کهن‌ترین منبعی که این روایت در آن نقل شده، «أمالی» شیخ صدوق(م 381ق) است؛ ترجمه این روایت به شرح زیر است: امیر المؤمنین علی(ع) برای انجام کاری به مکه آمد. عربی بادیه‌نشین را دید که به پرده‌های کعبه آویخته و می‌گوید: ای صاحب خانه! این خانه خانه تو و این میهمان میهمان تو است، و هر میزبانی باید از میهمان خود پذیرایی کند. پروردگارا! امشب پذیرایی از مرا آمرزش من قرار ده. امیر المؤمنین به یاران خود فرمود: «آیا سخن این اعرابی را شنیدید؟» گفتند: آری. فرمود: «خداوند گرامی‌تر از آن است که خواسته میهمانش را بر نیاورد». حضرتشان شب دوم نیز همان فرد را دید که به رکن کعبه چسبیده و می‌گوید: ای کسی که در عزت خود چنان عزیزی که از تو عزیزتری نیست! مرا به عزت خود عزتی ارزانی فرما که کسی نداند چگونه عزتی است. پروردگارا! من به حق محمد و آل محمد به تو متوسل می‌شوم چیزی را به من ببخش که کسی جز تو آن‌را نمی‌بخشد و چیزی را از من برگردان که کسی جز تو نمی‌تواند آن‌را برگرداند. امیر المؤمنین به یاران خود فرمود: «به خدا سوگند این سخنان همان ترجمه اسم اعظم خداوند از لغت سریانی است که حبیب من رسول خدا(ص) به من خبر داده است. این مرد عرب از خداوند بهشت را خواست که به او عطا فرمود و تقاضا کرد دوزخ را از او برگرداند و خداوند پذیرفت». شب سوم باز آن فرد در کنار همان رکن کعبه دیده شد که می‌گوید: ای پروردگاری که هیچ مکانی گنجایش او را ندارد و هیچ جا از او خالی نیست و بیرون از هر کم و کیف است! به این بادیه‌نشین چهار هزار درهم روزی فرمای. در این هنگام امام علی(ع) پیش آن مرد عرب رفت و گفت: «ای مرد! از خداوند پذیرایی خواستی که به تو ارزانی فرمود و بهشت را خواستی که به تو لطف کرد و از او خواستی دوزخ را از تو برگرداند و پذیرفت اکنون دیگر چرا از خداوند چهار هزار درهم می‌خواهی؟!» بادیه‌نشین پرسید: تو کیستی؟ فرمود: «من علی بن ابی طالب هستم». گفت: به خدا سوگند به دنبال تو بودم و خواسته‌ام را به تو خواهم گفت. فرمود: «بگو». گفت: هزار درهم برای کابین زنم، هزار درهم دیگر برای بازپرداخت وام، هزار درهم برای خرید خانه‌ و هزار درهم آخر را برای سرمایه کار می‌خواهم! علی(ع) فرمود: «تمام این خرج‌ها لازم است و چون از مکه بیرون آمدی به خانه‌ام در مدینه بیا». بادیه‌نشین یک هفته در مکه ماند و سپس به مدینه آمد و بانگ برداشت چه کسی مرا به خانه امیر المؤمنین علی راهنمایی می‌کند؟ حسین بن علی(ع) از میان کودکان برخاست و فرمود: «من پسرش هستم و خانه‌اش را نشانت می‌دهم». بادیه‌نشین پرسید: پدرت کیست؟ فرمود: «امیر مؤمنان علی بن ابی طالب». پرسید: مادرت کیست؟ فرمود: «فاطمه زهرا سرور زنان جهان». پرسید: پدر بزرگت کیست؟ فرمود: «محمد بن عبدالله بن عبد المطلب که پیامبر خداست». پرسید: مادر بزرگت کیست؟ فرمود: «خدیجه دختر خویلد». پرسید: برادرت کیست؟ گفت: «حسن بن علی». بادیه‌نشین گفت: همه نیکی‌های جهان در کنارت می‌باشد. پیش امیر مؤمنان برو و بگو: فردی که در مکه به او قولی داده بودی، بر در خانه است. حسین(ع) وارد خانه شد و گفت: «پدر جان! بادیه‌نشینی بر در خانه است و می‌گوید که شما قولی به او داده‌ بودید!». علی(ع) گفت: «ای فاطمه! آیا چیزی هست که این بادیه‌نشین بخورد؟» گفت: «به خدا سوگند نه». علی(ع) جامه پوشید و بیرون آمد و فرمود: «سلمان فارسی را خبر کنید». سلمان آمد. علی به او فرمود: «همان باغی که پیامبر(ص) درختان آن‌را برایم کاشته‌اند، برای فروش به بازرگانان عرضه کن». سلمان به بازار رفت و باغ را در معرض فروش قرار داده و به دوازده هزار درهم فروخت. علی(ع) آن بادیه‌نشین را خواست و چهار هزار درهمی را که تعهد کرده بود، به او پرداخت و چهل درهم نیز برای هزینه او پرداخت و این خبر به مستمندان مدینه رسید و جمع شدند. مردی از انصار این خبر را به فاطمه داد. فاطمه فرمود: «خدایت خیر دهد». علی(ع) نشست و بقیه درهم‌ها مقابل او بر زمین ریخته بود و چون یارانش جمع شدند، علی(ع) به هر یک از ایشان مشتی می‌داد، تا آن‌جا که حتی یک درهم باقی نماند. و چون علی(ع) به خانه برگشت، فاطمه(س) گفت: «پسر عمو! باغی که درختانش ‌را پدرم برایت کاشته بود فروختی؟!» گفت: «آری به بهتر از آن در دنیا و آخرت فروختم». پرسید: پولش کجاست؟ فرمود: «به افرادی دادم که حیا کردم که آنان برای خواسته خود شرمسار شوند و قبل از آنکه چیزی بخواهند مبلغی به آنان پرداختم». فاطمه فرمود: «من و دو پسرم گرسنه‌ایم و می‌دانم که شما هم مثل ما گرسنه‌ای! آیا یک درهم نیز سهم ما نمی‌شد؟!» و به دنبال این سخن، دامن علی را گرفت. علی(ع) فرمود: «دامنم را رها کن». گفت: «نه، به خدا سوگند تا پدرم میان ما داوری کند». در این هنگام جبرئیل به حضور پیامبر(ص) آمد و گفت: ای محمد! خدایت سلام می‌رساند و می‌فرماید: «از سوی من به علی سلام برسان و به فاطمه هم بگو: که سزاوار نیست دامن علی را بگیری». همین که پیامبر(ص) وارد خانه شد و دید فاطمه دامن او را گرفته است، فرمود: «دخترکم! سزاوار نیست که دامن علی را بگیری». فاطمه گفت: «پدر جان! باغی که برای او کاشته‌ بودید را به دوازده هزار درهم فروخته و حتی درهمی هم برای ما باقی نگذارده که با آن خوراکی برای خود فراهم آوریم». پیامبر(ص) فرمود: «جبرئیل از سوی خدایم به من سلام ‌رساند و گفت تا به علی سلام برسانم و به تو بگویم که این کار برای تو شایسته نیست». فاطمه گفت: «از خدا آمرزش می‌خواهم و هرگز این کار را انجام نخواهم داد». فاطمه(س) می‌گوید: «پدر و همسرم از خانه بیرون رفتند، و هر یک به سویی روانه شدند. چیزی نگذشت که پدرم برگشت و هفت درهم سیاه آورد و فرمود: ای فاطمه! علی کجاست؟ گفتم از خانه بیرون رفت. فرمود: این درهم‌ها را بگیر و چون پسر عمویم آمد به او بگو با آن برای شما خوراک بخرد. چیزی نگذشت که علی(ع) باز آمد و پرسید: پسر عمویم این‌جا بود که چنین بوی دل‌انگیزی به مشامم می‌خورد؟ گفتم: آری و چیزی به من داد که با آن برای ما خوراک بخری. علی(ع) فرمود: به من بده و من همان هفت درهم سیاه را به او دادم. گفت: به نام خدا و سپاس فراوان فرخنده خداوند را. این روزی ماست که خدای عزّ و جلّ عنایت فرموده است». علی فرمود: «ای حسن! برخیز و با من بیا». آن دو به بازار رفتند. ناگاه به مردی برخوردند که وام می‌خواست. علی(ع) به حسن(ع) فرمود: «پسرم! چیزی به او بدهیم؟» گفت: «آری». علی(ع) درهم‌ها را به او وام داد. حسن(ع) پرسید: «تمام درهم‌ها را به او دادی؟!» فرمود: «آری پسرکم. آن‌کس که مقدار کمی می‌بخشد، تواناست که مقدار بسیار هم لطف کند...».