آیا دو جنبه وجودی در انسان (روح و بدن) مؤید پلورالیسم و کثرت گرایی است؟
پاسخ اجمالی: سؤال حاضر مربوط به مسئله علاقه نفس به بدن است که چهار قول درباره آن وجود دارد: قول به مادیت نفس، قول به ثنویت وجودی انسان (جدایی نفس و بدن)، قول به "جسمانیت الحدوث و روحانیت البقا" بودن نفس، و قول به تثلیث وجودی انسان (بدن، نفس، روح). اگر از میان این اقوال چهارگانه، قول اول و سوم را مبنا قرار دهیم، بحث علاقه نفس به بدن نمی­تواند مؤید پلورالیسم باشد؛ زیرا نتیجه هر دو قول یک چیز است و آن وحدت نفس و بدن است، اما اگر قول دوم و چهارم را مبنا قرار دهیم، باز پاسخ منفی است؛ زیرا هر چند که نتیجه هر دو قول نبود وحدت میان جسم و روح است، اما هیچ ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم منطقی میان باور به ثنویت یا تثلیث وجودی انسان با باور به پلورالیزم وجود ندارد؛ چرا که مدعای پلورالیست­ها اثبات کثرت وجودی انسان یا وجود کثرت در جهان نیست، بلکه مدعای آنها مدعایی معرفت شناسانه است، نه هستی شناسانه. همچنین سؤال حاضر، صحت قول دوم از اقوال چهارگانه مسئله علاقه نفس به بدن (قول به ثنویت) را مفروض گرفته است، اما واقعیت این است که از میان اقوال چهارگانه، قول سوم نسبت به دیگر اقوال با مبانی توحیدی و حکمت اسلامی و شیعی که بر اتحاد فیزیک با متافیزیک شکل گرفته است، سازگاری بیشتری دارد. پاسخ تفصیلی: سؤال حاضر را می­توان به دو بخش تفکیک نمود: الف. نخست مسئله علاقه نفس به بدن که از دیرباز یکی از مسائل مورد اختلاف میان دانشمندان علوم طبیعی، روان شناسان و فلاسفه بوده است. ب. مسئله ارتباط مبحث علاقه نفس به بدن با بحث پلورالیسم یا کثرت گرایی. برای تحلیل و بررسی این مسئله، نخست به مسئله علاقه نفس به بدن می­پردازیم که مبنای بخش دوم سؤال است. در پاسخ به این مسئله چهار قول وجود دارد:[1] 1. قول کسانی که قائل به مادیت نفس و اتحاد آن با بدن به نحو اتحاد کلی و جوهری هستند و ارتباط میان آنها را شدید و متقابل و از طریق شبکه اعصاب و هورمون­ها و ترشحات غددی می­دانند، مانند ماتریالیست­ها و رفتارگرایان. 2. قول کسانی که قائل به ثنویت وجود انسانی هستند و وجود انسان را ترکیبی از نفس مجرد و بدن مادی می­دانند. به عقیده اینان علاقه نفس و بدن بالعرض است نه بالذات. براساس این دیدگاه بدن، زندان نفس بوده و بین آنها تنافر ذاتی وجود دارد. از میان فلاسفه قدیم غرب، افلاطون و از میان فلاسفه جدید، دکارت و اغلب فلاسفه اسلامی و علمای اخلاق بر این عقیده هستد. 3. قول کسانی که قائل به نظریه (جسمانیت الحدوث و روحانیت البقا) هستند. براساس این نظر، انسان موجودی مرکب از مجرد و ماده، و روح و بدن است، اما شدت علاقه به حدی است که مجرد متولد از ماده است و به نحو اعتباری نفس نیز متولد از بدن است، نه این که از عالم دیگری آمده و در زندان تن گرفتار شده باشد. بنابراین طبق این دیدگاه، علاقه محکم و ارتباط وثیقی میان نفس و بدن وجود دارد. صدرالمتألهین و تابعین او با استناد به آیاتی از قرآن، مانند: "خلقناه من نطفة"[2] و "ثم خلقنا النطفة علقة... ثم أنشأناه خلقا آخر"،[3] ترتیب و تدرج در خلقت انسان را دلیلی می­دانند بر این که روح متولد از بدن است و سابق بر بدن نیست، بلکه مرتبه­ای وجودی، بالاتر از بدن است، یا به قول شهید مطهری "رابطه روح و بدن از نوع رابطه یک بعد است با سایر ابعاد".[4] 4. قول جامعی نیز هست که قائل به تثلیث وجودی انسان است. این دیدگاه با جمع سایر اقوال موجود به این نتیجه می­رسد که وجود انسانی سه رکن دارد: 1. جسم 2. نفس 3. روح لازم به توضیح است که در قرآن واژه (روح) در هیچ آیه­ای جمع بسته نشده است و به صورت (ارواح) نیامده است. این مسئله می­تواند ناظر به این واقعیت باشد که روح یک حقیقت واحد است و تعدد ندارد. بین روح تک تک انسان­های روی زمین تفاوتی وجود ندارد و همگی یک حقیقت است. ماهیتی که در انسان­ها یکی را از دیگری متمایز می­سازد، نفس است و آن ماهیتی است که قابل تغییر و تکامل است. آن قسمتی از وجود ما که روز قیامت در برابر خدای بزرگ مسئول است و مورد بازخواست قرار می­گیرد، نفس انسان است نه روح او؛ زیرا روح خطا نمی­کند.[5] نفس در انسان مجموعه احساسات، عواطف، تمایلات، انفعالات، شهوت­ها، آرزوها، خواسته­ها و همه تجارب زندگی و همه چیزهایی است که به طور کلی شخصیت انسان را تشکیل می­دهد. آن ماهیتی که بین (من) و (دیگری) اختلاف پیش می­آورد نفس است نه روح که در زبان فارسی از نفس به (خود) تعبیر می­شود. طبق این دیدگاه نفس حد واسط میان روح و جسم است که برای زندگی این دو بعد کاملاً متفاوت که از دو طیف کاملاً مخالف هستند (عالی و دانی)، وجودش ضروری می­نماید. نفس دارای درجات است و هنگامی که به درجه مرضیه رسید، خواص روح را پیدا می­کند.[6] درجات نفس از مراتب پست تا مراتب عالی عبارتند از:[7] 1. نفس امّاره 2. نفس مزینه 3. نفس مسوّله 4. نفس لوّامه 5. نفس عاقله 6. نفس ملهمه 7. نفس مطمئنه 8. نفس راضیه 9. نفس مرضیه. حال که به طور مختصر با مسئله نخست آشنا شدیم، می­پردازیم به بخش دوم سؤال حاضر که ارتباط بحث علاقه نفس به بدن با بحث پلورالیسم و کثرت گرایی است. در پاسخ مسئله حاضر می­توان گفت؛ اگر از میان اقوال چهارگانه بحث علاقه نفس به بدن، قول اول و سوم را مبنا قرار دهیم، این بحث نمی­تواند مؤید پلورالیسم باشد؛ زیرا نتیجه هر دو قول یک چیز است و آن وحدت نفس و بدن است، اما اگر قول دوم و چهارم را مبنا قرار دهیم، باز پاسخ منفی است؛ زیرا هر چند که نتیجه هر دو قول نبود وحدت میان جسم و روح است، اما هیچ ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم منطقی میان باور به ثنویت یا تثلیث وجودی انسان با باور به پلورالیزم وجود ندارد؛ چرا که مدعای پلورالیست­ها اثبات کثرت وجودی انسان یا وجود کثرت در جهان نیست، بلکه مدعای آنها مدعایی معرفت شناسانه است، نه هستی شناسانه. همان طور که از ظاهر سؤال قابل تشخیص است، سؤال کننده، صحت قول دوم از اقوال چهارگانه مسئله علاقه نفس به بدن را مفروض گرفته است، اما واقعیت این است که از میان اقوال چهارگانه، قول سوم نسبت به دیگر اقوال با مبانی توحیدی و حکمت اسلامی سازگاری بیشتری دارد. شهید مطهری نیز با رد قول دوم (ثنویت)، در دفاع از قول سوم می­نویسد: "پیدایش و تکون انواع جسمانی روی قانون حرکت است نه کون و فساد؛ نفس و روح هم به نوبه خود محصول قانون حرکت است. مبدأ تکوّن نفس ماده جسمانی است. ماده این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی بپروراند که با مابعدالطبیعه هم افق باشد. اساساً بین طبیعت و ماورای طبیعت دیوار و حائلی وجود ندارد. هیچ مانعی ندارد که یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود تبدبل شود به موجودی غیرمادی".