جریان روشنفکری و منوالفکری در اصل به جریانی باز می گردد که از دوران فتحعلی شاه قاجار به بعد و به دنبال آشنا شدن با جریان های فکری مرتبط با مدرنیته غربی که شاخصه اصلی اش اومانیسم بود تلاش کرد تا این افکار و اندیشه ها را در ایران نیز گسترش دهد و جریان ورود استعمار به ایران را تسهیل نماید . شاید سرشناس ترین این جریان روشنفکری میرزا ملکم خان باشد که از سویی آغازگر جریان فراماسونری و ایجادکننده نخستین لژهای فراماسونری با نام فراموشخانه بود و از سویی دیگر حلقه واسط عقد قراردادهای ننگین و استعماری همچون قرارداد رویتر میان ایران و دولت های استعماری بود . با این حال روشنفکری تا کنون تبدیل به طیف های مختلف و حتی متعارض شده است به گونه ای که علیرغم تعارض جریانات روشنفکری اولیه با جریانات دینی ، در سال های بعد جریان روشنفکری دینی نیز ظهور و بروز کرد که نشان می دهد واژه روشنفکری از انحصار جریان های کاملاً غیر دینی نخست خارج شده و اطلاق آن بر جریانات روشنفکری دیگر نیز بلامانع می باشد . بنابر این با توجه به این طیف بندی ها ، سخن گفتن از این جریان و بررسی نقش آنها در انقلاب اسلامی جز با تقسیم بندی کلان این جریان ها و بررسی هر کدام از این جریان ها به صورت مجزا امکان پذیر نخواهد بود . از طرفی با نگاهی کلان به این جریان ، دو جریان کلی را می توانیم شناسایی کنیم که هر کدام از آنها نیز به شاخه هایی تقسیم می شوند و بر اساس آن شاخه ها به بررسی نسبت آنها با آغاز و پیروزی انقلاب اسلامی می پردازیم : جریان روشنفکری غیر دینی و جریان روشنفکری دینی الف – جریان روشنفکری غیر دینی : این جریان در واقع همان جریانی است که ریشه در اندیشه های اومانیستی غربی داشته و ریشه دار ترین جریان روشنفکری در ایران نیز به شمار می آید . این جریان در سال های نخست صرفاً مبلغ اندیشه های غربی بود امّا در سال های بعد و به ویژه از دوران رضاشاه و با آغاز فعالیت حزب توده ایران و به طور کلی گسترش فعالیت های چپ گرایانه در سطح جهان ، شاخه جدیدی از این جریان با عنوان روشنفکری چپ گرا آغاز به کار کرد که شاخص آن حزب توده بود که وابسته به شوروی بود و البته در سال های بعد و به ویژه دوران انقلاب اسلامی گروه های دیگری نیز ظهور یافتند که اگر چه وابسته به شوروی نبودند امّا طرفدار و مبلِّغ مرام کمونیستی و سوسیالیستی بودند . بنابراین در بررسی این جریان لازم است زیر شاخه های آن را جدا نماییم و به تحلیل نسبت هر کدام از آنها با انقلاب اسلامی بپردازیم : الف – 1 : جریان روشنفکری غرب گرا : خود این جریان به دو شاخه تقسیم بندی می شود : 1 – جریان غرب گرای دولتی : ریشه های این جریان را می توان به روشنفکرانی نسبت داد که در آغازین سال های حکومت پهلوی تلاش کردند تا با ایجاد این سلسله و در پناه آن به اهداف غربگرایانه خود جامه عمل بپوشانند که در رأس آنها محمدعلی فروغی نخست وزیر رضا شاه ، عامل انگلیس و مهمترین نقش آفرین در به سلطنت رسیدن رضا شاه قرار داشت که استاد اعظم فراماسونری در ایران بود . این جریان در دو دهه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر حول جریانی در دربار مجتمع شده بودند که از آن به عنوان (حلقه فرح) یاد می شد و وظیفه غربی کردن ایران را بر عهده داشتند . البته آنان در این برنامه خود صرفاً به مظاهر فرهنگ غرب می پرداختند و بیشتر بر روی مسائل فرهنگی برنامه ریزی می کردند که برگزاری جشن های هنر سالانه شیراز که سرشار از انواع ابتذال فرهنگی بود و حمایت از فیلم ها و سایر محصولات فرهنگی مبتذل که گاه حتی در غرب نیز امکان انتشار آن وجود نداشت از جمله این اقدامات بود . به لحاظ فکری نیز این جریان از رواج اندیشه های اندیشمندان غربی به شدت حمایت می کردند و سعی در تبلیغ باستان گرایی به منظور مقابله با روند رو به رشد اسلام خواهی ملت ایران داشتند . با توجه به این مطالب ، این جریان محافظه کار ترین جریان نسبت به رژیم شاهنشاهی پهلوی به شمار می آمد و هرگز هیچ گونه تغییری را بر نمی تافت و به همین دلیل می توان گفت این جریان از جریانات روشنفکری نه تنها نقشی در انقلاب اسلامی نداشت بلکه نقش آنها در انقلاب اسلامی ، تلاش برای ممانعت از پیروزی انقلاب اسلامی بود و به اصطلاح اصلی ترین جریان (ضد انقلاب) بودند . 