همه ی مسلمانان در سه اصل توحید، معاد و نبوت با هم اتفاق نظر دارند ولی در مساله ی عدل و امامت بین مذهب شیعه اثنی عشری و سایر فرق اسلامی (غیر از معتزله که در مسئله عدل با شیعه متفق است) اختلاف وجود دارد. عدل اگر چه از صفات خداوند است و در اصطلاح علم عقاید لفظ توحید شامل عدل و دیگر صفات خداوند می شود ولی از آنجا که مسئله عدل از مسائل مهمی است که سبب جدایی اشاعره و عدلیه (شیعه امامیه و معتزله که قایل به عدل الهی هستند) شده است، و آثار زیادی بر آن بار می شود، عدل را به طور جداگانه، بحث کرده و جزء اصول عقاید آورده اند. مذاهب اصلی کلامی جهان اسلام به سه دسته ی اشاعره، معتزله و شیعه تقسیم می شوند. معتزله و شیعه را چون قایل به عدل الهی هستند (عدلیه) می خوانند.(1) معنای عدل اعتقاد به عدل از شعب اعتقاد به حسن و قبح عقلی است.(2) عدلیه معتقدند که افعال صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها به خدای متعال متصف به حسن و قبح است. و عقل انسان تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند. یعنی خداوند کار قبیح انجام نمی دهد، این بدان معنا نیست که (العیاذ بالله) به خدا فرمان دهد و امر و نهی کند، بلکه به این معنا است که صدور کار قبیح از خداوند متعال محال است. البته نظرات معتزله در این میان دارای ضعف هایی است که در جای خود باید بررسی شود (ولی عقیده شیعه با تبعیت از معصومین همین است).(3) با این توضیح عدل از صفات ثبوتیه کمالیه خداوند است،(4) یعنی خداوند ظلم نمی کند و فعل قبیح و مخالف عقل سلیم انجام نمی دهد.(5) عدلیه با قاعده حسن و قبح عقلی بعضی از قواعد کلامی را مانند قاعده لطف با وجوب شکر منعم، مسئله جبر و اختیار و نتیجه آن را ثابت کرده اند.(6) اشاعره، تاریخ و عقاید اشاعره به طرفداران (ابوالحسن اشعری) که از اهالی بصره بود، اطلاق می شود، وی سال ها جزء شاگردان برجسته ی ابوعلی جبائی (شیخ معتزله) بود، اما از استاد کناره گرفت و مذهب کلامی جدیدی را تأسیس کرد. بزرگترین اختلافی که باعث جدا شدن وی از معتزله شد بحث عدل و خلق قرآن است. این جدایی در سال 300 ه اتفاق افتاد.(7) شیوه اشعریان در مقابل روش معتزله که شیوه برهان و کلام بود طریقه (اهل سنت) را تأیید و تقویت نمود. در بیشتر بلاد اسلام، مذهب عامه اهل سنت و جماعت، مذهب اشعری است.(8) در رشد این مکتب کلامی و استیلاء بر دیگر مذاهب اهل سنت اغراض سیاسی بی تأثیر نبوده است. فشار حکومت عباسی بر معتزله و عقل گراها از زمان متوکل تا زمان مقتدر که بین سال های 295 تا 320 حکومت کرد ادامه داشت در همین فاصله (295 تا 320) بود که ابوالحسن اشعری از مکتب اعتزال توبه کرد و به مسلک اهل حدیث وارد شد، عقیده ای که مورد قبول و تأثیر خلفاء عباسی و بعد از آن پادشاهان سلجوقی بود.(9) عقائد اشاعره ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول مربوط با بحث خودمان اشاره می کنیم:(10) خداوند خالق افعال بندگان است. خداوند می تواند تکلیف به مالایطاق بکند (یعنی فعلی که عقلاً قبیح است انجام دهد). خداوند می تواند مردم بی گناه را عذاب کند. در صورت نبودن امام واجد شرایط اطاعت از احکام سلطان وقت لازم است. صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از این عالم رود حکم او با خداست یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند. همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آنچه را شرع نیکو بداند حسن و نیکو و آنچه را شرع زشت بداند قبیح و زشت است. یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند. همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و بالتبع نفی عدل الهی سرچشمه می گیرد باعث شد برای تأکید این مطلب علماء مذهب اصل عدل الهی را جزء اصول عقاید ذکر نمایند.البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند اما عدل در کلام آنان یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد. عقیده شیعه عدالت از میان صفات خدا چنان اهمیّتی دارد که بسیاری از صفات دیگر به آن بازگشت می کند، زیرا (عدالت) به معنی وسیع کلمه قرار دادن هر چیز در جای خویش است، در این صورت حکیم و رزّاق و رحمان و رحیم و مانند آنها همه بر آن منطبق می گردد.مسئله معاد نیز متّکی به مسئله (عدل الهی) است، رسالت پیامبران، مسئولیّت امامان، نیز با مسئله عدالت خدا ارتباط دارد. از آنجا که فروع دین همواره پرتوی از اصول دین است، و پرتو عدالت پروردگار در جامعه بشری فوق العاده مؤثّر است، و مهم ترین پایه جامعه انسانی را عدالت اجتماعی تشکیل می دهد، انتخاب اصل عدالت به عنوان یک اصل از اصول دین، رمزی است برای احیای عدل در جوامع بشری و مبارزه با هر گونه ظلم و ستم. همان گونه که توحید ذات و صفات پروردگار و توحید عبادت و پرستش او نور وحدت و یگانگی و اتّحاد در جامعه انسانی می باشد و توحید صفوف را تقویت می کند.رهبری پیامبران و امامان نیز الهام بخش مسئله (رهبری راستین) در جوامع انسانی است. بنابراین، اصل عدالت پروردگار که حاکم بر کل جهان هستی است رمز و اشاره ای به لزوم عدالت در جامعه انسانی در تمام زمینه هاست.عالم بزرگ آفرینش با عدالت برپاست، جامعه بشری نیز بدون آن پابرجا نخواهد ماند. پی نوشتها: 1. آموزش عقاید، آیت الله مصباح یزدی، ص 161. 2. ملل و نحل، آیت الله سبحانی، ج 2، ص 332. 3. آموزش عقاید، ص 162. 4. ترجمه بدایة المعارف، ج 1، ص 112. 5. اصل الشیعه و اصولها، شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء، ص 74. 6. همان، ص 75. 7. فرهنگ فرق اسلامی، محمدجواد مشکور، ص 54. 8. همان، ص 56. 9. همان، ص 56 و ملل و نحل، آیت الله سبحانی، ج 2، ص 31. 10. فرهنگ فرق اسلامی، ص 56، 57 و 58. 11. 50 درس اصول عقائد برای جوانان،آیت الله العظمی مکارم شیرازی ص80 منبع:سایت انوار طاها
همه ی مسلمانان در سه اصل توحید، معاد و نبوت با هم اتفاق نظر دارند ولی در مساله ی عدل و امامت بین مذهب شیعه اثنی عشری و سایر فرق اسلامی (غیر از معتزله که در مسئله عدل با شیعه متفق است) اختلاف وجود دارد.
عدل اگر چه از صفات خداوند است و در اصطلاح علم عقاید لفظ توحید شامل عدل و دیگر صفات خداوند می شود ولی از آنجا که مسئله عدل از مسائل مهمی است که سبب جدایی اشاعره و عدلیه (شیعه امامیه و معتزله که قایل به عدل الهی هستند) شده است، و آثار زیادی بر آن بار می شود، عدل را به طور جداگانه، بحث کرده و جزء اصول عقاید آورده اند. مذاهب اصلی کلامی جهان اسلام به سه دسته ی اشاعره، معتزله و شیعه تقسیم می شوند. معتزله و شیعه را چون قایل به عدل الهی هستند (عدلیه) می خوانند.(1)
معنای عدل
اعتقاد به عدل از شعب اعتقاد به حسن و قبح عقلی است.(2) عدلیه معتقدند که افعال صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها به خدای متعال متصف به حسن و قبح است. و عقل انسان تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند. یعنی خداوند کار قبیح انجام نمی دهد، این بدان معنا نیست که (العیاذ بالله) به خدا فرمان دهد و امر و نهی کند، بلکه به این معنا است که صدور کار قبیح از خداوند متعال محال است. البته نظرات معتزله در این میان دارای ضعف هایی است که در جای خود باید بررسی شود (ولی عقیده شیعه با تبعیت از معصومین همین است).(3) با این توضیح عدل از صفات ثبوتیه کمالیه خداوند است،(4) یعنی خداوند ظلم نمی کند و فعل قبیح و مخالف عقل سلیم انجام نمی دهد.(5) عدلیه با قاعده حسن و قبح عقلی بعضی از قواعد کلامی را مانند قاعده لطف با وجوب شکر منعم، مسئله جبر و اختیار و نتیجه آن را ثابت کرده اند.(6)
اشاعره، تاریخ و عقاید
اشاعره به طرفداران (ابوالحسن اشعری) که از اهالی بصره بود، اطلاق می شود، وی سال ها جزء شاگردان برجسته ی ابوعلی جبائی (شیخ معتزله) بود، اما از استاد کناره گرفت و مذهب کلامی جدیدی را تأسیس کرد. بزرگترین اختلافی که باعث جدا شدن وی از معتزله شد بحث عدل و خلق قرآن است. این جدایی در سال 300 ه اتفاق افتاد.(7) شیوه اشعریان در مقابل روش معتزله که شیوه برهان و کلام بود طریقه (اهل سنت) را تأیید و تقویت نمود.
در بیشتر بلاد اسلام، مذهب عامه اهل سنت و جماعت، مذهب اشعری است.(8)
در رشد این مکتب کلامی و استیلاء بر دیگر مذاهب اهل سنت اغراض سیاسی بی تأثیر نبوده است. فشار حکومت عباسی بر معتزله و عقل گراها از زمان متوکل تا زمان مقتدر که بین سال های 295 تا 320 حکومت کرد ادامه داشت در همین فاصله (295 تا 320) بود که ابوالحسن اشعری از مکتب اعتزال توبه کرد و به مسلک اهل حدیث وارد شد، عقیده ای که مورد قبول و تأثیر خلفاء عباسی و بعد از آن پادشاهان سلجوقی بود.(9)
عقائد اشاعره
ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول مربوط با بحث خودمان اشاره می کنیم:(10)
خداوند خالق افعال بندگان است.
خداوند می تواند تکلیف به مالایطاق بکند (یعنی فعلی که عقلاً قبیح است انجام دهد).
خداوند می تواند مردم بی گناه را عذاب کند.
در صورت نبودن امام واجد شرایط اطاعت از احکام سلطان وقت لازم است.
صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از این عالم رود حکم او با خداست یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند.
همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آنچه را شرع نیکو بداند حسن و نیکو و آنچه را شرع زشت بداند قبیح و زشت است. یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند. همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و بالتبع نفی عدل الهی سرچشمه می گیرد باعث شد برای تأکید این مطلب علماء مذهب اصل عدل الهی را جزء اصول عقاید ذکر نمایند.البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند اما عدل در کلام آنان یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد.
عقیده شیعه
عدالت از میان صفات خدا چنان اهمیّتی دارد که بسیاری از صفات دیگر به آن بازگشت می کند، زیرا (عدالت) به معنی وسیع کلمه قرار دادن هر چیز در جای خویش است، در این صورت حکیم و رزّاق و رحمان و رحیم و مانند آنها همه بر آن منطبق می گردد.مسئله معاد نیز متّکی به مسئله (عدل الهی) است، رسالت پیامبران، مسئولیّت امامان، نیز با مسئله عدالت خدا ارتباط دارد.
از آنجا که فروع دین همواره پرتوی از اصول دین است، و پرتو عدالت پروردگار در جامعه بشری فوق العاده مؤثّر است، و مهم ترین پایه جامعه انسانی را عدالت اجتماعی تشکیل می دهد، انتخاب اصل عدالت به عنوان یک اصل از اصول دین، رمزی است برای احیای عدل در جوامع بشری و مبارزه با هر گونه ظلم و ستم.
همان گونه که توحید ذات و صفات پروردگار و توحید عبادت و پرستش او نور وحدت و یگانگی و اتّحاد در جامعه انسانی می باشد و توحید صفوف را تقویت می کند.رهبری پیامبران و امامان نیز الهام بخش مسئله (رهبری راستین) در جوامع انسانی است. بنابراین، اصل عدالت پروردگار که حاکم بر کل جهان هستی است رمز و اشاره ای به لزوم عدالت در جامعه انسانی در تمام زمینه هاست.عالم بزرگ آفرینش با عدالت برپاست، جامعه بشری نیز بدون آن پابرجا نخواهد ماند.
پی نوشتها:
1. آموزش عقاید، آیت الله مصباح یزدی، ص 161.
2. ملل و نحل، آیت الله سبحانی، ج 2، ص 332.
3. آموزش عقاید، ص 162.
4. ترجمه بدایة المعارف، ج 1، ص 112.
5. اصل الشیعه و اصولها، شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء، ص 74.
6. همان، ص 75.
7. فرهنگ فرق اسلامی، محمدجواد مشکور، ص 54.
8. همان، ص 56.
9. همان، ص 56 و ملل و نحل، آیت الله سبحانی، ج 2، ص 31.
10. فرهنگ فرق اسلامی، ص 56، 57 و 58.
11. 50 درس اصول عقائد برای جوانان،آیت الله العظمی مکارم شیرازی ص80
منبع:سایت انوار طاها
- [سایر] علت این که سنیها عدالت را جزء اصول دین به شمار نمیآورند، چیست؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در رساله فرموده اید: تقلید در اصول دین جایز نیست، آیا اصول دین را با دلیل باید اثبات کرد یا اعتقاد به آن کافی است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] جایگاه تقلید در اصول دین و در فروع دین و علت آن را بیان کنید؟
- [سایر] اگر تقلید این همه اهمیت دارد چرا در اصول دین جایز نیست و در فروع دین جایز است؟
- [سایر] اگر تقلید این همه اهمیت دارد چرا در اصول دین جایز نیست و در فروع دین جایز است؟
- [سایر] مراد از تقلیدی نبودن اصول دین چیست و چگونه میتوان با تحقیق به این اصول رسید؟
- [آیت الله سیستانی] دلایل عقلی برای اصول دین؟
- [سایر] اصول دین با اصول مذهب چه تفاوتی دارد و ترتیب صحیح آن کدام است؟
- [سایر] صفات فرد عادل کدام است؟
- [سایر] امامت از فروع دین است یا اصول دین؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . تحصیل اعتقاد به اصول دین و مبانی اسلام بر هر مسلمان، واجب است.
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مجتهدی که از او تقلید می کند باید دارای صفات زیر باشد: مرد، بالغ، عاقل، شیعه¬ی دوازده امامی، حلال زاده و همچنین بنابراحتیاط واجب عادل و زنده باشد. (عادل کسی است که دارای حالت خداترسی باطنی است که او را از انجام گناه کبیره و اصرار بر گناه صغیره باز می دارد).
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله بروجردی] عقیده مسلمانان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفتهی کسی را قبول کند؛ ولی در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفهی خود عمل نماید که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدّهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّهی دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله خوئی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد کند و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون سؤال از دلیل، گفتة کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات و قطعیات باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بهدست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی بدون سؤال از دلیل بهدستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است مثلًا اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بهجا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.