یکی از آداب نقل حدیث؛ شنیدن حدیث از استاد یا خواندن حدیث بر استاد است که در این صورت؛ هم شاگرد(راوی) و هم استاد (مروی عنه) اطمینان پیدا می‌کنند آنچه که نقل شده، صحیح است.[1] در این روش که برترین نوع اجازه نقل روایت است، طبیعی است که استاد و شاگرد در یک طبقه و در یک زمان زندگی می‌کنند و اتصال سندی بین آنان برقرار است؛ مثلاً «علی بن ابراهیم» از پدرش «ابراهیم بن هاشم» و او از «ابن ابی عمیر» و او از «سیف بن عمیره» و او از «ابی حمزه» و او از «امام باقر(ع)» روایت نقل کرده است.[2] این سند متصل است و هیچ‌کدام از راویان حذف نشده‌اند. اما اگر راوی از شخصی نقل کند که با او در یک طبقه نیست و اصولاً فاصله‌ای بین آنان موجود است که نمی‌توانند همدیگر را ملاقات کرده و یکی از دیگری حدیث شنیده باشد، یکی از احتمالاتی که در این‌جا پدید می‌آید آن است که یک راوی دیگری میان این دو وجود داشته که از قلم افتاده است. البته احتمال دارد که شاگرد؛ کتاب شیخ را به دست آورده و از آن کتاب نقل کرده باشد، بنابراین، باز هم چنین نقل روایتی چندان از درجه اعتباری برخوردار نیست؛ در علم حدیث به چنین روش نقل حدیث؛ «وجاده» گفته می‌شود.[3] بنابراین، با وجود اختلاف در طبقه و نقل بدون واسطه راوی از فردی که هم‌طبقه او نیست؛ به علت نشناختن راوی مفقود در سند، یا عدم اطمینان کامل از صحت محتوای کتاب - به علت احتمال تحریف، زیاده یا کم شدن‌های غیر عمدی یا ... - طبیعی است که از درجه اعتبار این نقل کاسته ‌شود. روایت شیخ صدوق نیز از این قاعده مستثنا نیست و در همین راستا به عنوان نمونه تنها اگر بین «شیخ صدوق» و «یونس بن عبدالرحمن» واسطه‌هایی مورد قبول و ثقه وجود داشته باشد، بر اعتبار بالای چنین روایتی می‌توان صحه گذاشت که چنین اعتباری در نقل بدون واسطه صدوق از یونس وجود ندارد. [1] . جدیدی نژاد، محمد رضا، مسعودی، عبدالهادی، الاسس الحدیثیة و الرجالیة، ص 274، قم، دار الحدیث، 1427ق. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 33، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [3] . الاسس الحدیثیة و الرجالیة، ص 274.
اگر یک راوی از راوی دیگر نقل کرده باشد که اختلاف طبقه، اجازه روایت را ندهد، چرا گفته میشود حدیث، مرسل و ضعیف است؟ نمیشود از کتاب یا نوشته متعلق به او نقل کرده باشد، حتماً باید شنیداری باشد؟ مثلاً روایت شیخ صدوق از یونس بن عبدالرحمن از امام(ع)، ضعیف محسوب میشود یا صحیح؟
یکی از آداب نقل حدیث؛ شنیدن حدیث از استاد یا خواندن حدیث بر استاد است که در این صورت؛ هم شاگرد(راوی) و هم استاد (مروی عنه) اطمینان پیدا میکنند آنچه که نقل شده، صحیح است.[1]
در این روش که برترین نوع اجازه نقل روایت است، طبیعی است که استاد و شاگرد در یک طبقه و در یک زمان زندگی میکنند و اتصال سندی بین آنان برقرار است؛ مثلاً «علی بن ابراهیم» از پدرش «ابراهیم بن هاشم» و او از «ابن ابی عمیر» و او از «سیف بن عمیره» و او از «ابی حمزه» و او از «امام باقر(ع)» روایت نقل کرده است.[2] این سند متصل است و هیچکدام از راویان حذف نشدهاند.