[1] در ارتباط با این روایت باید به چند نکته توجه داشت: 1. از جهت سندی ضعیف بوده و برخی از راویان آن توثیق نشده‌اند. در ضمن آخرین راوی چگونه از گفت‌وگوهای اندرونی امام و همسرشان گزارش تهیه کرده است. 2. در این روایت، تصریح به مخالفت حضرت فاطمه(س) با امیر المؤمنین(ع) وجود دارد که با زهد و تقوا و عصمت فاطمه(س) منافات دارد. همچنین مخالف با آیاتی مانند آیه تطهیر است که در شأن اهل بیت(ع) نازل شده است. هرچند که بتوان توجیهاتی برای آن ذکر کرد که علامه مجلسی(ره) به برخی از آنها اشاره کرده است.[2] 3. گزارشی وجود ندارد که امام علی(ع) در زمان حیات پیامبر اسلام(ص)، خصوصاً در اوائل هجرت، باغی در تملک خود داشته باشند. علاوه بر آن؛ در اوائل هجرت، مکه در اشغال کفار بوده و رفت و آمد امام با اصحابش به آن‌جا متصور نبوده است. 4. مدتی قبل از فتح مکه و بعد از فتح خیبر، پیامبر(ص) فدک را به فاطمه(س) بخشیده بود و با داشتن این ملک شخصی، دیگر ایشان از فقرا به شمار نمی‌آمدند که بخواهند چنین رفتاری انجام داده و به حضرت علی(ع) اعتراض کنند. [1] . شیخ صدوق، الامالی، ص 467 – 470، تهران، کتابچی، چاپ ششم، 1376ش؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج ‏1، ص 124 – 126، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش. [2] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏41، ص 47، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
میگویند: روزی حضرت علی(ع) به خاطر فشار فقرا یکی از باغها یا زمینهای خود را فروخت و بین فقرا تقسیم کرد. حضرت زهرا(س) از این امر مطلع و ناراحت شده که چرا حضرت علی(ع) چیزی برای خانواده برنداشتند؛ چرا که به نظر در مضیقه بودند و به حضرت علی(ع) فرمودند که ما را هم مانند یکی از فقرا حساب میکردید. جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شدند که حضرت فاطمه(س) را دریاب و به او بگو حق ندارد که با ولیّ ما اینگونه سخن بگوید؛ زیرا او برای ما آن کار را انجام داده است. سؤال این است: 1. آیا تأمین زندگی نزدیکان واجبتر از فقرا نبوده است؟ اولی القربی بعد از مساکین. 2. آیا این حرفها از حضرت فاطمه(س) که ایشان را بری از خطا و اشتباه میدانیم میتواند صادر شود؟
کهنترین منبعی که این روایت در آن نقل شده، «أمالی» شیخ صدوق(م 381ق) است؛ ترجمه این روایت به شرح زیر است:
امیر المؤمنین علی(ع) برای انجام کاری به مکه آمد. عربی بادیهنشین را دید که به پردههای کعبه آویخته و میگوید: ای صاحب خانه! این خانه خانه تو و این میهمان میهمان تو است، و هر میزبانی باید از میهمان خود پذیرایی کند. پروردگارا! امشب پذیرایی از مرا آمرزش من قرار ده. امیر المؤمنین به یاران خود فرمود: «آیا سخن این اعرابی را شنیدید؟» گفتند: آری. فرمود: «خداوند گرامیتر از آن است که خواسته میهمانش را بر نیاورد».