2 – جریان غربگرای غیر دولتی : این جریان نیز از جمله جریاناتی بود که در قالب های مختلف از جمله داستان ، رمان ، شعر ، ترجمه ، فیلم سازی و فیلم نامه نویسی و ... مروج اندیشه های غرب بودند و به همین دلیل از این لحاظ با حکومت غربگرای شاهنشاهی کاملا تفاهم داشتند و تنها نارضایتی که از این حکومت داشتند عبارت بود از اعمال سانسور و ممیزی در انتشارات که به خاطر آن هم بخشی از این جریان تشکلی با نام (کانون نویسندگان ایران) راه اندازی کردند. این جریان به دلیل همسو بودن با رژیم هرگز وجهه انقلابی نداشته و فعالان آن نیز در فعالیت های خود همواره بر قانونی بودن فعالیت های خود و استناد به قانون اساسی شاهنشاهی تاکید داشتند که نشان از غیر انقلابی بودن این جریان بود . با این حال بخشی از جریانات غربگرای غیر دولتی هم با شعله ور شدن آتش انقلاب مجبور به نشان دادن همراهی خود با مردم شدند . امّا به دلیل ماهیت غربگرایانه آنان و تعارض آن با ماهیت اسلامی انقلاب مردم ایران ، پس از انقلاب اسلامی به سرعت در تقابل با آن قرار گرفته و به سوء استفاده از آزادی های به دست آمده و انجام توطئه بر علیه نظام اسلامی مشغول شدند . بر این اساس این جریان را نیز می توان یک جریان ضد انقلاب تلقی کرد که صرفاً در مقطعی از انقلاب تلاش داشت تا از آب گل آلود ماهی بگیرد و در آن مقطع نیز بدون اینکه خود نقشی در انقلاب داشته باشد سعی می کرد تا خود را با جریان انقلاب همراه نشان دهد . الف – 2 : جریان روشنفکری چپ گرا : پیشینه این جریان را می توان به فعالیت های رسمی و غیر رسمی گروههای نه چندان مطرح دارای تفکرات سوسیالیستی در دوران مشروطه و به ویژه دوران رضاشاه علی الخصوص گروه موسوم به 53 نفر بازگرداند که بعدها در قالب حزب توده انسجام یافت . حزب توده گروهی بود که رسماً وابسته به شوروی بود و به همین دلیل بعدها گروههایی از آن که تلاش داشتند مستقل تر باشند به رهبری خلیل ملکی ، جدا شده و گروههای چپ گرای جدیدتری را تشکیل دادند . همچنین در کنار این حزب از حزب دموکرات آذربایجان و کردستان نیز می توان یاد کرد که مرام الحادی با رنگ و بوی کمونیستی داشتند . حزب توده پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد عملاً منحل شد و پس از آن تا آغاز انقلاب اسلامی چندان فعالیتی نداشت . امّا در این مدت گروه های متعددی رشد یافتند که با اندیشه های چپ گرایانه به فعالیت می پرداختند . به گونه ای که مهمترین جریانات روشنفکری غیر دینی درگیر با جریان انقلاب را می توان گروههایی دانست که دارای اندیشه های سوسیالیستی بودند. یکی از دلایل این امر ماهیت انقلابی اندیشه های کمونیستی و شعارهای آن در جهت تغییرات بنیادین بود که باعث اقبال برخی از گروههای روشنفکری فعال و انقلابی به این افکار می شد به گونه ای که این اندیشه ها حتی جریانات انقلابی مسلمان همچون مجاهدین خلق را هم متاثر از خود کرد و بعدها بخش مهمی از آنها را به تغییر ایدئولوژی کشاند و بقیه را نیز دچار التقاط دین و کمونیسم نمود . با تمام این احوال و علیرغم ادعاهای برخی از گروههای وابسته به این جریان در تأثیر گذاری بر انقلاب اسلامی مردم ایران باید گفت که چنین ادعاهایی صحت ندارند . چرا که از سویی وابستگی عمده این گروهها به خارج از کشور و به ویژه دولت شوروی که از نظر مردم ایران دارای ماهیت امپریالیستی همچون آمریکا بود ، با هدف مهم حرکت انقلابی مردم که عبارت بود از نفی شرق و غرب سازگار نبود . از سوی دیگر ایدئولوژی الحادی تفکر انقلابی سوسیالیستی ، با ایدئولوژی مورد پذیرش اکثریت مردم ایران که اعتقاد راسخ به اسلام و آموزه های آن داشتند و حتی در حرکت انقلابی خود ، انقلاب عاشورا را به عنوان الگو برگزیده بودند و رهبری امام خمینی و حماسه سازانی همچون امام علی ، امام حسین ، زینب کبرا و ... را به عنوان الگو انقلابی خود پذیرفته بودند در تعارض بود و به همین دلیل چپ گرایی هرگز در میان مردم ایران از اقبال برخوردار نشد و صرفاً باعث جذب برخی جوانان ناآگاه ، از بین رفتن سرمایه های بالقوه انقلاب ، اتلاف برخی نیروها و انشعاب میان برخی انقلابیون گردید و با توجه به این مسئله ، آنان نتوانستند از پایگاه مردمی برخوردار شوند و با توجه به اینکه با توهم اقبال در میان مردم تلاش داشتند تا از الگوهای انقلابی کشورهای کمونیستی در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده کنند ، اقداماتی را آغاز کردند که نه تنها ذره ای واکنش در میان مردم ایجاد نکرد و هیچ موجی در جامعه بر نیانگیخت بلکه به از بین رفتن خود آنها منجر شد که این مسئله حاکی از این است که انقلابی گری آنها مسیری جدا از انقلابی گری مردم ایران بود و به همین دلیل اگر چه ادعای انقلابی داشتند امّا هرگز جزء نیروی عظیم مردم انقلابی ایران که رویکرد مذهبی داشتند، نبودند و حرکت های آنها در حرکت عظیم مردم جایگاه و تأثیر چندان و قابل اعتنایی نداشت . ب – جریان روشنفکری دینی : پیدایش جریان روشنفکری دینی را باید آغازگر چرخش از فضای غیر دینی جریانات روشنفکری ایران نامید . البته این جریان نیز دارای تقسیم بندی های متعددی می باشد به گونه ای که برخی از آنها حتی شامل جریان روحانیت نیز می شود . امّا به نظر می رسد که در تقسیم بندی جریانات بهتر است روحانیت را از جریان روشنفکری جدا نمود و آن را به عنوان یک جریان مستقل عنوان کرد هر چند اطلاق عنوان روشنفکر بر روحانیون انقلابی همچون امام خمینی ، شهید مطهری ، شهید بهشتی و ... ایراد ندارد ولی در عین حال به نظر می رسد با توجه به تفاوت هایی که معمولاً در عرف عام میان روشنفکران و روحانیون مطرح می شود بهتر است روشنفکران را از روحانیت جدا دسته بندی کرد . امّا درباره نسبت جریان روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی نیز ابتدا باید زیر شاخه های این جریان را شناسایی کنیم که بر این اساس دو شاخه را می توان مطرح کرد : جریان روشنفکری دینی التقاطی که به دو شاخه جریان اصلاح گرا و جریان انقلابی تقسیم بندی می شود و دوم جریان روشنفکری دینی اصیل ب – 1 : جریان روشنفکری دینی التقاطی : 1 – جریان روشنفکری دینی التقاطی اصلاح گرا : شاخص این جریان را باید مهندس مهدی بازرگان ، دکتر یدالله سحابی و گروه نهضت آزادی نامید که این فاز از فعالیت های سیاسی مذهبی خود را از دهه 30 آغاز کرده و کتب مختلفی را با موضوعات دینی و اجتماعی در جامعه انتشار داده بودند و برخی فعالیت های سیاسی از جمله تشکیل نهضت آزادی را نیز در کارنامه خود داشتند . امّا با مروری بر عملکرد و دیدگاه های این جریانات در می یابیم که اساساً این جریانات بیشتر رویکرد اصلاح گرایانه داشتند تا رویکرد انقلابی به ویژه اینکه آنان اعتقاد راسخ به قانون اساسی مشروطه و نظام شاهنشاهی داشتند و نهایت دیدگاه آنان در زمینه نظام سلطنت این بود که (شاه باید سلطنت کند و نه حکومت) و این حاکی از اعتقاد آن ها به اصلاح پذیر بودن نظام سلطنت بود و آنان را به عنوان نیروهای اصلاح گرا معرفی می کرد و با وجود اینکه آنان همواره از فعالیت های انقلابی پرهیز داشتند و حتی به همین دلیل برخی اعضای جوان از آنان فاصله گرفته و اقدام به تشکیل گروههای معارض دیگر نمودند ، امّا امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب آنان را در میان انقلابیون پذیرفت و حتی مسئولیت مهم تشکیل نخستین دولت انقلابی را نیز به آنان سپرد . امّا آنان به دلیل عدم اعتقاد به شعارهای انقلاب اسلامی و عدم توان همراهی با اهدافی که مردم در پی تحقق آنها بودند به دنبال تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 58 از صحنه کنار رفتند و به دنبال اقدامات ضد انقلابی سالهای 59 و 60 به طور کامل از صحنه سیاسی انقلاب اسلامی و کشور حذف شدند . 2 : جریان روشنفکری دینی التقاطی انقلابی : شاخص این جریان را باید دکتر علی شریعتی و فعالیت های تبلیغی ایشان در حسینیه ارشاد دانست و عمده افرادی که عنوان می کنند جریان روشنفکری نقش مهمی در انقلاب اسلامی داشته است مرادشان از جریان روشنفکری در واقع این جریان می باشد . این جریان در میان انقلابیون تأثیر گذار بود امّا با بررسی روند کلی انقلاب اسلامی ایران نمی توان جایگاه غالب و تعیین کننده ای برای این جریان قائل شد . علت این امر نیز این است که جریان علی شریعتی اگر چه جریان تأثیر گذار بود امّا این جریان نهایتا در سطح برخی اقشار تحصیلکرده و به ویژه دانشگاهی از استقبال برخوردار می شد و به دلیل ماهیت بحث هایی که مطرح می شد امکان برقراری رابطه با توده های مردم را نداشت . از طرفی انقلاب اسلامی ایران زمانی به پیروزی رسید که توده های مردم در اثر فعالیت های شبکه عظیم روحانیت که تا دور افتاده ترین روستاهای کشور به فعالیت می پرداختند و با استفاده از فرصت های مختلف و به ویژه ایام مذهبی همچون محرم و ماه رمضان به آگاه سازی مردم می پرداختند ، به پا خاستند و حکومت اسلامی را بسان یک مطالبه جدی خواستار شدند . بنابراین تنها نقشی که برای جریان روشنفکری می توان قائل شد ، عبارت بود از تأثیر گذاری محدود دکتر شریعتی که هم به لحاظ مخاطبان و هم به لحاظ جغرافیا و دامنه فعالیت محدود بود و توان ایجاد انقلابی عظیم و مردمی در ابعاد انقلاب اسلامی ایران را نداشت . ضمن اینکه بررسی آثار و اندیشه های دکتر شریعتی حاکی از این است که اندیشه های انقلابی ایشان ، در بعد سلبی فعالتر بود و در بعد ایجابی تقریباً فاقد هر گونه ایده و نظریه ای برای انقلاب و آینده آن بود . ب – 2 : جریان روشنفکری دینی اصیل : این جریان همان جریانی است که برخی در تقسیم بندی های خود روحانیت اصیل و انقلابی را بخشی از آن قلمداد می کنند (هر چند ما معتقدیم که جریان روحانیت را باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد) و این بدین خاطر است که افکار و اندیشه های این جریان مستقیماً از دل روحانیت بر آمده است و بر خلاف جریانات روشنفکری دینی اول و دوم که خود را مرجع دینی مردم و یا حداقل یکی از مراجع دینی معرفی می کنند روحانیت را به عنوان ادامه دهنده خط انبیاء و ائمه معصومین و پناه مردم در برابر زورگویی های ظالمان زمانه ، تنها مرجعی می دانند که برای دریافت اسلام اصیل باید به آنان مراجعه کرد . این جریان ، جریانی است که هم ویژگی های روشنفکری را دارد و هم اینکه دینداری او خالصانه (و نه التقاطی) و در عین حال واقعی است که مقام معظم رهبری نیز در خلال فرمایشات خویش به آن اشاره کرده و آن را روشنفکری حقیقی معرفی می کنند . ایشان در سخنانی در این زمینه می فرمایند : (البته به نظر ما، در روشنفکری به معنای حقیقی کلمه، نه ضدیت با مذهب هست و نه ضدیت با تعبد، یک انسان میتواند هم روشنفکر باشد؛ همان معنایی که همه روشنفکر را تعریف کردهاند کسی که به آینده نگاه میکند،کار فکری میکند، رو به پیشرفت دارد و هم میتواند مذهبی باشد میتواند متعبّد باشد، میتواند مرحوم دکتر بهشتی باشد، میتواند، شهید مطهری باشد، میتواند بسیاری از شخصیتهای روشنفکر مذهبی کاملاً مؤمن ما باشد، که ما دیدهایم، هیچ لزومی ندارد که مخالف مذهب باشد)[1] . از نظر مقام معظم رهبری این نوع از جریان روشنفکری با جریانی که بدون اطلاع از دین و مبانی آن به تشکیک در دین و اعتقادات می پردازد (اعم از اینکه به نام دین این کار را بکند و یا در قالب بی دینی آشکار) تفاوت دارد . ایشان در این زمینه می فرمایند : (چقدر خطا می‌کنند کسانی که به اسم روشنفکری و به عنوان تجدّدطلبی می ‌آیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطّلاع و بدون اینکه بدانند چه‌کار می‌کنند، مورد تردید و تشکیک قرار می‌دهند! اینها همان کاری را که دشمن می‌خواهد، راحت انجام می‌دهند! عقاید اسلامی این‌گونه است.[2] ) بر این اساس این جریان را باید جریان روشنفکری دانست که ضمن داشتن ویژگی های روشنفکری به لحاظ فکری از روحانیت اصیل که مرجع اصلی دریافت حقایق دینی می باشد مایه گرفته و آموزه های دینی که از زیر نگاه های تیزبین و علمی روحانیت اصیل گذشته و مورد تایید قرار گرفته است را با ادبیاتی خاص به جامعه عرضه می کنند . فلذا این جریان را نمی توان جریان مستقل و جدای از روحانیت دانست و تاثیر گذاری افکار و اندیشه هایی نیز که مروج آن بودند نیز در واقع تاثیر گذاری روحانیت می باشد . نتیجه گیری : آنچه از جمع بندی مطالب بالا به دست می آید این است که از میان جریان های مختلف روشنفکری ، جریان روشنفکری دینی ای که شاخصه آن شریعتی بود ، جریانی انقلابی و تاثیر گذار بود اما تاثیر آن بسیار محدود بوده و تعیین کننده نمی باشد و جریان روشنفکری اصیل دینی هم تابعی از جریان روحانیت می باشد که نقش آن را هم باید در ذیل نقش روحانیت مورد بررسی قرار دهیم . از طرفی شواهد فراوانی در باره تاثیر گذاری تعیین کننده روحانیت و رهبری آن در پیروزی انقلاب اسلامی وجود دارد ، تناسب زمانی تظاهراتهای مردمی با ایامی چون تاسوعا و عاشورا و همچنین با پیامهای امام خمینی(ره) حاکی از آن است که مردم در تظاهراتهایشان به ندای امام و روحانیت انقلابی لبیک میگفتهاند و امام و روحانیت را مربیان راستین و انقلابیون صادق میدانستهاند که نمونة این امر را میتوان در فرار سربازان و درجهداران از پادگانها به فرمان امام ، تظاهرات خونین تاسوعا و عاشورای سال 1357 هجری شمسی به دعوت امام، راهپیماییهای روزهای 17 شهریور 19 دی و 29 بهمن به فرمان امام و درخواست روحانیت انقلابی و... جستجو کرد. [3] نوشتههای تاریخنویسان غربی از جمله نیکی آرکدی نیز حکایت از آن دارد که مردم شرکت کننده در تظاهراتهای زمان انقلاب مقلدان امام راحل و تربیت شدگان مکتب وی بودند و اصولاً توهین به مراد و مربی و مرجع محبوب مردم در ژانویة 1987 (برابر با دی ماه 1356) در روزنامه اطلاعات موجب شعلهور شدن آتش خشم مردم بر ضد رژیم منحوس پهلوی گردید. [4] به نوشته وی ((امام) خمینی از محبوبیت شخصی قابل ملاحظهای بخصوص در میان طبقات پایین بازاری و طبقات محرومتر مناطق شهری که بار عمدة انقلاب را به دوش داشتند برخوردار است. )[5] گزارشهای مأمورین سازمان امنیت شاه ساواک نیز حاکی از آن است که طیف عمده مردم تظاهر کننده در کشور تحت تربیت و تأثیرپذیری از روحانیونی همچون شهید مرتضی مطهری، شهید آیت الله بهشتی، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر باهنر و شهیدان صدوقی، قاضی طباطبایی، اشرفی اصفهانی و.. بودهاند. اسناد ساواک راجع به این بخش به قدری زیاد است که هنوز هم، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات و مرکز اسناد انقلاب اسلامی از تهیه و انتشار آن فارغ نشدهاند گرچه وجود کسانی مثل دکتر شریعتی و برخی از شاگردان دانشجوی ایشان نیز تأثیرات قابل توجهی در ایجاد جو انقلابی در داخل دانشگاهها و خارج از آن داشته است که قابل توجه میباشد. پاورقی ها: [1] گفتاری در وحدت و تحزب، ص 9، به نقل از اندیشه حوزه، ش 25، ص 40. [2] بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت مهدی(عج)1376/09/25 [3] گام به گام با انقلاب، جلد اول، اکبر خلیلی، ص148، (تهران: چ2، سروش، 1360). [4] ریشههای انقلاب ایران، نیکی آر کدی، ترجمة دکتر عبدالرحیم گواهی، ص413، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ2، 1375). [5] همان، ص449.
جریان روشنفکری و منوالفکری در اصل به جریانی باز می گردد که از دوران فتحعلی شاه قاجار به بعد و به دنبال آشنا شدن با جریان های فکری مرتبط با مدرنیته غربی که شاخصه اصلی اش اومانیسم بود تلاش کرد تا این افکار و اندیشه ها را در ایران نیز گسترش دهد و جریان ورود استعمار به ایران را تسهیل نماید . شاید سرشناس ترین این جریان روشنفکری میرزا ملکم خان باشد که از سویی آغازگر جریان فراماسونری و ایجادکننده نخستین لژهای فراماسونری با نام فراموشخانه بود و از سویی دیگر حلقه واسط عقد قراردادهای ننگین و استعماری همچون قرارداد رویتر میان ایران و دولت های استعماری بود .
با این حال روشنفکری تا کنون تبدیل به طیف های مختلف و حتی متعارض شده است به گونه ای که علیرغم تعارض جریانات روشنفکری اولیه با جریانات دینی ، در سال های بعد جریان روشنفکری دینی نیز ظهور و بروز کرد که نشان می دهد واژه روشنفکری از انحصار جریان های کاملاً غیر دینی نخست خارج شده و اطلاق آن بر جریانات روشنفکری دیگر نیز بلامانع می باشد . بنابر این با توجه به این طیف بندی ها ، سخن گفتن از این جریان و بررسی نقش آنها در انقلاب اسلامی جز با تقسیم بندی کلان این جریان ها و بررسی هر کدام از این جریان ها به صورت مجزا امکان پذیر نخواهد بود . از طرفی با نگاهی کلان به این جریان ، دو جریان کلی را می توانیم شناسایی کنیم که هر کدام از آنها نیز به شاخه هایی تقسیم می شوند و بر اساس آن شاخه ها به بررسی نسبت آنها با آغاز و پیروزی انقلاب اسلامی می پردازیم : جریان روشنفکری غیر دینی و جریان روشنفکری دینی
الف – جریان روشنفکری غیر دینی :
این جریان در واقع همان جریانی است که ریشه در اندیشه های اومانیستی غربی داشته و ریشه دار ترین جریان روشنفکری در ایران نیز به شمار می آید . این جریان در سال های نخست صرفاً مبلغ اندیشه های غربی بود امّا در سال های بعد و به ویژه از دوران رضاشاه و با آغاز فعالیت حزب توده ایران و به طور کلی گسترش فعالیت های چپ گرایانه در سطح جهان ، شاخه جدیدی از این جریان با عنوان روشنفکری چپ گرا آغاز به کار کرد که شاخص آن حزب توده بود که وابسته به شوروی بود و البته در سال های بعد و به ویژه دوران انقلاب اسلامی گروه های دیگری نیز ظهور یافتند که اگر چه وابسته به شوروی نبودند امّا طرفدار و مبلِّغ مرام کمونیستی و سوسیالیستی بودند . بنابراین در بررسی این جریان لازم است زیر شاخه های آن را جدا نماییم و به تحلیل نسبت هر کدام از آنها با انقلاب اسلامی بپردازیم :
الف – 1 : جریان روشنفکری غرب گرا :
خود این جریان به دو شاخه تقسیم بندی می شود :
1 – جریان غرب گرای دولتی : ریشه های این جریان را می توان به روشنفکرانی نسبت داد که در آغازین سال های حکومت پهلوی تلاش کردند تا با ایجاد این سلسله و در پناه آن به اهداف غربگرایانه خود جامه عمل بپوشانند که در رأس آنها محمدعلی فروغی نخست وزیر رضا شاه ، عامل انگلیس و مهمترین نقش آفرین در به سلطنت رسیدن رضا شاه قرار داشت که استاد اعظم فراماسونری در ایران بود . این جریان در دو دهه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر حول جریانی در دربار مجتمع شده بودند که از آن به عنوان (حلقه فرح) یاد می شد و وظیفه غربی کردن ایران را بر عهده داشتند . البته آنان در این برنامه خود صرفاً به مظاهر فرهنگ غرب می پرداختند و بیشتر بر روی مسائل فرهنگی برنامه ریزی می کردند که برگزاری جشن های هنر سالانه شیراز که سرشار از انواع ابتذال فرهنگی بود و حمایت از فیلم ها و سایر محصولات فرهنگی مبتذل که گاه حتی در غرب نیز امکان انتشار آن وجود نداشت از جمله این اقدامات بود . به لحاظ فکری نیز این جریان از رواج اندیشه های اندیشمندان غربی به شدت حمایت می کردند و سعی در تبلیغ باستان گرایی به منظور مقابله با روند رو به رشد اسلام خواهی ملت ایران داشتند . با توجه به این مطالب ، این جریان محافظه کار ترین جریان نسبت به رژیم شاهنشاهی پهلوی به شمار می آمد و هرگز هیچ گونه تغییری را بر نمی تافت و به همین دلیل می توان گفت این جریان از جریانات روشنفکری نه تنها نقشی در انقلاب اسلامی نداشت بلکه نقش آنها در انقلاب اسلامی ، تلاش برای ممانعت از پیروزی انقلاب اسلامی بود و به اصطلاح اصلی ترین جریان (ضد انقلاب) بودند .
2 – جریان غربگرای غیر دولتی : این جریان نیز از جمله جریاناتی بود که در قالب های مختلف از جمله داستان ، رمان ، شعر ، ترجمه ، فیلم سازی و فیلم نامه نویسی و ... مروج اندیشه های غرب بودند و به همین دلیل از این لحاظ با حکومت غربگرای شاهنشاهی کاملا تفاهم داشتند و تنها نارضایتی که از این حکومت داشتند عبارت بود از اعمال سانسور و ممیزی در انتشارات که به خاطر آن هم بخشی از این جریان تشکلی با نام (کانون نویسندگان ایران) راه اندازی کردند. این جریان به دلیل همسو بودن با رژیم هرگز وجهه انقلابی نداشته و فعالان آن نیز در فعالیت های خود همواره بر قانونی بودن فعالیت های خود و استناد به قانون اساسی شاهنشاهی تاکید داشتند که نشان از غیر انقلابی بودن این جریان بود . با این حال بخشی از جریانات غربگرای غیر دولتی هم با شعله ور شدن آتش انقلاب مجبور به نشان دادن همراهی خود با مردم شدند . امّا به دلیل ماهیت غربگرایانه آنان و تعارض آن با ماهیت اسلامی انقلاب مردم ایران ، پس از انقلاب اسلامی به سرعت در تقابل با آن قرار گرفته و به سوء استفاده از آزادی های به دست آمده و انجام توطئه بر علیه نظام اسلامی مشغول شدند . بر این اساس این جریان را نیز می توان یک جریان ضد انقلاب تلقی کرد که صرفاً در مقطعی از انقلاب تلاش داشت تا از آب گل آلود ماهی بگیرد و در آن مقطع نیز بدون اینکه خود نقشی در انقلاب داشته باشد سعی می کرد تا خود را با جریان انقلاب همراه نشان دهد .
الف – 2 : جریان روشنفکری چپ گرا :
پیشینه این جریان را می توان به فعالیت های رسمی و غیر رسمی گروههای نه چندان مطرح دارای تفکرات سوسیالیستی در دوران مشروطه و به ویژه دوران رضاشاه علی الخصوص گروه موسوم به 53 نفر بازگرداند که بعدها در قالب حزب توده انسجام یافت . حزب توده گروهی بود که رسماً وابسته به شوروی بود و به همین دلیل بعدها گروههایی از آن که تلاش داشتند مستقل تر باشند به رهبری خلیل ملکی ، جدا شده و گروههای چپ گرای جدیدتری را تشکیل دادند . همچنین در کنار این حزب از حزب دموکرات آذربایجان و کردستان نیز می توان یاد کرد که مرام الحادی با رنگ و بوی کمونیستی داشتند . حزب توده پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد عملاً منحل شد و پس از آن تا آغاز انقلاب اسلامی چندان فعالیتی نداشت . امّا در این مدت گروه های متعددی رشد یافتند که با اندیشه های چپ گرایانه به فعالیت می پرداختند . به گونه ای که مهمترین جریانات روشنفکری غیر دینی درگیر با جریان انقلاب را می توان گروههایی دانست که دارای اندیشه های سوسیالیستی بودند. یکی از دلایل این امر ماهیت انقلابی اندیشه های کمونیستی و شعارهای آن در جهت تغییرات بنیادین بود که باعث اقبال برخی از گروههای روشنفکری فعال و انقلابی به این افکار می شد به گونه ای که این اندیشه ها حتی جریانات انقلابی مسلمان همچون مجاهدین خلق را هم متاثر از خود کرد و بعدها بخش مهمی از آنها را به تغییر ایدئولوژی کشاند و بقیه را نیز دچار التقاط دین و کمونیسم نمود . با تمام این احوال و علیرغم ادعاهای برخی از گروههای وابسته به این جریان در تأثیر گذاری بر انقلاب اسلامی مردم ایران باید گفت که چنین ادعاهایی صحت ندارند . چرا که از سویی وابستگی عمده این گروهها به خارج از کشور و به ویژه دولت شوروی که از نظر مردم ایران دارای ماهیت امپریالیستی همچون آمریکا بود ، با هدف مهم حرکت انقلابی مردم که عبارت بود از نفی شرق و غرب سازگار نبود . از سوی دیگر ایدئولوژی الحادی تفکر انقلابی سوسیالیستی ، با ایدئولوژی مورد پذیرش اکثریت مردم ایران که اعتقاد راسخ به اسلام و آموزه های آن داشتند و حتی در حرکت انقلابی خود ، انقلاب عاشورا را به عنوان الگو برگزیده بودند و رهبری امام خمینی و حماسه سازانی همچون امام علی ، امام حسین ، زینب کبرا و ... را به عنوان الگو انقلابی خود پذیرفته بودند در تعارض بود و به همین دلیل چپ گرایی هرگز در میان مردم ایران از اقبال برخوردار نشد و صرفاً باعث جذب برخی جوانان ناآگاه ، از بین رفتن سرمایه های بالقوه انقلاب ، اتلاف برخی نیروها و انشعاب میان برخی انقلابیون گردید و با توجه به این مسئله ، آنان نتوانستند از پایگاه مردمی برخوردار شوند و با توجه به اینکه با توهم اقبال در میان مردم تلاش داشتند تا از الگوهای انقلابی کشورهای کمونیستی در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده کنند ، اقداماتی را آغاز کردند که نه تنها ذره ای واکنش در میان مردم ایجاد نکرد و هیچ موجی در جامعه بر نیانگیخت بلکه به از بین رفتن خود آنها منجر شد که این مسئله حاکی از این است که انقلابی گری آنها مسیری جدا از انقلابی گری مردم ایران بود و به همین دلیل اگر چه ادعای انقلابی داشتند امّا هرگز جزء نیروی عظیم مردم انقلابی ایران که رویکرد مذهبی داشتند، نبودند و حرکت های آنها در حرکت عظیم مردم جایگاه و تأثیر چندان و قابل اعتنایی نداشت .
ب – جریان روشنفکری دینی :
پیدایش جریان روشنفکری دینی را باید آغازگر چرخش از فضای غیر دینی جریانات روشنفکری ایران نامید . البته این جریان نیز دارای تقسیم بندی های متعددی می باشد به گونه ای که برخی از آنها حتی شامل جریان روحانیت نیز می شود . امّا به نظر می رسد که در تقسیم بندی جریانات بهتر است روحانیت را از جریان روشنفکری جدا نمود و آن را به عنوان یک جریان مستقل عنوان کرد هر چند اطلاق عنوان روشنفکر بر روحانیون انقلابی همچون امام خمینی ، شهید مطهری ، شهید بهشتی و ... ایراد ندارد ولی در عین حال به نظر می رسد با توجه به تفاوت هایی که معمولاً در عرف عام میان روشنفکران و روحانیون مطرح می شود بهتر است روشنفکران را از روحانیت جدا دسته بندی کرد . امّا درباره نسبت جریان روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی نیز ابتدا باید زیر شاخه های این جریان را شناسایی کنیم که بر این اساس دو شاخه را می توان مطرح کرد :
جریان روشنفکری دینی التقاطی که به دو شاخه جریان اصلاح گرا و جریان انقلابی تقسیم بندی می شود و دوم جریان روشنفکری دینی اصیل
ب – 1 : جریان روشنفکری دینی التقاطی :
1 – جریان روشنفکری دینی التقاطی اصلاح گرا :
شاخص این جریان را باید مهندس مهدی بازرگان ، دکتر یدالله سحابی و گروه نهضت آزادی نامید که این فاز از فعالیت های سیاسی مذهبی خود را از دهه 30 آغاز کرده و کتب مختلفی را با موضوعات دینی و اجتماعی در جامعه انتشار داده بودند و برخی فعالیت های سیاسی از جمله تشکیل نهضت آزادی را نیز در کارنامه خود داشتند . امّا با مروری بر عملکرد و دیدگاه های این جریانات در می یابیم که اساساً این جریانات بیشتر رویکرد اصلاح گرایانه داشتند تا رویکرد انقلابی به ویژه اینکه آنان اعتقاد راسخ به قانون اساسی مشروطه و نظام شاهنشاهی داشتند و نهایت دیدگاه آنان در زمینه نظام سلطنت این بود که (شاه باید سلطنت کند و نه حکومت) و این حاکی از اعتقاد آن ها به اصلاح پذیر بودن نظام سلطنت بود و آنان را به عنوان نیروهای اصلاح گرا معرفی می کرد و با وجود اینکه آنان همواره از فعالیت های انقلابی پرهیز داشتند و حتی به همین دلیل برخی اعضای جوان از آنان فاصله گرفته و اقدام به تشکیل گروههای معارض دیگر نمودند ، امّا امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب آنان را در میان انقلابیون پذیرفت و حتی مسئولیت مهم تشکیل نخستین دولت انقلابی را نیز به آنان سپرد . امّا آنان به دلیل عدم اعتقاد به شعارهای انقلاب اسلامی و عدم توان همراهی با اهدافی که مردم در پی تحقق آنها بودند به دنبال تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 58 از صحنه کنار رفتند و به دنبال اقدامات ضد انقلابی سالهای 59 و 60 به طور کامل از صحنه سیاسی انقلاب اسلامی و کشور حذف شدند .
2 : جریان روشنفکری دینی التقاطی انقلابی :
شاخص این جریان را باید دکتر علی شریعتی و فعالیت های تبلیغی ایشان در حسینیه ارشاد دانست و عمده افرادی که عنوان می کنند جریان روشنفکری نقش مهمی در انقلاب اسلامی داشته است مرادشان از جریان روشنفکری در واقع این جریان می باشد . این جریان در میان انقلابیون تأثیر گذار بود امّا با بررسی روند کلی انقلاب اسلامی ایران نمی توان جایگاه غالب و تعیین کننده ای برای این جریان قائل شد . علت این امر نیز این است که جریان علی شریعتی اگر چه جریان تأثیر گذار بود امّا این جریان نهایتا در سطح برخی اقشار تحصیلکرده و به ویژه دانشگاهی از استقبال برخوردار می شد و به دلیل ماهیت بحث هایی که مطرح می شد امکان برقراری رابطه با توده های مردم را نداشت . از طرفی انقلاب اسلامی ایران زمانی به پیروزی رسید که توده های مردم در اثر فعالیت های شبکه عظیم روحانیت که تا دور افتاده ترین روستاهای کشور به فعالیت می پرداختند و با استفاده از فرصت های مختلف و به ویژه ایام مذهبی همچون محرم و ماه رمضان به آگاه سازی مردم می پرداختند ، به پا خاستند و حکومت اسلامی را بسان یک مطالبه جدی خواستار شدند . بنابراین تنها نقشی که برای جریان روشنفکری می توان قائل شد ، عبارت بود از تأثیر گذاری محدود دکتر شریعتی که هم به لحاظ مخاطبان و هم به لحاظ جغرافیا و دامنه فعالیت محدود بود و توان ایجاد انقلابی عظیم و مردمی در ابعاد انقلاب اسلامی ایران را نداشت . ضمن اینکه بررسی آثار و اندیشه های دکتر شریعتی حاکی از این است که اندیشه های انقلابی ایشان ، در بعد سلبی فعالتر بود و در بعد ایجابی تقریباً فاقد هر گونه ایده و نظریه ای برای انقلاب و آینده آن بود .