اما اگر راوی از شخصی نقل کند که با او در یک طبقه نیست و اصولاً فاصلهای بین آنان موجود است که نمیتوانند همدیگر را ملاقات کرده و یکی از دیگری حدیث شنیده باشد، یکی از احتمالاتی که در اینجا پدید میآید آن است که یک راوی دیگری میان این دو وجود داشته که از قلم افتاده است. البته احتمال دارد که شاگرد؛ کتاب شیخ را به دست آورده و از آن کتاب نقل کرده باشد، بنابراین، باز هم چنین نقل روایتی چندان از درجه اعتباری برخوردار نیست؛ در علم حدیث به چنین روش نقل حدیث؛ «وجاده» گفته میشود.[3]
بنابراین، با وجود اختلاف در طبقه و نقل بدون واسطه راوی از فردی که همطبقه او نیست؛ به علت نشناختن راوی مفقود در سند، یا عدم اطمینان کامل از صحت محتوای کتاب - به علت احتمال تحریف، زیاده یا کم شدنهای غیر عمدی یا ... - طبیعی است که از درجه اعتبار این نقل کاسته شود.
روایت شیخ صدوق نیز از این قاعده مستثنا نیست و در همین راستا به عنوان نمونه تنها اگر بین «شیخ صدوق» و «یونس بن عبدالرحمن» واسطههایی مورد قبول و ثقه وجود داشته باشد، بر اعتبار بالای چنین روایتی میتوان صحه گذاشت که چنین اعتباری در نقل بدون واسطه صدوق از یونس وجود ندارد. [1] . جدیدی نژاد، محمد رضا، مسعودی، عبدالهادی، الاسس الحدیثیة و الرجالیة، ص 274، قم، دار الحدیث، 1427ق. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 33، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [3] . الاسس الحدیثیة و الرجالیة، ص 274.
- [سایر] در بعضی از روایات کتاب رجال کشی نقل شده که جناب زُراره نظریات مخصوصی در مورد مسئله جبر و استطاعت داشت و این نظریات مورد نقد امام صادق(ع) قرار گرفتند. نظریات ایشان چه بوده که این قدر مورد انتقاد امام(ع) قرار گرفته بود؟ آیا انتقاد امام از او میتواند دلیل برای ضعف زراره در نقل حدیث باشد؟
- [سایر] لطفاً در مورد روایت زیر توضیح دهید که آیا مکاشفه، عملی ناصواب است و گناه افرادی مانند یونس و ناقل ماجرا چیست؟ محمد بن قولویه قمی از (سعد بن عبدالله اشعری) از (محمد بن عیسی) از (یونس بن عبدالرحمان) نقل کرده است: از مردی از فرقه طیاره شنیدم که برای امام رضا(ع) این حکایت را از یونس بن ظبیان نقل کرد، یونس گفت: در یکی از شبها من در طواف بودم. ناگهان ندایی از بالای سرم شنیده شد که میگفت: (ای یونس! اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری)؛ ای یونس! من خداوند هستم، هیچ خدایی جز من نیست، من را عبادت کن. و برای یاد من نماز بگزار. من سرم را بلند کردم، در همان حال جبرئیل را دیدم. در اصل روایت به اختصار (ج) میگوید که مرحوم مجلسی هم نوشته مقصودش جبرئیل بود. ناگهان امام رضا(ع) خشمگین شد، به طوری که ناراحتی خود را بروز داده و به آن مرد گفت: (از پیش من برو، خداوند تو را و کسی که این حکایت را برای تو نقل کرده، لعنت کند). خداوند یونس بن ظبیان را هم لعنت کند، هزار لعنت که بعد از هر کدام هزار لعنت دیگر باشد، لعنتی که هر کدام تو را تا قعر جهنم میرساند. بدان، آنکه او را ندا داده کسی جز شیطان نبوده است. یونس بن ظبیان هم با ابوالخطاب در بدترین عذابها با همدیگر هستند، به همراه دوستانشان، با همان شیطان، با فرعون و آل فرعون. این را من از پدرم درباره او شنیدم). یونس بن عبدالرحمان گوید: این مرد برخاسته بیرون رفت. هنوز ده قدم از در دور نشده بود که افتاد و غش کرد و جنازهاش را بُردند.
- [سایر] در روایتی از امام رضا (ع) که شیخ صدوق از استادش علی بن احمد بن محمد بن دقاق در باب صفات ذات در عیون الاخبار، ج 1، ص 114، ح 10، آورده است که (لم یزل خدا عالما قادرا حیا و...) است و هر کس به فعلی بودن این صفات برای خدا قائل شود شیعه نیست. حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن محمد بن إسماعیل البرمکی قال حدثنا الفضل بن سلیمان الکوفی عن الحسین بن خالد قال سمعت الرضا ع یقول لم یزل الله تعالی عالما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا فقلت له یا ابن رسول الله إن قوما یقولون لم یزل الله عالما بعلم و قادرا بقدرة و حیا بحیاة و قدیما بقدم و سمیعا بسمع و بصیرا ببصره فقال ع من قال ذلک و دان به فقد اتخذ مع الله آلهة أخری و لیس من ولایتنا علی شیء ثم قال ع لم یزل الله عز و جل علیما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا لذاته تعالی عما یقولون المشرکون و المشبهون علوا کبیرا. (عیونأخبارالرضا(ع) ج : 1 ص : 119) در مورد علی بن احمد بن محمد بن عمران سوال دارم که چیزی در کتب رجالی درباره ایشان نیامده است، اما در معجم رجال حدیث آقای خویی او را از مشایخ صدوق می دانند و ما می دانیم که همه ی مشایخ صدوق یکسان نیستند حتی برخی جزء مخالفانند. اما در امالی صدوق همین روایت از علی بن احمد بن موسی نقل شده است (امالی صدوق ،مجلس السابع والاربعون، حدیث 5 ) درباره او نیز در کتب رجالی چیزی نیافتم که آیا او همان دقاق است آیا اینجا تصحیف یا تحریف رخ داده است؟ در مورد فضل بن سلیمان هم که از راویان این حدیث است مطلبی نیامده است، او را هم بفرمایید.
- [سایر] سوال من در مورد حدیث دوات و قلم هست 1- من به منابع شیعه مراجعه کردم و دیدم که همه ناقلان شیعه (از شیخ مفید گرفته تا کتاب بحار و مناقب و ............) یا از قول صحیح مسلم و بخاری(دو دشمن امامت امام علی) روایت کردند یا زماناً بعد از نقل بخاری مسلم بوده است(وفات بخاری در سال 256 قمری است و قبل از آن هیچ حدیثی نیست) همچنین رواتی که از زمان مسلم و بخاری به عبدالله ابن عباس میرسند هیچ کدام در نزد شیعه توثیق نشده است به غیر از خود ابن عباس که مقبول الفریقین است . . همچنین سندی که از ابان بن ابی عیاش روایت شده است محل اشکال است. به علت اینکه در کتاب تنقیح المقال با توضیحاتی از منظر بعضی علماء او را فاسد المذهب خواندند جلد 1صفحه 3. همچنین علامه امینی در الغدیر به استناد کتاب تهذیب المنطق، ابان بن ابی عیاش را در فهرستِ دروغ گویان و جاعلان حدیث یاد کرده است (الغدیر 209/ 5.) حتی علماء در مورد اصل کتاب امروزی سلیم بین قیسی که در دست ماست تردید دارند از جمله شیخ مفید کتاب را ضعیف دانسته اند. ومیفرماید: (اطمینانی به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمیتوان عمل کرد؛ چرا که دستخوش تخلیط و تدلیس گشته است. پس شایسته است دین باوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند. (تصحیح الاعتماد، ص 72) وشیخ طوسی نیز نام او را در میان اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق (ع)آورده و ضعیف خوانده است. به هرحال رجالشناسان، اعم از شیعی و سنی، ابن ابی عیاش را توثیق نکردهاند (طوسی، رجال، 106؛ علامه حلّی، 99؛ حلّی، 414) استناد به یک کتابی که که در آن خیلی از علماء شک دارند و ابان را فاسد می خوانند خیلی جالب به نظر نمی رسد. به نظر شما همین دلائل نشان نمی دهد که سند شیعه در مورد این حدیث بسیار ضعیف است؟ 2- چرا وقتی خصوصیترین جنایتهای اهل نفاق به زهرا و علی در کتب اصلی و اربعه شیعه یافت می شود ، ائمه اطهار چه لزومی و چه صلاحی دیدند که این حدیث را روایت نکنند؟ 3- سنی های بی شرم هیچوقت برداشت ما را نداشتند . و تعبیرات و توجیهاتی دارند و حتی ا حادیثی را مطرح می کنند و در کنار حدیث دوات و قلم می گذارند تا استدلالات ما را زیر سؤال ببرند مثلاً حدیث زیر: عن عائشة قالت: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فی مرضه: (ادعی لی أبابکر أباک وأخاک حتی أکتب کتاباً فإنی أخاف أن تتمنی متمناً ویقول قائل: أنا، ویأبی الله و المؤمنون إلا أبابکر (صحیح مسلم جلد7 بابی از فضائل ابوبکر صفحه 110 طبع محمد علی صبیح) و می گویند اگر به مسلم و بخاری استناد می کنید پس این را هم قبول کنید!! حال به نظر شما باز ما می توانیم بگوییم چون خودشان قبول دارند پس ما هم قبول کنیم ورروایتهای خودشان را به عنوان استناد به آنها ذکر کنیم ؟ و آیا می توانیم بگوییم ولایت علی از این حدیث اثبات می شود؟ و آیا حادثه عظیم غدیر که در کتب اصلی شیعه هست و طبق قران دین کامل می شود ورسالت پیغمبر تمام، برای توجیه امامت علی (ع) کافی نیست؟ 4- فکر نمی کنید چون عمر دشمن علی و محمد است لذا ما این برداشت را کردیم نه این که خدای نکرده بخواهم اتهامی بزنم ولی روایت به گونه ای است که ذهنها به این سمت منعکس می شود که چون عمر دشمن است پس محال است درست نباشد ؟ وآیااین به نظر شما کافی است؟ 5- به نظر شما نمی توان از دید دیگر نگریست و نظریه جدیدی مطرح کرد و راه سومی را انتخاب کرد یعنی نه آنچه سنی می گوید و نه آنچه علماءشیعه بر حق بر داشت میکنند؟
- [سایر] آیا این حدیث معتبر است که شیخ صدوق، در کتاب علل الشرائع این روایت را از امام صادق(ع) نقل کرده است: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَدَائِنِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(ع) یَقُولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا یَرْتَابُ فِیهَا کُلُّ مُبْطِلٍ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ لِأَمْرٍ لَمْ یُؤْذَنْ لَنَا فِی کَشْفِهِ لَکُمْ قُلْتُ فَمَا وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی غَیْبَتِهِ قَالَ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی غَیْبَتِهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی غَیْبَاتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ إِنَّ وَجْهَ الْحِکْمَةِ فِی ذَلِکَ لَا یَنْکَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِهِ کَمَا لَا یَنْکَشِفُ وَجْهُ الْحِکْمَةِ لَمَّا أَتَاهُ الْخَضِرُ(ع) مِنْ خَرْقِ السَّفِینَةِ وَ قَتْلِ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةِ الْجِدَارِ لِمُوسَی(ع) إِلَّا وَقْتَ افْتِرَاقِهِمَا یَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللَّهِ وَ مَتَی عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَکِیمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ کُلَّهَا حِکْمَةٌ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُهَا غَیْرَ مُنْکَشِفٍ لَنَا. آیا (محمد بن قتیبه) و (احمد بن عبد الله بن جعفر المدائنی)، واقعاً غیر موثّق هستند؟
- [سایر] سلام. من یک مطلبی در اینترنت دیدم با آن که جوابی برایش داشتم، اما چون دقیق و جامع و مانع نبود جواب ندادم. لطفا جوابی از جمله اشکال سندی یا... بدهید. اما مطلب: (علی و کشتار ایرانیان در زمان امام علی(ع))؛ مردم اصطخر چندین بار قیام کردند. علی در یکی از آن موارد عبدالله بن عباس را در رأس لشکری به آنجا گسیل داشت و شورش توده ها را در سیل خون فرونشاند (فارسنامه ابن بلخی، ص 136). در مورد دیگر که مردم اصطخر شورش کردند، امام علی(ع)، زیاد بن ابیه که از خونخواری و آدم کشی به انوشیروان دوم لقب گرفته بود، به آنجا گسیل داشت تا به سرکوبی این قیام بپردازند. در مورد جنایات و کشتار مردم اصطخر توسط زیاد بن ابیه کتاب ها و روایات زیادی نوشته و نقل شده است (رجوع کنید به کتاب مروج الذهب، جلد دوم ص29).