حضرتشان شب دوم نیز همان فرد را دید که به رکن کعبه چسبیده و میگوید: ای کسی که در عزت خود چنان عزیزی که از تو عزیزتری نیست! مرا به عزت خود عزتی ارزانی فرما که کسی نداند چگونه عزتی است. پروردگارا! من به حق محمد و آل محمد به تو متوسل میشوم چیزی را به من ببخش که کسی جز تو آنرا نمیبخشد و چیزی را از من برگردان که کسی جز تو نمیتواند آنرا برگرداند.
امیر المؤمنین به یاران خود فرمود: «به خدا سوگند این سخنان همان ترجمه اسم اعظم خداوند از لغت سریانی است که حبیب من رسول خدا(ص) به من خبر داده است. این مرد عرب از خداوند بهشت را خواست که به او عطا فرمود و تقاضا کرد دوزخ را از او برگرداند و خداوند پذیرفت».
شب سوم باز آن فرد در کنار همان رکن کعبه دیده شد که میگوید: ای پروردگاری که هیچ مکانی گنجایش او را ندارد و هیچ جا از او خالی نیست و بیرون از هر کم و کیف است! به این بادیهنشین چهار هزار درهم روزی فرمای.
در این هنگام امام علی(ع) پیش آن مرد عرب رفت و گفت: «ای مرد! از خداوند پذیرایی خواستی که به تو ارزانی فرمود و بهشت را خواستی که به تو لطف کرد و از او خواستی دوزخ را از تو برگرداند و پذیرفت اکنون دیگر چرا از خداوند چهار هزار درهم میخواهی؟!»
بادیهنشین پرسید: تو کیستی؟
فرمود: «من علی بن ابی طالب هستم».
گفت: به خدا سوگند به دنبال تو بودم و خواستهام را به تو خواهم گفت.
فرمود: «بگو».
گفت: هزار درهم برای کابین زنم، هزار درهم دیگر برای بازپرداخت وام، هزار درهم برای خرید خانه و هزار درهم آخر را برای سرمایه کار میخواهم!
علی(ع) فرمود: «تمام این خرجها لازم است و چون از مکه بیرون آمدی به خانهام در مدینه بیا».
بادیهنشین یک هفته در مکه ماند و سپس به مدینه آمد و بانگ برداشت چه کسی مرا به خانه امیر المؤمنین علی راهنمایی میکند؟ حسین بن علی(ع) از میان کودکان برخاست و فرمود: «من پسرش هستم و خانهاش را نشانت میدهم». بادیهنشین پرسید: پدرت کیست؟ فرمود: «امیر مؤمنان علی بن ابی طالب». پرسید: مادرت کیست؟ فرمود: «فاطمه زهرا سرور زنان جهان». پرسید: پدر بزرگت کیست؟ فرمود: «محمد بن عبدالله بن عبد المطلب که پیامبر خداست». پرسید: مادر بزرگت کیست؟ فرمود: «خدیجه دختر خویلد». پرسید: برادرت کیست؟ گفت: «حسن بن علی». بادیهنشین گفت: همه نیکیهای جهان در کنارت میباشد. پیش امیر مؤمنان برو و بگو: فردی که در مکه به او قولی داده بودی، بر در خانه است. حسین(ع) وارد خانه شد و گفت: «پدر جان! بادیهنشینی بر در خانه است و میگوید که شما قولی به او داده بودید!». علی(ع) گفت: «ای فاطمه! آیا چیزی هست که این بادیهنشین بخورد؟» گفت: «به خدا سوگند نه». علی(ع) جامه پوشید و بیرون آمد و فرمود: «سلمان فارسی را خبر کنید». سلمان آمد. علی به او فرمود: «همان باغی که پیامبر(ص) درختان آنرا برایم کاشتهاند، برای فروش به بازرگانان عرضه کن». سلمان به بازار رفت و باغ را در معرض فروش قرار داده و به دوازده هزار درهم فروخت. علی(ع) آن بادیهنشین را خواست و چهار هزار درهمی را که تعهد کرده بود، به او پرداخت و چهل درهم نیز برای هزینه او پرداخت و این خبر به مستمندان مدینه رسید و جمع شدند.