ب – 2 : جریان روشنفکری دینی اصیل :
این جریان همان جریانی است که برخی در تقسیم بندی های خود روحانیت اصیل و انقلابی را بخشی از آن قلمداد می کنند (هر چند ما معتقدیم که جریان روحانیت را باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد) و این بدین خاطر است که افکار و اندیشه های این جریان مستقیماً از دل روحانیت بر آمده است و بر خلاف جریانات روشنفکری دینی اول و دوم که خود را مرجع دینی مردم و یا حداقل یکی از مراجع دینی معرفی می کنند روحانیت را به عنوان ادامه دهنده خط انبیاء و ائمه معصومین و پناه مردم در برابر زورگویی های ظالمان زمانه ، تنها مرجعی می دانند که برای دریافت اسلام اصیل باید به آنان مراجعه کرد . این جریان ، جریانی است که هم ویژگی های روشنفکری را دارد و هم اینکه دینداری او خالصانه (و نه التقاطی) و در عین حال واقعی است که مقام معظم رهبری نیز در خلال فرمایشات خویش به آن اشاره کرده و آن را روشنفکری حقیقی معرفی می کنند . ایشان در سخنانی در این زمینه می فرمایند : (البته به نظر ما، در روشنفکری به معنای حقیقی کلمه، نه ضدیت با مذهب هست و نه ضدیت با تعبد، یک انسان میتواند هم روشنفکر باشد؛ همان معنایی که همه روشنفکر را تعریف کردهاند کسی که به آینده نگاه میکند،کار فکری میکند، رو به پیشرفت دارد و هم میتواند مذهبی باشد میتواند متعبّد باشد، میتواند مرحوم دکتر بهشتی باشد، میتواند، شهید مطهری باشد، میتواند بسیاری از شخصیتهای روشنفکر مذهبی کاملاً مؤمن ما باشد، که ما دیدهایم، هیچ لزومی ندارد که مخالف مذهب باشد)[1] . از نظر مقام معظم رهبری این نوع از جریان روشنفکری با جریانی که بدون اطلاع از دین و مبانی آن به تشکیک در دین و اعتقادات می پردازد (اعم از اینکه به نام دین این کار را بکند و یا در قالب بی دینی آشکار) تفاوت دارد . ایشان در این زمینه می فرمایند : (چقدر خطا میکنند کسانی که به اسم روشنفکری و به عنوان تجدّدطلبی می آیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطّلاع و بدون اینکه بدانند چهکار میکنند، مورد تردید و تشکیک قرار میدهند! اینها همان کاری را که دشمن میخواهد، راحت انجام میدهند! عقاید اسلامی اینگونه است.[2] )
بر این اساس این جریان را باید جریان روشنفکری دانست که ضمن داشتن ویژگی های روشنفکری به لحاظ فکری از روحانیت اصیل که مرجع اصلی دریافت حقایق دینی می باشد مایه گرفته و آموزه های دینی که از زیر نگاه های تیزبین و علمی روحانیت اصیل گذشته و مورد تایید قرار گرفته است را با ادبیاتی خاص به جامعه عرضه می کنند . فلذا این جریان را نمی توان جریان مستقل و جدای از روحانیت دانست و تاثیر گذاری افکار و اندیشه هایی نیز که مروج آن بودند نیز در واقع تاثیر گذاری روحانیت می باشد .
نتیجه گیری :
آنچه از جمع بندی مطالب بالا به دست می آید این است که از میان جریان های مختلف روشنفکری ، جریان روشنفکری دینی ای که شاخصه آن شریعتی بود ، جریانی انقلابی و تاثیر گذار بود اما تاثیر آن بسیار محدود بوده و تعیین کننده نمی باشد و جریان روشنفکری اصیل دینی هم تابعی از جریان روحانیت می باشد که نقش آن را هم باید در ذیل نقش روحانیت مورد بررسی قرار دهیم . از طرفی شواهد فراوانی در باره تاثیر گذاری تعیین کننده روحانیت و رهبری آن در پیروزی انقلاب اسلامی وجود دارد ، تناسب زمانی تظاهراتهای مردمی با ایامی چون تاسوعا و عاشورا و همچنین با پیامهای امام خمینی(ره) حاکی از آن است که مردم در تظاهراتهایشان به ندای امام و روحانیت انقلابی لبیک میگفتهاند و امام و روحانیت را مربیان راستین و انقلابیون صادق میدانستهاند که نمونة این امر را میتوان در فرار سربازان و درجهداران از پادگانها به فرمان امام ، تظاهرات خونین تاسوعا و عاشورای سال 1357 هجری شمسی به دعوت امام، راهپیماییهای روزهای 17 شهریور 19 دی و 29 بهمن به فرمان امام و درخواست روحانیت انقلابی و... جستجو کرد. [3]
نوشتههای تاریخنویسان غربی از جمله نیکی آرکدی نیز حکایت از آن دارد که مردم شرکت کننده در تظاهراتهای زمان انقلاب مقلدان امام راحل و تربیت شدگان مکتب وی بودند و اصولاً توهین به مراد و مربی و مرجع محبوب مردم در ژانویة 1987 (برابر با دی ماه 1356) در روزنامه اطلاعات موجب شعلهور شدن آتش خشم مردم بر ضد رژیم منحوس پهلوی گردید. [4]
به نوشته وی ((امام) خمینی از محبوبیت شخصی قابل ملاحظهای بخصوص در میان طبقات پایین بازاری و طبقات محرومتر مناطق شهری که بار عمدة انقلاب را به دوش داشتند برخوردار است. )[5]
گزارشهای مأمورین سازمان امنیت شاه ساواک نیز حاکی از آن است که طیف عمده مردم تظاهر کننده در کشور تحت تربیت و تأثیرپذیری از روحانیونی همچون شهید مرتضی مطهری، شهید آیت الله بهشتی، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر باهنر و شهیدان صدوقی، قاضی طباطبایی، اشرفی اصفهانی و.. بودهاند. اسناد ساواک راجع به این بخش به قدری زیاد است که هنوز هم، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات و مرکز اسناد انقلاب اسلامی از تهیه و انتشار آن فارغ نشدهاند گرچه وجود کسانی مثل دکتر شریعتی و برخی از شاگردان دانشجوی ایشان نیز تأثیرات قابل توجهی در ایجاد جو انقلابی در داخل دانشگاهها و خارج از آن داشته است که قابل توجه میباشد.
پاورقی ها:
[1] گفتاری در وحدت و تحزب، ص 9، به نقل از اندیشه حوزه، ش 25، ص 40.
[2] بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت مهدی(عج)1376/09/25
[3] گام به گام با انقلاب، جلد اول، اکبر خلیلی، ص148، (تهران: چ2، سروش، 1360).
[4] ریشههای انقلاب ایران، نیکی آر کدی، ترجمة دکتر عبدالرحیم گواهی، ص413، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ2، 1375).
[5] همان، ص449.
- [سایر] آیا روشنفکران در شروع و پیروزی انقلاب اسلامی نقش آفرین بودند ؟
- [سایر] آیا روشنفکران در شروع انقلاب اسلامی و بعد از آن نقش داشتهاند؟ نقش مثبت یا منفی آنان چیست؟
- [سایر] آیا روشنفکران در شروع انقلاب اسلامی و بعد از آن نقش داشتهاند؟ نقش مثبت یا منفی آنان چیست؟
- [سایر] آیا روشنفکران در شروع انقلاب اسلامی و بعد از آن نقش داشتهاند؟ نقش مثبت یا منفی آنان چیست؟
- [سایر] نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی را از دیدگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بیان کنید.
- [سایر] لطفا درباره ی نقش رهبری ولایت فقیه در پیروزی انقلاب اسلامی و استمرار آن قدری توضیح بفرمایید.
- [سایر] لطفا درباره ی نقش رهبری ولایت فقیه در پیروزی انقلاب اسلامی و استمرار آن قدری توضیح بفرمایید.
- [سایر] لطفا درباره ی نقش رهبری ولایت فقیه در پیروزی انقلاب اسلامی و استمرار آن قدری توضیح بفرمایید.
- [سایر] انقلاب اسلامی ایران چگونه به پیروزی رسید ؟
- [سایر] انقلاب اسلامی ایران چگونه به پیروزی رسید ؟
- [آیت الله اردبیلی] همه مردم در بهره بردن و استفاده از مشترکات یکسان میباشند، ولی هر که زودتر شروع به بهرهبرداری نماید، حقّ تقدّم دارد، همچنین در اموری که قابل تملّک است مانند صید ماهی هر کس صید کند مالک آن خواهد شد، ولی دولت صالح اسلامی حق دارد به خاطر مصالح کشور و مردم، بهرهبرداری از برخی مشترکات را موقّتا یا برای همیشه به خودش یا بعضی از اشخاص یا اوقات اختصاص دهد.
- [آیت الله اردبیلی] در صورت تحقق دولت عدل اسلامیِ جامع الشرایط، احیای زمین موات مشروط به اجازه حکومت است هرچند اجازه به طور عام باشد پس قبل از اجازه حکومت کسی حقّ تصرّف در زمینهای موات را ندارد و تنها افراد و گروههایی که به آنان اجازه داده شده میتوانند کارهای مقدّماتی را از قبیل دیوار کشی، تسطیح و خاکبرداری شروع کنند، ولی به مجرّد به ثبت رساندن زمین بدون احیای آن، حقّی برای ثبت دهنده ثابت نمیشود و ثبت دهنده حقّ ندارد آن را بفروشد یا وقف نماید و یا معاملات دیگری بر روی آن انجام دهد.
- [آیت الله نوری همدانی] شایسته است امام خطیب در خطبة نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تَذکّر دهد ومردم را در جریان مسائل زیانبار و سودمند کشورهای اسلامی وغیر اسلامی قرار دهد ونیازهای مسلمین را در اَمر معاد ومعاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال وکیان مسلمین نقش مُهِمّی دارد گوشزد کند وکیفیّت روابط آنان را با سائر مِلَل بیان نماید ومردم را از دخالتهای دُوَل ستمگر و اِسْتعمارگر در امور سیاسی واقتصادی مسلمین که مُنْجَرْ به استعمارو استثمار آنها می شود بر حَذَرْ دارد . خلاصه نماز جمعه ودو خطبة آن ، نظیر حجّ ومراکز تجمّع آن ونماز های عید فطر وقربان وغیره ، از سنگرهای بزرگی است که مُتأسِّفانه مسلمانان از وظائف مُهمّ سیاسی خود در آن غافل مانده اند ، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند .اسلام دین سیاست ، آن هم در همة شئون آن است وکسی که در احکام قضائی ، سیاسی ، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تَأمّل کند مُتوجّه این معنی می شود .هر کس گمان کند دین از سیاست جدا است ، جاهلی است که نه اسلام را می شناسد ونه سیاست را.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شایسته است امامِ خطیب در خطبه نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تذکر دهد و مردم را در جریان مسائل زیان بار و سودمند کشورهای اسلامی و غیر اسلامی قرار دهد و نیازهای مسلمین را در امر معاد و معاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال و کیان مسلمین نقش مهمی دارد گوشزد کند و کیفیت صحیح روابط آنان را با سایر ملل بیان نماید و مردم را از دخالتهای دول ستمگر و استعمارگر در امور سیاسی و اقتصادی مسلمین که منجر به استعمار و استثمار آنها می شود بر حذر دارد. خلاصه، نماز جمعه و دو خطبه آن نظیر حج و مراکز تجمع آن و نمازهای عید فطر و قربان و غیره از سنگرهای بزرگی است که متأسفانه کثیری از مسلمانان از وظائف مهم سیاسی خود در آن غافل مانده اند، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند. اسلام دین سیاست آنهم در همه شئون آن است وکسی که در احکام قضائی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تأمل کند متوجه این معنی می شود. هر کس گمان کنددین ازسیاست جدااست جاهلی است که نه اسلام رامی شناسد و نه سیاست را می داند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.