اهل تسنن در مسایل اعتقادی به دو گروه کلی اشاعره و معتزله تقسیم میشوند، امّا در میان آنها گروههایی به نام های وهابیت، ماتریدی و اهل حدیث یافت میشوند که از جهت مبانی و مسایل اعتقادی با دو گروه معتزله و اشاعره مشترکاتی دارند. اشاعره که امروز اکثر اهل تسنن به آن منتسب هستند. (منکر اصل عدل می باشند نه از این نظر که منکر عدالت خدا باشند بلکه از آن جهت که چون او مالک هستی است، ظلم در مورد او تصور نمیشود، هر کاری را انجام دهد عین عدل است و هر چه آن خسرو کند شیرین بود.)[1] یکی از متکلمان اشعری مینویسد: (آن چه مورد نهی شارع واقع شده است ناپسند و قبیح است و هر فعلی که شرع به آن امر کند، پسندیده و حسن است، خوبی و بدی کارها به یک امر حقیقی و ذاتی باز نمیگردد تا شرع آن را کشف کند، بلکه خود شرع مثبت این خوبی و بدی است.)[2] طبق این نظر عدل یعنی هر چه خدا انجام دهد. استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه مینویسد: (اینها برای عدل تعریفی جز این سراغ ندارند که فعل خداست، پس هر فعلی چون فعل خداست عدل است، نه این که چون عدل است فعل خداست.)[3] این تفسیر و تبیین از عدل دارای اشکالات متعددی است، یکی از این اشکالات این است که (از نظر این گروه هیچ ضابطی طبعاً در این کار نیست، مثلاً نمیتوانیم با اتکا به اصل عدل جزماً ادعا کنیم که خداوند نیکوکار را پاداش میدهد و بدکار را کیفر، و هم نمیتوانیم جزماً ادعا کنیم خداوند که چنین وعدهای در قرآن داده است قطعاً وفا خواهد کرد، بلکه اگر خداوند نیکوکاران را پاداش دهد و بدکاران را کیفر دهد، عدل خواهد بود و اگر به عکس رفتار کند باز عدل خواهد بود، اگر خداوند به وعدة خود وفا کند عدل است و اگر هم نکند باز عدل است، زیرا عدل آن چیزی است که خداوند انجام دهد. این گروه هر چند خودشان مدعی انکار عدل نیستند، ولی با توجیهی که از عدل کردهاند عملاً منکر عدلند و لهذا مخالفان اشاعره یعنی شیعه و معتزله به (عدلیه) معروف شدند.)[4] یعنی این که عدل را قبول دارند و جز اصول دین خود ذکر نمودهاند. اکنون که با عقیده اشاعره در مورد عدل الهی متناسب با این نوشتار آشنا شدید، با ذکر عقیده شیعه و سنیهای معتزلی تفاوت این دو نظریه روشن میشود، اندیشمند فرزانه استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه مینویسد: (متکلمان غیر اشعری، یعنی متکلمان شیعی و معتزلی، عدل را به عنوان حقیقتی واقعی در جریانات عالم، با قطع نظر از انتساب و عدم انتساب جریانات به خداوند مورد توجه قرار میدهند و قائل به حسن و قبح عقلی و ذاتی شدهاند. میگویند عدل ذاتاً نیک است و ظلم ذاتاً زشت است، خداوند که عقل نامتناهی است، بلکه فیض بخش همه عقلهاست هرگز کاری را که عقل نیک میشناسد ترک نمیکند و کاری را که عقل زشت میشمارد، انجام نمیدهد.)[5] بنابراین مقصود از عدل الهی این است که خداوند کارهای پسندیده انجام میدهد و ازکارهای قبیح و ناپسند منزه است. چنان که شیخ مفید (ره) گفته است: (فاعل عادل و حکیم کسی است که کار قبیح انجام نمیدهد و کار واجب و پسندیده را ترک نمینماید).[6] قاضی عبدالجبار معتزلی نیز گفته است: (مقصود ما از این که خدا را توصیف میکنیم عادل و حکیم است این است که او قبیح را انجام نمیدهد یا آن را اختیار نمیکند، عمل شایسته را انجام میدهد و آن را ترک نمیکند و تمام کارهای او پسندیده و حسن است.)[7] اساس این نظریه پس از قرآن کریم و احادیث نبوی سخنان امام علی علیه السّلام و سایر ائمة هدی است. (عدل هیچ امتیازی نسبت به سایر صفات الهی ندارد، متکلمین شیعه از این جهت این اصل را جزو اصول اعتقادی شیعه ذکر کردهاند که اشاعره که اکثریت اهل تسنن را تشکیل میدهند با تفسیری که از این اصل میکنند منکر این اصل هستند ولی منکر علم، حیات، اراده و... نیستند. بدین جهت اعتقاد به عدل جزء مشخصات اعتقادی شیعه به شمار میرود. هم چنان که جزء مشخصات اعتقادی معتزله نیز هست. خلاصه سخن آن که بنابر این تفسیر که عدل از کلام یا فعل خداوند انتزاع میشود، و هر آن چه اگر از خداوند صادر گردد، پسندیده وعدل است، مثلاً اگر خداوند نیکوکاران را کیفر دهد و مجرمان را پاداش دهد، این کار عین عدل و پسندیده است، چون فعل خداست، در این صورت صفت عادل بودن خداوند زیر سؤال میرود و در واقع نفی عدالت از خداوند است. و اکثریت اهل تسنن پیروان مکتب اشاعره بر این عقیدهاند. و از آن جا که نتیجه تفسیر شیعه و سنیهای معتزلی تحکیم و اثبات این صفت برای خداوند است، لذا اعتقاد به عدل جزء مشخصات اعتقادی آنهاست. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. عدل الهی، مرتضی مطهری. 2. تاریخ اندیشههای کلامی در اسلام، ج 1، ترجمه حسین صابری، نوشته عبدالرحمن. 3. آشنایی با علوم اسلامی، مرتضی مطهری. 4. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 4. 5. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، در فصلهای اشاعره، معتزله و عدلیه. [1]. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 4، ص 418. [2]. عبدالرحمن بن احمد الایجی، المواقت فی علم الکلام، 323. [3]. مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 53 و 54. [4]. عدل الهی، ص 53 و 54. [5]. عدل الهی، ص 54. [6]. مصنفات شیخ مفید، ج 10 (النکه الاعتقادیه)، ص 32. [7]. قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص 301. ( اندیشه قم )
اهل تسنن در مسایل اعتقادی به دو گروه کلی اشاعره و معتزله تقسیم میشوند، امّا در میان آنها گروههایی به نام های وهابیت، ماتریدی و اهل حدیث یافت میشوند که از جهت مبانی و مسایل اعتقادی با دو گروه معتزله و اشاعره مشترکاتی دارند. اشاعره که امروز اکثر اهل تسنن به آن منتسب هستند. (منکر اصل عدل می باشند نه از این نظر که منکر عدالت خدا باشند بلکه از آن جهت که چون او مالک هستی است، ظلم در مورد او تصور نمیشود، هر کاری را انجام دهد عین عدل است و هر چه آن خسرو کند شیرین بود.)[1] یکی از متکلمان اشعری مینویسد: (آن چه مورد نهی شارع واقع شده است ناپسند و قبیح است و هر فعلی که شرع به آن امر کند، پسندیده و حسن است، خوبی و بدی کارها به یک امر حقیقی و ذاتی باز نمیگردد تا شرع آن را کشف کند، بلکه خود شرع مثبت این خوبی و بدی است.)[2] طبق این نظر عدل یعنی هر چه خدا انجام دهد. استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه مینویسد: (اینها برای عدل تعریفی جز این سراغ ندارند که فعل خداست، پس هر فعلی چون فعل خداست عدل است، نه این که چون عدل است فعل خداست.)[3] این تفسیر و تبیین از عدل دارای اشکالات متعددی است، یکی از این اشکالات این است که (از نظر این گروه هیچ ضابطی طبعاً در این کار نیست، مثلاً نمیتوانیم با اتکا به اصل عدل جزماً ادعا کنیم که خداوند نیکوکار را پاداش میدهد و بدکار را کیفر، و هم نمیتوانیم جزماً ادعا کنیم خداوند که چنین وعدهای در قرآن داده است قطعاً وفا خواهد کرد، بلکه اگر خداوند نیکوکاران را پاداش دهد و بدکاران را کیفر دهد، عدل خواهد بود و اگر به عکس رفتار کند باز عدل خواهد بود، اگر خداوند به وعدة خود وفا کند عدل است و اگر هم نکند باز عدل است، زیرا عدل آن چیزی است که خداوند انجام دهد.
این گروه هر چند خودشان مدعی انکار عدل نیستند، ولی با توجیهی که از عدل کردهاند عملاً منکر عدلند و لهذا مخالفان اشاعره یعنی شیعه و معتزله به (عدلیه) معروف شدند.)[4] یعنی این که عدل را قبول دارند و جز اصول دین خود ذکر نمودهاند.
اکنون که با عقیده اشاعره در مورد عدل الهی متناسب با این نوشتار آشنا شدید، با ذکر عقیده شیعه و سنیهای معتزلی تفاوت این دو نظریه روشن میشود، اندیشمند فرزانه استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه مینویسد: (متکلمان غیر اشعری، یعنی متکلمان شیعی و معتزلی، عدل را به عنوان حقیقتی واقعی در جریانات عالم، با قطع نظر از انتساب و عدم انتساب جریانات به خداوند مورد توجه قرار میدهند و قائل به حسن و قبح عقلی و ذاتی شدهاند. میگویند عدل ذاتاً نیک است و ظلم ذاتاً زشت است، خداوند که عقل نامتناهی است، بلکه فیض بخش همه عقلهاست هرگز کاری را که عقل نیک میشناسد ترک نمیکند و کاری را که عقل زشت میشمارد، انجام نمیدهد.)[5]
بنابراین مقصود از عدل الهی این است که خداوند کارهای پسندیده انجام میدهد و ازکارهای قبیح و ناپسند منزه است. چنان که شیخ مفید (ره) گفته است: (فاعل عادل و حکیم کسی است که کار قبیح انجام نمیدهد و کار واجب و پسندیده را ترک نمینماید).[6] قاضی عبدالجبار معتزلی نیز گفته است: (مقصود ما از این که خدا را توصیف میکنیم عادل و حکیم است این است که او قبیح را انجام نمیدهد یا آن را اختیار نمیکند، عمل شایسته را انجام میدهد و آن را ترک نمیکند و تمام کارهای او پسندیده و حسن است.)[7] اساس این نظریه پس از قرآن کریم و احادیث نبوی سخنان امام علی علیه السّلام و سایر ائمة هدی است.
(عدل هیچ امتیازی نسبت به سایر صفات الهی ندارد، متکلمین شیعه از این جهت این اصل را جزو اصول اعتقادی شیعه ذکر کردهاند که اشاعره که اکثریت اهل تسنن را تشکیل میدهند با تفسیری که از این اصل میکنند منکر این اصل هستند ولی منکر علم، حیات، اراده و... نیستند. بدین جهت اعتقاد به عدل جزء مشخصات اعتقادی شیعه به شمار میرود. هم چنان که جزء مشخصات اعتقادی معتزله نیز هست.
خلاصه سخن آن که بنابر این تفسیر که عدل از کلام یا فعل خداوند انتزاع میشود، و هر آن چه اگر از خداوند صادر گردد، پسندیده وعدل است، مثلاً اگر خداوند نیکوکاران را کیفر دهد و مجرمان را پاداش دهد، این کار عین عدل و پسندیده است، چون فعل خداست، در این صورت صفت عادل بودن خداوند زیر سؤال میرود و در واقع نفی عدالت از خداوند است. و اکثریت اهل تسنن پیروان مکتب اشاعره بر این عقیدهاند. و از آن جا که نتیجه تفسیر شیعه و سنیهای معتزلی تحکیم و اثبات این صفت برای خداوند است، لذا اعتقاد به عدل جزء مشخصات اعتقادی آنهاست.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عدل الهی، مرتضی مطهری.
2. تاریخ اندیشههای کلامی در اسلام، ج 1، ترجمه حسین صابری، نوشته عبدالرحمن.
3. آشنایی با علوم اسلامی، مرتضی مطهری.
4. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 4.
5. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، در فصلهای اشاعره، معتزله و عدلیه.
[1]. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 4، ص 418.
[2]. عبدالرحمن بن احمد الایجی، المواقت فی علم الکلام، 323.
[3]. مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 53 و 54.
[4]. عدل الهی، ص 53 و 54.
[5]. عدل الهی، ص 54.
[6]. مصنفات شیخ مفید، ج 10 (النکه الاعتقادیه)، ص 32.
[7]. قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص 301.
( اندیشه قم )
- [سایر] چرا مسأله معاد را جزء اصول دین قرار داده اند؟
- [سایر] چرا از میان تمام صفات خدا، عدالت یکی از اصول دین شناخته شده است؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در رساله فرموده اید: تقلید در اصول دین جایز نیست، آیا اصول دین را با دلیل باید اثبات کرد یا اعتقاد به آن کافی است؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه جزء مسائل تحقیقی یا تقلیدی( اصول یا فروع یا هر دو) است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] جایگاه تقلید در اصول دین و در فروع دین و علت آن را بیان کنید؟
- [سایر] اگر تقلید این همه اهمیت دارد چرا در اصول دین جایز نیست و در فروع دین جایز است؟
- [سایر] اگر تقلید این همه اهمیت دارد چرا در اصول دین جایز نیست و در فروع دین جایز است؟
- [سایر] مراد از تقلیدی نبودن اصول دین چیست و چگونه میتوان با تحقیق به این اصول رسید؟
- [آیت الله سیستانی] دلایل عقلی برای اصول دین؟
- [سایر] اصول دین با اصول مذهب چه تفاوتی دارد و ترتیب صحیح آن کدام است؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] چشم انسان جزء اعضای باطنی به شمار آمده و با برطرف شدن عین نجاست پاک میشود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . تحصیل اعتقاد به اصول دین و مبانی اسلام بر هر مسلمان، واجب است.
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است کسی را که برای گفتن اذان معیّن میکنند عادل و وقتشناس و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلند بگوید. واجبات نماز واجبات نماز یازده چیز است: اول: نیت. دوم: قیام یعنی ایستادن. سوم: تکبیرة الاحرام؛ یعنی گفتن (اَللَّهُ اَکْبَر) در اول نماز. چهارم: رکوع. پنجم: سجده. ششم: قرائت. هفتم: ذکر رکوع و سجود. هشتم: تشهد. نهم: سلام. دهم: ترتیب. یازدهم: موالات؛ یعنی پی در پی بودن اجزاء نماز.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله اردبیلی] عدالت، ملکه انجام واجبات و ترک محرمات است، و به وسیله حسن ظاهر شناخته میشود، و با شهادت دو مرد عادل یا شیاعی که موجب وثوق و اطمینان شود و یا هر طریق عقلایی که اطمینانآور باشد، ثابت میشود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله بروجردی] عقیده مسلمانان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفتهی کسی را قبول کند؛ ولی در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفهی خود عمل نماید که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدّهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّهی دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.