چگونه می‌توان پدید آمدن زلزله‌ها، سیل‌ها و معلولیت‌ها را با عدل الهی ارزیابی کرد؟
خداوند متعال می‌فرماید: ... و ما أُوتیتم من العلم الاّ قلیلاً. از دانش، جز اندکی به شما داده نشده است.( اسراء، 58. ) پس هرگز نگوشید با این دانش محدود، درباره‌ی همه چیز و همه‌ی آفریده‌ها، داوری کنید و ناآگاهی از اسرار و حوادث را بی‌عدالتی بپندارید. هم‌چنین خداوند می‌فرماید: ... فعسی أن تکرهوا شیئاً و یجعل اللَّه فیه خیراً کثیراً چه بسا از چیزی کراهت دارید و خداوند در آن، نیکی فراوان قرار داده است.( نساء، 91. ) این آیه‌ی شریفه می‌گوید که در بسیاری موارد، محدودیت دانش شما مانع از تشخیص خیر و شراست. بنابراین، تنها با نگاه به ظاهر حوادث نمی‌توان داوری کرد. به یقین، حوادث تلخ زندگی بشر نیز دارای حکمت و فلسفه‌ای است. چنان‌که می‌فرماید: و عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم و عسی أن تحبُّوا شیئاً و هو شرٌّ لکم واللَّه یعلم و أنتم لا تعلمون.( بقره، 612. ) ... و اما چه بسا از چیزی اکراه داشته باشید، در حالی که خیر شما در آن است یا چیزی را دوست دارید، در حالی‌که بدی شما در آن است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید. علی ع می‌فرماید: انّ اللَّه سبحانه یجری الأمور علی ما یقتضیه لا علی ما ترتضیه. خداوند، کارها را برپایه‌ی مصالح، جاری می‌کند، نه بر اساس میل و رضایت شما.( غررالحکم، فصل 9، شماره‌ی 65. ) پس اگر چیزی برخلاف میل و رضایت شما بود، نگران نباشید؛ زیرا اسرار و مصالحی وجود دارد که شما نمی‌دانید. برای روشن شدن پاسخ و آگاهی هرچه بیشتر، به نکته‌های زیر توجه فرمایید: 1. نارسایی دانش انسان بی شک، معلومات ما در برابر مجهولات، بسیار ناچیز است. آن‌چه از اسرار آفرینش و جهان‌هستی می‌دانیم، در برابر آن‌چه نمی‌دانیم، هم‌چون قطره‌ای است در برابر اقیانوس. همه‌ی دانشمندان الهی و مادی، به این حقیقت، اعتراف دارند. بنابراین، همه‌ی داوری‌های ما درباره‌ی حوادث این جهان، در حدود معلومات ما است و هیچ‌گاه (مطلق) نیست. پس اگر ما نتوانستیم اسرار وقوع توفان یا زلزله را دریابیم، نمی‌توانیم به کلی آن را مورد انتقاد قرار دهیم .فرض کنید یک کتاب قطور هزار صفحه‌ای را که از بحث‌های ژرف علمی سرشار است به دست ما بدهند. در این حال، اگر در تفسیر چند جمله‌ی مبهم آن فرومانیم، آیا منصفانه است که دانش و منطق نویسنده را به دلیل همان چند جمله، نفی کنیم؟! یا برعکس، باید با توجه به مطالب عالمانه‌ی فراوان آن کتاب، ناتوانی خود از تفسیر آن چند جمله را نشانه‌ی محدودیت آگاهی‌مان بدانیم؟( راه خداشناسی و صفات او، جعفر سبحانی، قم، انتشارات مکتب اسلام، 5731ه ش، ج 1، صص 843-253. ) خلاصه این که اگر به صورت یک بعدی به این حوادث خاص، نگاه نکنیم، بلکه آن را در کنار مجموعه‌ی نظام هستی قرار دهیم، داوری ما دگرگون خواهد شد. در این صورت، به این نتیجه می‌رسیم که این امور نیز دارای اسراری است که هر چند از آن بی‌خبریم، ولی ممکن است با گذشت زمان و پیشرفت دانش، بخشی از این اسرار برای ما روشن شود. داستان حضرت خضر و موسی‌علیه السَّلام از داستان‌های بسیار پرمعنای قرآن است که اهداف بی‌شماری را پی‌گیری می‌کند. این داستان با بحث، هم‌آهنگی دارد. می‌توان گفت یکی از هدف‌های اصلی طرح آن، همین مطلب است که اگر کاری از فرد حکیمی سرزد، نباید به ظاهر آن بسنده کنیم. چه بسا در نخستین نگاه، ظاهری زننده داشته باشد، بلکه باید بکوشیم اسرار ژرف آن را دریابیم. حوادث رخ داده میان موسی و خضر را بنگرید: خضر، کشتی گروهی از مستضعفان را سوراخ می‌کند، در حالی که این کشتی تنها وسیله‌ی زندگی محدود آنان را تشکیل می‌داد. هم چنین نوجوانی را می‌کشد که در ظاهر جرم و خیانتی از او دیده نشده است. دیواری را که در آستانه‌ی نابودی است، بازسازی می‌کند. هر یک از این رفتارها با اعتراض موسی روبه‌رو می‌شد. با این حال، هنگامی که آن مرد دانا و بزرگ (خضر) از اسرار کار خویش، پرده برداشت، موسی بر داوری شتاب آلود خود تأسف خورد؛ زیرا دانست که در پشت این چهره‌ی ظاهری زننده، اسراری مالامال از عواطف انسانی و مصالح مستضعفان نهفته است!