پاسخ اجمالی: اولا آن چه به نظر می رسد؛ این است که سه مورد از آیات مذکور در عهد عتیق ، بر مصلوب شدن دلالت نمی کند و از آیه چهارم،کشته شدن به دست نمی آید. ثانیا انطباق آنها بر حضرت عیسی (ع) کلامی است بدون دلیل.ثالثا بر فرضی که ثابت شود در برخی مطالب، بین عهد عتیق و قرآن تعارض هایی وجود دارد باید حل این تعارض را متوجه سندیت کتاب نمود. اسلام در عین حال که اصل کیش و آیین یهود و نیز کتاب دینی آن (تورات) را از طرف خدا و بر حق می‌داند، و همچنین بنیان‌گذار شریعت یهود ،موسی (ع) را از پیامبران بزرگ اولوالعزم می‌شناسد، ولی معتقد است که کتاب عهد عتیق به شکلی که اکنون دیده می‌شود تحریف شده، و از متون اصلی و وحیانی آن بسیار فاصله گرفته، و حتی در برخی مسائل به ضدّ آن تبدیل شده است. پاسخ تفصیلی: نظر قرآن درباره زنده بودن یا کشته شدن حضرت عیسی (ع) (وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‌ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً)[1]؛ ... همچنین این قول یهود که گفتند: ما مسیح پسر مریم پیامبر خدا را کشتیم، حال آنکه آنان مسیح را نه کشتند و نه مصلوب کردند بلکه امر برایشان مشتبه شد. هر آینه آنان که درباره او اختلاف می‌کردند خود از این امر در شک بوده و تنها پیرو گمان خود بودند و عیسی را بطور یقینی نکشته بودند. طبق بیانات قرآن و تفاسیر اسلامی، یهود مدعی قتل مسیح، عیسی بن مریم شده و مسیحیان نیز این ادعا را اکثراً پذیرفته اند حال آنکه بنا بر اِخبار قرآن ، در مورد مصلوب شدن یا کشته شدن عیسی(ع) ، هیچ گاه یقینی برای اختلاف کنندگان حاصل نشد و چه یهود و چه بسیاری از پیروان عیسی در این امر دچار شبهه شده و به اقوال مختلفی گرائیدند. در مورد چرائی ایجاد شدن این شبهه در خود قرآن تصریح نشده و فقط اصل اختلاف مطرح شده و قول به کشته شدن مسیح رد شده است؛ در اینجا اجمالی از دیدگاه مفسران اسلامی در مورد وجه این اختلاف ذکر می شود: چون مخالفت حضرت عیسی با یهود بالا گرفت، بزرگان یهود در آن عصر تصمیم به قتل او گرفتند، در این زمان عیسی(ع) با خواص اصحاب خود در خانه ای مخفی بود و مامورین در هر شهر و هر کویی در جستجوی آن حضرت بودند تا اینکه عاقبت، مکان او را در خانه ای یافته و قصد کشتن او را کردند؛ از این قسمت به بعد در میان مفسرین سه قول مطرح شده: 1- یکی از مامورین یهود به قصد کشتن عیسی(ع) وارد خانه شد و عده ای که بیرون خانه منتظر بودند ،گمان کردند که آن فرد مشغول کارزار و جنگ شده است حال آنکه جبرئیل، عیسی (ع) را از آن مکان خارج نمود و آن فرد به شکل عیسی (ع) مبدل گردید. مامورین وقتی وارد خانه شدند این فرد را به خیال اینکه عیسی (ع) است به قتل رساندند[2]. 2- وقتی وارد خانه ای شدند که عیسی و حواریون وی در آن بودند، خداوند همه(عیسی و حواریون) را به صورت عیسی(ع) مبدل نمود ؛ پس ماموران یهود گفتند هریک از شما که عیسی را معرفی کند سایرین را نخواهیم کشت و در غیر این صورت همه را به قتل خواهیم رساند؛ یکی از حواریون پیشمرگ عیسی شده و خود را به عنوان مسیح معرفی کرد و به پاداش این عمل در مقامات معنوی نیز با عیسی (ع) شریک شد. بنابراین،این فرد دستگیر، و مصلوب و کشته شد[3] و همگان دیدند که فردی شبیه به عیسی مصلوب و به قتل رسید و از این روی کشته شدن عیسی (ع)تبدیل به عقیده اکثریت مردم گردید. حال آن که خود حضرت عیسی نه مصلوب شده بود و نه به قتل رسیده بود بلکه زنده بوده و در آخرالزمان همراه مهدی موعود ظهور خواهد کرد. 3- یکی از مریدان دروغین عیسی (یهودا) که در واقع فردی منافق بود در قبال سی درهم یا بیشتر محل اختفای عیسی (ع) را به مامورین نشان داد و خود وارد خانه شد؛ در این هنگام عیسی (ع) عروج کرد و آن فرد به صورت عیسی (ع) مبدل شد و توسط مامورین به قتل رسید[4]. از این روی ، در مورد حضرت عیسی (ع) هر گروهی به قولی گرائیدند؛ برخی گفتند او فردی دروغ گو بود (مسیح نبود) و واقعا به قتل رسید برخی هم گفتند پیامبر بوده و به قتل رسید و برخی هم در این مسئله در تردید ماندند. برخی نیز گفتند که اگر این فردی که به قتل رسید عیسی بود پس آن شخص که از ما بو د چه شد و برخی نیز از آن حضرت شنیدند که : خداوند من را به سوی خود بالا برد و برخی دیگر هم گفتند وی در بُعد ناسوت مصلوب شد اما در بُعد ملکوت به سوی خداوند عروج کرد[5]: به هرحال همان گونه که در قرآن ذکر شده: (ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً)؛ (اختلاف کنندگان) در این مورد علمی بجز متابعت از ظن خود ندارند و او را بطور یقینی به قتل نرسانده اند. بنابراین آنچه مسلم و یقینی است دیدگاه صریح قرآن در مورد زنده بودن عیسی (ع) است و اینکه یهود و نصارا در این مسئله در آن دوره تاریخی به یقینی قطعی نرسیده و اقوال متعارضی مطرح کرده اند. از طرفی می بینیم که قول به الوهیت عیسی سازگاری بشتری با مشتبه شدن قتل او دارد چرا که برخی گفتند او خداست و برای همین به طور یقینی به قتل نرسید. گفتنی است که در مورد مسئله کشته شدن یاعروج حضرت عیسی و نحوه آن هرچه بیشتر و دقیقتر در تاریخ تحقیق کنیم ،بیشتر شاهد اختلاف و تعارض خواهیم بود، هرچند همه اقوال، مشهور و معروف نیست. حال به سخنان مطرح شده در عهد عتیق خواهیم پرداخت که بر فرض استناد و حجیت آن (که البته به دلایل قطعی از حجیت الاهی برخوردار نیست) باز هم از آن هیچ یقینی در مورد کشته شدن شخص حضرت عیسی (ع) حاصل نمی شود بلکه در حد گمان باقی می ماند. بررسی مفاد آیات عهد عتیق و دلالت هر یک از آن ها در این بحث ما به دو سوال جواب می دهیم. اول این که آیا طبق مطالب مطرح شده در عهد عتیق، فرد ذکر شده در آیه ( طبق ادعای مسیحیان، مسیح) کشته شده است یا نه؟ و در ثانی، اگر کشته شده است، مرگ وی به چه نحوی بوده است؟ ضمن اینکه اصل این ادعا که این فرد ذکر شده در آیات همان عیسی بن مریم است نیز نیاز به دلیل دارد. 1.اشعیا باب 53 آیات 5-10 (برای گناهان ما بود که او مجروح شد و برای شرارت ما بود که او را زدند. او تنبیه شد تا ما سلامتی کامل داشته باشیم. از زخمهای او ما شفا یافتیم. ما همچون گوسفندانی که آواره شده باشند، گمراه شده بودیم؛ راه خدا را ترک کرده به راه های خود رفته بودیم. با وجود این، خداوند تقصیرها و گناهان همه ما را به حساب او گذاشت! با او با بی رحمی رفتار کردند، اما او تحمل کرد و زبان به شکایت نگشود. او را مانند بره به کشتارگاه بردند؛ و او همچون گوسفندی که نزد پشم برنده اش بی زبان است، خاموش ایستاد و سخنی نگفت. به ناحق او را به مرگ محکوم کرده، کشتند و مردم نفهمیدند که او برای گناهان آنها بود که کشته می شد. بلی، او بجای مردم مجازات شد. هنگامی که خواستند او را همراه خطاکاران دفن کنند، او را در قبر مردی ثروتمند گذاشتند؛ اما هیچ خطایی از او سر نزده بود و هیچ حرف نادرستی از دهانش بیرون نیامده بود. خداوند می فرماید: "این خواست من بود که او رنج بکشد و بمیرد. او جانش را قربانی کرد تا آمرزش گناهان به ارمغان آورد، بنابر این صاحب فرزندان بی شمار خواهد شد. او زندگی را از سر خواهد گرفت و اراده من به دست او اجرا خواهد شد...") بیان دلالت آیه: آن چه در این متن از عهد عتیق بیان شده این است که در تاریخ فردی وجود داشته که او را مانند بره به کشتارگاه برده و محکوم به مرگ کرده و کشته اند ضمن این که نحوه مرگ او نیز بیان نشده است. بنابراین تنها دلالت آیه مربوط به اِخبار از کشته شدن فردی مظلوم در تاریخ است که هم اصل مصلوب شدن و هم اینکه آن فرد عیسی(ع) بود نیاز به دلیل دارد. 2. دانیال باب 9 آیه 26 (پس از آن دوره شصت و دو (هفته)،آن رهبر برگزیده کشته خواهد شد ولی نه برای خودش. سپس پادشاهی همراه سپاهیانش به اورشلیم و خانه خدا حمله برده، آنها را خراب خواهد کرد. آخر الزمان مانند طوفان فراخواهد رسید و جنگ و خرابیها را که مقرر شده، با خود خواهد آورد.) بیان دلالت آیه: در این آیه نیز مانند آیه قبل تنها به دست می آید که رهبر برگزیده ای برای غیر خودش کشته خواهد شد و بعد از خرابی اورشلیم و در آخر الزمان خرابی جهانی در کل عالم واقع خواهد شد. همچنانکه می بینیم این کلام هم هیچ دلالتی بر کشته شدن شخص عیسی بن مریم ندارد. ضمن این که در این آیه نیز هیچ بحثی در مورد مصلوب شدن به میان نیامده حال اینکه مسیحیان معتقدند که عیسی مصلوب شده است بنابراین دلالتی یقینی بر مدعای آنان نمی تواند داشته باشد. 3. زکریا باب 12 آیه 10 (من روح ترحم و تضرع را بر تمام ساکنان اورشلیم خواهم ریخت، و آنان که بر من نیزه زده اند خواهند نِگریست و عزاداری خواهند نمود چنانکه گویی برای تنها فرزند خود عزا گرفته اند، و آنچنان ماتم خواهند گرفت که گویی پسر ارشدشان مرده است. ) بیان دلالت آیه: آنچه آیه فوق بر آن دلالت می کند این است که انسانی برگزیده کشته خواهد شد و مردم برای او چنان می گریند که گویی برای تنها فرزندشان عزا گرفته اند. این آیه نیز دلالتی قطعی بر کشته شدن شخص عیسی بن مریم ندارد حتی بطور ظنی هم چنین عقیده ای را ایجاد نمی کند ضمن این که در این آیه نیز به مسئله مصلوب شدن اشاره نشده و تنها قتال و نیزه زدن و ... مطرح شده است. 4. مزامیر داود باب 22 آیه 16 (سگان مرا احاطه کرده اند؛ دسته اوباش گردم حلقه زده اند؛ دستها و پاهایم را سوراخ کرده اند؛ می توانم همه استخوانهایم را بشمارم.) بیان دلالت آیه: در آخرین آیه ای که آن را بررسی می کنیم این امر به دست می آید که دسته ای از اوباش به دور انسان مظلوم و بی گناهی حلقه زده اند و دستان و پاهایش را سوراخ کرده اند. این آیه نیز دلالتی یقینی بر کشته شدن شخص عیسی بن مریم نداشته بلکه صرفا بر مظلومیت و مصائبی که متوجه انسانی برگزیده شده است اشاره دارد. در نهایت شاهدیم که یهود به خیال خود با کشتن آن فرد، از فتنه ای که متوجه آنان بود فی الجمله خلاصی یافتند و در این مورد از هیچ بی رحمی فروگزار نکردند. لذا برایشان چندان تفاوتی نمی کرد که خود عیسی(ع) کشته شده یا غیبت کرده و یا به آسمان عروج کرده است؛ و در واقع عیسی (ع) به لحاظ اجتماعی به شهادت رسید و به همین دلیل هم دیگر در صدد تفحص بر نیامدند. از طرفی در عین اینکه کشته شدن او برایشان یقینی نشده بود، بدلیل اینکه بر این معجزه (عروج به آسمان) و ناتوانی خود از دستگیری و کشتن مسیح اعتراف نکنند مدعی شدند که ما مسیح عیسی بن مریم را به یقین به قتل رسانده ایم و کمابیش نیز همگان این دعوی را پذیرفتند چون شواهدی ظنی هم بر آن دلالت می کرد. طبیعی است، برای اینکه نور زنده او را خاموش کنند بیشتر متمایل بودند که دعوی کنند :مسیح کشته شد و همه چیز پایان یافت. تعارض بین قرآن کریم و عهد عتیق تذکر این مطلب بسیار ضروری است که بر فرض که ثابت شود در برخی مطالب، بین عهد عتیق و قرآن تعارض هایی وجود دارد، چگونه باید این تعارض را رفع کرد؟ طبیعی است که حل این تعارض را متوجه سندیت و میزان حجیت کتاب نمود؛ از دیدگاه اسلام در عین حال که اصل دین یهود و نیز کتب موجود در عهد عتیق مورد پذیرش است اما بنا بر قول قرآن عهد عتیق به شکلی که اکنون دیده می‌شود تحریف شده، و از متون اصلی و وحیانی آن بسیار فاصله گرفته، و حتی در برخی مسائل به ضدّ آن تبدیل شده است . بنابراین در مقام تعارض نمی توان بر آن تکیه کرد. بسیاری از پژوهشگران در مورد میزان حجیت تورات و استناد آن به وحی الاهی معتقدند که دوره ثبت و ضبط این کتاب حدود هزار سال طول کشیده، و مجموعه‌ای از مؤلّفان و ویراستاران مختلف را به خود دیده است. اشخاصی که در این کار (تدوین) سهمی ادا کرده‌اند نیز از لحاظ سوابق آموزشی و جهان بینی خویش، زمینه ‌های گوناگونی داشته و کاملًا با یکدیگر متفاوت بوده ‌اند. تحقیقات و تتبّعاتِ نظری جدید، درباره تألیف کتب و یا اسفار عهد عتیق پرسش‌های جدّی را مطرح کرده است از جمله این که چه اندازه از متن‌ها از خود حضرت موسی است؟ این تجزیه وتحلیل، نشان می‌دهد که موارد و مطالب تورات (متن اصلی) به صورت قطعی و نهایی از طرف شخص حضرت موسی (ع) نوشته نشده است چرا که بسیاری از مطالب کتاب مقدّس به یک دوره تاریخی متأخّرتر از حضرت موسی بیشتر مطابقت دارد تا زمان حیات خود آن حضرت.[6] بنابر این اگر دلالت آیاتی که در سوال آمده است را در مورد حضرت عیسی (ع) بپذیریم، باز هم این امر نمی تواند دلیل محکمی به شمار آید. در پایان گفتنی است، بر اساس عقیده اسلامی مبنی بر مشتبه شدن امر بر مردمان ، مطالب ذکر شده در کتاب انجیل نیز که دلالت بر مصلوب شدن عیسی(ع) دارد، کاملاً قابل پیش بینی است چرا ظاهر امر دلالت بر همین امر داشت که در جای خود باید به این بحث پرداخته شود. پی نوشتها: [1] النساء، 157. [2] (اختلفوا فی کیفیة التشبیه فروی عن ابن عباس أنه قال لما مسخ الله الذین سبوا عیسی و أمه بدعائه بلغ ذلک یهودا و هو رأس الیهود فخاف أن یدعو علیه فجمع الیهود و اتفقوا علی قتله فبعث الله جبرئیل یمنعه منهم و یعینه علیهم و ذلک معنی قوله وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ فاجتمع الیهود حول عیسی ع فجعلوا یسألونه فیقول لهم یا معشر الیهود إن الله تعالی یبغضکم فثاروا إلیه لیقتلوه فأدخله جبرئیل ع خوخة البیت الداخل لها روزنة فی سقفها فرفعه جبرئیل إلی السماء فبعث یهودا رأس الیهود رجلا من أصحابه اسمه ططیانوس لیدخل علیه الخوخة فیقتله فدخل فلم یره فأبطأ علیهم فظنوا أنه یقاتله فی الخوخة فألقی الله علیه شبه عیسی ع فلما خرج علی أصحابه قتلوه و صلبوه و قیل ألقی علیه شبه وجه عیسی و لم یلق علیه شبه جسده فقال بعض القوم إن الوجه وجه عیسی و الجسد جسد ططیانوس و قال بعضهم إن کان هذا ططیانوس فأین عیسی و إن کان هذا عیسی فأین ططیانوس فاشتبه الأمر علیهم و قال وهب بن منبه أتی عیسی ع و معه سبعة عشر من الحواریین فی بیت فأحاطوا بهم فلما دخلوا علیهم صیرهم الله‌کلهم علی صورة عیسی فقالوا لهم سحرتمونا لتبرزن لنا عیسی أو لنقتلنکم جمیعا فقال عیسی ع لأصحابه من یشری نفسه منکم الیوم بالجنة فقال رجل منهم اسمه سرجس أنا فخرج إلیهم فقال أنا عیسی فأخذوه و قتلوه و صلبوه و رفع الله عیسی من یومه ذلک و به قال قتادة و مجاهد و ابن إسحاق و إن اختلفوا فی عدد الحواریین و لم یذکر أحد غیر وهب أن شبهه ألقی علی جمیعهم بل قالوا ألقی شبهه علی واحد و رفع الله عیسی من بینهم قال الطبری و قول وهب أقوی‌...) بحارالأنوار ،ج 14 ،ص 341. [3] همان. و تفسیر طبری( جامع البیان) ج 4 قسمت دوم ص 15. نقل از تفسیر کورثر ج3، ص 24. [4] تفسیر کوثر، ج3، ص23. [5] فیض کاشانی، الاصفی، ج1، ص 251، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1418 ق . [6] جهان مذهبی، ج 2، ص 604 و 603. منبع: www.islamquest.net
نظر محققان اسلامی در مورد تعارض بین برخی کلمات عهد عتیق و قرآن در مورد کشته شدن یا زنده بودن مسیح (ع) چیست؟
پاسخ اجمالی:
اولا آن چه به نظر می رسد؛ این است که سه مورد از آیات مذکور در عهد عتیق ، بر مصلوب شدن دلالت نمی کند و از آیه چهارم،کشته شدن به دست نمی آید. ثانیا انطباق آنها بر حضرت عیسی (ع) کلامی است بدون دلیل.ثالثا بر فرضی که ثابت شود در برخی مطالب، بین عهد عتیق و قرآن تعارض هایی وجود دارد باید حل این تعارض را متوجه سندیت کتاب نمود.
اسلام در عین حال که اصل کیش و آیین یهود و نیز کتاب دینی آن (تورات) را از طرف خدا و بر حق میداند، و همچنین بنیانگذار شریعت یهود ،موسی (ع) را از پیامبران بزرگ اولوالعزم میشناسد، ولی معتقد است که کتاب عهد عتیق به شکلی که اکنون دیده میشود تحریف شده، و از متون اصلی و وحیانی آن بسیار فاصله گرفته، و حتی در برخی مسائل به ضدّ آن تبدیل شده است.
پاسخ تفصیلی:
نظر قرآن درباره زنده بودن یا کشته شدن حضرت عیسی (ع)
(وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً)[1]؛ ... همچنین این قول یهود که گفتند: ما مسیح پسر مریم پیامبر خدا را کشتیم، حال آنکه آنان مسیح را نه کشتند و نه مصلوب کردند بلکه امر برایشان مشتبه شد. هر آینه آنان که درباره او اختلاف میکردند خود از این امر در شک بوده و تنها پیرو گمان خود بودند و عیسی را بطور یقینی نکشته بودند.
طبق بیانات قرآن و تفاسیر اسلامی، یهود مدعی قتل مسیح، عیسی بن مریم شده و مسیحیان نیز این ادعا را اکثراً پذیرفته اند حال آنکه بنا بر اِخبار قرآن ، در مورد مصلوب شدن یا کشته شدن عیسی(ع) ، هیچ گاه یقینی برای اختلاف کنندگان حاصل نشد و چه یهود و چه بسیاری از پیروان عیسی در این امر دچار شبهه شده و به اقوال مختلفی گرائیدند.
در مورد چرائی ایجاد شدن این شبهه در خود قرآن تصریح نشده و فقط اصل اختلاف مطرح شده و قول به کشته شدن مسیح رد شده است؛ در اینجا اجمالی از دیدگاه مفسران اسلامی در مورد وجه این اختلاف ذکر می شود:
چون مخالفت حضرت عیسی با یهود بالا گرفت، بزرگان یهود در آن عصر تصمیم به قتل او گرفتند، در این زمان عیسی(ع) با خواص اصحاب خود در خانه ای مخفی بود و مامورین در هر شهر و هر کویی در جستجوی آن حضرت بودند تا اینکه عاقبت، مکان او را در خانه ای یافته و قصد کشتن او را کردند؛ از این قسمت به بعد در میان مفسرین سه قول مطرح شده:
1- یکی از مامورین یهود به قصد کشتن عیسی(ع) وارد خانه شد و عده ای که بیرون خانه منتظر بودند ،گمان کردند که آن فرد مشغول کارزار و جنگ شده است حال آنکه جبرئیل، عیسی (ع) را از آن مکان خارج نمود و آن فرد به شکل عیسی (ع) مبدل گردید. مامورین وقتی وارد خانه شدند این فرد را به خیال اینکه عیسی (ع) است به قتل رساندند[2].
2- وقتی وارد خانه ای شدند که عیسی و حواریون وی در آن بودند، خداوند همه(عیسی و حواریون) را به صورت عیسی(ع) مبدل نمود ؛ پس ماموران یهود گفتند هریک از شما که عیسی را معرفی کند سایرین را نخواهیم کشت و در غیر این صورت همه را به قتل خواهیم رساند؛ یکی از حواریون پیشمرگ عیسی شده و خود را به عنوان مسیح معرفی کرد و به پاداش این عمل در مقامات معنوی نیز با عیسی (ع) شریک شد. بنابراین،این فرد دستگیر، و مصلوب و کشته شد[3] و همگان دیدند که فردی شبیه به عیسی مصلوب و به قتل رسید و از این روی کشته شدن عیسی (ع)تبدیل به عقیده اکثریت مردم گردید. حال آن که خود حضرت عیسی نه مصلوب شده بود و نه به قتل رسیده بود بلکه زنده بوده و در آخرالزمان همراه مهدی موعود ظهور خواهد کرد.
3- یکی از مریدان دروغین عیسی (یهودا) که در واقع فردی منافق بود در قبال سی درهم یا بیشتر محل اختفای عیسی (ع) را به مامورین نشان داد و خود وارد خانه شد؛ در این هنگام عیسی (ع) عروج کرد و آن فرد به صورت عیسی (ع) مبدل شد و توسط مامورین به قتل رسید[4].
از این روی ، در مورد حضرت عیسی (ع) هر گروهی به قولی گرائیدند؛ برخی گفتند او فردی دروغ گو بود (مسیح نبود) و واقعا به قتل رسید برخی هم گفتند پیامبر بوده و به قتل رسید و برخی هم در این مسئله در تردید ماندند. برخی نیز گفتند که اگر این فردی که به قتل رسید عیسی بود پس آن شخص که از ما بو د چه شد و برخی نیز از آن حضرت شنیدند که : خداوند من را به سوی خود بالا برد و برخی دیگر هم گفتند وی در بُعد ناسوت مصلوب شد اما در بُعد ملکوت به سوی خداوند عروج کرد[5]: به هرحال همان گونه که در قرآن ذکر شده:
(ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً)؛ (اختلاف کنندگان) در این مورد علمی بجز متابعت از ظن خود ندارند و او را بطور یقینی به قتل نرسانده اند.
بنابراین آنچه مسلم و یقینی است دیدگاه صریح قرآن در مورد زنده بودن عیسی (ع) است و اینکه یهود و نصارا در این مسئله در آن دوره تاریخی به یقینی قطعی نرسیده و اقوال متعارضی مطرح کرده اند. از طرفی می بینیم که قول به الوهیت عیسی سازگاری بشتری با مشتبه شدن قتل او دارد چرا که برخی گفتند او خداست و برای همین به طور یقینی به قتل نرسید.
گفتنی است که در مورد مسئله کشته شدن یاعروج حضرت عیسی و نحوه آن هرچه بیشتر و دقیقتر در تاریخ تحقیق کنیم ،بیشتر شاهد اختلاف و تعارض خواهیم بود، هرچند همه اقوال، مشهور و معروف نیست.
حال به سخنان مطرح شده در عهد عتیق خواهیم پرداخت که بر فرض استناد و حجیت آن (که البته به دلایل قطعی از حجیت الاهی برخوردار نیست) باز هم از آن هیچ یقینی در مورد کشته شدن شخص حضرت عیسی (ع) حاصل نمی شود بلکه در حد گمان باقی می ماند.
بررسی مفاد آیات عهد عتیق و دلالت هر یک از آن ها
در این بحث ما به دو سوال جواب می دهیم. اول این که آیا طبق مطالب مطرح شده در عهد عتیق، فرد ذکر شده در آیه ( طبق ادعای مسیحیان، مسیح) کشته شده است یا نه؟ و در ثانی، اگر کشته شده است، مرگ وی به چه نحوی بوده است؟ ضمن اینکه اصل این ادعا که این فرد ذکر شده در آیات همان عیسی بن مریم است نیز نیاز به دلیل دارد.
1.اشعیا باب 53 آیات 5-10 (برای گناهان ما بود که او مجروح شد و برای شرارت ما بود که او را زدند. او تنبیه شد تا ما سلامتی کامل داشته باشیم. از زخمهای او ما شفا یافتیم. ما همچون گوسفندانی که آواره شده باشند، گمراه شده بودیم؛ راه خدا را ترک کرده به راه های خود رفته بودیم. با وجود این، خداوند تقصیرها و گناهان همه ما را به حساب او گذاشت! با او با بی رحمی رفتار کردند، اما او تحمل کرد و زبان به شکایت نگشود. او را مانند بره به کشتارگاه بردند؛ و او همچون گوسفندی که نزد پشم برنده اش بی زبان است، خاموش ایستاد و سخنی نگفت. به ناحق او را به مرگ محکوم کرده، کشتند و مردم نفهمیدند که او برای گناهان آنها بود که کشته می شد. بلی، او بجای مردم مجازات شد. هنگامی که خواستند او را همراه خطاکاران دفن کنند، او را در قبر مردی ثروتمند گذاشتند؛ اما هیچ خطایی از او سر نزده بود و هیچ حرف نادرستی از دهانش بیرون نیامده بود. خداوند می فرماید: "این خواست من بود که او رنج بکشد و بمیرد. او جانش را قربانی کرد تا آمرزش گناهان به ارمغان آورد، بنابر این صاحب فرزندان بی شمار خواهد شد. او زندگی را از سر خواهد گرفت و اراده من به دست او اجرا خواهد شد...")
بیان دلالت آیه:
آن چه در این متن از عهد عتیق بیان شده این است که در تاریخ فردی وجود داشته که او را مانند بره به کشتارگاه برده و محکوم به مرگ کرده و کشته اند ضمن این که نحوه مرگ او نیز بیان نشده است. بنابراین تنها دلالت آیه مربوط به اِخبار از کشته شدن فردی مظلوم در تاریخ است که هم اصل مصلوب شدن و هم اینکه آن فرد عیسی(ع) بود نیاز به دلیل دارد.
2. دانیال باب 9 آیه 26 (پس از آن دوره شصت و دو (هفته)،آن رهبر برگزیده کشته خواهد شد ولی نه برای خودش. سپس پادشاهی همراه سپاهیانش به اورشلیم و خانه خدا حمله برده، آنها را خراب خواهد کرد. آخر الزمان مانند طوفان فراخواهد رسید و جنگ و خرابیها را که مقرر شده، با خود خواهد آورد.)
بیان دلالت آیه:
در این آیه نیز مانند آیه قبل تنها به دست می آید که رهبر برگزیده ای برای غیر خودش کشته خواهد شد و بعد از خرابی اورشلیم و در آخر الزمان خرابی جهانی در کل عالم واقع خواهد شد.
همچنانکه می بینیم این کلام هم هیچ دلالتی بر کشته شدن شخص عیسی بن مریم ندارد. ضمن این که در این آیه نیز هیچ بحثی در مورد مصلوب شدن به میان نیامده حال اینکه مسیحیان معتقدند که عیسی مصلوب شده است بنابراین دلالتی یقینی بر مدعای آنان نمی تواند داشته باشد.
3. زکریا باب 12 آیه 10 (من روح ترحم و تضرع را بر تمام ساکنان اورشلیم خواهم ریخت، و آنان که بر من نیزه زده اند خواهند نِگریست و عزاداری خواهند نمود چنانکه گویی برای تنها فرزند خود عزا گرفته اند، و آنچنان ماتم خواهند گرفت که گویی پسر ارشدشان مرده است. )
بیان دلالت آیه:
آنچه آیه فوق بر آن دلالت می کند این است که انسانی برگزیده کشته خواهد شد و مردم برای او چنان می گریند که گویی برای تنها فرزندشان عزا گرفته اند. این آیه نیز دلالتی قطعی بر کشته شدن شخص عیسی بن مریم ندارد حتی بطور ظنی هم چنین عقیده ای را ایجاد نمی کند ضمن این که در این آیه نیز به مسئله مصلوب شدن اشاره نشده و تنها قتال و نیزه زدن و ... مطرح شده است.
4. مزامیر داود باب 22 آیه 16 (سگان مرا احاطه کرده اند؛ دسته اوباش گردم حلقه زده اند؛ دستها و پاهایم را سوراخ کرده اند؛ می توانم همه استخوانهایم را بشمارم.)
بیان دلالت آیه:
در آخرین آیه ای که آن را بررسی می کنیم این امر به دست می آید که دسته ای از اوباش به دور انسان مظلوم و بی گناهی حلقه زده اند و دستان و پاهایش را سوراخ کرده اند. این آیه نیز دلالتی یقینی بر کشته شدن شخص عیسی بن مریم نداشته بلکه صرفا بر مظلومیت و مصائبی که متوجه انسانی برگزیده شده است اشاره دارد.
در نهایت شاهدیم که یهود به خیال خود با کشتن آن فرد، از فتنه ای که متوجه آنان بود فی الجمله خلاصی یافتند و در این مورد از هیچ بی رحمی فروگزار نکردند. لذا برایشان چندان تفاوتی نمی کرد که خود عیسی(ع) کشته شده یا غیبت کرده و یا به آسمان عروج کرده است؛ و در واقع عیسی (ع) به لحاظ اجتماعی به شهادت رسید و به همین دلیل هم دیگر در صدد تفحص بر نیامدند.
از طرفی در عین اینکه کشته شدن او برایشان یقینی نشده بود، بدلیل اینکه بر این معجزه (عروج به آسمان) و ناتوانی خود از دستگیری و کشتن مسیح اعتراف نکنند مدعی شدند که ما مسیح عیسی بن مریم را به یقین به قتل رسانده ایم و کمابیش نیز همگان این دعوی را پذیرفتند چون شواهدی ظنی هم بر آن دلالت می کرد. طبیعی است، برای اینکه نور زنده او را خاموش کنند بیشتر متمایل بودند که دعوی کنند :مسیح کشته شد و همه چیز پایان یافت.
تعارض بین قرآن کریم و عهد عتیق
تذکر این مطلب بسیار ضروری است که بر فرض که ثابت شود در برخی مطالب، بین عهد عتیق و قرآن تعارض هایی وجود دارد، چگونه باید این تعارض را رفع کرد؟ طبیعی است که حل این تعارض را متوجه سندیت و میزان حجیت کتاب نمود؛ از دیدگاه اسلام در عین حال که اصل دین یهود و نیز کتب موجود در عهد عتیق مورد پذیرش است اما بنا بر قول قرآن عهد عتیق به شکلی که اکنون دیده میشود تحریف شده، و از متون اصلی و وحیانی آن بسیار فاصله گرفته، و حتی در برخی مسائل به ضدّ آن تبدیل شده است . بنابراین در مقام تعارض نمی توان بر آن تکیه کرد.
بسیاری از پژوهشگران در مورد میزان حجیت تورات و استناد آن به وحی الاهی معتقدند که دوره ثبت و ضبط این کتاب حدود هزار سال طول کشیده، و مجموعهای از مؤلّفان و ویراستاران مختلف را به خود دیده است. اشخاصی که در این کار (تدوین) سهمی ادا کردهاند نیز از لحاظ سوابق آموزشی و جهان بینی خویش، زمینه های گوناگونی داشته و کاملًا با یکدیگر متفاوت بوده اند.
تحقیقات و تتبّعاتِ نظری جدید، درباره تألیف کتب و یا اسفار عهد عتیق پرسشهای جدّی را مطرح کرده است از جمله این که چه اندازه از متنها از خود حضرت موسی است؟ این تجزیه وتحلیل، نشان میدهد که موارد و مطالب تورات (متن اصلی) به صورت قطعی و نهایی از طرف شخص حضرت موسی (ع) نوشته نشده است چرا که بسیاری از مطالب کتاب مقدّس به یک دوره تاریخی متأخّرتر از حضرت موسی بیشتر مطابقت دارد تا زمان حیات خود آن حضرت.[6]
بنابر این اگر دلالت آیاتی که در سوال آمده است را در مورد حضرت عیسی (ع) بپذیریم، باز هم این امر نمی تواند دلیل محکمی به شمار آید.
در پایان گفتنی است، بر اساس عقیده اسلامی مبنی بر مشتبه شدن امر بر مردمان ، مطالب ذکر شده در کتاب انجیل نیز که دلالت بر مصلوب شدن عیسی(ع) دارد، کاملاً قابل پیش بینی است چرا ظاهر امر دلالت بر همین امر داشت که در جای خود باید به این بحث پرداخته شود.
پی نوشتها:
[1] النساء، 157.
[2] (اختلفوا فی کیفیة التشبیه فروی عن ابن عباس أنه قال لما مسخ الله الذین سبوا عیسی و أمه بدعائه بلغ ذلک یهودا و هو رأس الیهود فخاف أن یدعو علیه فجمع الیهود و اتفقوا علی قتله فبعث الله جبرئیل یمنعه منهم و یعینه علیهم و ذلک معنی قوله وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ فاجتمع الیهود حول عیسی ع فجعلوا یسألونه فیقول لهم یا معشر الیهود إن الله تعالی یبغضکم فثاروا إلیه لیقتلوه فأدخله جبرئیل ع خوخة البیت الداخل لها روزنة فی سقفها فرفعه جبرئیل إلی السماء فبعث یهودا رأس الیهود رجلا من أصحابه اسمه ططیانوس لیدخل علیه الخوخة فیقتله فدخل فلم یره فأبطأ علیهم فظنوا أنه یقاتله فی الخوخة فألقی الله علیه شبه عیسی ع فلما خرج علی أصحابه قتلوه و صلبوه و قیل ألقی علیه شبه وجه عیسی و لم یلق علیه شبه جسده فقال بعض القوم إن الوجه وجه عیسی و الجسد جسد ططیانوس و قال بعضهم إن کان هذا ططیانوس فأین عیسی و إن کان هذا عیسی فأین ططیانوس فاشتبه الأمر علیهم و قال وهب بن منبه أتی عیسی ع و معه سبعة عشر من الحواریین فی بیت فأحاطوا بهم فلما دخلوا علیهم صیرهم اللهکلهم علی صورة عیسی فقالوا لهم سحرتمونا لتبرزن لنا عیسی أو لنقتلنکم جمیعا فقال عیسی ع لأصحابه من یشری نفسه منکم الیوم بالجنة فقال رجل منهم اسمه سرجس أنا فخرج إلیهم فقال أنا عیسی فأخذوه و قتلوه و صلبوه و رفع الله عیسی من یومه ذلک و به قال قتادة و مجاهد و ابن إسحاق و إن اختلفوا فی عدد الحواریین و لم یذکر أحد غیر وهب أن شبهه ألقی علی جمیعهم بل قالوا ألقی شبهه علی واحد و رفع الله عیسی من بینهم قال الطبری و قول وهب أقوی...) بحارالأنوار ،ج 14 ،ص 341.
[3] همان. و تفسیر طبری( جامع البیان) ج 4 قسمت دوم ص 15. نقل از تفسیر کورثر ج3، ص 24.
[4] تفسیر کوثر، ج3، ص23.
[5] فیض کاشانی، الاصفی، ج1، ص 251، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1418 ق .
[6] جهان مذهبی، ج 2، ص 604 و 603.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] نظر محققان اسلامی در مورد الوهیت مسیح (با توجه به کتاب مقدس) چیست؟
- [سایر] در عهد عتیق آیاتی هست که مرگ مسیح بر صلیب رو پیشگویی کرده ، ولی در قرآن گفته شده در مورد مسیح امر مشتبه شد (مسیح به صلیب کشیده نشد، این آیات شامل: اشعیا باب 53 آیات 5-10 و مزامیر داود باب 22 آیه 16 و دانیال باب 9 آیه 26 و زکریا باب 12 آیه 10 میباشد جواب محققان مسلمانان در این مورد چیست؟
- [سایر] آیا حضرت مسیح(ع) و حضرت خضر(ع) زنده هستند؟
- [سایر] بین داستانهای قرآن و داستانهای کتاب عهد عتیق (تورات) یا عهد جدید (انجیل) از لحاظ هدف و محتوا چه تفاوتی وجود دارد؟
- [سایر] تعالیم عهد عتیق در خصوص مسیح موعود که موید این هست که او (استغفرالله)خداست (به عنوان مثال: اشعیا باب 110 آیه 1 که با آیه 43-44 باب 22 متی مطابقت دارد. در دانیال باب 7 آیه 22: قدیم الایام نامیده شده که همین عبارت در همین باب برای خدا بکار رفته و دیگری آیه ای در مکاشفه یوحنا که گفته من الف و یا، ابتدا و انتها هستم که در عهد عتیق هم این مطلب در مورد خدا آمده)جواب محققان مسلمان در این مورد چیست؟
- [سایر] ماجرای تعارض کشته شدن شتر صالح در آیات قرآن چیست؟
- [سایر] شروع تقویم میلادی، حقیقتا" چند قرن بعد از تولد مسیح(ع) بوده است، از نظر تاریخ زمان تولد عیسی مسیح(ع) مشخص نیست و در هاله ای از ابهام قرار دارد؟
- [سایر] آیا حضرت موسی(ع) که در قرآن اشاره شده که مرد مصری را کشته معصوم هست یا نه؟
- [سایر] آیا حضرت موسی(ع) که در قرآن اشاره شده که مرد مصری را کشته معصوم هست یا نه؟
- [سایر] از نظر تعداد حرف، چه ارتباطی بین "بسماللهالرحمنالرحیم" و تعداد کل کلمات یا حروف قرآن وجود دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد که بعضی از این مراتب، احتیاج به اجازه حاکم شرع ندارد و بعضی دارد، آنچه احتیاج به اجازه حاکم شرع ندارد همان امر به معروف با زبان و دل و نصیحت کردن یا اعراض و بی اعتنایی و ترک مراوده نمودن است و اگر تأثیر نکرد جایز است با کلمات تند و خشن که خالی از گناه باشد یا با توسل به زور، به این طریق که جلو فرد گنهکار را بگیرد، یا وسایل گناه را از دسترس او خارج سازد، اقدام نماید ولی اگر برای امر به معروف و نهی از منکر لازم شود که متوسل به ضرب و جرح یا اتلاف اموال و بالاتر از آن گردد در این صورت هیچ کس بدون اجازه حاکم شرع حق اقدام ندارد، بلکه باید اصل کار و مقدار و اندازه آن طبق ضوابط اسلامی با نظر حاکم شرع تعیین گردد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله خوئی] اگر کسی که بالغ و عاقل است عمداً و به ناحق مسلمانی را بکشد، درصورتی که مقتول، مرد یا پسر باشد، ولیّ مقتول میتواند قاتل را ع- ف- و ک- ند یا بکشد. ولی اگر مقتول کافر باشد قاتل او را که مسلمان است نمیتوان کشت و اگر مقتول مسلمان زن یا دختر باشد اگرچه میتوان قاتل مسلمان او را کشت لکن اگر قاتل مرد باشد باید نصف دیة او را به ولیّ او بدهند و اگر قاتل دیوانه یا نابالغ باشد مطلقاً دیه باید بدهند و دیة آن بر عاقله است که معنای آن خواهد آمد و نیز ولی میتواند به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد. و درصورتی که رضایت آنها به دیهای باشد که در شرع معین شده است چون تقدیرات شرعی در دیه مختلف است اختیار تعیین آن با قاتل است و میتواند هر کدام که برای او آسانتر است اختیار نماید. بنابراین میتوان قیمت نقره را که از سایر اقسام دیه کمتر است بدهد و آن به حساب قران قدیم ایرانی که یک مثقال بوده پانصد و بیست و پنج تومان میشود و اعتبار آن به قران قدیم است نه به ریال رائج امروزی امّا اگر از روی خطای محض بکشد مثلًا برای حیوانی تیر بیندازد و اشتباهاً کسی را بکشد، ولیّ کشته حق ندارد او را بکشد، امّا میتواند از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) و در صورت ندادن آنها از خود قاتل، دیه بگیرد. و اگر از روی خطای شبیه به عمد بکشد به این معنی که شخصی کسی را با آلتی بزند که عادتاً کشنده نیست و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتفاقاً بکشد در این فرض خود قاتل باید دیه بدهد و ولیّ مقتول حق کشتن او را ندارد.
- [آیت الله مظاهری] قرآن شریف و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) مؤمن واقعی را کسی میداند که وفای به عهد کند و خلف وعده نداشته باشد. و خلف وعده اقسامی دارد: الف) تخلّف از عقود و شروطی که در اسلام لازم الوفاست، نظیر بیع و شرا و شروط در ضمن عقد بلکه مطلق شروط، و این قسم تخلّف علاوه بر اینکه حرام است، ضمانآور نیز میباشد، مثلاً اگر خانهای را فروخته باشد و در ضمن عقد شرط کرده باشد که مثلاً یک ماه پس از فروش در آن خانه بنشیند، اگر مشتری تخلّف از آن شرط نمود و خانه را پیش از اتمام یک ماه تصرّف کرد، علاوه بر اینکه کار حرامی انجام داده، تصّرف او نیز غصب و حرام است، و اگر خانه در این مدّت خراب شود یا آسیب ببیند ضامن است، همانگونه که اگر فروشنده از تسلیم خانه پس از اتمام یک ماه خودداری کند، علاوه بر حرمت، ضامن نیز میباشد و باید مشتری را راضی کند. ب) تخلّف از وعدههایی که موجب زیان و ضرر شود، نظیر اینکه وعده بدهد که مثلاً شام به خانه کسی برود و او غذا تهیه ببیند و افرادی را برای احترام او دعوت نموده باشد. این قسم از تخلّف وعده گرچه ضمانآور نیست، ولی علاوه بر اینکه خلاف انسانیّت است، از نظر شرعی نیز حرام است. ج) تخلّف از وعدهای که موجب زیان و ضرر مالی نشود، ولی ضرر آبرویی و نظیر آن داشته باشد، نظیر مثالی که گذشت، در صورتی که تنها ضرر آبرویی داشته باشد نه ضرر مالی، این قسم از تخلّف وعده گرچه ضمان ندارد، ولی حرام است و انسان واقعی از این کارها نمیکند. د) تخلّف از وعدهای که موجب اتلاف عمر میشود، نظیر اینکه وعده کند مثلاً در وقت معیّنی در کلاس درس حاضر شود، ولی تخلّف کند و در آن وقت معیّن نرود و یا اصلًا نرود. این قسم علاوه بر اینکه خلاف انسانیّت است حرام نیز میباشد، ولی برای اینکه وقت دیگران را تضییع نموده ضامن نیست. ه) تخلّف از وعدهای که موجب ضرر مالی یا ضرر آبرویی و یا تضییع عمر نیست، این قسم تخلّف وعده اگرچه حرام نیست و ضمانآور نیز نمیباشد، ولی کاشف از این است که مؤمن واقعی نیست: صفحه 398 (الْمُؤْمِنُ اذا وَعَدَ وَفی)[1] (انسان با ایمان هنگامی که وعده کرد، وفا میکند.) و از نظر کمال نیز نقص دارد و از این جهت مورد ملامت عقلا میباشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفای روح و پاکی دل و پیدایش روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز از گناهان است. نماز مهمترین عبادات است که طبق روایات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات دیگر نیز قبول خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد. و نیز بر طبق روایات، کسی که نمازهای پنجگانه را انجام می دهد از گناهان پاک می شود همان گونه که اگرشبانه روز پنج مرتبه در نهر آبی شست و شو کند اثری از آلودگی در بدنش باقی نمی ماند. به همین دلیل، در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی و وصایا و سفارشهای پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه هدی(علیهم السلام)از مهمترین کارهایی که روی آن تأکید شده همین نماز است و لذا ترک نماز از بزرگترین گناهان کبیره محسوب می شود. سزاوار است انسان نماز را در اول وقت بخواند و به آن اهمیت بسیار دهد و از تند خواندن نماز که ممکن است مایه خرابی نماز گردد جداً بپرهیزد. در حدیث آمده است روزی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مردی را در مسجد مشغول نماز دید که رکوع و سجود را بطور کامل انجام نمی دهد، فرمود: اگر این مرد از دنیا برود در حالی که نمازش این گونه باشد به دین من از دنیا نخواهد رفت. روح نماز (حضور قلب) است و سزاوار است از آنچه مایه پراکندگی حواس می شود بپرهیزد، معانی کلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند بسیار کوچک ببیند. در حالات معصومین(علیهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق یاد خدا می شدند که از خود بی خبر می گشتند، تا آنجا که پیکان تیری در پای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)مانده بود، در حال نماز بیرون آوردند و آن حضرت متوجه نشد. برای قبولی نماز و کمال و فضیلت آن علاوه بر شرایط واجب باید امور زیر را نیز رعایت کند: قبل از نماز از خطاهای خود توبه و استغفار نماید و از گناهانی که مانع قبول نماز است مانند (حسد) و (تکبر) و (غیبت) و (خوردن مال حرام) و (آشامیدن مسکرات) و (ندادن خمس و زکات) بلکه هر معصیتی بپرهیزد. همچنین سزاوار است کارهائی که ارزش نماز و حضور قلب را کم می کند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول و در میان سر و صداها و در برابر منظره هایی که جلب توجه می کند به نماز نایستد و کارهایی که ثواب نماز را زیاد می کند انجام دهد، مثلاً لباس پاکیزه بپوشد، موهای خود را شانه زند و مسواک کند و خود را خوشبو نماید و انگشتر عقیق به دست کند.