گشودن این راز و پاسخ اساسی و روشن به این سوال در گرو بیان دو مطلب است که هر کدام نقش مهمی در حل سوال دارند : 1 - در درجه نخست باید توجه نمود که این سوال وقتی به صورت یک عقده لاینحل درمی آید که دایره هستی را به جهان ماده منحصر نموده و وجود هستی را در نظامات مادی و پدیده های طبیعی محصور سازیم و مرگ را پایان زندگی بشر دانسته و عالمی به نام رستاخیز و سرایی به عنوان آخرت نپذیریم . در این موقع این سوال به صورت اشکال بغرنجی جلوه می کند و انسان از خود سوال می کند : راز آفرینش انسان چیست ؟ چرا انسان به این جهان گام می نهد و پس از چند سال زندگی - آن هم غالبا توام بامرارت و تلخی , شکست و ناکامی - طومار عمر او پیچیده می گردد و پرونده زندگی اوبسته می شود از کجا آمد و برای چه آمد ! و هدف از غوغای زندگی چند روزه وفلسفه این زندگی موقت چیست و چرا آدمیزاد به این جهان گام می نهد ! و پس از صرف مقداری آب و غذا , نفسهای او به شماره می افتد و قلب او از ضربان باز می ایستد وزیر خروارها خاک می رود و می پوسد و به صورت خشت و گل درمی آید , تو گویی از اصل خبری نبود و آدمیزادی گام به این پهنه ننهاده بود !به راستی مکتب ماتریالیسم در برابر این پرسش عاجز و ناتوان است , زیراجهان هستی را در ماده و پدیده های مادی محصور ساخته است و به خداوند و جهان دیگراعتقاد ندارد و در این صورت هر چه در چهار دیواری جهان ماده به گردش می پردازد وهر چه در قیافه پدیده های مادی خیره می شود تا در این محیط برای آفرینش آنهامخصوصا انسان هدفی جستجو کند , جز با حیرت و بهت و سرگردانی و احیانا سلب ونفی , با چیزی روبه رو نمی گردد . ولی کسانی که زندگی مادی را برای انسان منزلی از منازل زندگی بشر می دانند و به دنبال این جهان , به سرای دیگری معتقد و عقیده مندند که این جهان مقدمه جهان دیگر است و مرگ برای بشر پایان نیست , بلکه روزنه ای است به جهان دیگر و پلی است برای نیل به ابدیت , در مکتب این افراد پاسخ به این سوال سهل و آسان است و اگرهدف از آفرینش انسان را در سیمای او در این جهان نتوانستند بخوانند , حتما بایدهدف از خلقت او را در جهان دیگر و در زندگی ابدی او , جستجو بنمایند و بگویندکه هدف از خلقت انسان در این جهان , آماده کردن او برای یک زندگی ابدی وجاودانی است که خود هدف و مطلوب نهایی می باشد . 2 - مطلب دیگری که باید به آن توجه نمود و در حقیقت پایه دومی برای حل سوال محسوب می شود , این است :هر انسان عاقل و خردمندی که کاری را انجام می دهد , برای هدفی است که به آن نیازدارد چون انسان موجودی است سراپا نیاز و احتیاج , طبعا برای تکامل و رفع نیازمندیهای خود دست به کار و فعالیت می زند , مثلا غذا می خورد , آب می آشامد ,لباس می پوشد , تحصیل می کند , برای این که گوشه ای از نیازمندیهای مادی و معنوی خود را برطرف سازد . حتی کارهای خیر و نیکی که انجام می دهد , مثلا از درماندگان دستگیری می کند و درراه امور آموزش و پرورش فرزندان خود مبالغی خرج می کند , بیمارستان بزرگی می سازد , همگی به خاطر رفع نیازی است که از درون احساس می کند و انگیزه او دراجرای این برنامه های عام المنفعه , یا نیل به پاداشهای دنیوی و اخروی است که پیامبران آسمانی از آنها خبر داده اند و یا رفع درد و رنجی است که از مشاهده منظره وضع رقتبار مستمندان به او دست می دهد و برای رفع این الم روحی و آرامش وجدان خود قسمتی از سرمایه خویش را در این راه به کار می اندازد و یا هدف کسب نام و افتخار است که آن را مایه تکامل خود می اندیشد . کوتاه سخن این که : معمولا انسان هر کاری را انجام می دهد به خاطر نفع خویش و یابه خاطر دفع زیانی است که در ترک این کار احساس می کند و در همه این کارها سود وتکامل خود را جستجو می کند تا آنجا که در کارهای بشر کمتر موردی را می توان یافت که فرد کاری را برای خود کار انجام دهد و در انجام آن , حتی به صورت ناخودآگاه تکامل جسمی و معنوی خود را در نظر نگیرد .البته طبیعی است از هر سو احتیاج و نیاز , انسان را فرا گرفته است و ناچار است برای حفظ و تکامل خویش , کارهای گوناگونی انجام دهد .(1)اکنون که از انگیزه کارهای انسان آگاه شدیم و روشن گردید که اعمال او به منظورهدفی انجام می گیرد و نتیجه آن جز تکامل روحی و جسمی او چیز دیگری نیست , لازم است که هدف در کارهای خدا را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم :درست است که ساحت پاک خداوند از کارهای لغو و بیهوده دور و پیراسته است و او درتمام کارهای خود هدف دارد و هر موجودی را به خاطر هدفی آفریده است , ولی بایددید هدف در افعال خدا چیست و چه معنایی دارد ؟ این که می گوییم آفریدگار جهان هر موجودی را برای هدفی آفریده است , نه به آن معنی است که درباره کارهای بشر تصور نمودیم بلکه چگونگی هدف در کارهای خدا باآنچه درباره انسان گفتیم , کاملا فرق دارد . با تفاوت روشنی که میان خداوند و بشر است و این که او غنی و بی نیاز و انسان سراپا نیاز و احتیاج است , واضح می شود که هدف در افعال خداوند معنی دیگری دارد و درست نقطه مقابل تفسیری است که برای افعال بشر گفته شد . از آنجا که بشر محتاج و نیازمند است و حتی یک لحظه هم نیاز او از خارج از ذاتش قطع نمی گردد بناچار باید برای زندگی تلاش کند و پیوسته در رفع نیازمندیها وکمبودهای خود بکوشد و در تکامل معنوی و مادی خود فعالیت نماید . ولی از آنجا که خداوند وجودی نامحدود و نامتناهی است , فقر و نیاز در ذات پاک او تصور ندارد , زیرا کمالی نیست که او دارا نباشد . در این صورت هدف در کارهای او باید رسانیدن نفع به دیگری باشد . به عبارت روشنتر : خداوند وجودی است از هر نظر بی پایان و کامل و هیچ گونه احتیاج و نیازی در ذات او راه ندارد و از طرفی می دانیم که کارهای او بر طبق مصالح و حکمت است و ساحت او از کار لغو پیراسته می باشد , در این صورت نتیجه می گیریم : منظور او از آفرینش انسان , رفع نیاز از خود نبوده و نتیجه خلقت بطور مسلم به خود انسان باز می گردد ; هدف این است که او را به کمال شایسته خود برساند بدون این که رسانیدن انسان به عالیترین درجات تکامل نتیجه ای برای ذات پاک او داشته باشد . تکامل در جهان طبیعت مطالعه اجمالی در جهان آفرینش , ما را از حقیقت روشنی آگاه می سازد و آن این که : سراسر جهان مهد تکامل و پرورش موجودات است و تکامل هر موجودی به خاطرتکامل موجود بالاتری انجام می گیرد . مثلا اشعه گرم و حرارت آفتاب بر صفحه دریاها و اقیانوسها می تابد , قسمتی ازآبهای دریا را به صورت بخار به سمت بالا می فرستد , باد و طوفان بر سینه بخارمی کوبد و آن را به نقاط خشکی می راند , بخار دریا پس از یک سلسله فعل وانفعالهای طبیعی به صورت قطرات زلال باران و دانه های شفاف برف به روی زمین فرومی ریزد و به چهره بی جان زمین روح تازه ای می بخشد و زمین با جنبش آرام خود اسراردرونی خود را بیرون ریخته و دشت و صحرا به صورت مخملی سبز رنگ درمی آید , در هرگوشه ای گلی و سنبلی و در هر نقطه گیاه و درختی می روید , زمزمه جویبار و غرش آبشار , نوای فرحبخش بلبلان , گلهای عطر آگین بیابان , رونق دیگری به زندگی می بخشد . مطالعه این فصل از کتاب هستی عالیترین درس خدا شناسی را به انسان می آموزد و درعین حال ما را به سنت حکیمانه الهی رهبری می نماید و با دیدگان خود می بینیم که هر موجودی از جماد و نبات و حیوان , با برنامه مخصوصی به سوی کمال می شتابد وهمه موجودات جهان به شیوه خاصی به سوی کمال حرکت می نمایند و هر روز و هر سال ازصورتهای ناقص تری به صورت کاملتری درمی آیند . یک درخت برومند روز نخست سلولی بیش نبوده , سپس پس از طی مراحلی به صورت عظیمترین درختان جهان درمی آید و یا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلول در رحم مادر قرار داشته و یا در میان تخمی سربسته محبوس بوده , بعدا در پرتو اراده حکیمانه خداوند جهان از نازلترین مرحله زندگی به آخرین مرحله کمال شایسته خودرسیده است . تو گویی این جهان عالیترین مهد برای پرورش استعدادهای نهفته درگیاه و جاندار است تا هر موجودی به کمال شایسته خود برسد . انسان نیز که جزئی از جهان آفرینش است و یکی از میوه های پر ارزش جهان هستی می باشد , مشمول همین قانون بوده و از نظر هدف و راز خلقت با نباتات و جانداران یکی است و هدف از آفرینش او جز این نیست که به کمال شایسته و لایق خود برسد واستعدادهای نهفته او شکفته گردد ; او با اراده و اختیار خویش راه کمال خود راپیش می گیرد . بلکه می توان گفت جهان و یا بسیاری از موجودات آن به خاطر انسان آفریده شده تاوی برای رفع نیازمندیهای خود از آنها بهره مند گردد و به کمال شایسته خود برسد . بنابر این خدا انسان را نیافرید که نیازی را از خود برطرف سازد , کمبود و نقصی را از خود دور نماید , بلکه انسان را آفرید تا به سوی کمال شایسته خود رهسپارگردد و با آزادی راه تکامل و سعادت خود را بپوید . روشنتر بگوییم : انسان را آفریده است تا او را به عالیترین درجه ای از کمال برساند و موجودی پست و ناچیز ( سلول انسانی ) در مسیر تکامل خود به جایی برسدکه دانا , توانا , قدرتمند , با اراده , متفکر و عاقل گردد و با این کمالات محدود خود نمایشگر کمالات نامحدود و بی پایان خداوند شود . او انسان را آفرید و استعدادهای شایسته ای در نهاد او به ودیعت گذارد ; پیامبران و آموزگاران آسمانی را به تربیت او گمارد تا در سایه بندگی خدا و پیروی ازفرمانهای سعادتبخش او به تکامل همه جانبه خود نایل آید و آماده زندگی کاملتردر جهانی وسیعتر گردد . در قرآن مجید و احادیث اسلامی بطور اجمال به آنچه در بالا گفته شد اشاره شده است ; قرآن مجید هدف نهایی از آفرینش انسان را همان زندگی و سعادت جاویدان اودر جهانی وسیعتر می داند و می فرماید : افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینالا ترجعون آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازنمی گردید ! (2)مقصود این است که هدف از آفرینش انسان را نمی توان در چهارچوبه زندگی مادی پیدانمود , بلکه آن را در جهان دیگر جستجو کنیم و بدانیم که وی با مرگ خود باز به سیر تکامل خود ادامه داده و به سوی یک کمال مطلق ( خدا ) رهسپار می باشد . و اگر در آیه ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون من جن و انس را نیافریدم جزبرای این که عبادتم کنند ( و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند ) ! (3) هدف از آفرینش انسان را عبادت و بندگی خدا معرفی می کند , نه به این معنی است که خدا نیازی به اطاعت بندگان دارد , بلکه مقصود این است که بشر از طریق بندگی و پیروی از دستورهای خدا و شناسایی او , به کمال خود که زاییده پیروی ازفرمانهای اوست , برسد , و از این مجرا به سعادت ابدی و جاودانی که معلول اطاعت از دستورهای الهی است , نایل آید ; و داشتن یک زندگی جاودانی توام باسعادت و خوشبختی , هدف نهایی است که نباید پس از آن منتظر هدف دیگری باشیم ونباید دو مرتبه سوال خود را تکرار کنیم و بگوییم پس از نیل به این کمال نهایی دیگر چه می شود و هدف از این تکامل چیست ؟ ممکن است گفته شود که چرا خداوند همه این کمالات را یکجا به انسان نداده و چرااو را نیازمند آفریده تا در پرتو فعالیتهای خویش به کمال مطلوب خود برسد ؟ پاسخ این پرسش روشن است ; یک شیوه اخلاقی در صورتی پسندیده و قابل ستایش است وکمال محسوب می شود که انسان با کمال آزادی و اختیار و اراده خود آن را کسب کند وبه دست آورد و اگر کمالی به صورت اجبار و ناخواسته در درون انسانی پدید آید ,هرگز یک فضیلت اخلاقی و ملاک برتری شمرده نمی شود , مثلا دستگیری از مستمندان وساختن یک بیمارستان در صورتی نشانه تکامل روحی است که انسان از روی آزادی واختیار دست به این کار بزند و اگر به زور از انسان پولی بگیرند و در این راه مصرف کنند , هرگز دلیل بر فضیلت اخلاقی پول دهنده نخواهد بود و هرگز عمل او موردستایش و تقدیر قرار نخواهد گرفت . بنابر این , انسان برای رسیدن به تکامل روحی باید راه فضیلت را آزادانه با پای خود بپیماید . پی نوشتها : 1- آری مردان بزرگ و شخصیتهای برجسته الهی می توانند خود را از این روح , تجریدسازند و بدون در نظر گرفتن کوچکترین نفع مادی و معنوی , کار شایسته را به خاطرخود آن کار انجام دهند . درباره زندگانی مردان بزرگ مخصوصا امیرمومنان (ع ) از این نوع کارهای برجسته زیاد می توان یافت ; اوست که می فرماید : تو را از ترس آتش و به امید نعمتهای بزرگت , پرستش نمی کنم ; بلکه تو را اهل و شایسته عبادت می یابم . چنین افرادی که شیفته عبادت و محو در کمالات معبود خود هستند , در حالت پرستش از خود غافل گردیده و خود را فراموش می کنند و برای این که او را لایق و شایسته تشخیص داده اند , عبادت می کنند . گاهی نیز عاطفه مادری آنچنان پاک و پیراسته است که در موقع توجه بلا , آنچنان به فرزند خود عشق می ورزد که از خود غافل می گردد ; از این نظر زندگی خود را فدای کودک می سازد . 2- سوره مومنون , آیه 115 . 3- سوره الذاریات , آیه 65 . منبع : پاسخ به پرسشهای مذهبی، آیت الله العظمی مکارم شیرازی و آیت الله جعفر سبحانی
خدایی که غنی و بی نیاز , نامحدود و نامتناهی است و به چیزی حتی آفریدن موجودی نیازی ندارد , چرا انسان را آفریده و چه نیازی به خلقت او داشت ؟
گشودن این راز و پاسخ اساسی و روشن به این سوال در گرو بیان دو مطلب است که هر کدام نقش مهمی در حل سوال دارند :
1 - در درجه نخست باید توجه نمود که این سوال وقتی به صورت یک عقده لاینحل درمی آید که دایره هستی را به جهان ماده منحصر نموده و وجود هستی را در نظامات مادی و پدیده های طبیعی محصور سازیم و مرگ را پایان زندگی بشر دانسته و عالمی به نام رستاخیز و سرایی به عنوان آخرت نپذیریم .
در این موقع این سوال به صورت اشکال بغرنجی جلوه می کند و انسان از خود سوال می کند : راز آفرینش انسان چیست ؟
چرا انسان به این جهان گام می نهد و پس از چند سال زندگی - آن هم غالبا توام بامرارت و تلخی , شکست و ناکامی - طومار عمر او پیچیده می گردد و پرونده زندگی اوبسته می شود از کجا آمد و برای چه آمد ! و هدف از غوغای زندگی چند روزه وفلسفه این زندگی موقت چیست و چرا آدمیزاد به این جهان گام می نهد ! و پس از صرف مقداری آب و غذا , نفسهای او به شماره می افتد و قلب او از ضربان باز می ایستد وزیر خروارها خاک می رود و می پوسد و به صورت خشت و گل درمی آید , تو گویی از اصل خبری نبود و آدمیزادی گام به این پهنه ننهاده بود !به راستی مکتب ماتریالیسم در برابر این پرسش عاجز و ناتوان است , زیراجهان هستی را در ماده و پدیده های مادی محصور ساخته است و به خداوند و جهان دیگراعتقاد ندارد و در این صورت هر چه در چهار دیواری جهان ماده به گردش می پردازد وهر چه در قیافه پدیده های مادی خیره می شود تا در این محیط برای آفرینش آنهامخصوصا انسان هدفی جستجو کند , جز با حیرت و بهت و سرگردانی و احیانا سلب ونفی , با چیزی روبه رو نمی گردد .
ولی کسانی که زندگی مادی را برای انسان منزلی از منازل زندگی بشر می دانند و به دنبال این جهان , به سرای دیگری معتقد و عقیده مندند که این جهان مقدمه جهان دیگر است و مرگ برای بشر پایان نیست , بلکه روزنه ای است به جهان دیگر و پلی است برای نیل به ابدیت , در مکتب این افراد پاسخ به این سوال سهل و آسان است و اگرهدف از آفرینش انسان را در سیمای او در این جهان نتوانستند بخوانند , حتما بایدهدف از خلقت او را در جهان دیگر و در زندگی ابدی او , جستجو بنمایند و بگویندکه هدف از خلقت انسان در این جهان , آماده کردن او برای یک زندگی ابدی وجاودانی است که خود هدف و مطلوب نهایی می باشد .
2 - مطلب دیگری که باید به آن توجه نمود و در حقیقت پایه دومی برای حل سوال محسوب می شود , این است :هر انسان عاقل و خردمندی که کاری را انجام می دهد , برای هدفی است که به آن نیازدارد چون انسان موجودی است سراپا نیاز و احتیاج , طبعا برای تکامل و رفع نیازمندیهای خود دست به کار و فعالیت می زند , مثلا غذا می خورد , آب می آشامد ,لباس می پوشد , تحصیل می کند , برای این که گوشه ای از نیازمندیهای مادی و معنوی خود را برطرف سازد .
حتی کارهای خیر و نیکی که انجام می دهد , مثلا از درماندگان دستگیری می کند و درراه امور آموزش و پرورش فرزندان خود مبالغی خرج می کند , بیمارستان بزرگی می سازد , همگی به خاطر رفع نیازی است که از درون احساس می کند و انگیزه او دراجرای این برنامه های عام المنفعه , یا نیل به پاداشهای دنیوی و اخروی است که پیامبران آسمانی از آنها خبر داده اند و یا رفع درد و رنجی است که از مشاهده منظره وضع رقتبار مستمندان به او دست می دهد و برای رفع این الم روحی و آرامش وجدان خود قسمتی از سرمایه خویش را در این راه به کار می اندازد و یا هدف کسب نام و افتخار است که آن را مایه تکامل خود می اندیشد .
کوتاه سخن این که : معمولا انسان هر کاری را انجام می دهد به خاطر نفع خویش و یابه خاطر دفع زیانی است که در ترک این کار احساس می کند و در همه این کارها سود وتکامل خود را جستجو می کند تا آنجا که در کارهای بشر کمتر موردی را می توان یافت که فرد کاری را برای خود کار انجام دهد و در انجام آن , حتی به صورت ناخودآگاه تکامل جسمی و معنوی خود را در نظر نگیرد .البته طبیعی است از هر سو احتیاج و نیاز , انسان را فرا گرفته است و ناچار است برای حفظ و تکامل خویش , کارهای گوناگونی انجام دهد .(1)اکنون که از انگیزه کارهای انسان آگاه شدیم و روشن گردید که اعمال او به منظورهدفی انجام می گیرد و نتیجه آن جز تکامل روحی و جسمی او چیز دیگری نیست , لازم است که هدف در کارهای خدا را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم :درست است که ساحت پاک خداوند از کارهای لغو و بیهوده دور و پیراسته است و او درتمام کارهای خود هدف دارد و هر موجودی را به خاطر هدفی آفریده است , ولی بایددید هدف در افعال خدا چیست و چه معنایی دارد ؟
این که می گوییم آفریدگار جهان هر موجودی را برای هدفی آفریده است , نه به آن معنی است که درباره کارهای بشر تصور نمودیم بلکه چگونگی هدف در کارهای خدا باآنچه درباره انسان گفتیم , کاملا فرق دارد .
با تفاوت روشنی که میان خداوند و بشر است و این که او غنی و بی نیاز و انسان سراپا نیاز و احتیاج است , واضح می شود که هدف در افعال خداوند معنی دیگری دارد و درست نقطه مقابل تفسیری است که برای افعال بشر گفته شد .
از آنجا که بشر محتاج و نیازمند است و حتی یک لحظه هم نیاز او از خارج از ذاتش قطع نمی گردد بناچار باید برای زندگی تلاش کند و پیوسته در رفع نیازمندیها وکمبودهای خود بکوشد و در تکامل معنوی و مادی خود فعالیت نماید . ولی از آنجا که خداوند وجودی نامحدود و نامتناهی است , فقر و نیاز در ذات پاک او تصور ندارد , زیرا کمالی نیست که او دارا نباشد .
در این صورت هدف در کارهای او باید رسانیدن نفع به دیگری باشد .
به عبارت روشنتر : خداوند وجودی است از هر نظر بی پایان و کامل و هیچ گونه احتیاج و نیازی در ذات او راه ندارد و از طرفی می دانیم که کارهای او بر طبق مصالح و حکمت است و ساحت او از کار لغو پیراسته می باشد , در این صورت نتیجه می گیریم : منظور او از آفرینش انسان , رفع نیاز از خود نبوده و نتیجه خلقت بطور مسلم به خود انسان باز می گردد ; هدف این است که او را به کمال شایسته خود برساند بدون این که رسانیدن انسان به عالیترین درجات تکامل نتیجه ای برای ذات پاک او داشته باشد .
تکامل در جهان طبیعت مطالعه اجمالی در جهان آفرینش , ما را از حقیقت روشنی آگاه می سازد و آن این که : سراسر جهان مهد تکامل و پرورش موجودات است و تکامل هر موجودی به خاطرتکامل موجود بالاتری انجام می گیرد . مثلا اشعه گرم و حرارت آفتاب بر صفحه دریاها و اقیانوسها می تابد , قسمتی ازآبهای دریا را به صورت بخار به سمت بالا می فرستد , باد و طوفان بر سینه بخارمی کوبد و آن را به نقاط خشکی می راند , بخار دریا پس از یک سلسله فعل وانفعالهای طبیعی به صورت قطرات زلال باران و دانه های شفاف برف به روی زمین فرومی ریزد و به چهره بی جان زمین روح تازه ای می بخشد و زمین با جنبش آرام خود اسراردرونی خود را بیرون ریخته و دشت و صحرا به صورت مخملی سبز رنگ درمی آید , در هرگوشه ای گلی و سنبلی و در هر نقطه گیاه و درختی می روید , زمزمه جویبار و غرش آبشار , نوای فرحبخش بلبلان , گلهای عطر آگین بیابان , رونق دیگری به زندگی می بخشد .
مطالعه این فصل از کتاب هستی عالیترین درس خدا شناسی را به انسان می آموزد و درعین حال ما را به سنت حکیمانه الهی رهبری می نماید و با دیدگان خود می بینیم که هر موجودی از جماد و نبات و حیوان , با برنامه مخصوصی به سوی کمال می شتابد وهمه موجودات جهان به شیوه خاصی به سوی کمال حرکت می نمایند و هر روز و هر سال ازصورتهای ناقص تری به صورت کاملتری درمی آیند .
یک درخت برومند روز نخست سلولی بیش نبوده , سپس پس از طی مراحلی به صورت عظیمترین درختان جهان درمی آید و یا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلول در رحم مادر قرار داشته و یا در میان تخمی سربسته محبوس بوده , بعدا در پرتو اراده حکیمانه خداوند جهان از نازلترین مرحله زندگی به آخرین مرحله کمال شایسته خودرسیده است .
تو گویی این جهان عالیترین مهد برای پرورش استعدادهای نهفته درگیاه و جاندار است تا هر موجودی به کمال شایسته خود برسد .
انسان نیز که جزئی از جهان آفرینش است و یکی از میوه های پر ارزش جهان هستی می باشد , مشمول همین قانون بوده و از نظر هدف و راز خلقت با نباتات و جانداران یکی است و هدف از آفرینش او جز این نیست که به کمال شایسته و لایق خود برسد واستعدادهای نهفته او شکفته گردد ; او با اراده و اختیار خویش راه کمال خود راپیش می گیرد .
بلکه می توان گفت جهان و یا بسیاری از موجودات آن به خاطر انسان آفریده شده تاوی برای رفع نیازمندیهای خود از آنها بهره مند گردد و به کمال شایسته خود برسد .
بنابر این خدا انسان را نیافرید که نیازی را از خود برطرف سازد , کمبود و نقصی را از خود دور نماید , بلکه انسان را آفرید تا به سوی کمال شایسته خود رهسپارگردد و با آزادی راه تکامل و سعادت خود را بپوید .
روشنتر بگوییم : انسان را آفریده است تا او را به عالیترین درجه ای از کمال برساند و موجودی پست و ناچیز ( سلول انسانی ) در مسیر تکامل خود به جایی برسدکه دانا , توانا , قدرتمند , با اراده , متفکر و عاقل گردد و با این کمالات محدود خود نمایشگر کمالات نامحدود و بی پایان خداوند شود .
او انسان را آفرید و استعدادهای شایسته ای در نهاد او به ودیعت گذارد ; پیامبران و آموزگاران آسمانی را به تربیت او گمارد تا در سایه بندگی خدا و پیروی ازفرمانهای سعادتبخش او به تکامل همه جانبه خود نایل آید و آماده زندگی کاملتردر جهانی وسیعتر گردد .
در قرآن مجید و احادیث اسلامی بطور اجمال به آنچه در بالا گفته شد اشاره شده است ; قرآن مجید هدف نهایی از آفرینش انسان را همان زندگی و سعادت جاویدان اودر جهانی وسیعتر می داند و می فرماید : افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینالا ترجعون آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازنمی گردید ! (2)مقصود این است که هدف از آفرینش انسان را نمی توان در چهارچوبه زندگی مادی پیدانمود , بلکه آن را در جهان دیگر جستجو کنیم و بدانیم که وی با مرگ خود باز به سیر تکامل خود ادامه داده و به سوی یک کمال مطلق ( خدا ) رهسپار می باشد .
و اگر در آیه ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون من جن و انس را نیافریدم جزبرای این که عبادتم کنند ( و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند ) ! (3) هدف از آفرینش انسان را عبادت و بندگی خدا معرفی می کند , نه به این معنی است که خدا نیازی به اطاعت بندگان دارد , بلکه مقصود این است که بشر از طریق بندگی و پیروی از دستورهای خدا و شناسایی او , به کمال خود که زاییده پیروی ازفرمانهای اوست , برسد , و از این مجرا به سعادت ابدی و جاودانی که معلول اطاعت از دستورهای الهی است , نایل آید ; و داشتن یک زندگی جاودانی توام باسعادت و خوشبختی , هدف نهایی است که نباید پس از آن منتظر هدف دیگری باشیم ونباید دو مرتبه سوال خود را تکرار کنیم و بگوییم پس از نیل به این کمال نهایی دیگر چه می شود و هدف از این تکامل چیست ؟
ممکن است گفته شود که چرا خداوند همه این کمالات را یکجا به انسان نداده و چرااو را نیازمند آفریده تا در پرتو فعالیتهای خویش به کمال مطلوب خود برسد ؟
پاسخ این پرسش روشن است ; یک شیوه اخلاقی در صورتی پسندیده و قابل ستایش است وکمال محسوب می شود که انسان با کمال آزادی و اختیار و اراده خود آن را کسب کند وبه دست آورد و اگر کمالی به صورت اجبار و ناخواسته در درون انسانی پدید آید ,هرگز یک فضیلت اخلاقی و ملاک برتری شمرده نمی شود , مثلا دستگیری از مستمندان وساختن یک بیمارستان در صورتی نشانه تکامل روحی است که انسان از روی آزادی واختیار دست به این کار بزند و اگر به زور از انسان پولی بگیرند و در این راه مصرف کنند , هرگز دلیل بر فضیلت اخلاقی پول دهنده نخواهد بود و هرگز عمل او موردستایش و تقدیر قرار نخواهد گرفت .
بنابر این , انسان برای رسیدن به تکامل روحی باید راه فضیلت را آزادانه با پای خود بپیماید .
پی نوشتها :
1- آری مردان بزرگ و شخصیتهای برجسته الهی می توانند خود را از این روح , تجریدسازند و بدون در نظر گرفتن کوچکترین نفع مادی و معنوی , کار شایسته را به خاطرخود آن کار انجام دهند .
درباره زندگانی مردان بزرگ مخصوصا امیرمومنان (ع ) از این نوع کارهای برجسته زیاد می توان یافت ; اوست که می فرماید : تو را از ترس آتش و به امید نعمتهای بزرگت , پرستش نمی کنم ; بلکه تو را اهل و شایسته عبادت می یابم .
چنین افرادی که شیفته عبادت و محو در کمالات معبود خود هستند , در حالت پرستش از خود غافل گردیده و خود را فراموش می کنند و برای این که او را لایق و شایسته تشخیص داده اند , عبادت می کنند .
گاهی نیز عاطفه مادری آنچنان پاک و پیراسته است که در موقع توجه بلا , آنچنان به فرزند خود عشق می ورزد که از خود غافل می گردد ; از این نظر زندگی خود را فدای کودک می سازد .
2- سوره مومنون , آیه 115 .
3- سوره الذاریات , آیه 65 .
منبع : پاسخ به پرسشهای مذهبی، آیت الله العظمی مکارم شیرازی و آیت الله جعفر سبحانی
- [سایر] خدایی که غنی و بی نیاز , نامحدود و نامتناهی است و به چیزی حتی آفریدن موجودی نیازی ندارد , چرا انسان را آفریده و چه نیازی به خلقت او داشت ؟
- [سایر] آغاز خلقت از چه زمانی بود؟ آیا خدا نیازی به خلقت انسان داشت؟
- [سایر] اگر خدا ما را آفریده پس هر چه نیاز داریم به ما باید بدهند، پس چه نیازی به دعا و التماس است؟
- [سایر] گفته می شود واجب الوجود دارای صفات کمالیه نامحدود است و از طرفی نامتناهی و بی نهایت در ذهن انسان مبهم و تعریف نشده است ،حال باید ما وجودی را بپرستیم که در مورد آن ابهام داریم ؟ آیا این عقلانی است؟
- [سایر] در آیه 28 سوره بقره می فرماید: "او خدایی است که همه موجودات زمین را برای شما خلق کرد، پس از آن به خلقت آسمان نظر گماشت و هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت و او به همه چیز دانا است. اگر همه موجودات برای انسان خلق شدند. موجوداتی که میلیون ها سال قبل از خلقت انسان، نسلشان منقرض شده بود برای چه خلق شدند. از طرفی انسان جوان ترین مخلوق است، چگونه موجودات دیگر میلیون ها و شاید میلیاردها سال زودتر برای او آفریده شدند؟ و آیا خلقت زمین، قبل از خلقت آسمان است؟ کرات و سیاراتی بسیار بسیار کهن تر از زمین در کهکشان ها وجود دارد که عمر زمین نسبت به آنها بسیار جوان است. و هیچ فضانوردی نگفته که آسمان هفت طبقه است.
- [سایر] سلام. در بانک سوالات مطالبی درباره فرق نفس اماره و شیطان نوشته بودید که اصلاً قانع کننده نبود. در واقع هیچ استدلالی در وجود داشتن شیء خارجی به نام شیطان وجود ندارد. تنها مورد اشاره آن در قرآن است که این در داستان خلقت بیان شده و مشخص است که تشبیه خداوند از خلقت است؛ مثل آفریدن انسان از گل یا دمیدن روح خدا در آدمی میماند که از نظر علمی غیر بررسی است. خداوند در بیان خودخواهی و منفعت طلبی درون همه آدمها که همان نفس اماره است، شیطان را تشبیه کرده، اگر استدلال اضافه بر این مطالب ذکر شده در نمایه (فرق شیطان با نفس اماره) وجود دارد بیان فرمایید.
- [آیت الله نوری همدانی] الف اینکه می گویند خلقت آدم پس از خلقت انسان بوده یعنی چه ؟ آیا انسان با آدم فرق دارد ؟ ب خداوند می فرماید که (ای محمّد ! اگر تو نبودی جهان را خلق نمی کردم ) لطفا بفرمایید که چرا خداوند ، جهان را آفریده و بعد از یک مدتی بسیار طولانی آدم را خلق کرده و باز بعد از یک مدت طولانی پیامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) را فرستاده و بعد ایشان را از این جهان بردند ، چرا خداوند از همان ابتدا پیامبر را خلق نفرمودند ؟
- [سایر] فروید روان شناس معروف میگوید: انسان نیازمند است که در دل حس کند کسی بزرگتر و قویتر از وی، پشتیبان او است و بنابراین به پرستش موجودی که (خدا) نامیده میشود، نیاز پیدا میکند. در اصل خدا وجود نداشته و اینتصوّرات آنان است که به جهت داشتن پشتیبان و پناه و کسی بزرگتر، چیزی به نامخدا را پرستش میکند! جواب آن چیست؟
- [سایر] اگر نظریه (جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا)ی ملا صدرا را بپذیریم، پس تکلیف این آیه شریفه سوره مبارکه اعراف که میفرماید: (ما شما را آفریدیم و سپس صورت بخشیدیم) چیست؟ در ضمن ما قبول داریم که پیامبر اسلام(ص) اولین آفریده خدا هستند از نظر روحی نه جسمی. ولی در سوره مبارکه مؤمنون آمده است که بعد از خلقت بدن روح در انسان دمیده شده و جناب ملا صدرا هم ایجاد روح را بعد از پیدایش جسم میدانند.
- [سایر] دیدگاه جدیدی در مورد خدایی که دین مبلغ آن است پیدا کرده ام.خدایی که وقتی مجموعه صفات آنرا نگاه می کنی شبیه یک انسان میشود. یک انسان احتمالا از جنس مرد با سن زیاد که مقام سیاسی آن پادشاهی کل عالم است و پایتخت آن سیاره زمین. و مقام روحانی آن یک پدربزرگ حکیم که باید از او مدام در خوف و رجا باشیم. و اما خدای علم خدایی که 13عدد طلایی و غیرقابل دستکاری را آفرید و حاصل چیدمان این اعداد کائنات شد این خدا قطعا وجود دارد و وجود او غیرقابل توصیف است چون علم هنوز وصفی از او بدست نداده اما بوجود او ایمان دارد. ایمان به وجود یا عدم و جود او خللی در خلقت ایجاد نمی کند! عبادت کردن او نیز همینطور است.اما خدای دین کاملا متفاوت است.عبات خدای علم پوچ و بیهوده بنظر می رسید اما عبادت خدای دین یا سرپیچی از او عواقب و نتایجی دارد. ایمان خودم رو چگونه تطبیق بدهم که نه خدایی شبیه انسان را پرستیده باشم و نه خدایی که هیچ مختصاتی از او ندارم...لطفاً جواب این سوال را بصورت علمی بدهید ...بحث من بیشتر جنبه علمی و فلسفی مسئله است وگرنه خودم از نظر روانی خدای دین را می پسندم. چون متصور شدن خدای علم برای من مثل تصور رهاشدن در یک جزیره متروک وسط اقیانوس می مونه. با تشکر.