مردی از انصار این خبر را به فاطمه داد. فاطمه فرمود: «خدایت خیر دهد». علی(ع) نشست و بقیه درهمها مقابل او بر زمین ریخته بود و چون یارانش جمع شدند، علی(ع) به هر یک از ایشان مشتی میداد، تا آنجا که حتی یک درهم باقی نماند. و چون علی(ع) به خانه برگشت، فاطمه(س) گفت: «پسر عمو! باغی که درختانش را پدرم برایت کاشته بود فروختی؟!» گفت: «آری به بهتر از آن در دنیا و آخرت فروختم».
پرسید: پولش کجاست؟ فرمود: «به افرادی دادم که حیا کردم که آنان برای خواسته خود شرمسار شوند و قبل از آنکه چیزی بخواهند مبلغی به آنان پرداختم». فاطمه فرمود: «من و دو پسرم گرسنهایم و میدانم که شما هم مثل ما گرسنهای! آیا یک درهم نیز سهم ما نمیشد؟!» و به دنبال این سخن، دامن علی را گرفت. علی(ع) فرمود: «دامنم را رها کن». گفت: «نه، به خدا سوگند تا پدرم میان ما داوری کند».
در این هنگام جبرئیل به حضور پیامبر(ص) آمد و گفت: ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: «از سوی من به علی سلام برسان و به فاطمه هم بگو: که سزاوار نیست دامن علی را بگیری». همین که پیامبر(ص) وارد خانه شد و دید فاطمه دامن او را گرفته است، فرمود: «دخترکم! سزاوار نیست که دامن علی را بگیری».
فاطمه گفت: «پدر جان! باغی که برای او کاشته بودید را به دوازده هزار درهم فروخته و حتی درهمی هم برای ما باقی نگذارده که با آن خوراکی برای خود فراهم آوریم». پیامبر(ص) فرمود: «جبرئیل از سوی خدایم به من سلام رساند و گفت تا به علی سلام برسانم و به تو بگویم که این کار برای تو شایسته نیست». فاطمه گفت: «از خدا آمرزش میخواهم و هرگز این کار را انجام نخواهم داد». فاطمه(س) میگوید: «پدر و همسرم از خانه بیرون رفتند، و هر یک به سویی روانه شدند. چیزی نگذشت که پدرم برگشت و هفت درهم سیاه آورد و فرمود: ای فاطمه! علی کجاست؟ گفتم از خانه بیرون رفت. فرمود: این درهمها را بگیر و چون پسر عمویم آمد به او بگو با آن برای شما خوراک بخرد. چیزی نگذشت که علی(ع) باز آمد و پرسید: پسر عمویم اینجا بود که چنین بوی دلانگیزی به مشامم میخورد؟ گفتم: آری و چیزی به من داد که با آن برای ما خوراک بخری. علی(ع) فرمود: به من بده و من همان هفت درهم سیاه را به او دادم. گفت: به نام خدا و سپاس فراوان فرخنده خداوند را. این روزی ماست که خدای عزّ و جلّ عنایت فرموده است».
علی فرمود: «ای حسن! برخیز و با من بیا». آن دو به بازار رفتند. ناگاه به مردی برخوردند که وام میخواست. علی(ع) به حسن(ع) فرمود: «پسرم! چیزی به او بدهیم؟» گفت: «آری». علی(ع) درهمها را به او وام داد. حسن(ع) پرسید: «تمام درهمها را به او دادی؟!» فرمود: «آری پسرکم. آنکس که مقدار کمی میبخشد، تواناست که مقدار بسیار هم لطف کند...».[1]
در ارتباط با این روایت باید به چند نکته توجه داشت:
1. از جهت سندی ضعیف بوده و برخی از راویان آن توثیق نشدهاند. در ضمن آخرین راوی چگونه از گفتوگوهای اندرونی امام و همسرشان گزارش تهیه کرده است.
2. در این روایت، تصریح به مخالفت حضرت فاطمه(س) با امیر المؤمنین(ع) وجود دارد که با زهد و تقوا و عصمت فاطمه(س) منافات دارد. همچنین مخالف با آیاتی مانند آیه تطهیر است که در شأن اهل بیت(ع) نازل شده است. هرچند که بتوان توجیهاتی برای آن ذکر کرد که علامه مجلسی(ره) به برخی از آنها اشاره کرده است.[2]
3. گزارشی وجود ندارد که امام علی(ع) در زمان حیات پیامبر اسلام(ص)، خصوصاً در اوائل هجرت، باغی در تملک خود داشته باشند. علاوه بر آن؛ در اوائل هجرت، مکه در اشغال کفار بوده و رفت و آمد امام با اصحابش به آنجا متصور نبوده است.
4. مدتی قبل از فتح مکه و بعد از فتح خیبر، پیامبر(ص) فدک را به فاطمه(س) بخشیده بود و با داشتن این ملک شخصی، دیگر ایشان از فقرا به شمار نمیآمدند که بخواهند چنین رفتاری انجام داده و به حضرت علی(ع) اعتراض کنند. [1] . شیخ صدوق، الامالی، ص 467 – 470، تهران، کتابچی، چاپ ششم، 1376ش؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 124 – 126، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش. [2] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 41، ص 47، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
- [سایر] نقل میکنند: (کسی به حضرت علی(ع) کنیزی هدیه داد. روزی حضرت زهرا(س) وارد منزل شد و مشاهده کرد که علی(ع) سر بر پای کنیز گذاشته و خوابیده است. حضرت زهرا(س) به نشانه اعتراض پیش پیامبر اکرم(ص) رفتند که جبرئیل نازل شد و گفت: حضرت فاطمه حق ندارد که اعتراض کند و باید برگردد). حال سؤال این است که؛ آیا چنین رفتاری از یک بانوی دارای عصمت تعجبآور نیست؟ مخصوصاً که عصمت از اشتباه نیز دارند.
- [سایر] لطفا به شبهات زیر جواب دهید: آیا کتاب های شیعه گفته اند که فاطمه (س) بر علی (ع) خشمگین شده است؟ بله، 1. شیخ صدوق روایت کرده است که فاطمه (س) و پیامبر خدا (ص) وقتی که علی (ع) خواست با دختر ابوجهل ازدواج کند ... بر علی خشمگین شدند تا جایی که پیامبر (ص) علی را نصیحت کرد و به او گفت: (ای علی آیا نمی دانی که فاطمه پاره تن من است و من از او هستم، پس هر کسی او را اذیت کند مرا اذیت کرده است و هر کسی مرا آزار دهد او را آزار داده است، و کسی که در دوران حیاتم او را اذیت کند چون کسی است که بعد از وفاتم او را اذیت کرده است. (علل الشرائع ابن بابویه، ص 185- 186) و پیامبر (ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است و روح من است که در بدنم قرار دارد، آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت می کند و آنچه او را شاد کند مرا شاد می نماید.)بحار الانوار مجلسی 27 / 62) 2. و همچنین باری دیگر علی فاطمه را ناراحت و خشمگین کرد و آن وقتی بود که فاطمه دید که علی سرش را در آغوش کنیزش گذاشته است، آنگاه فاطمه چادرش را به خود پیچید و به خانه پدرش رفت و از علی ع نزد پیامبر ص شکایت کرد) . علل الشرائع، ص 163، حق الیقین مجلسی، ص 203-204). 3. لطفا به سؤال زیر هم پاسخ دهید: سید شیعه علی غروی یکی از بزرگترین علمای حوزه می گوید: شرمگاه پیامبر باید وارد دوزخ شود و به ناچار جهنم را می بیند چون او با بعضی از زنان مشرک آمیزش کرده است.) کشف الاسرار موسوی، ص 24).
- [سایر] سؤال من در مورد آیه ولایت یعنی آیه 55 سوره مائده است؛ آیه میگوید که امام علی(ع) در هنگام نماز صدقه دادند..... حال سؤال این جاست که حضرت علی(ع) در زمان پیامبر(ص) فقیر بودند پس بنابر این یک زره را به عنوان مهریه حضرت زهرا(س) دادند... زکات هم که بر انسان فقیر واجب نیست...و نباید زکات بدهد....پس چرا با اینکه زکات بر ایشان واجب و لازم نبود این کار را کردند؟
- [سایر] 1. در قرآن سفارش شده است موقع معامله و یا ... دو یا سه نفر شاهد بگیرید و قرارتان را بنویسید؛ چرا پیامبر(ص) در مورد بخشیدن فدک شاهد نگرفتند و مکتوب نفرمودند تا حضرت فاطمه(س) مجبور نباشد در حکمیت فقط حضرت علی(ع) را به عنوان شاهد ببرد؟ 2. در برخی منابع آمده امام حسن و امام حسین(ع) و چند نفر دیگر را نیز به عنوان شهود آورده اند، اولاً: آیا در آن زمان این دو بزرگوار در سن این بوده اند که شهادتشان مورد قبول باشد؟ ثانیاً: آیا این 5 شاهد در زمان بخشیدن فدک به حضرت زهرا، کنار پیامبر بوده و این مسئله را دیده اند؟ یعنی بخشیدن فدک را به ایشان، با چشم خود دیده و از پیامبر اکرم(ص) شنیده اند؟
- [سایر] با سلام، محدّثین از امام علیّ (ع) حکایت کرده اند: روزی در جمع عدّه ای از اصحاب و یاران نشسته بودیم که حضرت رسول (ص) سؤال فرمود: بهترین چیز برای زن چیست؟ و هیچ یک از افراد جواب مناسبی برای آن نداشتند. هنگامی که من به منزل، نزد فاطمه (س) آمدم، موضوع را برای ایشان، مطرح کردم که امروز پیامبر خدا چنین سؤالی را بیان نموده است؟ حضرت فاطمه اظهار داشت: آیا هیچ کدام از اصحاب جواب آن را ندانستند؟ گفتم: خیر، کسی جوابی نداد. پس از او اظهار نمود: بهترین چیزی که برای زن سعادت بخش و مفید می باشد، آن است که مردی را نبیند و هیچ مرد نامحرمی نیز او را نبیند. امام علیّ (ع) افزود: چون شب فرا رسید، در جلسه ای با حضور اصحاب و رسول خدا (ص) مشارکت نموده و من گفتم: یا رسول اللّه، از ما سؤال کردی: چه چیزی برای زن بهتر است؟ اکنون جواب آن را آورده ام و آن این که بهترین چیز برای زن آن است که مردی را نبیند و هیچ مرد نامحرمی هم او را نبیند. حضرت رسول فرمود: چه کسی این پاسخ را گفته است؟ گفتم: فاطمه زهراء. حضرت فرمود: بلی، دخترم راست گفته است، همانا که او پاره تن من می باشد. (احقاق الحقّ: ج 25، ص 350، اعیان الشّیعة: ج 1، ص 322). آیا این حدیث درست است؟ سند درستی دارد؟ معنایش چیست؟
- [سایر] روایاتی که درباره بدون حساب وارد بهشت شدن و همین طور حرام شدن عذاب جهنم هست. آیا صحیح هست؟ چه اعمالی باعث میشود انسان بدون حساب وارد بهشت و جهنم بر او حرام شود؟ چون گاهی روایات و یا داستانهای از سرگذشت گذشتگان میخوانیم که با اینکه مرتکب کارهای بدی بودند، ولی به خاطر یک کار خوب بخشیده شدند و به بهشت رفتند، اساساً چنین چیزی امکان دارد؟ آیا میشود خدا اشتباهات عمدی و یا گمراهیهای جزیی را ببخشد؟ چون در جایی دیدم که امامی فرمودند من تعجب میکنم از کسی که در روز قیامت بخشیده نشود! و یا گفته شده در روز قیامت شیطان هم به رحمت خدا امیدوار میشود! و یا روایاتی هست که امام محاسبه اعمال را برای شیعیان خود خدا انجام میدهد و یا در روز قیامت حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) و پیامبر (ص) شفاعت میکنند و... . لطفا توضیح کامل دهید.
- [سایر] در مورد (توسل) در کتاب تفسیر نمونه (تألیف آیت الله مکارم شیرازی) در تفسیر سوره المائده آیه 35 آمده است که ما نمی توانیم به طور مستقیم از اهل بیت (ع) درخواستی بکنیم، بلکه می بایست از آنها به عنوان وسیله نام برد. زیرا در غیر این صورت شرک خواهد بود. اما آیت الله شهید دستغیب (شهید محراب) در کتاب های وقایع عبرت انگیز، گناهان کبیره و قلب سلیم در مبحث چگونه امام علی (ع) و دیگر امامان می توانند در طول زندگیمان و بعد از مرگ به ما کمک کنند همچنین موارد زیادی را از زندگی آیت الله گلپایگانی، آیت الله نراقی، دختر آیت الله اراکی (فاطمه)، آیت الله طباطبایی و ... نقل نموده که چطور امامان به آنها در هر جنبه از زندگیشان کمک نموده است. 1. آیا می توانیم بگوییم (یا علی مدد) با این نیت که خداوند این قدرت و عنایت را به آنها مرحمت فرموده و از طرف او به ما کمک می کند؟ و آیا می توانیم این کمک را حتی بعد فوت و شهادت آنها یافت؟ 2. می توانیم بگوییم که اهل البیت (ع) روزی دهنده اند؟ (منظور از نظر روحی، معنوی و امورات زندگی، که از طرف خداوند به آنها عطا شده تا به ما کمک کنند) 3. آیا اهل البیت (ع) می توانند در زندگی روزمره به ما کمک کنند؟ 4. آیت الله دستغیب شهید محراب در کتاب (قلب سلیم) خود به طور واضح دارد که ما می توانیم درخواست کرده و بگوییم که اهل بیت (ع) روزی دهنده اند (از نظر معیشت و معنویت با درنظر گرفتن عنایت خداوند).
- [سایر] 1-سلام حاجی.خسته نباشی.روزتون مبارک باشه.ان شاا... همیشه سلامت باشین. 2-از شما و همه دوستان تقاضا می کنم برای یکی از پیر غلام های اهل بیت به نام حاج حسن باباخانیان که در بیمارستان بستری شدن دعا کنید.خصوصا این ایام تا با عنایت حضرت زهرا (س) سلامتی ایشون حاصل بشه. 3-در مورد دوره جدید نوپا و اتمام دورههای 1و2 حرف زدین . علی رغم میل باطنی ما ,خانواده نوپا باید تموم بشه البته به نظر من نه به این زودی !! منظورم این که الان ما به یه مقدار وقت نیاز داریم تا راهنمایی های شما رو واسه خودمون جمع و جور کنیم و اصطلاحا بگذاریم تا \"مثل برنج دم بکشه\" وجا بیفته . حالا یه وقفه کوتاه لازم داشته باشیم... حاجی ما خیلی داریم به شما انس میگیریم دوست ندارم این ساعت های با شما بودن به عادت تبدیل بشه. 4- نمی تونم ... 5- به خاطر این همه وقت و لطف و محبت که خرج ما میکنین ممنون ممنون ممنون ممنون. \" چه غم دیوار نوپا را که دارد چون تو پشتیبان \"
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552