پیامبر که این خبر را از جبرئیل شنید در صدد برآمد تا به فرمان خداوند از شهر محبوبش مکه، که به صورت کانون خطر درآمده بود، خارج شود، و مکه را به قصد مدینه ترک کند. سپس علی علیه السلام را که جوانی 23 ساله بود خواست و فرمود: یا علی حاضر هستی جانت را فدای من کنی؟ چون امشب چهل نفر داوطلب قبائل عرب به قصد کشتن من به این خانه هجوم می‌ آورند. علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله! افتخار می‌ کنم، ولی آیا اگر من با شما نباشم شما تامین جانی دارید؟ پیامبر فرمود: (آری. جبرئیل به من گفته است از شهر خارج شو که خدا تو را حفظ خواهد کرد.) این خود امتحانی برای میزان ایثار و فداکاری علی علیه السلام بود تا در صورت قبول آن از طرف آن حضرت معلوم شود آن کس که در حساس‌ترین لحظه تاریخ حیات پیامبر خاتم، جان خود را سپر کرد تا او سالم بماند، علی علیه السلام بود. به دنبال آن پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: پس از آن که پاسی از شب گذشت من از خانه خارج می‌ شوم و تو ردای مرا به دوش گرفته بخواب. علی علیه السلام آمادگی کامل خود را برای این جان‌فشانی اعلام داشت و متعاقب آن پیامبر آماده خروج از خانه شد. منبع:علی دوانی، تاریخ اسلام ازآغاز تاهجرت،ص283.
پیامبر که این خبر را از جبرئیل شنید در صدد برآمد تا به فرمان خداوند از شهر محبوبش مکه، که به صورت کانون خطر درآمده بود، خارج شود، و مکه را به قصد مدینه ترک کند. سپس علی علیه السلام را که جوانی 23 ساله بود خواست و فرمود: یا علی حاضر هستی جانت را فدای من کنی؟ چون امشب چهل نفر داوطلب قبائل عرب به قصد کشتن من به این خانه هجوم می آورند.
علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله! افتخار می کنم، ولی آیا اگر من با شما نباشم شما تامین جانی دارید؟ پیامبر فرمود: (آری. جبرئیل به من گفته است از شهر خارج شو که خدا تو را حفظ خواهد کرد.) این خود امتحانی برای میزان ایثار و فداکاری علی علیه السلام بود تا در صورت قبول آن از طرف آن حضرت معلوم شود آن کس که در حساسترین لحظه تاریخ حیات پیامبر خاتم، جان خود را سپر کرد تا او سالم بماند، علی علیه السلام بود.
به دنبال آن پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: پس از آن که پاسی از شب گذشت من از خانه خارج می شوم و تو ردای مرا به دوش گرفته بخواب. علی علیه السلام آمادگی کامل خود را برای این جانفشانی اعلام داشت و متعاقب آن پیامبر آماده خروج از خانه شد.
منبع:علی دوانی، تاریخ اسلام ازآغاز تاهجرت،ص283.
- [سایر] چرا سران قریش دربرابر پیامبر(ص)دست به بهانه جویی می زدند؟نمونه های را ذکرکنید.
- [سایر] آیا دست روی دست گذاشتن اهل تسنن در هنگام نماز مربوط به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است یا بعد از آن؟
- [سایر] کلینی در کتابش (کافی، ج 1، ص 239) میگوید: (شماری از اصحاب ما از احمد بن محمد، از عبدالله بن حجال، از احمد بن عمر حلبی، از ابی بصیر روایت میکنند که گفت: پیش امام صادق(ع) آمدم و به او گفتم: فدایت شوم! میخواهم از تو مسئلهای بپرسم. آیا کسی اینجا هست که صدایم را بشنود؟ میگوید: آنگاه ابو عبدالله پردهای را بین دو خانه کنار زد و نگاهی کرد و گفت: هر چه میخواهی بپرس، میگوید: گفتم فدایت شوم ... آنگاه او لحظهای سکوت کرد و سپس گفت: مصحف فاطمه پیش ماست، مردم چه میدانند مصحف فاطمه چیست! میگوید: گفتم مصحف فاطمه چیست؟ گفت: مصحفی است سه برابر قرآنی که در دست شماست، به خدا حتی یک حرف قرآن که در دست شماست، هم در آن نیست، میگوید: گفتم: به خدا علم کامل این است، فرمود: این هم علم است، ولی علم کامل نیست). آیا پیامبر (ص) و اصحاب او قرآن فاطمه را میدانستند و از آن خبر داشتند؟! اگر پیامبر آنرا نمیدانست و از آن خبر نداشت؟ چگونه اهل بیت از آن با خبر بودند؟! در حالی که او پیامبر بود، و اگر آنرا میدانست و از آن خبر داشت چرا آنرا از امت پنهان کرد؟! و حال آنکه خداوند متعال میفرماید: (ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام ندادهای).
- [سایر] با توجه به اینکه یهود با وجود احادیث، از کتاب خدا دست برداشتند، و تنها به احادیث تکیه کردند؛ آیا میتوان گفت که عمر نیز در عصر بعد از پیامبر به دلیل اینکه میترسید چنین اشتباهی پیش بیاید و شبهه برای مردم ایجاد شود، دست به جمع آوری احادیث زد و تنها از مردم خواست که به کتاب خدا اتکا کنند. آیا میتوان اینطور تصوّر کرد که ممکن است جهل آنها را وادار به این کار کرده باشد. اشتباهات عمر در خصوص خیانت به اسلام را چگونه میتوانم بدانم؟ آیا کتابی در این زمینه وجود دارد؟ همچنین در مقدّمه نهج الفصاحه آمده: (پیامبر(ص) فرمود: چیزی از من ننویسید و هر که جز قرآن چیزی نوشته باید محو کند). شاید این منع از آن رو بود که بیم میرفت، مأثور نبوی با آیههای قرآن بهم آمیزد که بیشتر آن اسقاطها که در کلمات و آیات قرآن توهّم کردهاند از اینجاست که توضیح آیهای یا حدیث مستقلی را از عبارت قرآن امتیاز ندادهاند)(ص 47)، امّا در عین حال روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که: (من کتب عنی علماً أو حدیثاً لم یزل یکتب له الأجر ما بقی ذلک العلم أو الحدیث). حال سؤال در این است که آیا رأی پیامبر بر این بود که از احادیث ایشان به صورت مکتوب ضبط شود یا نشود؟ اگر میشود مرا راهنمایی کنید. البته من شیعه هستم ولی متأسفانه شیعه شناسنامهای. مدتی است که دست به تحقیق در این خصوص زدهام. متشکر میشوم مرا از این شبهه برهانید.
- [سایر] علاوه در کتاب (واقدی)؛ (ابن هشام) در السیرة النبویّه، (دارالقلم، بیروت، ج 3، ص 352)، (طبری) در تاریخ خود (دارالکتب العلمیة، ج 2، ص 138) و (ابن اثیر) (الکامل فی التاریخ، دار الاحیاء التراث العربی، ج 1، ص 598 – 599) آمده است: چون رسول خدا(ص) خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرسوجو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را، زینب گوسفندی را کشت، و سپس زهر کشنده تبآوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آنرا مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا(ص) به منزل خود آمد پس متوجّه زینب شد از او پرسید، کاری داری؟ او گفت: ای ابوالقاسم! هدیهای برایت آوردهام (اگر چیزی را به پیامبر(ص) هدیه میکردند از آن میخوردند و اگر صدقه بود از آن نمیخوردند) پیامبر(ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آنحضرت نهادند. آنگاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آنحضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر(ص)از گوشت بازو خوردند و (بُشْر بن براء) هم لرزید و... . در کتاب (فروغ ابدیت) نیز بعد از نقل این واقعه در پاورقی آمده است: (معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود میفرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد؛ زیرا اگرچه پیامبر(ص) اولین لقمه را بیرون انداخت، ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر(ص) کمی مخلوط شد و روی دستگاههای بدن آنحضرت اثر خود را گذاشت. (سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 664) سؤال: 1. این حدیث که در منابع معتبر شیعه هم هست آیا درست هست یا سندش ضعیف هست؟ 2. مگر گوشتی که در دست یهودی باشد نجس نیست؟ چنانچه در این حدیث هم قید شده که او گوسفند را ذبح کرد. پس چرا پیامبر ص این گوشت نجس را قبول کرد. 3. اگر سند حدیث ضعیف هست پس چرا علمای ما به این نکته در نقل این حدیث دقت نمیکنند که در فقه اسلام ذبح یهودی که نجس است. و ... لطفاً به سؤالم پاسخ جامع بدهید که در جوابش ماندم. متشکرم.
- [سایر] سوال بنده در مورد خوف و حزن با توجه به آیات قرآن است. انَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ(یونس/62) اما در جاهای دیگر در وصف حالات پیامبران می فرماید: فَلَمَّا رَأَی أَیدِیهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ(هود/70)(اما) هنگامی که دید دست آنها به آن نمیرسد (و از آن نمیخورند، کار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: (نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم!) گفت: (آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمیگردانیم. گفتیم: (نترس! تو مسلما (پیروز و) برتری! و عصایت را بیفکن! -هنگامی که (موسی) به آن نگاه کرد، دید (با سرعت) همچون ماری به هر سویدود (ترسید و) به عقب برگشت، و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد- ای موسی! نترس، که رسولان نزد من نمیترسند! ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمیداشت، گفت: (پدرم از تو دعوت میکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.) هنگامی که موسی نزد او [= شعیب] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: (نترس، از قوم ظالم نجات یافتی!) (عصایت را بیفکن!) هنگامی که (عصا را افکند و) دید همچون ماری با سرعت حرکت میکند، ترسید و به عقب برگشت، و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: (برگرد و نترس، تو در امان هستی! هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آنها بدحال و دلتنگ شد؛ گفتند: (نترس و غمگین مباش، ما تو و خانوادهات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقی میماند. در آن هنگام که (بیمقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد؛ گفتند: (نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده؛ اکنون در میان ما بحق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن! و از آنها احساس وحشت کرد، گفتند: (نترس (ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم)!) و او را بشارت به تولد پسری دانا دادند. در آن روز همگی به پیشگاه خدا عرضه میشوید و چیزی از کارهای شما پنهان نمیماند! لَا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ(الحجر/88) (بنابر این،) هرگز چشم خود را به نعمتهای (مادی)، که به گروههایی از آنها [= کفار] دادیم، میفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر! صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههای آنها، در تنگنا قرار مگیر! ناگهان از طرف پایین پایش او را صدا زد که: (غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو چشمه آبی (گوارا) قرار داده است! از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش، و سینهات از توطئه آنان تنگ نشود!. إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا (التوبة/40) او به همراه خود میگفت: (غم مخور، خدا با ماست!)