برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید معنای آیه شریفه را بیان نماییم، بعد به سؤال بپردازیم. خدا می‌فرماید: "واتلُ ما اوحی الیک من کتاب ربک لا مُبدّل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحدا؛(1) آنچه از کتاب پرودگارت وحی شده تلاوت کن. هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمی‌سازد، و ملجأ و پناهگاهی جز او نمی‌یابی". طبق این آیه هیچ کس نمی‌تواند آیات الهی و احکام آسمانی را تغییر دهد و مطابق با معنای "انا نحن نزلنا الذکر و انا لحافظون" می‌باشد که دلالت دارد خدا با قدرت لا یزال خویش از کتاب آسمانی (قرآن) حراست می‌کند و هیچ حادثه و عاملی نمی‌تواند قرآن را تغییر دهد. تغییر پذیری خاصیت دانسته‌ها و فهم ناقص بشری است که روز به روز مسیر تکامل را می‌پیماید، ولی گذر زمان و حوادث نمی‌توانند آیات الهی را تغییر دهند. آیا خدا که وحی نازل نموده است نیز نمی‌تواند برخی از احکام خویش را تغییر دهد، البته طبق مصلحت و علتی که خود آگاهی دارد؟ مسلّماً جواب مثبت است. خداوند می‌تواند حکمی را که قبلاً بوده، تغییر دهد. بعد از بیان این مطلب به سؤال می‌پردازیم که سه مسئله طرح شده است: نسخ، تخصیص و تبدیل. در مورد تخصیص هیچ گونه شکی نیست که امری ممکن بلکه واقع شده است. آیات عام توسط آیات دیگر قرآن و یإ؛ ح‌ح توسط روایات قطعی تخصیص خورده است. مثالی واضح این که قرآن روزه را بر مسلمانان واجب نموده است و کلام حق ظهور در اطلاق دارد، ولی در مواردی یقین به تخصیص داریم، به طور مثال مسافر یا کسی که روزه برایش باعث دشواری شدید است. پس تخصیص یقیناً واقع شده است و سرّش این است که تخصیص، تبدیل کلام الهی نمی‌باشد. با آمدن مخصصّ می‌فهمیم که ظاهر کلام (مطلق) مراد خداوند نمی‌باشد و خاص منظور مولا می‌باشد، پس هیچ گونه تبدیلی در کلام الهی صورت نگرفته است. نسخ: در مورد نسخ تبدیل سخن بسیار است. نسخ برداشته شدن حکمی از احکام ثابت دینی در اثر سپری شدن وقت و مدت آن را گویند.(2) اصل امکان نسخ امری معقول و صحیح به نظر می‌رسد و کسی امکان آن را نفی ننموده است. به طور مثال احکامی که در شرایع سابق بوده، توسط دین اسلام نسخ شده است. آیا احکامی که در قرآن وارد شده، به وسیله آیات و یا روایات نسخ شده است؟ سه قسم نسخ وجود دارد: 1 - نسخ در تلاوت، نه در حکم: آیاتی هست که در قرآن نیست، ولی حکم آن میان مسلمانان جاری است. این قسم یقیناً باطل است. 2 - نسخ در تلاوت و حکم: هم تلاوت ساقط شده و دیگر در قرآن نیست و هم حکمش نسخ شده است. این گونه نیز باطل است. 3 - نسخ در حکم، نه تلاوت: بدین معنا که هنوز تلاوت می‌شود، ولی حکم آن ساقط شده است. اکثر دانشمندان و مفسران این نوع نسخ را پذیرفته‌اند. فقط بحث است که آیا در قرآن واقع شده؟ در این قسمت سه فرض وجود دارد، که یک قسم آن در سؤال شما مطرح شده است: نسخ حکم قرآن، توسط سنت قطعی و حدیث متواتر یا به وسیله اجماع قطعی که کاشف از رأی معصوم باشد. این نوع از نسخ هیچ اشکالی ندارد و اگر موردی با این کیفیت واقع شود، صحیح است، ولی اگر خبری واحد یا اجماعی غیر محصل واقع شود، مورد پذیرش نیست و هیچ گونه منافاتی با آیه 27 سوره کهف ندارد، چرا که گفتیم خدا می‌تواند احکامی را که به دلائلی زمان آنها به سر آمده، نسخ نماید. حکم پیامبر با توجه به آیاتی که لزوم پیروی و متابعت از پیامبر را به طور کلی ثابت دانسته، حکم خدا است. بنابراین اگر خبری به نحو متواتر و قطعی از پیامبر صادر شد و یقین آور باشد، حکم قرآن را می‌تواند نسخ کند. از جمله این آیات، آیه ذیل می‌باشد. "ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب؛ آنچه را رسول خدا برای شما آورده است، بگیرید و اجرا کنید و آنچه را نهی کرده، از آن خودداری کنید و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شدید العقاب است".(3) این آیه از ادله حجیت سنت پیامبر می‌باشد و دلالت بر وجوب فرمان برداری از اوامر و نواهی رسول خدا(ص) می‌کند. خدا صریحاً می‌فرماید که از آنچه رسول خدا برای شما آورده باید پیروی کنید. آنچه پیامبر برای مردم بیان می‌کند، فقط آیات نیست، بلکه شامل سنت نیز می‌شود و در هر حال، پیامبر فقط پیام الهی را به مردم می‌رساند، خواه به صورت وحی باشد یا سخن خود پیامبر. حال سنت قطعی که واجب العمل می‌باشد، قابلیت نسخ (کتاب) را دارد. همچنین آیه شریفه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" (4) در این آیه خدا اطاعت رسول(ص) و ائمه را بعد از امر به اطاعت خویش، واجب گردانیده است. اطاعت از رسول امری است مطلق که شامل تمامی زمینه می‌شود و یکی از موارد حجیت قول پیامبر است. در مورد حجیت سخن پیامبر و امام معصوم(ع) ادله دیگری نیز وجود دارد که می‌توانید با رجوع به کتب اصولی و حدیثی از آنها آگاهی یابید. البته در علوم قرآنی برای ناسخ و منسوخ شروطی ذکر نموده‌اند که می‌توانید با مراجعه به التمهید آیة الله معرفت و البیان آیة الله خوئی از آن اطلاع حاصل نمایید. اما در مورد مطالب مطرح شده در مجله بیّنات که ارسال نموده‌اید، باید عرض شود موارد نقد و نظر در این سخنان خیلی بیشتر از آن است که در حوصله این مقال بگنجد. مطالب مطرح شده نقد زیادی را می‌طلبد. بعضی مطالب ارائه شده مورد قبول بسیاری از فقهای شیعه نمی‌باشد و یا این که با شرایط و ضوابطی خاص، مورد نظر فقها و مفسران نامدار شیعه است، از جمله مطالبی که در مورد حجیت و یا عدم حجیت خبر واحد بیان نموده‌اند که می‌توانید با مراجعه به کتب اصولی و یا سؤال از روحانیونی که این مباحث را فرا گرفته‌اند، از آنها آگاهی یابند، البته این سخن بدان معنا نیست که تمامی سخنان ایشان ناصحیح است و یا این که قائل و معتقد ندارد، بلکه بدین معنا است که در فضای نقد علمی، باید سخنان با استدلال و ذکر دلائل کامل ذکر شود. بعد اندیشمندان آن را بررسی نمایند. ایشان در بعضی موارد یا اصلاً دلیلی ذکر نکرده‌اند و صرفاً ادعا را مطرح کرده یا اینکه نگاهی جامع نگر به موضوع نداشته‌اند. پی‌نوشت‌ها: 1 - کهف (18) 36. 2 - آیت الله خوئی، البیان، بحث نسخ در نگارش این مبحث از تحقیق این کتاب استفاده وافر برده‌ایم و مطالعه این کتاب را سفارش می‌نماییم. 3 - حشر (59) آیه 7. 4 - تغابن(64) آیه 12. eporsesh.com
آیا "لا مبدّل لکلمات ربّک" هرگونه نسخ، تخصیص و تبدیل آیات را به وسیله روایات حتی روایات قطعی نفی نمیکند؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید معنای آیه شریفه را بیان نماییم، بعد به سؤال بپردازیم. خدا میفرماید: "واتلُ ما اوحی الیک من کتاب ربک لا مُبدّل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحدا؛(1) آنچه از کتاب پرودگارت وحی شده تلاوت کن. هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمیسازد، و ملجأ و پناهگاهی جز او نمییابی". طبق این آیه هیچ کس نمیتواند آیات الهی و احکام آسمانی را تغییر دهد و مطابق با معنای "انا نحن نزلنا الذکر و انا لحافظون" میباشد که دلالت دارد خدا با قدرت لا یزال خویش از کتاب آسمانی (قرآن) حراست میکند و هیچ حادثه و عاملی نمیتواند قرآن را تغییر دهد. تغییر پذیری خاصیت دانستهها و فهم ناقص بشری است که روز به روز مسیر تکامل را میپیماید، ولی گذر زمان و حوادث نمیتوانند آیات الهی را تغییر دهند. آیا خدا که وحی نازل نموده است نیز نمیتواند برخی از احکام خویش را تغییر دهد، البته طبق مصلحت و علتی که خود آگاهی دارد؟ مسلّماً جواب مثبت است. خداوند میتواند حکمی را که قبلاً بوده، تغییر دهد.
بعد از بیان این مطلب به سؤال میپردازیم که سه مسئله طرح شده است: نسخ، تخصیص و تبدیل.
در مورد تخصیص هیچ گونه شکی نیست که امری ممکن بلکه واقع شده است. آیات عام توسط آیات دیگر قرآن و یإ؛ حح توسط روایات قطعی تخصیص خورده است. مثالی واضح این که قرآن روزه را بر مسلمانان واجب نموده است و کلام حق ظهور در اطلاق دارد، ولی در مواردی یقین به تخصیص داریم، به طور مثال مسافر یا کسی که روزه برایش باعث دشواری شدید است. پس تخصیص یقیناً واقع شده است و سرّش این است که تخصیص، تبدیل کلام الهی نمیباشد. با آمدن مخصصّ میفهمیم که ظاهر کلام (مطلق) مراد خداوند نمیباشد و خاص منظور مولا میباشد، پس هیچ گونه تبدیلی در کلام الهی صورت نگرفته است.
نسخ: در مورد نسخ تبدیل سخن بسیار است. نسخ برداشته شدن حکمی از احکام ثابت دینی در اثر سپری شدن وقت و مدت آن را گویند.(2) اصل امکان نسخ امری معقول و صحیح به نظر میرسد و کسی امکان آن را نفی ننموده است. به طور مثال احکامی که در شرایع سابق بوده، توسط دین اسلام نسخ شده است. آیا احکامی که در قرآن وارد شده، به وسیله آیات و یا روایات نسخ شده است؟ سه قسم نسخ وجود دارد:
1 - نسخ در تلاوت، نه در حکم:
آیاتی هست که در قرآن نیست، ولی حکم آن میان مسلمانان جاری است. این قسم یقیناً باطل است.
2 - نسخ در تلاوت و حکم:
هم تلاوت ساقط شده و دیگر در قرآن نیست و هم حکمش نسخ شده است. این گونه نیز باطل است.
3 - نسخ در حکم، نه تلاوت:
بدین معنا که هنوز تلاوت میشود، ولی حکم آن ساقط شده است. اکثر دانشمندان و مفسران این نوع نسخ را پذیرفتهاند. فقط بحث است که آیا در قرآن واقع شده؟ در این قسمت سه فرض وجود دارد، که یک قسم آن در سؤال شما مطرح شده است:
نسخ حکم قرآن، توسط سنت قطعی و حدیث متواتر یا به وسیله اجماع قطعی که کاشف از رأی معصوم باشد. این نوع از نسخ هیچ اشکالی ندارد و اگر موردی با این کیفیت واقع شود، صحیح است، ولی اگر خبری واحد یا اجماعی غیر محصل واقع شود، مورد پذیرش نیست و هیچ گونه منافاتی با آیه 27 سوره کهف ندارد، چرا که گفتیم خدا میتواند احکامی را که به دلائلی زمان آنها به سر آمده، نسخ نماید.
حکم پیامبر با توجه به آیاتی که لزوم پیروی و متابعت از پیامبر را به طور کلی ثابت دانسته، حکم خدا است.
بنابراین اگر خبری به نحو متواتر و قطعی از پیامبر صادر شد و یقین آور باشد، حکم قرآن را میتواند نسخ کند. از جمله این آیات، آیه ذیل میباشد. "ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب؛ آنچه را رسول خدا برای شما آورده است، بگیرید و اجرا کنید و آنچه را نهی کرده، از آن خودداری کنید و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شدید العقاب است".(3) این آیه از ادله حجیت سنت پیامبر میباشد و دلالت بر وجوب فرمان برداری از اوامر و نواهی رسول خدا(ص) میکند.
خدا صریحاً میفرماید که از آنچه رسول خدا برای شما آورده باید پیروی کنید. آنچه پیامبر برای مردم بیان میکند، فقط آیات نیست، بلکه شامل سنت نیز میشود و در هر حال، پیامبر فقط پیام الهی را به مردم میرساند، خواه به صورت وحی باشد یا سخن خود پیامبر. حال سنت قطعی که واجب العمل میباشد، قابلیت نسخ (کتاب) را دارد.
همچنین آیه شریفه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" (4) در این آیه خدا اطاعت رسول(ص) و ائمه را بعد از امر به اطاعت خویش، واجب گردانیده است. اطاعت از رسول امری است مطلق که شامل تمامی زمینه میشود و یکی از موارد حجیت قول پیامبر است.
در مورد حجیت سخن پیامبر و امام معصوم(ع) ادله دیگری نیز وجود دارد که میتوانید با رجوع به کتب اصولی و حدیثی از آنها آگاهی یابید.
البته در علوم قرآنی برای ناسخ و منسوخ شروطی ذکر نمودهاند که میتوانید با مراجعه به التمهید آیة الله معرفت و البیان آیة الله خوئی از آن اطلاع حاصل نمایید.
اما در مورد مطالب مطرح شده در مجله بیّنات که ارسال نمودهاید، باید عرض شود موارد نقد و نظر در این سخنان خیلی بیشتر از آن است که در حوصله این مقال بگنجد. مطالب مطرح شده نقد زیادی را میطلبد. بعضی مطالب ارائه شده مورد قبول بسیاری از فقهای شیعه نمیباشد و یا این که با شرایط و ضوابطی خاص، مورد نظر فقها و مفسران نامدار شیعه است، از جمله مطالبی که در مورد حجیت و یا عدم حجیت خبر واحد بیان نمودهاند که میتوانید با مراجعه به کتب اصولی و یا سؤال از روحانیونی که این مباحث را فرا گرفتهاند، از آنها آگاهی یابند، البته این سخن بدان معنا نیست که تمامی سخنان ایشان ناصحیح است و یا این که قائل و معتقد ندارد، بلکه بدین معنا است که در فضای نقد علمی، باید سخنان با استدلال و ذکر دلائل کامل ذکر شود. بعد اندیشمندان آن را بررسی نمایند. ایشان در بعضی موارد یا اصلاً دلیلی ذکر نکردهاند و صرفاً ادعا را مطرح کرده یا اینکه نگاهی جامع نگر به موضوع نداشتهاند.
پینوشتها:
1 - کهف (18) 36.
2 - آیت الله خوئی، البیان، بحث نسخ در نگارش این مبحث از تحقیق این کتاب استفاده وافر بردهایم و مطالعه این کتاب را سفارش مینماییم.
3 - حشر (59) آیه 7.
4 - تغابن(64) آیه 12.
eporsesh.com
- [سایر] 1. قرآن کریم متن خودش را معجزه میداند و از جمله اعجازهایش را این میداند که از اول تا آخرش اختلافی نیست. 2. اختلاف دوگونه است؛ مستقر و غیر مستقر 3. اختلاف غیر مستقر سریع الزوال اشکالی ندارد و تهافت حساب نمیشود؛ مثل عام و خاص و وارد و مورود و .... 4. اما اختلاف مستقر که بدون اعراض از حرف قبل قابل توجیه نیست همان تهافت و اختلافی است که قرآن از خودش نفی کرده است. 5. در خود قرآن و همچنین در روایات در مورد نسخ و آیات ناسخ و منسوخ صحبت به میان آمده است. 6. بعضی از موارد آیات منسوخ که در روایت شمرده شده است، از جمله آیات الاحکام نیست، بلکه از جمله معارف است مثل این آیه: (وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا) که توسط این آیه نسخ شده است: (إِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُون). 7. اگر قرار باشد ما این آیات متهافت را هم با عنوان نسخ از اختلاف و تهافت مصون بدانیم که دیگر مصداقی برای اختلاف و تهافت متصور نخواهد بود. اصولا آیا اختلاف غیر از این است که کسی دو تا حرف بزند که یکی نسخ و اعراض از دیگری محسوب شود و با هم قابل جمع نباشند؟ در این صورت ما ابزار راستی آزمایی را از خصم گرفتهایم و بعد میگوییم حالا بیا راستی آزمایی کن!
- [سایر] در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.