(کهف، 17-77. ) می‌توانیم از این بیان قرآنی به صورت یک قانون کلّی بهره گیریم تا بدانیم در پشت ناهنجاری‌های ظاهری جهان، چه اسراری نهفته است. 2. به هم پیوستگی رویدادها بررسی جداگانه‌ی هر رویدادی بدون توجه به رویدادهای دیگر، منطقی نیست؛ زیرا هر رویدادی با آن‌چه در عرض آن، در مناطق دیگر جهان رخ می‌دهد، کاملاً پیوسته است. می‌توان گفت نه تنها با حوادث عرضی بلکه با آن‌چه تا کنون در اعماق زمان رخ داده و یا در آینده‌ی جهان رخ خواهد داد، پیوستگی دارد. پس‌داوری درباره‌ی خیر و شر و خوش‌آیند و ناخوش‌آیند بودن هر رویدادی بدون توجه به دیگر حوادث و ارزیابی مجموع آن‌ها، هرگز منطقی نیست. جهان طبیعت مجموعه‌ی چند رشته علت و معلول است که زنجیروار به هم پیوسته‌اند، حتی نسیمی که در خانه‌ی شما می‌وزد، شاخه‌ای از حوادث به هم پیوسته، دامنه‌دار و پیچیده‌ی رویدادهای جهان است که به صورت زنجیره‌ای، یکدیگر را تعقیب می‌کنند. این حقیقت با طرح یک مثال روشن‌تر می‌گردد. مثال - بادی که در سواحل دریا به صورت توفان، خودنمایی می‌کند و خسارت‌هایی به بار می‌آورد، در میانه‌ی دریا، باد بسیار سودمندی است که کشتی‌های بادی وامانده از حرکت را به راه می‌اندازد. این باد، هزاران مسافر دریایی را که در میانه‌ی آب، دست از جان شسته‌اند، به ساحل نجات می‌رساند. چنین توفانی در منطقه‌ی ساحلی، بلا و شر به شمار می‌آید، ولی با توجه به زنجیره‌های دیگر حوادث، صد در صد خیر و حیات بخش است. حافظ شیرازی، این حقیقت را در قالب شعر چنین بیان می‌کند: کشتی شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز! باشد که باز بینیم دیدار آشنا را باز همین توفان که شیروانی منازل و درختان را از جا می‌کَنَد، در جایی دیگر، ابرهای باران‌زا را به حرکت در می‌آورد و مزرعه‌های زیر کشت و آماده‌ی آبیاری را سیراب می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ....(اعراف، 75. ) اوست که بادها را پیشاپیش به عنوان بشارت دهنده‌ی رحمت خود می‌فرستد. آن‌گاه که ابری سنگین و باران زا برداشت، آن را به سوی سرزمینی مرده روانه می‌سازد. 3. نسبی و قیاسی بودن شرّ هر چند شرّ در عالم خارج، جلوه و نام و نشانی برای خود دارد، ولی شرّ، یک مفهوم ذهنی است که هنگام مقایسه، در ذهن تداعی می‌شود. برای مثال، توفان آن‌گاه که خسارت‌هایی بر اهالی ساحل به بار می‌آورد، شرّ نامیده می‌شود، ولی هرگاه آن را با حرکت کشتی‌های وامانده در میانه‌ی دریا بسنجیم، خیر خواهد بود. هم‌چنین سمّ عقرب برای او حیات بخش است، ولی هنگام مقایسه با خون انسان، کشنده است. یا این‌که پنجه‌های درندگان برای آنان، مایه‌ی خیر و برای جانوران ضعیف جنگل، مایه‌ی عذاب است.(راه خداشناسی و شناخت صفات او، ص 593. ) 4. پی‌آمدهای تربیتی بلاها(همان، صص 205 - 150 و صص 771 - 161؛ مجموعه‌ی آثار، مرتضی مطهری، چ 7، ج 1؛ پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، قم، مدرسةالامام علی بن ابی طالب، 4731 ش، ج 4، صص 740 - 484. ) مسأله‌ی (شرّ) را از راه دیگری نیز می‌توان تحلیل کرد که تبیین پی آمدهای تربیتی بلاها و مصیبت‌ها است. بلاها و مصیبت‌ها، از جمله آزمایش‌های الهی هستند که در کنار دیگر عوامل، مایه‌ی تکامل انسان و برطرف شدن (غرور) و غفلت او می‌گردند. اکنون درباره‌ی هر دو موضوع (تکامل زندگی دنیوی و ابعاد معنوی انسان) سخن می‌گوییم. الف - مصیبت‌ها؛ مایه‌ی شکوفایی استعدادها اگر در زندگی انسان‌ها، فراز و نشیب نباشد، نیروی درونی آن‌ها شکوفا نمی‌گردد و به یک حالتی باقی می‌ماند. وقتی انسان‌ها در پستی و بلندی زندگی قرار گیرند، نیروی دفاعی آنان به کار می‌افتد و بر قدرت و توانایی‌شان افزوده می‌شود. مصیبت‌ها، بستر توان بخشی و کانون آشنایی با راز و رمز زندگی هستند. البته این مطلب، بدان معنا نیست که انسان بدون دلیل به استقبال حوادث سخت برود، بلکه باید به‌گونه‌ای زندگی کند که در برابر حوادث گوناگون از آمادگی لازم برخوردار باشد. از نظر تمدن شناسان، هرگاه کشوری مورد هجوم یک قدرت بزرگ خارجی قرار گرفته، نیروهای خفته‌ی آن مردم بیدار گشته است و برای مبارزه و سازندگی بسیج شده‌اند. بسیاری از تمدن‌های درخشان این‌گونه پدید آمده‌اند. بنابراین، حوادث ناگوار، روحیه‌ی پایداری را در انسان زنده می‌سازد و روان را صیقل می‌دهد. اگر فولاد در پرتو آتش، سخت‌تر و چاقو در سایه‌ی سوهان، تیزتر می‌گردد، سختی‌ها نیز انسان را مصمّم‌تر، برنده‌تر و مقاوم‌تر می‌سازند. افرادی که در ناز و نعمت پرورش یافته‌اند، به هر بادی می‌لرزند و در گرد باد حوادث، بسان پَرکاهی از این سو به آن سو پرتاب می‌شوند. در مقابل، افراد بلا دیده و زجر کشیده، بسان صخره‌های استواری هستند که هیچ عاملی، قدرت از جای کندن آن‌هارا ندارد: فانَّ مع العسر یسرا أنَّ مع العسر یسراً.( انشراح، 5 - 6. ) به یقین با هر سختی آسانی است، با هر سختی آسانی هست. به گفته‌ی امیرالمؤمنین علی‌علیه السَّلام: درختان بیابانی که به سختی و بی‌آبی خو گرفته‌اند، سخت‌تر و شعله‌ی آتش آن‌ها، شدیدتر و سوزنده‌تر است و دیرتر خاموش می‌شود، ولی درختان باغستان‌ها که پیوسته از نوازش باغبان و آب روان برخوردارند، نازک پوست و کم دوام‌ترند.( نهج‌البلاغه، نامه‌ی 54. ) ناصرخسرو می‌گوید: تا نبیند رنج و سختی، مرد کی گردد تمام؟ تا نیابد باد و باران، گل کجا بویا شود؟ صائب تبریزی می‌گوید: مالش صیقل نشد آیینه را نقص جمال پشت پا هر کس خورد، در کار خود بینا شود ب - زنگ بیدار باش رفاه دایمی و غرق شدن در مواهب زندگی، مایه‌ی غرور و سبب غفلت از ارزش‌های اخلاقی است. این مسأله را بارها از نوشته‌های تاریخی آموخته یا در زندگی خود و دیگران آزموده‌ایم. زندگی آرام و بدون هرگونه فراز و نشیب و خالی از هر نوع توفان و امواج تکان دهنده، کاملاً خواب آور است. حوادث ناخوش‌آیند و ناگوار و گسستن نظام روزانه و شیرین زندگی، موجب کاهش غرور و بیداری از غفلت و پیدایش نقطه‌ی عطفی در زندگی افراد می‌گردد. کسی که در زندگی کاملاً موزونی غرق گشته، بسان مسافری است که با اتومبیل آخرین سیستم حرکت می‌کند و همه‌ی وسایل استراحت در آن فراهم است. هرقدر ماشین با سرعت بیشتر به حرکت خود در اتوبان ادامه دهد، مسافران را خواب فرا می‌گیرد و کافی است که یک ترمز، همگان را از خواب بیدار کند. گویی مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها، (ترمز) زندگی انسان است که به خواب و غفلت او پایان می‌بخشد. براساس این تحلیل‌ها، قرآن میان طغیان و غرور از یک سو و غنا و زندگی مرفّه از سوی دیگر، گونه‌ای رابطه‌ی منطقی قایل است و می‌فرماید: کلاّ ان الانسان لیطغی أن راه استغنی.( علق، 6 - 7. ) قرآن بر مبنای همین تحلیل‌ها، گرفتاری‌ها را مایه‌ی بیداری انسان می‌داند و پدید آمدن یک رشته حوادث ناموزون را عامل بیداری او معرفی می‌کند. خداوند می‌فرماید: و ما أرسلنا فی قریةٍ من نبیٍّ الاّ أخذنا أهلها بالبأساء و الضَّراء لعلَّهم یضّرَّعون.( اعراف، 49. ) هیچ پیامبری را به منطقه‌ای نفرستادیم، مگر این‌که مردم آن‌جا را بافقر و سختی روبه‌رو ساختیم تا به درگاه خدا، روی آورند. خداوند در آیه‌ی سوم، شدت و سختی را عامل یادآوری معرفی می‌کند و می‌فرماید: ولقد أخذنا آل فرعون بالسِّنین و نقص من الثَّمرات لعلَّهم یذّکَّرون.( اعراف، 01. ) قوم فرعون را به خشک سالی و کمی میوه دچار کردیم تا یادآور شوند. کاربرد شدّت و سختی درباره‌ی این‌گونه افراد، بسان سیلیِ پزشک بر چهره‌ی بیماری است که به هوش نمی‌آید و او ناچار است با نواختن چند سیلی سخت، او را از خواب گران - که چه بسا به مرگ او بیانجامد - بیدار سازد و در حقیقت، نعمتی است که به صورت قهر تجلی می‌کند. ج - عامل بازگشت به سوی حق و عدالت جهان آفرینش، هدف‌دار است و انسان نیز که جزئی از آن است، بی هدف آفریده نشده است. این هدف، جز تکامل انسان در همه‌ی جنبه‌های وجودی، چیز دیگری نیست. هدایت و آموزش‌های نظری، برانگیختن پیامبران و فرستادن کتاب‌های آسمانی، همه و همه برای آن است که بشر به این هدف دست یابد. از سوی دیگر، گناهان و شکست سدهای الهی، مایه‌ی دوری از هدف آفرینش است. اگر یک رشته نابسامانی‌هایی در زندگی اجتماعی او رخ دهد و او را با پی آمدهای کردارش آشنا سازد، این عوامل سبب بازگشت او به سوی حق و عدالت می‌شوند. این‌گونه حوادث مرگ‌بار و ناخوش‌آیند، اخطارهای الهی است که موجب می‌شود انسان در زندگی خود، تجدید نظر کند و از گناه و طغیان، دوری جوید. قرآن، این حقیقت را به صورتی بس روشن دنبال می‌کند، آن‌جا که می‌فرماید: ظهر الفسادُ فی البَرِّ و البَحرِ بما کسبت أَیدی النّاسِ لیذیقهم بعض الّذی عملوا لعلّهم یرجعونَ.( روم، 14. ) به دلیل کردار مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد. غرض این است که ما نتیجه‌ی برخی کردار آنان را به خودشان بچشانیم. شاید راه حق و پاکی را بازیابند. خداوند در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: ولو أنَّ أهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّمائ و الأرض وَلکن کذَّبوا فأخدناهم بما کانوا یکسبونَ. (اعراف، 69. ) هرگاه مردمی که در آبادی‌ها زندگی می‌کنند، ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، درهای رحمت را از آسمان و زمین بر روی آنان می‌گشاییم، ولی آنان، آیات ما رإ؛ح‌ح‌غه دروغ پنداشتند. ما نیز آنان را به مجازات کردار خودشان گرفتار ساختیم. از نظر بینش الهی، حوادث ناموزن و ناخوش‌آیند، معلول سرپیچی‌های انسان و گناهان خانمان برانداز او است. چگونه تجاوز، ستم، فحشا و کردارهای زشت، پدیده‌های ناموزونی مانند سیل‌ها، توفان‌ها و زلزله‌ها را به‌وجود می‌آورد؟ شاید اسرار این رابطه برای ما که در این زندگی خاکی غرق هستیم، روشن نباشد، ولی وحی الهی از آن پرده برمی‌دارد. در پایان ناگزیریم این دو نکته را یادآور شویم: 1. هرچند نعمت و رفاه، مایه‌ی سعادت و خوشبختی است، ولی همین زندگی مرفه و یک نواخت، خسته کننده و بی روح است. زندگی در صورتی لذت بخش و شیرین می‌گردد که با فراز و نشیب همراه باشد. قدر سلامتی را آن کس می‌داند که به تب داغ و سوزان مبتلا گردد. آزادی برای کسی ارزشمند است که مدتی در زندان به‌سر برد. به قول سعدی: (قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید). 2. بسیاری از بلاها و مصیبت‌ها، سبب مصنوعی دارد. بشر ستم‌گر با دست خود، این ستم‌ها را می‌آفریند و جامعه را با حوادث ناگواری روبه رو می‌سازد. هیچ بلایی سهمگین‌تر از بلای جنگ ابرقدرت‌ها نیست و خطر و زیان سلاح‌های ویران‌گر بشر، از ضرر زلزله‌ها، سیل‌ها و توفان‌ها بیشتر است. شمار انسان‌هایی که بر اثر توسعه‌طلبی انسان‌های دیگر و سلاح‌های سرد و گرم کشته می‌شوند، به مراتب بالاتر از کشتاری است که از زلزله یا سیل‌ها بر جا می‌ماند. این بی عدالتی بشر است که در مناطق زلزله خیز، خانه‌های مقاوم و ضد زلزله ساخته نمی‌شود؛ زیرا پیوسته محرومان قربانی حوادث می‌گردند و اندک حرکتی در ساختمان، به فرو ریختن آن می‌انجامد. اگر در مناطق سیل‌گیر، بندهای مستحکم ساخته شود، نه تنها این سیل‌ها نقمت نیست، بلکه نعمت و مایه‌ی گسترش کشاورزی و صنعت به شمار خواهد رفت. اگر در یک بیماری و قحطی، محرومان قربانیان آن هستند، به دلیل برنامه‌ی نادرست جامعه است که از بهداشت کافی و فرهنگ لازم و آموزش‌های درست در آن، خبری نیست. در این مورد، به جای خرده‌گیری بر خدا، باید از وضع ناموزون جامعه‌ی خود انتقاد کنیم. در این راه، باید با بی عدالتی پیکار کنیم و با تقسیم درست ثروت و امکانات در میان همه‌ی افراد بشر، محرومان و مظلومان جامعه را از پی آمدهای حوادث ناخوش‌آیند برهانیم. منبع: فصلنامه صباح ، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه
عنوان سوال:

چگونه می‌توان پدید آمدن زلزله‌ها، سیل‌ها و معلولیت‌ها را با عدل الهی ارزیابی کرد؟


پاسخ:

خداوند متعال می‌فرماید:
... و ما أُوتیتم من العلم الاّ قلیلاً.
