آیا روشنفکران در شروع و پیروزی انقلاب اسلامی نقش آفرین بودند ؟
جریان روشنفکری و منوالفکری در اصل به جریانی باز می گردد که از دوران فتحعلی شاه قاجار به بعد و به دنبال آشنا شدن با جریان های فکری مرتبط با مدرنیته غربی که شاخصه اصلی اش اومانیسم بود تلاش کرد تا این افکار و اندیشه ها را در ایران نیز گسترش دهد و جریان ورود استعمار به ایران را تسهیل نماید . شاید سرشناس ترین این جریان روشنفکری میرزا ملکم خان باشد که از سویی آغازگر جریان فراماسونری و ایجادکننده نخستین لژهای فراماسونری با نام فراموشخانه بود و از سویی دیگر حلقه واسط عقد قراردادهای ننگین و استعماری همچون قرارداد رویتر میان ایران و دولت های استعماری بود . با این حال روشنفکری تا کنون تبدیل به طیف های مختلف و حتی متعارض شده است به گونه ای که علیرغم تعارض جریانات روشنفکری اولیه با جریانات دینی ، در سال های بعد جریان روشنفکری دینی نیز ظهور و بروز کرد که نشان می دهد واژه روشنفکری از انحصار جریان های کاملاً غیر دینی نخست خارج شده و اطلاق آن بر جریانات روشنفکری دیگر نیز بلامانع می باشد . بنابر این با توجه به این طیف بندی ها ، سخن گفتن از این جریان و بررسی نقش آنها در انقلاب اسلامی جز با تقسیم بندی کلان این جریان ها و بررسی هر کدام از این جریان ها به صورت مجزا امکان پذیر نخواهد بود . از طرفی با نگاهی کلان به این جریان ، دو جریان کلی را می توانیم شناسایی کنیم که هر کدام از آنها نیز به شاخه هایی تقسیم می شوند و بر اساس آن شاخه ها به بررسی نسبت آنها با آغاز و پیروزی انقلاب اسلامی می پردازیم : جریان روشنفکری غیر دینی و جریان روشنفکری دینی الف – جریان روشنفکری غیر دینی : این جریان در واقع همان جریانی است که ریشه در اندیشه های اومانیستی غربی داشته و ریشه دار ترین جریان روشنفکری در ایران نیز به شمار می آید . این جریان در سال های نخست صرفاً مبلغ اندیشه های غربی بود امّا در سال های بعد و به ویژه از دوران رضاشاه و با آغاز فعالیت حزب توده ایران و به طور کلی گسترش فعالیت های چپ گرایانه در سطح جهان ، شاخه جدیدی از این جریان با عنوان روشنفکری چپ گرا آغاز به کار کرد که شاخص آن حزب توده بود که وابسته به شوروی بود و البته در سال های بعد و به ویژه دوران انقلاب اسلامی گروه های دیگری نیز ظهور یافتند که اگر چه وابسته به شوروی نبودند امّا طرفدار و مبلِّغ مرام کمونیستی و سوسیالیستی بودند . بنابراین در بررسی این جریان لازم است زیر شاخه های آن را جدا نماییم و به تحلیل نسبت هر کدام از آنها با انقلاب اسلامی بپردازیم : الف – 1 : جریان روشنفکری غرب گرا : خود این جریان به دو شاخه تقسیم بندی می شود : 1 – جریان غرب گرای دولتی : ریشه های این جریان را می توان به روشنفکرانی نسبت داد که در آغازین سال های حکومت پهلوی تلاش کردند تا با ایجاد این سلسله و در پناه آن به اهداف غربگرایانه خود جامه عمل بپوشانند که در رأس آنها محمدعلی فروغی نخست وزیر رضا شاه ، عامل انگلیس و مهمترین نقش آفرین در به سلطنت رسیدن رضا شاه قرار داشت که استاد اعظم فراماسونری در ایران بود . این جریان در دو دهه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر حول جریانی در دربار مجتمع شده بودند که از آن به عنوان (حلقه فرح) یاد می شد و وظیفه غربی کردن ایران را بر عهده داشتند . البته آنان در این برنامه خود صرفاً به مظاهر فرهنگ غرب می پرداختند و بیشتر بر روی مسائل فرهنگی برنامه ریزی می کردند که برگزاری جشن های هنر سالانه شیراز که سرشار از انواع ابتذال فرهنگی بود و حمایت از فیلم ها و سایر محصولات فرهنگی مبتذل که گاه حتی در غرب نیز امکان انتشار آن وجود نداشت از جمله این اقدامات بود . به لحاظ فکری نیز این جریان از رواج اندیشه های اندیشمندان غربی به شدت حمایت می کردند و سعی در تبلیغ باستان گرایی به منظور مقابله با روند رو به رشد اسلام خواهی ملت ایران داشتند . با توجه به این مطالب ، این جریان محافظه کار ترین جریان نسبت به رژیم شاهنشاهی پهلوی به شمار می آمد و هرگز هیچ گونه تغییری را بر نمی تافت و به همین دلیل می توان گفت این جریان از جریانات روشنفکری نه تنها نقشی در انقلاب اسلامی نداشت بلکه نقش آنها در انقلاب اسلامی ، تلاش برای ممانعت از پیروزی انقلاب اسلامی بود و به اصطلاح اصلی ترین جریان (ضد انقلاب) بودند . 2 – جریان غربگرای غیر دولتی : این جریان نیز از جمله جریاناتی بود که در قالب های مختلف از جمله داستان ، رمان ، شعر ، ترجمه ، فیلم سازی و فیلم نامه نویسی و ... مروج اندیشه های غرب بودند و به همین دلیل از این لحاظ با حکومت غربگرای شاهنشاهی کاملا تفاهم داشتند و تنها نارضایتی که از این حکومت داشتند عبارت بود از اعمال سانسور و ممیزی در انتشارات که به خاطر آن هم بخشی از این جریان تشکلی با نام (کانون نویسندگان ایران) راه اندازی کردند. این جریان به دلیل همسو بودن با رژیم هرگز وجهه انقلابی نداشته و فعالان آن نیز در فعالیت های خود همواره بر قانونی بودن فعالیت های خود و استناد به قانون اساسی شاهنشاهی تاکید داشتند که نشان از غیر انقلابی بودن این جریان بود . با این حال بخشی از جریانات غربگرای غیر دولتی هم با شعله ور شدن آتش انقلاب مجبور به نشان دادن همراهی خود با مردم شدند . امّا به دلیل ماهیت غربگرایانه آنان و تعارض آن با ماهیت اسلامی انقلاب مردم ایران ، پس از انقلاب اسلامی به سرعت در تقابل با آن قرار گرفته و به سوء استفاده از آزادی های به دست آمده و انجام توطئه بر علیه نظام اسلامی مشغول شدند . بر این اساس این جریان را نیز می توان یک جریان ضد انقلاب تلقی کرد که صرفاً در مقطعی از انقلاب تلاش داشت تا از آب گل آلود ماهی بگیرد و در آن مقطع نیز بدون اینکه خود نقشی در انقلاب داشته باشد سعی می کرد تا خود را با جریان انقلاب همراه نشان دهد . الف – 2 : جریان روشنفکری چپ گرا : پیشینه این جریان را می توان به فعالیت های رسمی و غیر رسمی گروههای نه چندان مطرح دارای تفکرات سوسیالیستی در دوران مشروطه و به ویژه دوران رضاشاه علی الخصوص گروه موسوم به 53 نفر بازگرداند که بعدها در قالب حزب توده انسجام یافت . حزب توده گروهی بود که رسماً وابسته به شوروی بود و به همین دلیل بعدها گروههایی از آن که تلاش داشتند مستقل تر باشند به رهبری خلیل ملکی ، جدا شده و گروههای چپ گرای جدیدتری را تشکیل دادند . همچنین در کنار این حزب از حزب دموکرات آذربایجان و کردستان نیز می توان یاد کرد که مرام الحادی با رنگ و بوی کمونیستی داشتند . حزب توده پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد عملاً منحل شد و پس از آن تا آغاز انقلاب اسلامی چندان فعالیتی نداشت . امّا در این مدت گروه های متعددی رشد یافتند که با اندیشه های چپ گرایانه به فعالیت می پرداختند . به گونه ای که مهمترین جریانات روشنفکری غیر دینی درگیر با جریان انقلاب را می توان گروههایی دانست که دارای اندیشه های سوسیالیستی بودند. یکی از دلایل این امر ماهیت انقلابی اندیشه های کمونیستی و شعارهای آن در جهت تغییرات بنیادین بود که باعث اقبال برخی از گروههای روشنفکری فعال و انقلابی به این افکار می شد به گونه ای که این اندیشه ها حتی جریانات انقلابی مسلمان همچون مجاهدین خلق را هم متاثر از خود کرد و بعدها بخش مهمی از آنها را به تغییر ایدئولوژی کشاند و بقیه را نیز دچار التقاط دین و کمونیسم نمود . با تمام این احوال و علیرغم ادعاهای برخی از گروههای وابسته به این جریان در تأثیر گذاری بر انقلاب اسلامی مردم ایران باید گفت که چنین ادعاهایی صحت ندارند . چرا که از سویی وابستگی عمده این گروهها به خارج از کشور و به ویژه دولت شوروی که از نظر مردم ایران دارای ماهیت امپریالیستی همچون آمریکا بود ، با هدف مهم حرکت انقلابی مردم که عبارت بود از نفی شرق و غرب سازگار نبود . از سوی دیگر ایدئولوژی الحادی تفکر انقلابی سوسیالیستی ، با ایدئولوژی مورد پذیرش اکثریت مردم ایران که اعتقاد راسخ به اسلام و آموزه های آن داشتند و حتی در حرکت انقلابی خود ، انقلاب عاشورا را به عنوان الگو برگزیده بودند و رهبری امام خمینی و حماسه سازانی همچون امام علی ، امام حسین ، زینب کبرا و ... را به عنوان الگو انقلابی خود پذیرفته بودند در تعارض بود و به همین دلیل چپ گرایی هرگز در میان مردم ایران از اقبال برخوردار نشد و صرفاً باعث جذب برخی جوانان ناآگاه ، از بین رفتن سرمایه های بالقوه انقلاب ، اتلاف برخی نیروها و انشعاب میان برخی انقلابیون گردید و با توجه به این مسئله ، آنان نتوانستند از پایگاه مردمی برخوردار شوند و با توجه به اینکه با توهم اقبال در میان مردم تلاش داشتند تا از الگوهای انقلابی کشورهای کمونیستی در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده کنند ، اقداماتی را آغاز کردند که نه تنها ذره ای واکنش در میان مردم ایجاد نکرد و هیچ موجی در جامعه بر نیانگیخت بلکه به از بین رفتن خود آنها منجر شد که این مسئله حاکی از این است که انقلابی گری آنها مسیری جدا از انقلابی گری مردم ایران بود و به همین دلیل اگر چه ادعای انقلابی داشتند امّا هرگز جزء نیروی عظیم مردم انقلابی ایران که رویکرد مذهبی داشتند، نبودند و حرکت های آنها در حرکت عظیم مردم جایگاه و تأثیر چندان و قابل اعتنایی نداشت . ب – جریان روشنفکری دینی : پیدایش جریان روشنفکری دینی را باید آغازگر چرخش از فضای غیر دینی جریانات روشنفکری ایران نامید . البته این جریان نیز دارای تقسیم بندی های متعددی می باشد به گونه ای که برخی از آنها حتی شامل جریان روحانیت نیز می شود . امّا به نظر می رسد که در تقسیم بندی جریانات بهتر است روحانیت را از جریان روشنفکری جدا نمود و آن را به عنوان یک جریان مستقل عنوان کرد هر چند اطلاق عنوان روشنفکر بر روحانیون انقلابی همچون امام خمینی ، شهید مطهری ، شهید بهشتی و ... ایراد ندارد ولی در عین حال به نظر می رسد با توجه به تفاوت هایی که معمولاً در عرف عام میان روشنفکران و روحانیون مطرح می شود بهتر است روشنفکران را از روحانیت جدا دسته بندی کرد . امّا درباره نسبت جریان روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی نیز ابتدا باید زیر شاخه های این جریان را شناسایی کنیم که بر این اساس دو شاخه را می توان مطرح کرد : جریان روشنفکری دینی التقاطی که به دو شاخه جریان اصلاح گرا و جریان انقلابی تقسیم بندی می شود و دوم جریان روشنفکری دینی اصیل ب – 1 : جریان روشنفکری دینی التقاطی : 1 – جریان روشنفکری دینی التقاطی اصلاح گرا : شاخص این جریان را باید مهندس مهدی بازرگان ، دکتر یدالله سحابی و گروه نهضت آزادی نامید که این فاز از فعالیت های سیاسی مذهبی خود را از دهه 30 آغاز کرده و کتب مختلفی را با موضوعات دینی و اجتماعی در جامعه انتشار داده بودند و برخی فعالیت های سیاسی از جمله تشکیل نهضت آزادی را نیز در کارنامه خود داشتند . امّا با مروری بر عملکرد و دیدگاه های این جریانات در می یابیم که اساساً این جریانات بیشتر رویکرد اصلاح گرایانه داشتند تا رویکرد انقلابی به ویژه اینکه آنان اعتقاد راسخ به قانون اساسی مشروطه و نظام شاهنشاهی داشتند و نهایت دیدگاه آنان در زمینه نظام سلطنت این بود که (شاه باید سلطنت کند و نه حکومت) و این حاکی از اعتقاد آن ها به اصلاح پذیر بودن نظام سلطنت بود و آنان را به عنوان نیروهای اصلاح گرا معرفی می کرد و با وجود اینکه آنان همواره از فعالیت های انقلابی پرهیز داشتند و حتی به همین دلیل برخی اعضای جوان از آنان فاصله گرفته و اقدام به تشکیل گروههای معارض دیگر نمودند ، امّا امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب آنان را در میان انقلابیون پذیرفت و حتی مسئولیت مهم تشکیل نخستین دولت انقلابی را نیز به آنان سپرد . امّا آنان به دلیل عدم اعتقاد به شعارهای انقلاب اسلامی و عدم توان همراهی با اهدافی که مردم در پی تحقق آنها بودند به دنبال تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 58 از صحنه کنار رفتند و به دنبال اقدامات ضد انقلابی سالهای 59 و 60 به طور کامل از صحنه سیاسی انقلاب اسلامی و کشور حذف شدند . 2 : جریان روشنفکری دینی التقاطی انقلابی : شاخص این جریان را باید دکتر علی شریعتی و فعالیت های تبلیغی ایشان در حسینیه ارشاد دانست و عمده افرادی که عنوان می کنند جریان روشنفکری نقش مهمی در انقلاب اسلامی داشته است مرادشان از جریان روشنفکری در واقع این جریان می باشد . این جریان در میان انقلابیون تأثیر گذار بود امّا با بررسی روند کلی انقلاب اسلامی ایران نمی توان جایگاه غالب و تعیین کننده ای برای این جریان قائل شد . علت این امر نیز این است که جریان علی شریعتی اگر چه جریان تأثیر گذار بود امّا این جریان نهایتا در سطح برخی اقشار تحصیلکرده و به ویژه دانشگاهی از استقبال برخوردار می شد و به دلیل ماهیت بحث هایی که مطرح می شد امکان برقراری رابطه با توده های مردم را نداشت . از طرفی انقلاب اسلامی ایران زمانی به پیروزی رسید که توده های مردم در اثر فعالیت های شبکه عظیم روحانیت که تا دور افتاده ترین روستاهای کشور به فعالیت می پرداختند و با استفاده از فرصت های مختلف و به ویژه ایام مذهبی همچون محرم و ماه رمضان به آگاه سازی مردم می پرداختند ، به پا خاستند و حکومت اسلامی را بسان یک مطالبه جدی خواستار شدند . بنابراین تنها نقشی که برای جریان روشنفکری می توان قائل شد ، عبارت بود از تأثیر گذاری محدود دکتر شریعتی که هم به لحاظ مخاطبان و هم به لحاظ جغرافیا و دامنه فعالیت محدود بود و توان ایجاد انقلابی عظیم و مردمی در ابعاد انقلاب اسلامی ایران را نداشت . ضمن اینکه بررسی آثار و اندیشه های دکتر شریعتی حاکی از این است که اندیشه های انقلابی ایشان ، در بعد سلبی فعالتر بود و در بعد ایجابی تقریباً فاقد هر گونه ایده و نظریه ای برای انقلاب و آینده آن بود . ب – 2 : جریان روشنفکری دینی اصیل : این جریان همان جریانی است که برخی در تقسیم بندی های خود روحانیت اصیل و انقلابی را بخشی از آن قلمداد می کنند (هر چند ما معتقدیم که جریان روحانیت را باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد) و این بدین خاطر است که افکار و اندیشه های این جریان مستقیماً از دل روحانیت بر آمده است و بر خلاف جریانات روشنفکری دینی اول و دوم که خود را مرجع دینی مردم و یا حداقل یکی از مراجع دینی معرفی می کنند روحانیت را به عنوان ادامه دهنده خط انبیاء و ائمه معصومین و پناه مردم در برابر زورگویی های ظالمان زمانه ، تنها مرجعی می دانند که برای دریافت اسلام اصیل باید به آنان مراجعه کرد . این جریان ، جریانی است که هم ویژگی های روشنفکری را دارد و هم اینکه دینداری او خالصانه (و نه التقاطی) و در عین حال واقعی است که مقام معظم رهبری نیز در خلال فرمایشات خویش به آن اشاره کرده و آن را روشنفکری حقیقی معرفی می کنند . ایشان در سخنانی در این زمینه می فرمایند : (البته به نظر ما، در روشنفکری به معنای حقیقی کلمه، نه ضدیت با مذهب هست و نه ضدیت با تعبد، یک انسان می‌تواند هم روشنفکر باشد؛ همان معنایی که همه روشنفکر را تعریف کرده‌اند کسی که به آینده نگاه می‌کند،‌کار فکری می‌کند، رو به پیشرفت دارد و هم می‌تواند مذهبی باشد می‌تواند متعبّد باشد، می‌تواند مرحوم دکتر بهشتی باشد، می‌تواند، شهید مطهری باشد، می‌تواند بسیاری از شخصیت‌های روشنفکر مذهبی کاملاً مؤمن ما باشد، که ما دیده‌ایم، هیچ لزومی ندارد که مخالف مذهب باشد)[1] . از نظر مقام معظم رهبری این نوع از جریان روشنفکری با جریانی که بدون اطلاع از دین و مبانی آن به تشکیک در دین و اعتقادات می پردازد (اعم از اینکه به نام دین این کار را بکند و یا در قالب بی دینی آشکار) تفاوت دارد . ایشان در این زمینه می فرمایند : (چقدر خطا می‌کنند کسانی که به اسم روشنفکری و به عنوان تجدّدطلبی می‌آیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطّلاع و بدون اینکه بدانند چه‌کار می‌کنند، مورد تردید و تشکیک قرار می‌دهند! اینها همان کاری را که دشمن می‌خواهد، راحت انجام می‌دهند! عقاید اسلامی این‌گونه است.[2] ) بر این اساس این جریان را باید جریان روشنفکری دانست که ضمن داشتن ویژگی های روشنفکری به لحاظ فکری از روحانیت اصیل که مرجع اصلی دریافت حقایق دینی می باشد مایه گرفته و آموزه های دینی که از زیر نگاه های تیزبین و علمی روحانیت اصیل گذشته و مورد تایید قرار گرفته است را با ادبیاتی خاص به جامعه عرضه می کنند . فلذا این جریان را نمی توان جریان مستقل و جدای از روحانیت دانست و تاثیر گذاری افکار و اندیشه هایی نیز که مروج آن بودند نیز در واقع تاثیر گذاری روحانیت می باشد . نتیجه گیری : آنچه از جمع بندی مطالب بالا به دست می آید این است که از میان جریان های مختلف روشنفکری ، جریان روشنفکری دینی ای که شاخصه آن شریعتی بود ، جریانی انقلابی و تاثیر گذار بود اما تاثیر آن بسیار محدود بوده و تعیین کننده نمی باشد و جریان روشنفکری اصیل دینی هم تابعی از جریان روحانیت می باشد که نقش آن را هم باید در ذیل نقش روحانیت مورد بررسی قرار دهیم . از طرفی شواهد فراوانی در باره تاثیر گذاری تعیین کننده روحانیت و رهبری آن در پیروزی انقلاب اسلامی وجود دارد ، تناسب زمانی تظاهرات‌های مردمی با ایامی چون تاسوعا و عاشورا و همچنین با پیام‌های امام خمینی(ره) حاکی از آن است که مردم در تظاهرات‌هایشان به ندای امام و روحانیت انقلابی لبیک می‌گفته‌اند و امام و روحانیت را مربیان راستین و انقلابیون صادق می‌دانسته‌اند که نمونة این امر را می‌توان در فرار سربازان و درجه‌داران از پادگان‌ها به فرمان امام ، تظاهرات خونین تاسوعا و عاشورای سال 1357 هجری شمسی به دعوت امام، راهپیمایی‌های روزهای 17 شهریور 19 دی و 29 بهمن به فرمان امام و درخواست روحانیت انقلابی و... جستجو کرد. [3] نوشته‌های تاریخ‌نویسان غربی از جمله نیکی آرکدی نیز حکایت از آن دارد که مردم شرکت کننده در تظاهرات‌های زمان انقلاب مقلدان امام راحل و تربیت شدگان مکتب وی بودند و اصولاً توهین به مراد و مربی و مرجع محبوب مردم در ژانویة 1987 (برابر با دی ماه 1356) در روزنامه اطلاعات موجب شعله‌ور شدن آتش خشم مردم بر ضد رژیم منحوس پهلوی گردید. [4] به نوشته وی ((امام) خمینی از محبوبیت شخصی قابل ملاحظه‌ای بخصوص در میان طبقات پایین بازاری و طبقات محروم‌تر مناطق شهری که بار عمدة انقلاب را به دوش داشتند برخوردار است. )[5] گزارش‌های مأمورین سازمان امنیت شاه ساواک نیز حاکی از آن است که طیف عمده مردم تظاهر کننده در کشور تحت تربیت و تأثیرپذیری از روحانیونی همچون شهید مرتضی مطهری، شهید آیت الله بهشتی، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر باهنر و شهیدان صدوقی، قاضی طباطبایی، اشرفی اصفهانی و.. بوده‌اند. اسناد ساواک راجع به این بخش به قدری زیاد است که هنوز هم، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات و مرکز اسناد انقلاب اسلامی از تهیه و انتشار آن فارغ نشده‌اند گرچه وجود کسانی مثل دکتر شریعتی و برخی از شاگردان دانشجوی ایشان نیز تأثیرات قابل توجهی در ایجاد جو انقلابی در داخل دانشگاه‌ها و خارج از آن داشته است که قابل توجه می‌باشد. پی نوشتها: [1] گفتاری در وحدت و تحزب، ص 9، به نقل از اندیشه حوزه، ش 25، ص 40. [2] بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت مهدی(عج)1376/09/25 [3] گام به گام با انقلاب، جلد اول، اکبر خلیلی، ص148، (تهران: چ2، سروش، 1360). [4] ریشه‌های انقلاب ایران، نیکی آر کدی، ترجمة دکتر عبدالرحیم گواهی، ص413، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ2، 1375). [5] همان، ص449. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

آیا روشنفکران در شروع و پیروزی انقلاب اسلامی نقش آفرین بودند ؟


پاسخ:

جریان روشنفکری و منوالفکری در اصل به جریانی باز می گردد که از دوران فتحعلی شاه قاجار به بعد و به دنبال آشنا شدن با جریان های فکری مرتبط با مدرنیته غربی که شاخصه اصلی اش اومانیسم بود تلاش کرد تا این افکار و اندیشه ها را در ایران نیز گسترش دهد و جریان ورود استعمار به ایران را تسهیل نماید . شاید سرشناس ترین این جریان روشنفکری میرزا ملکم خان باشد که از سویی آغازگر جریان فراماسونری و ایجادکننده نخستین لژهای فراماسونری با نام فراموشخانه بود و از سویی دیگر حلقه واسط عقد قراردادهای ننگین و استعماری همچون قرارداد رویتر میان ایران و دولت های استعماری بود .
با این حال روشنفکری تا کنون تبدیل به طیف های مختلف و حتی متعارض شده است به گونه ای که علیرغم تعارض جریانات روشنفکری اولیه با جریانات دینی ، در سال های بعد جریان روشنفکری دینی نیز ظهور و بروز کرد که نشان می دهد واژه روشنفکری از انحصار جریان های کاملاً غیر دینی نخست خارج شده و اطلاق آن بر جریانات روشنفکری دیگر نیز بلامانع می باشد . بنابر این با توجه به این طیف بندی ها ، سخن گفتن از این جریان و بررسی نقش آنها در انقلاب اسلامی جز با تقسیم بندی کلان این جریان ها و بررسی هر کدام از این جریان ها به صورت مجزا امکان پذیر نخواهد بود . از طرفی با نگاهی کلان به این جریان ، دو جریان کلی را می توانیم شناسایی کنیم که هر کدام از آنها نیز به شاخه هایی تقسیم می شوند و بر اساس آن شاخه ها به بررسی نسبت آنها با آغاز و پیروزی انقلاب اسلامی می پردازیم : جریان روشنفکری غیر دینی و جریان روشنفکری دینی

الف – جریان روشنفکری غیر دینی :
این جریان در واقع همان جریانی است که ریشه در اندیشه های اومانیستی غربی داشته و ریشه دار ترین جریان روشنفکری در ایران نیز به شمار می آید . این جریان در سال های نخست صرفاً مبلغ اندیشه های غربی بود امّا در سال های بعد و به ویژه از دوران رضاشاه و با آغاز فعالیت حزب توده ایران و به طور کلی گسترش فعالیت های چپ گرایانه در سطح جهان ، شاخه جدیدی از این جریان با عنوان روشنفکری چپ گرا آغاز به کار کرد که شاخص آن حزب توده بود که وابسته به شوروی بود و البته در سال های بعد و به ویژه دوران انقلاب اسلامی گروه های دیگری نیز ظهور یافتند که اگر چه وابسته به شوروی نبودند امّا طرفدار و مبلِّغ مرام کمونیستی و سوسیالیستی بودند . بنابراین در بررسی این جریان لازم است زیر شاخه های آن را جدا نماییم و به تحلیل نسبت هر کدام از آنها با انقلاب اسلامی بپردازیم :
الف – 1 : جریان روشنفکری غرب گرا :
خود این جریان به دو شاخه تقسیم بندی می شود :
1 – جریان غرب گرای دولتی : ریشه های این جریان را می توان به روشنفکرانی نسبت داد که در آغازین سال های حکومت پهلوی تلاش کردند تا با ایجاد این سلسله و در پناه آن به اهداف غربگرایانه خود جامه عمل بپوشانند که در رأس آنها محمدعلی فروغی نخست وزیر رضا شاه ، عامل انگلیس و مهمترین نقش آفرین در به سلطنت رسیدن رضا شاه قرار داشت که استاد اعظم فراماسونری در ایران بود . این جریان در دو دهه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر حول جریانی در دربار مجتمع شده بودند که از آن به عنوان (حلقه فرح) یاد می شد و وظیفه غربی کردن ایران را بر عهده داشتند . البته آنان در این برنامه خود صرفاً به مظاهر فرهنگ غرب می پرداختند و بیشتر بر روی مسائل فرهنگی برنامه ریزی می کردند که برگزاری جشن های هنر سالانه شیراز که سرشار از انواع ابتذال فرهنگی بود و حمایت از فیلم ها و سایر محصولات فرهنگی مبتذل که گاه حتی در غرب نیز امکان انتشار آن وجود نداشت از جمله این اقدامات بود . به لحاظ فکری نیز این جریان از رواج اندیشه های اندیشمندان غربی به شدت حمایت می کردند و سعی در تبلیغ باستان گرایی به منظور مقابله با روند رو به رشد اسلام خواهی ملت ایران داشتند . با توجه به این مطالب ، این جریان محافظه کار ترین جریان نسبت به رژیم شاهنشاهی پهلوی به شمار می آمد و هرگز هیچ گونه تغییری را بر نمی تافت و به همین دلیل می توان گفت این جریان از جریانات روشنفکری نه تنها نقشی در انقلاب اسلامی نداشت بلکه نقش آنها در انقلاب اسلامی ، تلاش برای ممانعت از پیروزی انقلاب اسلامی بود و به اصطلاح اصلی ترین جریان (ضد انقلاب) بودند .
2 – جریان غربگرای غیر دولتی : این جریان نیز از جمله جریاناتی بود که در قالب های مختلف از جمله داستان ، رمان ، شعر ، ترجمه ، فیلم سازی و فیلم نامه نویسی و ... مروج اندیشه های غرب بودند و به همین دلیل از این لحاظ با حکومت غربگرای شاهنشاهی کاملا تفاهم داشتند و تنها نارضایتی که از این حکومت داشتند عبارت بود از اعمال سانسور و ممیزی در انتشارات که به خاطر آن هم بخشی از این جریان تشکلی با نام (کانون نویسندگان ایران) راه اندازی کردند. این جریان به دلیل همسو بودن با رژیم هرگز وجهه انقلابی نداشته و فعالان آن نیز در فعالیت های خود همواره بر قانونی بودن فعالیت های خود و استناد به قانون اساسی شاهنشاهی تاکید داشتند که نشان از غیر انقلابی بودن این جریان بود . با این حال بخشی از جریانات غربگرای غیر دولتی هم با شعله ور شدن آتش انقلاب مجبور به نشان دادن همراهی خود با مردم شدند . امّا به دلیل ماهیت غربگرایانه آنان و تعارض آن با ماهیت اسلامی انقلاب مردم ایران ، پس از انقلاب اسلامی به سرعت در تقابل با آن قرار گرفته و به سوء استفاده از آزادی های به دست آمده و انجام توطئه بر علیه نظام اسلامی مشغول شدند . بر این اساس این جریان را نیز می توان یک جریان ضد انقلاب تلقی کرد که صرفاً در مقطعی از انقلاب تلاش داشت تا از آب گل آلود ماهی بگیرد و در آن مقطع نیز بدون اینکه خود نقشی در انقلاب داشته باشد سعی می کرد تا خود را با جریان انقلاب همراه نشان دهد .
الف – 2 : جریان روشنفکری چپ گرا :
پیشینه این جریان را می توان به فعالیت های رسمی و غیر رسمی گروههای نه چندان مطرح دارای تفکرات سوسیالیستی در دوران مشروطه و به ویژه دوران رضاشاه علی الخصوص گروه موسوم به 53 نفر بازگرداند که بعدها در قالب حزب توده انسجام یافت . حزب توده گروهی بود که رسماً وابسته به شوروی بود و به همین دلیل بعدها گروههایی از آن که تلاش داشتند مستقل تر باشند به رهبری خلیل ملکی ، جدا شده و گروههای چپ گرای جدیدتری را تشکیل دادند . همچنین در کنار این حزب از حزب دموکرات آذربایجان و کردستان نیز می توان یاد کرد که مرام الحادی با رنگ و بوی کمونیستی داشتند . حزب توده پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد عملاً منحل شد و پس از آن تا آغاز انقلاب اسلامی چندان فعالیتی نداشت . امّا در این مدت گروه های متعددی رشد یافتند که با اندیشه های چپ گرایانه به فعالیت می پرداختند . به گونه ای که مهمترین جریانات روشنفکری غیر دینی درگیر با جریان انقلاب را می توان گروههایی دانست که دارای اندیشه های سوسیالیستی بودند. یکی از دلایل این امر ماهیت انقلابی اندیشه های کمونیستی و شعارهای آن در جهت تغییرات بنیادین بود که باعث اقبال برخی از گروههای روشنفکری فعال و انقلابی به این افکار می شد به گونه ای که این اندیشه ها حتی جریانات انقلابی مسلمان همچون مجاهدین خلق را هم متاثر از خود کرد و بعدها بخش مهمی از آنها را به تغییر ایدئولوژی کشاند و بقیه را نیز دچار التقاط دین و کمونیسم نمود . با تمام این احوال و علیرغم ادعاهای برخی از گروههای وابسته به این جریان در تأثیر گذاری بر انقلاب اسلامی مردم ایران باید گفت که چنین ادعاهایی صحت ندارند . چرا که از سویی وابستگی عمده این گروهها به خارج از کشور و به ویژه دولت شوروی که از نظر مردم ایران دارای ماهیت امپریالیستی همچون آمریکا بود ، با هدف مهم حرکت انقلابی مردم که عبارت بود از نفی شرق و غرب سازگار نبود . از سوی دیگر ایدئولوژی الحادی تفکر انقلابی سوسیالیستی ، با ایدئولوژی مورد پذیرش اکثریت مردم ایران که اعتقاد راسخ به اسلام و آموزه های آن داشتند و حتی در حرکت انقلابی خود ، انقلاب عاشورا را به عنوان الگو برگزیده بودند و رهبری امام خمینی و حماسه سازانی همچون امام علی ، امام حسین ، زینب کبرا و ... را به عنوان الگو انقلابی خود پذیرفته بودند در تعارض بود و به همین دلیل چپ گرایی هرگز در میان مردم ایران از اقبال برخوردار نشد و صرفاً باعث جذب برخی جوانان ناآگاه ، از بین رفتن سرمایه های بالقوه انقلاب ، اتلاف برخی نیروها و انشعاب میان برخی انقلابیون گردید و با توجه به این مسئله ، آنان نتوانستند از پایگاه مردمی برخوردار شوند و با توجه به اینکه با توهم اقبال در میان مردم تلاش داشتند تا از الگوهای انقلابی کشورهای کمونیستی در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده کنند ، اقداماتی را آغاز کردند که نه تنها ذره ای واکنش در میان مردم ایجاد نکرد و هیچ موجی در جامعه بر نیانگیخت بلکه به از بین رفتن خود آنها منجر شد که این مسئله حاکی از این است که انقلابی گری آنها مسیری جدا از انقلابی گری مردم ایران بود و به همین دلیل اگر چه ادعای انقلابی داشتند امّا هرگز جزء نیروی عظیم مردم انقلابی ایران که رویکرد مذهبی داشتند، نبودند و حرکت های آنها در حرکت عظیم مردم جایگاه و تأثیر چندان و قابل اعتنایی نداشت .

ب – جریان روشنفکری دینی :
پیدایش جریان روشنفکری دینی را باید آغازگر چرخش از فضای غیر دینی جریانات روشنفکری ایران نامید . البته این جریان نیز دارای تقسیم بندی های متعددی می باشد به گونه ای که برخی از آنها حتی شامل جریان روحانیت نیز می شود . امّا به نظر می رسد که در تقسیم بندی جریانات بهتر است روحانیت را از جریان روشنفکری جدا نمود و آن را به عنوان یک جریان مستقل عنوان کرد هر چند اطلاق عنوان روشنفکر بر روحانیون انقلابی همچون امام خمینی ، شهید مطهری ، شهید بهشتی و ... ایراد ندارد ولی در عین حال به نظر می رسد با توجه به تفاوت هایی که معمولاً در عرف عام میان روشنفکران و روحانیون مطرح می شود بهتر است روشنفکران را از روحانیت جدا دسته بندی کرد . امّا درباره نسبت جریان روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی نیز ابتدا باید زیر شاخه های این جریان را شناسایی کنیم که بر این اساس دو شاخه را می توان مطرح کرد :
جریان روشنفکری دینی التقاطی که به دو شاخه جریان اصلاح گرا و جریان انقلابی تقسیم بندی می شود و دوم جریان روشنفکری دینی اصیل
ب – 1 : جریان روشنفکری دینی التقاطی :
1 – جریان روشنفکری دینی التقاطی اصلاح گرا :
شاخص این جریان را باید مهندس مهدی بازرگان ، دکتر یدالله سحابی و گروه نهضت آزادی نامید که این فاز از فعالیت های سیاسی مذهبی خود را از دهه 30 آغاز کرده و کتب مختلفی را با موضوعات دینی و اجتماعی در جامعه انتشار داده بودند و برخی فعالیت های سیاسی از جمله تشکیل نهضت آزادی را نیز در کارنامه خود داشتند . امّا با مروری بر عملکرد و دیدگاه های این جریانات در می یابیم که اساساً این جریانات بیشتر رویکرد اصلاح گرایانه داشتند تا رویکرد انقلابی به ویژه اینکه آنان اعتقاد راسخ به قانون اساسی مشروطه و نظام شاهنشاهی داشتند و نهایت دیدگاه آنان در زمینه نظام سلطنت این بود که (شاه باید سلطنت کند و نه حکومت) و این حاکی از اعتقاد آن ها به اصلاح پذیر بودن نظام سلطنت بود و آنان را به عنوان نیروهای اصلاح گرا معرفی می کرد و با وجود اینکه آنان همواره از فعالیت های انقلابی پرهیز داشتند و حتی به همین دلیل برخی اعضای جوان از آنان فاصله گرفته و اقدام به تشکیل گروههای معارض دیگر نمودند ، امّا امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب آنان را در میان انقلابیون پذیرفت و حتی مسئولیت مهم تشکیل نخستین دولت انقلابی را نیز به آنان سپرد . امّا آنان به دلیل عدم اعتقاد به شعارهای انقلاب اسلامی و عدم توان همراهی با اهدافی که مردم در پی تحقق آنها بودند به دنبال تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 58 از صحنه کنار رفتند و به دنبال اقدامات ضد انقلابی سالهای 59 و 60 به طور کامل از صحنه سیاسی انقلاب اسلامی و کشور حذف شدند .
2 : جریان روشنفکری دینی التقاطی انقلابی :
شاخص این جریان را باید دکتر علی شریعتی و فعالیت های تبلیغی ایشان در حسینیه ارشاد دانست و عمده افرادی که عنوان می کنند جریان روشنفکری نقش مهمی در انقلاب اسلامی داشته است مرادشان از جریان روشنفکری در واقع این جریان می باشد . این جریان در میان انقلابیون تأثیر گذار بود امّا با بررسی روند کلی انقلاب اسلامی ایران نمی توان جایگاه غالب و تعیین کننده ای برای این جریان قائل شد . علت این امر نیز این است که جریان علی شریعتی اگر چه جریان تأثیر گذار بود امّا این جریان نهایتا در سطح برخی اقشار تحصیلکرده و به ویژه دانشگاهی از استقبال برخوردار می شد و به دلیل ماهیت بحث هایی که مطرح می شد امکان برقراری رابطه با توده های مردم را نداشت . از طرفی انقلاب اسلامی ایران زمانی به پیروزی رسید که توده های مردم در اثر فعالیت های شبکه عظیم روحانیت که تا دور افتاده ترین روستاهای کشور به فعالیت می پرداختند و با استفاده از فرصت های مختلف و به ویژه ایام مذهبی همچون محرم و ماه رمضان به آگاه سازی مردم می پرداختند ، به پا خاستند و حکومت اسلامی را بسان یک مطالبه جدی خواستار شدند . بنابراین تنها نقشی که برای جریان روشنفکری می توان قائل شد ، عبارت بود از تأثیر گذاری محدود دکتر شریعتی که هم به لحاظ مخاطبان و هم به لحاظ جغرافیا و دامنه فعالیت محدود بود و توان ایجاد انقلابی عظیم و مردمی در ابعاد انقلاب اسلامی ایران را نداشت . ضمن اینکه بررسی آثار و اندیشه های دکتر شریعتی حاکی از این است که اندیشه های انقلابی ایشان ، در بعد سلبی فعالتر بود و در بعد ایجابی تقریباً فاقد هر گونه ایده و نظریه ای برای انقلاب و آینده آن بود .
ب – 2 : جریان روشنفکری دینی اصیل :
این جریان همان جریانی است که برخی در تقسیم بندی های خود روحانیت اصیل و انقلابی را بخشی از آن قلمداد می کنند (هر چند ما معتقدیم که جریان روحانیت را باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد) و این بدین خاطر است که افکار و اندیشه های این جریان مستقیماً از دل روحانیت بر آمده است و بر خلاف جریانات روشنفکری دینی اول و دوم که خود را مرجع دینی مردم و یا حداقل یکی از مراجع دینی معرفی می کنند روحانیت را به عنوان ادامه دهنده خط انبیاء و ائمه معصومین و پناه مردم در برابر زورگویی های ظالمان زمانه ، تنها مرجعی می دانند که برای دریافت اسلام اصیل باید به آنان مراجعه کرد . این جریان ، جریانی است که هم ویژگی های روشنفکری را دارد و هم اینکه دینداری او خالصانه (و نه التقاطی) و در عین حال واقعی است که مقام معظم رهبری نیز در خلال فرمایشات خویش به آن اشاره کرده و آن را روشنفکری حقیقی معرفی می کنند . ایشان در سخنانی در این زمینه می فرمایند : (البته به نظر ما، در روشنفکری به معنای حقیقی کلمه، نه ضدیت با مذهب هست و نه ضدیت با تعبد، یک انسان می‌تواند هم روشنفکر باشد؛ همان معنایی که همه روشنفکر را تعریف کرده‌اند کسی که به آینده نگاه می‌کند،‌کار فکری می‌کند، رو به پیشرفت دارد و هم می‌تواند مذهبی باشد می‌تواند متعبّد باشد، می‌تواند مرحوم دکتر بهشتی باشد، می‌تواند، شهید مطهری باشد، می‌تواند بسیاری از شخصیت‌های روشنفکر مذهبی کاملاً مؤمن ما باشد، که ما دیده‌ایم، هیچ لزومی ندارد که مخالف مذهب باشد)[1] . از نظر مقام معظم رهبری این نوع از جریان روشنفکری با جریانی که بدون اطلاع از دین و مبانی آن به تشکیک در دین و اعتقادات می پردازد (اعم از اینکه به نام دین این کار را بکند و یا در قالب بی دینی آشکار) تفاوت دارد . ایشان در این زمینه می فرمایند : (چقدر خطا می‌کنند کسانی که به اسم روشنفکری و به عنوان تجدّدطلبی می‌آیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطّلاع و بدون اینکه بدانند چه‌کار می‌کنند، مورد تردید و تشکیک قرار می‌دهند! اینها همان کاری را که دشمن می‌خواهد، راحت انجام می‌دهند! عقاید اسلامی این‌گونه است.[2] )
بر این اساس این جریان را باید جریان روشنفکری دانست که ضمن داشتن ویژگی های روشنفکری به لحاظ فکری از روحانیت اصیل که مرجع اصلی دریافت حقایق دینی می باشد مایه گرفته و آموزه های دینی که از زیر نگاه های تیزبین و علمی روحانیت اصیل گذشته و مورد تایید قرار گرفته است را با ادبیاتی خاص به جامعه عرضه می کنند . فلذا این جریان را نمی توان جریان مستقل و جدای از روحانیت دانست و تاثیر گذاری افکار و اندیشه هایی نیز که مروج آن بودند نیز در واقع تاثیر گذاری روحانیت می باشد .

نتیجه گیری :
آنچه از جمع بندی مطالب بالا به دست می آید این است که از میان جریان های مختلف روشنفکری ، جریان روشنفکری دینی ای که شاخصه آن شریعتی بود ، جریانی انقلابی و تاثیر گذار بود اما تاثیر آن بسیار محدود بوده و تعیین کننده نمی باشد و جریان روشنفکری اصیل دینی هم تابعی از جریان روحانیت می باشد که نقش آن را هم باید در ذیل نقش روحانیت مورد بررسی قرار دهیم . از طرفی شواهد فراوانی در باره تاثیر گذاری تعیین کننده روحانیت و رهبری آن در پیروزی انقلاب اسلامی وجود دارد ، تناسب زمانی تظاهرات‌های مردمی با ایامی چون تاسوعا و عاشورا و همچنین با پیام‌های امام خمینی(ره) حاکی از آن است که مردم در تظاهرات‌هایشان به ندای امام و روحانیت انقلابی لبیک می‌گفته‌اند و امام و روحانیت را مربیان راستین و انقلابیون صادق می‌دانسته‌اند که نمونة این امر را می‌توان در فرار سربازان و درجه‌داران از پادگان‌ها به فرمان امام ، تظاهرات خونین تاسوعا و عاشورای سال 1357 هجری شمسی به دعوت امام، راهپیمایی‌های روزهای 17 شهریور 19 دی و 29 بهمن به فرمان امام و درخواست روحانیت انقلابی و... جستجو کرد. [3]
نوشته‌های تاریخ‌نویسان غربی از جمله نیکی آرکدی نیز حکایت از آن دارد که مردم شرکت کننده در تظاهرات‌های زمان انقلاب مقلدان امام راحل و تربیت شدگان مکتب وی بودند و اصولاً توهین به مراد و مربی و مرجع محبوب مردم در ژانویة 1987 (برابر با دی ماه 1356) در روزنامه اطلاعات موجب شعله‌ور شدن آتش خشم مردم بر ضد رژیم منحوس پهلوی گردید. [4]
به نوشته وی ((امام) خمینی از محبوبیت شخصی قابل ملاحظه‌ای بخصوص در میان طبقات پایین بازاری و طبقات محروم‌تر مناطق شهری که بار عمدة انقلاب را به دوش داشتند برخوردار است. )[5]
گزارش‌های مأمورین سازمان امنیت شاه ساواک نیز حاکی از آن است که طیف عمده مردم تظاهر کننده در کشور تحت تربیت و تأثیرپذیری از روحانیونی همچون شهید مرتضی مطهری، شهید آیت الله بهشتی، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر باهنر و شهیدان صدوقی، قاضی طباطبایی، اشرفی اصفهانی و.. بوده‌اند. اسناد ساواک راجع به این بخش به قدری زیاد است که هنوز هم، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات و مرکز اسناد انقلاب اسلامی از تهیه و انتشار آن فارغ نشده‌اند گرچه وجود کسانی مثل دکتر شریعتی و برخی از شاگردان دانشجوی ایشان نیز تأثیرات قابل توجهی در ایجاد جو انقلابی در داخل دانشگاه‌ها و خارج از آن داشته است که قابل توجه می‌باشد.

پی نوشتها:
[1] گفتاری در وحدت و تحزب، ص 9، به نقل از اندیشه حوزه، ش 25، ص 40.
[2] بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت مهدی(عج)1376/09/25
[3] گام به گام با انقلاب، جلد اول، اکبر خلیلی، ص148، (تهران: چ2، سروش، 1360).
[4] ریشه‌های انقلاب ایران، نیکی آر کدی، ترجمة دکتر عبدالرحیم گواهی، ص413، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ2، 1375).
[5] همان، ص449.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین