پاسخ اجمالی: وقتی جنین به مرحله ای رسید که همه اعضای او به عنوان یک انسان مستقل تکمیل شد، عقل و شعور و روح در او حادث می شود، در این زمان در واقع مادر و جنین دو جسم مستقل هستند؛ جسم اولی یعنی جنین در دل جسم دوم یعنی مادر قرار گرفته که میزبان جنین و منشأ تغذیه او است. بنابراین، بعد از تکمیل شدن جسم جنین اتصالی که بین جنین و مادر وجود دارد باعث نمی شود که آن دو را جسمی واحد تصور کنیم تا شبهه حلول دو روح در یک جسم مطرح شود. برای توضیح بیشتر به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید. پاسخ تفصیلی: مراتب و مراحل تعلق روح به جنین وقتی سخن از روح یا نفس انسان است، باید دقیقاً مشخص شود که کدام مرتبه از روح مورد نظر ما است. روح نباتی، روح حیوانی، روح قدسی و روح الاهی مراتبی از روح هستند که در روایات و معارف دینی به آنها اشاره شده است. [1] هریک از این مراتب روح دارای خواص ویژه ای بوده و به تدریج به فعلیت می رسند. می دانیم که روح قدسی یا نفس ناطقه، وجودی مجرد و برتر از زمان و مکان است و روح الاهی هم روحی واحد است که بر همه چیز احاطه دارد، بنابراین تعلق آنها به یک انسان از باب تعلق دو چیز محسوس نیست، بلکه نوعی تجلی محسوب می شود. ولی روح نباتی و حیوانی با جسم انسان همراهی دارد و از تجرد زمانی و مکانی برخوردار نیست. در برخی روایات این مراتب روح از یک نگاه دیگری مطرح شده و به پنج مرتبه تقسیم شده [2] که می توان آن را به نوعی بر تقسیم قبلی منطبق کرد. این مراتب عبارت اند از: 1. روح البدن 2. روح القوه 3. روح الشهوه 4. روح الایمان 5. روح القدس بر اساس روایات، بالاترین مقام برای یک انسان مقامی است که در آن از تمامی این پنج روح برخوردار باشد، ولی انسان های پایین تر یا به کلی از مراتب بالای روح بهره ای ندارند یا به طور موقت و عاریه از آن بهره برده اند. البته این مراتب از روح هرچند در ذات هر انسانی وجود دارد، ولی بسته به اختیار و میزان کمال علمی و عملی فرد متجلی می شوند. همچنان که در روایات اشاره شده است که مؤمن مادامی که روح الایمان در وجود او متجلی است، گناه نمی کند. [3] و هرگاه گناه می کند این روح از او رخت بربسته و در صورت توبه دوباره آشکار می شود و اگر گناه خود را جبران نکند چه بسا فرد به کلی از روح الایمان ساقط خواهد شد، ولی در مورد مؤمنان کامل، روح الایمان جنبه عاریه ای نداشته و تبدیل به امری ذاتی شده است. از همین روی در ادعیه سفارش شده است که از خداوند بخواهیم تا ما را از کسانی که ایمانشان عاریه است قرار ندهد. [4] غرض اصلی از مطرح نمودن این بحث این است که: اولاً: روح مراتبی دارد، ثانیاً: در مراتب بالاتر نحوه تعلق روح به بدن قابل مقایسه با روند پیدایش یا تعلق مراتب پایین تر روح نیست. حال در مورد مراحل پیدایش یا تعلق روح به جنین می گوییم: جنین بعد از حصول شرایط لازم، نخست از روح نباتی برخوردار شده و دارای نوعی حیات نباتی است، هرچند اصطلاح روح در این جا کمتر به کار می رود. و منظور از روح در این جا صرفاً مرتبه ای از حیات است. بعد از تکامل و رشد بیشتر، جنین به مرحله ای می رسد که روح بالاتری به او تعلق می گیرد (یا در او حادث می شود) و همزمان دارای عقل و شعور انسانی می شود و بعد از تولد مراتب برتر روح نیز ممکن است به فعلیت برسد؛ چرا که اقتضای ذاتی آن وجود دارد، ولی این بستگی به کمال اختیاری خود فرد خواهد داشت. عدم تعلق دو روح به یک جسم با توجه به مطالب پیشین دقت در نحوه همراهی و انضمام جسم جنین به مادر نشان می دهد که وقتی جنین به مرحله ای رسید که همه اعضای او به عنوان یک انسان مستقل تکمیل شد، عقل و شعور و روح در او حادث می شود، یا به او تعلق می گیرد. در این زمان در واقع مادر