پاسخ اجمالی: با توجه به آیات و روایات در می یابیم که خداوند همان طور که دارای صفت رحمانیت و رحیمیت است، همچنین دارای صفت غضب و سخط نیز می باشد؛ یعنی او هم غافرالذنب است، هم شدید العقاب‌، هم أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ است و هم أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ. در قرآن غالباً هر جا سخن از تهدید و عذاب به میان آمده به دنبال آن از رحمت و مغفرت نیز سخن گفته شده است و شاید سرّش این باشد که چون یکی از فضائل بسیار نیک انسانی این است که همیشه بین بیم و امید باشد و برای اعتدال حالش که نه مغرور گردد به آیات رحمت و نه مأیوس گردد از رحمت الاهی. پس خداوند فقط ارحم الراحمین نیست، تا اشکال شود که چرا سفارش به مجازات تا سر حد اعدام (قصاص، قطع دست و یا خشونت زیاد) نموده و این با وصفش به این صفت منافات دارد. طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدی بر او جاری می شود و ... حتماً جرم سنگینی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده است که در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد اجتماع و جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها مبارزه کرد. رحمت الاهی ایجاب می کند که در وهله اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید. رحمت الاهی ایجاب می کند که با تشریع قوانین، موجب تقلیل جرایم شود. ازاین رو بر این باوریم که قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه مقتضای ارحم الراحمین بودن تشریع قوانین این چنینی است. پاسخ تفصیلی: با توجه و دقت در پرسش بالا به دست می آید که این سؤال حاصل و نتیجه دو ابهام است: 1. آیا خداوند فقط ارحم الراحمین است؟ 2. آیا قصاص یا حدود و ... با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف است؟ با توجه به آیات و روایات درمی یابیم که خداوند جامع صفات نیک است؛ به عبارت دیگر، دارای تمام صفات ثبوتیه و سلبیه است؛ یعنی همان طور که دارای صفت رحمانیت و رحیمیت است، همچنین دارای صفت غضب و سخط نیز می باشد، اگر به بهشت مژده داده از جهنم نیز ترسانده است،[1] اگر به مغفرت امید داده به عذاب نیز بیم داده است، ‌از این رو می بینیم که پیامبرش را هم بشیر و هم نذیر معرفی می نماید.[2] خداوند هم غافرالذنب است هم شدید العقاب‌، در روایات و ادعیه ای که از طرف امامان معصوم (ع) به ما رسیده می بینیم از یک طرف خداوند به أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ توصیف شده و از طرف دیگر به أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ.[3] خوف و رجاء (بیم و امید) معمولاً قرآن در کنار" وعده‌ها" به "وعیدها" و در کنار" بشارت ها" به" انذارها" می‌پردازد تا دو عامل بیم و امید را که انگیزه حرکت تکاملی است تقویت کند؛ چرا که انسان به مقتضای حب ذات تحت تأثیر غریزه "جلب منفعت" و "دفع ضرر" است.[4] به عبارت دیگر در قرآن غالباً هر جا سخن از تهدید و عذاب به میان آمده به دنبال آن از رحمت و مغفرت سخن گفته شده است و شاید سرّش این باشد که چون یکی از فضایل بسیار نیک انسانی این است که همیشه بین خوف و رجاء باشد و برای اعتدال حالش که نه مغرور گردد، به آیات رحمت و نه مأیوس گردد از رحمت الاهی که فرموده: "لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ"،[5] بایستی همیشه بین بیم و امید باشد. در روایات اهل بیت (ع) است که باید خوف و رجا مثل دو طرف ترازو به قدر هم باشند که از هیچ طرف زیادتی نکند. بیم و امید دو اصل ایمانی و اخلاقی است و بدون تحقق این دو اصل ایمان کامل نمی‌گردد.[6] با توجه به این توضیحات درمی یابیم که خداوند فقط ارحم الراحمین نیست تا اشکال شود که سفارش به مجازات تا سر حد اعدام (قصاص، قطع دست و یا خشونت زیاد) با صفت "ارحم الراحمین" منافات دارد. اما بدون در نظر گرفتن اوصاف دیگر الاهی آیا قصاص یا حدود و .. با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف است؟ طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدی بر او جاری می شود و ... حتماً جرمی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده است و در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد اجتماع و جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها (که در اسلام برای آن قصاص و یا حد در نظر گرفته) مبارزه کرد که در این جا دو نوع مبارزه ممکن است صورت پذیرد. یکی مبارزه سطحی؛ مثل جریمه کردن، زندانی نمودن و ... و دیگری مبارزه ریشه ای؛ مثل قصاص، حدود و ... که اسلام نوع دوم را انتخاب نموده است؛ زیرا از نظر اسلام همان طور که عقلای عالم حکم می کنند، ارزش و احترام جامعه از ارزش افراد بیشتر و مهم تر است نه این که این عمل ریشه در حس انتقام جویی داشته باشد. از این رو رحمت الاهی ایجاب می کند که در وهله اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید و با تشریع قوانین، موجب تقلیل جرایم شود. از این رو بر این باوریم که قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه مقتضای ارحم الراحمین بودن تشریع قوانین این چنینی است. چه زیبا فرمود خداوند منان: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.[7] در حقیقت قصاص و دیه اسلامی دریچه ‌ای است به سوی حیات و زندگی انسان ها که از یک سو ضامن حیات جامعه است؛ زیرا اگر این احکام به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگ دل احساس امنیت می‌ کردند جان مردم بی گناه به خطر می‌ افتاد. و از سوی دیگر مایه سلامتی و حیات مجرم است؛ چرا که او را از فکر ارتکاب جرم تا حد زیادی باز می‌ دارد و کنترل می‌ کند. و از جانب دیگر نیز به خاطر لزوم تساوی و برابری (در انتقام) جلوی جرم های پی در پی را می‌ گیرد و به سنت های جاهلی که گاه یک جرم موجب چندین جرم و آن نیز به نوبه خود مایه جرم های بیشتری می‌ شد پایان می ‌دهد، و از این راه نیز مایه حیات جامعه است. نظام پزشکی، کشاورزی، دامداری همه و همه روی این اصل عقلی (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده؛ زیرا می ‌بینیم برای حفظ و سلامت بدن، عضو فاسد را قطع می ‌کنند، و یا به خاطر رشد گیاه شاخه‌ های مضر و مزاحم را می ‌برند، به عنوان مثال کسانی که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگری از افراد جامعه می ‌دانند تنها نگاه انفرادی دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجرای قصاص چه نقشی در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدید نظر می‌ کنند، از بین بردن این افراد خونریز در اجتماع؛ مانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد، ناگفته پیدا است که تا کنون هیچ کس به قطع شاخه‌ ها و عضوهای فاسد و مضر اعتراض نکرده است.[8] نتیجه: این که اوّل. خداوند جامع صفات نیک است، پس همان طور که ارحم الراحمین است، همچنین اشد المعاقبین نیز می باشد. دوم. کیفر افراد مجرم گرچه شاید با نگاه اوّل سنگ دلی محسوب شود، اما با توجه به عمل مجرم از یک سو و با توجه به عمل بازدارندگی که این نوع مجازات ها در جامعه در پی دارند و اجتماع را تا حد زیادی از این نوع جرم ها بیمه می کنند معلوم می شود که تشریع این نوع کیفر ها از ضروریات جوامع بشری است. در این جا تذکر نکته ای لازم به نظر می رسد. با توجه به این که بر اساس روایات هر کس که در دنیا به کیفر گناهش رسید دوباره در آخرت کیفر نمی شود؛ به عبارت دیگر کسی که به خاطر گناهش در دنیا مجازات شد دوباره در آخرت کیفر نمی بیند این جلوه ای از رحمت الاهی است.[9] از این رو می بینیم در صدر اسلام برخی برای پاک شدن و رهایی از عذاب الاهی اخروی خدمت امام (ع) می رسیدند که بعد از اقرار به گناه تقاضای اجرای حدود الاهی برای خود می کردند.[10] پی نوشتها: [1] یس، 63. [2] هود 2، أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی‌ لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیر. [3] طوسی، تهذیب‌الأحکام، ج 3، ص 108، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه ش. اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِکَ وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّکَ وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَةِ. [4] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌18، ص 273، ناشر دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، چاپ اول، 1374 ش‌‌. [5] یوسف، 87. [6] امین،‌ سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج‌2، ص 262 و 263، ناشر نهضت زنان مسلمان‌، چاپ تهران‌، 1361 ش‌. [7]بقره، 791، و برای شما است در قصاص زندگی ای خداوندان خردها شاید شما بپرهیزید. [8] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌1، ص 606 و 607(با اندکی تصرف). [9] کلینی، کافی، ص 445، ح 6، امیر المؤمنین (ع) در تفسیر سخن خداوند عز و جل: (و هر چه از پیش آمدها به شما برسد پس به سبب چیزی است که دست های شما فراهم کرده‌اند و خداوند از بسیاری گناهان می گذرد ) (سوره شوری آیه 30) فرمود: هیچ پیچ خوردن رگی نیست، و نه برخورد به سنگی، و نه لغزش گامی، و نه خراش دادن چوبی، جز به خاطر گناهی، و بی گمان آن چه را که خداوند از آن می گذرد بیشتر است، پس هر که را خداوند در دنیا به کیفر گناهش شتاب کرد پس آن خدای عز و جل والاتر و کریم تر و بزرگوارتر از آن است که دوباره در آخرت او را کیفر کند. [10] زنی نزد امیر المؤمنین آمد و به خاطر زنایی که کرده بود از حضرت خواست که با اجرای حد بر او، او را پاک سازد و می گفت: من می ترسم که مرگم فرا رسد و ناپاک از دنیا بروم. برای مطالعه تفصیل این حدیث به بحار الانوار، ج 76، 45 و من لا یحضره الفقیه، ترجمه غفاری، ج ‌5، ص 356 - 358 رجوع نمایید. منبع: www.islamquest.net
چرا خداوند در کنار رحمتش "ارحم الراحمین" سفارش به مجازات تا سر حد اعدام (قصاص، قطع دست و یا خشونت زیاد) نموده است؟
پاسخ اجمالی:
با توجه به آیات و روایات در می یابیم که خداوند همان طور که دارای صفت رحمانیت و رحیمیت است، همچنین دارای صفت غضب و سخط نیز می باشد؛ یعنی او هم غافرالذنب است، هم شدید العقاب، هم أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ است و هم أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ.
در قرآن غالباً هر جا سخن از تهدید و عذاب به میان آمده به دنبال آن از رحمت و مغفرت نیز سخن گفته شده است و شاید سرّش این باشد که چون یکی از فضائل بسیار نیک انسانی این است که همیشه بین بیم و امید باشد و برای اعتدال حالش که نه مغرور گردد به آیات رحمت و نه مأیوس گردد از رحمت الاهی. پس خداوند فقط ارحم الراحمین نیست، تا اشکال شود که چرا سفارش به مجازات تا سر حد اعدام (قصاص، قطع دست و یا خشونت زیاد) نموده و این با وصفش به این صفت منافات دارد.
طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدی بر او جاری می شود و ... حتماً جرم سنگینی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده است که در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد اجتماع و جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها مبارزه کرد. رحمت الاهی ایجاب می کند که در وهله اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید.
رحمت الاهی ایجاب می کند که با تشریع قوانین، موجب تقلیل جرایم شود. ازاین رو بر این باوریم که قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه مقتضای ارحم الراحمین بودن تشریع قوانین این چنینی است.
پاسخ تفصیلی:
با توجه و دقت در پرسش بالا به دست می آید که این سؤال حاصل و نتیجه دو ابهام است:
1. آیا خداوند فقط ارحم الراحمین است؟
2. آیا قصاص یا حدود و ... با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف است؟
با توجه به آیات و روایات درمی یابیم که خداوند جامع صفات نیک است؛ به عبارت دیگر، دارای تمام صفات ثبوتیه و سلبیه است؛ یعنی همان طور که دارای صفت رحمانیت و رحیمیت است، همچنین دارای صفت غضب و سخط نیز می باشد، اگر به بهشت مژده داده از جهنم نیز ترسانده است،[1] اگر به مغفرت امید داده به عذاب نیز بیم داده است، از این رو می بینیم که پیامبرش را هم بشیر و هم نذیر معرفی می نماید.[2]
خداوند هم غافرالذنب است هم شدید العقاب، در روایات و ادعیه ای که از طرف امامان معصوم (ع) به ما رسیده می بینیم از یک طرف خداوند به أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ توصیف شده و از طرف دیگر به أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ.[3]
خوف و رجاء (بیم و امید)
معمولاً قرآن در کنار" وعدهها" به "وعیدها" و در کنار" بشارت ها" به" انذارها" میپردازد تا دو عامل بیم و امید را که انگیزه حرکت تکاملی است تقویت کند؛ چرا که انسان به مقتضای حب ذات تحت تأثیر غریزه "جلب منفعت" و "دفع ضرر" است.[4] به عبارت دیگر در قرآن غالباً هر جا سخن از تهدید و عذاب به میان آمده به دنبال آن از رحمت و مغفرت سخن گفته شده است و شاید سرّش این باشد که چون یکی از فضایل بسیار نیک انسانی این است که همیشه بین خوف و رجاء باشد و برای اعتدال حالش که نه مغرور گردد، به آیات رحمت و نه مأیوس گردد از رحمت الاهی که فرموده: "لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ"،[5] بایستی همیشه بین بیم و امید باشد. در روایات اهل بیت (ع) است که باید خوف و رجا مثل دو طرف ترازو به قدر هم باشند که از هیچ طرف زیادتی نکند. بیم و امید دو اصل ایمانی و اخلاقی است و بدون تحقق این دو اصل ایمان کامل نمیگردد.[6]
با توجه به این توضیحات درمی یابیم که خداوند فقط ارحم الراحمین نیست تا اشکال شود که سفارش به مجازات تا سر حد اعدام (قصاص، قطع دست و یا خشونت زیاد) با صفت "ارحم الراحمین" منافات دارد. اما بدون در نظر گرفتن اوصاف دیگر الاهی آیا قصاص یا حدود و .. با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف است؟
طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدی بر او جاری می شود و ... حتماً جرمی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده است و در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد اجتماع و جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها (که در اسلام برای آن قصاص و یا حد در نظر گرفته) مبارزه کرد که در این جا دو نوع مبارزه ممکن است صورت پذیرد. یکی مبارزه سطحی؛ مثل جریمه کردن، زندانی نمودن و ... و دیگری مبارزه ریشه ای؛ مثل قصاص، حدود و ... که اسلام نوع دوم را انتخاب نموده است؛ زیرا از نظر اسلام همان طور که عقلای عالم حکم می کنند، ارزش و احترام جامعه از ارزش افراد بیشتر و مهم تر است نه این که این عمل ریشه در حس انتقام جویی داشته باشد. از این رو رحمت الاهی ایجاب می کند که در وهله اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید و با تشریع قوانین، موجب تقلیل جرایم شود. از این رو بر این باوریم که قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه مقتضای ارحم الراحمین بودن تشریع قوانین این چنینی است. چه زیبا فرمود خداوند منان: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.[7]
در حقیقت قصاص و دیه اسلامی دریچه ای است به سوی حیات و زندگی انسان ها که از یک سو ضامن حیات جامعه است؛ زیرا اگر این احکام به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگ دل احساس امنیت می کردند جان مردم بی گناه به خطر می افتاد. و از سوی دیگر مایه سلامتی و حیات مجرم است؛ چرا که او را از فکر ارتکاب جرم تا حد زیادی باز می دارد و کنترل می کند. و از جانب دیگر نیز به خاطر لزوم تساوی و برابری (در انتقام) جلوی جرم های پی در پی را می گیرد و به سنت های جاهلی که گاه یک جرم موجب چندین جرم و آن نیز به نوبه خود مایه جرم های بیشتری می شد پایان می دهد، و از این راه نیز مایه حیات جامعه است.
نظام پزشکی، کشاورزی، دامداری همه و همه روی این اصل عقلی (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده؛ زیرا می بینیم برای حفظ و سلامت بدن، عضو فاسد را قطع می کنند، و یا به خاطر رشد گیاه شاخه های مضر و مزاحم را می برند، به عنوان مثال کسانی که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگری از افراد جامعه می دانند تنها نگاه انفرادی دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجرای قصاص چه نقشی در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدید نظر می کنند، از بین بردن این افراد خونریز در اجتماع؛ مانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد، ناگفته پیدا است که تا کنون هیچ کس به قطع شاخه ها و عضوهای فاسد و مضر اعتراض نکرده است.[8]
نتیجه: این که اوّل. خداوند جامع صفات نیک است، پس همان طور که ارحم الراحمین است، همچنین اشد المعاقبین نیز می باشد.
دوم. کیفر افراد مجرم گرچه شاید با نگاه اوّل سنگ دلی محسوب شود، اما با توجه به عمل مجرم از یک سو و با توجه به عمل بازدارندگی که این نوع مجازات ها در جامعه در پی دارند و اجتماع را تا حد زیادی از این نوع جرم ها بیمه می کنند معلوم می شود که تشریع این نوع کیفر ها از ضروریات جوامع بشری است.
در این جا تذکر نکته ای لازم به نظر می رسد.
با توجه به این که بر اساس روایات هر کس که در دنیا به کیفر گناهش رسید دوباره در آخرت کیفر نمی شود؛ به عبارت دیگر کسی که به خاطر گناهش در دنیا مجازات شد دوباره در آخرت کیفر نمی بیند این جلوه ای از رحمت الاهی است.[9] از این رو می بینیم در صدر اسلام برخی برای پاک شدن و رهایی از عذاب الاهی اخروی خدمت امام (ع) می رسیدند که بعد از اقرار به گناه تقاضای اجرای حدود الاهی برای خود می کردند.[10]
پی نوشتها:
[1] یس، 63.
[2] هود 2، أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیر.
[3] طوسی، تهذیبالأحکام، ج 3، ص 108، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه ش. اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِکَ وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّکَ وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَةِ.
[4] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 18، ص 273، ناشر دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
[5] یوسف، 87.
[6] امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج2، ص 262 و 263، ناشر نهضت زنان مسلمان، چاپ تهران، 1361 ش.
[7]بقره، 791، و برای شما است در قصاص زندگی ای خداوندان خردها شاید شما بپرهیزید.
[8] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج1، ص 606 و 607(با اندکی تصرف).
[9] کلینی، کافی، ص 445، ح 6، امیر المؤمنین (ع) در تفسیر سخن خداوند عز و جل: (و هر چه از پیش آمدها به شما برسد پس به سبب چیزی است که دست های شما فراهم کردهاند و خداوند از بسیاری گناهان می گذرد ) (سوره شوری آیه 30) فرمود: هیچ پیچ خوردن رگی نیست، و نه برخورد به سنگی، و نه لغزش گامی، و نه خراش دادن چوبی، جز به خاطر گناهی، و بی گمان آن چه را که خداوند از آن می گذرد بیشتر است، پس هر که را خداوند در دنیا به کیفر گناهش شتاب کرد پس آن خدای عز و جل والاتر و کریم تر و بزرگوارتر از آن است که دوباره در آخرت او را کیفر کند.
[10] زنی نزد امیر المؤمنین آمد و به خاطر زنایی که کرده بود از حضرت خواست که با اجرای حد بر او، او را پاک سازد و می گفت: من می ترسم که مرگم فرا رسد و ناپاک از دنیا بروم. برای مطالعه تفصیل این حدیث به بحار الانوار، ج 76، 45 و من لا یحضره الفقیه، ترجمه غفاری، ج 5، ص 356 - 358 رجوع نمایید.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] چرا خداوند در قرآن کریم در کنار رحمتش و معرفی خود به عنوان "ارحم الراحمین" سفارش به مجازات تا سر حد اعدام (قصاص، قطع دست و یا خشونت زیاد) نموده است؟
- [سایر] لطفا این سه صفت خدا "عدالت، ارحم الراحمین، واحد" را با مثال شرح بدهید.
- [آیت الله بهجت] عضو قطع شده بر اثر مجازات قصاص یا حدّ، متعلق به چه کسی است؟ و آیا شخصی که مجازات شده است، می تواند آن را دوباره به بدن خود پیوند کند؟ در این مورد آیا بین حدّ و قصاص تفاوتی هست؟
- [آیت الله نوری همدانی] قانون اصلاح مبارزه با مواد مخدر مصوب 1376 برای خرید و فروش و... بیش از 30 گرم هروئین و خرید و فروش و... بیش از 5 کیلو گرم تریاک و... در صورت تکرار برای بار دوم مجازات اعدام مقرر نموده است. آیا مجازات اعدام (حتی برای مقدار مذکور) از باب حد است یا بر اساس مقتضیات زمان و مکان مجازات این جرایم را قانونگذار تعیین مینماید (احکام سلطانیه)
- [آیت الله مکارم شیرازی] لطفاً درباره مجازات محارب در فرض های زیر فتوای شریف را مرقوم فرمایید: الف) اگر محارب فاقد دست یا پا باشد، آیا حاکم شرع می تواند مجازات قطع را انتخاب کرده، و به قطع عضو موجود اکتفا کند، یا باید مجازات های غیر قطع را برگزیند؟ ب) اگر حاکم شرع حکم به قطع بدهد و قبل از اجرای حکم، یک عضو یا هر دو عضو مورد حکم معدوم شود، آیا حدّ ساقط می شود، یا باید یکی دیگر از مجازاتهای محارب إعمال شود؟ اگر یک عضو محارب قطع شده، فقط به قطع عضو دیگر اکتفا می شود؟
- [آیت الله بهجت] فردی با ایراد ضرب عمدی به چشم فرد دیگری، (بدون این که موجب در آوردن چشم وی شود) باعث کاهش شدید بینایی مضروب در حدّ شمارش انگشتان دست شده است. این کاهش شدید بینایی از نظر پزشک قانونی با توجه به نظریّه سازمان بهداشت جهانی نابینایی محسوب و اعلام شده است. آیا این کاهش شدید بینایی همان کوری است که شرعا و قانونا موجب قصاص خواهد شد یا منظور از کوری که موجب قصاص است از بین رفتن کامل بینایی است، به شکلی که هیچ گونه دیدی هر چند جزیی وجود نداشته باشد؟ لازم به ذکر است شاکی، تقاضای قصاص متّهم را نموده است و موضوع، با اجرای قسامه قابل اثبات می باشد.
- [سایر] سلام ، پدری هستم 41 ساله که دیشب آخرالزمان را به چشم خود دیدم،وقتی که همسرم گفت که دختر بزرگم او را زده !. ما دو دختر داریم که من از آنها به عنوان هابیل و قابیل یاد می کنم. دختر کوچک 12 سال دارد و به واقع فرشته رحمت خدا در خانه ما است. تا به حال نماز و روزه قضا ندارد ، قرآن و ادعیه اش قطع نمی شود، بسیار راستگو و درستکار است و احترام به پدر و مادر را کاملا\"به جا می آورد و حقیقتا\" بوی بهشت خدا رو می دهد. دختر بزرگم 20 سال دارد ، قد بلند و درشت هیکل ، وقیح و بی حیا ، بی شرم و پررو ، درغگو در حد اعلاء ، گاها\" دزد و خلافکاری کوچک که بسیار مستعد خلاف های بزرگ است ، نترس و جسور ، بی احترام و حرمت شکن ، متنفر از مادرش تا حد آرزوی مرگ اور که بارها به زبان آورده ، از فحاشی ابایی ندارد ، بسیار حسود به خواهر و مادرش و علاقه مند به پدر . بی اعتقاد و بی نماز بی اعتماد. بارها در ذهنم تصمیم به کشتنش را کرفتم یا از خانه بیرونش کنم. از خدا و آبرویمان می ترسم. به خاطر خدا راهنماییمان کنید. فردا عید ولایت است و ما غمگین و افسرده و محتاج عنایت خداوندیم. ای مسلمان! آقای شهاب مرادی ! به حرمت خدا و رسولش بگویید چه کنیم. یا ارحم راحمین ، ما را به اولاد ناصالح مجازات مکن! یا ستارالعیوب !
- [سایر] سلام. خسته نباشید<br />بنده در حال سپری کردن دوران پس از شکست عشقی هستم.<br />حدود 3-4 ماه میگذره. وابستگیم کم شده. دیگه حس چندانی وجود نداره. تمایل و امید منطقی به بازگشتش ندارم. چون همه راه ها رو امتحان کردم. و حتی به یادش که می افتم حس تنفر بهم دست میده.<br />اما خب, شدیدا نیاز به یه جایگزین واسه مسائل عاطفی رو حس میکنم.<br />نیاز به یه همراه. و کسی که بودنش مانع بشه حسرت گذشته رو بخورم. میترسم واسه ازدواج اقدام کنم. از این که نتونم کاملا گذشته رو پشت سر بذارم. یا اینکه بعد از مدتی 2باره حسی نسبت به اون درونم زنده بشه...<br />از طرفی تنهایی هم بهم فشار میاره.( رابطه در حد آشنایی "پنهانی"واسه ازدواج بود. مدت 2.5 سال. و تا حد زیادی عاطفی.)<br />ممنون میشم در این مورد راهنمایی کنید.
- [سایر] در سوره روم ابتدا از شکست روم شرقی (بیزانس) که اهل کتاب بودند در برابر آتش پرستان پارسی سخن به میان آمده سپس چنین گفته شده است: در مدت کوتاهی در طی چند سال ایشان در پایین ترین جای زمین بر پارسیان غالب خواهند شد. و در همان روز مؤمنان خوشحال خواهند شد. و خدواند ظالمان را چنین مورد مجازات قرار می دهد فرمانروایی از آن خداست... . شیخ سعید نورسی در کتاب خود موسوم به "رساله نور" امپراطور هراکلیوس را تمجید نموده و نوشته که وی مسلمان شده و مسلمان از دنیا رفته است. حال سؤال من این است که در راس ارتش رومیان امپراتور هراکلیوس قرار داشت. آیا این امپراتور که چنین جنگی را رهبری کرده و سربازان گمنامی که در این جنگ جان خود را از دست داده اند از بندگان محبوب خدا هستند؟ آیا ایشان مؤمن هستند و به بهشت می روند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] نفر اوّل به وسیله سنگ ضربه ای بر سر مقتول وارد آورده، و او را به زمین انداخته است. مضروب در حال مرگ بوده که همان شخص دوباره سنگی بر می دارد تا به او بزند. امّا نفر دوّم سنگ را از ضارب اوّل گرفته، و دو دستی ضربه ای بر سر مضروب وارد می کند، و فرد مذکور بر اثر ضربه مغزی فوت می کند. وکیل اولیای دم در مورد ضربه دوّم هنگام طرح شکایت خود گفته: (ضربه دوّم آخرین رمق حیات را از متوفّی سلب نموده است.) اگر فرضاً هر دو ضربه بر یک نقطه سر وارد شده باشد، لطفاً بفرمایید: 1 آیا قتل عمد است یا شبه عمد، و قاتل کدام نفر است؟ 2 آیا مادّه 217 قانون مجازات اسلامی که می گوید: (هرگاه جراحتی که نفر اوّل وارد کرده، مجروح را در حکم مرده قرار داده، و تنها آخرین رمق حیات در او باقی بماند، و در این حال دیگری کاری انجام دهد که به حیات او پایان بخشد، اوّلی قصاص می شود و دوّمی تنها دیه جنایت بر مرده را می پردازد.) در این مورد صدق می کند؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر
- [آیت الله وحید خراسانی] سربریدن حیوان شرایطی دارد اول کسی که سر حیوان را می برد باید مسلمان باشد چه مرد باشد و چه زن و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بدرا بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد و اگر کفار و نواصب و خوارج و غلاتی که محکوم به کفرند مانند قایلین به الوهیت امیرالمومنین علیه السلام سر حیوان را ببرند ان حیوان حلال نمی شود دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از اهن باشد ولی چنانچه اهن پیدا نشود با چیز تیزی که چهار رگ ان را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز می شود سر ان را برید ولی بنابر احتیاط واجب باید طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش باشد سوم در هنگام سر بریدن جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند یا مساله را نداند یا قبله را اشتباه کند یا نداند قبله کدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله کند و ناچار از تذکیه ان باشد اشکال ندارد چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سربریدن نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم الله یا الله اکبر و مانند ان از اذکار کفایت می کند بلکه گفتن الله تنها هم کافیست و اگر بدون قصد سربریدن نام خدا را ببرد ان حیوان پاک نمی شود و گوشت ان هم حرام است ولی اگر از روی فراموشی نام خدارا نبرد اشکال ندارد و احتیاط مستحب ان است که هر وقت یادش بیاید نام خدارا ببرد و بگوید بسم الله علی اوله و علی اخره پنجم حیوان بعد از سربریدن حرکتی بکند اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خودرا به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن ان حیوان در حال ذبح مشکوک باشد وگرنه لزومی ندارد و نیز واجب است که به اندازه معمول و متعارف نسبت به ان حیوان خون از بدنش بیرون اید ششم ان که بنابر احتیاط واجب سر حیوان را در غیر پرندگان پیش از بیرون امدن روح از بدنش جدا نکند بلکه خود این کار حتی در پرندگان محل اشکال است ولی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود اشکال ندارد و همچنین بنا بر احتیاط واجب رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و ان را نخاع می گویند عمدا قطع نکند هفتم ان که بنابر احتیاط واجب کشتن از مذبح باشد و از قفا نباشد و همچنین بنابر احتیاط واجب جایز نیست کارد را زیر رگها فرو نموده و به طرف جلو انها را قطع کند
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.