[8] در واقع در بین فلاسفه تنها کسی که توانسته است فاصله بین نفس و بدن را کم کند، و مشکل این تعارض را به گونه­ای حل کند که هم با (ثنویت) و هم با (وحدت) نفس و بدن قابل جمع باشد، صدرالمتألهین شیرازی است. از نظر او، حقیقت انسان، از مرحله هیولانی تا مقام تجرد و فوق آن، یک چیز است، مسافر یکی است که منزل به منزل می­پیماید و در هر منزل لباسی نو بر تن می­کند تا مصداق آیه شریفه "بَلْ هُمْ فی‌ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ"،[9] باشد.[10] پی نوشتها: [1] القبانّچی، احمد، النفس فی دایرة الفکر الاسلامی، ص87-88، قم، دارالکتب الاسلامی، 1421ق. [2] یس، 77. [3] مؤمنون، 14. [4] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 13، ص 35، تهران، صدرا، چاپ ششم، 1380ش. [5] کاغذیان، هومن؛ فرید حسینی، فرهاد، مبانی ایمنی شناسی معنوی، ص 77، مشهد، به نشر، 1381ش. [6] همان، ص 78. [7] همان، ص 79. [8] مجموعه آثار، همان، ص 34. [9] ق، 15. [10] اکبریان، رضا؛ محمدپور دهکردی، سیما، تجرد نفس سفری از جسمانیت الحدوث تا رو حانیت البقاء"، پژوهش­های فلسفی- کلامی: فصلنامه علمی- پژوهشی دانشگاه قم، ص 74، سال نهم، شماره دوم، شماره پاپی 34، زمستان 1386ش. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

آیا دو جنبه وجودی در انسان (روح و بدن) مؤید پلورالیسم و کثرت گرایی است؟


پاسخ:

پاسخ اجمالی:
سؤال حاضر مربوط به مسئله علاقه نفس به بدن است که چهار قول درباره آن وجود دارد: قول به مادیت نفس، قول به ثنویت وجودی انسان (جدایی نفس و بدن)، قول به "جسمانیت الحدوث و روحانیت البقا" بودن نفس، و قول به تثلیث وجودی انسان (بدن، نفس، روح). اگر از میان این اقوال چهارگانه، قول اول و سوم را مبنا قرار دهیم، بحث علاقه نفس به بدن نمی­تواند مؤید پلورالیسم باشد؛ زیرا نتیجه هر دو قول یک چیز است و آن وحدت نفس و بدن است، اما اگر قول دوم و چهارم را مبنا قرار دهیم، باز پاسخ منفی است؛ زیرا هر چند که نتیجه هر دو قول نبود وحدت میان جسم و روح است، اما هیچ ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم منطقی میان باور به ثنویت یا تثلیث وجودی انسان با باور به پلورالیزم وجود ندارد؛ چرا که مدعای پلورالیست­ها اثبات کثرت وجودی انسان یا وجود کثرت در جهان نیست، بلکه مدعای آنها مدعایی معرفت شناسانه است، نه هستی شناسانه. همچنین سؤال حاضر، صحت قول دوم از اقوال چهارگانه مسئله علاقه نفس به بدن (قول به ثنویت) را مفروض گرفته است، اما واقعیت این است که از میان اقوال چهارگانه، قول سوم نسبت به دیگر اقوال با مبانی توحیدی و حکمت اسلامی و شیعی که بر اتحاد فیزیک با متافیزیک شکل گرفته است، سازگاری بیشتری دارد.

پاسخ تفصیلی:
سؤال حاضر را می­توان به دو بخش تفکیک نمود:
الف. نخست مسئله علاقه نفس به بدن که از دیرباز یکی از مسائل مورد اختلاف میان دانشمندان علوم طبیعی، روان شناسان و فلاسفه بوده است.