از دانش، جز اندکی به شما داده نشده است.( اسراء، 58. )
پس هرگز نگوشید با این دانش محدود، درباره‌ی همه چیز و همه‌ی آفریده‌ها، داوری کنید و ناآگاهی از اسرار و حوادث را بی‌عدالتی بپندارید.
هم‌چنین خداوند می‌فرماید:
... فعسی أن تکرهوا شیئاً و یجعل اللَّه فیه خیراً کثیراً
چه بسا از چیزی کراهت دارید و خداوند در آن، نیکی فراوان قرار داده است.( نساء، 91. )
این آیه‌ی شریفه می‌گوید که در بسیاری موارد، محدودیت دانش شما مانع از تشخیص خیر و شراست. بنابراین، تنها با نگاه به ظاهر حوادث نمی‌توان داوری کرد. به یقین، حوادث تلخ زندگی بشر نیز دارای حکمت و فلسفه‌ای است. چنان‌که می‌فرماید:
و عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم و عسی أن تحبُّوا شیئاً و هو شرٌّ لکم واللَّه یعلم و أنتم لا تعلمون.( بقره، 612. )
... و اما چه بسا از چیزی اکراه داشته باشید، در حالی که خیر شما در آن است یا چیزی را دوست دارید، در حالی‌که بدی شما در آن است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.
علی ع می‌فرماید:
انّ اللَّه سبحانه یجری الأمور علی ما یقتضیه لا علی ما ترتضیه.
خداوند، کارها را برپایه‌ی مصالح، جاری می‌کند، نه بر اساس میل و رضایت شما.( غررالحکم، فصل 9، شماره‌ی 65. )
پس اگر چیزی برخلاف میل و رضایت شما بود، نگران نباشید؛ زیرا اسرار و مصالحی وجود دارد که شما نمی‌دانید. برای روشن شدن پاسخ و آگاهی هرچه بیشتر، به نکته‌های زیر توجه فرمایید:
1. نارسایی دانش انسان
بی شک، معلومات ما در برابر مجهولات، بسیار ناچیز است. آن‌چه از اسرار آفرینش و جهان‌هستی می‌دانیم، در برابر آن‌چه نمی‌دانیم، هم‌چون قطره‌ای است در برابر اقیانوس. همه‌ی دانشمندان الهی و مادی، به این حقیقت، اعتراف دارند. بنابراین، همه‌ی داوری‌های ما درباره‌ی حوادث این جهان، در حدود معلومات ما است و هیچ‌گاه (مطلق) نیست. پس اگر ما نتوانستیم اسرار وقوع توفان یا زلزله را دریابیم، نمی‌توانیم به کلی آن را مورد انتقاد قرار دهیم .فرض کنید یک کتاب قطور هزار صفحه‌ای را که از بحث‌های ژرف علمی سرشار است به دست ما بدهند. در این حال، اگر در تفسیر چند جمله‌ی مبهم آن فرومانیم، آیا منصفانه است که دانش و منطق نویسنده را به دلیل همان چند جمله، نفی کنیم؟! یا برعکس، باید با توجه به مطالب عالمانه‌ی فراوان آن کتاب، ناتوانی خود از تفسیر آن چند جمله را نشانه‌ی محدودیت آگاهی‌مان بدانیم؟( راه خداشناسی و صفات او، جعفر سبحانی، قم، انتشارات مکتب اسلام، 5731ه ش، ج 1، صص 843-253. )
خلاصه این که اگر به صورت یک بعدی به این حوادث خاص، نگاه نکنیم، بلکه آن را در کنار مجموعه‌ی نظام هستی قرار دهیم، داوری ما دگرگون خواهد شد. در این صورت، به این نتیجه می‌رسیم که این امور نیز دارای اسراری است که هر چند از آن بی‌خبریم، ولی ممکن است با گذشت زمان و پیشرفت دانش، بخشی از این اسرار برای ما روشن شود.
داستان حضرت خضر و موسی‌علیه السَّلام از داستان‌های بسیار پرمعنای قرآن است که اهداف بی‌شماری را پی‌گیری می‌کند. این داستان با بحث، هم‌آهنگی دارد. می‌توان گفت یکی از هدف‌های اصلی طرح آن، همین مطلب است که اگر کاری از فرد حکیمی سرزد، نباید به ظاهر آن بسنده کنیم. چه بسا در نخستین نگاه، ظاهری زننده داشته باشد، بلکه باید بکوشیم اسرار ژرف آن را دریابیم. حوادث رخ داده میان موسی و خضر را بنگرید: خضر، کشتی گروهی از مستضعفان را سوراخ می‌کند، در حالی که این کشتی تنها وسیله‌ی زندگی محدود آنان را تشکیل می‌داد. هم چنین نوجوانی را می‌کشد که در ظاهر جرم و خیانتی از او دیده نشده است. دیواری را که در آستانه‌ی نابودی است، بازسازی می‌کند. هر یک از این رفتارها با اعتراض موسی روبه‌رو می‌شد. با این حال، هنگامی که آن مرد دانا و بزرگ (خضر) از اسرار کار خویش، پرده برداشت، موسی بر داوری شتاب آلود خود تأسف خورد؛ زیرا دانست که در پشت این چهره‌ی ظاهری زننده، اسراری مالامال از عواطف انسانی و مصالح مستضعفان نهفته است!(کهف، 17-77. )
می‌توانیم از این بیان قرآنی به صورت یک قانون کلّی بهره گیریم تا بدانیم در پشت ناهنجاری‌های ظاهری جهان، چه اسراری نهفته است.
2. به هم پیوستگی رویدادها
بررسی جداگانه‌ی هر رویدادی بدون توجه به رویدادهای دیگر، منطقی نیست؛ زیرا هر رویدادی با آن‌چه در عرض آن، در مناطق دیگر جهان رخ می‌دهد، کاملاً پیوسته است. می‌توان گفت نه تنها با حوادث عرضی بلکه با آن‌چه تا کنون در اعماق زمان رخ داده و یا در آینده‌ی جهان رخ خواهد داد، پیوستگی دارد. پس‌داوری درباره‌ی خیر و شر و خوش‌آیند و ناخوش‌آیند بودن هر رویدادی بدون توجه به دیگر حوادث و ارزیابی مجموع آن‌ها، هرگز منطقی نیست. جهان طبیعت مجموعه‌ی چند رشته علت و معلول است که زنجیروار به هم پیوسته‌اند، حتی نسیمی که در خانه‌ی شما می‌وزد، شاخه‌ای از حوادث به هم پیوسته، دامنه‌دار و پیچیده‌ی رویدادهای جهان است که به صورت زنجیره‌ای، یکدیگر را تعقیب می‌کنند. این حقیقت با طرح یک مثال روشن‌تر می‌گردد.
مثال - بادی که در سواحل دریا به صورت توفان، خودنمایی می‌کند و خسارت‌هایی به بار می‌آورد، در میانه‌ی دریا، باد بسیار سودمندی است که کشتی‌های بادی وامانده از حرکت را به راه می‌اندازد. این باد، هزاران مسافر دریایی را که در میانه‌ی آب، دست از جان شسته‌اند، به ساحل نجات می‌رساند. چنین توفانی در منطقه‌ی ساحلی، بلا و شر به شمار می‌آید، ولی با توجه به زنجیره‌های دیگر حوادث، صد در صد خیر و حیات بخش است. حافظ شیرازی، این حقیقت را در قالب شعر چنین بیان می‌کند:
کشتی شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز!
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
باز همین توفان که شیروانی منازل و درختان را از جا می‌کَنَد، در جایی دیگر، ابرهای باران‌زا را به حرکت در می‌آورد و مزرعه‌های زیر کشت و آماده‌ی آبیاری را سیراب می‌کند.
خداوند متعال می‌فرماید:
وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ....(اعراف، 75. )
اوست که بادها را پیشاپیش به عنوان بشارت دهنده‌ی رحمت خود می‌فرستد. آن‌گاه که ابری سنگین و باران زا برداشت، آن را به سوی سرزمینی مرده روانه می‌سازد.
3. نسبی و قیاسی بودن شرّ
هر چند شرّ در عالم خارج، جلوه و نام و نشانی برای خود دارد، ولی شرّ، یک مفهوم ذهنی است که هنگام مقایسه، در ذهن تداعی می‌شود. برای مثال، توفان آن‌گاه که خسارت‌هایی بر اهالی ساحل به بار می‌آورد، شرّ نامیده می‌شود، ولی هرگاه آن را با حرکت کشتی‌های وامانده در میانه‌ی دریا بسنجیم، خیر خواهد بود. هم‌چنین سمّ عقرب برای او حیات بخش است، ولی هنگام مقایسه با خون انسان، کشنده است. یا این‌که پنجه‌های درندگان برای آنان، مایه‌ی خیر و برای جانوران ضعیف جنگل، مایه‌ی عذاب است.(راه خداشناسی و شناخت صفات او، ص 593. )
4. پی‌آمدهای تربیتی بلاها(همان، صص 205 - 150 و صص 771 - 161؛ مجموعه‌ی آثار، مرتضی مطهری، چ 7، ج 1؛ پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، قم، مدرسةالامام علی بن ابی طالب، 4731 ش، ج 4، صص 740 - 484. )
مسأله‌ی (شرّ) را از راه دیگری نیز می‌توان تحلیل کرد که تبیین پی آمدهای تربیتی بلاها و مصیبت‌ها است. بلاها و مصیبت‌ها، از جمله آزمایش‌های الهی هستند که در کنار دیگر عوامل، مایه‌ی تکامل انسان و برطرف شدن (غرور) و غفلت او می‌گردند. اکنون درباره‌ی هر دو موضوع (تکامل زندگی دنیوی و ابعاد معنوی انسان) سخن می‌گوییم.