- [سایر] سلام علیکم همان طور که مستحضر هستید در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم (بعد از قرآن معتبر ترین کتاب های سنی ها و وهابی ها است) آمده است که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: جانشینان (خلیفه) بعد از من دوازده نفر هستند. از یک وهابی شنیدم ادعا کرد که این حدیث به دوازده امام شیعیا ارتباطی ندارد وقتی که پرسیدم پس این ها چه کسانی هستند ؟ گفت که چهار نفرشان ابو بکر,عمر,عثمان, علی (ع) و عمر بن عبد العزیز و احتمال امام حسن (ع) هم هست گفتم بقیه چه کسانی هستند؟ گفت ممکن است آنها در آیند می آیند و باز گفت که چه کسی گفته این ها باید به ترتیب (پشت سر هم) می آیند ؟ سوال من این است که چه گونه می توانیم ثابت کنیم دوازوه نفرمذکور همان دوازوه امام ما شیعیان هستتد؟
- [سایر] کتاب "عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول" در نقد باب "باب الاشارة و النص علی علی بن الحسین" کتاب اصول کافی، این ایرادات را وارد کرده است: حدیث 3 – جالب است که مجلسی حدیث "سیف بن عمیره" که مورد لعن ائمه قرار گرفت، حسن شمرده است! راوی دیگر نیز"علی بن الحکم" است که قبلا معرفی شده است (ص 245). و به باب "الاشارة و النص علی ابی جعفر": مجلسی در باره سند روایت اول یعنی نتیجه آن حضرت، مستقیما از امام می گوید بعید است که خلف سوم حضرت سجاد از باقر حدیث نقل کند. "وشاء" که قبلا با او آشنا شدیم (ص 121) دو حدیث اخیر این باب می گوید: یکی از فرزندان امام حسن، عبدالعزیز گفته است که دفتر موقوفات و صدقات پس از حضرت علی نزد امام حسن و پس از او نزد امام حسین بوده است و پس از او نزد امام سجاد و پس از او نزد حضرت باقر که این ادعا نیز مثبت امامت منصوص من عند الله نیست. لطفا برای بنده اشکالات و ایرادات این نویسنده مجتهد را ذکر کنید.
- [سایر] با سلام و خسته نباشید حدیثی را به روایت زیر در چند سایت به نقل از کتاب "أنوار المشعشعین"دیدم. به شدت علاقه مند به دانستن کل متن آن از آغاز تا پایان هستم در صورتی که هیچ دسترسی به کتاب مورد اشاره ندارم. لطفا در صورت امکان اصل کامل آن را در اختیار بنده قرار دهید. این حدیث از امیر مؤمنان (ع) بوده، که فرازهایی از آن عبارت است از: در کتاب خلاصة البلدان از کتاب مونس الحزین - از تصنیفات شیخ صدوق - با سند صحیح و معتبر، از امیر مؤمنان(ع) روایت کرده که خطاب به حذیفه فرمود: ای پسر یمانی! در اوّل ظهور، خروج نماید قائم آل محمّد (ع) از شهری که آن را قم گویند و مردم را دعوت به حق میکند، همه خلائق از شرق و غرب، به آن شهر روی آورند و اسلام، تازه شود. ای پسر یمانی! این زمین، مقدّس است، از همهی لوثها، پاک است. عمارت آن، هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد. رایت وی بر این کوه سفید بزنند(اخیرا مشاهده می شود که برخی "کوه خضر" واقع در شهر قم را مصداق این کوه سفید می پندارند)، به نزد دهی کهن، که در جنب مسجد است، و قصری کهن - که قصر مجوس است - و آن را جمکران خوانند. از زیر یک مناره آن مسجد بیرون آید، نزدیک آن جا که آتشخانه گبران بوده ... از این حدیث شریف، استفاده میشود به طوری که مسجد سهله در دوران ظهور حضرت بقیّةاللَّه(عج)، پایگاه آن حضرت خواهد بود، مسجد مقدّس جمکران نیز در عصر ظهور، جایگاه خاصّی دارد و پایگاه دیگری برای آن حضرت است. مرحوم کاتوزیان، پس از نقل متن کامل حدیث، به شرح و تفسیر آن پرداخته، در باره کوه سفید و قصر مجوس و دیگر تعبیرهایی که در حدیث شریف آمده و ما به جهت اختصار نیاوردیم، به تفصیل، سخن گفته است. خوانندگان گرامی، توجّه دارند که احادیث ملاحم، چندان نیازی به تحقیق در سند ندارند؛ زیرا، جز معصومان علیهم السلام که با سرچشمه وحی مربوط بودند، شخص دیگری نمیتوانست خبری بگوید که صدها سال بعد تحقّق پیدا کند. روزی که امیرمؤمنان(ع) به حذیفه از مسجد جمکران خبر میداد، در سرزمین حجاز و عراق، کمتر کسی نام قم را شنیده بود، لذا میبینیم که در احادیث فراوانی، به هنگام بحث از قم، به "در نزدیکی ری" تعبیر شده تا به این وسیله، موقعیّت جغرافیایی شهر قم، برای اصحاب ائمّه (ع) روشن گردد. از این رهگذر، احتمال نمیرود که احدی از مردم حجاز، نام جمکران را به عنوان یکی از دهات قم شنیده باشد. سپاس مهدی
- [سایر] ائمه اطهار گاه متناسب با شرایط زمان و مسئله فقهی خاص احادیث را نقل نموده اند. علاوه بر این نقل احادیث جعلی نیز متأسفانه در کتب دینی ما به چشم می خورد. متأسفانه عده ای از دوستان مذهبی ما می خواستند کار خوبی بکنند؛ مثلا بحث عقد موقت را مطرح کنند اما این عده از روی جهالت اقدام به انتشار احادیثی نموده اند که از نظر بلاغتی و از نظر لحن کلامی باید به آنها شک نمود لطفا این احادیث را بررسی کرده و نظرتان را در مورد تک تک احادیث به ما بفرمایید. 1. ابان بن تغلب از امام صادق (ع) سؤال می کند: اگر زن زیبایی دیده شود که راضی به ازدواج موقت باشد؛ ولی معلوم نیست شوهر دارد یا نه چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: لازم نیست تحقیق کنی حرف او که میگوید شوهر ندارم برای تو کافی است. (کتاب متعه شیخ مفید حدیث 37). 2. رسول خدا (ص): هر کس یک بار متعه کند یک سوم او از آتش جهنم آزاد میشود و هر کس دوبار متعه کند دو سوم او از آتش جهنم آزاد میشود و هر کس سه بار متعه کند تمام بدن او از آتش جهنم آزاد میشود. 3. زراره بن اعین از امام باقر (ع) نقل میکند که: سرگرمی مؤمن در سه کار است: 1- متعه زنان، 2- شوخی با دوستان و برادران، 3- نماز شب.(ازدواج موقت، نیاز امروز نوشته عباس زاده). 4. حمیری به امام زمان حضرت مهدی (عج) نوشت و از آن حضرت سوال کرد: مردی که شیعه است و متعه را حلال میداند و اعتقاد به رجعت دارد و همسر خوبی دارد که در تمام کارها او را کمک کار است و لذا با او عهد کرده است که هرگز بر او همسر دیگری نگیرد و ازدواج موقت نکند و خلاصه با وجود او کس دیگر را نخواهد. او به این عهد نوزده سال پایبند است و به عهد و قولش عمل کرده است و چه بسا مسافرت رفته و مدت زیادی دور از منزل خود بوده است و به قول خود پای بند مانده... البته او متعه را حرام نمی داند بلکه متدین به آن است؛ ولی چون همسر خود را مِیخواهد و دوستش دارد برای حفظ او و خودش متعه نمیگیرد. آیا او برای ترک متعه گناه کرده است؟ از طرف حضرت جواب رسید: برای این که قسم به معصیت خدا خورده است لازم است خدا را اطاعت کند و یک دفعه هم شده متعه بگیرد. (بحار ج100ص298/کتاب متعه شیخ مفید ص48). 5. رسول خدا (ص): هر که از دنیا برود و متعه نکند بد منظر و بدهیبت باشد مانند کسی که بینی او را بریده باشند.