شرح پرسش: تعالیم عهد عتیق در خصوص مسیح موعود که موید این هست که او (استغفرالله)خداست (به عنوان مثال: اشعیا باب 110 آیه 1 که با آیه 43-44 باب 22 متی مطابقت دارد. در دانیال باب 7 آیه 22: قدیم الایام نامیده شده که همین عبارت در همین باب برای خدا بکار رفته و دیگری آیه ای در مکاشفه یوحنا که گفته من الف و یا، ابتدا و انتها هستم که در عهد عتیق هم این مطلب در مورد خدا آمده)جواب محققان مسلمان در این مورد چیست؟ پاسخ اجمالی: به نظر محققان اسلامی، (فارغ از تحریف کتاب مقدس و عدم الهی بودن آن) اینکه یک انسان بتواند خدا باشد از لحاظ عقلی دارای اشکالات فراوانی است. علاوه بر آن، آنچه از ظاهر برخی از آیات کتاب مقدس به دست می آید، دلالتی بر الوهیت ایشان نمی کند. چرا که در آیات دیگر کتاب مقدس، به طور مکرر، تصریح به ناتوانی های عیسی (ع) و وابستگی و نیاز وی به خداوند قادر مطلق شده است. لذا قطعا نمی توان مراد از اینگونه آیات را، الوهیت عیسی (ع) دانست. البته دلائل مسیحیان برای مدعایشان، متعدد می باشد که ما در جواب تفصیلی به نقد و بررسی بیشتر آن پرداخته ایم. پاسخ تفصیلی: در مورد الوهیت مسیح، به ادله مختلفی تمسک شده است که در سوال مذکور فقط به جزئی از آن اشاره شده، لذا برای از بین رفتن این شبهه، ما بر آنیم که آن ادله را فراتر بحث نموده و به نقد و بررسی آن بپردازیم. اصولا، به این مساله می توان از دو زاویه مختلف نگریست: نگاه اول انکار اعتبار عهد عتیق و عهد جدید به طور کلی به نظر محققین اسلامی (و غیر اسلامی) الهی بودن تورات و انجیلی که موجود است غیر قابل قبول می باشد، که البته ادله بسیاری در این زمینه وجود دارد. دیدگاه قرآن در مورد تورات و انجیل چنین است: "قرآن کریم از تورات و انجیلی سخن می گوید که مانند خود قرآن بر حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) نازل شده است[1] در حالی که اهل کتاب بر اساس یک جزم عقیدتی، تورات را تالیف حضرت موسی(ع) می دانند و مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی(ع) اصولا کتابی نداشته و اناجیل، زندگینامه و احادیث وی است، نه اینکه مجموعه وحی های دریافتی وی باشد. خود اناجیل نیز ادعا نمی کنند که در حال ثبت کردن وحی های خدای متعال به حضرت عیسی (ع) هستند و شیوه نگارش نیز چنین چیزی را نشان نمی دهد."[2] لذا "مسلمانان از دیرباز معتقد بوده اند تورات و انجیلی که خدا نازل کرده است، دستخوش تحریف شده و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت ختمی مرتبت (ص) از آنها حذف و خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است... در متن چهار انجیل یک سطر عبارت منسوب به وحی وجود ندارد."[3] "یکی از قدیم ترین و معروف ترین نقدهای تورات و سایر رساله های کتاب مقدس از سوی فیلسوف هلندی اسپینوزا در کتابی به نام "رساله ای در الهیات و سیاست" انجام گرفته است. او در کتاب خود چنین می نگارد: (تقریبا همه اهل کتاب معتقدند که موسی تورات را تالیف کرده است، به گونه ای که فرقه فریسیان از یهود در تاکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانسته اند. به همین دلیل (ابن عزرا )که دانشمندی نسبتا آزاداندیش بود برای اظهار نظر خویش در این باب جرات نکرد و تنها با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد. اما من بدون ترس و واهمه پرده ابهام را از روی سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقیقت را برای همه آفتابی خواهم کرد.)[4] سپس، اسپینوزا به بررسی علمی اسفار پنجگانه تورات می پردازد و اثبات می کند که نویسنده آنها نمی تواند حضرت موسی (ع) باشد، بلکه نویسنده آنها کسی است که سال ها پس از وی می زیسته است. مثلا در سفر پیدایش 14:14 از مکانی به نام "دان" سخن به میان آمده است، ولی از کتاب یوشع 47:19 می فهمیم که مکان مذکور در زمان حضرت موسی (ع) "لشم" نام داشته و پس از وی "دان" نامیده شده است. پس اگر تورات نوشته حضرت موسی (ع) می بود، در اینجا "لشم" یافت می شد و نه "دان"."[5] "مسیحیان (نیز) درباره چهار انجیل معتقدند که حواریون و حواریونِ حواریون، آنها را سالها پس از حضرت عیسی (ع) نگاشته اند. در آغاز مسیحیت، تنها کتابهای عهد عتیق الهی بودند، ولی کتب عهد جدید اندک اندک به مجامع مسیحی جنبه الهی راه یافتند."[6] نگاه دوم در این نگاه،(فارغ از هرگونه تحریف در کتاب مقدس بحث را دنبال کرده و) از دید یهودیان و مسیحیان به کتاب مقدس می نگریم. پس مفروض ما این است که در کتاب مقدس تحریفی رخ نداده است. اصولا در مورد انکار الوهیت مسیح از دو زاویه می توان بحث نمود: اول: دلیل برون دینی (عقلی) اولین مشکلی که در برخورد با الوهیت مواجه می شویم منافات آن با عقلانیت است حتی خود اندیشمندان مسیحی هم منافات آن با عقلانیت را انکار نمی کنند و می گویند این مساله ای است فرای عقل بشری و به مثابه یک راز است. ولی آیا حقیقتا می توان به چنین مساله ای ایمان آورد؟!و آیا اصلا می توان خدایی را بپرستیم که عقلمان آن را نفی می کند؟ عموما گزاره ها در رویارویی با خرد انسانی، سه گونه اند: -گزاره های سازگار با خرد: گزاره هایی هستند که خرد آدمی آن را پذیرفته و به درستی آنها اقرار دارد؛ مانند جزء کوچکتر از کل است. -گزاره های ناسازگار با خرد: گزاره هایی هستند که خرد آنها را نپذیرفته و رد می کند؛ مانند: اجتماع نقیضین. -گزاره های فراتر از خرد: گزاره هایی هستند که دست خرد از رسیدن به آنها کوتاه است. یعنی گزاره هایی که در واقع وجود دارند ولی اگر علمِ مافوقی (همچون وحی) ما را به آن رهنمون نسازد، هیچ زمان به آن دست پیدا نمی کنیم. مانند: برخی از احکام شرعی این مساله که عیسی، خدا باشد از گزاره های دسته دوم است و با عقل آدمی سرِ ناسازگاری دارد. حتی خود مسیحیت هم این مساله را منکر نمی باشند، بلکه برای توجیه آن، انسان را مجبور به ایمان آوردن می کنند و می گویند: ایمان بیاور تا بفهمی، ولی حقیقت آن است که وجود محدود و ممکن الوجود عیسی (ع)، که عین نیاز و وابستگی می باشد؛ با وجود نامحدود و واجب الوجودی که قائم به ذات خویش بوده و همه کس و همه چیز نیازمند او هستند، هیچگونه سنخیتی در ذات خود ندارد. دوم: دلیل درون دینی (کتاب مقدس) مسیحیان برای اثبات خداوندی مسیح به ادله های مختلفی تمسک می کنند که ما با توجه به فضای بحث به اجمال اشاره می کنیم. 1. یکی از استدلالاتی که بزرگان کلیسا برای الوهیت مسیح ذکر می کنند این جمله مسیح است که فرمود: من و پدر یکی هستیم (یو حنا 10 : 30) و این جمله را یکی از واضحترین استدلالات خود بر الوهیت مسیح می دانند؛ زیرا مسیح، خود گفته من با پدر یکی هستیم یعنی ذات هر دو یکی است. پس مسیح، نیز خدا است. پاسخ آن است که اگر به ادامه همین آیه دقت کنیم می بینیم که منظور مسیح این نبوده که خداست؛ زیرا وقتی یهود اعتراض می کنند که تو با این حرف، خود را خدا دانستی پس مستوجب مرگی در ادامه، مسیح می فرماید: آیا در تورات نوشته نشده است که "من گفتم شما خدایان هستید"؟ اگر آنانی که کلام خدا به ایشان رسید "خدایان" خوانده شده اند چگونه می توانید به کسی که پدر وقف کرده و به جهان فرستاده است، بگویید "کفر می گویی" تنها از آن رو که گفتم پسر خدا هستم؟ پس با توجه به استدلال عیسی که در ادامه آیه آمده است، معلوم می شود که کاربرد لفظ خدا برای عیسی به نحو حقیقی، نبوده است و الا معنا نمی داشت که عیسی، آنرا با لفظ "خدایان"ی که در تورات آمده است، قیاس کند. بلکه باید درمقابل یهودیان ایستادگی کرده و بگوید: آری؛ من خدای شما هستم. به عبارت دیگر عیسی به یهودیان می فهماند که همانطور که لفظ خدا برای شما در تورات، سبب هم ذاتی شما با خدایان نمی شود؛ اطلاق این لفظ برای من نیز چنین است و دلالت بر هم ذاتی من با خدا نمی کند. 2. یکی دیگر از استدلالهای مسیحیان، این آیه می باشد. درخواست من تنها برای آنها نیست، بلکه همچنین برای کسانی است که به واسطه پیام آنها به من ایمان خواهند آورد، تا همه یک باشند، همان گونه که تو ای پدر در من هستی و من در تو. (یوحنا 17 : 20) پس به طور قطع، مسیح همان خداست؛ زیرا خود فرموده که من در خدا، و خدا در من است. اما برای پاسخ و برای واضح شدن منظور از کلام عیسی (ع) به آیه دیگری که دربردارنده همین معنی است، می پردازیم. هر که اقرار کند عیسی پسر خداست خدا در وی ساکن است و وی در خدا. (نامه اول یوحنا 4 : 15) اگر بخواهیم استدلال مسیحیان بر الوهیت عیسی (ع) را بپذیریم، باید همه مسیحیان نیز، خدا باشند. زیرا همه مسیحیان اقرار به اینکه عیسی پسر خداست، می کنند، پس باید هر کس که اقرار می کند نیز خود، خدا باشد. پس معلوم می شود که مراد از آیه استفاده شده در استدلال نیز معنای حقیقی نمی باشد. و دلالتی بر خدا بودن عیسی ندارد. 3.استدلال بوسیله افعال عیسی (ع) مسیحیان به برخی از افعال و کارهای مسیح استدلال می کنند که چون برخی از کارهای خدا گونه از وی سر زده پس وی می تواند خدا باشد که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم: 1. مسیحیان عقیده دارند، پیامبران باید معجزه داشته باشند و آنها این اعجاز را با نیروی خود انجام نمی دهند بلکه با قدرتی که خداوند به آنها داده انجام می دهند. اما این مسأله نسبت به مسیح فرق میکند. مسیح معجزات را بانیروی خدایی و قدرت الهی خودش به انجام میرساند .این معجزهها روشنترین دلیل بر الوهیت مسیح است؛ زیرا کسی که آن را به نیروی ذاتی خودش انجام میدهد، معلوم است قدرت الهی دارد. موسی و سایر پیامبران هم معجزه داشتند اما این معجزهها با نیروی ذاتی خودشان نبود؛ عیسی حتی فراتر از این عمل میکرد و نیروی خود را به فرستادهها و شاگردانش نیز میبخشید. پاسخ: آنچه که از پطرس، وصی عیسی در اعمال رسولان نقل شده است خلاف این مطلب را می رساند. ای قوم اسرائیل، این را بشنوید: چنان که خود آگاهید، عیسای ناصری مردی بود که خدا با معجزات و عجایب و آیاتی که به دست او در میان شما ظاهر ساخت، بر حقانیتش گواهی داد. (اعمال رسولان 2 : 22) همانطور که از این آیه بدست می آید، عیسی (ع) به مدد خداوند معجزه انجام می دهد. همچنین در آیه دیگر نیز مسیح اعتراف دارد که نمی تواند کاری را از پیش خودش انجام دهد. یوحنا در انجیلش می گوید: براستی به شما می گویم که پسر هیچکاری را نمی تواند از پیش خودش انجام دهد. (یوحنا 5 : 19) برای جواب بیشتر می توان به مناظره امام رضا علیه السلام با جاثلیق مراجعه نمایید.[7] 2. یکی دیگر از دلایل الوهیت مسیح، تولد منحصر به فرد و اعجازگونه اوست؛ یعنی بدون پدر به دنیا آمد. پاسخ: برای پاسخ به این استدلال، اشاره به یکی از آیات قرآن می کنیم. (ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون)[8] در واقع، مَثَلِ عیسی نزد خدا همچون مَثَلِ [خلقت‌] آدم است [که‌] او را از خاک آفرید سپس بدو گفت: (باش) پس وجود یافت. خداوند متعال در رد استدلال مسیحیان می فرماید: و اینکه می گویند برای خداوندیِ مسیح همین بس که از بشری زاده نشده و اگر مخلوق بود می بایست از بشر زاده می شد؛ باید گفت که در این صورت باید آدم، خدای مسیحیان باشد و آدم سزاوارتر است که خدا باشد چرا که او نه پدر داشت و نه مادر ولی مسیح مادر داشت و حواء را هم باید بعنوان پنجمین خدا بپذیرید چرا که او مادر نداشت و این از خلقت مسیح هم عجیبتر است. آنچه گفته شد، خلاصه ای از استدلالات مسیحیان برای اثبات الوهیت عیسی مسیح (ع) و پاسخ اجمالی در رد به آنان بود. در پایان اشاره به آیاتی می کنیم که با خدا دانستن عیسی، کاملا تنافی داشته و نشان می دهد که اگر آیه ای ظاهرش دلالت بر هم سنخ بودن خداوند با عیسی دارد، باید به شایستگی معنی شده و حمل به اله دانستن عیسی نشود. در انجیل هم تاکید شده است که خدا به معنای حقیقی اش، بیش از یکی نیست و خود عیسی، خدا را (خدای واحدِ حقیقی) می خواند. و خود را فرستاده خداوند می شمرد. (یوحنا 17: 3) 2- از آسمان فرود نیامده ام تا به خواست خود عمل کنم، بلکه آمده ام تا خواست فرستنده خویش را به انجام رسانم. (یوحنا 6: 39) در این آیه نیز به صراحت، ناتوانی و وابستگی عیسی به خداوند گفته شده است. 3- هیچ کس آن روز و ساعت را نمی داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند. (مرقس 32:13) معنی ندارد که عیسی، خدا باشد ولی علمش محدود بوده و خود تصریح به جهل خود نماید. 4- در عبرانیان می خوانیم که عیسی "به مصیبتهائی که کشید اطاعت را آموخت" (عبرانیان 5: 8 ) معقول نمی باشد که کسی خدا بوده باشد ولی از کسی دیگر اطاعت نماید. از این نمونه آیات بسیار زیاد می باشد که محتاج بودن عیسی، اطاعت وی از خدا، خضوع او، سجده کردن او در برابر خداوند، دست به دعا برداشتن و ...نسبت به خداوند را می رساند. که ما از آنها دست می کشیم. و تنها به آدرس برخی از آنها اکتفا می کنیم. (مرقس 15: 34) – (متی10:4) – (یوحنا 5 : 30) – (یوحنا 7 : 17)- (مکاشفه 1 : 1) آنچه به طور قطع معلوم است این است که مسیح هرگز ادعای خدایی نکرد. موضع کتاب مقدس نیز روشن است. یَهُوَه خدای قادر مطلق ، نه فقط شخصیتی جدا از عیسی است بلکه در تمام زمانها برتر از اوست. عیسی همیشه بعنوان یک شخص جدا، پایین تر و خادم متواضع خدا معرفی می شود. و به این دلیل است که خود عیسی گفت: (پدر بزرگتر از منست). (یوحنا 14: 28) پی نوشتها: [1] آل عمران 3-4 وآیات دیگر [2] توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، ص229، سمت، چاپ نهم، پائیز 1385 [3] همان، ص231 [4] Spinoza, Benedict de, A theologico-treatise, ch.VIII. [5] توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، ص103، سمت، چاپ نهم، پائیز 1385 [6] همان، ص164 [7] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج10، ص303، الوفاء، بیروت، 1404 ه ق./احتجاجات-ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، خسروی، موسی،ج‌2،ص295،بخش نوزدهم"سپس امام رضا (ع)فرمود: نصرانی! به خدا قسم ما ایمان به عیسائی داریم که ایمان به محمد صلی الله علیه و آله دارد و هیچ ایرادی به عیسای شما نداریم جز ضعف و ناتوانی و کمی روزه و نمازش. جاثلیق گفت علم خود را تباه کردی و امر خود را تضعیف نمودی. من گمان می‌کردم تو داناترین فرد مسلمان هستی. حضرت رضا فرمود: منظورت چیست؟ جاثلیق جواب داد از طرف شما که می‌گوئی عیسی کم روزه می‌گرفت و نماز کم می‌خواند با اینکه عیسی نه یک روز افطار کرد و نه شبی را خوابید و در تمام سال روزه داشت. حضرت رضا علیه السلام فرمود: برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟ جاثلیق زبانش بند آمد و نتوانست جوابی بدهد. حضرت رضا علیه السلام فرمود: از مسأله‌ای سؤال می‌کنم. گفت بفرمائید اگر دانستم جواب می‌دهم. حضرت رضا علیه السلام فرمود: انکار نداری که عیسی مرده زنده می‌کرد به اجازه خدا. جاثلیق گفت این مطلب را انکار می‌کنم زیرا کسی که مرده زنده کند و کور را بینا نماید و برص را شفاء دهد شایسته پرستش است. حضرت رضا فرمود: یسع نیز کار حضرت عیسی را کرد، به روی آب راه رفت و مرده زنده کرد و کور و برص را شفا بخشید ولی امت او یسع را به عنوان خدا نگرفتند هیچ کس او را پرستش نمی‌کرد. حزقیل پیامبر نیز کار عیسی مسیح را انجام داد سی و پنج هزار نفر را بعد از مرگ زنده کرد با اینکه شصت سال از مرگ آنها گذشته بود. ...حضرت رضا علیه السلام فرمود: قریش اجتماع نمودند خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تقاضا نمودند که مرده‌هایشان را زنده کند. علی بن ابی طالب علیه السلام را فرستاد. فرمود: با اینها می‌روی به قبرستان و نام اینها را با صدای بلند فریاد بزن فلانی! فلانی فلانی، و بگو محمد رسول الله صلی الله علیه و آله‌ می‌گوید به اذن خدا از جای حرکت کنید. از جای حرکت کردند در حالی خاک از سر خود می‌افشاندند. قریش شروع کردند به سؤال کردن از وضعشان. به آنها گفتند حضرت محمد صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شده. گفتند ای کاش ما او را درک می‌کردیم و ایمان به او می‌آوردیم. او کور و برص و دیوانه را شفا بخشید و چهارپایان و پرنده‌ها و جن و شیاطین با او صحبت می‌کردند ولی ما پیامبر خودمان را به عنوان پروردگار نپذیرفتیم. در مقابل خدا منکر فضل هیچ کدام از پیامبران هم نیستیم، اما شما که عیسی را خدا می‌دانید باید حزقیل و یسع را نیز خدا بدانید چون همان کار عیسی را انجام دادند." [8] آل عمران - 59 منبع: www.islamquest.net
شرح پرسش:
تعالیم عهد عتیق در خصوص مسیح موعود که موید این هست که او (استغفرالله)خداست (به عنوان مثال: اشعیا باب 110 آیه 1 که با آیه 43-44 باب 22 متی مطابقت دارد. در دانیال باب 7 آیه 22: قدیم الایام نامیده شده که همین عبارت در همین باب برای خدا بکار رفته و دیگری آیه ای در مکاشفه یوحنا که گفته من الف و یا، ابتدا و انتها هستم که در عهد عتیق هم این مطلب در مورد خدا آمده)جواب محققان مسلمان در این مورد چیست؟
پاسخ اجمالی:
به نظر محققان اسلامی، (فارغ از تحریف کتاب مقدس و عدم الهی بودن آن) اینکه یک انسان بتواند خدا باشد از لحاظ عقلی دارای اشکالات فراوانی است. علاوه بر آن، آنچه از ظاهر برخی از آیات کتاب مقدس به دست می آید، دلالتی بر الوهیت ایشان نمی کند. چرا که در آیات دیگر کتاب مقدس، به طور مکرر، تصریح به ناتوانی های عیسی (ع) و وابستگی و نیاز وی به خداوند قادر مطلق شده است. لذا قطعا نمی توان مراد از اینگونه آیات را، الوهیت عیسی (ع) دانست.
البته دلائل مسیحیان برای مدعایشان، متعدد می باشد که ما در جواب تفصیلی به نقد و بررسی بیشتر آن پرداخته ایم.
پاسخ تفصیلی:
در مورد الوهیت مسیح، به ادله مختلفی تمسک شده است که در سوال مذکور فقط به جزئی از آن اشاره شده، لذا برای از بین رفتن این شبهه، ما بر آنیم که آن ادله را فراتر بحث نموده و به نقد و بررسی آن بپردازیم.
اصولا، به این مساله می توان از دو زاویه مختلف نگریست:
نگاه اول
انکار اعتبار عهد عتیق و عهد جدید
به طور کلی به نظر محققین اسلامی (و غیر اسلامی) الهی بودن تورات و انجیلی که موجود است غیر قابل قبول می باشد، که البته ادله بسیاری در این زمینه وجود دارد.
دیدگاه قرآن در مورد تورات و انجیل چنین است: "قرآن کریم از تورات و انجیلی سخن می گوید که مانند خود قرآن بر حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) نازل شده است[1] در حالی که اهل کتاب بر اساس یک جزم عقیدتی، تورات را تالیف حضرت موسی(ع) می دانند و مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی(ع) اصولا کتابی نداشته و اناجیل، زندگینامه و احادیث وی است، نه اینکه مجموعه وحی های دریافتی وی باشد. خود اناجیل نیز ادعا نمی کنند که در حال ثبت کردن وحی های خدای متعال به حضرت عیسی (ع) هستند و شیوه نگارش نیز چنین چیزی را نشان نمی دهد."[2]
لذا "مسلمانان از دیرباز معتقد بوده اند تورات و انجیلی که خدا نازل کرده است، دستخوش تحریف شده و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت ختمی مرتبت (ص) از آنها حذف و خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است... در متن چهار انجیل یک سطر عبارت منسوب به وحی وجود ندارد."[3]
"یکی از قدیم ترین و معروف ترین نقدهای تورات و سایر رساله های کتاب مقدس از سوی فیلسوف هلندی اسپینوزا در کتابی به نام "رساله ای در الهیات و سیاست" انجام گرفته است. او در کتاب خود چنین می نگارد:
(تقریبا همه اهل کتاب معتقدند که موسی تورات را تالیف کرده است، به گونه ای که فرقه فریسیان از یهود در تاکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانسته اند. به همین دلیل (ابن عزرا )که دانشمندی نسبتا آزاداندیش بود برای اظهار نظر خویش در این باب جرات نکرد و تنها با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد. اما من بدون ترس و واهمه پرده ابهام را از روی سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقیقت را برای همه آفتابی خواهم کرد.)[4]
سپس، اسپینوزا به بررسی علمی اسفار پنجگانه تورات می پردازد و اثبات می کند که نویسنده آنها نمی تواند حضرت موسی (ع) باشد، بلکه نویسنده آنها کسی است که سال ها پس از وی می زیسته است. مثلا در سفر پیدایش 14:14 از مکانی به نام "دان" سخن به میان آمده است، ولی از کتاب یوشع 47:19 می فهمیم که مکان مذکور در زمان حضرت موسی (ع) "لشم" نام داشته و پس از وی "دان" نامیده شده است. پس اگر تورات نوشته حضرت موسی (ع) می بود، در اینجا "لشم" یافت می شد و نه "دان"."[5]
"مسیحیان (نیز) درباره چهار انجیل معتقدند که حواریون و حواریونِ حواریون، آنها را سالها پس از حضرت عیسی (ع) نگاشته اند. در آغاز مسیحیت، تنها کتابهای عهد عتیق الهی بودند، ولی کتب عهد جدید اندک اندک به مجامع مسیحی جنبه الهی راه یافتند."[6]
نگاه دوم
در این نگاه،(فارغ از هرگونه تحریف در کتاب مقدس بحث را دنبال کرده و) از دید یهودیان و مسیحیان به کتاب مقدس می نگریم. پس مفروض ما این است که در کتاب مقدس تحریفی رخ نداده است.
اصولا در مورد انکار الوهیت مسیح از دو زاویه می توان بحث نمود:
اول: دلیل برون دینی (عقلی)
اولین مشکلی که در برخورد با الوهیت مواجه می شویم منافات آن با عقلانیت است حتی خود اندیشمندان مسیحی هم منافات آن با عقلانیت را انکار نمی کنند و می گویند این مساله ای است فرای عقل بشری و به مثابه یک راز است. ولی آیا حقیقتا می توان به چنین مساله ای ایمان آورد؟!و آیا اصلا می توان خدایی را بپرستیم که عقلمان آن را نفی می کند؟
عموما گزاره ها در رویارویی با خرد انسانی، سه گونه اند:
-گزاره های سازگار با خرد: گزاره هایی هستند که خرد آدمی آن را پذیرفته و به درستی آنها اقرار دارد؛ مانند جزء کوچکتر از کل است.
-گزاره های ناسازگار با خرد: گزاره هایی هستند که خرد آنها را نپذیرفته و رد می کند؛ مانند: اجتماع نقیضین.
-گزاره های فراتر از خرد: گزاره هایی هستند که دست خرد از رسیدن به آنها کوتاه است. یعنی گزاره هایی که در واقع وجود دارند ولی اگر علمِ مافوقی (همچون وحی) ما را به آن رهنمون نسازد، هیچ زمان به آن دست پیدا نمی کنیم. مانند: برخی از احکام شرعی
این مساله که عیسی، خدا باشد از گزاره های دسته دوم است و با عقل آدمی سرِ ناسازگاری دارد. حتی خود مسیحیت هم این مساله را منکر نمی باشند، بلکه برای توجیه آن، انسان را مجبور به ایمان آوردن می کنند و می گویند: ایمان بیاور تا بفهمی، ولی حقیقت آن است که وجود محدود و ممکن الوجود عیسی (ع)، که عین نیاز و وابستگی می باشد؛ با وجود نامحدود و واجب الوجودی که قائم به ذات خویش بوده و همه کس و همه چیز نیازمند او هستند، هیچگونه سنخیتی در ذات خود ندارد.
دوم: دلیل درون دینی (کتاب مقدس)
مسیحیان برای اثبات خداوندی مسیح به ادله های مختلفی تمسک می کنند که ما با توجه به فضای بحث به اجمال اشاره می کنیم.
1. یکی از استدلالاتی که بزرگان کلیسا برای الوهیت مسیح ذکر می کنند این جمله مسیح است که فرمود:
من و پدر یکی هستیم (یو حنا 10 : 30)
و این جمله را یکی از واضحترین استدلالات خود بر الوهیت مسیح می دانند؛ زیرا مسیح، خود گفته من با پدر یکی هستیم یعنی ذات هر دو یکی است. پس مسیح، نیز خدا است.
پاسخ آن است که اگر به ادامه همین آیه دقت کنیم می بینیم که منظور مسیح این نبوده که خداست؛ زیرا وقتی یهود اعتراض می کنند که تو با این حرف، خود را خدا دانستی پس مستوجب مرگی در ادامه، مسیح می فرماید:
آیا در تورات نوشته نشده است که "من گفتم شما خدایان هستید"؟ اگر آنانی که کلام خدا به ایشان رسید "خدایان" خوانده شده اند چگونه می توانید به کسی که پدر وقف کرده و به جهان فرستاده است، بگویید "کفر می گویی" تنها از آن رو که گفتم پسر خدا هستم؟
پس با توجه به استدلال عیسی که در ادامه آیه آمده است، معلوم می شود که کاربرد لفظ خدا برای عیسی به نحو حقیقی، نبوده است و الا معنا نمی داشت که عیسی، آنرا با لفظ "خدایان"ی که در تورات آمده است، قیاس کند. بلکه باید درمقابل یهودیان ایستادگی کرده و بگوید: آری؛ من خدای شما هستم. به عبارت دیگر عیسی به یهودیان می فهماند که همانطور که لفظ خدا برای شما در تورات، سبب هم ذاتی شما با خدایان نمی شود؛ اطلاق این لفظ برای من نیز چنین است و دلالت بر هم ذاتی من با خدا نمی کند.
2. یکی دیگر از استدلالهای مسیحیان، این آیه می باشد.
درخواست من تنها برای آنها نیست، بلکه همچنین برای کسانی است که به واسطه پیام آنها به من ایمان خواهند آورد، تا همه یک باشند، همان گونه که تو ای پدر در من هستی و من در تو. (یوحنا 17 : 20)
پس به طور قطع، مسیح همان خداست؛ زیرا خود فرموده که من در خدا، و خدا در من است.
اما برای پاسخ و برای واضح شدن منظور از کلام عیسی (ع) به آیه دیگری که دربردارنده همین معنی است، می پردازیم.
هر که اقرار کند عیسی پسر خداست خدا در وی ساکن است و وی در خدا. (نامه اول یوحنا 4 : 15)
اگر بخواهیم استدلال مسیحیان بر الوهیت عیسی (ع) را بپذیریم، باید همه مسیحیان نیز، خدا باشند. زیرا همه مسیحیان اقرار به اینکه عیسی پسر خداست، می کنند، پس باید هر کس که اقرار می کند نیز خود، خدا باشد.
پس معلوم می شود که مراد از آیه استفاده شده در استدلال نیز معنای حقیقی نمی باشد. و دلالتی بر خدا بودن عیسی ندارد.
3.استدلال بوسیله افعال عیسی (ع)
مسیحیان به برخی از افعال و کارهای مسیح استدلال می کنند که چون برخی از کارهای خدا گونه از وی سر زده پس وی می تواند خدا باشد که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. مسیحیان عقیده دارند، پیامبران باید معجزه داشته باشند و آنها این اعجاز را با نیروی خود انجام نمی دهند بلکه با قدرتی که خداوند به آنها داده انجام می دهند. اما این مسأله نسبت به مسیح فرق میکند. مسیح معجزات را بانیروی خدایی و قدرت الهی خودش به انجام میرساند .این معجزهها روشنترین دلیل بر الوهیت مسیح است؛ زیرا کسی که آن را به نیروی ذاتی خودش انجام میدهد، معلوم است قدرت الهی دارد. موسی و سایر پیامبران هم معجزه داشتند اما این معجزهها با نیروی ذاتی خودشان نبود؛ عیسی حتی فراتر از این عمل میکرد و نیروی خود را به فرستادهها و شاگردانش نیز میبخشید.
پاسخ:
آنچه که از پطرس، وصی عیسی در اعمال رسولان نقل شده است خلاف این مطلب را می رساند.
ای قوم اسرائیل، این را بشنوید: چنان که خود آگاهید، عیسای ناصری مردی بود که خدا با معجزات و عجایب و آیاتی که به دست او در میان شما ظاهر ساخت، بر حقانیتش گواهی داد. (اعمال رسولان 2 : 22)
همانطور که از این آیه بدست می آید، عیسی (ع) به مدد خداوند معجزه انجام می دهد.
همچنین در آیه دیگر نیز مسیح اعتراف دارد که نمی تواند کاری را از پیش خودش انجام دهد. یوحنا در انجیلش می گوید: براستی به شما می گویم که پسر هیچکاری را نمی تواند از پیش خودش انجام دهد. (یوحنا 5 : 19)
برای جواب بیشتر می توان به مناظره امام رضا علیه السلام با جاثلیق مراجعه نمایید.[7]
2. یکی دیگر از دلایل الوهیت مسیح، تولد منحصر به فرد و اعجازگونه اوست؛ یعنی بدون پدر به دنیا آمد.
پاسخ:
برای پاسخ به این استدلال، اشاره به یکی از آیات قرآن می کنیم.
(ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون)[8] در واقع، مَثَلِ عیسی نزد خدا همچون مَثَلِ [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید سپس بدو گفت: (باش) پس وجود یافت.
خداوند متعال در رد استدلال مسیحیان می فرماید: و اینکه می گویند برای خداوندیِ مسیح همین بس که از بشری زاده نشده و اگر مخلوق بود می بایست از بشر زاده می شد؛ باید گفت که در این صورت باید آدم، خدای مسیحیان باشد و آدم سزاوارتر است که خدا باشد چرا که او نه پدر داشت و نه مادر ولی مسیح مادر داشت و حواء را هم باید بعنوان پنجمین خدا بپذیرید چرا که او مادر نداشت و این از خلقت مسیح هم عجیبتر است.
آنچه گفته شد، خلاصه ای از استدلالات مسیحیان برای اثبات الوهیت عیسی مسیح (ع) و پاسخ اجمالی در رد به آنان بود.
در پایان اشاره به آیاتی می کنیم که با خدا دانستن عیسی، کاملا تنافی داشته و نشان می دهد که اگر آیه ای ظاهرش دلالت بر هم سنخ بودن خداوند با عیسی دارد، باید به شایستگی معنی شده و حمل به اله دانستن عیسی نشود.
در انجیل هم تاکید شده است که خدا به معنای حقیقی اش، بیش از یکی نیست و خود عیسی، خدا را (خدای واحدِ حقیقی) می خواند. و خود را فرستاده خداوند می شمرد. (یوحنا 17: 3)
2- از آسمان فرود نیامده ام تا به خواست خود عمل کنم، بلکه آمده ام تا خواست فرستنده خویش را به انجام رسانم. (یوحنا 6: 39)
در این آیه نیز به صراحت، ناتوانی و وابستگی عیسی به خداوند گفته شده است.
3- هیچ کس آن روز و ساعت را نمی داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند. (مرقس 32:13)
معنی ندارد که عیسی، خدا باشد ولی علمش محدود بوده و خود تصریح به جهل خود نماید.
4- در عبرانیان می خوانیم که عیسی "به مصیبتهائی که کشید اطاعت را آموخت" (عبرانیان 5: 8 )
معقول نمی باشد که کسی خدا بوده باشد ولی از کسی دیگر اطاعت نماید.
از این نمونه آیات بسیار زیاد می باشد که محتاج بودن عیسی، اطاعت وی از خدا، خضوع او، سجده کردن او در برابر خداوند، دست به دعا برداشتن و ...نسبت به خداوند را می رساند. که ما از آنها دست می کشیم. و تنها به آدرس برخی از آنها اکتفا می کنیم.
(مرقس 15: 34) – (متی10:4) – (یوحنا 5 : 30) – (یوحنا 7 : 17)- (مکاشفه 1 : 1)
آنچه به طور قطع معلوم است این است که مسیح هرگز ادعای خدایی نکرد.
موضع کتاب مقدس نیز روشن است. یَهُوَه خدای قادر مطلق ، نه فقط شخصیتی جدا از عیسی است بلکه در تمام زمانها برتر از اوست. عیسی همیشه بعنوان یک شخص جدا، پایین تر و خادم متواضع خدا معرفی می شود. و به این دلیل است که خود عیسی گفت: (پدر بزرگتر از منست). (یوحنا 14: 28)
پی نوشتها:
[1] آل عمران 3-4 وآیات دیگر
[2] توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، ص229، سمت، چاپ نهم، پائیز 1385
[3] همان، ص231
[4] Spinoza, Benedict de, A theologico-treatise, ch.VIII.
[5] توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، ص103، سمت، چاپ نهم، پائیز 1385
[6] همان، ص164
[7] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج10، ص303، الوفاء، بیروت، 1404 ه ق./احتجاجات-ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، خسروی، موسی،ج2،ص295،بخش نوزدهم"سپس امام رضا (ع)فرمود: نصرانی! به خدا قسم ما ایمان به عیسائی داریم که ایمان به محمد صلی الله علیه و آله دارد و هیچ ایرادی به عیسای شما نداریم جز ضعف و ناتوانی و کمی روزه و نمازش. جاثلیق گفت علم خود را تباه کردی و امر خود را تضعیف نمودی. من گمان میکردم تو داناترین فرد مسلمان هستی. حضرت رضا فرمود: منظورت چیست؟ جاثلیق جواب داد از طرف شما که میگوئی عیسی کم روزه میگرفت و نماز کم میخواند با اینکه عیسی نه یک روز افطار کرد و نه شبی را خوابید و در تمام سال روزه داشت.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟ جاثلیق زبانش بند آمد و نتوانست جوابی بدهد. حضرت رضا علیه السلام فرمود: از مسألهای سؤال میکنم. گفت بفرمائید اگر دانستم جواب میدهم. حضرت رضا علیه السلام فرمود: انکار نداری که عیسی مرده زنده میکرد به اجازه خدا. جاثلیق گفت این مطلب را انکار میکنم زیرا کسی که مرده زنده کند و کور را بینا نماید و برص را شفاء دهد شایسته پرستش است.
حضرت رضا فرمود: یسع نیز کار حضرت عیسی را کرد، به روی آب راه رفت و مرده زنده کرد و کور و برص را شفا بخشید ولی امت او یسع را به عنوان خدا نگرفتند هیچ کس او را پرستش نمیکرد. حزقیل پیامبر نیز کار عیسی مسیح را انجام داد سی و پنج هزار نفر را بعد از مرگ زنده کرد با اینکه شصت سال از مرگ آنها گذشته بود.
...حضرت رضا علیه السلام فرمود: قریش اجتماع نمودند خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تقاضا نمودند که مردههایشان را زنده کند. علی بن ابی طالب علیه السلام را فرستاد. فرمود: با اینها میروی به قبرستان و نام اینها را با صدای بلند فریاد بزن فلانی! فلانی فلانی، و بگو محمد رسول الله صلی الله علیه و آله میگوید به اذن خدا از جای حرکت کنید. از جای حرکت کردند در حالی خاک از سر خود میافشاندند. قریش شروع کردند به سؤال کردن از وضعشان. به آنها گفتند حضرت محمد صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شده. گفتند ای کاش ما او را درک میکردیم و ایمان به او میآوردیم. او کور و برص و دیوانه را شفا بخشید و چهارپایان و پرندهها و جن و شیاطین با او صحبت میکردند ولی ما پیامبر خودمان را به عنوان پروردگار نپذیرفتیم. در مقابل خدا منکر فضل هیچ کدام از پیامبران هم نیستیم، اما شما که عیسی را خدا میدانید باید حزقیل و یسع را نیز خدا بدانید چون همان کار عیسی را انجام دادند."
[8] آل عمران - 59
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] نظر محققان اسلامی در مورد تعارض بین برخی کلمات عهد عتیق و قرآن در مورد کشته شدن یا زنده بودن مسیح (ع) چیست؟
- [سایر] چگونه مشخصه های انسانی مسیح ع با مقام الوهیت وی سازگار است؟
- [سایر] کتاب اقدس که کتاب مقدس بهاییان است چه احکامی دارد؟ چه فلسفه ای دارد؟
- [سایر] قاموس کتاب مقدس چگونه کتابی است و چه فرقی با خود کتاب مقدس دارد؟
- [سایر] آیا واقعاً در منابع اسلامی نیز مانند کتاب مقدس یهودیان، حضرت داود(ع) به قتل انسانی بیگناه و زنای محصنه متهم شده است؟!
- [سایر] تحقیقی پیرامون طهارت و نجاست اهل کتاب دارم که نظر حضرت آیت الله هادوی تهرانی را پیرامون طهارت یا نجاست اهل کتاب می خواستم؛ لطفا ادله طهارت یا نجاست اهل کتاب را اگر ممکن هست بیان کنید. حال اگر اهل کتاب (خصوصا مسیحیان) قائل به تثلیث باشند آنگاه حکم آنان چیست؟ (تثلیث در الوهیت و ربوبیت). لطفاًً در صورتی که کتبی پیرامون دلالت طهارت یا نجاست اهل کتاب وجود دارد بیان نمائید.
- [سایر] در عهد عتیق آیاتی هست که مرگ مسیح بر صلیب رو پیشگویی کرده ، ولی در قرآن گفته شده در مورد مسیح امر مشتبه شد (مسیح به صلیب کشیده نشد، این آیات شامل: اشعیا باب 53 آیات 5-10 و مزامیر داود باب 22 آیه 16 و دانیال باب 9 آیه 26 و زکریا باب 12 آیه 10 میباشد جواب محققان مسلمانان در این مورد چیست؟
- [سایر] نظر مورخان و محققان اهل سنت بعد از قرن 12 درباره حضرت زهرا چیست؟
- [سایر] آیا تثلیث در کتاب مقدس وجود دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا بررسی کارهای مسؤولی از مسؤولین نظام مقدّس جمهوری اسلامی در غیاب او با عنایت به مفاد حدیث شریف (کلّکم راعُ و کلّکم مسؤول عن رعیته) از نظر شرع مقدّس اسلام غیبت محسوب می شود؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] مدّ بنا بر مشهور کمی بیش از نه سیر و نیم است ولی ظاهراً بیش از این مقدار است و بنا بر نظر برخی از محققان تقریبا 900 گرم است و احتیاط واجب در رعایت این قول است. توضیح بیشتر درباره مدّ (که معادل 14 صاع است) در مسأله 1872 و 1999 خواهد آمد و در طعام نیز احتیاط مستحب آن است که تنها گندم یا آرد گندم یا نان گندم داده شود، هر چند ظاهراً هر طعامی که بدهد، کافی است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . از مهمترین مطالب اسلامی، توجه به وضع تعلیم و تربیت فرزندان و مراقبت در حسن ترقی و تکامل علمی و تربیتی آنها است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] با توجّه به این که تبلیغات اسلامی و آگاهی بر احکام، غالباً در مساجد انجام می¬شود برای زنها در صورتی که خود را از نامحرم بخوبی حفظ کنند بهتر است نماز را در مسجد بخوانند و اگر راهی برای یاد گرفتن مسائل اسلامی جز از طریق رفتن به مسجد وجود ندارد واجب است به مسجد بروند.
- [آیت الله وحید خراسانی] امر به معروف و نهی از منکر در مواردی که برای امر کننده و نهی کننده موجب حرج و مشقت غیر قابل تحمل از نظر عرف باشد واجب نیست مگر در اموری که اهمیت انها در شرع مقدس به مرتبه ای باشد که تکلیف به انها به واسطه حرج رفع نشود مانند حفظ دین و نفوس مسلمین
- [آیت الله اردبیلی] خوردن، آشامیدن، تزریق و یا استعمال چیزی که برای جسم یا روح انسان ضرر قابل توجّه دارد، حرام است، ولی اگر در موردی به نظر پزشک متخصّص و مطمئن درمان بیماری منحصر به آن باشد، در حدّ ضرورت اشکال ندارد.
- [آیت الله سیستانی] کسی که تصمیم دارد ده روز در محلی بماند ، اگر احتمال بدهد که برای ماندن او مانعی برسد و آن احتمال از نظر عقلا قابل توجه باشد ، باید نماز را شکسته بخواند .
- [آیت الله سیستانی] صحت طلاق، از نظر فقه امامیه، شرایطی دارد که از نظر دیگر مذاهب اسلامی، هیچیک یا برخی از آنها در صحت طلاق معتبر نیست، لذا اگر شخص غیر امامی زن خود را به گونهای طلاق دهد که از نظر مذهبش صحیح و از نظر مذهب ما فاسد است، برای پیرو مذهب امامیه بنا به الزام طرف طبق احکام مذهبش جایز است که پس از انقضای عدّه آن زن در صورتی که از کسانی باشد که طبق مذهبشان عدّه دارد با او ازدواج کند. همچنین در صورتی که زن مطلقه از امامیه باشد، میتواند با دیگری، ازدواج نماید. برخی شرایط صحت طلاق از نظر امامیه، که از نظر دیگر مذاهب هیچیک، یا برخی از آنها معتبر نیست، عبارتند از: 1 طلاق در پاکی زن که در آن نزدیکی صورت نگرفته باشد. 2 طلاق قطعی باشد و بر چیزی معلّق نباشد. 3 طلاق با گفتار باشد، نه نوشتار. 4 طلاق از سر اختیار باشد، نه اجباری. 5 طلاق، با حضور دو شاهد عادل باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] امر به معروف و نهی از منکر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرایط زیر واجب است: 1 کسی که می خواهد امر و نهی کند باید یقین داشته باشد که طرف مقابل مشغول انجام حرام یا ترک واجبی است. 2 احتمال دهد که امر و نهی او اثردارد، خواه اثر فوری داشته باشد یا غیر فوری، کامل یا ناقص، بنابراین اگر بداند هیچ اثر نمی کند واجب نیست. 3 در امر و نهی او مفسده و ضرری نباشد، پس اگر بداند یا خوف این باشد که امر یا نهی او، ضرر جانی یا عرضی و آبرویی یا مالی قابل توجه نسبت به او یا بعضی از مؤمنین می رساند واجب نیست، ولی اگر معروف و منکر از اموری باشد که شارع مقدس اسلام اهمیت زیادی به آن می دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالک اسلامی، یا حفظ احکام ضروری اسلام)، باید اعتنا به ضرر نکند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بکوشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] دفاع بر همه مسلمانان در برابر هجوم دشمنان به کشورهای اسلامی و مرزهای آن واجب است و منحصر به کشوری نیست که انسان در آن زندگی می کند، بلکه همه مسلمین دنیا باید در برابر هجوم اجانب به کشورهای اسلامی یا مقدّسات مسلمانان مدافع یکدیگر باشند، خواه از طریق بذل مال یا جان یا هر وسیله دیگر، و در این امر احتیاج به اذن حاکم شرع نیست، ولی برای نظم و هماهنگی برنامه های دفاعی باید در صورت امکان فرمانده یا فرماندهان آگاه و مورد اعتمادی را با نظر حاکم شرع تعیین کنند.
- [آیت الله بروجردی] قسم چند شرط دارد:اوّل:کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بیقصد قسم بخورد.دوم:کاری را که قسم میخورد انجام دهد باید حرام و مکروه نباشد و کاری که قسم میخورد ترک کند باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.سوم:به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود، مانند خدا و الله و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند، ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر میآید، مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است.چهارم:قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد، صحیح است.پنجم:عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز میشود، قسم او به هم میخورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر به قدری مشقّت پیدا کند که نشود آن را تحمّل کرد.