آغاز خلقت از چه زمانی بود؟ آیا خدا نیازی به خلقت انسان داشت؟ پرسش یک: آغاز خلقت از چه زمانی بود؟ بر اساس نظریه فلاسفه حدوث جهان ذاتی است، نه زمانی؛ یعنی، جهان واجبالوجود بالذات نیست و از همین رو نیازمند آفریننده است؛ لیکن لازمه مخلوق بودن هستی، آفرینش در زمان و مسبوق بودن به عدم زمانی نیست؛ زیرازمان از لوازم ماده است و پیش از خلقت ماده، زمانی نبوده است تا برای جهان آغازی در زمان فرض کنیم و سپس سؤال کنیم که خداوند پیش از آن چه میکرده است؟ برای آگاهی بیشتر ر . ک : (جهان بینی در فلسفه ما) شهید سید محمد باقر صدر، ترجمه سید علی حسینی پرسش دو: چرا خدا جهان را آفرید، چه هدفی از این کار داشت؟ برای روشن شدن این مسأله، باید به مطالب زیر توجه کرد: یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ برای مثال غذا میخورد تا رفع گرسنگی یا رفع نیاز بدن کند؛ لباس میپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج میکند برای ارضای نیازی که در این باره احساس مینماید. عبادت میکند تا به کمال نهایی و قرب الهی برسد و خدمت به خلق خدا میکند، تا کمالات عالی را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، آن را برطرف کند و کمالی را فاقد نیست، تا برای رسیدن به آن بکوشد. دوم. هدف در افعال الهی، ذات او است و غایتی خارج از او متَصَوَّر نیست؛ زیرا کمالی ورای ذات الهی وجود ندارد تا خداوند به آن رو کند و در جستجوی آن باشد. پس او همچنان که مبدأ فعل و منشأ هستی است، غایت آن نیز میباشد:(وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ)؛ (1) سوم. این حقیقت به بیان دیگری نیز قابل بازگویی است. تعبیر دیگر این است که غایت در افعال انسان غایت فاعل است یعنی فاعل در جستجوی کمال و منفعتی برای خویش است. ولی غایت در افعال باری غایت فعل است. یعنی او در جستجوی نفعی برای خود نیست، بلکه تماماً کار او در جهت رساندن خیر و کمالی به مخلوق است. من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم و چون بالاترین خیری که مخلوقات به آن میتوانند رسید قرب الی اللَّه و اتصال به مبدأ لایزال هستی و فنا در ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه است، پس غایت فعل باری چیزی جز ذات احدی و کمال سرمدی خود نیست و هیچ غایتی ماوراء ذات او به تصور نمیآید. چهارم. در رابطه با فلسفه آفرینش، نصوص دینی، متکلمان، فیلسوفان و عارفان پاسخهای متعددی مطرح کردهاند که هر یک، به گونهای از معمّای آفرینش راززدایی میکند و از زاویهای بر آن نور میافشاند. آنچه به اقتضای سؤال در این مجال میآید، یکی از پاسخهای فیلسوفان است. در این انگاره آفرینش، لازمه فیاض بودن ذاتی الهی است. توضیح اینکه: 1. خداوند واجب الوجود است. 2. واجب الوجود، هستی مطلق و وجود صرف است و همه کمالات وجودی را دارا است؛ بلکه عین همه آنها است. صفات کمالی او عین ذات او است. او علم مطلق و قدرت مطلق و عین عدل و حکمت است. 3. لازمه کمال، فیاض بودن است و هر موجودی کامل باشد، فیاض نیز هست. منع فیض ناشی از ناداری و ناتوانی و یا بخل است که همه نقص بوده و از ساحت قدس پروردگار دور و با کمال مطلق او ناسازگار است. 4. با توجه به اینکه کمال مطلق، عین ذات الهی است و فیاض بودن، خود، کمال است، پس فیاض بودن عین ذات الهی است؛ یعنی، چنان نیست که ذات احدیت چیزی باشد و فیاضیت او چیز دیگر؛ بلکه ذات او - از آن جهت که ذات است - فیاض علیالاطلاق؛ بلکه عین فیاضیت است. 5. آفرینش، فعل الهی و فیض او و به عبارت دیگر، تجلّی فیاضیت الهی است. نتیجه: آفرینش، لازمه کمال ذاتی خداوند است. البته وقتی گفته میشود، آفرینش جهان لازمه کمال ذاتی خداوند است، به معنای آن نیست که خداوند در آفرینش جهان مجبور است؛ زیرا: الف. اختیار نیز کمال ذاتی او است؛ بنابراین هیچ عاملی از درون او را وادار به کاری نمیکند. ب. ورای او نیز قدرتی نیست که او را جبراً به کاری وادارد. بنابراین مقصود از (لازمه کمال ذاتی) این است که چون او فیاض است و افاضه وجود خیر است، حتماً جهان و انسان را در بهترین صورت ممکن میآفریند و در این باره درنگ روا نمیدارد. هدف او از آفرینش این است که هر ممکن الوجودی را به کمال ممکن و شایسته آن برساند، بدون آن که در این کار، نتیجهای برای ذات پاک او وجود داشته باشد. هر امر ممکنی در این جهان برای خود قابلیت و شایستگی هست شدن و دریافت کمالات وجودی را دارد و گویی همگی با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال میکنند. آفرینش جهان پاسخ به این سؤالهای طبیعی و ذاتی اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنها است. به دیگر سخن، آفرینش احسان و فیضی است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشی حسن ذاتی دارد. و قیام به چنین فعلی که ذاتا پسندیده است، جز این که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالی را افاضه میکند و وسائل کمال برتر هر موجودی را در اختیار آن میگذارد. سؤال از این که چرا خالق منان، دست به چنین کار پسندیده بالذات زده است، مثل سوال از این است که چرا انسان پاسخ نیکی را به نیکی میدهد نه به بدی؟ همانطور که این سوال، جوابی ندارد، یعنی جواب آن در خود سوال مندرج است، پس سوال از این که چرا خدا انسان و جهان را آفرید و وسائل تکامل را در اختیار آنها نهاد، نیز چنین است. زیرا آفریدن، به خاطر تکمیل یک موجود، خود کار پسندیدهای است و سؤال از علت آن کاملاً مردود است. این حقیقت را با ذکر مثالی روشن میکنیم. از کسی میپرسیم: چرا درس میخوانی؟ میگوید: برای این که پس از تحصیل، مدرکی به دست آورم و بتوانم با آن استخدام شوم. میپرسیم: برای چه میخواهی استخدام شوی و کار کنی؟ میگوید: تا نیاز خود را رفع کنم و زندگی مرتب و آرامی داشته باشم. میپرسیم: چرا به دنبال چنین هدف و غرضی هستی؟ میگوید: این دیگر چرا ندارد، رفاه، آسایش، آرامش خود به خود خوب و مطلوبند و هر انسانی خواهان آن است. پس این هدف به خودی خود مطلوب است و پرسش از چرایی مطلوب بالذات، غلط است. به عبارت دیگر انسان گاهی کاری را انجام میدهد تا به خواسته دیگری برسد و نیاز دیگری را رفع کند، مانند خوردن دارو برای سلامتی. ولی گاهی چیزی خودش مطلوب است، مانند: انجام فعالیتهای التذاذی که در آن لذت بردن خودش مطلوب است؛ نه مقدمه برای مطلوب دیگر. خلاصه آنکه: 1. خالق از آفریدن جهان و انسان، غرض عائد بر ذات ندارد، یعنی نمیخواهد با این کار کمبود خود را رفع کند. 2. فعل خدا عبث و بدون هدف نیست. هدف ازآفرینش، سود رسانیدن به آفریده و رسانیدن آن به کمال ممکن و به عبارت دیگر هدف فعل است، نه هدف فاعل. 3. آفرینش الهی حسن ذاتی دارد و فلسفهای جداگانه برای آن لازم نیست. 4. بشر با زندگی دنیوی، مایههای کمال جسم و روح را در این جهان به دست میآورد، آنگاه در سرای دیگر این مایهها، کمال جسمی و روحی او را تأمین میکنند و از لذائذ جسمانی و روحانی بهره مند میگردد، کمالاتی را درک میکند که هرگز لذت آن با قلم و بیان توصیف نمیشود. پرسش 3. مگر خدای متعال از همه چیز بینیاز نیست؛ پس چه نیازی به آفرینش جهان داشت؟ اگر بگویید خدا فیاض است، این سؤال پدید میآید که پس خداوند باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد. آیا این نوعی نیاز نیست؟ یک. حکیمانه بودن یک فعل، لزوماً به معنای نیاز و حاجتمندی نیست. نیاز در افعال موجودات ناقص و نیازمند (مانند انسان)، تصورپذیر است؛ ولی در مورد فعل خداوند پنداری نادرست است. او به آفرینش جهان نیازی نداشت. اما از آن رو که (وجود) کمال است و افاضه وجود نیز خیر و کمال و خودداری از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خدای حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهی حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازی بود و نه نیازمندی، چه از ناحیه خالق و چه از ناحیه مخلوقات. دو. انسانی که کار نیکی انجام میدهد تا کمالی را کسب کند، قبل از انجام دادن کار، تنها قابلیت کسب کمال مطلوب را دارا است؛ اما بالفعل دارای آن نیست و با انجام دادن کار، قابلیت خود را به فعلیت میرساند. اما خداوند هیچ کمالی را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات - از جمله فیاضیت علی الاطلاق - است. بنابراین او با آفرینش به فیاض بودن دست نمییازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را میآفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّی آن است؛ نه مقدمه و سبب فیاض شدن. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهی و آفرینش جهان، به معنای آن نیست که )خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد؛ (این تعبیر مستلزم نوعی نیاز است. دقت در توضیحات گذشته نشان میدهد که مسئله برعکس است؛ یعنی، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است(2) ---------------------- پی نوشت ها: 1) هود (11)، آیه 123. 2) جهت آگاهی بیشتر نگا: الف. عبداللّه، نصری، فلسفه خلقت انسان، )تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379)؛ ب. همو، فلسفه آفرینش، )قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛ پ. محمد تقی، جعفری، آفرینش و انسان، )قم: دارالتبلیغ اسلامی، چاپ دوم
آغاز خلقت از چه زمانی بود؟ آیا خدا نیازی به خلقت انسان داشت؟
پرسش یک: آغاز خلقت از چه زمانی بود؟
بر اساس نظریه فلاسفه حدوث جهان ذاتی است، نه زمانی؛ یعنی، جهان واجبالوجود بالذات نیست و از همین رو نیازمند آفریننده است؛ لیکن لازمه مخلوق بودن هستی، آفرینش در زمان و مسبوق بودن به عدم زمانی نیست؛ زیرازمان از لوازم ماده است و پیش از خلقت ماده، زمانی نبوده است تا برای جهان آغازی در زمان فرض کنیم و سپس سؤال کنیم که خداوند پیش از آن چه میکرده است؟
برای آگاهی بیشتر ر . ک : (جهان بینی در فلسفه ما) شهید سید محمد باقر صدر، ترجمه سید علی حسینی
پرسش دو: چرا خدا جهان را آفرید، چه هدفی از این کار داشت؟
برای روشن شدن این مسأله، باید به مطالب زیر توجه کرد:
یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ برای مثال غذا میخورد تا رفع گرسنگی یا رفع نیاز بدن کند؛ لباس میپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج میکند برای ارضای نیازی که در این باره احساس مینماید. عبادت میکند تا به کمال نهایی و قرب الهی برسد و خدمت به خلق خدا میکند، تا کمالات عالی را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، آن را برطرف کند و کمالی را فاقد نیست، تا برای رسیدن به آن بکوشد.
دوم. هدف در افعال الهی، ذات او است و غایتی خارج از او متَصَوَّر نیست؛ زیرا کمالی ورای ذات الهی وجود ندارد تا خداوند به آن رو کند و در جستجوی آن باشد. پس او همچنان که مبدأ فعل و منشأ هستی است، غایت آن نیز میباشد:(وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ)؛ (1)
سوم. این حقیقت به بیان دیگری نیز قابل بازگویی است. تعبیر دیگر این است که غایت در افعال انسان غایت فاعل است یعنی فاعل در جستجوی کمال و منفعتی برای خویش است. ولی غایت در افعال باری غایت فعل است. یعنی او در جستجوی نفعی برای خود نیست، بلکه تماماً کار او در جهت رساندن خیر و کمالی به مخلوق است.
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
و چون بالاترین خیری که مخلوقات به آن میتوانند رسید قرب الی اللَّه و اتصال به مبدأ لایزال هستی و فنا در ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه است، پس غایت فعل باری چیزی جز ذات احدی و کمال سرمدی خود نیست و هیچ غایتی ماوراء ذات او به تصور نمیآید.
چهارم. در رابطه با فلسفه آفرینش، نصوص دینی، متکلمان، فیلسوفان و عارفان پاسخهای متعددی مطرح کردهاند که هر یک، به گونهای از معمّای آفرینش راززدایی میکند و از زاویهای بر آن نور میافشاند. آنچه به اقتضای سؤال در این مجال میآید، یکی از پاسخهای فیلسوفان است. در این انگاره آفرینش، لازمه فیاض بودن ذاتی الهی است.
توضیح اینکه:
1. خداوند واجب الوجود است.
2. واجب الوجود، هستی مطلق و وجود صرف است و همه کمالات وجودی را دارا است؛ بلکه عین همه آنها است. صفات کمالی او عین ذات او است. او علم مطلق و قدرت مطلق و عین عدل و حکمت است.
3. لازمه کمال، فیاض بودن است و هر موجودی کامل باشد، فیاض نیز هست. منع فیض ناشی از ناداری و ناتوانی و یا بخل است که همه نقص بوده و از ساحت قدس پروردگار دور و با کمال مطلق او ناسازگار است.
4. با توجه به اینکه کمال مطلق، عین ذات الهی است و فیاض بودن، خود، کمال است، پس فیاض بودن عین ذات الهی است؛ یعنی، چنان نیست که ذات احدیت چیزی باشد و فیاضیت او چیز دیگر؛ بلکه ذات او - از آن جهت که ذات است - فیاض علیالاطلاق؛ بلکه عین فیاضیت است.
5. آفرینش، فعل الهی و فیض او و به عبارت دیگر، تجلّی فیاضیت الهی است.
نتیجه: آفرینش، لازمه کمال ذاتی خداوند است.
البته وقتی گفته میشود، آفرینش جهان لازمه کمال ذاتی خداوند است، به معنای آن نیست که خداوند در آفرینش جهان مجبور است؛ زیرا:
الف. اختیار نیز کمال ذاتی او است؛ بنابراین هیچ عاملی از درون او را وادار به کاری نمیکند.
ب. ورای او نیز قدرتی نیست که او را جبراً به کاری وادارد.
بنابراین مقصود از (لازمه کمال ذاتی) این است که چون او فیاض است و افاضه وجود خیر است، حتماً جهان و انسان را در بهترین صورت ممکن میآفریند و در این باره درنگ روا نمیدارد.
هدف او از آفرینش این است که هر ممکن الوجودی را به کمال ممکن و شایسته آن برساند، بدون آن که در این کار، نتیجهای برای ذات پاک او وجود داشته باشد. هر امر ممکنی در این جهان برای خود قابلیت و شایستگی هست شدن و دریافت کمالات وجودی را دارد و گویی همگی با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال میکنند. آفرینش جهان پاسخ به این سؤالهای طبیعی و ذاتی اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنها است.
به دیگر سخن، آفرینش احسان و فیضی است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشی حسن ذاتی دارد. و قیام به چنین فعلی که ذاتا پسندیده است، جز این که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالی را افاضه میکند و وسائل کمال برتر هر موجودی را در اختیار آن میگذارد.
سؤال از این که چرا خالق منان، دست به چنین کار پسندیده بالذات زده است، مثل سوال از این است که چرا انسان پاسخ نیکی را به نیکی میدهد نه به بدی؟ همانطور که این سوال، جوابی ندارد، یعنی جواب آن در خود سوال مندرج است، پس سوال از این که چرا خدا انسان و جهان را آفرید و وسائل تکامل را در اختیار آنها نهاد، نیز چنین است. زیرا آفریدن، به خاطر تکمیل یک موجود، خود کار پسندیدهای است و سؤال از علت آن کاملاً مردود است. این حقیقت را با ذکر مثالی روشن میکنیم. از کسی میپرسیم: چرا درس میخوانی؟
میگوید: برای این که پس از تحصیل، مدرکی به دست آورم و بتوانم با آن استخدام شوم.
میپرسیم: برای چه میخواهی استخدام شوی و کار کنی؟
میگوید: تا نیاز خود را رفع کنم و زندگی مرتب و آرامی داشته باشم.
میپرسیم: چرا به دنبال چنین هدف و غرضی هستی؟
میگوید: این دیگر چرا ندارد، رفاه، آسایش، آرامش خود به خود خوب و مطلوبند و هر انسانی خواهان آن است. پس این هدف به خودی خود مطلوب است و پرسش از چرایی مطلوب بالذات، غلط است.
به عبارت دیگر انسان گاهی کاری را انجام میدهد تا به خواسته دیگری برسد و نیاز دیگری را رفع کند، مانند خوردن دارو برای سلامتی. ولی گاهی چیزی خودش مطلوب است، مانند: انجام فعالیتهای التذاذی که در آن لذت بردن خودش مطلوب است؛ نه مقدمه برای مطلوب دیگر.
خلاصه آنکه:
1. خالق از آفریدن جهان و انسان، غرض عائد بر ذات ندارد، یعنی نمیخواهد با این کار کمبود خود را رفع کند.
2. فعل خدا عبث و بدون هدف نیست. هدف ازآفرینش، سود رسانیدن به آفریده و رسانیدن آن به کمال ممکن و به عبارت دیگر هدف فعل است، نه هدف فاعل.
3. آفرینش الهی حسن ذاتی دارد و فلسفهای جداگانه برای آن لازم نیست.
4. بشر با زندگی دنیوی، مایههای کمال جسم و روح را در این جهان به دست میآورد، آنگاه در سرای دیگر این مایهها، کمال جسمی و روحی او را تأمین میکنند و از لذائذ جسمانی و روحانی بهره مند میگردد، کمالاتی را درک میکند که هرگز لذت آن با قلم و بیان توصیف نمیشود.
پرسش 3. مگر خدای متعال از همه چیز بینیاز نیست؛ پس چه نیازی به آفرینش جهان داشت؟ اگر بگویید خدا فیاض است، این سؤال پدید میآید که پس خداوند باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد. آیا این نوعی نیاز نیست؟
یک. حکیمانه بودن یک فعل، لزوماً به معنای نیاز و حاجتمندی نیست. نیاز در افعال موجودات ناقص و نیازمند (مانند انسان)، تصورپذیر است؛ ولی در مورد فعل خداوند پنداری نادرست است. او به آفرینش جهان نیازی نداشت. اما از آن رو که (وجود) کمال است و افاضه وجود نیز خیر و کمال و خودداری از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خدای حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهی حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازی بود و نه نیازمندی، چه از ناحیه خالق و چه از ناحیه مخلوقات.
دو. انسانی که کار نیکی انجام میدهد تا کمالی را کسب کند، قبل از انجام دادن کار، تنها قابلیت کسب کمال مطلوب را دارا است؛ اما بالفعل دارای آن نیست و با انجام دادن کار، قابلیت خود را به فعلیت میرساند. اما خداوند هیچ کمالی را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات - از جمله فیاضیت علی الاطلاق - است. بنابراین او با آفرینش به فیاض بودن دست نمییازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را میآفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّی آن است؛ نه مقدمه و سبب فیاض شدن. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهی و آفرینش جهان، به معنای آن نیست که )خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد؛ (این تعبیر مستلزم نوعی نیاز است. دقت در توضیحات گذشته نشان میدهد که مسئله برعکس است؛ یعنی، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است(2)
----------------------
پی نوشت ها:
1) هود (11)، آیه 123.
2) جهت آگاهی بیشتر نگا:
الف. عبداللّه، نصری، فلسفه خلقت انسان، )تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379)؛
ب. همو، فلسفه آفرینش، )قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛
پ. محمد تقی، جعفری، آفرینش و انسان، )قم: دارالتبلیغ اسلامی، چاپ دوم
- [سایر] آغاز خلقت از چه زمانی بوده و آیا خدا یک باره تصمیم به خلقت انسان گرفت؟
- [سایر] اگر هدف از آفرینش انسان تکامل بوده چرا خداوند از آغاز انسان را در همه ابعاد , کامل نیافرید تا نیازی به پیمودن مراحل تکامل نبوده باشد ؟
- [سایر] اگر هدف از آفرینش انسان تکامل بوده چرا خداوند از آغاز انسان را در همه ابعاد , کامل نیافرید تا نیازی به پیمودن مراحل تکامل نبوده باشد ؟
- [سایر] خدایی که غنی و بی نیاز , نامحدود و نامتناهی است و به چیزی حتی آفریدن موجودی نیازی ندارد , چرا انسان را آفریده و چه نیازی به خلقت او داشت ؟
- [سایر] هدف از خلقت انسان چیست؟ آیا فقط عبادت خداوند است؟
- [سایر] خدایی که غنی و بی نیاز , نامحدود و نامتناهی است و به چیزی حتی آفریدن موجودی نیازی ندارد , چرا انسان را آفریده و چه نیازی به خلقت او داشت ؟
- [سایر] هدف و مقصود خداوند از خلقت حضرت آدم (علیهالسّلام) و انسان چیست؟
- [سایر] امام زمان (عج) درباره هدف خلقت و هدایت انسان توسط خدا چه فرمودند؟
- [سایر] آیا خداوند انسان یا ماده را بدون واسطه خلق کرده است؟ نقش واسطه فیض در خلقت انسان چیست؟
- [سایر] هدف خلقت انسان چیست؟
- [آیت الله مظاهری] لازم نیست که خلقت بچّه تمام باشد، بلکه اگر خون بستهای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا یک نفر قابله بگوید که اگر در رحم میماند انسان میشد، خونی که میبیند نفاس است.
- [امام خمینی] نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله سبحانی] هرگاه پیش از آغاز کار یا در اثناء، سرمایه به کلی تلف شود مضاربه خود به خود فسخ می شود.
- [آیت الله اردبیلی] (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ) یعنی: (آغاز میکنم به نام خداوندی که در دنیا بر مؤمن و کافر و در آخرت بر مؤمن رحم مینماید.) (قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدٌ) یعنی: (بگو ای محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم که خداوند، یگانه است.) (اَللّهُ الصَّمَدُ) یعنی: (خدا از تمام موجودات بینیاز است و همه به او نیازمندند.) (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ) یعنی: (فرزند ندارد و فرزند کسی نیست.) (وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أحَدٌ) یعنی: (و هیچ کس مثل او نیست.)
- [آیت الله مظاهری] مسافر میتواند در سفر روزه مستحبّی بگیرد و نیازی به قصدِ ده روز یا نذر هم ندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد ، بلکه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند ، یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم می ماند انسان می شد ، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بسته ای هم از رحم خارج شود و خود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند، که اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی که تا ده روز همراه آن می بیند خون نفاس است.
- [آیت الله بروجردی] لازم نیست که خلقت بچّه تمام باشد، بلکه اگر خون بستهای هم از رحمِ زن خارج شود و خودِ زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم میماند انسان میشد، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است.
- [آیت الله علوی گرگانی] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بستهای هم از رحم زن خارج شود وخود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند، که اگر در رحم میماند انسان میشد، خونی که تا ده روز میبیند خون نفاس است.