پیامبر(ص) بارها در زمان‌ها و مکان‌های مختلف به طور شفاهی موضوع ولایت و امامت امام علی(ع) را اعلام کردند و شاهدان بسیاری در این ارتباط موجود بود. اما این‌که چرا پیامبر(ص) مدتی قبل از شدت بیماری، قلم و دوات نخواستند تا وصی خود را معرفی کنند؛ در این باره باید گفت؛ این اتفاق باید در زمانی می‌افتاد تا کسانی که احتمال مخالفت و نفوذشان در میان مخالفان، بیشتر بود حضور داشته باشند تا ضمن تأیید این متن مکتوب، بهانه‌ای برای مخالفت نداشته باشند، اگر این نوشتن چند روز قبل با تأیید عده خاص و بدون حضور مخالفان ولایت علی(ع) انجام می‌شد، چه بسا همان کسانی که با غدیر مخالفت کردند اتهام جعل و امثال اینها را به علی(ع) و طرفداران ولایتش می‌زدند. گذشته از اینها، آن‌حضرت در لحظات آخر خواستند که با نگارش کتبی تأکیدی بر اعلان‌های قبلی کنند. البته اگر کتبی هم می‌نوشتند، ممکن بود گروهی به بهانه‌های مختلف از آن سرباز زنند، حداقل فائده‌اش این بود که یک بار دیگر نیز با آنان اتمام حجت شده بود.
سلام. چرا پیامبر دو سه روز قبل از شدت بیماری قلم و دوات نخواستند تا وصی خود را معرفی کنند و برای آخرین لحظهها گذاشتند تا برای عدهای بهانه درست شود؟
پیامبر(ص) بارها در زمانها و مکانهای مختلف به طور شفاهی موضوع ولایت و امامت امام علی(ع) را اعلام کردند و شاهدان بسیاری در این ارتباط موجود بود. اما اینکه چرا پیامبر(ص) مدتی قبل از شدت بیماری، قلم و دوات نخواستند تا وصی خود را معرفی کنند؛ در این باره باید گفت؛ این اتفاق باید در زمانی میافتاد تا کسانی که احتمال مخالفت و نفوذشان در میان مخالفان، بیشتر بود حضور داشته باشند تا ضمن تأیید این متن مکتوب، بهانهای برای مخالفت نداشته باشند، اگر این نوشتن چند روز قبل با تأیید عده خاص و بدون حضور مخالفان ولایت علی(ع) انجام میشد، چه بسا همان کسانی که با غدیر مخالفت کردند اتهام جعل و امثال اینها را به علی(ع) و طرفداران ولایتش میزدند. گذشته از اینها، آنحضرت در لحظات آخر خواستند که با نگارش کتبی تأکیدی بر اعلانهای قبلی کنند.
البته اگر کتبی هم مینوشتند، ممکن بود گروهی به بهانههای مختلف از آن سرباز زنند، حداقل فائدهاش این بود که یک بار دیگر نیز با آنان اتمام حجت شده بود.
- [سایر] آیا اینکه عمر برای پیامبر قلم و دوات نیاورده است به قصد مخالفت با امر پیامبر را داشت است یا از شدت حزن و ناراحتی مرگ پیامبر بود؟
- [سایر] اینکه عمر برای پیامبر قلم و دوات نیاورده است قصد مخالفت با امر پیامبر را نداشته است بلکه از شدت حزن و ناراحتی، مرگ پیامبر را باور نداشت؟
- [سایر] پیامبر در حال مریضی در آخرین روزهای عمرش در حضور اصحاب تقاضای قلم و دوات نمود تا وصیتی بنویسد، در آن جلسه برخی جدل به راه انداختند که باعث غضب رسول خدا شد و گفت: نزد من نزاع شایسته نیست، مقصود از این جمله چیست؟
- [سایر] سلام؛ آیا این درست است که پیامبر(ص) بیسواد و امی بودند؟ اگر اینگونه است؛ چرا در زمان وفاتشان قلم و کاغذ میخواهند؟ امام جواد(ع) فرمودند: (بدون شک پیامبر اسلام(ص) هم میخواندند و هم مینوشتند و حتی چیزهایی را که هنوز نوشته نشده بود، میخواندند) (بصائر الدرجات، محمد بن الحسن الصفار، طبع منشورات شرکة الاعلمی للمطبوعات، جزء 5، ص 264، حدیث)5.
- [سایر] با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما دوست عزیز. در مورد رد یا توجیه حدیث قلم و کاغذ که اصطلاحا به (حدیث قرطاس) معروف گشته است تاویلات و حتی کتابهایی نیز نوشته شده است. اما در مورد حدیث مذکور شبهات و اشکالاتی به میان می آید که جواب دادن به آنها قدری مشکل و ناممکن مینماید از آن جمله: 1 از کجا معلوم پیامبر میخواسته در باب جانشینی خود چیزی بنویسد؟ 2 اگر پیامبر میخواست چیزی در مورد جانشینی خود نوشته شود، پس چرا حدیث ثقلین را به اصحاب فرموده است؟ 3 مگر قبل از مریضی پیامبر و قبل از به رختخواب افتادن ایشان، آیه (الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا) نازل نشده بود؟ 4 مگر قبل از آن دین اسلام تکمیل نشده بود؟ 5 پس پیامبر چه چیز مهمی را میخواست بنویسد که تا آن مدت و در عرض 23 سال از امت خود مخفی نگهداشته بود؟ 6 مگر نعوذ بالله پیامبر رسالت خود را ناتمام گذاشته و رفته است؟ 7 مگر پیامبر با وجود حمایت ذات اقدس الهی، از اطرافیان خود میترسیدند که با تهدید و حرفهای یک نفر از یاران خود، کسانی که به دست خود آنحضرت تربیت یافته بودند از موضع خود (آن هم موضوعی به آن مهمی) عقب نشینی کند؟ 8 اگر حکم نوشتن جانشینی پیامبر یک حکم الهی باشد، نعوذ بالله باید بگوییم پیامبر در انجام تبلیغ خود کوتاهی کرده است که حکم خداوندی را به خاطر ترس از اطرافیان از امت خود مخفی داشته و اگر آن حکم الهی نباشد دیگر احتیاجی به مطرح کردن آن نیست. در هر صورت ایراد و نقصان بزرگی متوجه پیامبر میگردد. لذا با توجه به ایراداتی که ذکر گردید اصل حدیث محل تردید با سلام احتراماً موارد بالا جواب اهل سنت در مورد حدیث ذکر شده در باره حدیث قلم ( قرطاس) می باشد. خواهشمند در این مورد راهنمایی فرمائید . با تشکر
- [سایر] آیا حدیث زیر که در اصول کافی است، درست است؟ اگر درست است از نظر علمی ثابت کنید؟ لطفاً نگویید چون پیامبر بوده است، اینها جواب نمیشود: (عن ابی عبد الله قال: لم یرضع الحسین من فاطمه و لا من أنثی، کان یؤتی به النبی فیضع اصبعه و لسانه فی فمه، فیمص منها ما یکفیه الیومین و الثلاث)؛ امام صادق(ع) فرمود: (حسین نه از پستان فاطمه و نه زنان دیگری شیر نمیخورد، پیامبر انگشت و زبانش را در دهان او میگذاشت و برای سه روزش کافی بود).
- [سایر] شهاب عزیز ! سلام خوب به خاطر دارم که استاد دوانی، تا چه پایه به تو علاقه مند بود. شاید که آخرین دوست او بودی وهمراه آخرین سفر عمر، دوستی - هم لباس ، اما جوان و شاداب. محبتهایت در مرکز اسناد، فقط بهانه ی آشنایی بود،چون به راحتی میشد فهمید که در-با تو بودن–احساس آرامش و التیام زخمهای کهنه ی روزگار را پیدا میکند. همواره ازسفری یاد میکرد که تو موجب اش بودی، سفری که هیچکدام ازاهالی آن، فراموش اش نخواهندکرد. شب ها و روزهایی بس شیرین در خانه ای سنتی و قدیمی با نخل های سبز –در اواسط خیابانی که انتهایش– حرم آقایمان را قاب گرفته بود. حتی در کتاب نقد عمر ( چاپ جدید ) هم، بر آن اشارتها دارد و از آن حکایت ها. و تنها از آن روزها خاطره ای را مرور میکنیم ... خدا خیرت دهد که دو بار دیگر اهالی آن سفرعجیب را دور هم جمع کردی –یک نوبت در منزل سیدِ ثابت قلم و دیگر در بیت العلم آقای دوانی . و باز هم نشستی آنچنانی که بوی سفر می داد و باز، خنده های شیرین استاد –دستی که موقع خندیدن بالا می آورد و گفتنی هایی که از دل تاریخ – در دل داشت . فقدان او را به شما-اهالی آن سفر- خانواده ی آن مرحوم و خصوصاً آقای محمدعلی رجبی(دوانی) که در سفر کربلا، زحمات بی دریغ او را برای پدر می دیدیم – با تمام وجود تسلیت می گویم . رفیقان قدر یکدیگر بدانید اجل سنگ است و آدم مثل شیشه ! مهدی ریاحی
- [سایر] پیگیری وصیتخدیجه حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد . پیغمبر (ص)به او فرمود : ای خدیجه ، (اما علمت ان الله قد زوجنی معک فی الجنه) ; آیا میدانی که خداوند تو را دربهشت نیز همسرم ساخته است ؟ ! آنگاه از خدیجه دل جویی و تفقد کرد ; او را وعده بهشت داد ودرجات عالی بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود . چون بیماری خدیجه شدت یافت ، عرض کرد : یا رسول الله ! چندوصیت دارم : من در حق تو کوتاهی کردم ، مرا عفو کن . پیامبر (ص) فرمود : هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاشخود را به کار بردی . در خانهام بسیار خسته شدی و اموالت را درراه خدا مصرف کردی . عرض کرد : یا رسول الله ! وصیت دوم من این است که مواظب ایندختر باشید . و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد . چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد . پس مبادا کسی از زنان قریش به اوآزار برساند . مبادا کسی به صورتش سیلی بزند . مبادا کسی بر اوفریاد بکشد . مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زنندهای داشتهباشد . اما وصیتسوم را شرم میکنم برایتبگویم . آن را بهفاطمه عرض میکنم تا او برایتبازگو کند . سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود : (نور چشمم ! به پدرت رسول الله بگو :مادرم میگوید : من از قبر در هراسم ; از تو میخواهم مرا درلباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی ، کفن کنی .) پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(ص) عرض کرد . پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را به خدیجه تقدیم کرد و او بسیار خوشحال شد . هنگام وفات حضرت خدیجه ، پیامبراکرم (ص) غسل و کفن وی را به عهده گرفت . ناگهان جبرئیل درحالی که چند کفن از بهشت همراه داشت ، نازل شد و عرض کرد : یا رسولالله ، خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید : (ایشان اموالشرا در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهدهبگیریم... کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن
- [سایر] سلام همسرم بیش از حد بهانه می گیرد بیش از حد مغرور است منزل مادرم نمی آد میگه کم محلی دارند به من زنگ نمی زنند گاهی احوال بپرسند وقتی می آد مادرت این گفت اون گفت همش بهانه همش حرفای دوزاری دارم از دستش دیوونه می شم به جای این که باهاش احساس آرامش کنم وقتی می بینمش تنم می لرزه! در ضمن سه سال از من بزرگتره مشکلات معدوی و رودی داره مشکل عصبی داره و خیلی هم خودخواه تشریف داره البته تو یه برهه ای به شدت بهش محبت کردم هیچ تغییری نکرد وقتی هم که شروع می کنه عین آدمای عصبی مدام می گه ، مثلا چرا بی عقلید چرا خونوادتون محلم نمی ذارن چرا گاهی از مادر مریض احوال نمی پرسن البته دو تا دخترن که قبلی ده سال پیش ازدواج کرده همین یه مساله شده می گه خونواده اونا چقدر رسیدگی می کنن و ... اگر مجبور به ازدواج مجدد بودم قطعا باهاش ازدواج نمی کردم علی ای حال غلطیه که کردیم شما بزرگواری کنین راهنمائی بفرمائید
- [سایر] علاوه در کتاب (واقدی)؛ (ابن هشام) در السیرة النبویّه، (دارالقلم، بیروت، ج 3، ص 352)، (طبری) در تاریخ خود (دارالکتب العلمیة، ج 2، ص 138) و (ابن اثیر) (الکامل فی التاریخ، دار الاحیاء التراث العربی، ج 1، ص 598 – 599) آمده است: چون رسول خدا(ص) خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرسوجو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را، زینب گوسفندی را کشت، و سپس زهر کشنده تبآوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آنرا مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا(ص) به منزل خود آمد پس متوجّه زینب شد از او پرسید، کاری داری؟ او گفت: ای ابوالقاسم! هدیهای برایت آوردهام (اگر چیزی را به پیامبر(ص) هدیه میکردند از آن میخوردند و اگر صدقه بود از آن نمیخوردند) پیامبر(ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آنحضرت نهادند. آنگاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آنحضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر(ص)از گوشت بازو خوردند و (بُشْر بن براء) هم لرزید و... . در کتاب (فروغ ابدیت) نیز بعد از نقل این واقعه در پاورقی آمده است: (معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود میفرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد؛ زیرا اگرچه پیامبر(ص) اولین لقمه را بیرون انداخت، ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر(ص) کمی مخلوط شد و روی دستگاههای بدن آنحضرت اثر خود را گذاشت. (سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 664) سؤال: 1. این حدیث که در منابع معتبر شیعه هم هست آیا درست هست یا سندش ضعیف هست؟ 2. مگر گوشتی که در دست یهودی باشد نجس نیست؟ چنانچه در این حدیث هم قید شده که او گوسفند را ذبح کرد. پس چرا پیامبر ص این گوشت نجس را قبول کرد. 3. اگر سند حدیث ضعیف هست پس چرا علمای ما به این نکته در نقل این حدیث دقت نمیکنند که در فقه اسلام ذبح یهودی که نجس است. و ... لطفاً به سؤالم پاسخ جامع بدهید که در جوابش ماندم. متشکرم.