و جنین دو جسم مستقل هستند؛ جسم اولی یعنی جنین در دل جسم دوم یعنی مادر قرار گرفته که میزبان جنین و منشأ تغذیه او است. به این ترتیب از وقتی که بدن جنین تکمیل شده و روح به آن تعلق گرفت به استقلال وجودی رسیده است، هرچند که جسم مادر محل پرورش و کمال او است و برای تغذیه جنین با او اتصال دارد. بنایراین تعلق روح به جنین به معنای اجتماع دو روح در یک بدن نیست، بلکه به معنای تعلق روح به بدنی است که در درون بدنی دیگر به طور موقت در حال رشد و نمو است و بعد از مدتی از جنبه بیرونی هم از آن جدا خواهد شد. این همراهی به معنای قرابت نزدیک دو روح به تبع نزدیکی جسمانی است، نه تعلق دو روح به یک جسم؛ از همین روی شاهد رابطه روحی خاصی بین مادر و فرزند هستیم که حاصل قرابت جسمانی بین آنها است. [5] بنابراین، بعد از تکمیل شدن جسم جنین و تعلق روح به او، اتصالی که بین جنین و مادر وجود دارد باعث نمی شود که آن دو را جسمی واحد تصور کنیم تا شبهه حلول دو روح در یک جسم مطرح شود و جنینی که دارای روح است قبل از تولد هم موجودی مستقل بوده و صرفاً از مادر تغذیه می کند و به ناچار با مادر اتصال دارد، ضمن این که درون جسم مادر از شرایط لازم برای حیات و رشد برخوردار است. پی نوشتها: [1]. (از کمیل بن زیاد نقل شده که سوال کردم از مولای خویش امیرالمومنین- علیه السلام- که یا امیرالمومنین! می خواهم نفس مرا به من بشناسانی، فرمود: ای کمیل! کدام نفس را می خواهی به تو بشناسانم، عرض کردم که ای مولای من! غیر از یک نفس مگر نفسی هست؟ فرمود: ای کمیل! نفس چهار است: نامیه نباتیه، حسیه حیوانیه، ناطقه قدسیه و کلیه الهیه. و هر یک از اینها را پنج قوه و دو خاصیت است. پس نفس نامیه نباتیه را پنج قوه باشد: جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و مولده. و از برای او دو خاصیت است: یکی زیاده و دیگری نقصان وانبعاث این نفس ازکبد است. ونفس حسیه حیوانیه رانیز پنج قوه است: سمع و بصر و شم و ذوق و لمس. و از برای وی دو خاصیت است یکی شهوت ودیگری غضب. و نفس ناطقه قدسیه را نیز پنج قوه است: فکر و ذکر و علم و حلم و نباهت. و از برای او انبعاثی نیست، و اشبه اشیا است به نفوس ملکیه، و از برای آن دو خاصیت است: یکی نزاهت و دیگری حکمت. و نفس کلیه الهیه را نیز پنج قوه است: بقا در فنا و نعیم در شقاء و عز در ذل و غنای در فقر و صبر در بلا، و وی را دو خاصیت است: یکی رضا و دیگری تسلیم و این نفس است که مبدا او از نزد حق است و عودش نیز به سوی اوست، حق تعالی فرماید: “نفخت فیه من روحی” اشاره به سوی مبدا آن است وایضا فرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه” اشاره به سوی معاد آن است. و عقل وسط کل است ). ملاصدرا، المشاعر، ترجمه بدیع الملک میرزا عمادالدوله، ص 209 -210، انتشارات کتابخانه طهوری، چاپ اول، سال 1342. [2]. (جَعَلَ اللَّهُ فِیهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ) کلینی ، الکافی، ج2، ص 281،دار الکتب الاسلامیه. [3]. (جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ نَاساً زَعَمُوا أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع صَدَقْتَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ وَ الدَّلِیلُ کِتَابُ اللَّهِ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالَاتٌ فَیَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ یُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّی یُوَاقِعَ الْخَطِیئَةَ فَإِذَا لَامَسَهَا نَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ تَفَصَّی مِنْهُ فَلَیْسَ یَعُودُ فِیهِ حَتَّی یَتُوبَ فَإِذَا تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ أَدْخَلَهُ نَارَ جَهَنَّمَ ). شیخ حر عاملی وسائل الشیعه،ج15، ص321، موسسه آل البیت. [4]. (َ قَالَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ قَالَ قُلْتُ أَمَّا الْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الرَّجُلَ یُعَارُ الدِّینَ ثُمَّ یَخْرُجُ مِنه) کلینی، الکافی، ج2،ص73، دار الکتب الاسلامیه. و(عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْعَبْدَ یُصْبِحُ مُؤْمِناً وَ یُمْسِیَ کَافِراً وَ یُصْبِحُ کَافِراً وَ یُمْسِیَ مُؤْمِناً وَ قَوْمٌ یُعَارُونَ الْإِیمَانَ ثُمَّ یُسْلَبُونَهُ وَ یُسَمَّوْنَ الْمُعَارِینَ ثُمَّ قَالَ فُلَانٌ مِنْهُمْ ) همان،ج2،ص468. [5]. منظور قرابتی است که در دوران بارداری بین مادر و فرزند وجود دارد. منبع: www.islamquest.net
هنگام تعلق روح به جنین با توجه به اتصالی که بین جنین و مادر وجود دارد چگونه دو روح در یک بدن اجتماع نموده است؟
پاسخ اجمالی:
وقتی جنین به مرحله ای رسید که همه اعضای او به عنوان یک انسان مستقل تکمیل شد، عقل و شعور و روح در او حادث می شود، در این زمان در واقع مادر و جنین دو جسم مستقل هستند؛ جسم اولی یعنی جنین در دل جسم دوم یعنی مادر قرار گرفته که میزبان جنین و منشأ تغذیه او است. بنابراین، بعد از تکمیل شدن جسم جنین اتصالی که بین جنین و مادر وجود دارد باعث نمی شود که آن دو را جسمی واحد تصور کنیم تا شبهه حلول دو روح در یک جسم مطرح شود. برای توضیح بیشتر به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید.
پاسخ تفصیلی:
مراتب و مراحل تعلق روح به جنین
وقتی سخن از روح یا نفس انسان است، باید دقیقاً مشخص شود که کدام مرتبه از روح مورد نظر ما است. روح نباتی، روح حیوانی، روح قدسی و روح الاهی مراتبی از روح هستند که در روایات و معارف دینی به آنها اشاره شده است. [1] هریک از این مراتب روح دارای خواص ویژه ای بوده و به تدریج به فعلیت می رسند. می دانیم که روح قدسی یا نفس ناطقه، وجودی مجرد و برتر از زمان و مکان است و روح الاهی هم روحی واحد است که بر همه چیز احاطه دارد، بنابراین تعلق آنها به یک انسان از باب تعلق دو چیز محسوس نیست، بلکه نوعی تجلی محسوب می شود. ولی روح نباتی و حیوانی با جسم انسان همراهی دارد و از تجرد زمانی و مکانی برخوردار نیست.
در برخی روایات این مراتب روح از یک نگاه دیگری مطرح شده و به پنج مرتبه تقسیم شده [2] که می توان آن را به نوعی بر تقسیم قبلی منطبق کرد. این مراتب عبارت اند از:
1. روح البدن
2. روح القوه
3. روح الشهوه
4. روح الایمان
5. روح القدس
بر اساس روایات، بالاترین مقام برای یک انسان مقامی است که در آن از تمامی این پنج روح برخوردار باشد، ولی انسان های پایین تر یا به کلی از مراتب بالای روح بهره ای ندارند یا به طور موقت و عاریه از آن بهره برده اند. البته این مراتب از روح هرچند در ذات هر انسانی وجود دارد، ولی بسته به اختیار و میزان کمال علمی و عملی فرد متجلی می شوند. همچنان که در روایات اشاره شده است که مؤمن مادامی که روح الایمان در وجود او متجلی است، گناه نمی کند. [3] و هرگاه گناه می کند این روح از او رخت بربسته و در صورت توبه دوباره آشکار می شود و اگر گناه خود را جبران نکند چه بسا فرد به کلی از روح الایمان ساقط خواهد شد، ولی در مورد مؤمنان کامل، روح الایمان جنبه عاریه ای نداشته و تبدیل به امری ذاتی شده است. از همین روی در ادعیه سفارش شده است که از خداوند بخواهیم تا ما را از کسانی که ایمانشان عاریه است قرار ندهد. [4]
غرض اصلی از مطرح نمودن این بحث این است که: اولاً: روح مراتبی دارد، ثانیاً: در مراتب بالاتر نحوه تعلق روح به بدن قابل مقایسه با روند پیدایش یا تعلق مراتب پایین تر روح نیست.
حال در مورد مراحل پیدایش یا تعلق روح به جنین می گوییم: جنین بعد از حصول شرایط لازم، نخست از روح نباتی برخوردار شده و دارای نوعی حیات نباتی است، هرچند اصطلاح روح در این جا کمتر به کار می رود. و منظور از روح در این جا صرفاً مرتبه ای از حیات است. بعد از تکامل و رشد بیشتر، جنین به مرحله ای می رسد که روح بالاتری به او تعلق می گیرد (یا در او حادث می شود) و همزمان دارای عقل و شعور انسانی می شود و بعد از تولد مراتب برتر روح نیز ممکن است به فعلیت برسد؛ چرا که اقتضای ذاتی آن وجود دارد، ولی این بستگی به کمال اختیاری خود فرد خواهد داشت.
عدم تعلق دو روح به یک جسم
با توجه به مطالب پیشین دقت در نحوه همراهی و انضمام جسم جنین به مادر نشان می دهد که وقتی جنین به مرحله ای رسید که همه اعضای او به عنوان یک انسان مستقل تکمیل شد، عقل و شعور و روح در او حادث می شود، یا به او تعلق می گیرد.
در این زمان در واقع مادر و جنین دو جسم مستقل هستند؛ جسم اولی یعنی جنین در دل جسم دوم یعنی مادر قرار گرفته که میزبان جنین و منشأ تغذیه او است. به این ترتیب از وقتی که بدن جنین تکمیل شده و روح به آن تعلق گرفت به استقلال وجودی رسیده است، هرچند که جسم مادر محل پرورش و کمال او است و برای تغذیه جنین با او اتصال دارد.
بنایراین تعلق روح به جنین به معنای اجتماع دو روح در یک بدن نیست، بلکه به معنای تعلق روح به بدنی است که در درون بدنی دیگر به طور موقت در حال رشد و نمو است و بعد از مدتی از جنبه بیرونی هم از آن جدا خواهد شد. این همراهی به معنای قرابت نزدیک دو روح به تبع نزدیکی جسمانی است، نه تعلق دو روح به یک جسم؛ از همین روی شاهد رابطه روحی خاصی بین مادر و فرزند هستیم که حاصل قرابت جسمانی بین آنها است. [5]
بنابراین، بعد از تکمیل شدن جسم جنین و تعلق روح به او، اتصالی که بین جنین و مادر وجود دارد باعث نمی شود که آن دو را جسمی واحد تصور کنیم تا شبهه حلول دو روح در یک جسم مطرح شود و جنینی که دارای روح است قبل از تولد هم موجودی مستقل بوده و صرفاً از مادر تغذیه می کند و به ناچار با مادر اتصال دارد، ضمن این که درون جسم مادر از شرایط لازم برای حیات و رشد برخوردار است.
پی نوشتها:
[1]. (از کمیل بن زیاد نقل شده که سوال کردم از مولای خویش امیرالمومنین- علیه السلام- که یا امیرالمومنین! می خواهم نفس مرا به من بشناسانی، فرمود: ای کمیل! کدام نفس را می خواهی به تو بشناسانم، عرض کردم که ای مولای من! غیر از یک نفس مگر نفسی هست؟ فرمود: ای کمیل! نفس چهار است: نامیه نباتیه، حسیه حیوانیه، ناطقه قدسیه و کلیه الهیه. و هر یک از اینها را پنج قوه و دو خاصیت است. پس نفس نامیه نباتیه را پنج قوه باشد: جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و مولده. و از برای او دو خاصیت است: یکی زیاده و دیگری نقصان وانبعاث این نفس ازکبد است. ونفس حسیه حیوانیه رانیز پنج قوه است: سمع و بصر و شم و ذوق و لمس. و از برای وی دو خاصیت است یکی شهوت ودیگری غضب. و نفس ناطقه قدسیه را نیز پنج قوه است: فکر و ذکر و علم و حلم و نباهت. و از برای او انبعاثی نیست، و اشبه اشیا است به نفوس ملکیه، و از برای آن دو خاصیت است: یکی نزاهت و دیگری حکمت. و نفس کلیه الهیه را نیز پنج قوه است: بقا در فنا و نعیم در شقاء و عز در ذل و غنای در فقر و صبر در بلا، و وی را دو خاصیت است: یکی رضا و دیگری تسلیم و این نفس است که مبدا او از نزد حق است و عودش نیز به سوی اوست، حق تعالی فرماید: “نفخت فیه من روحی” اشاره به سوی مبدا آن است وایضا فرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه” اشاره به سوی معاد آن است. و عقل وسط کل است ). ملاصدرا، المشاعر، ترجمه بدیع الملک میرزا عمادالدوله، ص 209 -210، انتشارات کتابخانه طهوری، چاپ اول، سال 1342.
[2]. (جَعَلَ اللَّهُ فِیهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ) کلینی ، الکافی، ج2، ص 281،دار الکتب الاسلامیه.
[3]. (جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ نَاساً زَعَمُوا أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع صَدَقْتَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ وَ الدَّلِیلُ کِتَابُ اللَّهِ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالَاتٌ فَیَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ یُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّی یُوَاقِعَ الْخَطِیئَةَ فَإِذَا لَامَسَهَا نَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ تَفَصَّی مِنْهُ فَلَیْسَ یَعُودُ فِیهِ حَتَّی یَتُوبَ فَإِذَا تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ أَدْخَلَهُ نَارَ جَهَنَّمَ ). شیخ حر عاملی وسائل الشیعه،ج15، ص321، موسسه آل البیت.
[4]. (َ قَالَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ قَالَ قُلْتُ أَمَّا الْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الرَّجُلَ یُعَارُ الدِّینَ ثُمَّ یَخْرُجُ مِنه) کلینی، الکافی، ج2،ص73، دار الکتب الاسلامیه.
و(عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْعَبْدَ یُصْبِحُ مُؤْمِناً وَ یُمْسِیَ کَافِراً وَ یُصْبِحُ کَافِراً وَ یُمْسِیَ مُؤْمِناً وَ قَوْمٌ یُعَارُونَ الْإِیمَانَ ثُمَّ یُسْلَبُونَهُ وَ یُسَمَّوْنَ الْمُعَارِینَ ثُمَّ قَالَ فُلَانٌ مِنْهُمْ ) همان،ج2،ص468.
[5]. منظور قرابتی است که در دوران بارداری بین مادر و فرزند وجود دارد.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] جنین انسان به واسطه جفت به مادر خود وصل می باشد و هم زمان پس از حلول روح در جنین در یک بدن شاهد دو روح هستیم، یکی روح مادر و دیگری روح جنین. حال که جنین انسان به بدن مادر خود متصل می باشد، چگونه دو روح در یک بدن اجتماع نموده است؟
- [سایر] آیا در باره موضوع رشد جنین در بدن مادر و نازل شدن روح به جنین روایتی داریم؟
- [سایر] نحوه تعلق روح به جنین چگونه است و چطور جنین قبل از حلول روح در آن رشد و نموّ دارد؟
- [سایر] اگر روح مایه حیات است، پس اینکه میگوییم روح بعد از چهار ماهگی به جنین تعلق میگیرد، به چه معنا است؟ حیات جنین قبل از تعلق روح به آن چگونه توجیه میشود؟
- [آیت الله سبحانی] آیا سقط جنین قبل از ولوج روح یا بعد از ولوج روح در صورتی که بقای جنین موجب مرگ مادر و جنین خواهد شد، جایز است؟ آیا در این مورد، رضایت شوهر شرط است؟
- [آیت الله علوی گرگانی] زن حاملهای با جنینی که روح در آن ولوج کرده در تصادفی کشته شده است سهم شوهر (پدر جنین) از دیه چقدر است و آیا میتوان گفت به دلیل اینکه جنین عضوی از بدن مادر محسوب میشود سهم شوهر (پدر جنین) از دیه جنین یک چهارّم است؟
- [آیت الله سیستانی] آیا مادری که فرزند نمی خواهد می تواند جنین خود را قبل از حلول روح بیندازد در حالی که ماندن جنین، خطری جدی برای مادر ندارد؟
- [سایر] آیا چگونگی رشد جنین در شکم مادر و دمیده شدن روح به آن، در احادیث تشریح شده است؟
- [آیت الله خامنه ای] اگر جنین مادر قبل از اینکه روح در آن دمیده شود سقط گردد آیا باز هم غسل مسّ میت بر مادر واجب است؟
- [سایر] روح چیست؟ چگونه خداوند در دوران بارداری مادر، در چهار ماهگی از روح خود در جنین می دمد؟ آیا قبل از چهار ماهگی که تمام سلول های جنین به مانند یک موجود آگاه رشد می کند روح خدا در او نیست؟
- [آیت الله بهجت] در موردی که به تشخیص دکتر حمل برای مادر ضرر دارد و ادامه حمل ممکن است منجر به مرگ مادر شود، چنانچه اشکالی در تشخیص دکتر نباشد و تحقیق کامل هم در این جهت شده باشد، سقط جنین قبل از دمیده شدن روح مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] دیه سقط جنین اگر از روی عمد یا شبه عمد باشد، بر عهده ساقط کننده جنین میباشد و همچنین است اگر از روی خطا باشد و روح در آن دمیده نشده باشد، اما اگر از روی خطا باشد و روح در آن دمیده شده باشد، بر عهده عاقله ساقط کننده است.
- [آیت الله سیستانی] مصارفی که انسان پیش از تعلق زکات یا بعد از آن نموده بنابر احتیاط واجب نمیتواند از حاصل کسر نموده و فقط زکات بقیه را بدهد .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مصارفی که انسان پیش از تعلق زکاه نموده؛ بنا بر احتیاط واجب نمی تواند از حاصل کسر نموده و فقط زکاه بقیه را بدهد.
- [آیت الله خوئی] مصارفی که انسان پیش از تعلق زکات نموده بنابر احتیاط واجب نمیتواند از حاصل کسر نموده و فقط زکات بقیه را بدهد.
- [آیت الله سیستانی] انداختن حَمْل پس از انعقاد نطفه، جایز نیست، مگر اینکه باقی ماندن حمل برای مادر ضرر جانی داشته باشد، یا مستلزم حرج شدیدی باشد که معمولاً تحمل نمیشود، که در این صورت قبل از دمیدن روح و جان گرفتن جنین اسقاط آن جایز است، و بعد از آن مطلقاً جایز نیست. و اگر مادر حمل خود را بیندازد، دیه آن بر مادر واجب است، و باید آن را به پدر یا دیگر ورثهاش بپردازد. و اگر پدر حمل را بیندازد، دیهاش بر او واجب است، و باید آن را به مادر بپردازد. و اگر مباشر اسقاط پزشک باشد دیه بر او واجب است، مگر اینکه وارث ببخشد، هرچند اسقاط جنین به درخواست پدر و مادر باشد. و کافی است در دیه جنین پس از جان گرفتن آن پرداختن پنج هزار و دویست و پنجاه مثقال نقره، اگر جنین پسر باشد، و نصف این مقدار اگر دختر باشد. و بنا بر احتیاط واجب دیه جنینی که در رحم بمیرد نیز همین مقدار است. و اگر جنین جان نداشته باشد در صورتی که نطفه باشد کافی است در دیه آن یکصد و پنج مثقال نقره و اگر خون بسته باشد دویست و ده مثقال، و اگر گوشت باشد سیصد و پانزده مثقال، و اگر استخوان داشته باشد چهارصد و بیست مثقال، و اگر اعضا و جوارحش کامل باشند پانصد و بیست و پنج مثقال. و بنا بر احتیاط واجب فرقی بین پسر و دختر در فرض جان نداشتن نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بچّه چهار ماههای مرده به دنیا بیاید و بدن او سرد شده باشد و عرفا بر تماس بدن مادر با بدن او در حین تولد، مسّ میّت صدق کند، مادر او بنابر احتیاط واجب باید غسل مسّ میّت کند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر زن حامله از روی عمد کاری کند که جنین او سقط شود، باید دیه آن را به تفصیلی که بیان شد به وارث طفل بپردازد و خود او از این دیه ارث نمیبرد و اگر ورثه جنین او را عفو کنند، دیه ساقط میشود، ولی در جنینی که روح در آن دمیده شده، بنابر احتیاط کفّاره قتل بر او واجب است.
- [آیت الله وحید خراسانی] تشریح بدن مسلمان مرده جایز نیست و بر تشریح کننده دیه جنین مسلمان به تفصیلی که در کتاب دیات مذکور است لازم می شود
- [آیت الله مکارم شیرازی] اجزایی را که روح دارد اگر از بدن انسان یا حیوان زنده جدا کنند نجس است، هرچند گوشت کمی باشد.