پیوند میان نفس و بدن همانند رابطه کبوتر با قفس؛ یا کشتی بان و کشتی؛ و یا ظرف و مظروف نمی باشد؛ بلکه رابطه نفس و بدن رابطه ای بسیار ژرف و عمیق است. زمینه پیدایش روح انسانی در نطفه انسان موجود می باشد سپس این نطفه در اثر تحوّل ذاتی و حرکت جوهری به سمت کمال و تجرّدِ از مادّه، سیر می کند و به مرتبه ای می رسد که پیراسته از مادّه و جسم می گردد؛ به بیان دیگر (روح انسان) در دامن جسم او زاییده می شود و تکامل می یابد و به استقلال می رسد.1 البتّه نفس مجرّد، پیوند و تعلّقش به بدن را از دست نمی دهد و همواره بدن انسان را تدبیر و اداره می نماید. (روح) گوهری مجرّد و فرامادّی و از سنخ عالم ملکوت می باشد؛ و از ویژگی های موجود مجرّد این است که نه در جسم حلول می کند و نه با آن متّحد می گردد؛ بنابراین روح مجرّد به خاطر پیراستگی اش از مادّه و جسم نه در بدن مستقرّ است و نه با بدن اتّحاد و ترکیب دارد؛ بلکه نوعی تعلّق و پیوند بین روح و بدن برقرار است به نام (ارتباط تدبیری)؛ به این معنا که بدن مانند ابزار و وسیله ای در خدمت روح می باشد و روح کارها و تأثیرات خود را از طریق بدن انجام می دهد و اداره و مدیریت و تدبیر بدن بر عهده نفس و روح می باشد2. برخی رابطه روح و بدن را همانند رابطه معنی و لفظ می دانند، چنان که معنی در لفظ حلول نکرده و با آن ترکیب نشده، بلکه صرفا یک پیوند تنگاتنگی با لفظ دارد، روح انسان نیز چنین پیوند ژرفی با بدن دارد. فلاسفه رابطه نفس و بدن را به رابطه خداوند با عالم مادّه تشبیه کرده اند؛ همان گونه که خداوند در جهان هستی به ویژه عالم مادّه حلول نکرده و با آن متّحد و ترکیب نشده است بلکه به عنوان (رب) و پروردگار به تدبیر جهان می پردازد؛ روح انسان نیز در بدن حلول نکرده و با او ترکیب نشده است بلکه روح (رب) و پرورش دهنده و مربّی بدن است و اداره و تربیت بدن را بر عهده دارد.3 به دیگر سخن همان گونه که خداوند یک نوع احاطه و سلطه بر جهان هستی دارد، روح نیز نوعی سلطه و احاطه و مدیریّت نسبت به بدن دارد. بهترین گواه بر این که روح در بدن جای ندارد این است که هنگامی که عضوی از اعضای انسان مانند دست یا پا از بدن قطع و جدا می گردد، انسان احساس نمی کند بخشی از روح او جدا شده و از روحش چیزی کاسته شده است بلکه خود را همان گونه می یابد که قبل از قطع عضو می یافت. بنابراین اگر روح انسان در تک تک اعضاء استقرار می داشت، با قطع شدن اعضای بدن، آن بخش از روح هم به تبع مکانش قطع و جدا می شد، در حالی که چنین نیست.4 پی نوشت: 1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 27، قم: صدرا. 2. تفسیر المیزان، ج 10، ص 121. 3. حسن حسن زاده آملی، عیون مسایل النفس، ص 216، تهران: امیرکبیر. 4. التفسیر الکبیر، ج 7، ص 74. منبع: www.porseman.org
پیوند میان نفس و بدن همانند رابطه کبوتر با قفس؛ یا کشتی بان و کشتی؛ و یا ظرف و مظروف نمی باشد؛ بلکه رابطه نفس و بدن رابطه ای بسیار ژرف و عمیق است.
زمینه پیدایش روح انسانی در نطفه انسان موجود می باشد سپس این نطفه در اثر تحوّل ذاتی و حرکت جوهری به سمت کمال و تجرّدِ از مادّه، سیر می کند و به مرتبه ای می رسد که پیراسته از مادّه و جسم می گردد؛ به بیان دیگر (روح انسان) در دامن جسم او زاییده می شود و تکامل می یابد و به استقلال می رسد.1 البتّه نفس مجرّد، پیوند و تعلّقش به بدن را از دست نمی دهد و همواره بدن انسان را تدبیر و اداره می نماید.
(روح) گوهری مجرّد و فرامادّی و از سنخ عالم ملکوت می باشد؛ و از ویژگی های موجود مجرّد این است که نه در جسم حلول می کند و نه با آن متّحد می گردد؛ بنابراین روح مجرّد به خاطر پیراستگی اش از مادّه و جسم نه در بدن مستقرّ است و نه با بدن اتّحاد و ترکیب دارد؛ بلکه نوعی تعلّق و پیوند بین روح و بدن برقرار است به نام (ارتباط تدبیری)؛ به این معنا که بدن مانند ابزار و وسیله ای در خدمت روح می باشد و روح کارها و تأثیرات خود را از طریق بدن انجام می دهد و اداره و مدیریت و تدبیر بدن بر عهده نفس و روح می باشد2.
برخی رابطه روح و بدن را همانند رابطه معنی و لفظ می دانند، چنان که معنی در لفظ حلول نکرده و با آن ترکیب نشده، بلکه صرفا یک پیوند تنگاتنگی با لفظ دارد، روح انسان نیز چنین پیوند ژرفی با بدن دارد.
فلاسفه رابطه نفس و بدن را به رابطه خداوند با عالم مادّه تشبیه کرده اند؛ همان گونه که خداوند در جهان هستی به ویژه عالم مادّه حلول نکرده و با آن متّحد و ترکیب نشده است بلکه به عنوان (رب) و پروردگار به تدبیر جهان می پردازد؛ روح انسان نیز در بدن حلول نکرده و با او ترکیب نشده است بلکه روح (رب) و پرورش دهنده و مربّی بدن است و اداره و تربیت بدن را بر عهده دارد.3
به دیگر سخن همان گونه که خداوند یک نوع احاطه و سلطه بر جهان هستی دارد، روح نیز نوعی سلطه و احاطه و مدیریّت نسبت به بدن دارد.
بهترین گواه بر این که روح در بدن جای ندارد این است که هنگامی که عضوی از اعضای انسان مانند دست یا پا از بدن قطع و جدا می گردد، انسان احساس نمی کند بخشی از روح او جدا شده و از روحش چیزی کاسته شده است بلکه خود را همان گونه می یابد که قبل از قطع عضو می یافت.
بنابراین اگر روح انسان در تک تک اعضاء استقرار می داشت، با قطع شدن اعضای بدن، آن بخش از روح هم به تبع مکانش قطع و جدا می شد، در حالی که چنین نیست.4
پی نوشت:
1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 27، قم: صدرا.
2. تفسیر المیزان، ج 10، ص 121.
3. حسن حسن زاده آملی، عیون مسایل النفس، ص 216، تهران: امیرکبیر.
4. التفسیر الکبیر، ج 7، ص 74.
منبع: www.porseman.org
- [سایر] روح چگونه از بدن انسان خارج می شود؟
- [سایر] جنین انسان به واسطه جفت به مادر خود وصل می باشد و هم زمان پس از حلول روح در جنین در یک بدن شاهد دو روح هستیم، یکی روح مادر و دیگری روح جنین. حال که جنین انسان به بدن مادر خود متصل می باشد، چگونه دو روح در یک بدن اجتماع نموده است؟
- [سایر] در بحث ترکیب انسان از روح و بدن، گفته میشود که بدن ابزار روح است، امّا ابزار طبیعی، نه ابزار صناعی. فرق بین ابزار طبیعی و صناعی چیست؟
- [سایر] به نام خدا، سلام. آیا روح هر انسان پیش از بدن جسمانی خلق شده یا برعکس؟
- [سایر] آیا دو جنبه وجودی در انسان (روح و بدن) مؤید پلورالیسم و کثرت گرایی است؟
- [سایر] آیا دو جنبه وجودی در انسان (روح و بدن) مؤید پلورالیسم و کثرت گرایی است؟
- [سایر] ارتباط میان روح و بدن چگونه است؟ مثلا آیا روح داخل بدن است و یا بدن داخل در روح؟
- [سایر] ارتباط میان روح و بدن چگونه است؟ مثلا آیا روح داخل بدن است و یا بدن داخل در روح؟
- [سایر] آیا ممکن است برخی موجودات ماورائی ( اجنه) برای جدا شدن روح از بدن در حالت خواب به انسان کمک کنند؟
- [سایر] ارتباط میان روح و بدن چگونه است؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است، گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند، نجس است، ولی گوشت، پوست یا عضوی که از انسان جدا و به قسمت دیگر بدن یا به انسان دیگری متصل میگردد، در صورتی که جزء بدن وی محسوب شود، پاک است.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد درحالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله مظاهری] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله سبحانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله خوئی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد و در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد ، در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند ، نجس است .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد و در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند، نجس است.