ماجرای فرار ابو لؤلؤ(قاتل خلیفه دوم) و کمک امام علی(ع) به او در این فرار در منابع معتبر شیعه و اهل سنت بیان نشده است. به نظر می‌رسد این داستان فقط در قرن هفتم در میان برخی از عوام وجود داشت و بعد عماد الدین طبری در «کامل بهائی»[1] ابتدا به نقل آن پرداخت و سپس به نادرستی آن اشاره کرده است. متن نوشته فارسی کهن عماد الدین طبری چنین است: «گویند که در خانه علی(ع) رفت؛ علی(ع) بر در خانه نشسته بود؛ از آن‌جا برخاست و به جای دیگر نشست؛ چون مردم به طلب او رفتند علی(ع) سوگند یاد کرد تا من این‌جا نشسته‌ام هیچ‌کس را ندیدم. و هم آن شب ابو لؤلؤ را دُلدُل نشاند و گفت آن‌جا که دلدل بایستد به زین فرود آی. و هم آن شب زنی بخواه و نامه‌ای به او داد به اهل قم که در حال وصول او به قم، زنی را به عقد نکاح به او دهند و چون سال تمام شد و مردم به طلب او به قم رسیدند او پسری آورده بود مردم را معلوم شد که از معجزات علی بوده است».[2] طبری سپس به عدم صحت این روایت اشاره می‌کند و می‌نویسد: «این روایت صحتی ندارد بلکه ابو لؤلؤ هم در مدینه بود و عمر نگذاشت که او را بکشند و گفت نشاید که غلامی را در عوض خون من بکشید و گفت تا آزاد کردند».[3] واعظ قمی در مقدمه کتاب فضائل أهل بیت(ع)،[4] نوشته عماد الدین طبری می‌نویسد: «در "کامل" نوعی اخبار تازه و شگفت وجود دارد که تحقیق جدی می‌طلبد...».[5] اسحاق بن فتحان ابتدا حکایت فراری‌دادن قاتل عمر توسط امام علی(ع) را ذکر کرده و سپس می‌نویسد: «این شایعه به قدری بی‌پایه است که خود عماد به دنبالش می‌نویسد: و این روایت صحتی ندارد ... روشن است که خبر اخیر هم نادرست است؛ زیرا به روایت منابع معمول تاریخی، ابو لؤلؤ در همان مسجد در وقتی که عده‌ای را کشت و عده‌ای را مجروح کرد، کشته شد. به طور کلی باید توجه داشت که بسیاری از مطالب تاریخی که عماد الدین طبری مطرح کرده، اخبار منحصر او است و منشأ و منبعی برای آنها ذکر نکرده است».[6] در عبارت عربی، عماد الدین طبری از کلمه «گویند(قیل)» استفاده کرده که این امر نیز خود نشان از عدم اعتبار آن است. اشکال دیگری که بر این روایت عامیانه وارد است؛ این است که چرا علی(ع) باید ابو لؤلؤ را فراری دهد؟ آیا او از شیعیان علی(ع) بود؟ آیا علی(ع) خواستار قتل عمر بود؟ پاسخ به این سؤالات وقتی روشن می‌شود که بدانیم در جریان قتل عثمان، علی(ع) به رغم همه بی‌عدالتی‌هایی که عثمان داشت و علی(ع) به شدت از دست او گله‌مند بود، حضرت به هیچ وجه خواستار قتل عثمان نبود. حضرتشان تلاش می‌کرد تا انقلابیون عثمان را به قتل نرسانند. علی(ع) راه و روش عثمان را قبول نداشت، در عین حال تندی و خشونت افراطی شورشیان را هم قبول نداشت.[7] علاوه بر نقل‌های مختلفی که درباره چگونگی کشته‌شدن ابو لؤلؤ نقل شده؛ بسیاری از بزرگان شیعه و اهل سنت به خودکشی او اشاره کرده‌اند. ابن اعثم کوفی می‌گوید: «وقتی ابو لؤلؤ به عمر خنجر زد، از مسجد بیرون رفت مردمان به دنبال او بیرون دویدند و فریاد می‌زدند که این دزد خونین را بگیرید. یکی به او رسید تا او را بگیرد؛ ابو لؤلؤ خنجری به او زد؛ او سیزده مسلمان را با کارد زخمی کرد که شش نفر از آن جمله مردند. عاقبت الامر، مردی به او رسید، گلیمی داشت، بر سر او انداخته او را گرفت؛ چون ابو لؤلؤ دانست که او را گرفته و خواهند کشت، خویشتن را کاردی زد و کشت».[8] رضی الدین علی بن یوسف‏ حلی(م703ق) - برادر علامه حلی- می‌گوید: «ابو لؤلؤ عمر را به قتل رساند و دوازده نفر دیگر را نیز مجروح ساخت سرانجام مردی از اهل عراق گلیمی بر روی او انداخت. ابو لؤلؤ وقتی متوجه شد راه فراری ندارد، خودکشی کرد». [9] عبدالرزاق صنعانی در المصنف،[10] حاکم نیشابوری در المستدرک،[11] ابن سعد در الطبقات الکبری،[12] ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه،[13] نمیری در تاریخ المدینة المنوره،[14] ابن قتیبه در الامامة و السیاسة،[15] بکری در کتاب عمر بن خطاب،[16] و بسیاری دیگر از مورّخان و دانشمندان جهان اسلام از شیعه و سنی که به خودکشی ابو لؤلؤ اشاره کرده‌اند. بنابراین، با توجه به این‌که در بسیاری از منابع به خودکشی ابو لؤلؤ اشاره شده، ادعای فراری دادن معجزه‌گونه وی توسط امام علی(ع) به قم یا کاشان ادعایی نادرست به نظر می‌رسد. عماد الدین طبری هم که در کامل بهائی آن‌را نقل کرده، به نادرستی آن اشاره کرده است. علاوه بر این‌که؛ اصولاً انگیزه‌ای برای این امر نیز وجود نداشت. [1] . کتاب کامل بهائی نوشته عمادالدین طبری در موضوع امامت و تشیع است که به دلیل اهداء آن به بهاء الدین محمد جوینی -والی اصفهان در زمان هولاکوخان مغول- این نام را یافته است. نام دیگر این کتاب را سقیفه هم گفته‌اند؛ زیرا در خصوص غصب خلافت و جریانات بعد از رحلت رسول خدا(ص) در سقیفه سخن می‌گوید. بیان مؤلف به فارسی کهن است و در واقع، این اثر ارزش ادبی و پارسی نیز دارد. [2] . طبری، عماد الدین حسن بن علی،‏ کامل بهائی، ص 457، تهران، مرتضوی‏، چاپ اوّل‏، 1383ش. [3] . همان. [4] . این کتاب یکی دیگر از آثار متعدد عمادالدین طبری است که اصل آن به عربی بوده و عبدالملک بن اسحاق بن فتحان در قرن نهم آن‌را برای استفاده فارسی زبانان به فارسی برگردانده است. [5] . طبری، عماد الدین حسن بن علی، اخبار و احادیث و حکایات در فضائل اهل بیت(ع)، مترجم، واعظ قمی، عبد الملک بن اسحاق بن فتحان،‏ ص 28 – 29، تهران، نشر مشعر، چاپ اوّل‏، 1386ش. [6] . همان. [7] . ر. ک: «بررسی دفاع امام علی(ع) از عثمان»، سؤال 20416؛ «زندگی‌نامه عثمان و عملکرد او در دوران خلافت»، سؤال 55951. [8] . ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ‏2، ص 326، بیروت، دار الاضواء، 1411ق. [9] . حلی، رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، ص 328، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی‏، چاپ اول‏، 1408ق. [10] . حمیری صنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام، المصنف، ج 3، ص 548، بیروت، المکتب الإسلامی، چاپ دوم، 1403ق. [11] . حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 98، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق. [12] . ابن سعد بغدادی، أبو عبد الله محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 263، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق. [13] . ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ‏12، ص 185، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق. [14] . نمیری، ابن شبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 3، ص 900، بیروت، دار الفکر، بی‌تا. [15] . دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة،‌ ج 1، ص 39، قم، شریف رضی، چاپ اول، 1413ق. [16] . بکری، عبدالرحمن، عمر بن خطاب، ص 317، بیروت، الارشاد، بی‌تا.
داستانی شنیدم در مورد اینکه؛ (شخصی در زمان حضرت علی(ع) در حال فرار کردن بود و حضرت علی(ع) او را دید و عمداً حضرت در کوچه دیگری رفت و نشست و بعد از آن کسانی که دنبال آن شخص فرار کرده بودند از حضرت علی(ع) سؤال کردند که آیا شما آن شخص را دیدید یا نه و ایشان فرمودند از وقتی در جای دوم نشستم کسی را ندیدم). آیا این داستان درست است؟ آدرس آنرا لطفاً بفرمائید.
ماجرای فرار ابو لؤلؤ(قاتل خلیفه دوم) و کمک امام علی(ع) به او در این فرار در منابع معتبر شیعه و اهل سنت بیان نشده است. به نظر میرسد این داستان فقط در قرن هفتم در میان برخی از عوام وجود داشت و بعد عماد الدین طبری در «کامل بهائی»[1] ابتدا به نقل آن پرداخت و سپس به نادرستی آن اشاره کرده است. متن نوشته فارسی کهن عماد الدین طبری چنین است:
«گویند که در خانه علی(ع) رفت؛ علی(ع) بر در خانه نشسته بود؛ از آنجا برخاست و به جای دیگر نشست؛ چون مردم به طلب او رفتند علی(ع) سوگند یاد کرد تا من اینجا نشستهام هیچکس را ندیدم.
و هم آن شب ابو لؤلؤ را دُلدُل نشاند و گفت آنجا که دلدل بایستد به زین فرود آی. و هم آن شب زنی بخواه و نامهای به او داد به اهل قم که در حال وصول او به قم، زنی را به عقد نکاح به او دهند و چون سال تمام شد و مردم به طلب او به قم رسیدند او پسری آورده بود مردم را معلوم شد که از معجزات علی بوده است».[2]
طبری سپس به عدم صحت این روایت اشاره میکند و مینویسد: «این روایت صحتی ندارد بلکه ابو لؤلؤ هم در مدینه بود و عمر نگذاشت که او را بکشند و گفت نشاید که غلامی را در عوض خون من بکشید و گفت تا آزاد کردند».[3]
واعظ قمی در مقدمه کتاب فضائل أهل بیت(ع)،[4] نوشته عماد الدین طبری مینویسد: «در "کامل" نوعی اخبار تازه و شگفت وجود دارد که تحقیق جدی میطلبد...».[5]
اسحاق بن فتحان ابتدا حکایت فراریدادن قاتل عمر توسط امام علی(ع) را ذکر کرده و سپس مینویسد: «این شایعه به قدری بیپایه است که خود عماد به دنبالش مینویسد: و این روایت صحتی ندارد ... روشن است که خبر اخیر هم نادرست است؛ زیرا به روایت منابع معمول تاریخی، ابو لؤلؤ در همان مسجد در وقتی که عدهای را کشت و عدهای را مجروح کرد، کشته شد. به طور کلی باید توجه داشت که بسیاری از مطالب تاریخی که عماد الدین طبری مطرح کرده، اخبار منحصر او است و منشأ و منبعی برای آنها ذکر نکرده است».[6]
در عبارت عربی، عماد الدین طبری از کلمه «گویند(قیل)» استفاده کرده که این امر نیز خود نشان از عدم اعتبار آن است.
اشکال دیگری که بر این روایت عامیانه وارد است؛ این است که چرا علی(ع) باید ابو لؤلؤ را فراری دهد؟ آیا او از شیعیان علی(ع) بود؟ آیا علی(ع) خواستار قتل عمر بود؟ پاسخ به این سؤالات وقتی روشن میشود که بدانیم در جریان قتل عثمان، علی(ع) به رغم همه بیعدالتیهایی که عثمان داشت و علی(ع) به شدت از دست او گلهمند بود، حضرت به هیچ وجه خواستار قتل عثمان نبود. حضرتشان تلاش میکرد تا انقلابیون عثمان را به قتل نرسانند. علی(ع) راه و روش عثمان را قبول نداشت، در عین حال تندی و خشونت افراطی شورشیان را هم قبول نداشت.[7]
علاوه بر نقلهای مختلفی که درباره چگونگی کشتهشدن ابو لؤلؤ نقل شده؛ بسیاری از بزرگان شیعه و اهل سنت به خودکشی او اشاره کردهاند. ابن اعثم کوفی میگوید: «وقتی ابو لؤلؤ به عمر خنجر زد، از مسجد بیرون رفت مردمان به دنبال او بیرون دویدند و فریاد میزدند که این دزد خونین را بگیرید. یکی به او رسید تا او را بگیرد؛ ابو لؤلؤ خنجری به او زد؛ او سیزده مسلمان را با کارد زخمی کرد که شش نفر از آن جمله مردند. عاقبت الامر، مردی به او رسید، گلیمی داشت، بر سر او انداخته او را گرفت؛ چون ابو لؤلؤ دانست که او را گرفته و خواهند کشت، خویشتن را کاردی زد و کشت».[8]
رضی الدین علی بن یوسف حلی(م703ق) - برادر علامه حلی- میگوید: «ابو لؤلؤ عمر را به قتل رساند و دوازده نفر دیگر را نیز مجروح ساخت سرانجام مردی از اهل عراق گلیمی بر روی او انداخت. ابو لؤلؤ وقتی متوجه شد راه فراری ندارد، خودکشی کرد». [9]
عبدالرزاق صنعانی در المصنف،[10] حاکم نیشابوری در المستدرک،[11] ابن سعد در الطبقات الکبری،[12] ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه،[13] نمیری در تاریخ المدینة المنوره،[14] ابن قتیبه در الامامة و السیاسة،[15] بکری در کتاب عمر بن خطاب،[16] و بسیاری دیگر از مورّخان و دانشمندان جهان اسلام از شیعه و سنی که به خودکشی ابو لؤلؤ اشاره کردهاند.
بنابراین، با توجه به اینکه در بسیاری از منابع به خودکشی ابو لؤلؤ اشاره شده، ادعای فراری دادن معجزهگونه وی توسط امام علی(ع) به قم یا کاشان ادعایی نادرست به نظر میرسد. عماد الدین طبری هم که در کامل بهائی آنرا نقل کرده، به نادرستی آن اشاره کرده است. علاوه بر اینکه؛ اصولاً انگیزهای برای این امر نیز وجود نداشت. [1] . کتاب کامل بهائی نوشته عمادالدین طبری در موضوع امامت و تشیع است که به دلیل اهداء آن به بهاء الدین محمد جوینی -والی اصفهان در زمان هولاکوخان مغول- این نام را یافته است. نام دیگر این کتاب را سقیفه هم گفتهاند؛ زیرا در خصوص غصب خلافت و جریانات بعد از رحلت رسول خدا(ص) در سقیفه سخن میگوید. بیان مؤلف به فارسی کهن است و در واقع، این اثر ارزش ادبی و پارسی نیز دارد. [2] . طبری، عماد الدین حسن بن علی، کامل بهائی، ص 457، تهران، مرتضوی، چاپ اوّل، 1383ش. [3] . همان. [4] . این کتاب یکی دیگر از آثار متعدد عمادالدین طبری است که اصل آن به عربی بوده و عبدالملک بن اسحاق بن فتحان در قرن نهم آنرا برای استفاده فارسی زبانان به فارسی برگردانده است. [5] . طبری، عماد الدین حسن بن علی، اخبار و احادیث و حکایات در فضائل اهل بیت(ع)، مترجم، واعظ قمی، عبد الملک بن اسحاق بن فتحان، ص 28 – 29، تهران، نشر مشعر، چاپ اوّل، 1386ش. [6] . همان. [7] . ر. ک: «بررسی دفاع امام علی(ع) از عثمان»، سؤال 20416؛ «زندگینامه عثمان و عملکرد او در دوران خلافت»، سؤال 55951. [8] . ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج 2، ص 326، بیروت، دار الاضواء، 1411ق. [9] . حلی، رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، ص 328، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1408ق. [10] . حمیری صنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام، المصنف، ج 3، ص 548، بیروت، المکتب الإسلامی، چاپ دوم، 1403ق. [11] . حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 98، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق. [12] . ابن سعد بغدادی، أبو عبد الله محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 263، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق. [13] . ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 185، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق. [14] . نمیری، ابن شبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 3، ص 900، بیروت، دار الفکر، بیتا. [15] . دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 39، قم، شریف رضی، چاپ اول، 1413ق. [16] . بکری، عبدالرحمن، عمر بن خطاب، ص 317، بیروت، الارشاد، بیتا.
- [سایر] آیا نامهایی که امام علی(ع) برای یاران حضرت قائم(عج) فرمودند؛ نام اصلی ایشان بوده یا اینکه نامی دیگر دارند و به مصلحت این نامها را فرمودهاند؟
- [سایر] آیا حضرت امیر المؤمنین علی(ع) در جایی به واقعه غدیر استدلال کردهاند مبنی بر اینکه امامت از آن ایشان است؟ روایتی یا حدیثی که مورد قبول اجماع مسلمانان باشد. مفصلاً توضیح بفرمایید.
- [سایر] سؤال من در مورد آیه ولایت یعنی آیه 55 سوره مائده است؛ آیه میگوید که امام علی(ع) در هنگام نماز صدقه دادند..... حال سؤال این جاست که حضرت علی(ع) در زمان پیامبر(ص) فقیر بودند پس بنابر این یک زره را به عنوان مهریه حضرت زهرا(س) دادند... زکات هم که بر انسان فقیر واجب نیست...و نباید زکات بدهد....پس چرا با اینکه زکات بر ایشان واجب و لازم نبود این کار را کردند؟
- [سایر] روایتی از امام علی (ع) شنیدم که حضرت در هنگامی که وارد یکی از شهر های فارسی زبان شد، مردم برای استقبال دنبال اسب حضرت می دویدند، حضرت با گفتن جمله ای آنها را از این کار نهی کردند. با توجه به این سؤال و این که مردم در استقبال از رهبری دنبال ماشین می دوند. لطفا توضیح دهید.
- [سایر] سؤال در ارتباط با حضرت امام علی(ع) با سعد بن عاص است؛ امام علی از او خواست با ایشان بیعت کنند که طفره رفت. سعد بن عاص، جنایات زیادی در ایران انجام داد، از جمله در شهر طمیسه با وعده اینکه یک تن را پس از تسلیم شدن نکشد مردم شهر را خام کرد و تا تسلیم شدند همه را قتل عام کرد جز یک تن. چرا حضرت علی(ع) که منادی عدالت انسانی است چشم بر روی جنایاتش بست؟ و با اینکه خلیفه بود کاری به کارش نداشت؟! حالا اگر امام حسین(ع) را پسر ایشان عمر بن سعد شهید کرده با این حساب ما هم باید بیخیال شویم. اعراب هر جنایتی که کردند هوای هم را داشتند فقط اگر پای خودشان وسط بود آنجا صدایشان در میآمد اگر غیر عرب به ناحق کشته میشد بیخیالش میشدند فقط به این دلیل که طرف عرب نبود؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] سلام علیکم سؤالی در مورد کار دولت مبنی بر پرداخت متفاوت یارانه بر اساس میزان درآمد افراد با توجه به ماجرای امام علی(ع) و برادرشان که سهم بیشتری از بیت المال می خواست ........ پرسیدم که جواب حضرت عالی این بود (ظاهرا منظورشان این است که آنها که درآمد کمتری دارند یارانه بیشتری بگیرند.) آیا امام علی(ع) از فقر برادر خویش و ثروت خاندان ابوسفیان آگاه نبود که جواب برادر خویش را چنین دادند ؟ آیا این تقسیم نابرابرانه بیت المال (به گفته عملی امام علی(ع) )پاداشی جز آتش دوزخ دارد؟ حال از حضرت عالی تقاضا دارم جوابی واضح به این سؤال من بدهید ؟ اگر عمل امام علی(ع) در تقسیم بیت المال درست بوده(که شکی بر آن نیست) آیا نباید دولت را در این تصمیم راهنمایی کنید؟
- [سایر] روایتی در توحید صدوق ص 117 آمده است که ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید: (أخبرنی عن الله عزّوجلّ، هل یراه المؤمنون یوم القیامة؟) و حضرت پس از پاسخ مثبت و توضیح مطلب، فرمودند: (ألست تراه فی وقتک هذا: مگر هم اکنون خدا را نمیبینی؟). منظور از این بخش آخر چیست؟ یعنی حضرت در ابوبصیر تصرّفی کردند تا چشمِ دل او باز شد و وجه خدا را (بحقائق الإیمان) دید، یا اینکه تصرّفی در کار نبوده؟ اگر تصرّفی در کار نبوده و از قبل هم این لقاء برای ابوبصیر حاصل بوده، چرا باز در مورد لقاء الله سؤال کرد؟
- [سایر] دیدگاه عربی: فرمایش محمد (ص) به علی (ع): ای علی! در سه جا دروغ نیکوست: میدان جنگ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم، (وسایل الشیعه، ج12، ص 252). سؤال :آیا حدیث ذکر شده درست است یا خیر؟ و آیا با مطلب زیر منافات دارد؟ دیدگاه پارسی داریوش هخامنشی: اهورامزدا دروغ را از سرزمین و مردم من به دور نگه دارد. کوروش بزرگ: مرد پارسی دروغ نگوید حتی به هنگام مرگ در جنگ.
- [سایر] میگویند: روزی حضرت علی(ع) به خاطر فشار فقرا یکی از باغها یا زمینهای خود را فروخت و بین فقرا تقسیم کرد. حضرت زهرا(س) از این امر مطلع و ناراحت شده که چرا حضرت علی(ع) چیزی برای خانواده برنداشتند؛ چرا که به نظر در مضیقه بودند و به حضرت علی(ع) فرمودند که ما را هم مانند یکی از فقرا حساب میکردید. جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شدند که حضرت فاطمه(س) را دریاب و به او بگو حق ندارد که با ولیّ ما اینگونه سخن بگوید؛ زیرا او برای ما آن کار را انجام داده است. سؤال این است: 1. آیا تأمین زندگی نزدیکان واجبتر از فقرا نبوده است؟ اولی القربی بعد از مساکین. 2. آیا این حرفها از حضرت فاطمه(س) که ایشان را بری از خطا و اشتباه میدانیم میتواند صادر شود؟
- [سایر] حدیثی است که بیان می دارد حضرت علی (ع) فرموده است: او حضرت آدم (ع) را با دستان خود ساخته است که همه مردم هم به آن معتقد هستند، اما من به تازگی شنیدم که این حدیث یک حدیث معتبری نیست. بنابراین، چرا مردم چنین باوری را دارند؟ لطفا بفرمایید که چه کسی این حدیث را نقل کرده است؟ آیا ناقل این حدیث فرد موثقی است یا خیر؟