در ارتباط با مطالب مطرح شده در آیات مورد پرسش باید گفت؛ آیه‏ اوّل امر به مؤمنان، اولیای مجرّدها و متولیان جامعه اسلامی است که سزاوار نیست، جوانان را به دلیل فقر و تهی‌دستی مجرد رها کنید، بلکه باید خوف از فقر را به وعده وسعت رزق مرتفع گردانید. اما آیه دوّم خطاب به خود مجردها و جوانان بی‌بضاعت است؛ یعنی اگر به هر دلیلی امکان ازدواج برایتان فراهم نیست، شما عفت پیشه کنید، صبر نمایید و بر خدا توکل داشته باشید تا مقدمات و اسباب ازدواج شما فراهم شود؛ زیرا وقتی شما عفّت و پاک‌دامنی خود را حفظ کردید و چشم امید به کرم پروردگار دوختید، خداوند از فضل و کرم خویش بی‌نیازتان می‌گرداند و وسائل ازدواج شما را فراهم می‌سازد؛ لذا تناقضی میان این دو آیه وجود ندارد، زیرا باید به این مسئله توجه داشت که در فهم مسائل قرآن کریم، باید آیات آن‌را با توجه به دیگر آیات پیرامونی تحلیل و بررسی نمود؛ چرا که آیات قرآن برخی، بعضی دیگر را تفسیر می‌کنند: «فان القرآن یفسر بعضه بعضاً».[1] لذا بدون توجه به این نکته ممکن است این توهم پیش آید که برخی از آیات قرآن با برخی دیگر در تضادند، چنان‌که در مورد آیات 32 و 33 سوره نور چنین برداشت شده است. با توجه به این نکته باید گفت؛ بعد از آن‌که خداوند در آیات پیشین زنان و مردان را به حفظ عفت و پاک‌دامنی و خودداری از نگاه‌های هوس‌آلود و علنی کردن زینت‌ها و زیبایی‌ها در برابر نامحرمان، امر نمود، پس از آن دستور به همکاری و تعاون اجتماعی در مسئله ازدواج - برای تمام کسانی که نیاز به ازدواج دارند – داده است؛ زیرا مجرد ماندن و تن به ازدواج ندادن، ریشه بسیاری از رذایل اخلاقی می‌شود که ازدواج مانع آنها خواهد شد.[2] قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»؛[3] مردان و زنان بی‌همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درست‌کارتان را اگر فقیر و تنگ‌دست باشند. خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز می‌سازد، خداوند گشایش‏‌دهنده و آگاه است. «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛[4] و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‏یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی‏نیاز گرداند! در ارتباط با مضامین این دو آیه مطالبی را به صورت خلاصه مورد بررسی قرار می‌دهیم تا روشن شود که این دو آیه هیچ تناقضی با هم نداشته، بلکه هر دو در یک راستا، یعنی حفظ جامعه در برابر آلودگی‌های اخلاقی هستند، منتها با رویکردی متفاوت. اسلام مردم را به زناشویی تشویق می‌کند تا کانالی پاکیزه برای نیرومندترین غریزه بشر باشد؛ از این‌رو خدای سبحان می‌فرماید عزب‌ها، غلامان و کنیزان خود را که شایسته باشند، همسر دهید؛ زیرا آنان بشری هستند که همان غرایز و همان نیازمندی‌های شما را دارند. «أیّم» مفرد «أیامی» بر کسی اطلاق می‌شود که ازدواج نکرده، خواه زن یا مرد باشد. فراهم ساختن وسایل و تسهیلات لازم برای همسری مسئولیّتی است اجتماعی مانند دیگر مسئولیّت‌ها. این آیه جوان عزب و مجرد را شامل می‌شود، خواه آزاد باشد یا بنده که بر اجتماع واجب است تمام آنها را همسر دهد. از آن‌جا که یکی از بزرگ‌ترین موانع روانی در برابر ازدواج ترس از مسائل مادی است، پروردگار سبحان، این مانع را بدین گفته خود بر طرف می‌سازد که اگر تهی‌دست باشند خداوند به فضل و کرم خود آنان را توان‌گر خواهد ساخت.[5] با توجه و دقت در محتوای آیات می‌توان گفت؛ خطاب در آیه اول متوجه مؤمنان و متولیان جامعه اسلامی است. کلمه «أَنْکِحُوا» امر و برای استحباب است، نه وجوب؛ یعنی ای سرپرستان و مسئولان جامعه اسلامی! زنان و مردان بی‌همسر خودتان را دارای همسر نمائید. اگر چه «أَنْکِحُوا» امر استحبابی است، نه وجوبی، ولی در عین حال از آن امور مستحبی است که گاهی به مرحله وجوب می‌رسد. و آن زمانی است که اگر انسان ازدواج نکند ممکن است به فساد جنسی کشیده شود؛ یعنی اگر افرادی که می‌خواهند با یکدیگر ازدواج نمایند فقیر و تهی‌دست باشند شما اصلا نگران نباشید؛ چرا که خدای متعال آنان را غنی و بی‌نیاز می‏نماید.[6] ولی در آیه دوم روی سخن مستقیماً به خود افرادی است که تصمیم ازدواج دارند، اما وسیله و مقدمات ازدواج برای آنان فراهم نیست؛ یعنی بر افرادی که به علت تهی‌دستی قادر به ازدواج نیستند واجب و لازم است که از اعمال نامشروع شدیداً بر حذر باشند! مبادا این‌طور گمان کنند که چون فعلاً وسیله ازدواج برای ایشان آماده نشده، پس اعمال نامشروع برای آنان بلا مانع و مجاز خواهد بود، بلکه بر آنان واجب و لازم است عفت ورزند و اگر عفت ورزند شکی نیست که خدا آنان را به وسیله فضل خود، غنی و بی‌نیاز و از نعمت ازدواج برخوردار خواهد کرد.[7] بنابر این، آیه‏ اوّل امر به مؤمنان، اولیای مجرّدها و متولیان جامعه اسلامی است که سزاوار نیست، جوانان را به دلیل فقر و تهی‌دستی مجرد رها کنید، بلکه خوف از فقر را به وعده وسعت رزق مرتفع گردانید. اما آیه دوّم خطاب به خود مجردها و جوانان بی‌بضاعت است؛ یعنی اگر به هر دلیلی امکان ازدواج برایتان فراهم نیست، شما عفت پیشه کنید، صبر نمایید و بر خدا توکل داشته باشید تا مقدمات و اسباب ازدواج شما فراهم شود؛ زیرا وقتی شما عفّت و پاک‌دامنی خود را حفظ کردید و چشم امید به کرم پروردگار دوختید، خداوند از فضل و کرم خویش بی‌نیازتان می‌گرداند و وسائل ازدواج شما را فراهم می‌سازد. [1] . فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 1، ص 75، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق. [2] . مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ‏5، ص 420، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق. [3] . نور، 32. [4] . همان، 33. [5] . مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، گروه مترجمان، ج ‏8، ص 306، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1377ش. [6] . نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج ‏14، ص 83، تهران، اسلامیه، چاپ اول، 1398ق. [7] . همان، ص 84؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج ‏3، ص 117، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1408ق
آیا آیات 32 و 33 سوره نور با هم تناقض ندارند؟! در یک آیه خداوند میفرماید ازدواج کنید من خرج شما را فراهم میرسانم و در آیه دیگر میگوید اگر نمیتوانید ازدواج کنید صبر کنید تا من شما را بینیاز کنم، بالاخره کسی که فقیر است باید صبر کند که خدا او را بینیاز کند و بعد ازدواج کند، یا ازدواج کند به امید این که خدا برساند.
در ارتباط با مطالب مطرح شده در آیات مورد پرسش باید گفت؛ آیه اوّل امر به مؤمنان، اولیای مجرّدها و متولیان جامعه اسلامی است که سزاوار نیست، جوانان را به دلیل فقر و تهیدستی مجرد رها کنید، بلکه باید خوف از فقر را به وعده وسعت رزق مرتفع گردانید. اما آیه دوّم خطاب به خود مجردها و جوانان بیبضاعت است؛ یعنی اگر به هر دلیلی امکان ازدواج برایتان فراهم نیست، شما عفت پیشه کنید، صبر نمایید و بر خدا توکل داشته باشید تا مقدمات و اسباب ازدواج شما فراهم شود؛ زیرا وقتی شما عفّت و پاکدامنی خود را حفظ کردید و چشم امید به کرم پروردگار دوختید، خداوند از فضل و کرم خویش بینیازتان میگرداند و وسائل ازدواج شما را فراهم میسازد؛ لذا تناقضی میان این دو آیه وجود ندارد، زیرا باید به این مسئله توجه داشت که در فهم مسائل قرآن کریم، باید آیات آنرا با توجه به دیگر آیات پیرامونی تحلیل و بررسی نمود؛ چرا که آیات قرآن برخی، بعضی دیگر را تفسیر میکنند: «فان القرآن یفسر بعضه بعضاً».[1] لذا بدون توجه به این نکته ممکن است این توهم پیش آید که برخی از آیات قرآن با برخی دیگر در تضادند، چنانکه در مورد آیات 32 و 33 سوره نور چنین برداشت شده است.
با توجه به این نکته باید گفت؛ بعد از آنکه خداوند در آیات پیشین زنان و مردان را به حفظ عفت و پاکدامنی و خودداری از نگاههای هوسآلود و علنی کردن زینتها و زیباییها در برابر نامحرمان، امر نمود، پس از آن دستور به همکاری و تعاون اجتماعی در مسئله ازدواج - برای تمام کسانی که نیاز به ازدواج دارند – داده است؛ زیرا مجرد ماندن و تن به ازدواج ندادن، ریشه بسیاری از رذایل اخلاقی میشود که ازدواج مانع آنها خواهد شد.[2]
قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»؛[3] مردان و زنان بیهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند. خداوند از فضل خود آنان را بینیاز میسازد، خداوند گشایشدهنده و آگاه است.
«وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛[4] و کسانی که امکانی برای ازدواج نمییابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بینیاز گرداند!
در ارتباط با مضامین این دو آیه مطالبی را به صورت خلاصه مورد بررسی قرار میدهیم تا روشن شود که این دو آیه هیچ تناقضی با هم نداشته، بلکه هر دو در یک راستا، یعنی حفظ جامعه در برابر آلودگیهای اخلاقی هستند، منتها با رویکردی متفاوت.
اسلام مردم را به زناشویی تشویق میکند تا کانالی پاکیزه برای نیرومندترین غریزه بشر باشد؛ از اینرو خدای سبحان میفرماید عزبها، غلامان و کنیزان خود را که شایسته باشند، همسر دهید؛ زیرا آنان بشری هستند که همان غرایز و همان نیازمندیهای شما را دارند.
«أیّم» مفرد «أیامی» بر کسی اطلاق میشود که ازدواج نکرده، خواه زن یا مرد باشد. فراهم ساختن وسایل و تسهیلات لازم برای همسری مسئولیّتی است اجتماعی مانند دیگر مسئولیّتها. این آیه جوان عزب و مجرد را شامل میشود، خواه آزاد باشد یا بنده که بر اجتماع واجب است تمام آنها را همسر دهد.
از آنجا که یکی از بزرگترین موانع روانی در برابر ازدواج ترس از مسائل مادی است، پروردگار سبحان، این مانع را بدین گفته خود بر طرف میسازد که اگر تهیدست باشند خداوند به فضل و کرم خود آنان را توانگر خواهد ساخت.[5]
با توجه و دقت در محتوای آیات میتوان گفت؛
خطاب در آیه اول متوجه مؤمنان و متولیان جامعه اسلامی است. کلمه «أَنْکِحُوا» امر و برای استحباب است، نه وجوب؛ یعنی ای سرپرستان و مسئولان جامعه اسلامی! زنان و مردان بیهمسر خودتان را دارای همسر نمائید. اگر چه «أَنْکِحُوا» امر استحبابی است، نه وجوبی، ولی در عین حال از آن امور مستحبی است که گاهی به مرحله وجوب میرسد. و آن زمانی است که اگر انسان ازدواج نکند ممکن است به فساد جنسی کشیده شود؛ یعنی اگر افرادی که میخواهند با یکدیگر ازدواج نمایند فقیر و تهیدست باشند شما اصلا نگران نباشید؛ چرا که خدای متعال آنان را غنی و بینیاز مینماید.[6]
ولی در آیه دوم روی سخن مستقیماً به خود افرادی است که تصمیم ازدواج دارند، اما وسیله و مقدمات ازدواج برای آنان فراهم نیست؛ یعنی بر افرادی که به علت تهیدستی قادر به ازدواج نیستند واجب و لازم است که از اعمال نامشروع شدیداً بر حذر باشند! مبادا اینطور گمان کنند که چون فعلاً وسیله ازدواج برای ایشان آماده نشده، پس اعمال نامشروع برای آنان بلا مانع و مجاز خواهد بود، بلکه بر آنان واجب و لازم است عفت ورزند و اگر عفت ورزند شکی نیست که خدا آنان را به وسیله فضل خود، غنی و بینیاز و از نعمت ازدواج برخوردار خواهد کرد.[7]
بنابر این، آیه اوّل امر به مؤمنان، اولیای مجرّدها و متولیان جامعه اسلامی است که سزاوار نیست، جوانان را به دلیل فقر و تهیدستی مجرد رها کنید، بلکه خوف از فقر را به وعده وسعت رزق مرتفع گردانید. اما آیه دوّم خطاب به خود مجردها و جوانان بیبضاعت است؛ یعنی اگر به هر دلیلی امکان ازدواج برایتان فراهم نیست، شما عفت پیشه کنید، صبر نمایید و بر خدا توکل داشته باشید تا مقدمات و اسباب ازدواج شما فراهم شود؛ زیرا وقتی شما عفّت و پاکدامنی خود را حفظ کردید و چشم امید به کرم پروردگار دوختید، خداوند از فضل و کرم خویش بینیازتان میگرداند و وسائل ازدواج شما را فراهم میسازد. [1] . فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 1، ص 75، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق. [2] . مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 420، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق. [3] . نور، 32. [4] . همان، 33. [5] . مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، گروه مترجمان، ج 8، ص 306، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1377ش. [6] . نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج 14، ص 83، تهران، اسلامیه، چاپ اول، 1398ق. [7] . همان، ص 84؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 3، ص 117، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1408ق
- [سایر] قرآن مجید خطاب به کسانی که امکان ازدواج ندارند، می فرماید: وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ..."(نور/33) یعنی: "کسانی که [وسیله] زناشویی نمییابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بینیاز گرداند." اگر عقد موقت در دین اسلام جایگاهی داشت حتماً در این آیه به عنوان راه حل از آن بحث میشد اما میبینیم که خداوند علیم کسانی را که امکان ازدواج ندارند به عفت و پاکدامنی دعوت میکند تا آنکه آنان را از فضل خویش غنی سازد. از طرفی هنگامی که به روایات موجود در مورد این آیه مراجعه می کنیم، می بینیم که عدم استطاعت را در مورد مهریه و نفقه بیان کرده اند که در ازدواج موقت، چنین عدم استطاعتی وجود ندارد. پس نمی توان گفت که منظور از نکاح در این آیه، هم نکاح موقت بوده و هم دائم. فقط نکاح دائم از این آیه برداشت می شود.
- [سایر] سلام. در سوره نجم آیه 9 میفرماید حضرت محمد(ص) کیلومترها سیر کرد تا رسید به یک قدمی خدا!. خوب اگر یک قدم دیگر بردارد (منظور مکانی نیست معنوی است) که(نعوذ بالله) خدا میشود! تفسیر مجمع البیان این آیه را به خوبی تفسیر کرده، ولی تفسیر نمونه از پیغمبر(ص) خدا ساخته و تفسیر نور هم که جمع بین تفسیرهای قدیم میکند و تفسیر المیزان هم که مثل دیگر آیات جملهها چینش میکند و نتیجه گیریِ مفید ندارد. تکلیف چیست؟ ضمنا ما در اسلام خوانده بودیم که سیر الی الله پیغمبر(ص)، در بهشت هم ادامه دارد! بنابر این پیغمبر اگر فقط یک قدم با خدا فاصله داشته باشد و آن یک قدم را در برزخ از 1400 سال پیش تا حالا برداشته باشد، مساوی شده با خدا!
- [سایر] آیا در قرآن کریم و یا احادیث حکمت یا علت مستحب بودن ازدواج بیان شده است یا خیر؟ با توجه به اینکه خداوند دانا و حکیم میباشد و امروزه که نیاز ازدواج مخصوصا برای جوانان به شدت احساس میشود (اگرچه امری سخت و گاهی محال شده است) پس چرا خدای متعال ازدواج را واجب نکرد مانند نماز و یا روزه و ... . خدا در قرآن فرموده که از فقر (یا به قول خودمان از لحاظ پول و مادیات) نترسید زیرا خودش از فضل خودش عطا میکند (آیه 32 سوره نور). پس شاید علت استحباب ازدواج مادیات نباشد؛ پس علت و یا حکمت آن چیست؟ آیا میتوان گفت که ازدواج مسولیت آور است و انسان باید تعقل و تفکر کند که آیا برای انجام مسولیت هایی که ازدواج به دوش او میگذارد آماده است یا نه؟ (مسولیت هایی مانند همسر داری یا تربیت فرزند یا کسب درآمد حلال برای خانواده و ... .) و به همین دلیل ازدواج مستحب است؟
- [سایر] آیا تفسیر کلام خداوند توسط غیر رسول و فرستاده او مجاز است؟ خداوند در چندین آیه قرآن فرموده است که ما آیات خود را چنین آشکار و روشن نازل کردیم شاید فکر کنند و شاید متذکر شوند، و در آیه 44 سوره نحل به پیامبر (ص) فرموده است: آیاتی که بر تو نازل می شود برای مردم تبیین و تشریح کن تا شاید فکر کنند. سؤال 2: آیا خداوند آیات خود را برای فهم و استفاده مردم عوام نازل کرده یا خواص و یا برای همه مردم به اندازه درک آنها؟ ولی به پیامبر (ص) ابلاغ فرموده برای عموم مردم بیان کن آنچه از طرف خدا بر تو نازل شده)؛ یعنی مفسر کلام خداوند فقط پیامبر (ص) است. سؤال 3: در تفسیر بعضی آیات قرآن، مفسر گفته است منظور از این آیه اشاره به فلان موضوع است، در حالی که معنای همان آیه اشاره به یک موضوع کلی دارد. مانند افرادی که در حالت رکوع زکات می دهند. یا: ابلاغ کن آنچه به تو نازل کردیم و یا امروز کامل شد دین تو. آیا این گونه تفسیر، تفسیر به رأی و تحریف کلام خدا نیست؟ و آیا مفسر محترم کلام خدا را با عقل خطا پذیر خود چگونه دریافته است، که آن را تفسیر نموده و اظهار داشته منظور خداوند چنین است. مگر نه آن که بارها خداوند به ملائک و پیامبران گفته است آنچه من می دانم شما نمی دانید؟ سؤال 4: خداوند تبارک و تعالی بیش از 13 آیه در سوره های قرآن از جمله (تغابن 12، مجادله 13، محمد 33، نور 56 و 54، انفال 56 و 20 و 1، مائده 92، نساء 59، آل عمران 32 و 132) مؤمنان را فقط به اطاعت از خدا و رسول و یک مرتبه هم از ولی امر تکلیف کرده و تأکید فرموده: مشرکان را ولی خود قرار ندهید. سؤال این است که آیا خداوند افرادی را که به توحید و نبوت و آخرت و ... ایمان آورده اند، باز هم مکلف نموده از شخص دیگری که آن شخص نیز بنده خدا و در مقابل او باید پاسخ گوی اعمال خود باشد، اطاعت، تقلید و اظهار چاکری کند، حتی به نیت رضایت خدا؟ اگر جواب مثبت است، آدرس قرآنی و تکلیف الاهی را مرقوم فرمایید.
- [سایر] بنده بنا به یک احساس درونی چند وقتی است که شروع کرده ام معانی آیه های قرآن را خواندن و تفکر و تأملی هر چند در خور عقل و ظرفیت خودم... چون به منظر من چیزی را نباید بودن دلیل و برهان پذیرفت و تحقیق در باره دین را جزو وظایف خودم می دانم. یکی از مواردی که در خواندن آیات مرا نگران کرد این بود که 1. چرا این قدر خداوند در آیات خود از تهدید کردن و ترساندن افراد استفاده کرده؟موارد بسیاری هست که خداوند گفته است که خدا ترس باشید؛ مثلا سوره الاعراف آیه 55 خدا را هم از راه ترس بخوانید هم از روی امید بخوانید ... یا سوره النساء آیه 76 و جهان آخرت ابدی برای هرکه خدا ترس باشد بسیار بهتر از دنیاست. و یا آل عمران 199 و غیره که الآن حضور ذهن ندارم و خودتان بهتر می دانید.... (چرا مگر ایمان به خدایی که همه زیبایی ها و دنیا را خلق کرده ترس دارد؟ چه لزومی بود که از زور و ترساندن استفاده شود آن هم در یک همچین موضوع مهمی؛ چرا محبت خدا در دل هایمان نقش نبند به جای ترس از او ؟ با ترس مسیر کمال چطور طی خواهد شد؟ 2. این که چرا از نوعی جبر در کلمات خود استفاده کرده؟ به عنوان مثال درسوره آل عمران آیه 48 (اگر اهل ایمان به خدا هستید.......) یا مشیت الهی هرکس را خواهد گمراه سازد و هر که را خواهد براه راست هدایت کند. (الانعام آیه 38) و در بعضی دیگر از آیات که هستند..... سوال: مگر دین را خداوند برای این نفرستاد که بشر را از گمراهی و ضلالت بیرون کشد و آنها را به سوی نور هدایت کند، مگر خود خداوند به انسان قدرت اختیار نداده است؟ پس چرا دیگر اگر اهل ایمان هستید...؟ دیگر معنا نمی دهد دین برای همه افراد با تمام شرایط روحی باید باشد. 3. در مورد قهر خداوند و انتقامش: سوره النساء آیه 83 :.. که قدرت خدا بیشتر و عذاب و انتقامش سخت تر خواهد بود. آیه 88 سوره نساء: آنها را هر کجا یافتید (منافقان و کافران) گرفته و بقتل برسانید و از آنها یاور و دوستی نباید اختیار کنید. سوال: خداوند دین را فرستاد تا انسان ها را به همدیگر نزدیک تر کند یا جنگ و کشتن افراد را؟ این آیه نشان دهنده تکذیب صلح با بشر نیست به نظر شما؟ چرا هم نوع خود را بکشیم؟ حالا بگذریم از قهر و انتقام خداوند... .
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552