛ و بدین وسیله خدا دروغ و بافته بیاساس آنان را افشا ساخت و موسی را از تهمتهای آنان پاک و پاکیزه معرّفی نمود. آیا این حدیث حقیقت دارد که مرحوم طبرسی در مجمع البیان و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر القمی این روایت را نقل فرمودند؟ آیا تفسیر دیگری از مفسران شیعه در مورد آیه مورد بحث وجود دارد؟ در واقع تفسیر این آیه چگونه است؟ و کدام تفسیر از آن باید مورد پذیرش ما باشد؟