الف - مصیبت‌ها؛ مایه‌ی شکوفایی استعدادها
اگر در زندگی انسان‌ها، فراز و نشیب نباشد، نیروی درونی آن‌ها شکوفا نمی‌گردد و به یک حالتی باقی می‌ماند. وقتی انسان‌ها در پستی و بلندی زندگی قرار گیرند، نیروی دفاعی آنان به کار می‌افتد و بر قدرت و توانایی‌شان افزوده می‌شود. مصیبت‌ها، بستر توان بخشی و کانون آشنایی با راز و رمز زندگی هستند. البته این مطلب، بدان معنا نیست که انسان بدون دلیل به استقبال حوادث سخت برود، بلکه باید به‌گونه‌ای زندگی کند که در برابر حوادث گوناگون از آمادگی لازم برخوردار باشد. از نظر تمدن شناسان، هرگاه کشوری مورد هجوم یک قدرت بزرگ خارجی قرار گرفته، نیروهای خفته‌ی آن مردم بیدار گشته است و برای مبارزه و سازندگی بسیج شده‌اند. بسیاری از تمدن‌های درخشان این‌گونه پدید آمده‌اند.
بنابراین، حوادث ناگوار، روحیه‌ی پایداری را در انسان زنده می‌سازد و روان را صیقل می‌دهد. اگر فولاد در پرتو آتش، سخت‌تر و چاقو در سایه‌ی سوهان، تیزتر می‌گردد، سختی‌ها نیز انسان را مصمّم‌تر، برنده‌تر و مقاوم‌تر می‌سازند. افرادی که در ناز و نعمت پرورش یافته‌اند، به هر بادی می‌لرزند و در گرد باد حوادث، بسان پَرکاهی از این سو به آن سو پرتاب می‌شوند. در مقابل، افراد بلا دیده و زجر کشیده، بسان صخره‌های استواری هستند که هیچ عاملی، قدرت از جای کندن آن‌هارا ندارد:
فانَّ مع العسر یسرا أنَّ مع العسر یسراً.( انشراح، 5 - 6. )
به یقین با هر سختی آسانی است، با هر سختی آسانی هست.
به گفته‌ی امیرالمؤمنین علی‌علیه السَّلام:
درختان بیابانی که به سختی و بی‌آبی خو گرفته‌اند، سخت‌تر و شعله‌ی آتش آن‌ها، شدیدتر و سوزنده‌تر است و دیرتر خاموش می‌شود، ولی درختان باغستان‌ها که پیوسته از نوازش باغبان و آب روان برخوردارند، نازک پوست و کم دوام‌ترند.( نهج‌البلاغه، نامه‌ی 54. )
ناصرخسرو می‌گوید:
تا نبیند رنج و سختی، مرد کی گردد تمام؟
تا نیابد باد و باران، گل کجا بویا شود؟
صائب تبریزی می‌گوید:
مالش صیقل نشد آیینه را نقص جمال
پشت پا هر کس خورد، در کار خود بینا شود
ب - زنگ بیدار باش
رفاه دایمی و غرق شدن در مواهب زندگی، مایه‌ی غرور و سبب غفلت از ارزش‌های اخلاقی است. این مسأله را بارها از نوشته‌های تاریخی آموخته یا در زندگی خود و دیگران آزموده‌ایم. زندگی آرام و بدون هرگونه فراز و نشیب و خالی از هر نوع توفان و امواج تکان دهنده، کاملاً خواب آور است. حوادث ناخوش‌آیند و ناگوار و گسستن نظام روزانه و شیرین زندگی، موجب کاهش غرور و بیداری از غفلت و پیدایش نقطه‌ی عطفی در زندگی افراد می‌گردد. کسی که در زندگی کاملاً موزونی غرق گشته، بسان مسافری است که با اتومبیل آخرین سیستم حرکت می‌کند و همه‌ی وسایل استراحت در آن فراهم است. هرقدر ماشین با سرعت بیشتر به حرکت خود در اتوبان ادامه دهد، مسافران را خواب فرا می‌گیرد و کافی است که یک ترمز، همگان را از خواب بیدار کند. گویی مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها، (ترمز) زندگی انسان است که به خواب و غفلت او پایان می‌بخشد.
براساس این تحلیل‌ها، قرآن میان طغیان و غرور از یک سو و غنا و زندگی مرفّه از سوی دیگر، گونه‌ای رابطه‌ی منطقی قایل است و می‌فرماید:
کلاّ ان الانسان لیطغی أن راه استغنی.( علق، 6 - 7. )
قرآن بر مبنای همین تحلیل‌ها، گرفتاری‌ها را مایه‌ی بیداری انسان می‌داند و پدید آمدن یک رشته حوادث ناموزون را عامل بیداری او معرفی می‌کند. خداوند می‌فرماید:
و ما أرسلنا فی قریةٍ من نبیٍّ الاّ أخذنا أهلها بالبأساء و الضَّراء لعلَّهم یضّرَّعون.( اعراف، 49. )
هیچ پیامبری را به منطقه‌ای نفرستادیم، مگر این‌که مردم آن‌جا را بافقر و سختی روبه‌رو ساختیم تا به درگاه خدا، روی آورند.
خداوند در آیه‌ی سوم، شدت و سختی را عامل یادآوری معرفی می‌کند و می‌فرماید:
ولقد أخذنا آل فرعون بالسِّنین و نقص من الثَّمرات لعلَّهم یذّکَّرون.( اعراف، 01. )
قوم فرعون را به خشک سالی و کمی میوه دچار کردیم تا یادآور شوند.
کاربرد شدّت و سختی درباره‌ی این‌گونه افراد، بسان سیلیِ پزشک بر چهره‌ی بیماری است که به هوش نمی‌آید و او ناچار است با نواختن چند سیلی سخت، او را از خواب گران - که چه بسا به مرگ او بیانجامد - بیدار سازد و در حقیقت، نعمتی است که به صورت قهر تجلی می‌کند.
ج - عامل بازگشت به سوی حق و عدالت
جهان آفرینش، هدف‌دار است و انسان نیز که جزئی از آن است، بی هدف آفریده نشده است. این هدف، جز تکامل انسان در همه‌ی جنبه‌های وجودی، چیز دیگری نیست. هدایت و آموزش‌های نظری، برانگیختن پیامبران و فرستادن کتاب‌های آسمانی، همه و همه برای آن است که بشر به این هدف دست یابد. از سوی دیگر، گناهان و شکست سدهای الهی، مایه‌ی دوری از هدف آفرینش است. اگر یک رشته نابسامانی‌هایی در زندگی اجتماعی او رخ دهد و او را با پی آمدهای کردارش آشنا سازد، این عوامل سبب بازگشت او به سوی حق و عدالت می‌شوند. این‌گونه حوادث مرگ‌بار و ناخوش‌آیند، اخطارهای الهی است که موجب می‌شود انسان در زندگی خود، تجدید نظر کند و از گناه و طغیان، دوری جوید.
قرآن، این حقیقت را به صورتی بس روشن دنبال می‌کند، آن‌جا که می‌فرماید:
ظهر الفسادُ فی البَرِّ و البَحرِ بما کسبت أَیدی النّاسِ لیذیقهم بعض الّذی عملوا لعلّهم یرجعونَ.( روم، 14. )
به دلیل کردار مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد. غرض این است که ما نتیجه‌ی برخی کردار آنان را به خودشان بچشانیم. شاید راه حق و پاکی را بازیابند.
خداوند در آیه‌ی دیگر می‌فرماید:
ولو أنَّ أهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّمائ و الأرض وَلکن کذَّبوا فأخدناهم بما کانوا یکسبونَ. (اعراف، 69. )
هرگاه مردمی که در آبادی‌ها زندگی می‌کنند، ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، درهای رحمت را از آسمان و زمین بر روی آنان می‌گشاییم، ولی آنان، آیات ما رإ؛ح‌ح‌غه دروغ پنداشتند. ما نیز آنان را به مجازات کردار خودشان گرفتار ساختیم.
از نظر بینش الهی، حوادث ناموزن و ناخوش‌آیند، معلول سرپیچی‌های انسان و گناهان خانمان برانداز او است. چگونه تجاوز، ستم، فحشا و کردارهای زشت، پدیده‌های ناموزونی مانند سیل‌ها، توفان‌ها و زلزله‌ها را به‌وجود می‌آورد؟ شاید اسرار این رابطه برای ما که در این زندگی خاکی غرق هستیم، روشن نباشد، ولی وحی الهی از آن پرده برمی‌دارد.
در پایان ناگزیریم این دو نکته را یادآور شویم:
1. هرچند نعمت و رفاه، مایه‌ی سعادت و خوشبختی است، ولی همین زندگی مرفه و یک نواخت، خسته کننده و بی روح است. زندگی در صورتی لذت بخش و شیرین می‌گردد که با فراز و نشیب همراه باشد. قدر سلامتی را آن کس می‌داند که به تب داغ و سوزان مبتلا گردد. آزادی برای کسی ارزشمند است که مدتی در زندان به‌سر برد. به قول سعدی: (قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید).
2. بسیاری از بلاها و مصیبت‌ها، سبب مصنوعی دارد. بشر ستم‌گر با دست خود، این ستم‌ها را می‌آفریند و جامعه را با حوادث ناگواری روبه رو می‌سازد. هیچ بلایی سهمگین‌تر از بلای جنگ ابرقدرت‌ها نیست و خطر و زیان سلاح‌های ویران‌گر بشر، از ضرر زلزله‌ها، سیل‌ها و توفان‌ها بیشتر است. شمار انسان‌هایی که بر اثر توسعه‌طلبی انسان‌های دیگر و سلاح‌های سرد و گرم کشته می‌شوند، به مراتب بالاتر از کشتاری است که از زلزله یا سیل‌ها بر جا می‌ماند.
این بی عدالتی بشر است که در مناطق زلزله خیز، خانه‌های مقاوم و ضد زلزله ساخته نمی‌شود؛ زیرا پیوسته محرومان قربانی حوادث می‌گردند و اندک حرکتی در ساختمان، به فرو ریختن آن می‌انجامد. اگر در مناطق سیل‌گیر، بندهای مستحکم ساخته شود، نه تنها این سیل‌ها نقمت نیست، بلکه نعمت و مایه‌ی گسترش کشاورزی و صنعت به شمار خواهد رفت. اگر در یک بیماری و قحطی، محرومان قربانیان آن هستند، به دلیل برنامه‌ی نادرست جامعه است که از بهداشت کافی و فرهنگ لازم و آموزش‌های درست در آن، خبری نیست.
در این مورد، به جای خرده‌گیری بر خدا، باید از وضع ناموزون جامعه‌ی خود انتقاد کنیم. در این راه، باید با بی عدالتی پیکار کنیم و با تقسیم درست ثروت و امکانات در میان همه‌ی افراد بشر، محرومان و مظلومان جامعه را از پی آمدهای حوادث ناخوش‌آیند برهانیم.
منبع: فصلنامه صباح ، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین