شرح پرسش: در مورد ابلیس نظرات متفاوتی وجود دارد، چه از سوی اهل معرفت؛ مانند حلاج، شبستری، ابن عربی، عطار، مولوی و... راجع به موحد بودن و عاشق بودن ابلیس و اینکه سرپیچی او ابتلای او بوده و یک امر ارشادی از سوی خدا بوده، و از طرفی مخالفان مانند متکلمان و غیره که این نظر را قبول ندارند. بالأخره کدام نظر مطابق با حقیقت است؟ پاسخ اجمالی: با توجه به تصریح قرآن کریم و روایات، نمیتوان عاشق بودن شیطان نسبت به خدا را -به جهت سجده نکردن شیطان بر آدم- پذیرفت. همچنین از سوی بیشتر بزرگان و عرفای شیعه این تفکر مورد انتقاد قرار گرفته است. محبّت دارای مراتبی است و شیطان پیش از آفرینش انسان، خدا را مدتی طولانی عبادت کرده و طبیعتاً دوست خدا بوده، ولی در آزمونی که خدا برای او در محبتش قرار داد، مردود شده و چیزی جز لعن و طرد او نصیبش نشد؛ در حالیکه محبّ و عاشق واقعی کسی است که هر آنچه را که محبوب و معشوق او دوست دارد، عشق و دوستی بورزد. پاسخ تفصیلی: ترویج نگاه عاشق بودن ابلیس به خدای متعال و سید الموحدین بودن او، میتواند تحت تأثیر نگاه اشاعره باشد. این جریان از جمله نوادری محسوب میشود که در تاریخ تصوف و عرفان شکل گرفته است. با توجه به تصریح قرآن کریم -به جهت سجده نکردن شیطان بر آدم- و روایات نمیتوان چنین چیزی را پذیرفت. همچنین از سوی بیشتر بزرگان و عرفای شیعه این تفکر مورد انتقاد قرار گرفته است، و اینگونه نیست که همه عرفای مسلمان چنین تفکری را قبول داشته باشند. برخی از صوفیان، ابلیس را ستایش کرده و او را در زمره یکی از بزرگترین موحّدان جهان و عاشقان ذات اقدس الهی قرار دادهاند و ضمن ستایش از ابلیس او را در کنار پیامبر(ص) به عنوان دو مَثَل اعلای فتوّت و جوانمردی برشمردهاند. آنها به دفاع از ابلیس پرداختهاند و در ورای شرارت او، مقام والایی برای او قائل شده و او را عاشقی بزرگ که از غیرت عشق سرکشی کرد، معرّفی کردهاند. به طور کلی، دفاعیاتی را که در این زمینه ارائه شده است میتوان به دو بخش اصلی تقسیم کرد: یکی مسئله امر و ابتلای الهی برای سجده بر حضرت آدم(ع) و دیگری اعتقاد به عبادت عاشقانه و شهود عارفانه و یکتاپرستی بینظیر ابلیس. حلّاج گفته است: (در میان اهل آسمان موحّدی مثل ابلیس نیست).[1] احمد غزّالی عصیان ابلیس را تقدیر الهی میداند؛ یعنی خواست خدا بود که ابلیس عصیان کند، و اگر خدا میخواست که ابلیس ملک مقرّب بماند، هیچ نیرویی قادر به مخالفت خواست الهی نمیبود. پس عصیان ابلیس و برگزیدن آدم از پیش بر قلم قضای الهی جاری گشته بود. وی برای توجیه این مطلب می‌گوید: (سوگند به جان خودم عنایت ازلی اساس سعادت ابدی است، و قلّت عنایت سرمدی هم اساس شقاوت ابدی است. و تو نشانه آن دو وجهی. قبل از اینکه آدم خلق شود و عصیان کند، قضای پروردگاری کشتی برگزیدگی را برای نجات او مهیّا ساخته بود سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد[2] و این پشتکننده (ابلیس) هم قبل از اینکه خلق شود، گمراهیش در مشیّت الهی ثبت شده بود. حکم آن دو چیست؟ آنها به نزد صرّاف قدر پیش آمدند و نقد حالشان را بر محک خداوندی که معصیت و طاعت بود عرضه داشتند. این پشتکننده (ابلیس) در مشیّت الهی بود که کبر ورزد و روانه جهنّم شود، و این خوشبخت (آدم) نیکو بود و روانه بهشت گردد).[3] عین القضاة همدانی چنین گوید: (دریغا چه دانی که شاه حبش کیست؟ پردهدار (الّا اللّه) است که تو او را ابلیس میخوانی که اغوا پیشه گرفته است، و لعنت غذای وی آمده است که (فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ). چه گویی شاهد بیزلف زیبائی دارد؟! اگر شاهد بیخدّ و خال و زلف، صورت بندد رونده بدان مقام رسد که دو حالت بود و دو نور فرا پیش آید که عبارت از آن یکی خالست و یکی زلف، و یکی نور مصطفی است و دیگر نور ابلیس؛ و تا ابد با این دو مقام سالک را کار است).[4] (آن عاشق دیوانه که تو او را ابلیس خوانی در دنیا، خود ندانی که در عالم الهی او را بچه نام خوانند؟ اگر نام او بدانی، او را بدان نام خواندن خود را کافر دانی. دریغا چه میشنوی؟ این دیوانه خدا را دوست داشت؛ محکّ محبّت دانی که چه آمد؟ یکی بلا و قهر، و دیگر ملامت و مذلّت. گفتند: اگر دعوی عشق ما میکنی، نشانی باید. محکّ بلا و قهر و ملامت و مذلّت، بر وی عرض کردند؛ قبول کرد، در ساعت، این دو محکّ گواهی دادند که نشان عشق صدقست. هرگز ندانی که چه میگویم! در عشق جفا بباید، و وفا بباید تا عاشق پخته لطف و قهر معشوق شود؛ و اگر نه، خام باشد و از وی چیزی نیاید).[5] (امّا هرگز دانستهای که خدا را دو نامست: یکی (الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ)، و دیگر (الجبّار المتکبّر)؟ از صفت جبّاریّت، ابلیس را در وجود آورد؛ و از صفت رحمانیّت، محمّد را. پس صفت رحمت، غذای احمد آمد؛ و صفت قهر و غضب، غذای ابلیس).[6] (گناه ابلیس عشق او آمد با خدا! و گناه مصطفی دانی که چه آمد؟ عشق خدا آمد با او: یعنی عاشق شدن ابلیس خدا را، گناه او آمد؛ و عاشق شدن خدا پیغامبر را).[7] ترویج این نگاه، از سوی بیشتر بزرگان و عرفای شیعه مورد انتقاد قرار گرفته است که پرداختن به این مسئله نیازمند تحقیق و نوشتن کتاب است که از حوصله این نوشته بیرون است. اما به طور کوتاه در نقد این تفکر میگوییم: 1. ابلیس در قرآن کریم به معنای موجود خاصی که از رحمت خدا رانده شده که گاه، معادل با شیطان به معنای عام به کار رفته است، هر چند کلمه شیطان نیز در قرآن گاه به معنای ابلیس آمده است. ابلیس به سبب اطاعت نکردن امر خدا از روی استکبار مطرود و مردود مقام قرب الهی است و تا قیامت سعی در گمراه ساختن انسانها خواهد کرد،[8] از اینرو، (عدوّ مبین) نامیده شده است: (یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین)، و یکی از صفات او (رجیم)؛ یعنی رانده شده است: (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیم)؛ و آنرا (آسمان) از هر شیطان رانده شدهای حفظ کردیم. داستان سرپیچی ابلیس از امر الهی و استکبار وی بارها به صورتهای گوناگون بازگو شده است که مفصلترین آنها در سوره مبارکه اعراف آیات 11 تا 17 است. 2. محبّت دارای مراتبی است و شیطان پیش از آفرینش انسان، خدا را مدتی طولانی عبادت کرده و طبیعتاً دوست خدا بوده، ولی در آزمونی که خدا برای او در محبتش قرار داد، مردود شده و چیزی جز لعن و طرد او نصیبش نشد؛ در حالیکه محبّ و عاشق واقعی کسی است که با هر آنچه محبوب و معشوق او دوست دارد، عشق و دوستی بورزد. بنابر این، ابلیس از سر تقصیر و گناه از این سجده سرباز زد، نه از سر عشقی که به خداوند داشت. اگر عشق‌ الهی شیطان حقیقتاً وجود داشت، اگر آن معشوق نابودی کلی او را میخواست می‌بایست بپذیرد و به قول صدر المتألهین: آنان که ره دوست گزیدند همه‌ در کوی شهادت آرمیدند همه در معرکه دو کون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهیدند همه[9] با اینکه خداوند به او فرمود: (به آدم سجده کن)، اگر معشوق به عاشق حقیقیاش بگوید: من این دستمال را دوست دارم، آن عاشق بایستی دستمال را مانند جزء شخصیت معشوق پذیرفته، بال و پری از عشق خود را به او بگستراند. نه اینکه بگوید: من چنین و چنانم!! وانگهی، اگر شیطان عاشق حقیقی بود، این چه غلط کاری بود که در موقع هجران از معشوق خود بگوید: خداوندا! تو مرا اغوا کردی من هم تمام فرزندان این آدم را تا روز رستاخیز اغوا خواهم کرد؟![10] 3. ابو العیاش عبد العلی محمد بن نظام الدین‌ انصاری معروف به بحر العلوم از متکلمان بزرگ حنفی میگوید:‌ (بدانکه ترک سجده آدم(ع) از تکبر او بود که آدم را طین دانست و ندانست حقیقت او، و خود را افضل دید از آدم(ع) و خیال کرد که حکیم را نشاید که مفضول را مسجود افضل گرداند، پس امر حق را خلاف حکمت دانست، پس خود را علم به حکمت دید از الله تعالی، پس متکبر به الله بود در این ترک سجود و نیز این ترک سجود به جهت حسد بود به آدم(ع) که او مقبول شد عند الله و این مقبولیت آدم(ع) ناخوش آمد ابلیس‌ را، پس حسد کرد بر آدم(ع) و سجده نکرد و اینجا ابلیس‌ سببیت حسد بیان کرد و اصل سبب ترک نمود و آن ترک بر امر الله تعالی که شناعت آن چنین پرظاهر بود که درو مکر و تزویر را راه نبود در این حسد تزویر را راه هست چنانکه تزویر کرد و سبب آن عشق‌ گردانید اگرچه این محض زور است که در عشق‌ رضای محبوب باید جست و چون ابا از امتثال امر واقع شد دعوی عشق‌ زور شد و تحقیق آن است که او عاشق رب خود است و آن رب اسم خاص حق است که ابلیس‌ مظهر اوست و عشق این اسم خاص عشق ذات است به وجهی که این اسم عین ذات است و تعبیر است از او چون معشوق او اسم خاص است، پس او را رضای آن اسم باید و رضای ان اسم به قیام ضلالت و نافرمانی است، پس او را در این مخالفت رضای معشوق خود طلب داشته اگرچه اسم هادی از او راضی نباشد دعوی او ذات را از رزق اوست).[11] پی نوشتها: [1]. حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج (کتاب الطواسین)، محقق و مصحح: عیون السود، محمد باسل، ص 102، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 2002م. [2]. طه، 122. [3]. غزالی، احمد، مجموعه آثار فارسی احمد غزالی، محقق و مصحح: مجاهد، احمد، مقدمه، ص 64 – 65، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1376ش. [4]. همدانی، عین القضات، تمهیدات، محقق و مصحح: عسیران‌، عفیف، متن، ص 30، انتشارات منوچهری، تهران، چاپ چهارم، 1373ش. [5]. همان، ص 221. [6]. همان، ص 227. [7]. همان، ص 229. [8]. ر.ک:islamquest.net/fa/archive/question/fa866 ؛islamquest.net/fa/archive/question/fa7430 ؛ islamquest.net/fa/archive/question/fa1739 ؛ islamquest.net/fa/archive/question/en21720. [9]. صدر المتالهین، رساله سه اصل، به تصحیح و اهتمام: نصر، سید حسین، ج ‌2، ص 159، دانشگاه علوم معقول و منقول تهران، 1340ش. [10]. علامه جعفری، محمد تقی، شرح مثنوی، ج ‌5، ص 222، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دهم، 1368ش. [11]. بحر العلوم، محمد بن محمد، تفسیر عرفانی مثنوی معنوی، ج ‌3 ، ص333، ایران یاران، تهران، چاپ اول، 1384ش. منبع: www.islamquest.net
شرح پرسش:
در مورد ابلیس نظرات متفاوتی وجود دارد، چه از سوی اهل معرفت؛ مانند حلاج، شبستری، ابن عربی، عطار، مولوی و... راجع به موحد بودن و عاشق بودن ابلیس و اینکه سرپیچی او ابتلای او بوده و یک امر ارشادی از سوی خدا بوده، و از طرفی مخالفان مانند متکلمان و غیره که این نظر را قبول ندارند. بالأخره کدام نظر مطابق با حقیقت است؟
پاسخ اجمالی:
با توجه به تصریح قرآن کریم و روایات، نمیتوان عاشق بودن شیطان نسبت به خدا را -به جهت سجده نکردن شیطان بر آدم- پذیرفت. همچنین از سوی بیشتر بزرگان و عرفای شیعه این تفکر مورد انتقاد قرار گرفته است.
محبّت دارای مراتبی است و شیطان پیش از آفرینش انسان، خدا را مدتی طولانی عبادت کرده و طبیعتاً دوست خدا بوده، ولی در آزمونی که خدا برای او در محبتش قرار داد، مردود شده و چیزی جز لعن و طرد او نصیبش نشد؛ در حالیکه محبّ و عاشق واقعی کسی است که هر آنچه را که محبوب و معشوق او دوست دارد، عشق و دوستی بورزد.
پاسخ تفصیلی:
ترویج نگاه عاشق بودن ابلیس به خدای متعال و سید الموحدین بودن او، میتواند تحت تأثیر نگاه اشاعره باشد. این جریان از جمله نوادری محسوب میشود که در تاریخ تصوف و عرفان شکل گرفته است. با توجه به تصریح قرآن کریم -به جهت سجده نکردن شیطان بر آدم- و روایات نمیتوان چنین چیزی را پذیرفت. همچنین از سوی بیشتر بزرگان و عرفای شیعه این تفکر مورد انتقاد قرار گرفته است، و اینگونه نیست که همه عرفای مسلمان چنین تفکری را قبول داشته باشند.
برخی از صوفیان، ابلیس را ستایش کرده و او را در زمره یکی از بزرگترین موحّدان جهان و عاشقان ذات اقدس الهی قرار دادهاند و ضمن ستایش از ابلیس او را در کنار پیامبر(ص) به عنوان دو مَثَل اعلای فتوّت و جوانمردی برشمردهاند. آنها به دفاع از ابلیس پرداختهاند و در ورای شرارت او، مقام والایی برای او قائل شده و او را عاشقی بزرگ که از غیرت عشق سرکشی کرد، معرّفی کردهاند.
به طور کلی، دفاعیاتی را که در این زمینه ارائه شده است میتوان به دو بخش اصلی تقسیم کرد: یکی مسئله امر و ابتلای الهی برای سجده بر حضرت آدم(ع) و دیگری اعتقاد به عبادت عاشقانه و شهود عارفانه و یکتاپرستی بینظیر ابلیس.
حلّاج گفته است: (در میان اهل آسمان موحّدی مثل ابلیس نیست).[1]
احمد غزّالی عصیان ابلیس را تقدیر الهی میداند؛ یعنی خواست خدا بود که ابلیس عصیان کند، و اگر خدا میخواست که ابلیس ملک مقرّب بماند، هیچ نیرویی قادر به مخالفت خواست الهی نمیبود. پس عصیان ابلیس و برگزیدن آدم از پیش بر قلم قضای الهی جاری گشته بود. وی برای توجیه این مطلب میگوید: (سوگند به جان خودم عنایت ازلی اساس سعادت ابدی است، و قلّت عنایت سرمدی هم اساس شقاوت ابدی است. و تو نشانه آن دو وجهی. قبل از اینکه آدم خلق شود و عصیان کند، قضای پروردگاری کشتی برگزیدگی را برای نجات او مهیّا ساخته بود سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد[2] و این پشتکننده (ابلیس) هم قبل از اینکه خلق شود، گمراهیش در مشیّت الهی ثبت شده بود. حکم آن دو چیست؟ آنها به نزد صرّاف قدر پیش آمدند و نقد حالشان را بر محک خداوندی که معصیت و طاعت بود عرضه داشتند. این پشتکننده (ابلیس) در مشیّت الهی بود که کبر ورزد و روانه جهنّم شود، و این خوشبخت (آدم) نیکو بود و روانه بهشت گردد).[3]
عین القضاة همدانی چنین گوید: (دریغا چه دانی که شاه حبش کیست؟ پردهدار (الّا اللّه) است که تو او را ابلیس میخوانی که اغوا پیشه گرفته است، و لعنت غذای وی آمده است که (فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ). چه گویی شاهد بیزلف زیبائی دارد؟! اگر شاهد بیخدّ و خال و زلف، صورت بندد رونده بدان مقام رسد که دو حالت بود و دو نور فرا پیش آید که عبارت از آن یکی خالست و یکی زلف، و یکی نور مصطفی است و دیگر نور ابلیس؛ و تا ابد با این دو مقام سالک را کار است).[4]
(آن عاشق دیوانه که تو او را ابلیس خوانی در دنیا، خود ندانی که در عالم الهی او را بچه نام خوانند؟ اگر نام او بدانی، او را بدان نام خواندن خود را کافر دانی. دریغا چه میشنوی؟ این دیوانه خدا را دوست داشت؛ محکّ محبّت دانی که چه آمد؟ یکی بلا و قهر، و دیگر ملامت و مذلّت. گفتند: اگر دعوی عشق ما میکنی، نشانی باید. محکّ بلا و قهر و ملامت و مذلّت، بر وی عرض کردند؛ قبول کرد، در ساعت، این دو محکّ گواهی دادند که نشان عشق صدقست. هرگز ندانی که چه میگویم! در عشق جفا بباید، و وفا بباید تا عاشق پخته لطف و قهر معشوق شود؛ و اگر نه، خام باشد و از وی چیزی نیاید).[5]
(امّا هرگز دانستهای که خدا را دو نامست: یکی (الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ)، و دیگر (الجبّار المتکبّر)؟ از صفت جبّاریّت، ابلیس را در وجود آورد؛ و از صفت رحمانیّت، محمّد را. پس صفت رحمت، غذای احمد آمد؛ و صفت قهر و غضب، غذای ابلیس).[6]
(گناه ابلیس عشق او آمد با خدا! و گناه مصطفی دانی که چه آمد؟ عشق خدا آمد با او: یعنی عاشق شدن ابلیس خدا را، گناه او آمد؛ و عاشق شدن خدا پیغامبر را).[7]
ترویج این نگاه، از سوی بیشتر بزرگان و عرفای شیعه مورد انتقاد قرار گرفته است که پرداختن به این مسئله نیازمند تحقیق و نوشتن کتاب است که از حوصله این نوشته بیرون است. اما به طور کوتاه در نقد این تفکر میگوییم:
1. ابلیس در قرآن کریم به معنای موجود خاصی که از رحمت خدا رانده شده که گاه، معادل با شیطان به معنای عام به کار رفته است، هر چند کلمه شیطان نیز در قرآن گاه به معنای ابلیس آمده است. ابلیس به سبب اطاعت نکردن امر خدا از روی استکبار مطرود و مردود مقام قرب الهی است و تا قیامت سعی در گمراه ساختن انسانها خواهد کرد،[8] از اینرو، (عدوّ مبین) نامیده شده است: (یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین)، و یکی از صفات او (رجیم)؛ یعنی رانده شده است: (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیم)؛ و آنرا (آسمان) از هر شیطان رانده شدهای حفظ کردیم.
داستان سرپیچی ابلیس از امر الهی و استکبار وی بارها به صورتهای گوناگون بازگو شده است که مفصلترین آنها در سوره مبارکه اعراف آیات 11 تا 17 است.
2. محبّت دارای مراتبی است و شیطان پیش از آفرینش انسان، خدا را مدتی طولانی عبادت کرده و طبیعتاً دوست خدا بوده، ولی در آزمونی که خدا برای او در محبتش قرار داد، مردود شده و چیزی جز لعن و طرد او نصیبش نشد؛ در حالیکه محبّ و عاشق واقعی کسی است که با هر آنچه محبوب و معشوق او دوست دارد، عشق و دوستی بورزد. بنابر این، ابلیس از سر تقصیر و گناه از این سجده سرباز زد، نه از سر عشقی که به خداوند داشت. اگر عشق الهی شیطان حقیقتاً وجود داشت، اگر آن معشوق نابودی کلی او را میخواست میبایست بپذیرد و به قول صدر المتألهین:
آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدند همه
در معرکه دو کون فتح از عشق است
هر چند سپاه او شهیدند همه[9]
با اینکه خداوند به او فرمود: (به آدم سجده کن)، اگر معشوق به عاشق حقیقیاش بگوید: من این دستمال را دوست دارم، آن عاشق بایستی دستمال را مانند جزء شخصیت معشوق پذیرفته، بال و پری از عشق خود را به او بگستراند. نه اینکه بگوید: من چنین و چنانم!! وانگهی، اگر شیطان عاشق حقیقی بود، این چه غلط کاری بود که در موقع هجران از معشوق خود بگوید: خداوندا! تو مرا اغوا کردی من هم تمام فرزندان این آدم را تا روز رستاخیز اغوا خواهم کرد؟![10]
3. ابو العیاش عبد العلی محمد بن نظام الدین انصاری معروف به بحر العلوم از متکلمان بزرگ حنفی میگوید: (بدانکه ترک سجده آدم(ع) از تکبر او بود که آدم را طین دانست و ندانست حقیقت او، و خود را افضل دید از آدم(ع) و خیال کرد که حکیم را نشاید که مفضول را مسجود افضل گرداند، پس امر حق را خلاف حکمت دانست، پس خود را علم به حکمت دید از الله تعالی، پس متکبر به الله بود در این ترک سجود و نیز این ترک سجود به جهت حسد بود به آدم(ع) که او مقبول شد عند الله و این مقبولیت آدم(ع) ناخوش آمد ابلیس را، پس حسد کرد بر آدم(ع) و سجده نکرد و اینجا ابلیس سببیت حسد بیان کرد و اصل سبب ترک نمود و آن ترک بر امر الله تعالی که شناعت آن چنین پرظاهر بود که درو مکر و تزویر را راه نبود در این حسد تزویر را راه هست چنانکه تزویر کرد و سبب آن عشق گردانید اگرچه این محض زور است که در عشق رضای محبوب باید جست و چون ابا از امتثال امر واقع شد دعوی عشق زور شد و تحقیق آن است که او عاشق رب خود است و آن رب اسم خاص حق است که ابلیس مظهر اوست و عشق این اسم خاص عشق ذات است به وجهی که این اسم عین ذات است و تعبیر است از او چون معشوق او اسم خاص است، پس او را رضای آن اسم باید و رضای ان اسم به قیام ضلالت و نافرمانی است، پس او را در این مخالفت رضای معشوق خود طلب داشته اگرچه اسم هادی از او راضی نباشد دعوی او ذات را از رزق اوست).[11]
پی نوشتها:
[1]. حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج (کتاب الطواسین)، محقق و مصحح: عیون السود، محمد باسل، ص 102، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 2002م.
[2]. طه، 122.
[3]. غزالی، احمد، مجموعه آثار فارسی احمد غزالی، محقق و مصحح: مجاهد، احمد، مقدمه، ص 64 – 65، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1376ش.
[4]. همدانی، عین القضات، تمهیدات، محقق و مصحح: عسیران، عفیف، متن، ص 30، انتشارات منوچهری، تهران، چاپ چهارم، 1373ش.
[5]. همان، ص 221.
[6]. همان، ص 227.
[7]. همان، ص 229.
[8]. ر.ک:islamquest.net/fa/archive/question/fa866
؛islamquest.net/fa/archive/question/fa7430
؛ islamquest.net/fa/archive/question/fa1739
؛ islamquest.net/fa/archive/question/en21720.
[9]. صدر المتالهین، رساله سه اصل، به تصحیح و اهتمام: نصر، سید حسین، ج 2، ص 159، دانشگاه علوم معقول و منقول تهران، 1340ش.
[10]. علامه جعفری، محمد تقی، شرح مثنوی، ج 5، ص 222، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دهم، 1368ش.
[11]. بحر العلوم، محمد بن محمد، تفسیر عرفانی مثنوی معنوی، ج 3 ، ص333، ایران یاران، تهران، چاپ اول، 1384ش.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] وقتی شیطان به آدم سجده نکرد، خدا او را از بهشت بیرون کرد. چطور شیطان توانست دوباره وارد بهشت شود و آدم و حوا را گول بزند؟
- [سایر] چرا خداوند وقتی ابلیس بر آدم سجده نکرد , او را نابود نساخت تا فرزندان آدم نیز از دست او راحت شوند ؟
- [سایر] چرا خداوند وقتی ابلیس بر آدم سجده نکرد , او را نابود نساخت تا فرزندان آدم نیز از دست او راحت شوند ؟
- [سایر] آیا این ادعا درست است که سجده نکردن شیطان بر آدم یک حرکت نمایشی است که خدا آنرا برای عبرت انسان گذاشته است ؟
- [سایر] آیا انسان ها قبل از حضرت آدم هم شیطان داشته اند؟
- [سایر] شیطان جنّ بود یا فرشته؟ اگر جن بود چگونه در جریان سجده ملائکه بر آدم حاضر بود.
- [سایر] اگر سجده به معنای پرستش است و مخصوص خدا چرا فرشتگان بر آدم سجده کردند ؟
- [سایر] وقتی بچه بودم مورد اذیت جنسی قرار گرفتم (البته نه در حد لواط) و ترسو بودم بعد در سن 15 سالگی با پسر عمویم راجع به مسائل جنسی صحبت می کردیم و با هم رابطه داشتیم (البته باز نه در حد لواط) حالا سوال من این است چرا من که بچه بودم خدا کمکم نکرد تا گرفتار آن آدم ها نشوم؟ آیا اگر یک آدم خوبی مثلا یک امامزاده (فرزند امام) بود خدا می گذاشت برایش این اتفاق بیافتد؟ حالا با این اتفاق و کاری که انجام داده ام از خودم بدم می آید و از خدا هم گله مند هستم! چیزی که مرا می سوزاند این است که من که عاشق حضرت علی )ع( هستم چه جوری فردای قیامت تو روی آن حضرت نگاه کنم؟ رویم نمی شود با حضرت علی حرف بزنم آخه مگر می شود یک آدم پست به کمالی برسد که با آن حضرت ارتباط برقرار کند تو رو خدا جواب مرا برایم ایمیل کنید.
- [سایر] چرا خداوند اسرار خلقت آدم و فرزندانش را از ابلیس کتمان نکرد تا ابلیس به آنهاحسادت نورزد و در گمراهی آنان تلاش نکند ؟
- [سایر] چرا خداوند اسرار خلقت آدم و فرزندانش را از ابلیس کتمان نکرد تا ابلیس به آنهاحسادت نورزد و در گمراهی آنان تلاش نکند ؟
- [آیت الله بهجت] اگر انسان موقعی که آیه سجده را میخواند، از دیگری هم بشنود، چنانچه گوش داده دو سجده نماید و اگر به گوشش خورد، یک سجده کافی است، اگرچه احتیاط در دو سجده است. و اگر انسان چند دفعه آیه سجده را شنید و یا خود قرائت کرد اگر بعد از اولی سجده کرد، واجب است باز هم برای دفعات بعد سجده کند؛ و اگر سجده نکرد بنابر احتیاط واجب برای هر قرائت یا شنیدن آیه سجده کند.
- [آیت الله بهجت] دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجده سهو کند و پیشانی را به چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بنابر احتیاط واجب بهنحو مأثور بگوید: (بسم اللّه و بِاللّه و صَلَّی اللّه عَلی محمّدٍ و آلِ محمّد) یا (بسم اللّه و باللّه اللّهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ)، ولی بهتر است بگوید: (بسم اللّه و باللّه السّلامُ عَلَیکَ اَیّهَا النَّبِیُّ و رَحْمَةُ اللّه وَ بَرَکاتُه)، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یکی از ذکرهایی را که گفته شد بگوید و بنابر اظهر وقتی سر از سجده برداشت تشهد بخواند، سپس سلام بدهد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام میباشد و بعضی از مردم که مقابل قبر امامان پیشانی را به زمین میگذارند، اگر برای شکر خداوند متعال باشد اشکال ندارد وگرنه حرام است. مستحبات و مکروهات سجده
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد و بعضی از مردم عوام که مقابل قبر امامان پیشانی را به زمین می گذارند اگر برای شکر خداوند متعال باشد؛ اشکال ندارد و گرنه حرام است. مستحبات و مکروهات سجده:
- [آیت الله بهجت] دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فورا نیت سجده سهو کند و پیشانی را به چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بنا بر احتیاط واجب به نحو مأثور بگوید : ( بسم اللّه و بِاللّه و صَلَّی اللّه عَلی محمّدٍ و آلِ محمّد ) یا ( بسم اللّه و باللّه اللّهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ) ، ولی بهتر است بگوید : ( بسم اللّه و باللّه السّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ و رَحْمَةُ اللّه وَ بَرَکاتُه ) ، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یکی از ذکرهایی را که گفته شد بگوید و بنا بر اظهر وقتی سر از سجده برداشت تشهد بخواند سپس سلام بدهد .
- [آیت الله سیستانی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام میباشد ، و بعضی از مردم عوام که مقابل قبر امامان علیهمالسلام پیشانی را به زمین میگذارند اگر برای شکر خداوند متعال باشد ، اشکال ندارد ، و گر نه مشکل است . مستحبّات و مکروهات سجده :
- [آیت الله بهجت] برای سجده، بهتر از هر چیز تربت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام میباشد، بعد از آن خاک است.
- [آیت الله جوادی آملی] .سجده بر تربت حضرت سید الشهداء(ع) افضل از سجده بر سایر چیزهایی است که سجده بر آنها صحیح است. پس از آن, در فضیلت، خاک و سپس سنگ و پس از سنگ، گیاه است.
- [آیت الله سبحانی] دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فوراً نیّت سجده سهو کند و پیشانی را به چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید: (بِسْمِ اللهِ و باللهِ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَ آلهِ یا بِسْمِ الله وَ بِاللهِ اَللَّهُمَّ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد) ولی بهتر است بگوید (بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَة الله وَ بَرَکاتُه)، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یکی از ذکرهائی را که گفته شد بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد. قضای سجده و تشهد فراموش شده
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجده سهو کند، و پیشانی را به چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد، و ذکر بگوید، و ذکر سجده سهو را به سه نحو می شود انجام داد. اول "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِه". دوم "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد". سوم "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُه"، و احتیاط اختیار قسم سوم است، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و ذکر را بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.