اگر تقلید این همه اهمیت دارد چرا در اصول دین جایز نیست و در فروع دین جایز است؟
اگر تقلید این همه اهمیت دارد چرا در اصول دین جایز نیست و در فروع دین جایز است؟ پاسخ این سوال در ضمن نکات زیر بیان می¬شود. 1.ابتنای عقیده بر برهان انسان باید هرعقیده را با برهان و عقل بپذیرد. حتی اگر در جایی باید تقلید کند تقلید او بایستی مبتنی بر یک برهان و دلیل عقلی باشد. پس اصل اولی در مورد تمام معارف؛ حصول معرفت عقلی به وسیله تک تک انسان هاست، لکن اهمیت بعضی از امور، به اندازه نیست که لازم باشد در مورد حکم آن تحقیق گسترده وقت و هزینه زیادی برای کسب یقین عقلی صرف کنیم، ولی در مورد اصول دین اولاً، احتمال ضرر و زیان در نادانی، آن قدر زیاد است که حصول یقین و شناخت قطعی امری ضروری است، چرا که زیان بی عقیدگی و بی ایمانی و حتی تزلزل ایمان و عقیده قابل جبران نیست و آثار منفی آن سرتاسر حیات بشر را در بر می گیرد. در مقابل، منفعت ایمان و یقین به این اصول و لوازم آن، آن قدر گسترده است که تمام شئون و ابعاد زمانی و وجودی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد.این گونه امور باید اجتهادی باشد و براساس برهان ودلیل شکل بگیرد. مرحوم مظفر از علماء بزرگ شیعه می فرماید: (شناسایی اصول عقاید از راه تفکر و تدبر پیش از آن که از راه شرع واجب باشد از راه عقل واجب است). البته تقلید نیز می تواند در اصول عقاید یکی از ابزار شناخت باشد ولی اولاّ، باید توجه داشته باشیم که دین داری تقلیدی، با پیش آمدن شبهاتی ساده، دچار تزلزل می‌شود؛ زیرا عمیق و دارای پشتوانه علمی نیست؛ علاوه بر آن ممکن است که چنین فردی در اصل انتخاب دین خود نیز اشتباه کرده باشد و به دینی نادرست معتقد شده باشد. دین داری در صورتی مطلوب و آرمانی است که با تحقیق و یافتن شواهد روشن بر درستی آن انتخاب شده باشد. ثانیاً، اصول دین مجموعه عقایدی است که از سنخ شناخت بوده و علم و یقین در آن معتبر است و به دلیل اهمیتی که دارد در حکم ستون های دین است که در صورت سستی موجب فرسایش و تزلزل و بالاخره واژگونی آن می شود لذا علم و یقین در آن شرط است. شهید مطهری نیز دلیل جایز نبودن تقلید در اصول دین را چنین بیان می کنند: (قرآن کریم ایمان را بر پایه تفکر و تعقل گذاشته است قرآن همواره می‌خواهد که مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آن چه باید به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را کافی نمی‌داند بنابراین در اصول دین باید تحقیق کرد، مثلاً این که خداوند وجود دارد و یکی است مسئله‌ای است که باید به طور منطقی به آن پی‌برد و هم چنین این که حضرت محمد (ص) پیامبر خدا است). از همین رو، اسلام تقلید در اصول عقاید را نهی کرده است و با اصرار تمام از مردم می خواهد که بدون تحقیق و برهان عقل از هیچ عقیده ای پیروی نکند. از ظن و گمان تبعیت نکنند. و هیچ پیامبر یا امامی به مردم نگفته است در اصول عقاید از وی تقلید کنند. بلکه انبیاء حتی از مخالفین خود هم طلب برهان می کردند و به آن¬ها می¬گفتند: (هاتوا برهانکم) . و در آیه دیگر می خوانیم: (أَمَّن یَبْدَؤُاْ الخَْلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَن یَرْزُقُکمُ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ) ؛ (یا آنکه خلق را پدید کند و آن را باز آورد و آنکه از آسمان و زمین روزیتان دهد، چگونه با این خدا خدایی هست؟ بگو اگر راست می ‌گویید برهان خویش را بیاورید). فلاسفه و متکلمان نیز، تقلید در اصول دین را مردود می دانند حتی فقها در رساله های عملیه تصریح می کنند که مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین جایز نیست و قرآن کریم کسانی را که از پدران و گذشتگان خود تقلید می کنند سرزنش می کند. ( وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ کاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیًْا وَ لَا یَهْتَدُونَ) ؛ (و چون به ایشان گفته شود آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید می‌ گویند: نه، ما تنها آن را پیروی می‌ کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم آیا اگر پدران ایشان عقل نمی‌ داشتند و هیچ چیز نمی ‌فهمیدند و راه بجایی نمی‌ بردند باز هم پیرویشان می ‌کردند). بنابراین، به طور کلی در تمام علوم اعم از فقه و غیر فقه، راه تحقیق و جستجو باز است لکن در بعضی از علوم، تحقیق و تتبع لازم و ضروری است مانند معارف اصلی دین که شامل اثبات خدا، نبوت، معاد، عدل و امامت می شود، و هم چنین برخی دیگر از علوم که به حسب نیاز جامعه ضروری تشخیص داده می شوند نیز تحقیق در آنها برای اشخاصی که توانایی و امکان فراگیری دارند لازم و به اصطلاح، واجب کفایی است. البته نباید فراموش کرد که، تصحیح عقاید بلکه تحقیق در این گونه مسائل به تنهایی امکان ندارد؛ انسان لازم است به کتاب های کلامی و فلسفی مراجعه کرده تا از تحقیقات دانشمندان نیز بهره گیرد و حتی عقل حکم می کند که در این موارد از آرا اندیشمندان باید استفاده کرد. ولی این گونه مراجعات و مطالعات از مقوله تقلید اصطلاحی نیست، بلکه از مقوله تحقیق و تفحص به شمار می رود. 2.حوزه تقلید در فروع دین هرچند موضوع اصلی تقلید فروع دین است، اما ناگفته نماند که در فروع دین نیز در تشخیص اکثر موضوعات جای تقلید نیست. مثلاً در تشخیص این که این زمین غصبی یا غیرغصبی است؟ خود شخص باید تحقیق و پرسش کند و یا مثلاً در این که این لباس نجس است یا پاک؟ فلان مایع آب یا شراب است؟ قبله از این طرف یا آن طرف است؟ امام جماعت این مسجدعادل است یا نه؟ باید خودش تحقیق کند و این ها خارج از عهده مجتهد می باشد زیرا، شان فقیه بیان حکم است نه تطبیق حکم بر موضوع. در بخش احکام نیز در ضروریات و موارد بدیهی مانند وجوب نماز و روزه، نیز تقلید نیاز نیست، ولی در غیر ضروریات دین تقلید لازم است، از این رو، برخی بزرگان گفته اند: (شخص مسلمان باید عقیده اش به اصول دین از روی بصیرت باشد و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی گفته کسی را که علم به آن دارد به صرف آن که او گفته است قبول کند. ولی چنانچه کسی به عقاید حقه دین یقین داشته باشد و آن ها را اظهار نماید و از روی بصیرت باشد آن شخص مسلمان و مومن است و همه احکام اسلام، ایمان بر او جاری می شود و اما در احکام دین در غیر ضروریات و قطعیات باید شخص یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهدی تقلید کند، یا از روی احتیاط طوری به وظیفه خود عمل کند که تعیین کند تکلیف خود را انجام داده است. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند واجب است از مجتهدی تقلید نمایند). یکی از روشنفکران معاصر، در باره محدودبودن دامنه تقلید، بیان زیبایی دارد: (در تشیع علوی، تقلید در اصول نیست، در عقاید نیست، در احکام است، در فروع است، آن هم نه در خود فروع بلکه در فروع فروع. در چگونگی مسائل خاصی که احتمالا میان مجتهدان اختلاف هست، مثلا نماز که جزء فروع دین است قابل تقلید نیست، مسلم است و ضروری ). بنابراین، تقلید منحصر در فروع دین است و به اجماع فقیهان، تقلید در اصول عقاید (توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد) جایز نمی باشد، زیرا در اصول عقاید، رسیدن به قطع و یقین با براهین عقلی، منطقی واجتهادی شرط است نه با تقلید و تعبد. اما توجه داشته باشیم که لزوم اجتهادی بودن اصول دین به این معنا نیست که هر مسلمانی به تمام دلایل که بر اصول عقاید یک دین ارائه می¬شود آگاهی یابد، بلکه ملاک حصول یقین به درستی دین و اصول عقاید است اگرچه مانند دلیل آن پیر زن که برای اثبات وجود خدا به حرکت چرخ ریسندگی استدلال کرد و یا ممکن است از مطالعه اجمالی آموزه های یک دین یقین به صحت آن دین پیدا کرد.
عنوان سوال:

اگر تقلید این همه اهمیت دارد چرا در اصول دین جایز نیست و در فروع دین جایز است؟


پاسخ:

اگر تقلید این همه اهمیت دارد چرا در اصول دین جایز نیست و در فروع دین جایز است؟

پاسخ این سوال در ضمن نکات زیر بیان می¬شود.
1.ابتنای عقیده بر برهان
انسان باید هرعقیده را با برهان و عقل بپذیرد. حتی اگر در جایی باید تقلید کند تقلید او بایستی مبتنی بر یک برهان و دلیل عقلی باشد. پس اصل اولی در مورد تمام معارف؛ حصول معرفت عقلی به وسیله تک تک انسان هاست، لکن اهمیت بعضی از امور، به اندازه نیست که لازم باشد در مورد حکم آن تحقیق گسترده وقت و هزینه زیادی برای کسب یقین عقلی صرف کنیم، ولی در مورد اصول دین اولاً، احتمال ضرر و زیان در نادانی، آن قدر زیاد است که حصول یقین و شناخت قطعی امری ضروری است، چرا که زیان بی عقیدگی و بی ایمانی و حتی تزلزل ایمان و عقیده قابل جبران نیست و آثار منفی آن سرتاسر حیات بشر را در بر می گیرد. در مقابل، منفعت ایمان و یقین به این اصول و لوازم آن، آن قدر گسترده است که تمام شئون و ابعاد زمانی و وجودی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد.این گونه امور باید اجتهادی باشد و براساس برهان ودلیل شکل بگیرد. مرحوم مظفر از علماء بزرگ شیعه می فرماید: (شناسایی اصول عقاید از راه تفکر و تدبر پیش از آن که از راه شرع واجب باشد از راه عقل واجب است).
البته تقلید نیز می تواند در اصول عقاید یکی از ابزار شناخت باشد ولی اولاّ، باید توجه داشته باشیم که دین داری تقلیدی، با پیش آمدن شبهاتی ساده، دچار تزلزل می‌شود؛ زیرا عمیق و دارای پشتوانه علمی نیست؛ علاوه بر آن ممکن است که چنین فردی در اصل انتخاب دین خود نیز اشتباه کرده باشد و به دینی نادرست معتقد شده باشد. دین داری در صورتی مطلوب و آرمانی است که با تحقیق و یافتن شواهد روشن بر درستی آن انتخاب شده باشد. ثانیاً، اصول دین مجموعه عقایدی است که از سنخ شناخت بوده و علم و یقین در آن معتبر است و به دلیل اهمیتی که دارد در حکم ستون های دین است که در صورت سستی موجب فرسایش و تزلزل و بالاخره واژگونی آن می شود لذا علم و یقین در آن شرط است. شهید مطهری نیز دلیل جایز نبودن تقلید در اصول دین را چنین بیان می کنند: (قرآن کریم ایمان را بر پایه تفکر و تعقل گذاشته است قرآن همواره می‌خواهد که مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آن چه باید به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را کافی نمی‌داند بنابراین در اصول دین باید تحقیق کرد، مثلاً این که خداوند وجود دارد و یکی است مسئله‌ای است که باید به طور منطقی به آن پی‌برد و هم چنین این که حضرت محمد (ص) پیامبر خدا است). از همین رو، اسلام تقلید در اصول عقاید را نهی کرده است و با اصرار تمام از مردم می خواهد که بدون تحقیق و برهان عقل از هیچ عقیده ای پیروی نکند. از ظن و گمان تبعیت نکنند. و هیچ پیامبر یا امامی به مردم نگفته است در اصول عقاید از وی تقلید کنند. بلکه انبیاء حتی از مخالفین خود هم طلب برهان می کردند و به آن¬ها می¬گفتند: (هاتوا برهانکم) . و در آیه دیگر می خوانیم: (أَمَّن یَبْدَؤُاْ الخَْلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَن یَرْزُقُکمُ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ) ؛ (یا آنکه خلق را پدید کند و آن را باز آورد و آنکه از آسمان و زمین روزیتان دهد، چگونه با این خدا خدایی هست؟ بگو اگر راست می ‌گویید برهان خویش را بیاورید).
فلاسفه و متکلمان نیز، تقلید در اصول دین را مردود می دانند حتی فقها در رساله های عملیه تصریح می کنند که مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین جایز نیست و قرآن کریم کسانی را که از پدران و گذشتگان خود تقلید می کنند سرزنش می کند. ( وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ کاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیًْا وَ لَا یَهْتَدُونَ) ؛ (و چون به ایشان گفته شود آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید می‌ گویند: نه، ما تنها آن را پیروی می‌ کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم آیا اگر پدران ایشان عقل نمی‌ داشتند و هیچ چیز نمی ‌فهمیدند و راه بجایی نمی‌ بردند باز هم پیرویشان می ‌کردند).
بنابراین، به طور کلی در تمام علوم اعم از فقه و غیر فقه، راه تحقیق و جستجو باز است لکن در بعضی از علوم، تحقیق و تتبع لازم و ضروری است مانند معارف اصلی دین که شامل اثبات خدا، نبوت، معاد، عدل و امامت می شود، و هم چنین برخی دیگر از علوم که به حسب نیاز جامعه ضروری تشخیص داده می شوند نیز تحقیق در آنها برای اشخاصی که توانایی و امکان فراگیری دارند لازم و به اصطلاح، واجب کفایی است.
البته نباید فراموش کرد که، تصحیح عقاید بلکه تحقیق در این گونه مسائل به تنهایی امکان ندارد؛ انسان لازم است به کتاب های کلامی و فلسفی مراجعه کرده تا از تحقیقات دانشمندان نیز بهره گیرد و حتی عقل حکم می کند که در این موارد از آرا اندیشمندان باید استفاده کرد. ولی این گونه مراجعات و مطالعات از مقوله تقلید اصطلاحی نیست، بلکه از مقوله تحقیق و تفحص به شمار می رود.

2.حوزه تقلید در فروع دین
هرچند موضوع اصلی تقلید فروع دین است، اما ناگفته نماند که در فروع دین نیز در تشخیص اکثر موضوعات جای تقلید نیست. مثلاً در تشخیص این که این زمین غصبی یا غیرغصبی است؟ خود شخص باید تحقیق و پرسش کند و یا مثلاً در این که این لباس نجس است یا پاک؟ فلان مایع آب یا شراب است؟ قبله از این طرف یا آن طرف است؟ امام جماعت این مسجدعادل است یا نه؟ باید خودش تحقیق کند و این ها خارج از عهده مجتهد می باشد زیرا، شان فقیه بیان حکم است نه تطبیق حکم بر موضوع. در بخش احکام نیز در ضروریات و موارد بدیهی مانند وجوب نماز و روزه، نیز تقلید نیاز نیست، ولی در غیر ضروریات دین تقلید لازم است، از این رو، برخی بزرگان گفته اند: (شخص مسلمان باید عقیده اش به اصول دین از روی بصیرت باشد و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی گفته کسی را که علم به آن دارد به صرف آن که او گفته است قبول کند. ولی چنانچه کسی به عقاید حقه دین یقین داشته باشد و آن ها را اظهار نماید و از روی بصیرت باشد آن شخص مسلمان و مومن است و همه احکام اسلام، ایمان بر او جاری می شود و اما در احکام دین در غیر ضروریات و قطعیات باید شخص یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهدی تقلید کند، یا از روی احتیاط طوری به وظیفه خود عمل کند که تعیین کند تکلیف خود را انجام داده است. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند واجب است از مجتهدی تقلید نمایند). یکی از روشنفکران معاصر، در باره محدودبودن دامنه تقلید، بیان زیبایی دارد: (در تشیع علوی، تقلید در اصول نیست، در عقاید نیست، در احکام است، در فروع است، آن هم نه در خود فروع بلکه در فروع فروع. در چگونگی مسائل خاصی که احتمالا میان مجتهدان اختلاف هست، مثلا نماز که جزء فروع دین است قابل تقلید نیست، مسلم است و ضروری ).
بنابراین، تقلید منحصر در فروع دین است و به اجماع فقیهان، تقلید در اصول عقاید (توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد) جایز نمی باشد، زیرا در اصول عقاید، رسیدن به قطع و یقین با براهین عقلی، منطقی واجتهادی شرط است نه با تقلید و تعبد. اما توجه داشته باشیم که لزوم اجتهادی بودن اصول دین به این معنا نیست که هر مسلمانی به تمام دلایل که بر اصول عقاید یک دین ارائه می¬شود آگاهی یابد، بلکه ملاک حصول یقین به درستی دین و اصول عقاید است اگرچه مانند دلیل آن پیر زن که برای اثبات وجود خدا به حرکت چرخ ریسندگی استدلال کرد و یا ممکن است از مطالعه اجمالی آموزه های یک دین یقین به صحت آن دین پیدا کرد.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین