در پاسخ سؤال فوق دو مطلب را باید در نظر گرفت: مطلب اول که اهمیت اساسی دارد و در تمامی تحلیل‌ها باید مدنظر قرار گیرد، این است که: )برای ترسیم حقوق زن، بررسی دو عنصر محوری لازم است: یکی شناخت اصل انسانیت که حقیقت مشترک بین زن و مرد است؛ و دیگری هویت صنفی زن که واقعیت مختص به اوست. برای تشخیص صحیح آن حقیقت مشترک و این هویت مختص، هیچ مرجعی صالح‌تر از خداوند، یعنی آفریدگار عالم و آدم، نیست. آنچه در تشریع خطوط کلی حق مشترک و حق مختص زن و مرد استنباط می‌شود، آن است که چیزی حق مشترک است که در تعالی روح و ارتقای انسانیت مشترک بین زن و مرد مؤثر باشد. همچنین حق مختص، چیزی است که در پرورش هویت مختص زن یا مرد سهم بسزایی داشته باشد. برای مثال، تحصیل علوم و معارف و کسب فضائل اخلاقی، حق مشترک هر دو است و این که ما حقوق انسانی را در پست‌ها و مقامات دنیوی جست‌وجو کنیم، تنزل و دوری از معارف عمیق دینی است. در نگاه اسلامی، مشاغل و مناصب حق نیستند، بلکه مسؤولیت و وظیفه‌اند؛ یعنی باری هستند که باید تحمل کرد و به مقصد رساند. امیرالمؤمنین )ع( حکومت دنیا را اگر فقط از منظر مناصب و عنوان مورد نظر باشد، کم ارزش‌تر از عطسه‌ی بز، )نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 3. یا استخوان خوک در دست بیمار مبتلا به جذام )نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شماره‌ی 236. معرفی می‌کند.( )عبدالله جوادی آملی، زن در آینه‌ی جمال و جلال، صص 336 - 338. . چنان که در بیانات معصومین علیهم‌السلام بیان شده، درجات بهشت به عدد آیات قرآن و به اندازه‌ی درک مراتب ظاهر و باطن قرآن رتبه‌بندی شده است، اما هیچ جا دیده نشده که درجات بهشت بر اساس معیارهای اجرایی تقسیم شده باشد تا در نتیجه گفته شود به زن سهم کم‌تری می‌دهند امیرالمؤمنین )ع( کارهای اجرایی را وظیفه می‌داند و می‌فرماید: این امانتی به دست شماست و هرگز امین، مالک نیست. فرق بین مقامات معنوی و منصب‌های دنیوی این است که مقامات معنوی، ملک آدمی است، ولی منصب دنیایی امانت است و امانت مایه‌ی فخر نیست، حال آن که ملک مایه‌ی فخر است. مرجعیت و قضاوت، امانت است، ولی فقاهت، ملک است. وزارت امانت است اما تقوا ملک است. در آنچه تعلق به جان دارد و کمال روح است، زن و مرد یکسانند، اما در محدوده‌ی آنچه امانت و وظیفه است و جدای از جان، کارها تقسیم شده است. )برای توضیح بیشتر ر. ک: همان، صص 86 - 89. . خلاصه این که در تمامی امور ارزشمند که در یک کلام تحت عنوان قرب الهی مطرح می‌شود، زن به هیچ وجه قابلیتی کم‌تر از مرد ندارد، چون اساسا قرب الهی صفت روح است نه صفت جسم، و روح مذکر و مؤنث ندارد. )همان. درگیری‌های قضایی و مسؤولیت‌هایی نظیر آن به تدریج در نفس انسان اثر می‌گذارند و به نوعی عادی شدن می‌انجامند. این امر با مسؤولیت اولیه‌ی زن، یعنی برقراری ارتباط عاطفی با فرزند و اشباع عاطفی او منافات دارد. لذا حتی در برخی شغل‌ها و منصب‌ها که جواز آن برای زنان صادر شده است، دوری کردن از آن‌ها فضیلت و ارزش دارد. شهید مطهری در این زمینه پس از توضیح مختصری در باب این که تربیت، دو جنسیاست و تربیت مرد با تربیت زن فرق می‌کند، می‌فرماید: )برخی مشاغل از قبیل قضاوت و زعامت سیاسی، فاسد کننده‌ی زن و ]یا[ فاسد کننده‌ی آن شغل است. اگر زنی زعیم سیاسی یا قاضی بشود قطعا یا زعیم و قاضی خوبی است و همسر و مادر بدی و بالاخره زن بدی؛ و یا همسر و مادر خوبی است و زعیم و قاضی بدی. حتی زنان استثنایی امروز که این شغل‌های مردانه را به عهده گرفته‌اند، قدر مسلم این است که از )زن( بودن خود استعفا داده از نظیر بانو گاندی و گلدامایر و غیر اینها.( )مرتضی مطهری - یادداشت‌های الفبایی، ج 5، ص 281. . مطلب دوم، یعنی محروم بودن زن از چنین مناصب اجتماعی، نظر همه‌ی فقها نیست و آیة الله جوادی آملی در خصوص قضاوت و مرجعیت تقلید نشان داده‌اند که اولا همه‌ی فقها معتقد به حرمت قضاوت و مرجعیت تقلید برای زن نیستند، بلکه بسیاری از آنان - از جمله خود ایشان - دلالت احادیث مربوطه را حداکثر )رخصت( دانسته‌اند، نه )حرمت(. یعین امور اجرایی اگر زمین بماند بر زنان واجب نیست، اما بر مردان واجب است. )همان، صص 353 - 348. ثانیا تصریح کرده‌اند بر این که: )لازم است توجه شود که جنبه‌ی عاطفی بودن زن، ذاتا مانع تعدیل قوای عقلی و فکری او نخواهد بود و تمام بحث در صورتی است که جنبه‌ی خردورزی و فرزانگی معتبر در مرجعیت، مقهور عاطفه و احساس نشود. زیرا گاهی خردورزی برخی از مردان مقهور بعضی از شؤون نفسانی می‌شود که در این حال، چنین مردی شرایط قضا یا مرجعیت نیست. ممکن است لزوم ریاضت کشیدن و تمرین زنان برای تعدیل عواطف بیش‌تر از مردان باشد، لیکن اگر در پرتو تمرین، شرایط مساوی پدید آمد، دلیلی بر محرومیت زنان از سمت‌های یاد شده، به ویژه نسبت به جامعه‌ی زنان، وجود ندارد. ]البته[ مطلب مهمی که حرمت آن بیش از هر گونه حقوق و مزایای اجتماعی است، آن است که زن در عین فراگیری علوم و فنون سودمند اسلامی، پرورش نسل آینده یعنی انسان‌های واقعی و امت اسلامی را بر عهده داشته است. یعنی جامعه‌ی آینده بر زنان کنونی حق انسانی و الهی دارند و مبادا ارزش‌های مادی و عادی، مقام والای مادری را به دست نسیان بسپارد و آن را کم‌تر از سمت‌های دیگر وانمود کند و مدیریت داخلی خانه، که رکن اصیل جامعه اسلامی است، کم رنگ شود. یعنی نه اعضای خانواده، نه افراد جامعه و نه نظام حکومتی و نه حتی خود زنان، مجازند که مقام شامخ مادری را تنزل دهند و در شناخت جایگاه آن تجاهل کنند.(. )همان، صص 253 - 254. .
چرا زنان از برخی منصبهای اجتماعی )مانند قضاوت، مرجعیت تقلید، امامت نماز، و...( محرومند؟
در پاسخ سؤال فوق دو مطلب را باید در نظر گرفت:
مطلب اول که اهمیت اساسی دارد و در تمامی تحلیلها باید مدنظر قرار گیرد، این است که: )برای ترسیم حقوق زن، بررسی دو عنصر محوری لازم است: یکی شناخت اصل انسانیت که حقیقت مشترک بین زن و مرد است؛ و دیگری هویت صنفی زن که واقعیت مختص به اوست. برای تشخیص صحیح آن حقیقت مشترک و این هویت مختص، هیچ مرجعی صالحتر از خداوند، یعنی آفریدگار عالم و آدم، نیست. آنچه در تشریع خطوط کلی حق مشترک و حق مختص زن و مرد استنباط میشود، آن است که چیزی حق مشترک است که در تعالی روح و ارتقای انسانیت مشترک بین زن و مرد مؤثر باشد. همچنین حق مختص، چیزی است که در پرورش هویت مختص زن یا مرد سهم بسزایی داشته باشد. برای مثال، تحصیل علوم و معارف و کسب فضائل اخلاقی، حق مشترک هر دو است و این که ما حقوق انسانی را در پستها و مقامات دنیوی جستوجو کنیم، تنزل و دوری از معارف عمیق دینی است. در نگاه اسلامی، مشاغل و مناصب حق نیستند، بلکه مسؤولیت و وظیفهاند؛ یعنی باری هستند که باید تحمل کرد و به مقصد رساند. امیرالمؤمنین )ع( حکومت دنیا را اگر فقط از منظر مناصب و عنوان مورد نظر باشد، کم ارزشتر از
عطسهی بز، )نهجالبلاغه، خطبهی 3. یا استخوان خوک در دست بیمار مبتلا به جذام )نهجالبلاغه، کلمات قصار، شمارهی 236. معرفی میکند.( )عبدالله جوادی آملی، زن در آینهی جمال و جلال، صص 336 - 338. .
چنان که در بیانات معصومین علیهمالسلام بیان شده، درجات بهشت به عدد آیات قرآن و به اندازهی درک مراتب ظاهر و باطن قرآن رتبهبندی شده است، اما هیچ جا دیده نشده که درجات بهشت بر اساس معیارهای اجرایی تقسیم شده باشد تا در نتیجه گفته شود به زن سهم کمتری میدهند امیرالمؤمنین )ع( کارهای اجرایی را وظیفه میداند و میفرماید: این امانتی به دست شماست و هرگز امین، مالک نیست. فرق بین مقامات معنوی و منصبهای دنیوی این است که مقامات معنوی، ملک آدمی است، ولی منصب دنیایی امانت است و امانت مایهی فخر نیست، حال آن که ملک مایهی فخر است. مرجعیت و قضاوت، امانت است، ولی فقاهت، ملک است. وزارت امانت است اما تقوا ملک است. در آنچه تعلق به جان دارد و کمال روح است، زن و مرد یکسانند، اما در محدودهی آنچه امانت و وظیفه است و جدای از جان، کارها تقسیم شده است. )برای توضیح بیشتر ر. ک: همان، صص 86 - 89. .
خلاصه این که در تمامی امور ارزشمند که در یک کلام تحت عنوان قرب الهی مطرح میشود، زن به هیچ وجه قابلیتی کمتر از مرد ندارد، چون اساسا قرب الهی صفت روح است نه صفت جسم، و روح مذکر و مؤنث ندارد. )همان. درگیریهای قضایی و مسؤولیتهایی نظیر آن به تدریج در نفس انسان اثر میگذارند و به نوعی عادی شدن میانجامند. این امر با مسؤولیت اولیهی زن، یعنی برقراری ارتباط عاطفی با فرزند و اشباع عاطفی او منافات دارد. لذا حتی در برخی شغلها و منصبها که جواز آن برای زنان صادر شده است، دوری کردن از آنها فضیلت و ارزش دارد. شهید مطهری در این زمینه پس از توضیح مختصری در باب این که تربیت، دو جنسیاست و تربیت مرد با تربیت زن فرق میکند، میفرماید: )برخی مشاغل از قبیل قضاوت و زعامت سیاسی، فاسد کنندهی زن و ]یا[ فاسد کنندهی آن شغل است. اگر زنی زعیم سیاسی یا قاضی بشود قطعا یا زعیم و قاضی خوبی است و همسر و مادر بدی و بالاخره زن بدی؛ و یا همسر و مادر خوبی است و زعیم و قاضی بدی. حتی زنان استثنایی امروز که این شغلهای مردانه را به عهده گرفتهاند، قدر مسلم این است که از )زن( بودن خود استعفا داده از نظیر بانو گاندی و گلدامایر و غیر اینها.( )مرتضی مطهری - یادداشتهای الفبایی، ج 5، ص 281. .
مطلب دوم، یعنی محروم بودن زن از چنین مناصب اجتماعی، نظر همهی فقها نیست و آیة الله جوادی آملی در خصوص قضاوت و مرجعیت تقلید نشان دادهاند که اولا همهی فقها معتقد به حرمت قضاوت و مرجعیت تقلید برای زن نیستند، بلکه بسیاری از آنان - از جمله خود ایشان - دلالت احادیث مربوطه را حداکثر )رخصت( دانستهاند، نه )حرمت(. یعین امور اجرایی اگر زمین بماند بر زنان واجب نیست، اما بر مردان واجب است. )همان، صص 353 - 348. ثانیا تصریح کردهاند بر این که: )لازم است توجه شود که جنبهی عاطفی بودن زن، ذاتا مانع تعدیل قوای عقلی و فکری او نخواهد بود و تمام بحث در صورتی است که جنبهی خردورزی و فرزانگی معتبر در مرجعیت، مقهور عاطفه و احساس نشود. زیرا گاهی خردورزی برخی از مردان مقهور بعضی از شؤون نفسانی میشود که در این حال، چنین مردی شرایط قضا یا مرجعیت نیست. ممکن است لزوم ریاضت کشیدن و تمرین زنان برای تعدیل عواطف بیشتر از مردان باشد، لیکن اگر در پرتو تمرین، شرایط مساوی پدید آمد، دلیلی بر محرومیت زنان از سمتهای یاد شده، به ویژه نسبت به جامعهی زنان، وجود ندارد.
]البته[ مطلب مهمی که حرمت آن بیش از هر گونه حقوق و مزایای اجتماعی است، آن است که زن در عین فراگیری علوم و فنون سودمند اسلامی، پرورش نسل آینده یعنی انسانهای واقعی و امت اسلامی را بر عهده داشته است. یعنی جامعهی آینده بر زنان کنونی حق انسانی و الهی دارند و مبادا ارزشهای مادی و عادی، مقام والای مادری را به دست نسیان بسپارد و آن را کمتر از سمتهای دیگر وانمود کند و مدیریت داخلی خانه، که رکن اصیل جامعه اسلامی است، کم رنگ شود. یعنی نه اعضای خانواده، نه افراد جامعه و نه نظام حکومتی و نه حتی خود زنان، مجازند که مقام شامخ مادری را تنزل دهند و در شناخت جایگاه آن تجاهل کنند.(. )همان، صص 253 - 254. .
- [سایر] چرا زنان از برخی منصبهای اجتماعی )مانند قضاوت، مرجعیت تقلید، امامت نماز، و...( محرومند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نماز خواندن پشت سر امام جماعتی که مرجع تقلید او با مرجع تقلید مأمومین فرق می کند چه صورتی دارد؟
- [آیت الله سبحانی] اگر نماز امام جماعت بر طبق نظر مرجع تقلید وی باطل باشد ولی نماز او بر طبق نظر مرجع تقلید مأموم صحیح باشد آیا مأموم می تواند به امام اقتدا کند؟
- [آیت الله خامنه ای] اگر امام جماعت کاری کند که به فتوای مرجع تقلید ما مبطل نماز باشد ولی احتمال بدهیم که مرجع تقلید امام جماعت آن را مبطل نداند حکم اقتدا به این امام جماعت چیست؟
- [سایر] علت اینکه زن نمیتواند مرجع تقلید و یا قاضی باشد، چیست؟
- [سایر] آیا در قرآن بیان شده است که زن نمیتواند قاضی یا مرجع تقلید شود؟
- [آیت الله بهجت] آیا زن می تواند فقط برای زنان مرجع شود؟ و یا فقط در مسایل اختصاصی بانوان مرجع تقلید آنان باشد؟
- [سایر] آیا عدالت معتبر در مرجع تقلید با عدالت امام جماعت، تفاوت دارد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آیا باید قاضی به فتوای مرجع تقلید محکوم علیه حکم کند، یا مرجع خودش؟ یا اگر مجتهد است به فتوای خودش؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر فتوای مرجع تقلید مأموم این باشد که چنانچه مأموم یک نفر باشد، میتواند مساوی با امام بایستد؛ ولی مرجع تقلید امام جماعت، مساوی ایستادن را اجازه ندهد، آیا مأموم میتواند مساوی با امام بایستد؟
- [آیت الله جوادی آملی] .مرجع تقلید باید مجتهد، زنده،بالغ، عاقل، مرد، شیعه دوازده امامی، حلالزاده و عادل باشد و در فهمیدن احکام خدا از منابع دینی، هیچ مجتهدی از او داناتر ( یعنی ماهرتر) نباشد و بنا بر احتیاط لازم، مبتلا به حب دنیا نباشد. جواز تقلید زنان از زن مجتهدی که هیچ مجتهدی از او اعلم نباشد، بعید نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .در صورت احتمال زوال برخی از شرایط صحت تقلید, یا احتمال عوض شدن فتوای مرجع, میتوان به فتوای سابق او عمل کرد و جستجو لازم نیست؛ چنانچه بعداً ثابت شود که فتوای مرجع تقلید یا شرایط او عوض شده بود, باید نسبت به گذشته, مطابق فتوای جدید یا فتوای مرجع جدید عمل کرد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر مرجع تقلید در مسألهای فتوا دهد و پیش از آن یا پس از آن احتیاط کند، مثلاً بفرماید )نماز جمعه در روز جمعه کافی است و احتیاطاً چهار رکعت ظهر را هم بخواند( که آن را احتیاط مستحب گویند مقلّد او نمیتواند به فتوای مرجع دیگر عمل کند, مگر آنکه فتوای مرجع دیگر به احتیاطْ نزدیکتر باشد.
- [آیت الله بهجت] شخصی که مقلد مرجعی بوده و بعد از وفات او بر طبق نظر مرجعی دیگر بر تقلید باقی مانده، ولی در بعضی از فتاوی ( از قبیل بلاد کبیره و شب مهتاب یا هرمسأله دیگر ) به مرجع دوم عدول کرده، بعد از وفات مرجع دوم، در صورت بقاء، نمی تواند در این مسائل به مرجع اول برگردد ولی می تواند به تقلید مرجع دوم باقی باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] پسر بزرگتر هنگام قضای نماز و روزه پدر و مادر باید به تکلیف خود عمل کند، یعنی دستورات نماز و روزه را مطابق حکم مرجع تقلید خود به جا آورد.
- [آیت الله جوادی آملی] .تقلید مجتهد متوفّا در ابتدا جایز نیست؛ ولی بقای بر تقلید میت, اشکال ندارد و بقای بر تقلید مجتهد میت باید به فتوای مجتهد مطلق زنده باشد; خواه فرد به آن عمل کرده باشد یا نه. اگر مجتهد متوفّا اعلم باشد، بقای بر تقلید او احتیاطاً واجب است و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، عدول از مجتهد متوفا به مرجع زنده, واجب است.
- [آیت الله مظاهری] در زمانی که در اعلمیّتِ مجتهدین اختلاف باشد یا مجتهدِ اعلم وجود نداشته باشد، مکلّف میتواند از هر مجتهدِ جامع الشرایطی تقلید کند. همچنین در چنین شرایطی از دو مرجع و یا بیشتر میشود تقلید کرد و رجوع از مرجعی به مرجع دیگر نیز جایز است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] وقتی فتوای مرجع تقلید تغییر کرد عمل کردن مقلّد به فتوای قبلی جایز نیست ولی اگر فتوای قبلی مطابق احتیاط باشد عمل به آن بنابر احتیاط مانعی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر کسی بخواهد وجوهات شرعیّه¬ی خود را به مجتهدی که از او تقلید نمی کند بدهد در صورتی جایز است که مرجع تقلیدش اجازه دهد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی مدّتی اعمال خود را بدون تقلید انجام داده، سپس تقلید کند، اگر اعمال سابق، مطابق فتوای این مجتهد باشد صحیح است و گرنه نظر مرجع خود را درباره¬ی آن سؤال کرده و مطابق آن عمل می¬کند، همچنین است اگر بدون تحقیق کافی از مجتهدی تقلید نموده باشد.