ب. مسئله ارتباط مبحث علاقه نفس به بدن با بحث پلورالیسم یا کثرت گرایی.
برای تحلیل و بررسی این مسئله، نخست به مسئله علاقه نفس به بدن می­پردازیم که مبنای بخش دوم سؤال است.
در پاسخ به این مسئله چهار قول وجود دارد:[1]
1. قول کسانی که قائل به مادیت نفس و اتحاد آن با بدن به نحو اتحاد کلی و جوهری هستند و ارتباط میان آنها را شدید و متقابل و از طریق شبکه اعصاب و هورمون­ها و ترشحات غددی می­دانند، مانند ماتریالیست­ها و رفتارگرایان.
2. قول کسانی که قائل به ثنویت وجود انسانی هستند و وجود انسان را ترکیبی از نفس مجرد و بدن مادی می­دانند. به عقیده اینان علاقه نفس و بدن بالعرض است نه بالذات. براساس این دیدگاه بدن، زندان نفس بوده و بین آنها تنافر ذاتی وجود دارد. از میان فلاسفه قدیم غرب، افلاطون و از میان فلاسفه جدید، دکارت و اغلب فلاسفه اسلامی و علمای اخلاق بر این عقیده هستد.
3. قول کسانی که قائل به نظریه (جسمانیت الحدوث و روحانیت البقا) هستند. براساس این نظر، انسان موجودی مرکب از مجرد و ماده، و روح و بدن است، اما شدت علاقه به حدی است که مجرد متولد از ماده است و به نحو اعتباری نفس نیز متولد از بدن است، نه این که از عالم دیگری آمده و در زندان تن گرفتار شده باشد. بنابراین طبق این دیدگاه، علاقه محکم و ارتباط وثیقی میان نفس و بدن وجود دارد. صدرالمتألهین و تابعین او با استناد به آیاتی از قرآن، مانند: "خلقناه من نطفة"[2] و "ثم خلقنا النطفة علقة... ثم أنشأناه خلقا آخر"،[3] ترتیب و تدرج در خلقت انسان را دلیلی می­دانند بر این که روح متولد از بدن است و سابق بر بدن نیست، بلکه مرتبه­ای وجودی، بالاتر از بدن است، یا به قول شهید مطهری "رابطه روح و بدن از نوع رابطه یک بعد است با سایر ابعاد".[4]
4. قول جامعی نیز هست که قائل به تثلیث وجودی انسان است. این دیدگاه با جمع سایر اقوال موجود به این نتیجه می­رسد که وجود انسانی سه رکن دارد: 1. جسم 2. نفس 3. روح
لازم به توضیح است که در قرآن واژه (روح) در هیچ آیه­ای جمع بسته نشده است و به صورت (ارواح) نیامده است. این مسئله می­تواند ناظر به این واقعیت باشد که روح یک حقیقت واحد است و تعدد ندارد. بین روح تک تک انسان­های روی زمین تفاوتی وجود ندارد و همگی یک حقیقت است. ماهیتی که در انسان­ها یکی را از دیگری متمایز می­سازد، نفس است و آن ماهیتی است که قابل تغییر و تکامل است. آن قسمتی از وجود ما که روز قیامت در برابر خدای بزرگ مسئول است و مورد بازخواست قرار می­گیرد، نفس انسان است نه روح او؛ زیرا روح خطا نمی­کند.[5] نفس در انسان مجموعه احساسات، عواطف، تمایلات، انفعالات، شهوت­ها، آرزوها، خواسته­ها و همه تجارب زندگی و همه چیزهایی است که به طور کلی شخصیت انسان را تشکیل می­دهد. آن ماهیتی که بین (من) و (دیگری) اختلاف پیش می­آورد نفس است نه روح که در زبان فارسی از نفس به (خود) تعبیر می­شود. طبق این دیدگاه نفس حد واسط میان روح و جسم است که برای زندگی این دو بعد کاملاً متفاوت که از دو طیف کاملاً مخالف هستند (عالی و دانی)، وجودش ضروری می­نماید. نفس دارای درجات است و هنگامی که به درجه مرضیه رسید، خواص روح را پیدا می­کند.[6] درجات نفس از مراتب پست تا مراتب عالی عبارتند از:[7]
1. نفس امّاره 2. نفس مزینه 3. نفس مسوّله 4. نفس لوّامه 5. نفس عاقله 6. نفس ملهمه 7. نفس مطمئنه 8. نفس راضیه 9. نفس مرضیه.
حال که به طور مختصر با مسئله نخست آشنا شدیم، می­پردازیم به بخش دوم سؤال حاضر که ارتباط بحث علاقه نفس به بدن با بحث پلورالیسم و کثرت گرایی است. در پاسخ مسئله حاضر می­توان گفت؛ اگر از میان اقوال چهارگانه بحث علاقه نفس به بدن، قول اول و سوم را مبنا قرار دهیم، این بحث نمی­تواند مؤید پلورالیسم باشد؛ زیرا نتیجه هر دو قول یک چیز است و آن وحدت نفس و بدن است، اما اگر قول دوم و چهارم را مبنا قرار دهیم، باز پاسخ منفی است؛ زیرا هر چند که نتیجه هر دو قول نبود وحدت میان جسم و روح است، اما هیچ ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم منطقی میان باور به ثنویت یا تثلیث وجودی انسان با باور به پلورالیزم وجود ندارد؛ چرا که مدعای پلورالیست­ها اثبات کثرت وجودی انسان یا وجود کثرت در جهان نیست، بلکه مدعای آنها مدعایی معرفت شناسانه است، نه هستی شناسانه.
همان طور که از ظاهر سؤال قابل تشخیص است، سؤال کننده، صحت قول دوم از اقوال چهارگانه مسئله علاقه نفس به بدن را مفروض گرفته است، اما واقعیت این است که از میان اقوال چهارگانه، قول سوم نسبت به دیگر اقوال با مبانی توحیدی و حکمت اسلامی سازگاری بیشتری دارد. شهید مطهری نیز با رد قول دوم (ثنویت)، در دفاع از قول سوم می­نویسد: "پیدایش و تکون انواع جسمانی روی قانون حرکت است نه کون و فساد؛ نفس و روح هم به نوبه خود محصول قانون حرکت است. مبدأ تکوّن نفس ماده جسمانی است. ماده این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی بپروراند که با مابعدالطبیعه هم افق باشد. اساساً بین طبیعت و ماورای طبیعت دیوار و حائلی وجود ندارد. هیچ مانعی ندارد که یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود تبدبل شود به موجودی غیرمادی".[8]
در واقع در بین فلاسفه تنها کسی که توانسته است فاصله بین نفس و بدن را کم کند، و مشکل این تعارض را به گونه­ای حل کند که هم با (ثنویت) و هم با (وحدت) نفس و بدن قابل جمع باشد، صدرالمتألهین شیرازی است. از نظر او، حقیقت انسان، از مرحله هیولانی تا مقام تجرد و فوق آن، یک چیز است، مسافر یکی است که منزل به منزل می­پیماید و در هر منزل لباسی نو بر تن می­کند تا مصداق آیه شریفه "بَلْ هُمْ فی‌ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ"،[9] باشد.[10]

پی نوشتها:
[1] القبانّچی، احمد، النفس فی دایرة الفکر الاسلامی، ص87-88، قم، دارالکتب الاسلامی، 1421ق.
[2] یس، 77.
[3] مؤمنون، 14.
[4] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 13، ص 35، تهران، صدرا، چاپ ششم، 1380ش.
[5] کاغذیان، هومن؛ فرید حسینی، فرهاد، مبانی ایمنی شناسی معنوی، ص 77، مشهد، به نشر، 1381ش.
[6] همان، ص 78.
[7] همان، ص 79.
[8] مجموعه آثار، همان، ص 34.
[9] ق، 15.
[10] اکبریان، رضا؛ محمدپور دهکردی، سیما، تجرد نفس سفری از جسمانیت الحدوث تا رو حانیت البقاء"، پژوهش­های فلسفی- کلامی: فصلنامه علمی- پژوهشی دانشگاه قم، ص 74، سال نهم، شماره دوم، شماره پاپی 34، زمستان 1386ش.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین